از : بحرطویل نویس
عنوان : بیطرف یکطرفه و یک بعدی شد.
جناب بچه مرشد «یکطرفه»، سیاهی لشکر ت جمع کردی که بتونی «خدمت» همه مردم ایران بررسی؟ واقعآ همه از نوع و شیوه استدلال آریامهری ات«میترسند». موظب باش که انگلیسیها ندزدنت.
۲۶۶۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : بازهم اسناد در مورد کودتا ننگین
منهم معتقدم که جواب ابلهان و یاوه گویان سنتی در جواب ندادن است.ولی بعضی مواقع «سکوت» نبایست کرد زیرا پررویی آنان از حد «سنگ پای قزوین» هم گذشته است. آنطور که معلوم است یک عده (دونفری) با اسامی مختلف و اغلب «بغارت» شده از دیگران، یا قادر بخواندن نظریات دیگران نیستند و یا اصولآ کورند و واقعیات اجتماعی ایران را درک نمیکنند. بهمین خاطر شاید از طریق « شنیدن و یا دیدن » کمی قادر بدرک مسایل مختلف ایران باشند. بهمین جهت برای ایندسته «عقب ماندگان» و حاملین تابوت استبداد پهلوی مقداری «اسناد» شنیدنی و دیدنی برای راحتی درک آنها در اینجا میآورم.باین امید که شاید «کمکی» باین مفلوکین و طرفداران استبداد جهت نجات آنان از جهل مرکب کرده باشم. ولی جهت مرور تاریخی برای نسل جوان کوتاه عرض میکنم که ۲۸ مرداد ۳۲، این روز شوم که باکمک استعمارگران جهان و آخوندهای درباری (خلفای امروزی ایران) برای برگشت مجدد محمدرضا بایران شد، مبدء بسته شدن همه آزادیهای فردی و اجتماعی مردم و تکامل ابزار و تشکیلات خشونت و خیانت بیشتر در جامعه تا بامروز بوده است. این کودتای ننگین و شوم مسیر آزادیخواهی دوران دولت ملی دکتر مصدق را منحرف و تاریخ ایران را بطرف استبداد عریان سوق داد. بسته شدن «تشکیلات» احزاب سیاسی و ملی درایران بدستور کودتاچیان انجام گرفت. پیاده شدن برنامه «رفاهی» که کندی در امریکای لاتین جهت جلوگیری از نفود «کمونیسم» از نوع کوبایی آن، وی را مجبور کرد که این سیاست را هم در ایران تحت عنوان «انقلاب سفید» بشاه دیکته نماید. و حتی شاه با اکراه مجبور بقبول نخست وزیری علی امینی شد، علی امینی با کمک ارسنجانی وظیفه پیاده کردن طرح کندی درایران را داشتند (وظیفه ارسنجانی پیاده کردن «اصلاحات ارضی» بود که بنام شاه تمام شد و وی «کتابی» هم در این باره نوشت که در آینده بدان اشاره خواهم کرد. اینکه طرح اصلاحات ارضی خوب و یا بد بوده و چه تآثیری در بخش کشاورزی خودکفا ایران پیش از پیاده شدن این طرح داشته، وارد بحث نمیشوم ). از جبهه ملی بعد از کودتا، فقط یک «اسم» خوشنام و یک شورایعالی سی چهل نفره بودند که اکثرآ ازعناصر خوشنام جامعه و بفرم فردی و یا دو سه نفری در موارد اجتماعی زمانی با اجازه دیکتاتور «ظاهر» میشدند. دعوت علی امینی از «جبهه ملی» که عملآ از زمان کودتا منحل شده، فقط دعوت از عناصر باقی مانده از جبهه ملی، بدون تشکیلات برای خالی نبودن «عریضه» بود. در کتاب (آندره تالی) مفصلآ در مورد ماموریت علی امینی در ایران از جانب امریکا نگاشته شده است و اتفاقات آندوران هم بر درستی آن صحه گذاشت. این برداشت درست است که وجهی جبهه ملی بخاطر جوهر پاکی و آزادیخواهی مصدق زندانی احمدآباد بود. و بانام وی حتی استادیوم امجدیه پر میشد و یا بمحض کوچکترین روزنه آزادی در جامعه مثل اسفند ماه ۱۳۵۷، بیش ازیک ملیون سرمزارش برای ادای احترام نسبت باو جمع شده بودند. ترس شاه وخمینی از مصدق بخاطر راه وروش مبارزاتی او برای آزادی ایران بود.و امروزه بازماندگان فسیل شده تاریخ استبداد پهلوی نظیر این بی خردان بی نام، همان دشمنی دیرینه را نسبت بدیگر آزادیخوان دارند. و از هیچ نوع تویین و ناسزا نسبت بآزادیخوان و مبارزان ایران ( مرده و زنده) هم کوتاهی هم نمیکنند. احترام عمیق مردم بمصدق، بخاطر فعالیت و زحماتی که برای آزادی و سربلندی ایران کشیده، باید دید و هیچکسی از او «بت» نمیسازد. چون بت ساختن ازاد باعث تویین بوی است.
بازهم در مورد کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بشکل شنیدنی و دیدنی
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/۲۰۰۹/۰۸/۰۹۰۸۲۱_og_parviz_raji.shtml
http://zombietime.com/clinton_on_iran_at_davo
۶۰ years ago BP was called the Anglo-Iranian Oil Compa
http://www.youtube.com/watch?v=۸pJBpqo۵qK۸
۲۶۶۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹
|
از : ساواک و بررسی اقداماتش در دوره پهلوی دوم
عنوان : جنایات ساواک شاه در جهان بی نظیر است
۱- معرفی کلی ساواک:
در جلد دوم این تاریخ بحثی کوتاه از ساواک داشتیم اما چون اشتهار این سازمان مخوف مربوط به این دوره میباشد در اینجا بیشتر چهره آن را نمایان میسازیم. ساواک(سازمان اطلاعات و امنیت کشور) در سال ۱۳۳۶ شمسی براساس قانون مصوب مجلس! تأسیس شد (۱) و منظور این بود که جای حکومت نظامی را بگیرد (۲) و مقاومتهای در برابر رژیم را در نطفه خفه سازد و مردم هم از حکومت نظامی اظهار عدم رضایت ننمایند اعمال ساواک تنها در ارتباط با امنیت نبود بلکه به مرور در تمام شئون کشور مداخله داشت و درواقع قدرتی مافوق دولت بود ۲۰ سال عمر ساواک را به ۴ دوره میتوان تقسیم کرد الف- سالهای ۳۶ تا ۴۰، ب- سالهای ۴۰ تا۴۳، ج- سالهای ۴۳ تا ۵۶، د- دوره سقوط سالهای ۵۶ الی ۵۷.
۲-دوره اول ساواک:
سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۰ این سازمان چهره خود را در ایران آشکار میسازد فرماندار نظامی تهران تیموربختیار که جنایاتش زبان زد خاص و عام است در رأس آن قرار میگیرد و آن را سازمان میدهد- عملیات ساواک در داخل و خارج کشور نیازمند تشکیلات وسیع بود که در نظرگرفته شد (۳) و ریاست آن عنوان معاون نخست وزیر را پیدا کرد البته کمیسیون امنیت اجتماعی هم با شکل قبلی و به اضافه نمایندهای از ساواک به کار خود ادامه داد (۴) ساواک به اقتضای رابطه دولت ایران با آمریکا تحت تعلیم سیا قرارگرفت(۵) بختیار سرانجام در سال ۴۰ بعلت تغییر جو سیاسی و هم به علت رقابتی که در کسب قدرت با شاه پیدا کرد و موافقتی که با اقدامات رفرمی امینی نداشت در عین این که موفقیت خود را در دستگاه حاکم حفظ میکرد از ریاست سازمان امنیت کنار رفت و مدتی بصورت اپوزیسیون عمل میکرد اما با حادثه اول بهمن ۴۰ دانشگاه مجبور به خروج از کشور گردید و چون از بدست گرفتن قدرت از طریق شاه مأیوس شد به شکل یک مخالف رژیم درآمد و از جنایاتی که خود سهم اساسی در آن داشت پرده برداشت(۶) و طی چند سال با تبلیغات و تعلیم افراد و طرح نقشهها به مقابله با شاه برخاست و از عراق بعنوان پایگاهی استفاده کرد- فرستنده رادیویی بوجود آورد (۷) و در مدتی آرامش شاه را بهم زد و بالاخره باهمان سازمانی که خودپایهگذارش بود در مرداد سال ۴۹ بقتل رسید (۸) انتشار فهرستی از املاک و اراضی و شرکتهایی که بختیار در دوره قدرتش با زور و اجبار و تهدید و سوی استفاده از قدرت بدست آورده بود و مصادره گردید گوشهای از رویه رضا شاه را به ذهن میآورد و توجه میدهد که مفاسد استبداد چه ابعادی دارد.
۳- دوره دوم ساواک:
این دوره مقارن با سالهای انقلاب سفید است و رژیم در اجرای نظریات جدید آمریکا از خشونت مستقیم ساواک کاسته، برخوردهای خیابانی طبعاً افزایش یافته است ریاست این دوره ساواک با پاکروان است که در مقایسه با تیمور بختیار و نصیری ملایم بود (۹) در همین دوره رژیم تا مرحله نابودی پیش رفت و قیامی چون ۱۵ خرداد را پشت سرگذاشت و کمکم با هدایت مستشاران آمریکا و تقویت ساواک و تشکیل مجلس ۲۲ خود را بازیافت.
۴- دوره سوم ساواک:
دوره سوم ساواک که حدود سیزده سال دوام یافت مقارن با نخست وزیری هویدا است ساواک نقش درجه اولی را در این دوره ایفا مینمود و در مقابل جان مردم احساس مسوولیت نمیکرد. تیمهای تعقیب و مراقبت ترتیب داد (۱۰) و هرکس را به هر اتهامی دستگیر میکرد و برای بدست آوردن اطلاعات به شکنجهگاهها روانه میساخت در عین حال با اعزام مأمورین به کشورهای مختلف شناساییهای همه جانبهای را از افراد ایرانی در خارج به عمل میآورد (۱۱) بودجه رسمی ساواک در سال ۵۱- ۲۵۵ میلیون دلار و سال بعد به ۳۱۰ میلیون دلار رسید و البته بودجه محرمانه از آن جداست. ساواک در این دوره مراقب بود تا از هر نوع اجتماع سیاسی و اعتصاب جلوگیری نماید ولو این که مجبور به اعمال زور و خشونت باشد (۱۲) .
حقایق مربوط به قساوتهای ساواک در این دوره معروفیت جهانی یافت، دبیرکل سازمان بینالمللی عفو در سال ۱۹۷۵ اعلام کرد کارنامه هیچ کشوری در جهان سیاهتر از کارنامه ایران درباره حقوق بشر نیست (۱۳) انتشار گزارشهای سازمان بینالمللی عفو و کمیسیون جهانی حقوقدانان در سطح جهانی ضربه محکمی به رژیم وارد ساخت برطبق همین گزارشها ساواک هرکسی را که میخواست بازداشت میکرد هیچ ضابطه و قانونی او را محدود نمیساخت ساواک برای نگهداری اشخاص دستگیر شده خود را محدود نمیدانست و هیچ حقی برای بازداشت شده قایل نبود قدرت ساواک مطلق و کاملاً استبدادی بود و آزادانه به اعمالی که عنوان جرم داشت مبادرت میکرد (۱۴) دادگاههای نظامی ابزاری در دست ساواک درآمدند و تمام محاکمات سیاسی برخلاف قانون اساسی در اختیار این دادگاهها قرار داشت معمولاً ملاک انتخاب قضات درجه اطاعت آنان از ساواک بود و رسیدگی و صدور حکم آنها هم جنبه واقعی نداشت مجازاتی را موضوع حکم قرار میدادند که به آنها دیکته میشد مسأله دفاع متهم، انتخاب وکیل، رسیدگی به دلایل معانی خود را از دست داده بودند نتیجه این بود گاهی عملی جرم شناخته میشد که اساساً برابر قوانین جرم نبود یا اعمالی به متهمین بدون دلیل نسبت داده میشد و در حکم محکومیت میآمد که مبنای آن فقط گزارش ساواک بود گاهی مجازات سنگین در حد اعدام برای کسی در نظر گرفته میشد که احتمال ارتکاب عملی را داشت که آن عمل بر فرض وقوع جرم نبود. متهم میبایست دفاع را مطابق نظر متصدیان محکمه انجام دهد والا اجازه دفاع داده نمیشد و بهمین جهت در بسیاری موارد متهمین دادگاهها را صالح نمیدانستند و بدون این که وارد دفاع ماهوی بشوند از محکومیت استقبال میکردند. زندانیان و محکومین سیاسی محدودتر از زندانیان عادی بودند ساواک در تهران از زندان قصر، اوین و قزل قلعه استفاده میکرد و زندانهایی در تبریز، شیراز، رشت، اراک، بندرعباس، مشهد، مهاباد، برازجان، بوشهر، زاهدان، سمنان، کرمانشاهان داشت تعداد بازداشتیها و محکومین ساواک هیچ وقت معین نشد چه بسا مواردی که در جایی ثبت نمیشد انضباط شدید و طاقت فرسایی حاکم بر زندان بود که عمل خلاف آن ممکن بود سه یا چهار ماه متهم به سلول انفرادی فرستاده شود (۱۵) زندانیان سیاسی که در دادگاه اظهار ندامت میکردند و یا حاضر میشدند که از طریق ارتباط جمعی نظرات پیشین خود را مورد تقبیح قرار دهند محکومیت کمتری مییافتند و گاهی هم تبریه میشدند و یا مورد عفو قرار میگرفتند ساواک از این قبیل زندانیان سیاسی بهرهبرداری تبلیغاتی میکرد. آزادی محکوم در پایان مدت محکومیت مسلم نبود بسیاری از محکومین پس از مجازات بدلایل واهی آزاد نمیشدند و حتی در زندان قصر یک قسمت به این نوع زندانیان اختصاص داشت. رژیم شاه مدعی بود که زندانیان هیچ یک اتهام سیاسی ندارند و همه از مجرمین معمولی هستند روزنامه تایمز در ۹ ژوین ۱۹۷۷ از قول شاه رقم مجرمین سیاسی را ۲۲۰۰ نفر نوشت ولی در همان زمان ناظرین خارجی ارقامی بین ۲۵ تا صد هزار نفر را ذکر میکردند و مهمتر از تعداد زندانیان رویه معمول شکنجه ساواک نسبت به زندانیان بود. شکنجه برنامه معمول بود و به شکلهای گوناگون اعمال میشد در چند مورد که خبرنگاران خارجی توانستند در محاکمات شرکت نمایند آثاری باقیمانده از این شکنجهها را دیدند و در رسانههای گروهی منعکس ساختند (۱۶) شکنجه ساواک به همه اقشار مربوط میشد مخصوصاً روحانیونی که در زعامت امام خمینی اصرار میورزیدند. آیت الله سعیدی و بعد آیت الله غفاری در دیماه ۵۳ بهمین مناسبت با شکنجه به شهادت رسیدند (۱۷) حوزه قدرت ساواک تمام کشور بود و همین ترتیب شکنجه در همه جا رواج داشت (۱۸) وظیفه اصلی ساواک شناسایی و از بین بردن همه کسانی بود که بنحوی با دیکتاتوری شاه مخالفت میورزیدند و در اجرای این وظیفه تنها یک پلیس مخفی نبود بخشی از سیاست ساواک در تهدید متمرکز میشد تا مردم بدانند چنین سازمانی بالای سرشان هست دانشجویان دانشگاه میدانستند که در خیابان مجاور دانشگاه مراکزی از ساواک قرار دارد. ایجاد سوی ظن در میان مخالفان از کارهای دیگر ساواک بود گاهی کتابها و مجلاتی منتشر میساخت و حتی از مخالفین سابق خود برای سردرگمی استفاده میکرددر اداره ۶۰۰ اتحادیه کارگری وساطت مینمود و سعی داشت کارگران را در پشتیبانی از رژیم وادارد. سوی ظن بحدی بود که هر صدای اعتراض ممکن بود از سوی ساواک تصور شود ساواک کوشش میکرد بین مخالفین دشمنی رواج یابد و هریک دیگری را مأمور ساواک معرفی کند این وسیله موثر و موذیانهای در تضعیف روحیه بود.
از سال ۱۹۷۳ (۱۳۵۲) تهران مقر اداره مرکزی سیا در خاورمیانه بوده است (۱۹) شاید به همین مناسبت ریچارد هلمز رییس پیشین سیا در سالهای ۵۲- ۵۵ (۷۶- ۱۳۷۳) به مقام سفارت آمریکا در تهران رسید تا دو شغل را در یک منطقه اداره کند.
هارلد ایرنبرگر در نوشته خود« ساواک یا دوست شکنجهگر غرب » همکاری وسیع ساواک را با پلیس مخفی کشورهای دیگر توضیح و اسنادی ارایه میدهد که اسامی خارجیهایی که علیه رژیم ایران مینوشتند یا بنحوی تظاهر و عمل میکردند به ساواک میرساندند وی مدعی است رژیم شاه و پلیس مخفیاش با ابرقدرت دوم یعنی شوروی و پلیس مخفیاش بهترین تماسها راداشته است (۲۰).
۵- کمیته مشترک ضد خرابکاری:
کسی نیست که نام ساواک را نشنیده باشد و از کمیته مشترک آن بیخبر باشد. شکنجهگران آن هم بعنوان رذلترین افراد در تاریخ باقی ماندند تشکیل این کمیته به سال ۱۳۵۰ مربوط است (۲۱) اقدامات این کمیته را باید در کتابی جدا تحریر نمود وقتی رییس همین کمیته به نام سرتیپ زندیپورترورشد۹ نفراززندانیان سیاسی را بعنوان انتقام برخلاف همه موازین و به وضع فجیعی به قتل رساندند (۲۲) و در ۳۰ فروردین ۵۴ اعلام داشتند که در حال انتقال از زندانی به زندان دیگر قصد فرار داشتند که بسوی آنان شلیک شده است.
۶- ساواک در خارج کشور:
ساواک برای خارج از کشور بودجه عظیمی داشت به علاوه از طریق وزارت خارجه شبکه وسیعی ایجاد کرده بود، آمد و رفت ایرانیان به خارج به طور کامل تحت کنترل ساواک بود گاهی این کنترل موجب اعتراض مقاماتی از کشورهای خارج شده است (۲۳) مع الوصف ساواک همواره از هدایت سیا بهرهمند میشد و بهم کمک متقابل میکردند (۲۴) و غالباً از متخصصین خارجی باز نشسته هم استفاده میکرد (۲۵) و بهمین جهت وزارت خارجه و نمایندگیهای آن در خارج پایگاه اصلی ساواک بودند (۲۶) اعزام افسران و افراد وابسته به ساواک به عناوین مختلف و از جمله آموزش از برنامههای اصلی بود (۲۷)گزارش مأمورین ساواک از نظریات سازمانهای بینالمللی مثل صلیب سرخ و عفو بینالملل باعث میشد که نمایندگان این سازمانها از ورود به این کشور منع گردند (۲۸) عملیات ساواک در خارج کشور مورد تأیید روسای جاسوسی غرب بود بخصوص در خلیج فارس، مصر، و لبنان نمره خوب گرفته بود (۲۹) زیرا در هیچ مورد یک مأمور ساواکی ایران به دام نیفتاد. در سالهای ۴۸ و ۵۱ ساواک کردهای بارزانی را به شورش علیه رژیم عراق وادار ساخت و روزنامهنگاران خارجی را برای تهیه گزارش از نقاط شورشی هدایت نمود و یک شبکه امنیتی برای حفاظت از بارزانی گسیل داشت (۳۰) .
۷- ساواک در دوره چهارم:
این دوره مربوط به یکی دو سال آخر رژیم است، وقتی که فضای باز سیاسی اعلام گردد و عمال رژیم مدعی بودند به شکنجه پایان دادهاند و شاه ناصر مقدم را بجای نصیری در رأس آن گماشت مع الوصف سازمانهای بینالمللی این انکار شکنجه را با گزارشات خود تکذیب نمودند (۳۱) مارتین انالزا، دبیر کل عفو بینالمللی، در ۱۹۷۷ با شاه ملاقات کرد شاه به او اطمینان داده بود که شکنجه در ایران متوقف شده و در ۳۰ اوت ۷۸ هم در مصاحبهای با مجله آلمانی اشترن شاه همین ادعا را داشت وانالزا گفت این ادعا نهایت ریاکاری است زیرا ایران در سازمان ملل از پیشنهاد دهندگان قطعنامهای بود که جلوگیری از شکنجه را در سراسر جهان میخواست و به موجب پیمان بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی موظف بود شکنجه را ممنوع کند (۳۲)در عین حال به شکنجه ادامه میداد.
آن چه در مورد ساواک گفته شد هرگز نمیتواند معرف سازمانی باشد که در سالهای طولانی قدرتی فوق دولت بود و همه اصول دینی، اخلاقی و قانونی را زیرپاگذاشت و محیط وحشت و بیاعتمادی را در ابعاد وسیعی گسترش میداد. بررسی وضع ساواک در تاریخ معاصر محتاج تحقیقی مستقل است که بهمراه اسناد فراوان آن باید انجام گیرد و از آن جهت مطالعه آن ضرورت دارد که نسل حاضر و نسلهای آینده همواره آگاه و بیدار بمانند و ارزش آزادی و استقلال را به واقع بشناسند و از یاد نبرند و به علاوه سرانجام و سرنوشت رسوای این سازمان ننگین درسی آموزنده برای مسوولین امور باشد.
پی نوشت ها:
۱. قانون تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور در اسفند ۳۵ با پنج ماده تصویب گردید.
ماده ی ۱- برای حفظ امنیت کشور و جلوگیری از هرگونه توطیه که مضر به مصالح عمومی است سازمانی به نام اطلاعات و امنیت کشور وابسته به نخست وزیری تشکیل میشود و رییس سازمان سمت معاونت نخست وزیر را داشته و به فرمان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی منصوب خواهد شد.
ماده ۲- سازمان اطلاعات و امنیت کشور دارای وظایف زیر است.
الف- تحصیل و جمعآوری اطلاعات لازم برای حفظ امنیت کشور.
ب- تعقیب اعمالی که متضمن قسمی از اقسام جاسوسی است و عملیات عناصری که برضد استقلال و تمامیت کشور و یا به نفع اجنبی اقدام میکند.
ج- جلوگیری از فعالیت جمعیتهایی که تشکیل و اداره کردن آن غیرقانونی اعلام شده یا بشود و هم چنین ممانعت از تشکیل جمعیتهایی که مرام و یا رویه آنها مخالف قانون اساسی است.
د- جلوگیری از توطیه و اسباب چینی بر ضد امنیت کشور.
هـ - بازرسی و کشف و تحقیقات نسبت به بزههای ذیل
۱- بزههای منظور در قانون مجازات مقدمین برعلیه امنیت و استقلال مملکتی مصوب ۲۲/۳/۱۳۱۰.
۲- جنحه و جنایاتی که در فصل اول باب دوم قانون کیفر عمومی مصوب ۲۳ دیماه ۱۳۰۴ پیشبینی شده است.
۳- بزههای مذکور در مواد ۳۱۰ و ۳۱۱ و ۳۱۲ و ۳۱۳ و ۳۱۴ و ۳۱۶ و ۳۱۷ و قانون دادرسی و کیفر ارتش ۱۳۱۷.
ماده ی ۳- مأمورین سازمان اطلاعات و امنیت کشور از حیث طرز تعقیب بزههای مذکور در این قانون و انجام وظایف در زمره ی ضابطین نظامی محسوب و از این حیث دارای کلیه اختیارات و وظایف ضابطین نظامی خواهند بود و از تاریخ تصویب این قانون رسیدگی به کلیه بزههای مذکور فوق در صلاحیت دادگاههای دایمی نظامی خواهد بود ... (به قانون تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور صفحه ی ۶۲ مجموعه ی قوانین سال ۱۳۳۶ مراجعه شود).
۲. قبل از ساواک بختیار فرماندار نظامی تهران دو سازمان اطلاعاتی را در اختیار داشت(رکن ۲ ارتش که وظیفهاش تصفیه مخالفین رژیم در ارتش بود و کارآگاهی).
( مراجعه شود به کتاب ایران و دیکتاتوری و توسعه نوشته فرد هالیدی).
۳. تشکیلات ساواک؛ ساواک که با افشای اعمالش شهرت جهانی یافت و ارتباطش با سیا و موساد مسلم گشت و چهرهای از دو سازمان اخیر هم بدنیا نشان داد تشکیلات وسیعی داشت که خلاصه آن را در ذیل میبینیم. ساواک از سه قسمت اساسی تشکیل می شد؛
۱- ادارات کل ۲- ساواک تهران ۳- ساواک شهرستانها.
الف- ادارات کل؛ ساواک ۹ اداره کل داشت که هرکدام بخشهایی را در برمیگرفت.
اداره ی کل یکم که در رأس سایر ادارات کل قرار داشتو رهبری و کنترل را عهدهدار بود.
نعمت الله نصیری رییس ساواک در رأس این اداره کل بود و قایم مقام او فردوست بود که نقش جاسوسی در ساواک را برای شخص شاه داشت. هلمز سفیر امریکا و رییس سیا با همین اداره ارتباط داشت اداره یکم بخشهای کارگزینی، ارتباط و مخابرات،عملیات سری، بخش تشریفات، مشاوران بازرسان، دبیرخانه و بخشهای ارتباطی با سیا و موساد را در بر میگرفت و جمعی از ساواکیان را برای دورههای تخصصی به خارج میفرستاد.
اداره کل دوم کسب اطلاعات در خارج کشور را عهدهدار بود و با ستاد ارتش همکاری میکرد و با اداره هفتم تماس داشت.
اداره کل سوم مسوولیت امنیت داخلی را داشت پایگاه اصلی رژیم و رییس آن مقدم بود کمیته مشترک را با همکاری ژاندارمری و شهربانی همین اداره تشکیل داد که سرکوبی مبارزین را عهدهدار بود و کمیته ضد تخریب نامیده می شد. با اوجگیری مبارزه مسلحانه پرویز ثابتی که معروف به جانی درندهخو میباشد به ریاست این اداره کل درآمد. اداره کل سوم دارای چند بخش و یک دبیرخانه بود- اداره اول آن مسوولیت کنترل و سرکوبی تمام سازمانهای سیاسی و صنفی مخالف رژیم را داشت کلیه اطلاعات در اختیار این اداره قرارمیگرفت و همه شکنجهگران در این اداره بودند. دفتر ساواک در ژنو که امور خارج را اداره میکرد و با همین اداره بود سالها پرویز خوانساری امور سفارتخانهها را از لحاظ ساواک تحت نظر داشت و بجز زاهدی بقیه مجبور بودند به او گزارش بدهند.
اداره ی دوم امور مطبوعات داخلی، سازمانهای دولتی و کارگری، شرکتهای تعاونی، شرکت واحد اتوبوسرانی، حزب رستاخیز و مجلسین را زیر پوشش داشت و برای از بین بردن عدم رضایتها میکوشید- اداره ی سوم مسوول تهیه آرشیو فیش و بایگانی- اداره ی چهارم مسوولیت سانسور. تهیه ی مسایل آموزشی، عملیات ویژه و مسایل قضایی ساواک بود.
اداره ی کل چهارم عهدهدار حفاظت مأمورین ساواک و کنترل آنها بود.
اداره ی کل پنجم امور فنی و تکنیکی ساواک را بعهده داشت.
اداره ی کل ششم مسوول حسابداری- کارپردازی- بهداری و موتوری است و بودجه ی خارج از کشور ساواک را تأمین مینماید.
اداره ی کل هفتم جمعآوری اطلاعات داخلی و خارجی، تجزیه و تحلیل آنها و بعد در اختیار سازمانهای جاسوسی سایر کشورها میگذارد.
اداره ی کل هشتم مسوول کنترل اتباع بیگانه و سفارتخانه آنها در ایران بود.
اداره ی کل نهم بیوگرافی افراد و مسایل مربوط به گذرنامه را عهدهدار بود.
۴. بعضی سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) را با کمیسیون امنیت اجتماعی اشتباه مینمایند کمیسیون اخیر که قانون اولیهاش وسیله ی دکتر محمد مصدق با استفاده از اختیارات تصویب شد کمیسیونی است مرکب از روسای شهربانی، ژاندارمری، سازمان امنیت، دادگستری و دادستان محل که افراد مخل امنیت را تبعید مینمایند در رژیم گذشته صدها نفر برطبق نظر همین کمیسیون به تبعید فرستاده شدندو سلب آزادی از آنان شد. ( به کتاب قیام ۳۰ تیر ۳۱ نوشته دکتر محمود کاشانی مراجعه شود).
۵. از سال ۱۹۵۵ عده ی زیادی از افسران ارتش ایران به ممالک امریکا گسیل شدند تا در مرکز نیروی دریایی واقع در کوانتینکو در ایالت ویرجینیا روشهای ضد شورشی بیاموزند عده ی دیگری به ستاد سیا در لنگی رفتند تا اطلاعات خود را در برنامههای جهتیابی تکمیل کنند از سال ۱۹۷۰ سالانه دویست و پنجاه افسر ایرانی برای مطالعه به مراکز نظامی امریکا اعزام میشدند تا رموز و علوم و فنون مقابله با شورش را طبق آخرین متدها یاد بگیرند. ( کتاب ایران بر ضد شاه نوشته ی احمد فاروقی ترجمه ی مهدی نراقی صفحه ی ۱۴۳).
۶. تیمور بختیار در لبنان به اتهام وارد کردن اسلحه بازداشت شد ایران استرداد او را خواست دولت لبنان به رهبری شارل حلو تحت تأثیر مخالفین رژیم او را آزاد ساخت و این امر موجب قطع رابطه ی اقتصادی و سیاسی با لبنان گردید بختیار در اردیبهشت ۴۸ با تشریفات خاص و با استقبال وارد بغداد شد.
۷. پس از این که بختیار در ۲۱/۵/۴۹ کشته شد ثابتی مقام امنیتی رژیم در اوایل دی ۴۹ بعنوان کشف یک توطئه بزرگ مصاحبهای مطبوعاتی ترتیب داد که در خواندنیهای ۵ و ۸ و ۱۲ دی ۴۹ درج گردیده است.
۸. محمد علی پارسا که به اتهام عضویت در سازمان امنیت عراق و جاسوسی به نفع دولت بعث عراق در تاریخ ۴/۷/۵۹ بازداشت گردید مدتی در عراق محافظت تیمور بختیار را عهدهدار بوده و هم زمانی در سرکنسولگری ایران در عراق خدمت میکرده است، وی در مورد وضع بختیار در عراق گفت« تیمور بختیار در عراق سرگرم ایجاد تشکیلات کوماندویی بود تا رژیم شاهنشاهی را در ایران واژگون سازد و من چون وضع ضد رژیم داشتم بعنوان مترجم او انتخاب شدم تا به فرد پرقدرتی که علیه رژیم شاه اقدام میکند آشنا شوم و به اطلاعات وسیعی دست یابم تیمور بختیار خود فروخته نبود و برای وطنش فعالیت میکرد و من از او خوشم میآمد- بختیار چون فکر حمله چریکی به ایران را داشت از علاءالدین لجمی که از افراد ایل بختیاری بود و در ساواک کویت کار میکرد دعوت کرد که برای آموزش افراد خود به عراق بیاید ولی لجمی پس از چندی با همکاری خسروداد معدوم و چند ساواکی دیگر طرح ترور بختیار را ریختند من روزتر ور حفاظت او را نداشتم و بجای من شخص دیگری بعنوان مترجم و هم بعنوان محافظ همراه او به شکار رفت در آن روز فرزندان کوچک بختیار هم بودند در شکارگاه به بهانهای فرزندان بختیار را از او جدا نمودند و یک عضو ساواک به نام ایلگون میناسوییان با طپانچه راننده بختیار به بازوی او تیراندازی کرده سپس به محافظ او تیراندازی کرد و بعد هم بختیار را با همان اتومبیل و آن قدر آهسته به بغداد بردند که در بین راه به علت خونریزی میمیرد لجمی و سه نفر ساواکی در قتل او شرکت داشتند صدام بختیار را بسیار دوست داشت و نقشه قتل او روزی به اجرا درآمد که صدام در مسکو بود و پس از بازگشت ناراحت و عصبانی شد و از من خواست که با پناهیان همکاری نمایم ... » (اطلاعات- ۲۱ بهمن ۵۹).
۹. رکن دوم ارتش، دانشگاه تربیت روسای ساواک بود همه آنان از بختیار و پاکروان و نصیری و مقدم قبلاً رییس رکن دوم ارتش بودند و در امریکا هم تعلیم یافتهاند و جملگی هم کشته شدند بختیار در عراق و سه نفر دیگر وسیله دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه و اعدام گردیدند( صفحه ی ۱۴۳ کتاب برضد شاه).
خلعتبری وزیر خارجه ی رژیم مینویسد« ... رابطه وزارت خارجه با ساواک دو نوع بود؛
الف- رابطه ی مربوط به کارمندان که به استخدام در میآمدند و مراقبت مداوم آنان هم چنین ساواک اطلاعاتی روی کاغذهای بیمارک و بدون امضای درباره سفارتخانههای خارجی در تهران و رفت و آمدها و ارتباط آنان با ایرانیان میفرستاد ... رییس دفتر حفاظت وزارت خارجه و مأمورین حفاظت در سفارتخانههای ایران از طرف ساواک معین میشدند و تعدادی از اعضای وزارت خارجه مخفیانه با ساواک همکاری داشتند که شناخته نمیشدند.
ب- رابطه ی مربوط به مأمور مبادلات فرهنگی و دانشجویان که مستقیماً با معاون امور فرهنگی بود و دو نوع بود؛
۱- تهیه ی برنامه ی مبادله فرهنگی که در کمیسیونی با شرکت نماینده ساواک انجام میشد.
۲- امور مربوط به دانشجویان ایرانی در خارجه و دانشجویان خارجی در ایران که باز هم با ارتباط ساواک انجام میگردید ...
دستگاههایی که به نام سرپرستی دانشجویان معروف بودند، در رأس یا در داخل آنان نماینده ساواک حضور داشت در سالهای اخیر برای دانشجویان مقیم امریکا دکتر کاظمیان(معاون پیشین وزارت علوم) و برای دانشجویان مقیم اروپا و آسیا پرویز خوانساری(معاون پیشین وزارت کار و خارجه) قرار داشتند. (از پرونده اتهامی عباس علی خلعتبری صفحه های ۲ و ۳).»
۱۰. در مورد ترتیب مبارزه و دستگیری مأمور و شکنجه ی ساواک، تهرانی گفت« ... در تمام سازمانهای اطلاعاتی از دو عامل برای بدست آوردن خبر استفاده میکنند یکی عامل انسانی و دیگر عامل فنی.
عامل انسانی عبارت از مأمورین و منابع هستند که در داخل سازمانهای مبارز که علیه رژیم فعالیت میکنند نفوذ داده میشوند و این افراد پس از این که وارد این سازمانها شدند سعی میکنند از اعضای اطلاعات وسیعتر کسب کنند و به موقع به سازمان گزارش دهند. پس از این که اطلاعات از یک منبع و یا یک واحد خبری بدست واحد عملیاتی رسید واحد عملیاتی وسیله تیمهای تعقیب و مراقبت شنود تلفنی با میکرفنگذاری در منزل یا محل کار آنها سعی میکنند اطلاعات بیشتری بدست آورند. تیمهای تعقیب و مراقبت از افراد بیشتر بصورت مخفی هستند و خانههای امنی دارند که در آنها مستقر میشوند و در جوار این خانه گاراژ وجود دارد که وسایل موتوری خودشان را از قبیل اتومبیل در مدلهای مختلف و موتورسیکلت و دوچرخه که برای حمل و نقل افراد مورد احتیاج است نگهداری میکنند.
هر تیم تعقیب و مراقبت هم یک دستگاه بیسیم مرکزی دارند و به تمام وسایل نقلیه بخصوص اتومبیلها بیسیم مجهزند و بوسیله این بیسیم با ستاد خودشان در ارتباط هستند و افرادی را که تعقیب میکنند مرتباً به یکدگر پاس میدهند.
هدف از تعقیب افراد پیدا کردن افراد تماس با آنها و شناسایی محلهایی است که این افراد به آن جاها میروند. پس از این که از طریق تیم تعقیب و مراقبت یا شنود تلفنی که معمولاً با بستن تلفن منازل یا محل کار افراد باعث بدست آوردن اطلاعات میشد بعد از جمعآوری اطلاعات شخص دستگیر میشد و تحقیق از او توأم با شکنجه شروع میگردید.(توضیحات تهرانی شکنجهگر در دادگاه انقلاب به نقل از کیهان خرداد ۵۸).
۱۱. ترتیب کار ساواک در خارج چنین بود که:
الف- در نمایندگیهای کوچک مانند سفارتخانههای ایران در آفریقای سیاه معمولاً ساواک از تهران عضو نمیفرستاد و از یکی از کارمندان سفارت مخفیانه استفاده مینمود.
ب- در نمایندگیهای متوسط یا بزرگ که در محل آن دانشجو نیست یا کم است ولی ایرانیان در آنجا مقیم میباشند و وضع کشور از لحاظ سیاسی اهمیت خاصی دارد مانند سفارت شوروی و کشورهای اروپای شرقی ساواک با این نمایندگیها هم از تهران مأمور میفرستاد و هم از مأمورین محل و کارمندان جزء استفاده میکرد. علاقه ی ساواک بیشتر به کسب اطلاعات و مراقبت از رفتار و رفت و آمدهای رییس و کارمندان سفارت بود که تحت تأثیر افکار و ایدیولوژی سیاسی محل نروند ضمناً سعی مینمود ایرانیان مقیم محل را از نظر افکار سیاسی و فعالیتها و روابط شان با ایران بشناسد.
تعداد دانشجویان ایرانی در این کشورها زیاد نبود و معمولاً بورسیههای دولت بودند که قطعاً آنها را تحت تعلیمات حزبی میگذاشتند و مأموران ساواک علاقه به آشنایی با آنان داشتند ولی با مراقبتهای مأموران امنیتی محل کار آسانی نبود. و در پارهای موارد برای مأمور ساواک مشکلاتی ایجاد نمود مأموران ساواک در سفارت ایران در مسکو که زیاد علاقه به جمعآوری اطلاعات نشان میدادند دچار گرفتاریهایی میشدند که ناچار میبایستی به ایران مراجعت داده شوند.
ج- نمایندگیهای بزرگ که در محل آن ایرانیان زیادی(دانشجو و غیردانشجو) مقیم بودند و دولت محل با ایران روابط مهم و گستردهای داشت. در این گروه باید تمام نمایندگیهای سیاسی و کنونی ایران را در اروپای غربی و امریکا گذاشت و به علاوه کشورهای همسایه و بعضی کشورهای مسلمان غیر هم جوار. در این کشورها ساواک فعالیتهای وسیعی داشت که از حدود نمایندگی تجاوز مینمود و بصورت شبکهای وجود داشت. در این نمایندگیها ساواک در پی بدست آوردن اطلاعات سیاسی و مراقبت از نظر فعالیتهای ایدیولوژی نبود بلکه فعالیت عمده آن مراقبت از سازمانهای دانشجویی و ارتباط آنها با ایران بود. مأموران ساواک در این گروه از نمایندگیها از هر سه دسته مورد اشاره در بالا بودند و منحصر به یک مأمور در هر سه دسته نبود. یک اشکال که در چند مورد پیش آمد ولی فقط در یکی دو مورد دولت محل از خود عکسالعمل نشان داد این بود که مأموران ساواک که میبایستی کاملاً در پوشش سفارت بمانند و نگذارند شناخته شوند احتیاط را از دست میدادند این بیاحتیاطی باعث آتش زدن دفاتر ساواک در چند نمایندگی شد و باعث سوی قصد و تیراندازی به نماینده ساواک در پاریس شد.
نقش ساواک در خصوص دانشجویان در اروپا و امریکا این بود که آنها را شناسایی کند و از وضع آنان مطلع باشد و بداند گروههای مختلف دانشجویی کدامند و فعالیت شان چیست و روابط شان با تهران چگونه است و با احزاب سیاسی کشور محل اقامت چه نوع روابطی دارند و از همه این مطالب تهران را باخبر سازند این اطلاعات را ساواک از شبکه ارتباطی بسیج
دانشجویان و از دفاتر سرپرستی دانشجویان استفاده میکرد. این دفاتر که شعبه ژنو آن مسوول دانشجویان اروپا و آسیا و افریقا بود و شعبه واشنگتن آن مسوول دانشجویان در تمام ایالات متحده امریکا بود در واقع شعبهای از ساواک بودند و ریاست آن گرچه تحت پوشش وزارت خارجه بود زیر نظر پرویز خوانساری. برای اروپا و آسیا و افریقا، زیر نظر دکتر کاظمیان بود. وظیفه این دفاتر راهنمایی این دانشجویان از نظر تحصیلی و کمک به آنان برای نام نویسی در دانشگاهها و بطورکلی تمام امور تحصیلی و دانشجویی بود این دفاتر که کاملاً زیر نظر ساواک کار میکردند دستورات را از شورای هماهنگی نخست وزیری که ساواک در آن عضویت داشت دریافت می نمودند.
(از توضیحات خلعتبری وزیر امور خارجه ی شاه در دادگاه انقلاب)
۱۲. مهمترین اعتصاب این دوره اعتصاب ۴ هزار نفر کارگران چیت جهان در کرج بود. در ۹ اردیبهشت کارگران چیت جهان بخاطر شرایط طاقت فرسا و کمی دستمزد اعتصاب کردند و بسوی تهران حرکت نمودند مأمورین ساواک به همراه نیروی پلیس و ارتش بسوی کارگران شلیک کردند نتیجه زد و خورد شدید صدها کارگر کشته و مجروح شدند.( آیندگان ۱۵ فروردین ۵۸).
۱۳. کارشناسان سازمان عفو بینالمللی در مورد شکنجههای ساواک چنین نوشتند«جلادان ساواک علاوه بر استفاده از شوک الکتریکی و کتک به وحشیگریهای زیر نیز متوسل میشدند بطریهای شکسته را به نشیمنگاه زندانیان فرو میکنند. به بیضههای آنان وزنه میآویزند و یا کلاهخودهایی بر سرشان میگذارند که با فریادهای قربانیان در زیر شکنجه گوششان را آزار میدهد و از انعکاس صداها به بیرون جلو میگیرد. طبعاً زندانیان سیاسی ایران مورد تجاوز نیز قرار میگیرند.ساواک به منظور تجاوز به قربانیان خود حیواناتی را تربیت کرده بود که خرسها از آن جمله اند. ساواک قربانیان خود را نه بخاطر شکنجه جسمی بلکه بخاطر شکنجه روانی مورد تجاوز جنسی قرار میداد این شکنجه روانی بویژه در حالتی بود که برای گرفتن اعتراف از شوهران و یا پدران به زنان و دختران شان در برابر چشم آنها تجاوز میکردند.»
(ساواک یا دوست شکنجهگر غرب، نویسنده هارلد ایرانبرگر- نقل از آیندگان ۱۸ فروردین ۵۸).
۱۴. در حالی که هر نوع معامله و حمل مواد مخدر در کشور ممنوع بود ساواک رسماً سهمیه ی تریاک میگرفت و مصرف آن مشخص نبود طی اسنادی که کلیشه آن در ۲۴ تیر ۵۸ انتشار یافت نصیری درخواست ۱۰ کیلو تریاک مینماید و به ساواک تحویل میشود، ولی مصرف آن مشخص نیست.
۱۵. سازمان بینالمللی عفو شرایط زندان را چنین توصیف کرد:
« زندانیان پیش از محاکمه در سلول کوچک و نمناکی محبوس میشوند که فقط یک تشک حصیری دارد، نبودن گرما در زمستان و وسایل خنک کننده در تابستان وضع سختی را بوجود میآورد امکانات مربوط به شستشو و نظافت بسیار کم، جیره ی غذا اندک، و نامناسب، مراقبت پزشکی عملاً وجود نداشته است. (گزلرش سازمان بینالمللی عفو).
۱۶. در مورد جنایات ساواک دلایل بسیار ارایه شده ولی متصدیان همواره انکار میکردند بعد از انقلاب با محاکماتی که تشکیل شد بعضی از مأمورین از جمله نادری پور معروف به تهرانی و فریدون توانگری معروف به آرش تا حدی از این جنایات پرده برداشتند آرش میگوید« ... با کمال شرمندگی قبول دارم ... شکنجه جزو وظایف و روش کار ما محسوب میشد ... این شکنجهها در اکثر موارد بر اثر اصابت کابل با کف پا بود ... در نتیجه ورم میکرد زندانی را از تخت باز میکردیم و میدواندیم و دوباره روی همان پای باد کرده کابل زده میشد که منجر به شکافته شدن پای این مبارزان شده و به پانسمان میکشید به طوری که مجبور بودند با باسن راه بروند و حتی بعضی مواقع پس از پانسمان هم آنها را کتک میزدیم ... بودند کسانی که ماهها تحت شکنجه بودند و حاضر نبودند اطلاعات خودشان را بدهند و در زندان هم علیه رژیم مبارزه میکردند از مواردی که زیر شکنجه شهید شدند حسین کرمانشاهی اصل است که وقتی دستگیر شد توسط منوچهر وظیفهخواه معروف به منوچهری تحت بازجویی قرارگرفت و فشار بحد اعلی روی این شخص وارد آوردند ولی این شخص حتی حاضر نشده بود اسم خود را بگوید و سرانجام منجر به شهادتش گردید ... سلسله مراتب ما آن قدر سنگ دل بودند- خودمان که هیچی- که وقتی مثلاً یک چنین مطلبی را توسط بازجویی میگفت، حسین کرمانشاهی اصل رفت، میگفت، بدرک- یک پرونده برایش درست میکرد که در اثر خودکشی یا در اثر بیماری مرده پزشک قانونی هم تأیید میکرد و به خاک می سپردند.
از سال ۵۵ به بعد شاه گفته بود که شکنجه دیگر ندهید و این افرادی که نباید شکنجه میشدند و اطلاعات شان باید گرفته میشد میرفتند به اوین و من دیدم حسینی و رسولی پیدای شان نیست ... نمیدانستم کجا رفتند ولی شب که روزنامه را خواندیم دیدیم که نوشتند خسرو صفایی و گرسیوز برومند در برخورد مسلحانه کشته شدند بعد از ۲ یا ۳ روز بود دیدم رسولی و حسینی سروکلهشان پیدا شد گفتم کجا بودید گفتند اوین بودیم ... از دهانش در رفت که از خسرو بازجویی میکردیم گفتم مگر خسرو در برخورد اولیه کشته نشد، گفت کاری به این کارها نداشته باش نشنیده بگیر ... باید سکوت میکردیم ... بعد از چند روز عکس آن دو کشته را روی میز او دیدم ... نمونه دیگر معصومه توافچیان و مهوش جاسمی که این دو شخص وسیله همان دو نفر دستگیر شده بودند و در کمیته بودند ۲ روز در کمیته بازجویی میکردند ... بعد از ۲ روز ... دیدیم این دو نفر را لباس پوشیده میبرند گفتند اوین میبریم بعد از ۲ الی ۳ روز من و دو نفر دیگر از بازجوها ... رفتیم داخل اطاقش یک دفعه باز عکس ۲ نفر را زیر یک پرونده دیدیم که عکس رنگی هم گرفته بودند که شکنجه شده بودند و با تیر زده بودند و شهیدشان کرده بودند ... خیلی شنیده بودم که رسولی اقدام به این گونه اعمال میکند ... » (روزنامه جمهوری اسلامی ۲ تیر ۵۸)
همین تهرانی شکنجهگر ساواک پس از محکومیت به اعدام به زنش گفت« من آدم کشتم و باید کشته شوم اگر من کشته نشوم مملکت درست نمیشود ... کارهایی که من کردهام شمر نکرده است من باید اعدام شوم تا راحت شوم در غیر این صورت نمیتوانم در صورت مردم نگاه کنم. من برای تو بد نبودم ولی جلاد بودم، میدانی یعنی چه بچههایی که پایشان باد کرده میدانند ... سر ترا بالا بگیر و بگو شوهرت انسان بود و هرکاری کرد در آخرین لحظات راست گفت ... »
تهرانی مأمور شکنجه ساواک که در جریان محاکمه پرده از بسیاری اعمال ساواک برداشت و اعدام هم شد علت اقاریر و افشاگریهای خود را چنین میگوید« با شنیدن صدای الله اکبر در جریان جنبش اسلامی سیاهیها بتدریج از جلو چشمانم کنار رفت و نور ایمان به قلبم تاخت چه طور میتوانستم به فکر خودم باشم دیگر زندگی ننگین یک ثانیهاش هم زیاد بود ... به همین علت به افشاگری پرداختم و در این جریان به تنها چیزی که فکر نمیکنم خودم هستم».
(کیهان ۲۸ خرداد ۵۸ شماره ۱۰۷۳۵- از جلسه دادگاه انقلاب)
۱۷. پیام انقلاب ۲۹ آذر ۵۹.
۱۸. روزنامه هرالدتر یبون مصاحبه با ریچارد ساوین اهل انگلستان را که ۳۰ ماه در زندان وکیلآباد مشهد گذرانده چاپ کرد ...
ساوین اظهار داشته« منظره کتک زدنها و بدنهای شکنجه شده به اندازهای عادی شده بود که دیگر جلب توجهم را نمیکرد. گاهی زندانی سیاسی را سه ماه در زندان مجرد که یک متر مربع مساحت داشت نگه میداشتند یکی از آنها یک دانشگاهی به نام محمد بود ... به منظور این که از او اطلاعاتی درباره مخالفان کسب کنند ساواک هر روز او را کتک میزد و تحت شکنجههای مختلف قرار میداد از جمله وارد کردن شوک الکتریکی به شقیقهها و آلات تناسلی و گذاشتن سوزنهای داغ قرمز شده به زیر ناخن انگشتان بود یکی از شکنجهها به تانگوی تخممرغ داغ معروف بود این شکنجه بخاطر این که شخص را وادار به جست و خیز میکرد به این نام اسمگذاری شده بود و شامل قرار دادن یک تخممرغ در مقعد زندانی بود که از داخل میپخت و دیگر استعمال باتون از پشت بود ... (آیندگان ۲۴ دی ۵۷ به نقل از هرالدتر یبون)
۱۹. قبل از آن مرکز سیا، در خاور میانه، در نیکوزیا بود.
۲۰. در تماس ساواک با پلیس شوروی« ایرنبرگر » میگوید « جنجالترین نشانه این امر تحویل خلبان فراری شوروی به دولت آن کشور است که در سپتامبر ۱۹۷۶ با یک هواپیما از شوروی به ایران گریخته بود نام این خلبان هیچ گاه در غرب فاش نشد وانگهی سفارت ایران در مسکو بارها از تمدید گذرنامه مخالفان ایرانی شاه خودداری کرد، و گاهی شوروی این دانشجویان بیگذرنامه را به سرعت از شوروی اخراج کرده است... به موجب سندی به مأمورین ساواک دستور داده شد در بازگشت به ایران از آلمان غربی به برلن شرقی بروند و از آنجا با هواپیمای شرکت هواپیمایی شوروی ازطریق مسکو به ایران بازگردند ... روزنامههای شوروی ازشکنجه زندانیان سیاسی دررژیم شاه سخنی نمیگویند ... »
( آیندگان ۶ اردیبهشت ۵۸)
۲۱. تهرانی مأمور شکنجهای که در دادگاه انقلاب اسلامی منقلب شد و بسیاری از اسرار را فاش ساخت میگوید« ... در مهرماه ۱۳۴۹ بنا به دستور سپهبد مقدم که مدیر کل اداره سوم بود کمیتهای در اداراه سوم تشکیل شد و وظیفه این کمیته بررسی اغتشاشاتی بود که در دانشگاهها جریان داشت. در حدود بهمن سال ۴۹ عضو این کمیته شدم این کمیته از مسیر اصلی خودش خارج شده بود و موفق به کشف گروههایی شده بود که در ایران با رژیم مبارزه میکردند منجمله گروه سیاهکل، با اوج کشف گروه سیاهکل اوج مبارزه مسلحانه که با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل شروع شده بود و بعد از آن کشف سازمان مجاهدین خلق که براساس زیربنای توحیدی و اسلامی فعالیت میکردند کمیته دیگری هم در اوین تشکیل شد که سرپرستی آن با هوشنگ ازقندی معروف به منوچهر بود. کمیته اول با عضویت عطارپور معروف به دکتر حسین زاده، محمد حسن ناصری معروف به عضدی، مصطفی هیراد معروف به مصطفوی، احمد بیگدلی معروف به احمدی و تهرانی زیر نظر ناصر مقدم و ثابتی در سال ۱۳۵۰ بعد از ترور فرسیو و حمله به پاسگاه کلانتری قلهک کمیته دیگری هم در شهربانی کشور تشکیل شد که این کمیته زیر نظر رییس شهربانی بود و اداره اطلاعات و کارمندان آن منجمله حسن ختایی گردانندگی این کمیته را داشتند.
در سطح تهران برخوردهایی بین این کمیته انجام شده بود از جمله روزی در خیابان بلوار دو اتومبیل از اکیپهای گشتی یکی متعلق به کمیته ی ما و دیگر متعلق به کمیته شهربانی با هم برخورد کرده بودند و منجر به تیراندازی شده بودند که تلفاتی نداشت بعد از این جریان به دستور شاه کمیتهای به نام کمیته مشترک ضد خرابکاری درست کردند- من فکر میکنم الگوی آن در کشورهای امریکای لاتین بوده که برای مبارزه با سازمانهایی که هست استفاده میکنند.
کمیته ی مشترک بهمن ۵۰ تشکیل شد و من در خرداد ۵۱ به این کمیته منتقل شدم.
( نقل از پرونده محاکماتی تهرانی در دادگاه انقلاب اسلامی)
۲۲. ساواک به شکنجه با صور مختلف آن قناعت نداشت به محکومیتهای معروف دادگاههای نظامی هم وقعی نمیگذاشت، علاوه بر این که محکومین را بعد از پایان مدت زندان بنا بر اراده خودش نگه میداشت گاهی به جنایات هولناک دیگری مبادرت میکرد که جنبه ی تاریخی یافته است.
قتل ۹ نفر از محکومین سیاسی را که یکی از شاهکارهای این دستگاه پلیسی است از بیان بهمن تهرانی در دادگاه انقلاب مطالعه میکنیم وی گفت« ... متأسفانه این کثیفترین جنایتی بود که ساواک انجام داد و از همه بدتر منهم در آن نقش داشتم بعد از ترور سرتیپ زندیپور، رییس وقت کمیته، در حدود اوایل سال ۵۴ محمد ناصری را به اطاق خودش خواست و گفت که در عملیاتی قرار است تو هم شرکت کنی که ثابتی دستور داده است من پرسیدم علت چیست؟ او گفت هنوز طرح آن به مرحله اجرا درنیامده فضولی زیاد نکن ... مدتی گذشت روز پنجشنبه ۲۹ فروردین بود که رضا عطارپور یا همان حسینزاده به من تلفن کرد و گفت نامه انتقال کاظم ذوالانوار را تهیه کنم تا به زندان اوین منتقل شود و بعد گفت برای بعدازظهر ساعت ۲ بعد از پایان وقت اداری در رستوران هتل امریکا مقابل سفارت امریکا برای نهار حاضر باشیم من بلافاصله نامه انتقال کاظم ذوالانوار را تهیه کردم و به امضای رساندم و با کیپها دادم که به زندان اوین منتقل کنند ... همه همزمان به رستوران رسیده بودیم در سر میز غذا عطارپور عنوان کرد که امروز ... روز اجرای عملیات است پرسیدم چه عملیاتی عنوان کرد عملیات را پرویز ثابتی مدیرکل وقت ساواک بطور کامل در جزییاتش قرار دارد و تمام مسایل را خودش پیشبینی و تصویب کرده و مقامات دیگر هم میدانند و سرهنگ وزیری رییس وقت زندان اوین هم در جریان ماجرا قرار دارد پرسیدم جریان چیست گفت همان طور که عدهای از رفقای ما بوسیله این سازمانهای مجاهد ترور شدند در نظر گرفته شده تعدادی از زندانیان سیاسی نیز مورد تهاجم قرار بگیرند و کشته شوند بلافاصله هم اعلام کرد و گفت چون همه شما این موضوع را میدانید هیچ کس حق نق زدن ندارد عدهای مثل من که دو ساعت قبل از این جریان در ماجرا قرار گرفته بودیم دیدیم اگر بخواهیم انعکاسی انجام بدهیم مسلماً باتوجه به این که در جریان قرار گرفتیم
خطرات جانی برای ما در برداشت ... زندانیان را از زندان تحویل گرفتند ما هم در قهوهخانه ی نزدیک زندان اوین به انتظار ایستادیم پس از تحویل آمدند، سرهنگ وزیری هم در حالی که لباس فرم ارتشی خودش را پوشیده بود آمد و از طریق جادهای که از داخل قریه اوین میگذشت به بالای ارتفاعات بازداشتگاه اوین رفتیم در آنجا زندانیان را در حالی که دستها و چشمهایشان بسته بود از مینیبوس پیاده کردند و همه را در یک ردیف روی زمین نشاندند پس از این که روی زمین نشستند عطارپور یک قدم جلوتر آمد و شروع به سخنرانی کرد. محتوای سخنرانی عطارپور این بود که گفت همان طور که دوستان و رفقای شما همکاران و رفقای ما را در دادگاههای انقلاب خودشان به مرگ محکوم کردند و آنها را کشتند ما هم تصمیم گرفتیم شما را که رهبران فکری آنها هستید و با آنها از داخل زندان ارتباط دارید مورد تهاجم قرار بدهیم و شما را اعدام کنیم و از بین ببریم ... جایی که این ۹ نفر را آوردند سربازی قبلاً در آنجا پاسداری میداد که این سرباز را هم از آنجا دور کردند و هیچ کس غیر از چند نفر گروه ما وجود نداشت. عطارپور خطاب به گروه بیژن جزنی گفت ما شما را محکوم به اعدام کردیم و میخواهیم حکم را درباره شما اجرا کنیم این عمل مورد اعتراض بیژن جزنی و چند نفر دیگر واقع شد ولی نمیدانم که عطارپور نفر اولی بود یا سرهنگ وزیری که با یک مسلسل اوز یک که آورده بود رگبار را به روی آنها خای کرد من هم نفر چهارم یا پنجم بودم که مسلسل بدست من دادند البته باید بگویم من تا آن موقع اصلاً با مسلسل تیراندازی نکرده بودم نمیدانم دقیقاً تیرهای من به آنها خورده یا نه و این هم مهم نیست چون مهم نفس عمل است که من در این جنایت هولناک شرکت کردم و از آن روز همیشه ناراحت بودم. پس از پایان کار سعدی جلیل اصفهانی با مسلسل بالای سر این افراد رفت و هرکدام که نیمه جانی داشتند به زندگیشان خاتمه داد در مورد نحوه انتخاب ۹ نفر خیلی فکر کردم که چرا این ها را انتخاب کردند دو نفر از این ها مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار از اعضاء سازمان مجاهدین خلق بودند و بقیه مثل بیژن جزنی- مشعوف- کلانتری و سایرین متعلق به گروه سیاهکل یا چریکها بودند. در مورد جزنی من میدانم که ثابتی اختلاف شخصی با جزنی داشت حتی قبلاً هم سازمان تبلیفیلم که متعلق به او بود اقداماتی کرده بود که تعطیل بشود. در مورد کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل من فکر میکردم چون در طول زندان به دفعات مورد شکنجه قرار گرفته بودند و حرفی نزده بودند انتخاب شدند تا بدین وسیله زهر چشمی به سایر سازمانهای مجاهد نشان داده شود چون آنها اغلب مستشاران نظامی امریکا را مورد حمله قرار داده و ترور میکردند. بعد از این که این جنایت وحشتناک تمام شد من و رسولی چشمبندها و دست بندهای این ها را سوزانده و از بین بردیم و بعداً اجساد این عده بداخل مینیبوس منتقل شد و حسینی و رسولی آنها را به بیمارستان ۵۰۱ ارتش منتقل کردند.
اسامی ۹ نفر: بیژن جزنی- حسن ضیای ظریفی- احمد جلیلی افشار- مصطفی جوان خوشدل- کاظم ذوالانوار- مشعوف کلانتری- عزیز سرمدی- محمد چوپان زاده- عزیز سورکی.
۲۳. بررسی سنای امریکا نشان داد پنج کشور خارجی که در امریکا در مبارزه با مخالفین دولت خود جسس داشتند عبارت بودند از فیلیپین، تایوان، شیلی، اسرای
۲۶۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹
|
از : به سلطنت طلبان وساواکی ها
عنوان : برای دلخوشی شما:جنایتکاران حکومت اسلامی در صدر و شما جنایتکاران شاهنشاهی نایب قهرمان
تاریخ بر اساس اگر و مگر ها نیست حالا که اینجوری شد که ژنرال هویزر دم مبارک شاهنشاه عظیم الشان شما را گرفت و پرتاب کرد به خارج از کشور خوب بعضی از سلطنت طلبان میگویند چرا همش میگویید امریکا و غرب من هم معتقدم که مردم ایران دم شاهنشاه عظیم الشان را میخواستند بگیرند مستقیم پرتابش کنند توی قبر که امریکا زودتر عمل کرد. در هرصورت فرقی در سرنوشت پرتاب کردن نبود.بعضی ها مثل اینکه سوال جدیدی پیدا کردند و هی میگویند اگر بیژن جزنی سر کار میامد چی میشد و فکر میکنند با این سوال دیگه همه روشون کم میشه. این سوال هم بر اساس اگر ها و مگرها ست همانطور که یکی میگه اگر شاه بود ما دمکراسی داشتیم و یا از این چرت وپرتها بر نمیگرده ببینه مگه شاه وپدرش از مشروطه چیزی گذاشته بودند که به دمکراسی برسیم.خوب البته نمیشود ایرادی گرفت این فقط یک نظر است و نظر من هم این است که اگر شاه میماند بیماری مالیخولیایش وخیم تر میشد و بیشتر از قبل جنایت میکرد و در مصاحبه ها خود را بزرگترین پادشاه و شخصیت تاریخ معروفی میکرد و مثل احمدی نژاد بیش از انی که برای ما تاکنون اشناست یعنی در کتابهایش اورده دچار عارضه بیماری خودبزرگ بینی میشد وامان از مردم ایران بیشتر میبرید و این نشانه ها هم در تشکیل حزب رستاخیز هویداست. اما کسانی که صحبت از جزنی میکنند خوب شما که جزنی را یوایشکی کشتید پس خود بخود نمیتوانست بعد از انقلاب سرکار بیاید ولی این کودنی شما راهم نادیده بگیریم باید مراجعه کنیم به نوشته های جزنی. قبل از هرچیزی بیژن جزنی که شعار مبارزه با دیکتاتوری را برای اتحاد همه ازادیخواهان و مخالفان دیکتاتوری بود در کنارش راه کار این اتحاد راهم تشکیل مجلس موسسان از نمایندگان انتخابی مردم ایران عنوان کرد. در این مجلس موسسان باید نگاه کنیم که چه کسانی انتخاب میشدند. خوب بختیار هم بعد از روی کار امدن اعلام تشکیل مجلس موسسان کرد و خمینی هم در پاریس قول تشکیل مجلس موسسان را داده بود ولی بعدان به بنی صدر گفت خدعه کردیم.اما واقعا اگر یک ذره شرف دارید نگاهی کنید به برنامه دولت بختیار که ببینید خواسته های مردم را چگونه نوشت ایشان که نخست وزیر شاهنشاه عظیم الشان بوده اند اگر روتون نمیشه بخونید من فقط چندتا خواسته را اینجا میاورم. انحلال ساواک و محاکمه عوامل شکنجه و کشتار. ازادی انتخابات و مطبوعات و بیان و................ خروج از پیمان امریکائی سنتو.ازادی همه زندانیان سیاسی که شاه و شما منکر چنین زندانیانی در زندانها ی شاه هستید و خسارت به همین زندانیان سیاسی از سال ۱۳۳۲ تا سال ۵۷ . خوب واقعان شرف مرف دارید? بقول یکی از سلطنت طلبان جالب است نه?
۲۶۶۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹
|
از : داور
عنوان : دروغگویی و شارلاتانی این موجودات را حدی نیست
: جان نثاران مواجب بگیر ربع پهلوی کاست نوار دیگری «جدید» ببازار بیاورید!.
جناب پرسشگر، شما بازهم آفتابی شدید؟ «مدارک» و «اسنادی» که قرار بود مطالعه بفرمایید، همه را یکشبه سرسری «ورق» زدید. آنگونه معلوم است هنوز آن «کاست» نوار که در مغزتان کارگذاشتند، مداوم مشغول تکرار مکررات است. خواجگان مواجب بگیر ربع پهلوی نمیتوانند یک کاست نوار دیگری «جدید» ببازار عرضه نمایند؟ پرسشگر و ناشناس مثل «ماهی» هستند که هیچ احدی قادر نیست پوزیسیون آنهارا بخاطر لزجی مشخص نماید زیرا انها هر زمان بجهتی ولی در مسیر اصلی تطهیر استبداد و ارتجاع «شنا» میکنند.
۲۵۲۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۹». بحث بااین نوع جانوران آب در هاون کوبیدن است.از تکرار مطالب معلوم است که این موجودات قادر بفهمیدن نوشته های دیگران نیستند و یا خودشان را عمدآ به خریت میزنند. از این قبیل ماموران جان نثار بیش از این نبایستی توقع داشت.هر موقع که «قافیه» را تنگ آوردند، بشاخ دیگر می پرند و باز به تکرار اراجیف میپردازند. کار و ماموریتشان از شارلاتانی و دروغگویی هم گذشته است. یک دقیقه «وقت» نباید صرف این شعبان بی مخ ها بی پرنسیب نمود.
۲۶۶۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسش یا سفسطه
عنوان : خوب بگید ببینم تا حالا چی دستگیرتون شده؟
شما که میگوئید فرصت های طلایی برای رفرم در دوران شاه و جود داشت و روشنفکران انرا نیافتند و استفاده نکردند. حالا جواب بدهید
سوال اول: چرا شاه و دستگاه سلطنتی اش حتی با همین صدیقی که شما قبولش دارید نتونست حتا در لحظات قبل از سقوط حتمی خود کنار بیاید و خود و تخت و تاجش را نجات دهد.
سوال دوم: چرا همین صدیقی به راه و روش و مشی همان مصدق شما تا اخر عمر وفادار ماند.
شعبان بی مخ در زمان دولت مصدق استخدام شده − هزار لات اونوقتها استخدام میشدند اینهم یکیش. کی میدونست این شعبون بی مخ فرصت طلب معروف میشه. تازه مگه نخست وزیر و یا مصدق اونهارو استخدام میکرد. روزی صدتا لاتو فقط کاشانی مرتجع سفارش استخدام میکرد. شما ها بد جوری تاریخ رو به دلخواه خود میپیچونید. خوب بگید ببینم تا حالا چی دستگیرتون شده؟
در تارنمای ((انسان شناسی فرهنگی))، دکتر ناصر فکوهی در باره ی اهمیت مقام دانشگاهی دکتر صدیقی چنین می نویسد: ((صدیقی در شرایطی بی اندازه مشکل و با کوششی توان فرسا، توانست نطفه این علوم را از یک واحد درسی جامعه شناسی در چارچوب دانشکده ادبیات و علوم انسانی به یک دانشکده بزرگ تبدیل کند که خود سر منشا صدها موسسه بزرگ و کوچک و هزاران استاد و دانشجو در رشته های گوناگون علوم اجتماعی شد، و سخن گفتن از پدر جامعه شناسی ایران درباره او بدون شک هیچ مبالغه ای را در بر ندارد.)) در کنار این خدمات بنیادین دانشگاهی، دکتر صدیقی در عرصه ی سیاست ایران نیز اثر گذار و نیک نام است. او در کابینه اول دکتر محمد مصدق به وزارت پست و تلگراف و تلفن و در کابینه دوم به وزارت کشور منصوب شد. کاردانی و منش قانونی و اخلاقی وی در هر دو کابینه مورد تأیید همه ی آگاهان است. دکتر صدیقی از آغاز همکاری با دکتر مصدق تا پایان زندگی به راه مصدق و اهداف دولت ملی بنابر قانون اساسی مشروطیت وفادار ماند. پس از سقوط دولت مصدق در مقام یکی از برجسته ترین رهبران جبهه ملی به شمار می رفت و این نقش را در کنار زبدگان دیگر مانند الهیار صالح و محمد علی کشاورز صدر به شایستگی ایفا کرد. پس از جدایی از جبهه ملی در سال ۱۳۴۲، به عنوان یک پیرو برجسته دکتر مصدق به کار دانشگاهی خود ادامه داد. در پاییز سال ۱۳۵۷ با شهامت مطلق و با اتخاذ مشی درایت در مقابل کین ورزی، به منظور نجات مملکت با پادشاهی که سالها با قانون شکنی هایش مخالفت وزریده بود برای تشکیل دولت وارد گفتگو شد. افسوس که بنابر دلایلی که در اینجا فرصت پرداختن به آن نیست، موفق به انجام این امر مهم نشد. ولی همگان می دانند که دکتر صدیقی از نادر کسانی است که هیچگاه در باره ی ماهیت واپسگرای حکومت اسلامی دچار توهم نشد و از این روی بود که از فردای انقلاب همچنان با وارستگی و صلابت برای آزادی و دموکراسی برای میهنش که آنرا از جانش بیشتر دوست می داشت، کوشید. او در روز دوشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۱ در تهران درگذشت.
۲۶۶۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : حتی مقایسه سیب و پرتقال هم جانبداری از یکی از ایندو است!!!! چه برسد به دو حکومت و دو کشور آلمان و ایران!!!
باید نشان داد که واقع چقدر مسخره است که مقایسه دو رژیم و مقایسه هر دو مقوله ای را بحساب طرفداری از یکی از آنها دانست. با این حساب مقایسه فاشیسم و کمونیسم که در دانشگاه های معتبر جهان انجام می گیرد هم باید طرفداری از یکی از ایندو ایدئولوژی تعبیر شود. آیا حافظه تاریخ و همفکرانش فقط مخالف مقایسه این رژیم با رژیم سابق هستند و آنرا طرفداری از یکی از اینها می دانند و یا نه، هر مقایسه ای را کفر می دانند. با مقایسه می توان به ضعف های هر دو رژیم و یا هر دو مقوله ای سیاسی و غیر سیاسی پی برد و از آن آموخت. احمقانه است که مقایسه این دو رژیم را بحساب طرفداری از یکی از آنها گذاشت.
حتی مقایسه سیب و پرتقال، و قیمه و قرمه سبزی هم جانبداری از یکی از ایندو است!!!! چه برسد به مقایسه دو حکومت یا دو کشور آلمان و ایران!!! این چه نوع طرز فکریست که مقایسه های علمی را برنمی تابد و ناموسی با آنها برخورد می کند؟؟؟؟ !!!!
۲۶۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹
|
از : بیطرف
عنوان : به حافظه تاریخ که واسه حافظه تاریخ پیغام گذاشته
مگه نمی بینی ناشناس سند آورده؟ میخوای حافظه تاریخت چیکار کنه؟ بگه این سند دروغه؟ شایدم رفته یه کمی بخونه و یه آبی به سر و روی حافظه اش بکشه، یه شستشو هر از چند وقت براش بد نیس. شایدم دیده ناشناس راست میگه و روش نشده بیاد و چیزی بگه. اگه اینجوری باشه حالا حالاها ازش خبری نمیشه به این امید اینکه ما یادمون بره. نه، آقا ما حافظه مون از حافظه تاریخ قویتره.
۲۶۶۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹
|
از : به حافظه تاریخ
عنوان : به حافظه تاریخ.
به حافظه تاریخ عزیز،حداقل ثابت کنید که این نظر اخر ناشناس چه دروغ بزرگی است. باید جلوی دروغهای او ایستاد. مصدق یک قهرمان ملیست و نام او را نباید کنار شعبان بی مخها گذاشت. ناشناس واقعا که وقاحت را تا بکجا رسانده است. جلوی این دروغ بزرگش باید ایستاد.
۲۶۶۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : شما از پرسش و پاسخ خوشتان نمی آید چون عادت نه به پرسش دارید و نه به پاسخ. مرجع تقلید دارید که پاسخ های خود را برایتان نوشته و شما مرتب بدون تفکر تکرار می کنید.
پرسش و پاسخ شیوه شما نیست. شک و تردید و نقد و بررسی و خرد گرایی راه شما نیست. ستون پایه های فکری ای که شما محکم به آنها چسبیده اید مال شما نیست. دیگران با این ستون پایه ها چارچوبی ضعیف بنا کرده اند که با یک تلنگر کوچک فرو می ریزد. فرضیه باید تاب آزمایش را داشته باشد و از هر آزمایش پیروز سر بر آورد وگرنه دوباره باید از خانه اول شروع کرد. شما با محیط آزمایشگاهی بیگانه اید همانطور که روش های نوین تحقیقات علمی دانشگاهی در تاریخ بیگانه اید. آنچه شما دارید چارچوب نیست ایمان است، اعتقاد و خرافه است، ربطی به علوم انسانی ندارند، هر کس شما را چشم بسته قبول نکند کفر بر زبان آورده و بنابراین مرتد و قابل حذف است. برچسب زدن، فحاشی، اتهام زنی، خشونت لفظی و در صورت امکان خشونت های جسمانی پیشه مومنین است. همه ایدئولوژی ها دین محسوب می شوند چون اصول و فروع دینی دارند که خروج از آنها مساوی با بی ایمانی محسوب می شود. چپ های بسیاری از ایدئولوژی ای که سالها برایش می مردند از آن فاصله گرفتند و بی دین شدند. رفتار شما با آنها نسبت به آنها گویای تفکر شماست. عباس میلانی، الاهه بقراط، علی میرفطروس زمانی هم دین شما بودند ولی از شما جدا شدند، خود را از قید و بندهای دست و پا گیر رها کردند تا بتوانند فکر کنند، شک و تردید کنند، نقد و بررسی کنند و بازنگری مستمر را پیشه خود کنند. شما چرا فکر می کنید که اینها سلطنت طلب هستند و یا شدند؟ مگر می شود عمری کمونیست بود و با سلطنت مبارزه کرد ولی بیکباره برده ان شد؟
شما پاسخگو نیستید چون به اصول دمکراسی اعتقاد ندارید، منشور جهانی حقوق بشر برای شما ابزار است و نه هدف. شما به حاکمیت ملی اعتقاد ندارید که اگر داشتید این درک را می داشتید هیچ نحله فکری ای را که به منشور جهانی حقوق بشر معتقد باشد و به آن تعهد بسپارد را حذف نمی کردید. شما با ضد انقلاب را سلطنت طلب می نامید و نمی فهمید شعار جمهوری ایرانی یعنی جمهوری اسلامی نه، یعنی ضد انقلاب، یعنی مرگ بر انقلاب، یعنی حاکمیت مردم بر مردم، یعنی سکولاریسم، یعنی فرهنگ اسلامی و هر دینی نه، یعنی فرهنگ ایرانی آری....شما نه به جمهوری ایرانی روی خوشی دارید که نشان دهید و نه به منشور جهانی حقوق بشر که مخالف حذف هر مخالف سیاسی شما باشد چه در اکثریت باشد و چه در اقلیت سیاسی.
شما فقط یک دیدگاه از پیش ساخته و پرداخته مرتجع دارید که برای یکبار و برای همیشه نگاشته شده است حال می خواهد تاریخ باشد، چه اقتصاد و چه سیاست. این یعنی دین و با دین کسی نمی باید درافتاد. همه مثل بیطرف نیستند که متحول شوند آنهم در شرائط سختی که او طفولیت، نوجوانی و جوانی خود را سپری کرد و از هیچ به همه چیز و از کور فکری به روشنفکری رسید. دریغ که بازرگان ها و بنی صدرها و یزدی ها و قطب زاده ها و سنجابی ها و کیانوری ها.....کورفکرانی بودند که در اشرافیت خود و زندگی و تحصیل در مهد آزادی از فقر کامل فکری برخوردار بودند و بجای بدنبال منشور جهانی حقوق بشر و دمکراسی بروند بدنبال یک روان پریش کینه توز و خونخوار افتادند و او را شایسته رهبری ملت بزرگ ایران دانستند.
حقایق عوض شدنی نیستند، فقط باید کشف و بیان شوند. تاریخ و حقیقت اجازه نخواهند داد که آدمهای کوچک جلوی کشف و بیان آنها را بگیرد.
پرسشها، پرسشگرها، حقایق و حقیقت جویان پا بر جا هستند و پاک شدنی نیستند.
به جالب است، نه. پرسش مهمتر از پاسخ است. همه پرسشهایت جالبند، نه؟ کور دلان پاسخ نمی دهند چون افشایشان می کند. سوزنشان گیر کرده، نه؟ بیطرف روشنفکر. ۵۰ ساله و ناشناس معانی تحقیق و تفححص دانشگاهی مدرن را درک می کنند، درود بر هر دوی این روشنفکران. آیا حاضرند با داده های جدید دیدگاه های خود را بازنگری کنند؟ من شکی ندارم. پیشنهاد ۵۰ ساله به ناشناس بسیار عالیست و امیدوارم ایشان این درخواست را بپذیرند.
به مخالفان، شما از پرسش و پاسخ خوشتان نمی آید چون عادت نه به پرسش دارید و نه به پاسخ. مرجع تقلید دارید که پاسخ های خود را برایتان نوشته و شما مرتب بدون تفکر تکرار می کنید.
۲۶۶۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣٨۹
|