از : محبوبه از تهران
عنوان : حمید دوباره ناسنجیده حرف زد.
آقای محترم اگر یادتان باشد کسانی شما را بیمار خوانده بودند و من آنروز آنها را شماتت کردم. اما گویا شما متوجه نیستید چه می نویسید! یک جوان بیست و شش هفت ساله را در زندان اوین اوین زجر کشش کرده اند و شما حالا همچون ریش سفیدی (همان ریش سفیدی که کسی باری دیگر در همین صفحه نوشته بود) فتوای ازاله بکارت می دهید. آقای محترم بهتر است دوبار و سه بار فکر کنید و فقط یک بار بنویسید. شما در همان انگلیس یا آلمان و یا آمریکا یی که زندگی می کنید رییس جمهورشان را سک و خر و کثیف و حتا گه خطاب می کنند و حتا کسی به آنها تو هم نمی گوید. حالا ما مادر ق...ه ترین و حرامزاده ترین حکومتگران را داریم و آن طفلک بی هیچ توهینی فقط آنها را توصیف کرده و آنها هم آن بیچاره را کشته اند و حالا شما دوبار آمدی حرف بزنی راه رفتی! قربانت نکند که رهبر مسلمین جهان رهبر تو هم هست. قربانت دوباره تندی حرف نزن یه قدری فکر کن. البته می دانم که از قرار خانه زادی و دستت در ایت سایت باز است اما رحم هم چیز خوبی ست.
٨۴۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : هشدار
نظریات ایرج رشتی در این بخش مثل همیشه واقعا بسیار موثر بوده و هست. متأسفانه من با این وبلاگ نویس از دست رفته امیدرضا میرصیافی آشنایی نداشتم و این قطعه ای که ایرج رشتی به نقل آورده است، اولین متنی ست که من از این وبلاگ نویس جوان در این جا مشاهده می کنم.
و با توجه به چیزی که در این جا می بینم، فکر می کنم که این وبلاگ نویس یک نوروتیک تمام عیار بوده که در جستجوی مرگش می گشته، بی آن که به آن باور داشته باشد. او وبلاگ می نوشته ولی در عین حال به زبان بی زبانی فریاد می زده است که آهای جمهوری اسلامی بیا منو بگیر و بیانداز در زندان.
تحت شرایط ایران - ایرانی که همه می شناسیم - نوشتن چنین مطالبی شبیه هیچ چیز نیست. شاید شبیه نوعی خودکشی باشد. یک شبحی از گلسرخی که به جهان بازآمده تا بگوید شهدا زنده هستند.
جمهوری اسلامی اگر نظام خرد گرایی بود با چنین مواردی به عنوان موردهای آسیب شناختی برخورد می کرد.
نوشته او تا حدودی من را به یاد هجو نویسی های صادق هدایت می اندازد و به همین گونه برخی از نمایش های ابتذال آمیزی را تداعی می کند که ما هم اکنون می توانیم در «یو توب» مشاهده کنیم که به هیچ عنوان نه نقد اجتماعی به حساب می آید و نه مبارزه اجتماعی . در واقع ابتذالی ست که می خواهد خود را به عنوان نقد و حرکت اعتراض آمیز معرفی کند ولی افسوس.
با این وجود مرگ این جوان قابل تأسف است و از نظر من مقامات ایران قویا مسئول چنین موقعیت بازگشت ناپذیر غیر قابل جبرانی هستند.
ولی در ایران جمهوری اسلامی و ولایت فقیه به عنوان رهبر مذهبی، کسی به ولایت فقیه نباید بی احترامی کند.
یادآوری آن کارگری که پس از بیکار شدنش با طناب قرضی خودش را دار زد، برای همه ما کافی ست.
در شرایطی که اوضاع بین المللی به اندازه کافی خشونت آمیز هست و ایران را تا حد بمباران اتمی تهدید کرده اند، نوشتن چنین هجویاتی، وبلاگ نویسی نیست، خودکشی ست.
من متأسفم که این را می گویم، و مطمئنا مثل همیشه خیلی ها بخاطر اتخاذ چنین موقعیتی به من حمله خواهند کرد. باکی نیست.
برخی بخاطر براندازی رژیم به جنگ اتمی و کشتار دهها میلیونی هم وطنانشان رأی می دهند، برخی از کشتارهای ضروری صدها هزار صحبت می کنند، تا این که طرحشان به نتیجه رسد
ولی من طرفدار پیشرفت هستم و آن هم پیشرفتی که حتی خون از بینی هیچ کس جاری نسازد.
بر این اساس اتخاذ موقعیت من در مقابل چنین حادثه ای از چنین خط مشی و چنین آرزومندی منشأ می گیرد.
من هیچ وبلاگ نویس و روزنامه نگاری را تشویق نمی کنم - خصوصا آنهایی که در ایران به سر می برند - که از چنین شیوه ای استفاده کنند، چرا که حتی در سطح هجو انتقاد آمیز هم نیست.
و تنها در شرایط خشونت آمیز کنونی می تواند به نتایجی نظیر همین که مشاهده می کنیم بیانجامد. بی آن که تحولی صورت گرفته باشد.
مصیبت بزرگی ست.
٨۴۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : مهاربی میدان خراسان تهران
عنوان : اما ایکاش اپوزیسیون ایران اینهمه دگمزده و وبازده و اسلام زده و ایدئولوژی زده نبود. ایکاش.
براردران ما حرامزادگان دوره اسلام نابیم. عمامه ی رهبری را ببینید ایشان و خاتمی و تمامی عمامه سیاهان تاج تجاوز به مادر بزرگشان توسط یک عرب را بر سر دارند. اما عمامه سفیدان شاهدان آن تجاوزند. آری برادر این چنین است. و چه نشسته ای که من هم در زندان بمیرم. و مسئول مرگ من البته پدر و مادرمند. و اگر می بینی چنین بیباکانه در این شهر کثیف و کثیف پرور تهران می نویسم زیرا خودم و خانواده ام و محله ام تا دماغ در لجنیم. فقط گاهی این دماغ می رود زیر لجن و دوباره بالا می آید و اندکی هوای مسموم از تعفن بازدم امام زمان ( گج ) را مثل بوی گند سرب که با مزبله ی خلای مومنین غاطی شده باشد را می بلعم تا کمکی زنده بمانم. برای همین هم دیگر خیالی نیست، از مرگ که بالا تر نیست. اما ایکاش اپوزیسیون ایران اینهمه دگمزده و وبازده و اسلام زده و ایدئولوژی زده نبود. ایکاش.
٨۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ایرج رشتی
عنوان : ماندند تا انقلاب مهدی !!
چند نوشته کوتاه از وبلاگ "rooz negaar" زنده یاد امیدرضا میرصیافی، وبلاگنویس و روزنامهنگار در خدمت شما خوانندگان.
"ما از نسل شاه عباس صفوی هم نیستیم
زندگی در مملکتی که سید علی خامنه ای رهبرش باشد تهوع آور است .
زندگی در مملکتی که محمود احمدی احمدی نژاد رئیس دولتش باشد شرم آور است.
زندگی در مملکتی که حداد عادل رئیس خانه ملتش باشد عذاب آور است.
زندگی در مملکتی که محسنی اژه ای وزیر اطلاعات و امنیتش باشد وحشت آور است.
زندگی در مملکتی که ستون نظامش هاشمی رفسنجانی باشد خجالت آور است.
زندگی در مملکتی که نظریه پرداز و روشنفکرش محمد خاتمی باشد خنده آور است.
زندگی در مملکتی که نظام حاکمش جمهوری اسلامی باشد ننگ آور است.
با تمام این موارد که خواندید ، هفتاد میلیون نفر در این مملکت زندگی می کنند و جز عده ای محدود صدا از کسی در نمی آید و انگار نه انگار که سرانجام این کاروان ، دره مرگ و تباهی است. تا کی می خواهیم با جملاتی نظیر "ما از نسل کوروش و داریوش هستیم" خودمان را فریب بدهیم ؟ اگر ما واقعا از نسل کوروش و داریوش بودیم امروز محمود احمدی نژاد نماینده ما در جامعه جهانی شناخته نمی شد و سید علی خامنه ای مالک جان و مال و ناموس ما (بنا بر نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی) نبود . این وضعیتی که من میبینم من حتی شک دارم از نسل شاه عباس صفوی هم باشیم چه رسد به بزرگ مردی چون کوروش . آیا نباید به این جمله اعتقاد و ایمان داشت که "هر ملتی لایق همان حکومتی است که بر آن حکومت می کند؟"
"یکی شیخ زر اندوز و یکی کارگر بی نان
آیت الله فاضل لنکرانی در یک بیمارستان مجهز و شیک در یکی از گرانترین شهرهای دنیا ، لندن که حیات خلوت و تفرجگاه آیات عظام است در گذشت ولی حسن حسنی ، کارگر کنف کار در رشت حتی یک ریال هم پول نداشت تا برای رهایی خود از زندگی نکبت بار طناب داری تهیه کند و مجبور شد حتی برای مرگ و نیستی خود نیز دست نیاز بسوی غریبه دراز کند. فهمیدید ؟ کار در جمهوری اسلامی به آنجا رسیده که حتی برای نابود کردن خود نیز باید محتاج دیگران بود. زمانی که گزارش اسماعیل محمدولی ، خبرنگار خبرگزاری ایلنا در رشت را در مورد خودکشی این کارگر زحمت کش و بینوا می خواندم از فرط ناراحتی و سیل اشک به مرز جنون رسیدم. آخر تا کی باید شاهد و ناظر چنین جنایات و حوادثی در این سرزمین باشیم و هیچ نگوئیم ؟ "
"این بار مردم انقلابی (آنها که وفادار به جمهوری اسلامی بودند) تصویر احمدی نژاد را به جای امام راحل در ماه خواهند دید و به همدیگر می گویند : اون لکه چرکین رو در ماه می بینی ؟ اون آقا احمدی نژاده !"
"فهمیدم اگر روزی جمهوری اسلامی سرنگون و ایران آزاد شود و آخوندها از این مملکت ( لااقل از راس حکومت) بروند مردم (تمام کسانی که مخالف این رژیم بودند) از شادی زیاد و شوک ناشی از این شادمانی مفرط دچار حمله قلبی و سکته می شوند و در نتیجه از دار دنیا می روند و آن وقت آخوندها به راس حکومت و مکان اولیه خود باز میگردند و انقلاب دیگری به یاری خداوند تبارک و تعالی و کوری چشم آمریکای جهان خوار و صهیونیست ها شکل می گیرد و به همگان ثابت خواهد شد این نظام تا انقلاب مهدی ( که فکر کنم همین روزها از سفر بیاد) استوار خواهد ماند."
٨۴۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : تسلیت
مرگ نا بهنگام امیدرضا میرصیافی وبلاگنویس و روزنامهنگار جوان را در زندان اوین به بازماندگان او و تمام ایرانیان تسلیت می گوییم.
٨۴۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : محمود میانه
عنوان : درود
سروناز م درود بر قدرت کلامتان
نظر شما مرا دگرگون کرد و اشکم را درآورد
٨۴۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : بیگانه
عنوان : نظر یک وبلاک نویس
"لجن و گه به ریش همه این آدمکش ها ....به سرتاپای این رزیم . از اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب گرفته تا بقیه این آدمخوارها . حالا کجاست این خاتمی بیشرف که پشت سرش میگفتند یا مرگ یا آزادی . یک کلمه میگوید که چرا این طفلک را بردید زندان و کشتید ؟ مرگ برخاتمی و کروبی و موسوی و خامنه ای و همه این لجن های تاریخ"
٨۴۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : کریم ن
عنوان : پزشکان جلاد
در جمهوری اسلامی همه مفاهیم انسانی با جنایت و دژخیم صفتی همراه شده است . در همه جای دنیا پزشک سمبل نجات انسان است اما جمهوری اسلامی برای پزشکان حلقه به گوش خود وظیفه جلادی نیز مقرر کرده است. از پزشکان بهداری زندان که در این خبر به آنان اشاره شده نباید به آسانی گذشت. اینان نه تنها در قتل این جوان آزاده همدست هستند بلکه جنایت و پستی دیگری را نیز مرتکب شده اند و آن خیانت به حرفه پزشکی است.
٨۴۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : سروناز م
عنوان : بس کنید!
در آستانه ی بهار که گلها همه از خاک می رویند، نوگل جوان ما سر به زیر خاک برده.
یک هستی، یک انسان، یک امید آینده ، یک تفکر والا و ناب انسانی، به جهان نیستی پیوسته است، اینک شما به جای همدردی و همدلی با خانواده ای سوگوار و سرزمینی سوگوارتر که هر لحظه باید مرگ یکی از نوباوگانش را شاهد باشد باهم به بحث های تکراری کودکانه می نشینید؟
این ما هستیم با این اندیشه های ساده ... که این چنین می بینیم . با این اندازه تفکر، با این اندازه اندوه و با این احساسات هیجان زده و لحظه ای که زود در شلوغی خیابان ها برای خرید شب عید گم می شود.
بس کنید دیگر. همه چیز مان از دست مان رفت. شرف و مهر، و انسانیت مان نابود شد. این یکی و آن یکی چه فرقی باهم دارند؟ همه ی حاکمان سر و ته یک کرباس اند، همه قدرت طلب و خودشیفته و رسوا و مجنون اند، همه ضد اندیشه و آرمان های بشری اند .
فکر اساسی کنید. الان زمان این حرف های ساده اندیشانه نیست. قلب من دارد پاره پاره می شود. هنوز خاک یکی سرد نشده و اشک ما به روی گونه خشک نگردیده که خبر مرگ یکی دیگر را می شنویم. جوانان اندیشمند ما که امیدها و بشارت های آینده ی ایران هستند ، در سیاه چال ها دارند جان می بازند. زمان جنگ و دعواهای پشت صحنه نیست، زمان ، زمان یگانگی و هم فکری است عزیزان...
٨۴٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : منصور احمدی
عنوان : آقای نادر سلطنت طلب از هر موقعیتی سوء استفاده میکند تا به طرفداران انقلاب ۱۳۵۷ و مخالفین شاه ناسزا گوید.
باعث تأسف است که آقای نادر سلطنت طلب از هر موقعیتی سوء استفاده میکند تا به طرفداران انقلاب ۱۳۵۷ و مخالفین شاه ناسزا گوید.
این بابا خیال میکند که پایمال شدن حقوق بشر در ایران از تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شروع شده است .
آیا عاقلانه تر نیست کسی که در باره جنایات دوران شاه و چگونگی رفتار مأمورین ساواک و شکنجه گران دوران ستم شاهی کوچکترین اطلاعی ندارد، در باره انقلاب مردم که همچنین اعتراض به آن وضع غیر انسانی بود سخن نگوید؟!
آیا بهتر نیست بجای ناسزا گفتن به مخالفین شاه و طرفداران انقلاب مردم، به پایمال شدن حقوق بشر از سوی حاکمین ستمگر جمهوری اسلامی شدیدأ اعتراض نمود و اعمال و رفتار غیر انسانی آنها را محکوم نمود؟ عملی که مورد تائید هر انسان آزاد اندیش و طرفدار حقوق بشر قرار خواهد گرفت!
٨۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|