یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

کاشکی آقای اسماعیل خوئی به‌ آفتاب تبدیل شده‌ بود! - فرخ نعمت پور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : فرخ نعمت پور

عنوان : جواب
آقای مهرداد عزیز! داشتن مقرات در کردستان عراق، همچنین داشتن رادیو در شهر کرکوک آنگاه‌ که‌ حزب بعث در آنجا حاکم بود، بدون یک رابطه‌ حداقلی دیپلماتیک مخفی با حزب بعث و از این طریق گرفتن امکانات، امکان پذیر نبود. این خودبخود خبر از چیزهای بسیاری میدهد. کاشکی آقای علی اکبر شالگونی که‌ این همه‌ علاقمند به‌ کنکاو در اسناد تاریخی هستند و با این سازمان ارتباط خوبی دارند در این مورد به‌ کنکاش دیگری دست میزدند.
۷۹٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : در رابطه با نظریات آقایان فرخ نعمت پور و داریوش لعل ریاحی
ابتدا در مورد توضیحات آقای فرخ نعمت پور باید بگویم که اگر این توضیحات نمی بود طرح مقاله که مبنی بر «رابطه ارگانیک» مقاله با موضوع روشن نمی شد.
البته چنین طرحی به نظر من خیلی جالب است، ولی همانطور که گفتم اگر این توضیحات اخیر نمی بود، رابطه ارگانیک هم مشخص نمی شد. من فکر می کنم که شاید این طرح در ذهن نویسنده مقاله باز هم جای تأمل داشته باشد. چون که طرح یک چیز است و اجرای آن یک چیز دیگر، متأسفانه همیشه موفقیت آمیز از آب در نمی آید. ولی باکی نیست، و من فکر می کنم که باید این گونه تجربیات را ادامه داد.

از توضیحات داریوش لعل ریاحی نیز سپاسگذارم، البته موضوع «تصویر دوریان گری» هنوز در برنامه مطالعاتی من نبوده است. ولی چنین موضوعی که پیرامون این رمان مطرح شده، یعنی هنر مهم است و نه هنرمند، نمی تواند عمومیت پیدا کند. این حرف در شرایط خاصی مطرح شده و ارزش زیبایی شناختی ندارد.
زیرا مثل این است که ما بگوییم کار و محصول کار مهم است، کارگر مهم نیست. هنر را هنرمندان به وجود می آورند چگونه می توانیم ادعا کنیم که فرد آفرینشگر مهم نیست و وجود اورا ندیده بگیریم؟ زیرا که تمام مسئله به خود هنر مند باز می گردد...به فرد باز می گردد، به انسان باز می گردد. به ضرورت هنر برای او و ما و شما و ایشان باز می گردد...
علاوه براین از مطالب شما این طور بر می آید که بین نظریات و عقاید فرد هنرمند و کار هنری او تفاوت قائل می شوید. این هم یکی از موضوعاتی ست که برای ما باید جای بسی تردید و تأمل داشته باشد، زیرا شاید - شاید - و شاید که آثار فرد هنرمند چیزی بجز تجسم بخشیدن به همان نظریات و عقاید او نباشد. و بطور قطع تفاوتی وجود ندارد، مگر در شکل عرضه آن.

نکته بعدی که من در نوشته شما مشاهده کردم مربوط بود جایگاه تثبیت شده و والای آقای اسماعیل خویی در فضای فرهنگی و شعر و ادب ایران زمین، که از نظر شما هیچ جای بحثی نخواهد داشت. البته در این که او در این زمینه فرد شناخته شده ای ست، تردیدی نیست، مثل بسیاری از اساطیر فرهنگ معاصر ایران.
اخیرا من نقد مختصری درباره شعر او به نام «اژدها مردا» نوشتم که می توانید در همین سایت در بخش ادبیات آن را پیدا کنید.
ببینید مشکل اصلی در چنین بحث هایی بر می گردد به اصل مطلب، یعنی هنر چیست؟ به چه چیزی می گوییم هنر؟ چون که خیلی چیزها در این عرصه به من و شما و ایشان به عنوان هنر عرضه می شود که متأسفانه همه ی آنها به جهان هنر تعلق ندارند.

متأسفانه جامعه ایرانی یک جامعه اقتدارگراست، و اشتباه و توهم بزرگی خواهد بود که ما فکر کنیم اپوزیسیون ایران در خاک پاک اروپا و یا آمریکا از چنین خصوصیتی مبرا ست و تحول پیدا کرده.

چرا من روزنامه ام را «هنر و مبارزه» نامیده ام ؟ زیرا حرف زدن درباره هنر، پژوهش در این زمینه، کار در این زمینه، به مبارزه نیازمند است. در همه جا همین طور است ولی در رابطه با جامعه ایرانی مبارزه واقعا ابعاد گسترده ای پیدا می کند.

اگر اسماعیل خویی شاعر بی چون و چرایی ست، اگر صمد بهرنگی نویسنده و خلاق و پداگوگ بزرگی ست، اگر صادق هدایت به عنوان پدر ادبیات مدرن مقام تثبیت شده ای پیدا کرده، اگر شاملو مترجم دن آرام بوده، اگر غلامحسین ساعدی نمایش نامه نویس پیشگام معرفی می شود، اگر آقای جواد دادستان برای هنرمندان در تبعید نقش و مقام نمایندگی پیدا می کند، اگرها بسیار هستند...به این علت بوده است که ما با جامعه اقتدارگرا سروکار داشته ایم. یعنی یک فرهنگ فرمایشی. البته جامعه ایران بیشتر متأثر از فرهنگ مذهبی ست، و به همین علت نیز در بخش فرمایشی به محض اینکه دست به ترکیبش می زنید از هم فرو می پاشد. و چه بسا که دو روی یک سکه باشند. روشن است که در این جامعه اقتدار گرا همه چیز تثبیت شده است. فلانی نویسنده بزرگی ست. چرا بزرگ است؟ تا چه اندازه بزرگ است؟ جواب می آید که چون که بزرگ است...

با تشکر از خوانش همگی
۷۹٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : مهرداد فدایی

عنوان : آقای نعمت پور سند شما کجاست؟
آقای فرخ نعمت پور عزیز با سلام. شما و سازمان اکثریت مدام از دیگران طلب سند برای ادعای همکاری و لو دادن و....میکنید. من به عنوان تنها یک علاقمند به مسائل سیاسی میخواستم سند این اتهام و ادعای سنگین شما که راه کارگر از حزب بعث پول گرفته است را بدانم باور بفرمایید دانستن منبع سند شما برای من فوق العاده اهمیت دارد با سپاس مهرداد فدایی
۷۹٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : تقی گیلانی

عنوان : درک یک شاعر از حقوق شهروندی
(این نوشته نسخه ای از نظری است که درباره همین مطلب برای کار آنلاین فرستاده بودم و از آنجائی که آقای نعمت پور در این صفحه بطور مشخص به برخی نظرات پاسخ داده اند، من یک کپی از نظرم را در اینجا قرار میدهم. امیدوارم انعکاس یک نظر در دو نشریه، زمینه ساز مشکلی نباشد!)

آقای نعمت پور، متأسفانه نقطه نظراتی که درباره آقای اسماعیل خوئی ارائه داده اید، به هیچ وجه در روشن نمودن موضوع اصلی مورد بحث کمکی نمی کند. آقای خوئی در مصاحبه ای گفته که " اکثریتی ها " بسیاری از مبارزین را به دستان جنایتکار رژیم سپرده اند و ... از آنجائی که تفکیک مشخصی را نیز مطرح کرده و نام نسیم خاکسار را از بقیه جدا نموده، میتواند این توهم را همراه داشته باشد که: بقیه اعضاء هواداران و رهبران اکثریت و بطور کلی هر آن کسی که خودش را با نام و برنامه کلی این گرایش سیاسی همراه می داند، در این جرم شریک می باشد.
نقدی که به نوشته او انجام گرفت، اساساً به این جنبه تأکید می نمود که: جرم، امری است شخصی حتی اگر توسط گروه معینی صورت گرفته باشد. هرکدام از شرکت کنندگان جرمی خاص، بنا به میزان نقش خود در آن شامل درجات معینی از مجازات می شوند. بگذریم از اینکه بررسی تاریخ چندساله اول بعداز تحولات سال ۵۷ هنوز در مجموعه بسیار بغرنجی از ناروشنی ها گیر کرده و با توجه به اوضاعی که امروزه جهان در آن غوطه ور است، بعید است که رشته های مشخصی برای رسیدن به حقایق بدست آید. با اینهمه، خطای بسیار فاحش آقای خوئی نه در کلامی است که بیشتر نشانه خشونت و فقدان کامل حس انسان دوستانه و ایقان قلبی است، بلکه در حکمی است که متناسب با آن گروهی را مجرم قلمداد میکند و آنها را در اعمالی که نمیتوانسته اند تمامی در آن دخیل باشند، شرکت میدهد و متعاقباً میباید انتظار داشت که هر " اکثریتی " باز مانده از آن دوران، با این سوال دادگاهی روبرو باشد که: چند نفر را لو داده ای و چه میزان در کشتن نیروهای دیگر نقش داشته ای...
تنها فاشیست ها قادرند انسانهای دیگر را در چارچوبی اینچنین عمومی و با ایده وابستگی به یک گرایش عقیدتی و سیاسی و یا شاید نژادی به محاکمه بکشند.
با اینهمه، میباید به این نکته اذعان داشت که رهبری شکل گرفته در سالهای اولیه ۵۷ به بعد در سازمان، بدلیل نبود کمترین ابزار و اهرم ها برای نظارت تشکیلاتی بر کارکردش و تناقض مشخص این نکته که دستگاه رهبری نه تنها محل تلاقی کلیت اندیشه های آن گروه خاص نیروی اجتماعی نبوده بلکه با تکیه بر ساختاری دیگر و باز مانده از مناسباتی قدیمی شکل گرفته و حتی علیرغم تمامی تحولاتی که سالهای بعد کم و بیش در این ساختار روی داده و عموماً با تلاش و درگیری های بسیار پیش رفته، با اینهمه هیچگاه قادر نشده ایم تصویر روشنی از چگونه گی کارکرد آن دستگاه رهبری در سالهای اولیه بعداز باصطلاح انقلاب، اسناد مراودات، مناسبات با احزاب، شخصیت های سیاسی، حقوقی، امنیتی و دولتی و غیره را بدست آوریم. وقتی چنین نقصی در میان هست، آنگاه رهبران چنین جریانی با توجه به وجود ساختاری مخفی و یا نیمه علنی، از قدرتی برخوردار میشوند که بجای خود هر چرخش قلم یا فلان و بهمان گفته و نظر و یا دستور میتواند با جان و زندگی و آینده بسیاری دیگر بازی کند. - شاید نمونه هلیل رودی یکی از تأسف بارترین نمونه های آن دوران بوده باشد -
در واکنش غیرمسقیم به چنین کمبودی، بخش بزرگی از نیروهایی که خود را در مفهوم اکثریت تعریف می کردند، بنحوی از انحاء از وابستگیهای تشکیلاتی کنار رفتند؛ در واقع ناتوانی آن مجموعه رهبری در حفظ و سازماندهی و نگهداری نیروهایش نه صرفاً به قدرت بازدارنده و سرکوب جمهوری اسلامی مرتبط است و نه بطور عمومی تر به شکست هایی که مبانی ایدئولوژیک و یا درک خاص از مبارزه جهانی برای عدالت اجتماعی بر آن تحمیل کرده؛ بلکه عدم وجود ساختاری بوده که بنحوی از انحاء فکر و اندیشه و موجودیت افراد را درون این مجموعه بازتاب دهد و سر عملاً و حقیقتاً محل تلاقی ارتباطات اندام وار موجودیت زنده باشد.
وقتی بطور مثال یکی از رهبران آن دوران سازمان تنها در پاسخ به نقدی از سوی فرد معینی سخن میگوید و از مسائلی صحبت می کند که حتی اعضاء سازمان تنها پس از گذشت بیش از دو دهه برای اولین بار از چند و چون آن مطلع میشوند؛ و یا مسائلی که کم و بیش آن گذشته پیچیده شده در هاله تقدس برای سازمان را در این سالها می شنویم و هنوز ندیده ایم که بطور مدون و مشخص - و نه صرفاً در پاسخ به نقدهائی که بر آنان وارد آمده – شرحی منسجم و معین از آن بیان شده باشد و تنها شاهدیم چگونه همان قضایا را باید در نوشتارهای مختلف با استنادهائی مبهم و متکی به شنیده ها و یا آخرالامر بصورت داستان واره بشنویم.
بهرحال دوست گرامی آقای نعمت پور، مهم نه شاعر بودن آقای خوئی – حداقل در چارچوب بحثی که ایشان یک سوی آن ایستاده اند - و نه تقدسی است که گفتار را فراتر از رفتار و انتخاب های مستقیم و مشخص افراد بداند. و نه و نه حسرتی که ایکاش آقای خوئی با زبانی ادیبانه همان نظرات و نقدها را بیان می کردند. مسئله اینها نیست دوست گرامی. مسئله این است که، در آشفتگی کنونی و با سیاست هائی که امثال بی بی سی در برابر خود قرار داده، جرم علنی و آشکار و خیانت ها و مزدوری ساختار قدرت در ایران بگونه ای موذیانه در جامعه و بین نیروهای سیاسی قسمت می گردد. و متأسفانه برخی از افراد بجای اینکه جایگاه نقد و بررسی کارکرد احزاب و گروههای سیاسی و فعال در فعل و انفعالات دوره معینی از جامعه ایران را در کلیتی فراگیر و در پهنای تاریخ و عملکرد بنگاههای مالی و رسانه ای و قدرت در جهان قرار دهند و حتی کمترین درکی از نقش همان بی بی سی در جااندازی و کمک به قدرت گیری خمینی را مشخص نمایند، به بلندگویی در دستان آنان تبدیل شده و با نقض آشکار حق شهروندی افرادی که نام اکثریت بر گرایش سیاسی خود دارند، آنان را به جرم و خیانت متهم می کنند. وارد صحنه میشوند و تنها به این دل خوش میکنند که " آب در لانه مورچگان " انداخته اند و یا فلان و بهمان هورا را می شنوند. حال آنکه، آن مورچگان مورد نظر ایشان، در فراز و فرودهایی متفاوت سعی کرده اند در جستجوی راستین حقیقت باشند و آنرا محدود نکنند در تقسیم تقصیر میان این و آن.
در این میان اگر جرمی هم رخ داده باشد، با چنین پریشان گویی و عمومی کردن آن، کمترین کاری که صورت نمی گیرد، همانا مشخص کردن موضوع جرم، علل، ارتباطات و نقشی است که حامیان جمهوری اسلامی، چه در مذاکرات و ارتباطات پنهانی پیش از انقلاب پیش برده اند و چه در سازماندهی و تحقق ساختار جنایت کارانه آن نقش داشته اند تا، امیدهای کاذبی که رهبران سازمانهای سیاسی بدان دل بسته بودند و فکر میکردند دارند نقش مهمی ایفا می کنند.
۷۹٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : خواننده بی طرف

عنوان : اگر فیلسوف و شاعر بزرگ ما اینه، خدا رحم کنه به ما
«خودشان باید به دادگاه کشیده شوند. آدم‌فروشی جنایتی نیست که مشمولِ مرورِ زمان بشود. بچه پرروها! انگار دارند در بی‌شرمی و دریدگی از حزب توده و آخوندها هم پیش می‌افتند! می‌خواهند مرا دادگاهی کنند؟! کاش بکنند. ای کاش خایه‌اش را داشته باشند و این کار را بکنند. از این هم که هستند رسواتر خواهند شد! اگر رسواتر از این که هستند بشود شد! از کی شنیدی؟»؟؟؟؟؟!!!!!

از بی بی سی و اکثریت ـ نویسنده اسماعیل خویی
۷۹۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : فرخ نعمت پور

عنوان : جواب
دوست عزیز آشنا م، با تشکر از اظهار نظرتان. چنانکه‌ خود میگوئید این سازمان در کنگره‌ اول خود به‌ نقد گذشته‌ دست زد. حال سئوال من این است که‌ آیا منظور این نقد مگر همان مطالبی هم نمیتواند باشد که‌ در کار ارگان سازمان در آن سالها آمده‌؟ وانگهی تا جائی که‌ من اطلاع دارم بعد از کنگره‌ اول تغییری اساسی در رهبری بوجود آمد از جمله‌ رفیق فرخ نگهدار از مقام اول سازمان کنار رفتند. اما اگر شما نوشته‌ها و اخبار سازمان را تعقیب کرده‌ باشید میبینید که‌ حتی در افکار و روشهای بسیاری از رهبران آن وقت سازمان هم تغییرات بزرگی روی داده‌، و آیا این نمیتواند صداقت و خواست آنان را مبنی بر رشد و ترقی هرچه‌ بیشتر در منشها و افکار برساند؟ سازمان ما به‌ نقد خود دست زده‌ و شاید در این مورد کارهای بیستری باید صورت بگیرد، اما لو دادن قضیه‌ای است که‌ به‌ سازمان نمی چسبد و حتی نه‌ تنها اعضا و هواداران آن زمان سازمان، بلکه‌ رهبران هم در پناه‌ دادن و حفظ جان اعضا و هواداران سازمانها و جریانات دیگر کمکهای شایانی کرده‌اند. ما در این مورد نمونه‌های بیشماری داریم. اما دوست عزیز در پایان میخواهم عرض کنم که‌ دشمنی کورکورانه‌ سازمان راه‌ کارگر با سازمان ما و یا احساس گرایهای ناکجاآبادی کسانی مثل آقای خوئی نه‌ میتواند به‌ پدیده‌ خودانتقادی سازمان کمکی بکند و نه‌ میتواند به‌ ارتقا سطح جنبش. برعکس حتی آن نیروهای به‌ قول شما صادق سازمان را نیز به‌ شدت بر ضد آنها میتواند تحریک کند. توهین و افترا به‌ هزاران انسانی که‌ به‌ نام اکثریت در برابر جوخه‌ اعدام قرار گرفتند و یا سالهای عمر عزیز خویش را در زندانها و یا تبعید و غربت سپری کردند کار بسیار سنگینی است که‌ میتواند عواقب بدی برای توهین گران داشته‌ باشد. راه‌ کارگر خود عمری از حزب بعث پول گرفت و از امکانات آن استفاده‌ کرد حال از همه‌ کس بیشتر داعیه‌ منزه‌گرائی انقلابی را دارد. آنان کسانی هستند که‌ آبادی خود را تنها در ویرانی دیگران میبینند.
در پایان میخواهم عرض کنم که‌ من به‌ صداقت سازمان خود و نیروهای فدائی باور دارم، و میدانم که‌ بر دشواریها غالب خواهیم آمد. قربانت
۷۹۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آشنا م

عنوان : ادبیات حزبی
آقای نعمت پور گرامی درود،
قبل از هر چیزی خوشحالم که با وجود زبان غیر معمول و نا متعارف اسماعیل خویی شاعر بزرگ ایران، زبان برخورد شما پاکیزه است، این خوب است و به بلوغ فکری ما و گستردگی در عرصه گفت و شنود کمک می کند. من نیز از علاقه مندان جنبش فداییم. اما می خواهم صادقانه بگویم که شما از ورای نکته ای اساسی (سهوی یا عمدی اش را نمی خواهم قضاوت کنم) پریده اید. و آن هم موضوعات، نظرات و اعلام سیاست های رهبری وقت سازمان اکثریت در سال های ۵۹ تا ۶۲ است که همه در شماره های نشریه کار آن زمان، که همگی قابل دسترس اند منعکس است. این مساله بسیار مهم و اساسی است. در کنگره اول، این سازمان به گذشته خود مبنی بر حمایت مقطعی از رژیم اسلامی انتقاد کرد، اما همان رهبری سال های ۵۹ تا ۶۲ ، اجازه یافت کماکان سکاندار سیاست این سازمان باشد. یعنی نقض غرض. و اما نکته مهم تر این که در آن سالهای بین ۵۹ تا ۶۲ مواضع و بیانیه ها و مطالبی در کار اکثریت درج شده است که هنوز بوی خون از آن به مشام می رسد. باید هرچه سریع تر از آن مواضع تبری جست، مسئولان اخذ آن سیاست ها را مواخذه و معرفی کرد تا این همه این نیروی صادق اعضا و کادر هایی که دخالتی در این مواضع نداشته اند سرشکسته و خار نشوند. خاری و سرشکستگی انصافا حق رهبران آن سال ها است. بسیارانی نیز که اهل انصاف در سیاستند می دانند که توده اعضا و هواداران اکثریت صادق و شریف بودند و درست به همین دلیل خواست ها و رهنمود های رهبران بی لیاقت آن سال ها عملی نشد و بسیاری از نیروهای جریانات دیگر نیز توسط همین هواداران شریف کمک گرفتند و نجات یافتند. تا کی باید توده اعضا و هواداران این سازمان شرمنده اعمال و مواضع رهبران خود باشند؟ پاسخش دقیقا با خود همین اعضا است. در پایان می خواهم تاسف خود را از اعلام مواضع بهزاد کریمی حول این مبحث اعلام کنم، که انگار آقای فرخ نگهدار بود که در بی بی سی سخن می گفت و نه بهزاد کریمی. حیف!
۷۹۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : داریوش لعل ریاحی

عنوان : پاسخ به آقای محوی
خواسته بودید بگویم این که هنر مطرح است و نه هنرمند را از کجا در آورده ام .
بگذارید ابتدا در باره نوشته دوست عزیزمان آقای نعمت پور و انتقاد من از ایشان ،برداشتم را بیشتر باز کنم . نگارش نقد ، آنگاه می تواند ارزش والایش را حفظ کند که به تمام جنبه ها نظر داشته و بیانگر کلیت نباشد . وقتی در مورد آقای خویی بحثی را باز می کنیم باید به دو جنبه بسیار پر اهمیت توجه داشته باشیم ، خویی شناخته شده در جامعه ما ، شاعری است که جایگاه تثبیت شده ای را در عرصه شعر امروز ما داشته و دارد . این جایگاه از چنان ویژگی بالایی برخوردار است که نه می توانیم و نه اجازه داریم آن را خدشه دار کنیم . اسماعیل خویی دیگری نیز داریم که به سیاست تلنگری نواخته است ، حالا خوب یا بد .... نقد را باید تنها با اختصاص به این وجه مورد بررسی قرار داد و آن را با شاعر بودن ایشان نیامیخت .
و این را دانست که هنر مند همانگونه که گفتم هنرش مطرح است و عقایدش شاید فراز و نشیبی را طی کند که از او دور باشد همین .
و اما در مورد پرسشی که مطرح نمودید . باید به زمانی برگردیم که این اصطلاح در جامعه ادبی جهان مطرح گردید . شاید بیشتر از پنجاه سال قبل ، نویسنده نامدار انگلیسی سامرست موام کتابی نوشت بنام تصویر دوریان گری . در این کتاب که برخی آن را داستان خودش می دانستند ، او یکی از تابو های آن زمان ، یعنی همو سکسوالیته را را شکست . که پیامد هایی برای او داشت که شرحش طولانی است . همان زمان بود که دهان مخالفان را با این که هنر مطرح است و نه هنر مند بستند . که اصطلاحی بدیهی و پذرفته شده است و من آن را اختراع نکرده ام .
۷۹۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : فرخ نعمت پور

عنوان : جواب
خواستم خدمت دوستانی که‌ انتقاد کرده‌اند که‌ چرا به‌ اصل موضوع نپرداخته‌ام عرض کنم که‌ همچنانکه‌ از خود مطلب من برمیاید منظور من نقد روش و متدی بود که‌ آقای خوئی با آن بحث سیاسی میکنند و نه‌ چیز دیگر. اگر دوستان در این مورد سئوالی دارم میتوانم پاسخ دهم. به‌ نظر من روش بحث، خود، ارتباط ارگانیکی با موضوع دارد و میتواند تعیین کننده‌ جدیت بحث و شخص مباحثه‌ گر باشد. به‌ نظر من‌ فحش و کلمات رکیک، نشان از کمبود عقل، خرد و استدلال دارد. جامعه‌ ما از نبود سنت عقلانی متد و روش در رنج بسیار است و این سنت عقلانی، عنصری تعیین کننده‌ در ماهیت تغییر و تحولات هم هست. یعنی در واقع چیزی که‌ در تاریخ ما به‌ جد گرفته‌ نشده‌ و از این زاویه،‌ ما لطمات جدی خورده‌ایم. چیزی که‌ من را ناراحت میکند این است که‌ آقای خوئی خیلی ساده‌ مثل چماقداران خمینی کلمات رکیک بر سر زبانش جاری میشود، بدون اینکه‌ خم بر ابرو آورند و بدون اینکه‌ به‌ یاد داشته‌ باشند که‌ کی هستند.اگر ایشان را چنین است وای بر حال دیگران! آقای خوئی در مصاحبه‌ خود با بی بی سی از این میگویند که‌ گویا کسی ۱۵ سال در اروپا بوده‌ و زبان یاد نگرفته‌، و حال سئوال این است که‌ پس از زیادتر ا ۲۰ سال زندگی کردن در انگلیس ایشان چه‌ چیزی از تمدن دمکراتیک آن کشور یاد گرفته‌اند؟ با سپاس
۷۹۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : فرخ نعمت پور

عنوان : چواب
آقای حقیقت جوی عزیز! ما چشمهایمان را نبسته‌ایم، این شمایانید که‌ چشمهایتان را بسته‌اید و تحولات سازمان اکثریت را از سالهای بعد از ۶۱ نمیخواهید ببینید. ما در کنگره‌ یک خود به‌ انتقاد از خود پرداختیم و سیاستهای آن سالها را به‌ شدت نقد کردیم. اما ذهن شما متاسفانه‌ هنوز در سالهای ۵۹ و ۶۰ مانده‌ است. به‌ جرات میتوانم بگویم که‌ شما نه‌ این اسناد را دیده‌اید و نه‌ به‌ جد در این سالهای دور و دراز بعد از ۶۱ اسناد و نوسته‌های سازمان اکثریت را مطالعه‌ کرده‌ای. اجازه‌ بدهید این را بگویم. چونکه‌ کاملا نوع ذهنیت شما و فضائی را که‌ سخنان شما در آن قرار دارد این را القا میکند و نشان میدهد. کاشکی شما هم خود را از آن سالها به‌ این ور پرت میکردید وکمکی در زمان حال قرار میگرفتید. متاسفانه‌ بیشتر منتقدین ما همانند شمایند و به‌ اصظلاح کامپیوتری آپ دیت نشده‌اند. قربان شما و ایام به‌ کامتان!
۷۹۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست