یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سهند نسیمی

عنوان : بدهکار تا زمانیکه بدهی اش را پرداخت نکرده است مقروض به حساب می اید.
من با این شخص" یک رنجیده" کاملا موافقم برای اینکه اگر سروش واقعا از گذشته اش بریده است پس چرا از ته دل اقرار نمی کند.؟ مگر متفکرینی مانند آگوستین قدیس و یا تولستوی وقتی با دل باز گذشته خود را نقد کردنند از ارزش شان کاسته شد.؟ درست بر عکس مردم بیشتر بهشان اطمینان پیدا کردند. اقای سروش نمی توانند به ضعف خود اقرار کنند برای اینکه ایشان شدیدا خود شیفته و مغرور اند. آدم مغرور نمی تواند یه مسلمان باشد برای اینکه غرور یه نقض روانی و روحی است و جزو گناهان هفت گانه است. اگر دقت کرده باشید قدرت رهبران بزرگ سیاسی و دینی و مصلحان جامعه-- مخصوصا آنهائیکه جانشان را فدای ایده و ارمان هایشان کرده اند--- بعد از مرگش شان افزایش می یابد برای اینکه مردم دیگر اطمینان پیدا می کنند که احتمال فاسد شدن برایشان امکان ندارد. یعنی رهبر مرده رهبر کامل است در حالیکه از رهبر زنده می توان انتظار گمراهی و فساد داشت. آدمی که با آغوش باز و قلب صاف پرونده گذشته خویش را باز می کند و به اشتباهاتش اقرار می کند صداقت خود را به نمایش می گذارد و انگار که قدمی به طرف مرگ بر داشته است. نقل است که فیلسوف بزرگ دانمارکی که گیرگارد وصیت نامه های مرده ها را می خوانده برای اینکه فردی که میداند به زودی خواهد مرد بهتر می تواند با صداقت حرف های دلش را بر زبان بیاورد.

در سیسم جنایی آمریکا خیلی از مجرمان می توانند تحت شرایطی قبل از پایان دوره محکومیت شان از زندان ازاد شوند. مهمترین شرط برای ازادی اقرار به ارتکاب جرم است که اگر مجرم اقرار نکند و مسئولیت جنایت را به عهده نگیرد ازادش نمی کنند. قبول مسئولیت کار کرد روان درمانی دارد و به این می ماند که اگر به کسی بدهکار باشی و بدهی ات را تا زمانیکه پرداخت نکرده ای مقروض به حساب می ایی و حق طلبکار همیشه مانند شمشیری بر سرت آویزان است. دلیل اینکه متجاوزین به زندانی اسیر خیلی بیشتر از خود قربانی زجر و عذاب روحی می کشند و اصلا و ابدا هم تا آخر عمرشان نمی توانند سلامت روحی خودشان را باز یابند همین حس بدهکار بودن است در حالیکه فرد قربانی از آنجائیکه نه بدهکار بلکه که طلبکار است می تواند سلامتی روحی اش را باز پس گرفته و به زندگی عادی خود باز گردد.

همین موضوع در عمل عزاداری هم کار برد دارد بطوریکه اگر بعد از مدت کمی-- چهل روز در بین مسلمانان--- شخص نتواند واقعیت مرگ راقبول کند و دوره عزاداری را با موفقیت به پایان برساند تا آخر عمرش نمی تواند سوگواری کند برای اینکه احساس گناه به اینکه به شخص از دست رفته به نحوی بدهکار بوده است دست از سرش بر نمی دارد. فروید در این باره کتابی هم نوشته است.
۱۶٣٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣٨٨       

    از : یک رنجدیده .......................

عنوان : کس چه می داند، شاید خود را یافتی در یک لحظه ی غریب خلوص
می بینم که بعضی از دوستان منتقد به نوشته ی من اشاره دارند. پس لازم می بینم
که این توضیح را نیر به آن نظر خود اضافه کنم.
من اعتقاد دارم که اگر کسی تغییرات مثبت دیگری را نبیند بیشک دچار انجماد فکری گشته با دست خودش، خودش را پرت کرده، و از دیدن واقعیت های زندگی و پذیرش حقیقت های آن خود را محروم می سازد. هیچ فرقی نمی کند که تغییر کننده چه کسی باشد، دشمن یا دوست. اگر از انسانیت در چشمه ی وجود کسی جوششی باشد، باید با دیدن دگر گونی های مثبت دیگران به شوق آمده خوشحال گردد ، وگرنه ضد روشنی و در تیرگی خواهد گشت کور مال.
در جواب دوستانی که می گویند چرا به گذشته ی او بند می کنی!؟ باید بگویم که شما اشتباه می کنید، من با امروز سروش مشکل دارم ، نه با دیروزش. در همان نظام کروبی و موسوی نیز سمت داشتند و کم یا بیش آلوده ی لحظات تیره ی آنند، اما من به آن ها بند نمی کنم. تا زمانی که به مردم پشت نکرده اند من با تمام قوا برایشان می نویسنم از آن ها دفاع می کنم ، گرچه گاه می بینم که نه آن ها مردم را بلکه مردم آن ها را با خود می کشانند، با همه این ها من آن دو را در این لحظه دوست مردم ایران می دانم، پس هر نوع خرابکاری بر علیه آن دو را خرابکاری بر علیه کل جنبش مردم ایران می دانم.
نظر من در باره ی سروش اما چیز دیگری است. من از تغییر ناپذیری سروش است که بر او می خروشم، نه از تغییر پذیری او. و این کار نیز از روی عقده و انتقام و برای تحقیر نیست، بلکه برای تغییر است. به نظر من سروش به هیچ وجه تغییر نکرده. سروش تغییر تاکتیک داده تا در این پیچ تاریخ آبروی باخته را به خانه ی "شرف" باز آرد. و این شدنی نیست مگر اینکه خلوص و راستی پیشه کند.
کسانی که اینجا از عرفان سروش سخن می گویند بر سه دسته اند. یک، افراد ساده و شریف مذهبی هستند که در وجود او شریعتی را می بینند. و این غلط است. سروش شریعتی نیست و دقیقاً ضد اوست. کس چه می داند، شاید شریعتی ها رفتند تا سروش ها در انقلاب فرهنگی مزاحم نداشته باشند. و این بحثی طولانی است که در این اندک نمی گنجد. دسته ی دیگر از ستایشگران، مردم سیاسیند که بزرگوارانه به استقبال او رفته اند، اینان نیز از عمق نظرات او بی خبرند، ولی بخاطر مسئولیت این لحظه ی تاریخی خطیر بر خود لازم می بینند که به استقبالش بروند، بی آنکه عمیقاً و دقیقاً بشناسندش. دسته ی سوم با این دو دسته فرق اساسی دارد، آن ها صداقت این دو را ندارند و می دانند که چرا به میدان آمده اند و چه می خواهند، و دقیق می دانند دارند چه می کنند. این دسته دقیق برخوردش با برخورد سروش هم آهنگ است، یکیست.این دسته بسیار دقیق می داند که سروش نه اهل عرفان است و نه اهل فلسفه و تردید.
آنچه گفته شد چندین کتاب بحث را در دل خود دارد که در اینجا نمی گنجد. بعضی از آقایان که در اطراف سروش هستند دقیقاً می دانند که من چه می گویم. شاید یک روز تاریخ آن ها را مجبور به سخن گفتن کرد.
پس ما فعلاً آن نسیه ی درندشت را رها کرده، اندکی به اندک ِ این نامه می پردازیم.

سروش نه عذر خواسته و نه تغییر کرده ، سروش به میدان آمده تا آنچه بر اثر حرکت دیروز خود بر باد داده دوباره بدست آورد. زیرا او مردم بخشنده و عدالتخواه و در عین حال بسیار ساده ی ایران زمین را خوب می شناسد. او خوب می داند که مردم ما حتی جلاد را می بخشند اگر به آنها بپیوندد. این است که آمده توری پهن کرده و گفته سنگ مفت گنجشک مفت!
او به جای معذرت خواهی از مردم خون آلود و رنجدیده ی ایران زمین، آمده و از خدا عذر خواسته. خوب فرض را بر این بگیریم که از نظر یک مذهبی - که سروش نیست - عذر از خدا خواستن ، عذر از مردم خواستن نیز است. باشد ما این را از ایشان می پذیریم. اما به نوع عذر خواهی او همچنان با تردید نگاه خواهیم کرد.
چرا؟
برای اینکه او آن متن عذر خواهی را صاف بی غش ننوشته، او واژه را با حساسیت ویژه ای انتخاب کرده. "خدایا به خاطر اعانت به ظالمان ... " او خوب می داند که کلمه تازی اعانت آن سخن نیست که بر جان عشاق و شیفتگان ایرانی بنشیند استوار و پایدار. او بسیار خوب می داند که خیلی ها حتی ممکن است معنی این واژه ی غیر ایرانی را ندانند. این نامه را یک جوان بی تجربه ننوشته ، این نامه را عبدالکریم سروش نوشته، همان مرد اخموی چهره تیره ی بی لبخند انقلاب فرهنگی، - رجوع کنید به عکس های ایشان - این نامه را نوشته؛ و جالب است که از شادی سخن می گوید.
چرا؟
برای اینکه ملت غمناک ایران در جستجوی شادی این روز ها به هر دری می زند. مردم ایران در جستجوی شادی و کمی آزادی بود که سهراب را در شاهنامه دوران دوباره تکرار کرد، بر صورت ندای آزادی خود جویبار های خون دید با چشمانی در حیرت.
اعانت به ظالمان، به زبان ساده یعنی کمک به ظالمان و ستمگران و بیداد گران برای انجام عمل بیداد و جنایت. ظالم فوتبالیت نیست که ایشان به او توپ پاس داده باشد، ظالم او جنایتکار است، بزرگترین جنایتکار دوران است، و او به این جنایتکار اعانت کرده = کمک کرده و یاری رسانده!
جناب سروش شما فرزندان مادرانی را به خاک خون کشاندید که امروز کوژ پشت و عصا در مشت گه گاه خود را به قبرستان های گم نام می رسانند تا با فرزندی که حتی یک سنگ قبر ندارد به گفتگو بنشینند. آن مادران و پدران دیگر حتی فارسی را روزی چند جمله بیشتر بر زبان نمی آورند، چه برسد به اینکه لغت عربی تو را دریابند. انتخاب " اعانت" بسیار استادانه است.
باقی را شرم دارم بگویم، ای "عارف" ، ای "فیلسوف"! وقتی در نیمه شبان رمضان به دعا می نشینی، این بار به جای کمیل نامه ی مرا بخوان ، نترس، بخوان، چندین بار بخوانش، هر که، که باشی به هر حال انسان و قابل تغییر هستی، کس چه می داند، شاید خود را یافتی در یک لحظه ی غریب خلوص.

پیروز باشید
دوست شما
یک رنجدیده
۱۶٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣٨٨       

    از : ای بابا

عنوان : ادم از نوشتن نظریه پشیمان می شود
مرحمت کنید ستون نظرات را اسان تر و فوری تر کنید این دنگ و فنگ ها را هم بردارید تا ادم از نظر نوشتن پشیمان نشود باید ۲ ساعت اسم نوشت فامیل نوشت کد نوشت عنوان نوشت ایمیل نوشت شما که می دانید ۹۹ درصد اسامی مستعار است ایمیل ها غلط غلوط هستند پس اگر هدف فقط خواندن نظریات است این دنگ و فنگ ها را نمی خواهد مثل پیک ایران یا دیگر سایت ها بروید سر اصل مطلب یک ستون نظریات راحت تر بگذارید که نظزیه نوشته شده قوری ارسال شود تمام .
۱۶٣۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣٨٨       

    از : سعید مستقیمی

عنوان : بحران اسلام
من امیدوارم این نامه همان نقشی را بازی کند که ان نامه معروف در باره ان سید هندی بازی کرد.واقعیت این است که نظام دینی شیعه و اصول فقهی ان بهتر ازاین
نمیتوانست باشد.علی خامنه ای در برابر هیچ فردی جز الله مسئول نیست.

اصل نظام اسلامی و اصول فقهی ان مسول فاجعه کنونی درایران هستند و اصول را انتقاد نکردن و فقط فردی را مورد خطاب قرار دادن کمکی به مردم ایران نخواهد کرد.



اقای سروش میداند که هم نبوت وهم حکومت اسلامی ان چیز ی است که اکنون ما
انرا حکومت اسلامی مینامیم. اشگال از خامنه ا ی و خمینی نیست بلکه این خطای نبوی است که محمد هم رئیس حکومت اسلامی در عرب شد و هم پیام اور الله .


خامنه ای روزی خواهد رفت ولی سازمان شیعه و ادعا و قدرت طلبی اخوندها باقی خواهد ماند.لازم است فکری برای اینده اسلام و نقش اتی رهبران این دین در گشور
ایران شود
۱۶٣۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣٨٨       

    از : کریم کارا از تهران

عنوان : پرسشی از جناب سروش
آقای سروش ممنون! و طبق همین اسلام ناب خودتا شما می بایستی از ما مردم و از پدر مادر بیچاره ی من که زیر دست شاگردان شما و انقلاب فرهنگیتان که در واقع کشتار فرهنگی سیاسی و انسانی بود له شدند و له شدیم معذرت بخواهید و نه از خدا، چون بقول هملان اسلام شما در اینجا این حق ما ست که ضایع شد و نه حق خدایی موهوم! برادر خود شما جایی از آزادگی حرف زده اید ولی با همه آزادگی ای که دارید باید این پوزش را هم به کارتان اضافه کنید. شما نوشته اید:
«...بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.»
شما با اعانتتان به دربار خلافت ظلم اسلام به ما طلم کرده اید، گیرم خدا مهربان مسلمان شما در این هم پارتی بازی کند و شما را ببخشد، آقای محترم با ما مردمی که مورد گناه واقع شده ایم چه خواهید کرد؟؟ منتظر پاسخ شمایم!
۱۶٣۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣٨٨       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : ما میخواهیم روزی را که « انسان ، اندازه حکومت میشود » جشن بگیریم
آقای دکترسروش ، خرسند میشوند که روز پایان استیداد دینی این سی ساله را جشن بگیرند . ایشان به کم قانع هستند . جشن پایان استبداد دینی، باید جشن ۱۹۰۰ سال باشد . چون پانصدسال موبدان زرتشتی در زمان ساسانیان ملت ایران را اسیر کرده بودند و سپس آخوندهای اسلامی ( هم سنی اش وهم شیعه اش ) وارث قدرت موبدان شدند ، و پایان این استبداد است که غایت آزادی ملت ایرانست . و این هنگامی ممکن میگردد که « انسان ، اندازه حکومت شود » . در فرهنگ اصیل ایران که زرتشت برضد آن برخاسته بود ، انسان ، آندازه حکومت است . به کتاب منوچهر جمالی بنام « انسان، اندازه حکومت ، درفرهنگ ایران » که دهسال پیش منتشر گردید مراجعه شود . روزی که انسان ، اندازه و معیار و سنجه حکومت شود ، نه قرآن و نه گاتا نه کاپیتال مارکس ... ، آن زوز ، روز جشن انسان است که خرد خودش معیار آفرینش نظام میگردد.
۱۶٣۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣٨٨       

    از : امیر غفّارزاده

عنوان : سئوالی برادرانه از آقایِ عبدالکریم سروش
به خاطر صداقتی که در کلام آقایِ عبدالکریم سروش یافتم ، دوکلمه برایشان می نویسم وسئوالی ازایشان دارم که اگر پاسخی بدان دهند مشتاقانه آنرا ، همچون دیگر نوشته هایشان ، دریافت خواهم کرد ۰
مسلّما" احترام به هر دینی و اعتقاداتِ هر کسی لازم الا مر ست و بایستی آزادی هر کسی را در انتخابِ راه ِحیاتِ خویش ، تا هنگامی که سدّ راهِ آزادی دیگری نگردد ، پاس داشت ۰ بدین خاطر ، ازآن روزی که بر چسبِ اسلامی را به دامن حکومتی مردمی زدند که برای رسیدن به آن قربانیهایی فراوان داده شد ه بود آیا بدیهی نبود که راه بر هر زورگویی وظلم و استبداد هموار میگردد ؟
آیا باز هم فکر میکنید که انسانهایی که دین خویش را بهترینِ دیگر اندیشی ها میدانند ، لیاقت و امکانِ حکومتِ شایسته بر مردمانِ سرزمینشان را داشته با شند ؟ آیا فقط امروزست که رژیمِ جمهوریِ اسلآمی بار بدنامی به دوش میکشد و تر دامنیش بر آفتاب میافتد ؟ مگر جنایاتِ این رژیم از همان آغازِ کار ، در دید ه هایِ بینا آشکار نگشت ؟
خلا صه ، نبایستی بارِ دیگر اجازه‍ی دخالتِ افکارِ دینیِ خاصّی را ، در اداره‍ی امور مملکت داد ۰و در سایه‍ی آزادی (که بقولِ متد یّن ها ، نعمتی الهی ست و در هر صورت ، این حقّی انسانی ست ) ، به زندگی انسانها ، رنگ و طراوتی را داد که سزاوارشان است ۰ ارادتمند : امیر غفّارزاده
۱۶٣۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣٨٨       

    از : Korosh Aram

عنوان : -----
حمله سروش به استبداد دینی و رک گویی او بسیار قابل ستایش است. در عین حال در تعجبم که دوستان مارکسیست و معتقد به دیالکتیک اینقدر به تفکرات سروش در یک ربع قرن پیش گیر دادند. براستی چند درصد از طبقه کارگر و کشاورز و زحمتکش پشت رژیم نبودند . هنگام شکنجه و اعدام « انقلابی» سران رژیم شاه چند نفر زیر پا گذاشتن حقوق بشر
اعتراض کردند. وزیر آموزش و پرورش خانم فرخی پارسا حتی در صورت اثبات دزدی شایسته اعدام صحرایی نبود.
صدهها افسر و درجه دار در رابطه با کودتای نوژه اعدام و شکنجه شدند. بسیاری حتی روحشان هم خبری از کودتا نداشت
کدامیک از سازمانهای سیاسی به نحوه محاکمات و اعدامها اعتراض کردند. بعد نوبت بهایی ها شد ؛ چند نفر از هموطنان مسلمان عزیز و یا مارکسیست برای
این همه ظلم اعتراض کردند. هر چند اگه قربانی « خلقی» « کرد مبارز» بود به گونه دیگر انعکاس داده شده و اعتراض میشد. برای ترور بختیار فقط لیبرال ها
اعتراض کردند و برای کشاورز ، مارکسیست ها و برای فرخزاد فقط ؟واقعیت اینه که اکثر ما فقط برای قربانی « خودی ها» دل سوزاندیم. من معتقدم که کمتر ایرانی باشد که در فکر و یا عمل بی خطا بوده. برای سرنگونی رژیم برای هر کسی که با استبداد مخالف است جا وجود دارد. کوروش
۱۶٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣٨٨       

    از : بی تا یار

عنوان : بسیار زیبا
نوشته بی نظیری بود و ماندنی. خواندن این نوشته مو بر اندامم راست کرد. با خود اندیشیدم که اگر مخاطب این نامه من بودم، از وحشت نمی دانستم به کجا بگریزم.
۱۶٣۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣٨٨       

    از : عبدالله خانه شاگرد لایلیبل

عنوان : نظر
این نامه را جز بر صداقت و راستی بر چیز دیگری حمل کردن بی انصافی است . از اون دسته رفقای که هی پای مسائل گذشته این بابا را پیش میکشند سوال میکنم گذشته خودشان یا بهتر بگم خودمان خیلی پاک مطهر بوده . جای شکرش باقی است که اختیار یک ده هم دست ما نبود و گرنه الان هر کداممان باید صدتا نامه شدیدتر وغلیظ تر از این به درگاه خلق ستمدیده مینوشتم و طلب بخشش میکردیم سر یک اختلاف نظر و دیدگاه همدیگر را به اعدام محکوم میکردیم سر یک برنامه رادیوئی که صداش به گوش هیچ کسی نمیرسید همدیگر را بستیم به گلوله به خاطر جلب نظر طرف (اسم بی صاحبش را نمیارم) به بقیه میگفتیم جبهه ضد انقلاب تربچه های پوک حالا ذره بین ورداشتیم که فلان کس فلان موقعه چی گفته وچی کرده . چشمتان را بر حقیقت نبندید بپذیرید که این بابا میتوانست مثل هزاران دیگه کنار این حکومت بماند و خودش را با شاخ گاو در نیندازد و زندگی راحتی هم داشته باشه ولی به دلیل اعتقاداتش این راه را انتخاب کرده حداقل اشتراک ما با این آدم اینست که اینم مثل خود ما حاضر به فدا کردن خیلی چیزهاست در راه ایجاد یک وطن بهتر ضمن اینکه خیلی روشن و واضح داره اعلام میکنه که خواهان حکومتی سکولار برای ایران فرداست.
۱۶۲۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣٨٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست