از : بیطرف
عنوان : دونستن اونچه در بطن جامعه اونزمون میگذشت برای سیاسیون و جامعه شناس ها و روانشناسها و روشنفکرا و روزنامه نگارها مهمه. حذف چیزایی که واقعیت داره کمکی نه اونموقع بما کرد نه الان کمکی میکنه..
روشنفکرها و سیاسیون باید بدونن با چه جامعه ای سر و کار دارن تا راه حل های بهتری پیدا کنن. باید ظرفیت های جامعه شونو خوب بشناسن وگرنه دوباره همون آش و همون کاسه میشه.
حافظه تاریخ که تقاضای حذف نظر منو کردی، آیا با حذف نظر من میتونی منو گذشته منو هم حذف کنی؟ مادر داریم تا مادر. همه مادرها اگه خوب بودن دنیا بهشت میشد. پدرها هم همینطور. شاید شما خوشبخت بودین و هر دوتا را داشتین ولی همه مثه شما خوشبخت نبودن و نیستن. مادرهایی که بچه های مجاهدشونو لو دادن یادتون رفته؟ مادرایی که دختر بچه های به بلوغ نرسیده شونو در ایران امروز به پیرمردها شوهر میدن و پدر و مادرهای معتادی که بچه هاشونو فدای اعتیادشون میکنن، پدر و مادر نیستن که بهشون بشه احترام گذاشت. اونیکه جامعه شناس و روانشناس و روزنامه نگاره از زندگی های مردمی مثه من خبر داره و چون از داستان زندگی ما خوشش نمیاد ما را حذف نمی کنه. بجاش حس وظیفه میکنه و منعکس میکنه تا بدرد مرم رسیدگی بشه، ریشه یابی بشه.
۳۱ ساله داستانهای زندگی مردم را در دسترس شما حافظه های تاریخ گذاشتن تا ببینین توی ایران چی میگذره و شما که حافظه تاریخ هستین باید از همه ما بیشتر بدونین. حافظه تاریخ باید تاریخ را توی حافظه خودش نگه داره و بازگو کنه و نه از حافظه اش پاک کنه و به این و اون بگه این واقعیت و حقیقت را پاک کن چون من خوشم نمیاد. نه، حافظه تاریخ، هر مادری مادر نیس و هر پدری هم پدر نیس. وقتی آخوندی دو تا پسر گلشو بخاطر اینکه مجاهد بودن با گلوله میزنه مغزشونو داغون میکنه میشه بهش احترام گذاشت چون پدر بوده؟
خرافه و خرافه پرستی پدر مارو درآورد و باید از جامعه خرافه زدایی بشه تا ما اون جامعه سکولار و مدنی ای که شما درباره اش هی نطق میکنین بدست بیاد. افکار طالبانی باید ریشه اش خشک بشه تا هم منطقه و هم دنیا خلاص بشن. جمکران را بیخود توسعه اش نمیدن، به کارمندای دولت بیخودی مسافرت های نیمه مجانی به مشهد نمیدن. همه اینا برای خرافه پراکنی است چون میدونن که وقتی خرافه زده هایی مثه من آگاه بشن دیگه نمیتونن ما و کشور را کنترل کنن. واسه همینه که علوم انسانی را نشونه رفتن چون جامعه را به فکر میاندازه، مستقلشون میکنه، از آخوند شیپیشو جداشون میکنه...
حافظه تاریخ همه چیزا را در حافظه اش حفظ میکنه و نه فقط چیزایی را که خوشایندش باشه و یا به نفعش باشه.
دونستن اونچه در بطن جامعه اونزمون میگذشت برای سیاسیون و جامعه شناس ها و روانشناسها و روشنفکرا و روزنامه نگارها مهمه. حذف چیزایی که واقعیت داره کمکی نه اونموقع بما کرد نه الان کمکی میکنه..
۲۶۴۷۲ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : سالاری جان چپها که همه لائیک هستند
عنوان : چپها با سلطنت طلبان در یک کلوب قرار نخواهند گرفت
سالاری عزیز اصلا سایت اخبار روز و اکثریت خوانندگان ان لائیک هستند وتعدادی سلطنت طلب هم اخیرا پایشان به اینجا باز شده است که البته میخواهند چپها و دیگر ازادیخواهان رابه راه راست که همان تبرئه رژیم جنایتکار پهلوی است هدایت کنند. خوب حالا این گروه لائیک که شما میفرمایید منظرتان ورود سلطنت طلبان و ساواکی ها به جمع چپ ها که در هرصورت لائیک هستند میباشد یا اینکه براساس جمهوری ایرانی وازادی که جوانان ما انرا شعار خود قرار دادند. در هر صورت فکر نکنم ایده جالبی باشد که برای برخی از سلطنت طلبان و ساواکی ها که علنا از رژیم جنایتکار شاه دفاع میکنند و همه زندانیان سیاسی زمان شاه از جمله اخوان ثلث را هم تروریست مینامند جائی در بین چپها و ملی گراها که مصدق را نماد استقلال ایران میدانندجائی باشد
۲۶۴۶۰ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : زید«بیطرف» اززیر بوته ارتجاع در آمد.
کسی که بمادرش چون درانقلاب شرکت داشته «امل و احمق» بگوید و این زید قادر نیست که احترام مادری که هر مادری دارا است، نگهدارد. هیچ معلوم نیست که با «بیگانه» چه برخورد و با آنان چه جنایتی مرتکب میشود.پیشنهاد حذف این نوشته میشود.
۲۶۴۵۷ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : « اگر بازماندهها و پسماندههای اندیشههای سنتی (استبدادی شه و شیخ) بگذارند نسلهای جوان کار خود را بکنند»
یکی از نیازهای اساسی و حیاتی هر جامعه آزاد و مترقی، ایجاد تشکیلات سیاسی (احزاب، سندیکاها و ..) که قادر باشد احتیاجات اجتماعی( طبقاتی و یا صنفی) خودرا نمایندگی بنماید، است. هیچ جامعه ای بدون دارا بودن احزاب مختلف با گرایشهای بینشی گروههای مختلف اجتماع و بدون آزادی فعالیت آنها در چارجوب قانون (اساسی) هرگز قادر نیست که راه ترقی و پیشرفت و تکامل دریک جامعه زنده را طی نماید. پایداری و پویایی هرجامعه دموکراتیکی در گرو فعالیت آزادانه احزاب آن بستگی دارد. ولی اگر در آن جامعه مثل جامعه ایران، استبداد و خشنونت ووو مانع ایجاد و فعالیت احزاب مردم خواسته بشود. بعبارت دیگر در جامعه اییکه که احزاب و اتحادیه های مورد نیاز مردم از هر طبقه و قشر قادر بایجاد، رشد طبیعی نباشد. از احزاب مردمی صحبت کردن نابخردانه است. «حزب رستاخیز» و «حزب الله» «مهمترین «احزاب» سیاسی ایران در ۵۰ سال اخیر بود که ملت در ایجاد و تشکیلات آن هیچ دخالتی نداشته است. و عجیب هم نیست که ملت ایران خیلی پیشرفته تر از این نوع احزاب فرمایشی و ارتجاعی شه و شیخ ساخته و همچنین پیشروتر از «روشنفکرانی» هستند که طرفدار استبداد شه و شیخ و بعنوان عامل و ابزار خفقان این دو رژیم قلم وقدم میزنند و مانع ایجاد هرحزب و تشکیلات سیاسی ملی و مردمی هستند.
۲۶۴۵۶ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : بیطرف
عنوان : به رضا سالری و ناشناس و راستگو و پرسشگر و همه و همه
ما نباید بزاریم با این نسل اونکاریو بکنن که با ما کردن.
واسه همه و همه،
توی تظاهرات قبل از انقلاب منم بودم. توی پامنار مسجد کاشانی و توی بازار حسابی ما را مغزشویی کرده بودن. هر سال توی عاشورا و تاسوعا سیاه میپوشیدیم و سینه زنی و زنجیر زنی میکردیم و قیمه وپلو کوفت میکردیم. مادر امل و احمق من پرچمدار تظاهرات توی انقلاب بود. یه روز توی تظاهرات، یه نفر اومد جلو بما گفت چرا تظاهرات می کنین. گفتیم اخه این شاه نمیزاره ما حرف بزنیم. عصبانی شد و گفت، خمینی که بیاد یه هویج توی کونتون هم میکنه که حتی نتونین بگوزین. حسابی کتکش زدیم. چند سال بعد پیداش کردیم و ازش دلجویی کردیم. اونزمان همه میگفتیم که کاش دست و پامون شکسته بود و توی تظاهرات نمیرفتیم. ما پشیمون شده بودیم. شاه هر چی بود از اینا صدها برابر بهتر بود. این تنها حرف من نبود حرف همه بود. اینو بحساب دفاع از شاه گذاشتن واقع مغرضانه است. اگه اون زمان دو حزب رستاخیز و حزب الله را داشتیم و بین اونا انتخاب میکردیم، منظورم انتخابات آزاد دوره ای مثه کشورای غربیه، دچار این مصیبت نمیشدیم. بعد هر دو را میتونستیم اصلاح و هر چی لازم بود میکردیم. معنی آزادی سرمون نمیشد.
خرافه پرستی- بدبختی این بود که ما مردم فکر میکردیم اگه دنبال خمینی نیفتیم و بزاریم شاه مشروبخوری بکنه و کاباره و کافه های لاله زار باشن و دخترا مینی ژوپ بپوشن و دوست پسر داشته باشن به وظیفه دینی مون عمل نکردیمو و همه ما توی اون دنیا میریم جهنم. ترس از جهنم، آقای ناشناس توی مردم خیلی بود و ما را فلج کرده بود. ما نمیدونستیم که با این کارهامون توی همین دنیا و همین حالا و با دست خودمون داریم برای خودمون جهنم درست میکنیم. خاک بر سر خرافه پرستی و خرافه پرستا و اونایی که از خرافه پرستی ما سوء استفاده کردن و ما را به این روز انداختن و ول کن معامله نیستن. ننه من هنوز توی اتاق خوابش یک عکس بزرگ خمینی را گذاشته. آخه این عشق بازی نیس؟ اونم بوسیله یه زنه مثلا مذهبی؟ هنوزم از خمینی و بهشتی دفاع میکنه. ما که ازش بریدیم.
این ننه امل ما، منو از بچگی وارد این هیئتی ها کرده بود و از دوسالگی محرم و صفر تن من لباس سیاه میکرد. میدونی چرا حزب اللهی شد؟ چون خواهرام مینی ژوپ میپوشیدن و دوست پسر داشتن. اینکارا در زمان شاه و توی پامنار باعث شده بود که حرفای بیخود زیاد بزنن و از یه طرف مادرم همیشه چادر و چاقچوردار بود و از اون طرف خواهرام مد را دوست داشتن. مادر احمق حزب اللهی من انقلاب کرد که خواهرام دیگه مینی ژوپ نپوشن و دخترا دوست پسر بازی نکنن. خاک بر سزش. پدرم هم وقتی دو سالم بود مرده بود. اون خاک بر سر هم بعد از مرگش معلوم شد که یه زنه دیگه داشته و یه بچه هم از اون. مادر خر من، منو وارد سپاه پاسداران کرد. از طرف دیگه برادرم هم که بزرگتر از من بود و مثه خواهرام متجدد کارمند دولتی بود. بواسطه من پاکسازیش نکردن ولی محیط کاری انقدر بد شده بود که اومد بیرون و رفت توی کار ازاد. برای حمل و نقل کالاهاش بغل راننده کامیون می نشست. یه روز خبر رسید که کامیون تصادف کرد و برادرم جا بجا مرده . منم چیزایی که توی سپاه میدیدم میخواستم بیام بیرون ولی پدر سوخته ها زود به آدم شک میکردن. زمین و ماشینی که به منو خیلی ها بعنوان غنیمت انقلاب داده بودند خواستم برگردونم و ازاد بشم ولی خطرناک بود. ۱۰ سال طول کشید که خوشبختانه مرض قلبی بدی پیدا کردم و منو زندانبان زندانیای سیاسی جزیی کردن. من باهاشون بد رفتاری نمیکردم ولی باید استه میومدی و میرفتی که نیشت نزنن. الان باز نشسته هستم. بچه هامو سکولار بی دین ولی با اخلاق بار آوردم. نه بت پرستی و نه بت تراشی و نه خرافه زایی و نه خرافه پرستی و نه انحصار طلبی بلکه خرد گرایی راه حل ماست.
۲۶۴۵۵ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : پیشنهاد تشکیل گروه لائیک های اخبار روز - باید عضو فعال کلوپ شد چون گفتار و پندار و کردار مردم تنها با خواندن و نوشتن مقالات و نظرها الزاماً مترقی نمیشود.
ما چون همه از شاه و گدا غرق در فضای دیکتاتوری و استبداد شاهنشاهی و سلطنت بودیم، نتوانستیم دیکتاتوری بقیه گروهها از جمله مذهبی های مکتب خانه ای و مدارس حوزوی قم و مشهد و اصفهان و نجف را در زمان خودشان و بخصوص قبل از انقلاب یا ببینیم، یا تحقیق کنیم و یا درکی واقعی پیدا کنیم. فکر میکردیم مگر استبدادی از این بدتر هم امکان دارد، که البته با دیدن جمهوری اسلامی ثابت شد نه تنها امکان دارد بلکه صد مراتب بدتر هم امکان دارد و هم عملی است !
ما تغییر میخواستیم ولی هیچکداممان برایش امادگی نداشتیم. بیش از حد به همه چیز خوشبین بودیم. فقط به شاه و تشکیلاتش بدبین شده بودیم. همه یکشبه اعتماد کردیم و پذیرفتیم خمینی را انهم فله ای و دربست: بدون مطالعه اثارش، دروسش، باورهایش، صحت و دقتش در بیان مطالبش، نقاط ضعف هایش، گفتار ها و پندار و کردار و رفتار فردی و اجتماعیش، سوابق خود و خانواده و دوستان و دشمنانش، جزئیات زندگی خود واجدادش، دوران کودکیش، روانکاوی و کالبدشکافی جایگاه طبقاتی، مذهبی، حوزوی، علمی و عرفانیش، عقده هایش، کینه هایش، میزان وطن پرستی و مردم دوستی و دشمنی اش و ..... . چرا؟
چون بیش از هرچیز ساده لو بار امده بودیم. ما هم همچون شاه با فروش بی رویه نفت تنبل و تنپرور و بی تفکر و بی تعقل و نامسئول بار امده بودیم. همه شاهانه فکر میکردیم و شاهانه و بی مسئول با مسائل برخورد میکردیم. همه در ذهن تاریخی خود منتظر یک شاه و قهرمان نشناخته دیگر بودیم تا بطور سنتی از راه برسد و ناجی ما شود و شاه و سلسله قبلی را از تخت پائین کشد و خود بر تخت نشیند و با هزار سلام و، صلوات و الله اکبر و امید و توکل به خدا که انشاءالله ایندفعه این سید اولاد پیغمبر مثل بقیه شاهانمان خود دیکتاتور دیگری نشود!!!! این تجربه تلخ ثابت کرد که ما همه بنوعی یا شاهانه فکر و یا شاهانه گفتار و یا شاهانه رفتار میکردیم. یعنی هنوز خود از چنگال استبداد خود رها نشده بودیم که خمینی را هم قلمدوشانه حمل کردیم و بر تخت نشاندیم. بابت این تقصیر و مسئولیت به هیچکس عدد صفر و یا عدد صد مطلق تعلق نمیگیرد، ولی درضمن درصد مسئولیت مستقیم هم شاه و هم خمینی را بهیچوجه نمیتوان کمتر از پنجاه در نظر گرفت. چون مردم نقش رهبری و مدیریت کل کشور و جامعه و ملت را به درست و یا به غلط به انان واگذار کرده بودند و انها هم هردو این مسئولیت را پذیرفته بودند و هردو بی کفایتی خود را با درجات و جزئیات کاملاً متفاوت به اثبات رساندند. هردو سخت ضد کثرت گرائی و تنوع ارا بودند. کثرت و تنوع ارا یک ملت خود دلیل و محکی بر میزان رشد دموکراسی در ان جامعه است. اگر موفق بودند ما الان هیچیک از این بحث ها را اینجا نداشتیم.
پس لازم بود ما عوض شویم و تغییر کنیم تا در هر تغییر سیاسی اینده کشور امادگی لازم و موثر را داشته باشیم. ایا این امادگی الان وجود دارد؟ ایا مردم با طرز تفکرهای متفاوت با هم تفاهم و وحدت تشکیلاتی پیدا کرده اند؟ و اگر جواب اری است ایا گروه های خود را با هدف و استراتژی نهایی و تاکتیک رسیدن به ان هدف را مشخص و معلوم کرده اند؟ ایا گروهها با طرزفکرهای متفاوت، در یک چهارچوب عمومی لیبرل دموکراسی سکولار دموکراسی بوجود امده است؟ و یا سازمان و حزب خود را تشکیل داده اند؟
گفتار و پندار و کردار مردم تنها با خواندن و نوشتن مقالات و نظرها الزاماً مترقی نمیشود. فقط با عمل کردن و تمرین بسیار در یک تشکیلات منسجم و گروهی این تلاش به جایی میرسد و نهادینه میشود.
در اکثر ممالک مترقی ازجمله اروپا و استرالیا و نیوزلند و امریکا درصد مردم لائیک و یا ایتثیست ویا بیدینان بی خدا بالای ۵۰ درصد است. این ها الان سازمان و تشکیلات حزبی خود را دارند و خیلی هم فعالند. ریچارد دوکینز و نوام چامسکی و جرد دایموند و خیلی منتقدان سیاست های توسعه طلبانه امریکا عضو همین نوع تشکلها و کلوپها هستند.
من پیشنهاد میکنم ما در همین اخبار روز گروه لائیک های اخبار روز را تشکیل دهیم و اساسنامه اولیه را با گرفتن نظرات کاربران علاقمند در همینجا مطرح و نقد و بحث و تدوین کنیم تا در نهایت عضویت گروه را شکل دهیم و عملی سازیم. شاید این سعی و کوشش مارا بجایی برد که موجب تشویق و جذب دیگر هموطنان برای بررسی عضویت شود و راهنما و راهگشای گروه و مردم طرفدار اعضا ء از جنبش مردم ما در جهت پس گرفتن حقوق بحق از دست رفته شان تا وصول دموکراسی بگردد. پیروز باشید.
۲۶۴۵۱ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : با تایید ۱۰۰ در ۱۰۰ رضا سالاری و پرسشی از ه مینایی،
به جالب است، نه؟
بله، بسیار جالبست که چنین تناقضی را نسل ما هم تجربه کرد و جالبتر اینکه این تناقض در طول این ۳۱ سال تقلیل یافته و اوج آنرا همه در تظاهرات یکسال اخیر همه دیدند. واپسگرایی و سنت باختند چون ملت دریافت که تا تکلیف خود را با این تناقض روشن نکند بجایی نمی رسد. ملت از گیر کرده ها در این تناقض فاصله گرفته است و از افکار آنها دوری می کند. عجیب نیست که ملتی از به اصطلاح روشنفکران و احزاب سیاسی خود پیشرفته تر باشد؟ آخر بجز ایران این در کجای دنیا اتفاق افتاده است؟ معمولا برعکس است. بیشتر مقالات الاهه بقراط را خوانده و از آنها استفاده کرده ام. او را روشنفکر می دانم.
به آقای ه مینایی گرامی،
من ۳۱ سئوال و جواب الاهه بقراط را خوانده ام و از صراحت او خوشم می آید. در رابطه با نظر ه مینایی گرامی سئوالی از ایشان دارم، آیا در تاریخ معاصر ایران «روشنفکران»/تحصیلکردگان به وظایف خود در خرافه زدایی در جامعه عمل کردند که ما دچار تناقضی که الاهه بقراط از آن سخن می گوید نشویم؟ آیا همین تحصیلکردگان هر کاری که توانستند نکردند تا خرافه را اشاعه دهند، مگر از آن استفاده تئوریک نکردند و از آن اتحادی از نیروهای متضاد بوجود نیاوردند؟ چرا کتابهای صادق هدایت مثل نیرنگستان را در جامعه پر رنگ نکردند ولی علی شریعتی و جلال آل احمد، دو روان پریش، را بیشتر از کتابهای خرافه ستیز هدایت ارج نهادند؟ اگر روشنفکران/تحصیلکردگان یک جامعه مسئولانه عمل نکنند آن می شود که در ایران شد، نه؟
چه کسانی باید در ایران خرافه ستیزی می کرد و نکرد و چرا نکرد؟ وظایف روشنفکر/تحصیلکرده در یک جامعه چیست؟ آیا تنها در ستیز بودن این قشر با حکومت برای مردم آزادی و استقلال و رشد فکری می آورد؟ تجربه چه نشان داد؟
به آقای سالاری گرامی،
شما به نکته ای اشاره کرده اید که برای من کاملا تازگی داشت و چقدر هم درست می گویید. من فکر می کردم که تعارفات ایرانی را بحساب فرهنگ ما باید گذاشت ولی در حقیقت باید اینرا بحساب چاپلوسی و تملق گذاشت که از درون خانواده شروع و به سر هرم که حکومت باشد می رسد. هر چه بالاتر برویم درجه این تملق و چاپلوسی بیشتر می شود و دیکتاتور و توتالیتر و بت می سازد. با این فرهنگ تعارف باید از سطح خانواده به بالا برخوردی جدی کرد. در جامعه ما هر کسی مهندس و دکتر و پروفسور می شود هویت خود را در این القاب بیش از هر چیز دیگری می بیند. در اغلب کشورهای غربی همانطور که می دانیم از استفاده القاب پرهیز می کنند و به ریش کسانیکه خود را با این القاب معرفی می کنند و یا انتظار دارند دیگران آنها را با این القاب مخاطب قرار دهند می خندند، حتی در کارتهای شغلی خود چنین القابی را ذکر نمی کنند که مورد تمسخر قرار نگیرند. اینگونه تعارفات چاپلوسانه در هند و ایران و پاکستان بسیار رایج است. باید خود را عادت بدهیم که از استفاده این القاب پرهیز کنیم و به نام کوتاه شده شخصیت های تاریخی و سیاسی امروز اکتفا کنیم. کافیست بگوییم مصدق و موسوی و خمینی و بختیار... و فاصله های مسخره را بین توده ها و از ما بهتران از بین ببریم. موثرترین روش برای اینکار باید بوسیله رسانه ها و نویسندگان صورت گیرد.
مخلصتم، چاکرتم، سایه شما از سر ما کم نشود، قربان شما، مرحمت بفرمایید...آیت الله عظما سید روح الله خمینی، امام راحل و شاهنشاه آریامهر و اعلیحضرت/علیاحضرت و ... یکی را خاک پای دیگری و دیگری را بت می کند. این ضد فرهنگ در قرن ۲۱ نباید در جامعه ایرانی جایی داشته باشد. با تشکر فراوان از رضا سالاری که نظراتش را همیشه با دقت می خوانم. این نظر شما بسیار مهم و بجا بود.
۲۶۴۴۹ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : هوشنگ مینائی
عنوان : برای کاربر محترم با امضای «جالب ست ، نه؟»
ببینید ، موضوع ۱۰۰ سال تلاش مردم ایران را هرکس می تواند بنا بر «دید » خود بگوید .
در باره ی سئولات کیهان لندن که من هم در خبرنامه ی گویا خواندم هر طور که فکر می کند جواب دهد.
جنابعالی هم از سئوال زیر خوشتان آمده و از «ما» سئوال فرموده اید: «جالب ست ، نه؟»
سئوال و متن مورد نظرچپنین ست:
[ «جامعهای که در آن انقلاب ۵۷ روی داد چگونه جامعهای بود؟»
الاهه بقراط در جواب می گوید،
ج: بطور کلی یک جامعه متناقض! ظاهر مدرن و درون سنتی! نهادهای مدرن و مدیران سنتی! با روشنفکران سنتی! با چپ سنتی! راست سنتی! درون و بیرون ایران با یکدیگر تناقض داشت و علیه یکدیگر در نبرد بود. این چرک و خونابه باید بیرون می ریخت....... ] پایان نقل قول
به نظر من وحشتنناک ست که آدم در اروپا، چنین مالیخولیائی مسائل مردم و کشورخود را ترسیم کند.
«درون و بیرون ایران با یکدیگر تناقض داشت و علیه یکدیگر در نبرد بود. این چرک و خونابه باید بیرون می ریخت.»
در اروپا پلورالیسم حاکم ست و مشی مخالف پارلمانتاریسم که خیلی جزئی ست.
در ایران حکومت های قلدر و فاسد ، دشمن همزیستی ، باعث قطب بندی های های اجتماعی شدند که ادامه دارد.
- شاه و حامیانش درک نکردند و از چند حزبی به دو حزبی به تک حزبی گرائیدند تا سقوط ۷۹/۵۷
- خمینی ۱۰۰۰ درجه بد تر از شاه چون کیست نداند تباهی ها و ناهنجاریها و جنایات بیشتر شده ست.
آن «چرک و خونابه باید بیرون می ریخت » که مورد نظر مالیخولیائی الهه ی بقراط ست باید بیشتر شده باشد ؟ حالا باید چه کرد ؟
آن دیدی که علل بیماریهای اجتماعی یعنی دیکتاتوری را عمدا لاپوشانی می کند تا مبادا رستاخیزی ها «مکدر » شوند مشکلی دارد
ایران ما نیاز به رهبری مدرن دارد تا با تولرانس و احترام و پای بندی به مبانی حقوق بشر در بر گیرنده حقوق تمام شهروندان ایران باشد رنگین کمان ایران با مدرن و سنتی خلاصه نمیشود
هوشنگ مینائی
۲۶۴۴۶ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : جالب است، نه؟
عنوان : یک سئوال جالب و یک جواب جالبتر.
در کیهان آنلاین از الاهه بقراط سئوال شده است،
«جامعهای که در آن انقلاب ۵۷ روی داد چگونه جامعهای بود؟»
الاهه بقراط در جواب می گوید،
ج: بطور کلی یک جامعه متناقض! ظاهر مدرن و درون سنتی! نهادهای مدرن و مدیران سنتی! با روشنفکران سنتی! با چپ سنتی! راست سنتی! درون و بیرون ایران با یکدیگر تناقض داشت و علیه یکدیگر در نبرد بود. این چرک و خونابه باید بیرون می ریخت. دشنه جمهوری اسلامی که از شوربختی قلب و پیکر هزاران زن و مرد ایرانی را نیز درید، این چرک را بیرون ریخت. حالا، نسل های بعدی با هماهنگی بیشتری حرکت می کنند و توازن بیشتری بین درون و بیرونشان برقرار است. البته اگر بازماندهها و پسماندههای آن اندیشههای سنتی بگذارند نسلهای جوان کار خود را بکنند.
جالب است، نه؟
۲۶۴۲۹ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : لقمان شمال
عنوان : خاک را بچشم مردم «چپ» وابسته و ارتجاع مذهبی میریزد
جناب «نامریی» که از جنس شکست نخوردگان است. شما در تاریخ ۱۳ اردیبهشت امسال اظهار «فضل و معلومات» در همین سایت کرده ودر مورد بک گروه«ک» نظرداده اید که « فداییان اکثریت در حالیکه عضو مرکزیت آن تا بعد از دادگاه میکونوس نصف از سال را در ایران می گذارند ولی بصورت مخفی اداره شده و هیچکونه گزارشی از منابع مالی ان داده نمی شود. ایا سازمانی که مرکزیت ان به ایران رفت و امد می کند مساله امنییتی دارد و یا مسایلی دیگر که جلسات خود را از مردم مخفی و اعضای رهبری خود را اعلام نمی کند. چرا منابع مالی سازمان خود را اعلام نمی کند. سازمانی که با عوامل رژیم و نمایندکان و وزرای سابق این رژیم نشست و برخاست دارد چه چیزی را از مردم پنهان می کند.به نظر من اگر این گزارشها علنی شود شما متوجه می شوید که این سازمان تا تبدیل شدن از یک سازمان مافیایی به یک سازمان سیاسی راه درازی را باید طی کند. بیخود نیست در میان نیروهای اپوزیسیون جایی ندارد. ۲۴۷۱۸ - تاریخ انتشار : ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۹». من بدون اینکه کوچکترین همسویی با این گروه و یا هر گروهکهای مشابه دیگر که بعنوان چپ دنباله رو و مکتبی «بخود» مشغولند، داشته باشم، همین سوال را در مورد «کومله» و یا هر جریان تجزیه طلب دیگری طرح میکنم. گروههکای قارچ مانندی که در منطقه کردستان برای «نجات» قوم پیداشده اند، چرا «منابع مالی خود را» اعلام نمیکنند؟ اگر وابستگی بینشی و مالی بد است، فقط برای فداییان اکثریت بد است و یا برای همه گروه و تشکیلات «سیاسی» وابسته موجود ؟ شما هرگز قادر نیستید وابستگی بینیشی و مالی جریانهای تجزیه طلب در ایران را در صدسال اخیر باستعمارگران جهان منکر بشوید. شما با چه تحلیل بنیادی جامعه استان کردستان باین نتیجه رسیده اید که جامعه منطقه کردستان «سرمایه داری» است. شما از کدام نوع سرمایه داری در کردستان صحبت میکنید؟ از نظریات مارکس، و یا کایوتوسکی (۱۹۰۵) و یا از سرور شما لنین کمک گرفته اید و یا استالینستی فکر میکنید؟. فرم پیچیده سرمایه داری امروزه را تا بامروز کسی پیش بینی نکرده است. شما از تشکیل کدام «حزب کمونیست» در کردستان نام میبرید؟ شما با تاکید مکرر روی سیستم «سرمایه داری» درایران یک هدف را دنبال میکردید که ثابت کنید که تشکیل حزب «کمونیست» مورد دلخواه شما در کردستان از عینیت سیستم اقتصادی موجود سرچشمه میگیرد.این طرز تفکر «کودکانه» شما مرا بیاد حدودآ ۴۰ سال پیش میاندازد. در آنموقع یک عده از طرفداران حزب توده (عامل منافع استعمار شوروی) از آن جدا شدند و باصطلاح بطرف چین و «مائوئیست» شدند.آنها بدون اینکه قادر باشند خصلت وابستگی(اقمار جهانی) را از خود دور کنند، اجبارآ نظریه مائو راجع به تز جامعه «نیمه مستعمره نیمه فیودال» با تمام قوا در ایران مطرح میکردند. دنبال شعار «محاصره شهرها از دهات» رفتن، باعث از دست دادن دوستانی چند در سیاهکل شد(بدون آنکه آنها را مائوئیست بدانم). و وارثان ناخلف آنها امروزه بزرگترین «تجارت» را بنام آنها میکنند.شما شرایط جامعه امروز ایران را بهمان شکل «خیالاتی» میبینید. تا زمانی افرادی از قماش شما هستند، استبداد و جنایات در ایران ادامه خواهد داشت. من بیک «مذهبی» میهن پرست و ملی بیشتر اطمینان دارم تا یک «چپ» طرفدار استالین و وابسته.
۲۶۴۱۴ - تاریخ انتشار : ۷ خرداد ۱٣٨۹
|