یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ (۵) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : پرسشگر

عنوان : چرا مخالفان شاه بمحض اینکه بقدرت رسیدند به جنایت ها و دزدی هایی که شاه را به آنها سالها محکوم می کردند رسیدگی نکردند؟
از این شاخ به آن شاخ می پرند، از مصدق به صدیقی، از بختیار به شاه، از ساواک به ۲۸ مرداد، از امریکا و دخالت خارجی به دزدی و فساد.......اینها جواب نمی خواهند بلکه ماموریت خود را باید انجام دهند.

مخالفان شاه، هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن مرتب گفته و شایع کرده اند که شاه صد ها هزار ایرانی را بوسیله ساواک کشته و شکنجه و زندانی کرده است و مقتولین را در گورهای دسته جمعی رها کرده است ولی هیچوقت قادر نبوده اند این اتهامات را ثابت کنند. درباره فساد و دزدی ها هم همینطور، تا زمانیکه نتوانند ثابت کنند ما نمی توانیم حرفهایشان را باور کنیم. شایعه و افسانه کجا و اسناد و مدارک و محکومیت دادگاه های صالح کجا؟ چرا تاکنون نتوانسته اند اتهاماتی که به شاه و ساواک و .... وارد می آورند ثابت کنند؟

چرا مخالفان شاه بمحض اینکه بقدرت رسیدید به جنایت ها و دزدی هایی که شاه را به آنها سالها بدون دادگاه محکوم می کردند رسیدگی نکردند و آنها را افشا نکردند؟ پرونده هایی که تشکیل داده اند کو؟

چرا در این ۳۱ سال که رژیم در قدرت بوده است و دنیایی را به گروگان گرفته است نتوانسته است این اتهامات را که به شاه و ساواک می بستند ثابت کنند؟

اسناد و مدارک و پرونده ها کو؟

پرونده ها از شکایات به پلیس بین الملل کو؟

اتهام باید اول ثابت شود تا بتوان کسی را محکوم کرد.

مدارک و اسنادی که بدست رژیم افتاد کو؟ درهای زندانها را آنهایی که باز کردند باید بدانند که دقیقا چند نفر آزاد شدند. وظیفه اینها بود برای هر کدامشان پرونده ای تشکیل دهند که امروز بعد از ۳۱ سال این مطلب را دستک نکنند. چرا پرونده ای از هر قربانی و یا برای هر قربانی تشکیل ندادند؟

چرا با استفاده از آمار و ارقام از ثبت احوال و بانک و ..... تعداد و نوع تخلفات و مبلغ و .... را همانزمان معین نکردند؟ چرا متخلفینی که از کشور گریختند را تحت تعقیب قرار ندادند؟

آیا اینها هم تقصیر شاه و امریکا بود؟ تقصیر همه بود جز این معصومین بی دست و پا و مخ؟

چرا مخالفان شاه بمحض اینکه بقدرت رسیدند به جنایت ها و دزدی هایی که شاه را به آنها سالها محکوم می کردند رسیدگی نکردند؟

به بیطرف، تحقیق کار اینها نیست، شایعه تخصص اینهاست. برای همین حرف اینها به دل نمی نشیند و قابل اطمینان نیست. حتی یکی از اینها به درخواست فرید راستگو که چه باید کرد پاسخ نداده است چون علاقه ای به سرنوشت کشور ندارند.
۲۶۷۰۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : دکتر صدیقی

عنوان : به خوانندگانی که فراموش کرده اند.
فروهرها به خانه من آمدند و بمن فهماندند که جبهه ملی علاقه ای ندارد که با شاه همکاری کند و شاه باید برود چون با خمینی به توافق رسیده است. شاه می خواست جبهه ملی قدرت را بدست گیرد ولی جبهه ملی جا زد، محاسبات غلط کرد و اجازه نداد من کشور را نجات دهم درست همانطوری که اجازه ند شاپور بختیار کشور را نجات دهد. بختیار همه خواسته های ملت و مخالفان شاه را در برنامه خود گذاشت و آنرا اعلام کرد ولی کو گوش شنوا. این مرد بزرگ حتی برخی مفاد را که با آنها کاملا موافق نبود برای آرام کردن کشور در بیانیه اش گذاشت بدون آنکه منافع ملی کشور را بخطر بیاندازد. او برای آرام کردن ملت مانند یک سیاستمدار ورزیده هر چه لازم بود را گفت ولی کو گوش شنوا. هم من و هم بختیار کوشیدیم جلوی ورود خمینی را بگیریم و دمکراسی را در ایران نهادینه کنیم ولی بغیر از ما کو دمکراسی خواه دیگر. هیچکس بخصوص مخالفان شاه ما را نمی خواستند و همه خمینی را می خواستند. ملت را می شود بخشید ولی مخالفان ما را نه. ما دمکراسی می خواستیم ولی دیگر مخالفان شاه همه با دمکراسی و حقوق بشر کینه و دشمنی داشتند. از دکتر صدیقی.
۲۶۷۰۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : هوشیار

عنوان : باسند و محکم
جناب ناشناس، میتوانید بمن بگویید که محمدرضا پهلوی در طول ۳۷ سلطنت دزدی هم کرده ویانه؟ و اگر کرده بچه مقدار. چقدر حقوق ماهانه او و دیگر خاندان پهلوی از خزانه ملی بود. این سوال از شما میکنم بخاطر اینکه شما اسناد فراوانی دردست دارید. و در کامنت قبلی هم استناد بقانون اساسی دوران پهلوی راجع بشورای سلطنت کردید.
۲۶۷۰۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : فقط یک شارلاتان و دروغگو مثل ناشناس میتواند هر روز «رنگ» عوض کند.
«..اما موجودی الزایمری موسوم به حافظه(فسیل) تاریخ (فروش).ایرانی همواره آزادمنش و آزادیخواه هست" مقصودتان چپ ایرانی است که در بالاوقبل قستی ازشاهکارهایشان را نشان دادیم؟ یا جبهه ضدملی بشارت نامه نویس ودستبوس خمینی:بشارت‌نامه جبهه ملی به مناسبت ورود آیت الله خمینی به کشور
(۲۵۸۹۳ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱۳۸۹)».
« "حافظه ی تاریخ عزیز،حرفهای دل مرا می زنید." خودتان اعتراف میکنید بجای مغز از شکمتان برای حرف زدن استفاده میکنید.بقول شاعر،
چو باد اندر شکم پیچد فرو هل …که باد اندر شکم بار است بر دل شمانیز خوب به توصیه شاعر عمل میکنید. سعی کنید انسان باشید.میدانم خیلی سختتان است ولی تلاشتان را بکنید.۲۵۳۴- تاریخ انتشار : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹» اینها از اراجیفی است که از ناشناس نادان (م ف) خارج شد که بارها هم بوی گوشزد شد که همه اینها اراجیف برازنده قامت خود وی و پدر تاجدار و همقطارانش است. این زید بینوا بهتر است از «فضالت» صحبت نکنید چونکه خودش در (رذیلت) خالص غوطه ور هست. و همواره از بخار معده سخن میراند.
۲۶۷۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : دوستی ایراد گرفت که چرا شاه با دکتر صدیقی به توافق نرسید.
دوستی ایراد گرفت که چرا شاه با دکتر صدیقی به توافق نرسید.
درمورد شورای سلطنت زنده یاد دکتر صدیقی اشتباه قانونی داشت. محمد رضا پهلوی درپاسخ به تاریخ میگوید:
نخست به سراغ دکتر صدیقی از اعضای جبهه ملی رفتم که معتقد بودم مرد وطن پرستی است. او بی آنکه کوچکترین شرطی بگذارد اظهار داشت که حاضر است دولتی ائتلافی تشکیل دهد ولی یک هفته وقت خواست تا درباره اش فکر کند. با این تقاضا موافقت کردم. ولی او سرانجام به فشارهایی که از سوی حزبش بر وی وارد می آمد تسلیم شد و تقاضا را رد کرد و در عوض درخواست نمود در کشور بمانم ولی شورای سلطنتی تشکیل دهم. این شرط قابل قبول نبود.
--------------------
شاه حق داشت قانون اساسی میگوید
"پادشاه می‌تواند در موقع مسافرت و در غیاب خود شورائی برای اداره امور سلطنت انتخاب و یا نایب السلطنه تعیین کند که با مشاوره شورای مزبور امور سلطنت را موقتا برای مدت مسافرت و در غیاب پادشاه انجام دهد."
۲۶۷۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : بیطرف

عنوان : آقای ناشناس، اطلاعات شما خیلی جالبه و من این چیزارو برای اولین باره که میشنوم.
آقای ناشناس، اطلاعات شما خیلی جالبه و من این چیزارو برای اولین باره که میشنوم. لطفا همه کابینه مصدق را یکی یکی معرفی کنین و همینطور همه کسانیکه کارهایی مثه شعبان بی مخ و فاطمی و ... را با اجازه مصدق می کردن.

اگه مخالفای شمام بجای تلخ زبونی مثه شما مینوشتن هم به دل ما میشست و هم علاقمند میشدیم نظراتشونو بخونیم و بهشون همون اعتمادی که به شما داریمو نشون بدیم. اونوقت میتونستیم هر دو طرف قضیه را وارسی کنیم. اینکارو نمیکنن و ما یه ور قضیه دستمون میاد اینجوریم ممکنه منصفانه نباشه.

یه نفر توی نظرش تقصیر نااگاهی مردمو کلا انداخته بود گردنه شاه. اینجوری حرف میزنن که من نمیتونم حرفاشونو جدی بگیرم و باور کنم. آخه شاه مگه توی خونه و مغازه و خارج و هر سوراخ سمبه ای بود که شما درس خونده ها نتونین از طریق رفقای بازاریتون و آخونداتون و اون نفوذی های توده ای تون انقلاب سفیدو موفق تر کنین و یا بهداشت و آموزش پرورشو .... بهتر کنین بجای اینکه هی چوب لا چرخ بکنین. آخه چی از دست میدادین اگه بجای نفوذ کردن برای کارای بد بجاش کارای خوب میکردین؟ حتما باید بجای ابرو ورداشتن میزدین چشم همه را کور میکردین. آخه این چه طرز فکریه؟ خب حالا انقلاب کردین، وضع بهتر شد یا یه میلیون برابر بدتر شد و حالا با پر رویی میگین شاه آخوندارو جانشین خودش کرد؟ عقلتونو کی خورده بابا؟ این حرفای مسخره را توی ایران بمردم بزنین به ریشتون می خندن. والله مرغ پخته هم با این حرفاتون بخنده میفتده چه برسه به اینهمه جوون ایرانی تحصیلکرده.

چند سال قبل از انقلاب که همین بازاریای پدرسوخته برای چوب لا چرخ کردن احتکار میکردن یادتون رفته و یا بنفعتون نیس که بگین. ما که نزدیک بازار زندگی میکردیم که یادمون بابا. آقا ناشناس درباره احتکار اونزمون بنویس که برای بدنام کردن شاه چقدر احتکار میکردن. توی محله ما یکی از مغازه دارای پدر سوخته یه عالمه شکر توی زیر زمین مغازه اش قایم کرده بود که گرونفروشی کنه. بعد زد و آب توی انبارش جمع شد. نمیدونم لوله اب ترکیده بود یا نه ولی همه شکر احتکار شده شربتی شد که هیچکی جز موش ها از خوردنش حض نکرد.

آخه خجالتم خوب چیزیه. این سئوال که من از توی همین نظرات یاد گرفتمو باید هی به اینا گفت تا یه کمی اقلا از خودشون خجالت بکشن. کدوم یکی از شما از شاه دمکرات تر بودین و یه چیز دیگه کدوم یکی از شما حقوق بشر را واسه ایران میخواستین. چرا حقوق بشر را به مردم یاد ندادین که حقوق خودشونو درک کنن و دنبال این حقوق برن؟ شما یه مشت حقه باز و دروغگو و دیکتاتور و ندونم کار و خرابکار بودین. شاه و امریکا و اروپا خیلی عیب داشتن ولی شما و روسیه و چین و کره شمالی هزار برابر اونا عیب داشتین و اونم عیبای گنده گنده. آخه یعنی چی مرگ بر آمریکا و زنده باد روسیه؟ اگه امریکا بده شما چرا توی امریکا و اروپا رفتین قایم شدین. چرا نرفتین چین و روسیه و چرا نمیرین کره شمالی و کوبا؟ کشور را با اون انقلاب نابود کردین و هنوز یه چیزم طلبکارین؟ برین پی کارتون و اگه راست میگین اقلا به آقا فرید راستگو یه جواب درست و حسابی و مربوط بدین. ازتون توی آخرین نظرش جوانمردی کرده و پرسیده خب حالا باید چیکار کنیم که از این مخمصه در بیاییم و دیگه گیر استبداد نیفتیم. جواب ندین یعنی نمی خواین ایران درست بشه و یعنی مغرضین. از جواباتون معلوم میشه که چقدر دمکرات و خیرخواهین دلبسته ایران!!!منتظریم.

آقای راستگو دم شما گرم که سئوال خوبی کردین تا ببینیم هر کی چند مرده حلاجه و کی فقط دوست داره نق بزنه. خوب میشه شما خودتونم یه جوابی بدین تا من نظر شما رو بدونم. منم مثه شما استبداد نمیخوام و نمیخوام یه وجب از آب و خاک ایران کم بشه. حقوق بشر واسه همه میخوام و البته رفاه و امنیت داخلی و خارجی. والله هیچکی توی دنیا از ما لایق تر این چیزا نیسو خیلی هزینه تا حالا دادیم و بسه دیگه.
۲۶۷۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : در جامعه‌ی ما از «فضیلت» تا «رذیلت» راهی نیست!
* در جامعه‌ی ما از «فضیلت» تا «رذیلت» و از «مخالفت» تا «دشمنی» راهی نیست و لذا، «انتقاد» تا حدّ «انتقام» تنزّل می‌یابد. از این‌رو؛ هم «توده‌ی عوام» و هم؛ «عوام توده‌ای» هر دو – در مقابله با اسناد و استدلال، به دشنه و دشنام و عوامفریبی توسّل می‌جویند!

* پس از سقوط رضاشاه (یعنی از شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ مرداد ۳۲)، به مدّت ۱۲ سال، بقول دوست و دشمن، آزادی و دموکراسی سیاسی (و خصوصاً آزادی قلم، بیان و مطبوعات) در ایران وجود داشت، اما روشنفکران و رهبران سیاسی ما نتوانستند از آزادی‌های سیاسیِ موجود، استفاده‌ی درست و شایسته‌ای کنند.

* بیش از ۸۰ سال تاریخ و روایت‌های تاریخیِ ما زیر سلطه‌ی تبلیغات و تفسیرهای حزب توده بود، ویژگی اصلی اینگونه تفسیرها، تحریف حوادث یا تخریب شخصیّت‌های سیاسی است.
۲۶۷۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حقیقت جو

عنوان : کودتا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نشانه ماهیت ارتجاع داخلی و جهانیست
ایزنهاور در پایان دوره ریاست جمهوری خود در طی پیامی خطاب به امریکاییان گفت:من دو دستاورد بزرگ در دوران خود داشتم، یکی کودتا علیه مصدق و دیگری کودتا در گواتمالا. ولی عناصری مثل ناشناس و بقیه جان نثاران بطور کلی منکر نقش آمریکا در کودتا هستند. این عناصر هرگز از خود نمیپرسند که چرا محمدرضا با کمک امریکا، انگلیس میبایست مجددآ حکومت ارتجاعی اش را بدست بگیرد؟ چرا استعمارگران جهان با صرف میلیونها دلار با کودتا دولتهای ملی و قانونی را در هر کشوری ازجهان که نمی پسندیدند، برمیانداختند و حکومتهای دست نشانده و پوشالی خودرا بجای آن مستقر میکردند؟
۲۶۶۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : شباهت های کربلائیان ۲۸ مرداد بهم. خوش دهانان کامنت نویس و حسین فاطمی
شباهت های کربلائیان ۲۸ مرداد بهم. خوش دهانان کامنت نویس و حسین فاطمی.
کربلائیان :سرنگونی وکله پاشدنش,نادانی وپرروئی,لجن,کثیف ودزدان,اشغال,عقب افتاده,مواجب بگیر,ننگین

حسین فاطمی:

.دکتر فاطمی در سرمقاله باختر امروز مورخ ۲۶ مرداد ماه ۱۳۳۲ خواستار محاکمه و اعدام شاه می گردد " ملت ایران تشنه ی انتقام است و می خواهد تورا که به هیچ چیز او ابقا نکردی در روی میز متهمین دادگاه و آن گاه بر روی چوبه دار ببیند ".
. «حرف، بادِ هواست! مدرک نمی خواهد! …»
.« برو! ای خائن! … برو! ای اسیر ِ ارادهء اجنبی که تاریخِ جنایت آمیزِ دودمان سی سالــهء پهلوی را تکمیل کردی … من همیشه گفته ام که حق این بود که پیش از بستن کنسولگری های [انگلیس] و سفارت فخیمه در تهران، آن مرکزِ ننگ و رسوائی [دربارِ شاه] کوبیده شود و در ِ خانــهء مُجریِ ارادهء اجنبی ها را گِل بگیرند»
.در شماره ۲۵مرداد ضمن چاپ عکس نصیری، دکتر مصدق، آزموده و جلسه ستاد ارتش و خودش نوشت:
«من در طول ۱۲سال اخیر هرگز به آستان این جوان خوش خط و خال که مثل مار افسرده در موقع ضعف و جبن سر درهم می‌کشد و در فرصت مناسب نیش جانگزای خود را می‌زند سر فرود نیاوردم... یکی نیست که از او بپرسد دیگر شما و فامیل شما از این یک مشت پابرهنه و لختی که ۲۰سال پدرت آنها را به نفت جنوب... فروخت چه می‌خواهید؟... حالا هم مثل دزدها و بدهکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده می‌کنید و برای استراحت به کلاردشت تشریف می‌برید؟ آقای دکتر مصدق چقدر باید صبر کرد... از دربار بپرسید دیگر از جان مردم و مملکت چه می‌خواهد؟»
فاطمی‌در شماره بعد روزنامه خود با چاپ عکسی از سرنگون کردن مجسمه رضاشاه نوشت: «در میدان بهارستان مجسمه دیو مهیب قلدری به زمین می‌افتد.»
در مقاله خود او می‌خوانیم: «برو ای خائن که تو را آن قدر اجانب نیز پست و حقیر شناخته‌اند که دیگر برای این جنایت هولناک... مزدی به تو نخواهند داد... ملت ایران تشنه انتقام است و می‌خواهد تو را... بر چوبه‌دار ببیند... مردم در قطعنامه میتینگ با شکوه بی‌سابقه دیروز در تهران خواستار شده‌اند که وظایف «فراری بغداد» به یک شورای موقتی سپرده شود.»
.سعید فاطمی که در روزهای کودتا یار و یاور مصدق بود نقل می‌کند:

"صبح روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، سه روز قبل از کودتا فاطمی به اتاق مصدق رفت گفت: من دیگر نمی‌خواهم وزیر‌خارجه باشم. مرا وزیر دفاع کنید. مصدق گفت: برنامه‌تان چیست؟ گفت: برنامه من این است که تا ظهر امروز ۵۰ نفر را اعدام کنم


محمد علی موّحد در کتاب پُرارج خویش، زیر عنوان «فاطمی و علامت سئوال»، می نویسد: «مطلب قابل تأمل ِ دیگر در «تاریخچــهء عملیّات سیا»، زیرنویس، راجع به دکتر حسین فاطمی است. ما در شرح زمینه سازی ها برای کودتا آورده بودیم: «قرار شد یک نفر از سازمان اطلاعات انگلیس و یکی دیگر از سیا به دیدنِ خواهر شاه، اشرف – که در فرانسه بود – برَوَد و او را به تهران بفرستند تا برادر [شاه] را از رسمیّت و اعتبار کامل اقدامات [کرمیت] روزولت مطمئن سازد».

«… چنین پیش بینی شده بود که اسدالله رشیدیان به فرانسه برود و در دیداری از اشرف، ترتیب ملاقات او را با مأموران بریتانیا و آمریکا بدهد. امّا گرفتن اجازهء خروج از کشور [برای رشیدیان] در آن روزها کارِ آسانی نبود. این مشکل را دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجــهء دکتر مصدّق حل کرد و خود، اجازهء خروج و روادیدِ ورود رشیدیان را در اختیار او گذاشت. گزارشگر سیا پس از این حکایت، در زیرنویس اضافه می کند که حسین فاطمی در نزدِ سیا به عنوان عضوی مشکوک شناخته می شد که گاه و بی گاه آمادهء تماس با انگلیسی ها بود و دلش می خواست در صورت سقوط مصدّق، جایگاهی در میان مخالفان او و هواخواهان بریتانیا داشته باشد. زیرنویسِ سیا تأکید می کند که حسین فاطمی، رشیدیان را می شناخت و می دانست که او عامل انگلیسی هاست … این البته، نکتــهء درخور ِ تأمّلی است. برادران رشیدیان به اتفاق سرلشکر حجازی در مهرماه ۱۳۳۱ به اتهام توطئــهء کودتا دستگیر شدند و درست در همان ایّام بود که دکتر حسین فاطمی از سفری که برای معالجه در اروپا داشت به ایران بازگشته و به وزارت خارجه منصوب شده بود» (موحّد، ج ۲، صص ۹۶۷-۹۶۸).به گزارش هندرسون:

«در تاریخ ۳۰ فروردین و ۴ اردیبهشت ۳۲ دکتر حسین فاطمی دو بار با شاه ملاقات کرد و سپس مضمون گفتگوهایش را در ۲۶ آوریل ۱۹۵۳ (= ۶ اردیبهشت ۳۲) با هندرسون در میان گذاشت. فاطمی در ملاقات نخست، به شاه گفته بود که او در طول ۱۲ سال سلطنت، با دخالتِ خود، مانعِ کارِ دولت ها بوده است و اینک باید روش خود را تغییر دهد و از دخالت در امور دولت دست بردارد. اگر شاه بخواهد با مصدّق درافتد، عاقبتِ ناگواری در انتظارش خواهد بود. اگر کودتائی رخ دهد به پیروزی نهضت ملّی خواهد انجامید و شاه – یک باره – از صحنه بیرون رانده خواهد شد. شاه باید از اصرارِ خود در کنترل نیروهای مسلّح، دست بردارد و از نظرِ درآمد نیز باید به بودجه ای که دولت برای وی تعیین می کند قناعت کند و نیز باید به نشانِ همکاری و حُسن نیّت با دولت، علاء را (از وزارت دربار) برکنار سازد. در غیر این صورت، [شاه] نه از فاطمی و نه از دیگرِ اعضاء نهضت ملّی انتظاری جهت وفاداری به او نباید داشته باشد …»
ه روایت سپهبد کمال (رئیس شهربانی مصدّق):

- « شبی در رادیو، وزیر امورخارجه – دکتر حسین فاطمی- گفت: «یک گونی سند از ارتباط زاهدی با سفارت انگلیس و شرکت نفت بدست آمده» چون در آن موقع، من رئیس شهربانی بودم، ناچار به مراقبت شدید از سرلشکر زاهدی شدم تا آن که زاهدی نامــهء تهدید و توهین آمیز به من نوشت. از این جهت، من برای اینکه جوابی به سرلشکر زاهدی بدهم، از دکتر فاطمی در مورد مدارک کشف شده بر علیه زاهدی سئوال کردم [دکتر فاطمی] در جواب فرمودند: «حرف، بادِ هواست! مدرک نمی خواهد! …» معلوم شد که اصلاً مدرکی [علیه سرلشکر زاهدی] نبوده …« (خاطرات سپهبد کمال، چاپ تهران، ۱۳۶۱ به نقل از: خاطرات اردشیر زاهدی، صص ۱۶۲ – ۱۶۳).فاطمی، وزیر خارجه و سخنگوی دولت مصدّق، در سرمقالــهء «باختر امروز» (در ۲۵ مرداد ۳۲) به شدّت به شاه حمله کرد و محمد رضا شاه را «قبله گاهِ هر چه دزد، هر چه بی ناموس، هر چه واخوردهء اجتماع و تنها تکیه گاهِ خارجیان و نقطــهء اتّکای سفارت انگلیس» خواند … در عصر روز ۲۵ مرداد ۳۲ نیز در میتینگ جبهــهء ملّی و احزاب و اتحادیه های هوادار مصدّق در بهارستان، فاطمی «از جنایات دربار پهلوی» و «فرزندِ عاملِ قراردادِ (نفت)» یاد کرد و در «باختر امروز» (روز ۲۶ مرداد) نیز خطاب به شاه نوشت:

- « برو! ای خائن! … برو! ای اسیر ِ ارادهء اجنبی که تاریخِ جنایت آمیزِ دودمان سی سالــهء پهلوی را تکمیل کردی … من همیشه گفته ام که حق این بود که پیش از بستن کنسولگری های [انگلیس] و سفارت فخیمه در تهران، آن مرکزِ ننگ و رسوائی [دربارِ شاه] کوبیده شود و در ِ خانــهء مُجریِ ارادهء اجنبی ها را گِل بگیرند» (برای آگاهی از سرمقاله های تُندِ باختر امروز، نگاه کنید به: زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، نصرالله شیفته، صص ۳۲۱-۳۲۷).

جالب است که در هیچیک از مقالات و سخنرانی های دکتر حسین فاطمی و دیگر سران نهضت ملّی از ۲۵ تا ۲۸ مرداد، هیچ سخنی از توطئــه یا کودتای دولت آمریکا نبود!
در شور و التهاب این دشنام ها بود که بدستور دکتر مصدّق (با وجود مخالفت های کریم سنجابی و خلیل ملکی و دیگران) مجسّمه های شاه را پائین کشیدند، کاخ های سلطنتی را با حضور فاطمی، مُهر و موم کردند و نام شاه را از سرود شاهنشاهی و نیز از دعای شامگاه و صبحگاه سربازخانه ها حذف نمودند. دکتر فاطمی به سفراء، وزرای مختار و کارداران در خارج، اعلام کرد که «شاه از سلطنت، مخلوع است و نباید مورد استقبال قرار گیرد». (عاملی، ج ۱، ص ۳۵۰).
حسین مکّی ضمن شرح روابط دوستانه اش با دکتر فاطمی و علل اختلافش با وی، تأکید می کند: در ساعت ۱۰ صبح ۲۸ مرداد – در اطاق مصدّق- دکتر فاطمی پیشنهاد می کند که به ستاد ارتش دستور داده شود تا اسلحه در اختیار توده ای ها بگذارند … پس از کشف شبکــهء حزب توده، معلوم شد که دکتر فاطمی با توده ای ها همکاری داشته است. این امر، و اختفای فاطمی در مخفیگاهِ حزب توده، عامل تشدید کنندهء اعدام وی بود. (نگاه کنید به: مکّی، صص ۴۱۱ – ۴۲۱).
از ساعت هفت تا ده بعد از ظهر چهارشنبه، جشن آبرومندی در ورزشگاه شعبان جعفری (خیابان شاهپور، مقابل کوچــهء کربلائی عباسعلی، جنب سینما جهان) بر پا بود که بیش از چهل نفر از نمایندگان مجلس شورای ملّی و عدهء زیادی از رجال و محترمین و روزنامه نگاران در این جلسه حضور داشتند.

کاشانی زاده به نمایندگی از آیت الله کاشانی در این مراسم حضور داشت. سپهبد جهانبانی و صدری – رئیس تربیت بدنی- و مدیران باشگاه های ورزشی پایتخت نیز حضور داشتند. ضمن سخنرانی، از دکتر مصدّق و آیت الله کاشانی از طرف ورزشکاران و حُضّار، تجلیل خاصی بعمل آمد و کودک ۷ ساله ای سخنرانی کوتاهی ایراد و او نیز با فریادِ «زنده باد مصدّق» به سخنرانی خود خاتمه داد. سپس مراسم ورزشیِ بی سابقه شروع شد و بعد، مهندس حسیبی سخنرانی مُهیّجی دربارهء ورزش و تندرستی و تشویق ورزشکاران بعمل آورد و مقارن ساعت ۱۰، این جشن ورزشی که در نوع خود جالب توجّه بود، پایان یافت و نمایندگان جبهــهء ملّی – بخصوص دکتر شایگان، حائری زاده، مُشار، دکتر مُعظّمی و مهندس حسیبی- از این پیشرفتِ باشگاه شعبان جعفری، اظهار قدردانی نموده و امیدوار بودند که بزودی، باشگاه آبرومندی به کمک ورزش دوستان تشکیل که خدمات ورزشیِ این باشگاه توسعه یابد.»بـاختـر امـروز (دکتر حسین فاطمی): شمارهء ۹۱۴ ، شنبـه ۲۹ شهـریـور ۱۳۳۱
------------------
۲۶۶۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : چند پرسش
۱. در دوره پهلوی آخوندها و مردم چه عکس العملی از خود نشان می دادند اگر از طریق رسانه های دیداری، شنیداری و نوشتاری خرافه های دینی و فلسفه کمونیسم نقد و بررسی می شد؟ آیا در دانشگاه ها می شد ایندو را نقد و بررسی کرد یا نه؟ اگر نه، چرا؟

۲. تحصیلکردگان ناراضی دوره پهلوی براحتی قادر بودند برای تحصیل بخارج بروند و دسترسی به هر کتابی که مایل بودند داشته باشند و در این کشورها به پژوهش و تفکر بپردازند، آیا چنین کاری را در علوم انسانی و اقتصاد کردند، در چه زمینه هایی؟ اگر نه، چرا، نه؟

این ناراضیان می توانستند تحقیقات خود را به ثبت در دانشگاه های معتبر جهان برسانند، چند کار پژوهشی از این دست را انجام دادند و در نشریه های علمی انزمان بچاپ رساندند؟ در این ۳۱ سال چطور که شاهی بالای سرشان نبوده؟

۳. می گویند که در زمان شاه، دانشجویان و تحصیلکردگان آزاد نبودند که هر کتابی را که می خواستند بخوانند و از آنها الهام بگیرند و رشد فکری پیدا کنند و آثار مورد علاقه خود را بچاپ برسانند. این نمی توانسته در مورد دانشجویان و تحصیلکردگان ایرانی خارج از کشور که در آزادی کامل بودند حقیقت داشته باشد. یک نگاه اجمالی به بازرگان و کابینه اش و همراهان سکولار خمینی که با او به ایران آمدند نشان می دهد که تقریبا همگی آنها در آزادترین کشورهای جهان سالها تحصیل و کار و زندگی کرده بودند. چند سئوال در اینجا پیش می اید:-

- چگونه است که همه اینها نهایتا به این نتیجه رسیدند که یک حکومت دینی/کمونیستی با یک رهبر فرهمند، ایران را بهشت برین می کند؟

- حکومت دینی که در تاریخ تجربه نشده بود، کدام آدم عاقلی دچار چنین توهمی می شود که این تحصیلکردگان شدند؟

- چگونه است که اینها ارزشهای والای حقوق بشری و دستاوردهای آنرا در آزادی های سیاسی و پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی بی ارزش شمردند و آنرا بطور کامل نفی کردند؟

- آیا شاه قدرت اینرا داشت که جلوی اینها را هم بگیرد که مبادا به کتابخانه ها و کتابفروشی ها بروند و هر کتابی که می خواهند تهیه کنند؟

- اگر روشنفکران جهان آزاد پژوهشی در تفکر و عملکرد تحصیلکردگان ناراضی ایرانی آنزمان انجام می دادند چه ارزیابی ای از آنها ارائه می دادند؟ آیا اینها را متفکر و روشنفکر و نابغه ارزیابی می کردند و یا ابلهانی که مدارک تحصیلی عالیه دارند و کشور و ملتی را به نابودی می کشانند؟

۴. تحصیلکردگان ناراضی دوره پهلوی مثل بچه هایی بودند که تنها چیزی را که نداشتند با سماجت ولی بی تعقل طلب می کردند و عامدانه چشم بر هر آنچه که مثبت بود می بستند. دوران پهلوی را عمدا با دوره قاجار مقایسه نمی کردند تا تحول عظیمی که صورت گرفته بود را برسمیت نشناسند. این ناراضیان بجای جلب اطمینان حکومت و با درک منافع ملی ایران بدنبال بیگانه، سرنگونی کل نظام و بنای آرمانشهر های خود بودند که یکی در بلوک شرق بود و دیگری در مکه و مدینه ۱۴ قرن پیش. این ناراضیان هیچ درکی از بلوک شرق نداشتند و بلوک غرب را نمی خواستند بشناسند و به تاریخ و فرهنگ ایران هم بی توجه بودند. با کدام بخش مخالفید و چرا؟

دستاوردهای دانشجویان و تحصیلکردگان ناراضی شاه در زمینه های مختلف در خارج کشور چه بود؟ آیا وضعیت در این ۳۱ سال متفاوت بوده است که شاهی نبوده که جلویشان را بگیرد؟ آیا در این زمینه شاه بهانه ای نبوده و نیست برای کارنامه مردود ناراضیان و سلب هر گونه مسئولیت از خود؟
۲۶۵۸۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱۳۸۹
۲۶۶۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۵٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست