یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ (۵) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : الهه ب

عنوان : وقاحت
آقای جالب،
اگر آبرو اینست که ناشناس دارد من داوطلبانه در خواسنت بی آبرویی می کنم. حساب ناشناس از حساب آدم نادانی مثل پرسشگر جداست. ناشناس دزدی است که با چراغ آمده است.کسی که آگاهانه از یکی از جنایتکارترین حکومتهای تاریخ معاصر جهان حمایت می کند و با وقاحت به آسمان و ریسمان متوسل می شود که شاه خائن و پدر جنایتکارش را تبرئه کند فقط برای قوادان، سپید رویان و شعبان بی مخ ها آبرو دارد و خدش هم از همان "اشاغیل" است.
تعدادی از دست اندکاران سرشناس حکومت پهلوی به تباهکاریهای رژیم سفاک و وابسته ی پهلوی اعتراف کرده اند. کاری به مجامع علمی و آدکادمیک نداریم، حتی وابستگانی مانند علم و داریوش همایون در میان منتقدینند . پسر شاه نیز دیکتاتوری پدر فلان فلان شده اش را می نکوهد، حالا شما صحبت آبرو می کنید برای کسی که تف سربالا نه تنها به چهره ی کل سلطنت طلبان بلکه به ریش خاندان جلیل است؟
زهی وقاحت! اگر روزی قدرت دست آدم عقده ای روان پریشی مثل ناشناس بیفتد شاه و پدرش و خمینی را رو سفید می کند. اینهمه جنایت که در ۵۷ حکومت پهلوی در وطن ما صورت گرفته او را ارضا نمی کند. این از همانهایی است که اگر امکانش را پیدا کندآشویتس راه می اندازد. دریغ از یک ذره شرافت.
ابله خیال می کند که مقاله ی طولانی دلیل فضل و دانایی است و دیگران را مجاب و مرعوب می کند.
من آقا یا خانم حافظه یتاریخ را نمی شناسم. ولی می بینم که شرافتمندانه در برابر آدم بی همه چیزی که برای اثبات نظرات بی سر وته و ضد ملی خود آسمان و ریسمان می بافد جانانه ایستاده است.
ننگ و نفرت بر همه ی وابستگان و طالبان استبداد
۲۶۷٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : جالب است، نه؟

عنوان : به حافظه فراموشکار تاریخ
در نظر قبلی من اگر وانمود کنید که جواب ناشناس مال شماست و جواب شما مال اوست برای خودتان یک عالمه آبرو خریده اید. مهمتر اینکه با اینکار ناشناس را تخریب کرده اید. همه می دانند در آرزوی آن شب را به روز و روز را به شب می رسانید البته اگر از غضب و عصب شما و هوادارانتان خوابتان ببرد.
۲۶۷۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : جالب است، نه؟

عنوان : مدعی حافظه تاریخ «سوزنش گیر کرده» و بر اثر پیری به بیماری فراموشی مبتلا شده است.
حافظه تاریخ حتی دو نظر قبل از نظر عجول خودش را فراموش می کند چه برسد به تاریخ معاصر و یا چند هزار ساله ایران!!! این مدعی حافظه تاریخ «سوزنش گیر کرده» ، سر موضع خود همچنان باقی است و بر اثر پیری به بیماری فراموشی مبتلا شده است. شاید یک تلنگر به حافظه اش وارد کنیم که شاید فراموشی اش را فراموش کند بد نباشد. امتحان کنیم شاید از خر شیطان پایین اید و مرغش مثل مرغ همه دو پا شود. فقط یک تلنگر به حافظه اش که بد نیست، هم فال است و هم تماشا، نه؟ بریم؟ باشه.

حافظه تاریخ می نویسد،«جامعه ما بعداز کودتا ۳۲ تابامروز در دست مستبدین و متجاوزین قرارگرفته و از آزادی اجتماعی خبری نبود و نیست»، جالب است، نه؟

حافظه تاریخ چه زود فراموش کرد که ناشناس چند بار به یاد این آقا/خانم/ مدعی العموم آورده است که، «پس از سقوط رضاشاه (یعنی از شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ مرداد ۳۲)، به مدّت ۱۲ سال، بقول دوست و دشمن، آزادی و دموکراسی سیاسی (و خصوصاً آزادی قلم، بیان و مطبوعات) در ایران وجود داشت، اما روشنفکران و رهبران سیاسی ما نتوانستند از آزادی‌های سیاسیِ موجود، استفاده‌ی درست و شایسته‌ای کنند». جالب است، نه؟

حافظه تاریخ دو دقیقه دیگر دوباره نیم صفحه تکراری دیگر برایمان ارسال خواهد کرد که هوادارانش خمینی را جانشین شاه کردند تا همان استبداد پهلوی ادامه پیدا کند چون قبل از پهلوی ها دمکراسی و حقوق بشر و اینترنت در ایران بود و پهلوی ها همه را از بین بردند. کشف حجاب زنان هم از زمان صفوی بوده و رضا شاه دروغکی کشف حجاب زنان را به حساب خودش گذاشته!!!

کشف حجاب زنان مهمتر بود یا ملی کردن نفت؟ از زنان ایران باید پرسید. سئوال جالبی است، نه؟

حافظه تاریخ یادش رفت، اجازه دهید دوباره به او یاد آوری کنیم.
آقا/خانم کهنسال فراموش خیال که مدعی هستید حافظه تاریخ جهان هستید، ناشناس چند بار نوشته است که، «جامعه ما بعداز کودتا ۳۲ تابامروز در دست مستبدین و متجاوزین قرارگرفته و از آزادی اجتماعی خبری نبود و نیست»، جواب جالبی است، نه؟

لطفا سعی کنید دوباره فراموش نکنید چون جالب نیست مرتب همان سئولات تکراری را بکنید و همان حرفهای تکراری را بزنید. از ناشناس یاد بگیرید که هر بار حرف تازه ای می زند. حرفهای ناشناس جالبند، نه؟
۲۶۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : این جانب

عنوان : آقای پرسشگر
آقای پرسشگر،
من که جسارت نمی کنم ولی بازهم سوال دیگری را مطرح کرده اید که از آن بوی مطبوعی نمیاید. شما می گویید تاریخ را سیاسی نکنید. آخر تاریخی که شاهانش با کودتا روی کار آمده باشند و بیگانگان در تمام تارو پود حکومتش در جهت تامین منافع سیاسی و اقتصادی خود رخنه کرده باشند، چگونه می تواند سیاسی نباشد؟
آیا آن نفوذی که که روسها و انگلیسی ها در بخش عمده ای ازدوران قاجار در ایران داشتند، ان قسمت از تاریخ ما را سیاسی نمی کند؟
بعد کشتیبان دولت فخیمه را سیاستی دیگر امد!
یک مرتبه دولت فخیمه که در جهت ابقا و تحکیم قرار داد۱۹۱۹ انهمه اصرار داشت، دمش را گذاشت روی کولش و از ادعاهای خود دست برداشت وگورش را گم کرد. آیا شما این داستان را باور می کنید؟ بروید سیاستهای دولت فخیمه در خاورمیانه و هندوستان را در دوقرن گذشته بخوانید.
نه جناب پرسشگر تاریخ ما سیاسی است و چرک همان سیاست هنوز در رگان تاریخ ما میدود.
انگلیس هیولایی را جانشین خود کرد که سیاستهایش را پیش ببرد.
اگر خودش همچنان میماند و بی قید وشرط بیرون نمی رفت، شاید روسیه ی سوسیالیستی هم بر می گشت. سیاست های دولت نو پای سوسیالیستی قابل پیش بینی نبود.
رضا شاه آمد تا :
۱- از رشد اندیشه ها و حرکات سوسیالیستی که با منافع انگیس در تضاد بود جلو گیری کند.
۲- ایران را پکپارچه کند و یکپارچه در اختیار انگلیس قرار دهد. کنترل ایران تکه تکه دشوار و نفوذ شوروی در آن اسان می نمود.
۳- ایران را مصنوعا آباد کند که تبلیغات بهشت کذایی سوسیالیسم روسی خنثی شود.
در این میان رضا شاه که نظامی باهوشی بود وبرعکس شاه متوهم خطر خلع شدن خودرا همیشه احساس می کرد همواره در صدد پیدا کردن مرجع قدرتی دیگری بود که رابطه ی بهتری با آن برقرار کند. سرانجام هم آن اتفاق افتاد و تاریخ مصرفش تمام شد. آیا اینها همه اختلاط سیاست و تاریخ را برایتان روشن نمی کند!؟
آیا سرنوشت کابوس مانند و مشترک شاه و رضا شاه تاریخ مشترک سیاسی این دو شاه را گواهی نمی کند.

آقای پرسشگر من جسارت نمی کنم، شما خودتان فکر کنید. قضیه خیلی ساده است. وقتی که شما از درک مطالبی به این سادگی عاجزید و از قول جاسوسخانه ی انگلیس سند می آورید، ای کار بران پر رو بشما هزار جر تهمت می زنند. شما هم سعی کنید از تعقل کمک بگیرد.
۲۶۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : آزادیهای اجتماعی ضامن شکوفایی جامعه است
یک حزب و یا تشکیلات سازمانی بدون پایگاه مردمی (طبقه، قشرو..) ،فقط از دورهم جمع شدن چند نفر نمیتواند بوجود بیاید. علاوه براینکه یک تشکیلات سیاسی بدون پایگاه اجتماعی و بدون تبلیغ و عضو گیری آزادانه درجامعه هرگز نه بوجود میآید و اگرهم کوتاه پاگرفت، قادر بادامه حیات نیست و بمحفل تبدیل میشود. زندگی و فعالیت اثر بخشی یک حزب بدون وجود مطبوعات آزاد و غیروابسته،اصلا معنی و مفهومی ندارد، ومثل یک ماهی بدون آب محکوم بمرگ است. مطبوعات آزاد بدون نویسندگان آزاد هم قادر بادامه حیات نیستند. نویسنده آزاد و متعهد هم قادراست فقط در یک سیستم فرهنگی صحیح و سالم پرورش یابد و بدون دستگاههای سانسور رشد کند و غیره.... بنابراین حد فرم تکامل یافته همه ابعاد مختلف جامعه و در رابطه ارگانیک بایکدیگر، باعث وجود و یا عدم وجود آزادیهای اجتماعی و ازجمله وجود احزاب مستقل را مشخص میکند. بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا دوران جنبش سالهای ۵۷ -۵۶، بعلت وجود خفقان آریا مهری، ما از کدام سیستم فرهنگی غیر چاپلوسی و سالم میتوانیم نام ببریم، از کدام مطبوعات آزاد و با خبرنگاران و نویسندگان آزاد نام ببریم، از کدام سندیکا های واقعی صنفی مختلف که پایه و اساس احزاب اجتماعی بایستی باشند میتوانیم نام ببریم، از کدام حزب آزاد و مستقل که قادر بفعالیت علنی بوده باشد میتوان نام برد. فعالیت جبهه ملی ایران بعداز کودتا ۳۲ منحصر بفعالیت عناصر تشکیل دهنده شورایعالی جبهه ملی خلاصه میشد و بخاطر نبودن شرایط لازم و عدم برخورداری از آزدیهای اجتماعی برشمرده در بالا، فعالیت وسیع و آزادانه بمثابه یک تشکیلات مقتدر حزبی هرگز نمیتوانست داشته باشد. و هر کدام از این عناصر خوشنام جبهه ملی اگر بجای بختیار (نخست وزیر) میآمدند، همان برنامه و همان سرنوشت در انتظار آنان بود. اینها فقط «فرد» و شخصی عملکرد داشتند.در حالیکه خمینی ستاد تبلیغاتی هم در داخل و هم در خارج و باندازه کافی هم «بودجه» در اختیار داشت و توانست در اندک مدتی رهبری انقلاب را هم بدست بگیرد. احزاب مردم و ایران نوین دولتی که بعدها محمدرضا هردو آنها در هم ادغام نمود و بعنوان حزب «رستاخیز» که خودش هم رهبر و پیشوا آن گشت.واین دلیل آزادی فعالیت احزاب و یا جبهه ملی در ایران در این دوره تاریخی نیست. شرایط اجتماعی و خصوصیات خواستهای مبرم جامعه، فرم و شکل مبارزه و تشکیلات سیاسی را معین میسازد. در تاریخ معاصر جامعه ایران یک دکتر محمد مصدق بود که با سازمان و تشکیلات جبهه ملی خود قادر شد در مدت کوتاهی در امر مبارزه آزادیخواهی و استقلال طلبی با کمک ویاری قاطبه مردم پیروزی بزرگی بدست آورد. راه روش مبارزاتی او میتواند چراغ راه مبارزان امروزی باشد. کودتای استعمارگران و دربار نه فقط بخاطر دسترسی بمنابع نفت ایران انجام گرفت، بلکه جلوگیری از ایجاد محیط آزادی همه جانبه اجتماعی که مصدق در آن مدت کوتاه زمامداری خود بوجود آورده بود را نشانه گرفته بودند. تا خرافات و رعیت و امت پرستی در جامعه رشد کند. جامعه ما بعداز کودتا ۳۲ تابامروز در دست مستبدین و متجاوزین قرارگرفته و از آزادی اجتماعی خبری نبود و نیست.  
۲۶۷۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : مصدق مردی لجباز
مصدق مردی لجباز
آقای تهرانی درست یک ماه قبل از فوتش یک روز چنین گفت:
در سال ۱۳۳۲ به نظرم در خرداد ماه بود روزی آقای هیراد رئیس دفتر مخصوص
اعلیحضرت به من تلفن کرد و گفت اعلیحضرت فرمودند اگر میل داشته باشید با یکدیگر چای
بخوریم، اتومبیل بفرستند به سعد آباد بیائید من جواب دادم شوفر دارم به آقای شهیدی می گویم
اتومبیل را حاضر کند و من ساعت پنج بعد از ظهر خواهم رسید. در رأس ساعت مقرر به سعد آباد
رفتم پس از صرف چای اعلیحضرت فرمودند آقای تهرانی چون شما واسطه‍ی بین من و آقای دکتر
مصدق هستید خواهش می کنم این پیغام را از جانب من به آقای دکتر مصدق برسانید.
صنعت نفت را شما ملی کردید و این افتخار به نام شما تا ابد باقی خواهدبود، اما ملاحظه
می کنید که نفت ایران را بعد از ملی شدن نه آمریکائی ها می خرند نه انگلیس ها، روس ها که
بایستی قاعدتاً از این فرصت استفاده کرده هرچه بیشتر از ما نفت بخرند کمترین ترتیب اثری به
وضع اقتصاد ایران ندارند و از خرید نفت خودداری می کنند، پس بهتر است برای بهبود وضع
اقتصادی کشور و جلوگیری از اغتشاشات و آشوب های داخلی شما استعفاء دهید و یکی از
بهترین دوستان خودتان را برای جانشینی خود انتخاب نمائید تا من او را به سمت نخست وزیر
انتخاب کنم، تا هم ملی شدن نفت عملی شده باشد و هم با تغییر نخست وزیر ایران، از عصبانیت
انگلیس و آمریکا کاسته گردد و راه مذاکرات دیپلماسی با آنها باز شود.
آقای سید جلال تهرانی گفت به دستور شاه در حضور خود شاه تلفنی با آقای دکتر مصدق
تماس گرفتم و گفتم میل دارم شما را هرچه زودتر ببینم آقای دکتر مصدق گفتند امشب من و
ضیاءالسلطنه تنها هستیم اگر میل دارید شما ما را سرافراز فرمائید.
من با اظهار تشکر شب ساعت ۸ به منزل دکتر مصدق رفتم و در سر میز شام موضوع را با
ایشان در میان گذاشتم آقای دکتر مصدق پس از شنیدن مطلب با کمال خونسردی از من سئوال
کرد آخر اعلیحضرت نفرمودند من از میان دوستانم چه کسی را انتخاب کنم که مورد قبول ایشان
باشد؟ زیرا ممکن است کسی را که من برای جانشینی خودم انتخاب کنم که مورد موافقت
۱۰
اعلیحضرت نباشد. آقای تهرانی گفت: من همین فکر را کردم و از اعلیحضرت پرسیدم که اگر
آقای دکتر مصدق سئوال کردند که شما چه کسی را برای انتخاب شدن به نخست وزیری قبول
دارید که من انتخاب کنم اعلیحضرت فرمودند به عقیده من چون اللهیار صالح بهترین دوست
آقای دکتر مصدق است و سفیر ما در آمریکا می باشد بهترین جانشین ایشان آقای اللهیار صالح
خواهد بود زیرا با این عمل ما با یک تیر دو هدف زده ایم یکی اینکه مورد اعتمادترین افراد آقای
دکتر مصدق را به نخست وزیری برگزیده ایم دیگر اینکه سفیر سابق خودمان در آمریکا را که
قاعدتاً با آمریکا روابط نزدیکی دارد به نخست وزیری انتخاب نمودیم و در نتیجه از ائتلاف سیاسی
آمریکا و انگلیس جلوگیری کرده ایم.
آقای تهرانی گفت: به مجرد اینکه این حرف را به آقای دکتر مصدق گفتم یک مرتبه آن
آرامش قبلی را از دست داد و پرخاش کنان گفت اکنون شما و اللهیار صالح برای برکناری من با
شاه همدست شده اید ؟؟
۲۶۷۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : اقدس . آ

عنوان : چنان دین و دولت بیکدیگرند.....
حکومت فاشیستی محمدرضا پهلوی در دوران قدرقدرتی خود دو درب را در جامعه باز گذاشت، یکی درب مساجد جهت تبلیغ برای رژیم استبدادی شاه توسط آخوندها و دیگری درب زندانها جهت شکنجه و اعدام آزادیخواهان. تبلیغ و ستایش رژیم ولایت فقیهی و شکنجه و تجاوز و اعدام کما فی السابق وجود دارد. با شناسایی دقیق این دوعامل میتوان از بازسازی آن در جامعه آزاد ایران در آینده جلوگیری کرد. زندانهای امروزی یادگار دوران پهلوی است که بازسازی و مرمت شده اند. «پدر» زندانی در زمان محمدرضا در همان سلول بود که «فرزندش» در دوران رژیم خمینی، طعم تلخ شکنجه پدر را در همان سلول شناخت.  
۲۶۷۶۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : سنگر راحتِ منفی‌بافی
خلیل ملکی: «دکتر مصدّق به احزاب عقیده نداشت و حتّی خود را مافوق جبهه‌ی ملّی و احزاب اعلام کرده بود و موقع انتخابات (دوره‌ی هفدهم مجلس شورای ملّی)، موجب شد که جبهه‌ی ملّی بکلّی تعطیل گردید، و پس از آن، من اصطلاحِ «نهضت ملّی» را جانشین «جبهه ی ملّی – که دیگر نبود- کردم» (نامه‌های خلیل ملکی، ۴۱۵). ملکی در نامه‌ی دیگری می‌نویسد: «یکی از اعضای شورای مرکزی جبهه‌ی ملّی [دوم] به من گفت: این هیأت حاکمه، احمق است، اگر حکومت را خودشان به دست ما بسپارند، در مدّت دو روز، اختلاف و نفاق را به جائی می‌رسانیم که ناچار از بین می‌رویم… رهبران جبهه‌ی ملّی [دوم] حتّی در سطح قرن نوزدهم نیز نیستند» (نامه‌ها، صص۱۲۲ و ۱۲۵). پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ تا ۲۸مرداد ۳۲ نیز این عدم کارائی در مدیریت و اداره‌ی کشور را می‌توان در دو دوره‌ی دیگرِ تاریخ جبهه‌ی ملّی، مشاهده کرد:

در سال ۱۳۳۹ نیز محمّدرضا شاه، رهبران «جبهه‌ی ملّی» را به تشکیل دولت، فراخواند. این دعوت پس از ملاقات زنده‌یاد خلیل ملکی با شاه بود. خلیل ملکی – با وجود رنج‌ها و مرارت‌های بعد از ۲۸ مرداد، در صدد نوعی «آشتی و تفاهم ملّی» برای سازندگی و توسعه‌ی ملّی بود، و لذا در سال ۱۳۳۹ ضمن ملاقات با شاه، مانند یک سیاستمدار شجاع و شریف، کوشید تا نقطه نظرات «نهضت ملّی» را با شاه در میان نهد. در این ملاقات، شاه تأکید کرد: «برای من چه فرق می‌کند… حال که مردم، صالح‌ها و سنجابی‌ها را می‌خواهند، من حرفی ندارم. من از آنها فقط دو اطمینان می‌خواهم؛ اولاً وضع خود را رسماً نسبت به احترام به قانون اساسی (که منظور ایشان احترام به مقام سلطنت بود) اعلام کنند؛ ثانیاً وضع خود را نسبت به حزب توده مشخّص سازند. البتّه مطلب سومی‌ هم هست که اختلافی در آن نخواهد بود و آن رشد اقتصادی است که لازمه‌ی استقلال کشور است. در صورتی که این دو مطلب روشن شود، برای من [شاه] صالح‌ها با دیگران فرق ندارند» (نامه‌ها، ص۷۸)… خلیل ملکی یادآور می شود که «من این مطلب را به آقایان [جبهه‌ ملّی] اطلاع دادم، ولی در آن روزها بازارِ منفی‌بافیِ مطلق، رواج داشت و رهبران نهضت، مانند موارد گذشته، حتّی عوام‌فریب هم نبودند بلکه فریفته‌ی تمام و کمالِ عوام بودند. متأسفانه سران جبهه‌ی ملّی، در عمل، نشان دادند که مردانی نیستند که در جریان‌های سیاسی، آگاهانه دخالت کنند و با تدبیر و موقع‌شناسی، از فرصت‌ها استفاده کنند. آنها نشان دادند که هدفشان محبوب‌القلوب بودنِ صِرف است نه اقدام و خدمت اجتماعی که محبوبیـّت تاریخی بیاورد. آنان در سنگر راحتِ منفی‌بافی موضع گرفتند.» (نامه‌ها، ص ۷۸)
با چنان «سنگرِ راحتِ منفی‌بافی» و «فریفته‌ی تمام و کمالِ عوام شدن» بود که در دوره‌ی سوم (در رویدادهای سال ۵۷) نیز پذیرفتن مقام نخست‌وزیری توسّط دکتر غلامحسین صدیقی و سپس، دکتر شاهپور بختیار، با طوفانی از تهمت و توهین و تهدید و افترای رهبران جبهه‌ی ملّی روبرو شد. مهندس هوشنگ کردستانی (عضو شورای مرکزی جبهه‌ی ملّی که در زمان انقلاب، جزو «گروه اقلیّت»، هوادار صدیقی و بختیار بود) روایت می‌کند: شبی که بسیاری از رهبران جبهه‌ی ملّی (که عموماً با تصمیم صدیقی برای ملاقات با شاه و پذیرفتن نخست وزیری، مخالف بودند) برای شنیدن توضیحات دکتر صدیقی در خانه‌اش جمع شدند، دکتر صدیقی ضمن تأکید بر ضرورت ملاقات با شاه و پذیرفتن مقام نخست وزیری، ازآینده‌ی سیاهی که در انتظار ایران است، چنین یاد کرد: «اگر من دارای وجاهت ملّی هستم، نمی‌خواهم این وجاهت ملّی را با خود به گور برَم… بدانید که با طرد و نفی مقام نخست‌وزیری از طرف ما، روزی خواهد آمد که شما در مرزهای بین‌المللی از آوردن نام ایران و ایرانی، خجل و شرمسار باشید.»

بدین ترتیب: در یک فرصت‌سوزی ِتاریخی دیگر، جبهه‌ی ملّی ایران با «تُف بر چهره‌ی خودفروخته‌ی بختیارِ خائن و فریبکار»، در بیانیّه‌ها و «بشارت‌نامه»های خویش از طلوعِ «خورشید» (آیت‌الله خمینی) چنین استقبال کرد: «اینک مردی می‌آید مردآسا، که قطره قطره‌ی خون درد‌کشیدگان وطن، در تنِ او جاری است و چکّه‌چکّه‌ی خون شهیدان، از قلب او فرو چکیده است. مردی که خاطره‌ی رنج یک ملّت است و مژده‌ی رهاییِ همه‌ی ملّت‌ها از رنج… ابَر‌مردِ زنده‌ی تاریخ می‌آید. مردی که همه، عزمِ راسخ است و همه، اراده‌ی پولادین… مردی چنین، دو بار نمی‌آید، در تمام طول حیات انسان، تنها همین یک‌بار است که خورشید از غرب به شرق می‌آید، خورشیدی که امانتِ شرق بود نزدِ غرب…»
۲۶۷۶۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : فرم ستیز طلبی انصارگران استبداد شه و شیخ
بنظر میرسد که موارد بحث جاری علاوه براینکه اغلب تکراری و بی محتوا و آمیخته باستدلال « فحش و ناسزا» است، باعث نابودی قدرت خلاقیت در پیدا نمودن راه حلهای ممکنه برای جلوگیری از عوامل بازسازی استبداد بجا مانده از دوران ۵۰ ساله اخیر را هم میگردد.رسواکردن عوامل استبداد یکطرف قضیه است ولیادامه بحث بااین فرم حاضر، کوچکترین کمکی در امر مبارزه آزادیخواهی و ضداستبدادی مردم ما نخواهد کرد. از آنجاییکه آزاداندیشان و انساندوستان قادر نخواهند بود، حد گفتگو و بحث سیاسی و اجتماعی خودرا بسطح نازل و بی فرهنگ طرفداران استبداد شه و شیخ پایین بیاورند. بنابراین نباید بهر «نظریات» شه و شیخ پرستان هم پاسخگو باشند.
۲۶۷۶۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : جالب است، نه؟

عنوان : من شدم مرجع تازه پرسش و سفسطه، شیوه نگارش مرا تقلید کرده!!! جالب است، نه؟
من مرجع نیستم که از من تقلید کنید، بعضی ها همیشه دنبال مرجع تقلید هستند چون بلد نیستند برای خودشان فکر کنند، مثل پرسش و سفسطه، جالب است، نه؟

من شدم مرجع تازه پرسش و سفسطه، شیوه نگارش مرا تقلید کرده!!! جالب است، نه؟

برای لنگرودی مثلا اصیل هویت ناشناس مهمتر است تا آنچه می نویسد!!! جالب است، نه؟ برای یک آدم سطحی بسته بندی یک کادو به او مهمتر از محتوای بسته است، جالب است، نه؟

پروفسور دکتر مهندس و متخصص تاریخ و اقتصاد و جامعه شناسی و روانشناسی جناب/سرکار خانم طرف مربوطه محترم تزی که مورد تایید همه متخصصین تاریخ در جهان است را به بشریت تقدیم کرده که تز سکتور (دکتر نه بلکه سکتور) هوشنگ صباحی شیاد و شاهپرست طاقوتی بد همه چیز دروغگو را سکه یک پول کرده است، جالب است، نه؟

تز پروفسور دکتر مهندس متخصص.....جناب/سرکار خانم طرف مربوطه برای همه نادانان قابل فهم است و نیازی به یک پانل متخصص تاریخ و سالها اتلاف وقت در هیچ دانشگاهی ندارد. او نابغه ای در سطح آینیشتن است. تز او در یک جمله چند واژه ای خیلی ساده ولی شیوا و ادبی بیان شده است. به تز این عالیجناب توجه بفرمایید، « این یعنی شاه و خمینی از یک قماشن و سروته یک کرباس.منتها اینیکی از اون یکی بهتره»،جالب است، نه؟!؟!؟!؟!؟!؟!!!!!! خیلی جالب است!!!!!!!!!!

نابغه دیگر، لقمان شمال هم که دارای همان درجات عالیه طرفه مربوطه است تزی داده است که مستحق جایزه نوبل ۲۰۱۰ و ۱۱ و ... است. او هم مثل همکارش طرف مربوطه سر از یک دانشگاه در آورده است. تز او هم غوغا می کند. به تز این فرهیخته جامعه ایرانی برون مرزی توجه کنید، «نوع تویین و بد و بیراه گفتن این بینوایان مرتجع نسبت بدکتر مصدق، همانند لاجوردیها، خمینی ها و محمدرضاها و،،، است.بایستی مرز را روشن کرد هیج انسان که خواهان آزادی و استقلال است و برعلیه شکنجه و کشتار و تجاوز و اعدام مبارزه میکند هرگز قادر نیست با شکنجه گر، تجاوزگر و حامی استبداد و وابسته در یکطرف قرار بگیرد». تحقیقات تاریخی یعنی جانبداری از تیم فوتبال سیاسی خود به هر قیمتی. جالب است، نه؟!؟!؟!؟!؟!!!!خیلی!!!!!

به امید آنکه پرسشگرها و ناشناس ها از نبوغ و ابتکاری که در تزهای طرف مربوطه ها و لقمان شمال ها دیده می شود به وجد آیند و از ذکر نام هوشنگ صباحی خجالت بکشند، و تزهای طرف مربوطه ها و لقمان شمال ها را بدون نقد و بررسی یا شک و تردید دربست بپذیرند !!!!!!!!!!!!!!!

تزهای ایندو بوسیله معتبرترترین مراجع بین المللی به ثبت رسیده است، بوسیله خودشان و در خلوت خودشان، جالب است، نه؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
۲۶۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۵٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست