از : احمد فراهانی
عنوان : دیگر دیر ست بخود آیید
مملکت عجیبی داریم ؛
۳۰ سال از فرو پاشی رژیم پادشاهی مطلقه گذشته ولی هنوز دست اندرکاران آن از مسئولیت های ایران برانداز خود شانه خالی می کنند و مخالفان آن حکومت «بله قربان گویان» را مسئول خرابکاری ها و گشاد کاریهای خود میدانند. حکومتی که تمام در ها را بروی دیگران بسته بود. از همه مضحک تر این ست که با وجودیکه غرب هم برای آوردن آنها به قدرت «کودتا» و هم برای برکنار کردن آنها همیشه نقش مهمی داشته هنوز که هنوز ست با «چشم داشت » به قدرتهای خارجی برای «استقلال » کشور سینه میزنند.
۳۰ سال تمام جهان شاهد حکومت قرون وسطائی مذهبی ایران ست که جنایاتش علاوه بر اینکه میلیونها نفر را در ایران تا ابد داغدار کرده و هنوز ادامه دارد ، از مرزهای کشور به سراسر جهان هم صادر شده و دنیائی را به تعجب وادار کرده و «جهانخواران » هم از قبل این عقب ماندگی زرادخانه های خود تجهیز می کنند. مردم هر روز مستعصل تر میشوند و نا امید تر ! ولی با کمال وقاحت از خامنه ای و رفسنجانی گرفته تا بقیه ی طلبه های و چماقداران خیمه ی اسلام «ناب محمدی» با حماقت بی نظیری به روی خود نمی آورند و به غارت ثروتهای مردم ادامه میدهند.
۳۰ سال از سرکوب پیوسته تمام نیروهای مخالف ارتجاع پادشاهی و مذهبی گذشته ولی هنوز از انقلاب بهمن به قدر کافی و شفاف نیاموخته اند که چه بر سر آنها و مردم شریف ایران رفته که بیشترین خسارتهای مادی و معنوی و جانی را تحمل کرده ست.
دوستان عزیز عنایت فرمائید که از قبل از امضای پیش نویس قانون اساسی مشروطه -۱۲۸۵ - تا ۱۲۹۹ ایران آرام و قرار نداشته و جولانگاه قدرتهای منطقه - روسیه - و قدرتهای بین المللی - انگلیس بوده که با کمک طرفداران خود به هرج و مرج دامن میزدند. از ۱۲۹۹ تا امروز هم با کودتا و سرکوب پیوسته مردم را از شرکت در تعیین سرنوشت خویش محروم کرده اند.
با اذعان به تمام پیشرفتهائی که در بعداز ۱۲۹۹ تحقق یافته ست ، کشور ما نتوانسته با وجود تمام پتانسیل های اقتصادی و اجتماعی موجود درآن به یک سطح منطقی از رشد و توسعه برسد. تردیدی نیست که حکومت های فاسد عرضه ی اداره ی مملکت را نداشته و ندارند. این نقش و وظیفه ی ما را در ارائه ی پیشنهاد های اصولی و توجیه نمی نماید.
نبود حداقل امکانات سیاسی و آزادی احزاب نیز نه در زمان شاه و نه امروز ما را از اشکالات اساسی مبارزاتی تبرئه نمی نماید.
- دیگر دیر ست که حزب توده در باره ی عدم درک درست وظیفه ی ملی و دموکراتیک خود در ایران عقب مانده ی ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ فلسفه بافی نماید.
- دیگر دیرست که چپ ندانم کاریهای خود در بعداز انقلاب بهمن را بندبازی کند.
درست است که نیروهای ملی - جبهه ملی - و ملی - مذهبی - نهضت آزادی ، جنبش مسلمانان مبارز در تشکیل دولت موقت عملا حضور داشتند ولی این نمی تواند بار مسئولیت «چپ» در اول انقلاب را سبکتر نماید. حتی هواداری علنی یا ضمنی مجاهدین از خمینی در اوایل انقلاب باز هم دلیلی برای توجیه سیاست های « چپ روانه » یا «راست روانه» نیروی های وابسته به طیف چپ نمی توانست باشد.
مشکلات چه بود ؟
قغقط
اول - چپ «انقلابی» میخواست توده های میلیونی را که زیر پرچم اسلام خمینی جمع شده بود را با «شعار» سوسیالیستی و خط ومشی مسلحانه به زاه «چپ» هدایت کند. این مشی نمی توانست در آن شرایط گذار پیش برود. فقط خمینی و اعوان وانصارش نبودند که با کمک مردم میخواستند ما را قتل عام نمایند. امپریالیسم هم با این کار موافق بود. خودمان این را می گفتیم و لی در عمل مواظب اوضاع نبودیم ! بقیه نیروها هم - جبهه ی ملی - نهضت آزادی و مجاهدین هم در آن هنگامه ی انقلاب هنوز الفبای بازی دمکراسی را یاد نگرفته بودند و پلورالیزم محلی از اعراب نداشت. هرکی به فکر خویش بود !
دوم - چپ روسی - حزب توده - با حمایت دربست از خمینی تمام خط و ربط های و مرزهای متعارف « چپ» و «راست» را بهم ریخته بود . همه را عصبی کرده بود ! این هم دلیل قانع کنند نیست . وقتی قواعد بازی وجود نداشت ، هرج و مرج حاکم شد.عقلانیت وجود نداشت.
بخشی از «چپ انقلابی » بعداز اشغال سفارت به موضع دنباله روانه و مبتذل حزب توده پیوست .
مجاهدین از بعداز اشغال سفارت از خمینی بتدریج فاصله گرفت چرا ؟
در بهار ۱۳۵۹ میرفت به بهانه ی انقلاب فرهنگی در دانشگاه تهران حمام خون بپا شود و با هوشیاری و عقب نشینی «چپ» آنطور نشد - بنی صدر در دانشگاه روضه خواند و رجوی در کنارش ! با وجود این در سایر شهر ها خونها ریخته شد
رقابت اصلی در داخل حکومت بود و نیروهای خارج از حکومت وجه المصالحه شدند - فشار شدید بر مجاهدین به عنوان بزرگترین سازمان سیاسی مشهود بود
در ۵۹ مجاهدین از حکومت بکلی فاصله گرفت و «سوپر انقلابی» شد !
«چپ انقلابی» این فاجعه را در افق خونین ایران نمی دید. با تمام بربریت حکومت از ۲۲ بهمن تا خرداد ۶۰ معلوم نیست که مجاهدین و «چپ انقلابی » چگونه می اندیشیدند.
آیا تا بحال هیچ یک از نیروهای یاد شده از بی خبری خود حرف زده اند.
حساب حکومت ها ی شاه و ملا ها معلوم ست و تا ابد لاف میزنند که گناهی نداشته اند.
مجاهدین هم نشان داد آن نیروئی نبود که « چپ » برایش سینه سپر کرد. ممکن ست ۱۰ نفر مثل مهدی سامع و هزارخانی هنوز که هنوز ست ، از پاپ هم کاتولیک تر باشند.
«چپ» انقلابی تا کی میخواهد با عجز و لابه تمام بی خبری های به äردن حزب توده و اکثریت بیاندازد ؟
دیگر دیر ست بخود آیید
احمد فراهانی
چپ مستقل
٨٨٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨٨
|
از : Hadi Shahab
عنوان : بمثابه داستان شخصیتان که نمیتوانید برای اکثریت شناسنامه جعل کنید
آقای جعفر بهکیش،
اینکه شناختهای شخصی، رفاقت، فامیلی ،آشنایی و همسایگی در بعضی موارد مانع همکاری هواداران اکثریت با کمیته و سپاه بوده را نمیتوانید با فراخوانهای سازمان اکثریت در همکاری با ارگانهای رژیم برای سرکوبی ضد انقلاب "پیکار، کومله، کل خط سه ،راه کارگر ، اقلیت و... ) از یاد ببرید. بفرمایید به نظر شما یک هوادار صادق اکثر یت چه کسی بوده. کسی که خط رهبری سازمان اکثریت را عملی میکرده یا کسی که عکسش را عمل میکرده... من شما را نمی شناسم اما تنها شما عزیزانی از دست نداده اید ویا کسی را لو نداده اید. بمثابه داستان شخصیتان که نمیتوانید برای اکثریت شناسنامه جعل کنید. اسناد اکثریت از آن سالها مانع از جعل تاریخ میشود.
٨٨۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨٨
|
از : هادی رباط کریمی
عنوان : رهبری اکثریت مقصر بود
با دورد به رفقای شهید خانواده بهکیش و با سلام به آقای جعفر بهکیش امیدوارم که سلامت باشید. مسلما تمامی هوادران و اعضای سازمان اکثریت مقصر نبودند و چه بسا بیشتر آنها هیچ نقشی در همکاری با رژیم نداشتند. می توان به جرات گفت که حتی تعداد زیادی از اعضا و هواداران حزب توده نیز با رژیم همکاری نکردند و اگر چه سیاست هر دو حزب توده و سازمان اکثریت در دفاع از رژیم فاشیست اسلامی بود اما این غیر مسولانه است که هواداران و اعضا این دو را مقصر دانست. متاسفانه هم رهبری حزب توده و مخصوصا رهبری وقت سازمان اکثریت به شکل بیشرمانه ای به تبلیغ علیه بقیه رفقا سازمانهای چپ و سازمان مجاهدین خلق پرداختند. تعدادی از پاک ترین رفقای پیکار و راه کارگر و اقلیت و ... به وحشیانه ترین شکل توسط رژیم فالانژ ها و چماقدارن اسلامی به قتل رسیدند و سازمان اکثریت از این اعمال جنایتکارانه حمایت کردند. خوب سازمان اکثریت در نشریه خود از هواداران و اعضا خود می خواست که به پاسداران رژیم برای حفظ به اصطلاح انقلاب کمک کنند و این خود مطلقا قابل بخشش نیست اما اینکه اعضا یا هواداران واقعا به این رهنمودها عمل کرده باشند عملا ثابت نشده است. بهرحال همین که کانال ارتباطی با نهادهای امنیتی داشتند و تعدادی از هوادران خود را نجات می دادند نشان می دهد که این ارتباطات اگر چه برای هواداران خودشان چه بسا نجات بخش بوده ولی همزمان برای هوادران دیگر گروهای فدایی که برای فرار از اعدام و شکنجه خود را چه بسا اکثریتی معرفی می کردند همین رابطه اکثریت با دژخیمان مرگبار بوده است.
رهبری سازمان اکثریت در بهترین شکل آتش بیار معرکه رژیم جنایتکار شد و با اتهاماتی که به سایر رفقای چپ بطور دیوانه وار می زد آب پاکی به دستهای خونین پاسداران می ریخت. این قابل بخشش نیست و هیج عضو و هوادار صادق اکثریت که نقشی در این تحریکات نداشتند نمی توانند به آسانی این رفتار هیستریک سازمانشان را در آن زمان توجیه کنند.
بهرحال نتیجه قتل عام رفقای عزیز و انقلابی ما توسط رژیم فاشیست اسلامی شد. متاسفانه هنوز افرادی که زمام رهبری سازمان اکثریت را در آن زمان در اختیار داشتند هنور طلبکارانه با این موارد برخورد می کنند و حاضر به قبول مسولیت نیستند.
با دورد به یاد شهدای انقلابی به خصوص خانواده بهیکش.
٨٨۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨٨
|
از : juybaar
عنوان : شاید همیشه...
Beautiful, beautiful poem
٨٨۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨٨
|
از : روزبه گرانمنش
عنوان : این بار هم توهینی در کار بود؟
مسولین محترم سایت اخبار روز، این بار هم توهینی در کار بود که دوباره نظر مرا سانسور کردید. راستی چرا مطلبی که به آقای خویی توهین میکند و او را "شاعر خلسه ای " مینامد همچنان پا بر جاست؟ "خلسه ای" بودن بمراتب با ارزش تر است تا همکاری با رژیم اسلامی
٨٨۰۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨٨
|
از : پویان مدائن
عنوان : غبار زمان؟الزایمر؟!یا سادکی بیش از حد ؟؟؟؟!
آقای بهکیش با یک داستان فامیلی {دراماتیک}(که من شخصا دهها مورد شنیدی تر را تجربه کرده و موارد مهیجی را شنیده ام )ما را به این نتیجه رهنمون میکنند که اصلا شما اشتباه کردید که حکومت اسلامی را بد دانستید چرا که ما را با تایید سازمان بلافاصله ازاد کردند و ما داداش خودمان که اقلیتی بود را قایم کردیم..........
اگر میخواهید تحقیق کنید اول از مسئولین انموقع اکثریت بپرسید چه روابطی ؟در چه سطحی؟تا چه تاریخی ؟ با مسئولین (لابد امنیتی) حکومت وجود داشت که با تاییدیه افراد ازاد یا بدون ان اعدام میشدند.؟؟
تا بشود تحقیق را شروع کرد .
البته اگر زمان اسناد را ازبین نبرده باشد یا ان مسئولین به آلزایمر دچارنشده باشند
البته من به سادگی و صداقت آقای بهکیش شک ندارم.
برای انکه جای تحقیق باز بماند من از ابتدای انقلاب تا چند سال بعد که امکان فعالیت وجود داشت در منطقه شرق تهران فعال بودم مدتی هم در حوزه کارگری جنوب تحت مسئول شهید (لقمان)بودم -اکنون نیز اماده برای ادامه تحقیق هستم
poyan۴۸@yahoo.com
٨۷۹۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨٨
|
از : ابوالفضل اردوخانی
عنوان : غبار گذشته !
غبار گذشته !
چه سود، غبار گذشته را گرفتن و
بر رخ یکدیگر پاشیدن؟!
من، این لحظه و لحظه های دگر را،
فردا و روزهای دگر را،
ماه ها و سال های دگر را
به غبار گذشته، به انزجار و حسادت آلوده نمی کنم.
با عشق به تو می اندیشم و می نگرم.
من، تو را به غبار گذشته آلوده نمی کنم!
۴ فرودین ۱۳۸۸ ــ ۲۴ مارس ۲۰۰۹ ــ اردوخانی بروکسل
http://ordoukhani.blogfa.com/post-۳۴۱.aspx
٨۷۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨٨
|
از : اخبار روز
عنوان : به آقای روزبه گرامنش
در «مطلب کوچک» شما هم توهین به افراد بود و هم طرح ادعاهایی که اخبار روز نمی تواند مسئولیتی در قبال آن ها به عهده بگیرد. آبا اگر زمانی مجبور به اثبات این ادعاها شدید (از لو دادن خواهر خود تا سیامک اسدیان توسط سازمان اکثریت)، می توانید از آن ها به طور محکمه پسند دفاع کنید؟ ما که نمی توانیم و شما هم به احتمال زیاد قابل دسترس نخواهید بود! بنابر این مطلب شما از روی سایت برداشته شد.
با احترام
٨۷٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨٨
|
از : yaran yaran
عنوان : این همه تفاوت!
سلام اقای بهکیش! نمیدانم چرا آرامش و متانت قلم شما که در مقالهاتان به وفور یافت میشود، در جوابی که به علی صمد دادهاید یک دفعه درهم شکست و به جوی تهاجم گرانه و پرخاشگرانه تبدیل شد! راستی علت این همه تفاوت در چیست؟ آیا به مطالبی که در مقالهاتان به آن پرداختهاید واقعا باور دارید؟ یا تنها به مانند شاعران خلسهای به یاد آن سالها شما را فراگرفتهو نهایتا به چنین متنی تبدیل شده بود؟ راستی کدام یک از این دو متن نشان از منش و هویت واقعی شما دارد؟
٨۷٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨٨
|
از : زاوش
عنوان : فصلی دیگر
شاید گلی را که به چشم تو سرخ می آمد
زرد دیده باشم من.
شاید راهی را که در چشم تو راست می آمد
چشمان من پُر پیچ و خَم می دیدند.
شاید صدایی که تو آن را با صدای آوای بال فرشته
یکی می دیدی
در گوش من غژغژ سوهانی بود
روی یک پیچ فلزی؛
شاید همیشه
چنین فاصله هایی
میان نگاه من و تو
باقی بمانند
اما
هیچ کدام از ما
با دیدن گنجشک یخ زده ای پای درخت
پایکوبی نکرده ایم.
شاید همیشه،
پشت فاصله ها
فصلی بوده است
که در آن فصل
ما یکدیگر را دوست می داشته ایم.
" سیما یاری "
٨۷٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱٣٨٨
|