یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ (۵) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : پرسشگر لطفا نظرتان را نسبت به این موضوع هم بدهید

عنوان : تحقیر زیردستان
درباریان به دلیل خوی استکباری هیچ یک از کارگزاران خود را به دیده احترام نمی‌نگریستند. حتی وفادارترین نوکران خود را با نامگذاری و استهزاء تحقیر می‌کردند. علم وزیر دربار از این که شاه نخست‌وزیرش هویدا را سخت تحقیر می‌کرد، لذت می‌برد. او در توصیف روحیه شاه می‌نویسد:
همانگونه که خدا یکی است، شاه هم یکی است. هر قدر زیردستانش بیشتر تحقیر شوند او بیشتر خوشش می‌آید.
او حتی وزیران خود را «الاغهایی» می‌نامید که به «دردی» نمی‌خورند. شاه برای هر یک از زیردستان خود نامی تحقیرآمیز گذاشته بود و در دربار آنها را با این نام صدا می‌زدند. شاه، عقل منفصل خود و دوست دوران کودکی و نوکر وفادارش ژنرال حسین فردوست را «خردوست» می‎نامید و نوکری مانند ارتشبد نعمت‌الله نصیری را که به خاطر شاه دست به هر جنایتی زد، «نعمت خر گردن» صدا می‌زد. ملکه مادر علت انتخاب این نام را برای نصیری داشتن «گردن کلفتی مثل خر» می‌داند. ارتشبد عباس قره‌باغی، رئیس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی ایران با آن همه عظمت و یال و کوپال، در دربار «عباس پشکل» خوانده می‌شد.
این روحیه حتی در نزدیکان دربار تأثیر کرده بود و به ادارات دولتی نیز سرایت کرده بود. اردشیر زاهدی داماد شاه و وزیر امور خارجه برای هر معاونی نامی را انتخاب کرده بود. زاهدی در هنگام کار هرگاه می‌گفت: «بی‌شرف یا حرام‌زاده به اتاقش بیاید، همه فوراً درک می‌کنند منظور او چه کسانی هستند.»
روش دیگری که شاه از تحقیر دیگران لذت می‌برد، دلقک‎سازی بود. شاه از محمود حاجبی رئیس فدراسیون تنیس روی میز و پای ثابت شاه در قمار می‌خواست که «صدای خر در بیاورد. حاجبی با استادی تمام عرعر می‌کرد و حاضرین از خنده روده‌بر می‌شدند.»
استهزاء شخصیتهای درجه اول کشور در دربار امر رایجی بود. قلی ناصری دلقک معروف دربار که به کریم شیره‌ای اعلیحضرت معروف بود با ادای هویدا وی را سخت تحقیر می‌کرد. به گزارش فریده دیبا در یک مهمانی که در کاخ شمس برگزار شده بود، قلی ناصری با «تقلید صدا و حرکات هویدا سنگ تمام گذاشت و به خصوص حرفهایی را زد و اداهای زنانه‌ای را درآورد که مخنث بودن هویدا را نشان می‌داد. شاه و میهمانان فوق‌العاده شاد شدند و خیلی زیاد خندیدند... هویدا رنگش سفید شده بود و بیچاره مثل کسی که برق او را گرفته باشد خشک و بی‌حرکت در جایش میخکوب شده بود.»
۲۷۰۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر لطفا نظرتان را نسبت به این موضوع هم بدهید

عنوان : چاپلوسی و تملق در دربار پهلوی
نماد دیگر اشرافیت درباری، تشکیل حلقه‌ای از چاپلوسان حرفه‌ای به دور اعلیحضرت، علیاحضرت و والاحضرتها بود. در رژیم پهلوی درباریان هیچ انتقادی را بر نمی‌تابیدند، از مدیحه‌سرایی و تملق لذت می‌بردند و از تملق دیگری حسادت می‌ورزیدند و چاپلوسان نیز برای رسیدن یا ماندن در قدرت، زبان به هر تملقی می‌گشودند.
به گفته فریده دیبا: «محمدرضا خیلی لذت می‌برد که گروهی از فرماندهان عالیرتبه ارتش با آن لباسهای پر‌زرق و برق جلو او صف می‌کشیدند و به ترتیب دست او را می‌بوسیدند». گاهی «در مراسم رسمی یا میهمانیها... افسران عالیرتبه ارتش دست و یا حتی کفش محمدرضا را می‌بوسیدند.» شاه چنان به دست‌بوسی معتاد شده بود که خودش «دستش را دراز می‌کرد» تا اطرافیان ببوسند.
بوسیدن پای شاه بعد از جشنهای ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.

بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی» در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»
سفرا موظف بودند در گزارشهایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیر‌خسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند. هرمز قریب یکی از مدیر‌کلهای وزارت دربار در نامه می‌نوشت:
مراتب پرستش چاکرانه مرا به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقتها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار را دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.» گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانیهای ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
چاپلوسی در دربار چنان فرهنگ شده بود که گاه از شخص شاه می‌گذشت و نسبت به نزدیکان شاه، ملکه، ملکه مادر، بچه‌ها و حتی سگ شاه هم می‌رسید. هویدا به عنوان شخصیت دوم کشور گاه خم می‌شد و دست بچه‌های شاه را می‌بوسید. او دست علیرضا، فرزند شاه را که بیش از ۴ سال نداشت می‌بوسید. فرح از این که می‌دید اطرافیان شاه مجبورند حتی نسبت به سگ شاه چاپلوسی کنند، احساس حسادت می‌کرد.
رکوع و سجده در مقابل شاه چنان غیرطبیعی بود که هر تازه‌وارد را به تعجب می‌انداخت. مارگارت لاینگ، روزنامه‌نگار انگلیسی که برای نوشتن زندگینامه شاه اجازه ملاقات و حضور در دربار را پیدا کرده بود، تعجب خود را از این صحنه پنهان نمی‌کند:
ناگهان یک اتاق پر از اشخاص مختلف به تعظیم افتادند به طوری که نصف بدن آنها به موازات کف اطاق درآمد.
مسابقه در چاپلوسی گاهی حس حسادت درباریان را برمی‌انگیخت، خصوصاً شاه از دست‌بوسی غیر از خودش رشک می‌برد. به روایت ثریا، شاه: «وقتی می‌بیند که این یا آن وزیر، توجه بیشتری به من نشان می‌دهد دچار بدبینی و حسادت می‌گردد، در حالی که خود نیز می‌داند که آنها فقط برای تحکیم مقام و موقعیتشان در برابر من تملق و چاپلوسی می‌کنند.»
فرهنگ چاپلوسی حلقه‌ای از تملق‌گویانی را تربیت می‎کند که تنها مطالبی را طرح کنند که مورد پسند دربار باشد، نه واقعیتها را. در نتیجه، درباری به وجود آمد که از حال رعیت بی‌خبر بود و دل‌خوش به گزارشات اطرافیان و بله قربان گویان. به گزارش علم، شاه نیز می‎گفت: «عجیب است، تمام وزرای من هر حرفی که به آنها می‌زنم، می‌گویند از صمیم قلب معتقدند که عین حقیقت است.» علم که خود گوی چاپلوسی را از دیگران ربوده بود، در دل گفت: «تمام وزرای او جز یک مشت بادمجان دور قاب چین چیز دیگری نیستند.»
چاپلوسی و تملق دربار، محمدرضا پهلوی را به مالیخولیای عقل کلی مبتلا کرده بود و «متملقان آن قدر او را عقل کل و تافته جدا بافته و خدایگان نامیده بودند که کم کم خود نیز به این باور رسیده بود که دارای رسالت ویژه‌ای از سوی قدرت‌های ناشناخته است.»
۲۷۰۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر هنوز نظرش را نسبت به وابستگی شاه نداده است

عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۷۰۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به پرسشگر

عنوان : به بسیاری از سوالات شما پاسخ داده شد ولی شما دنبال خوابهای طلائی میگردید
بعضی از این سوالات خود میتواند موضوع یک تز باشد و مگر خودت کار باصطلاح تاریخی نمیکنی خوب قرار بود ۳۰ صفحه بنویسی ولی هنوز خبری نشد.بعدش من هم پیشنهاد دارم
۱- شما تحلیلی از وابستگی رژیم های پهلوی ارائه کنید که بیطرفانه باشد (یعنی همانطور که خودتان همیشه میگویید)
۲- تحلیلی از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بکنید و بگویید نقش سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس را چگونه میبینید
۳-تحلیلی دیکتاتوریهای رضا خانی و محمد رضا شاهی بدهید و نقش ساواک را در دوره محمدرضا در رابطه با شکنجه زندانیان بگویید
خوب من مثل شما زیاد پرسشگر نیستم بخاطر این اول به این ۳ سوال پاسخ گویید تا من هم سوالات دیگرم را بیان کنم
۲۷۰۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : جالب است، نه؟

عنوان : تحلیل تاریخی یا نشخوار سیاسی، جالب است، نه؟
از : تاریخ وسیاست
عنوان : تحلیل تاریخی یا نشخوار سیاسی

«تاریخ و سیاست
تحلیل تاریخی یا نشخوار سیاسی
باقر مومنی»

نظر دهندگان گرامی و غیر گرامی، تکلیف خود را روشن کنید که کدامیک از این دو هستید، تحلیل گر تاریخ هستید یا نشخوار گر سیاسی؟

جالب است، نه؟

برای هر دو بسیار جالب است، نه؟ نه، فکر نکنم. شما چطور؟

اوباما حالا که رئیس جمهور شده باید تمام سفید پوست ها را برده سیاهپوست ها کند تا عدالت اجرا شود. زمان آن رسیه است که ظلم چند صد ساله ای که به سیاهپوستان آمریکا رفت جبران شود و دیگر هیچ سفید پوستی رئیس جمهور نشود!!!! جالب است، نه؟

تاریخ + سیاست = بهشت برای اقلیتی از ایرانیان
دین + سیاست = بهشت برای اقلیتی از ایرانیان

سیاست + اقتصاد = حفظ منافع ملی ایران = ایران برای همه ایرانیان
۲۷۰۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : کدی که ناشناس از آبراهامیان آورد را تجزیه و تحلیل کنید و چند پرسش
آقای عبدی و یارانشان،

۱. کدی که ناشناس از آبراهامیان آورد را تجزیه و تحلیل کنید.
۲. مصدق را خودتان نقد و بررسی کنید تا بدانیم.
۳. به درخواست فرید راستگو در آخرین نظرش پاسخ دهید.

۴. روشنفکران دهه ۴۰ و ۵۰ را نقد و بررسی کنید. در این رابطه می توانید از گفتگوهای منتشر شده در کیهان آنلاین استفاده کنید و نقدشان کنید.موضع این روشنفکران را در برابر مردم می پسندید؟

۵. روشنفکران مورد پسندتان را در دوره پهلوی را نام ببرید.

۶. روشنفکران کنونی مورد پسندتان که قادرند در نجات ایران موثر باشند را نام ببرید.

۷. برنامه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی شما برای ایران چیست؟

۸. قانون اساسی نوین ایران بر چه ارکانی باید باشد؟

۹. موضع شما در برابر منشور جهانی حقوق بشر چیست؟

۱۰. کدام احزاب سیاسی در ایران آزاد نباید اجازه فعالیت داشته باشند؟

۱۱. آیا ایدئولوژی باید در سیاست و قانون اساسی نقش داشته باشد، با چه حد و حصری؟

۱۲. وظیفه سیاستمداران و احزاب سیاسی در یک کشور چه تفاوتی با یک پژوهشگران تاریخ در دانشگاه ها دارد؟

۱۳. برای جلوگیری از استبداد و انحصار طلبی در ایران چه باید کرد؟

۱۴. با این رژیم باید چه کرد؟
۲۷۰۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مرضیه ش

عنوان : تربیت
آقای پرسشگر شما رعایت نزاکت نمی کنید. این دوستان با ادب حرف می زنند شمانمی زنید. رشته تاریخ سیاسی رشته دانشگاهی است شما ناسزا می گویید.
من منتظر بودم شما یا آقای ناشناس بگویید آقای دکتر نراقی کجای حرفش دروغ است، شما حرفهای دیگری زدید. واقعا افکار شما خیلی هم اشتباهی است.
۲۶۹۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مرتضی ر

عنوان : متاسفم
آقای پرسشگر من واقعا برری شما متاسفم که معنی سیاسی بودن تاریخ را نمی دانید و نمی خواهید بدانید. بهرحال من هم مثل آقای سالاری از شما قطع امید کردم!
۲۶۹۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به مرتضی ر که تفاوت میان وظایف دانشگاه ها و دانشگاهیان و وظایف احزاب سیاسی و سیاستمداران را هنوز درک نمی کند. هنوز تفاوت میان تحقیقات علمی در تاریخ را با کشورداری نمی داند.
به مرتضی ر در افشان و امثالهم!!!،

اوباما و جان مک کین هم تاریخ کشور خود را می دانند ولی رشته های تخصصی آنها تاریخ نیست. اگر هم بود هیچکدامشان در مبارزات انتخاباتی خود بجای اینکه به ملت ثابت کند که برنامه مدیریتی او برای کشور بهتر از برنامه مدیریتی رقیب است بر اساس دیدگاه های متفاوتشان درباره تاریخ کشورشان و دین و مذهبشان بر سر و کله دیگر می کوفتند و کشورشان را به قهقرا می کشاندند.

سئوال:- آیا اوباما، مک کین، سارا پیلن و هیلاری کلینتون در آمریکا رقابت های سیاسی خود را محدود به برنامه هایی در رابطه با مدیریت سیاسی و اقتصادی کشورشان کردند یا اینکه بر سر وقایع تاریخی ۱۱۰ سال پیش، ۵۷ سال پیش و ۳۱ سال پیش بر علیه هم شمشیر کشیدند؟ آیا گفتند مدیریت و امنیت و اقتصاد کشور و ملت به درک چون کار واجبتر از آن را داریم؟ چه کاری واجبتر از مدیریت یک کشور است؟ تاریخ؟

سئوال:- آیا اوباما، مک کین، سارا پیلن و هیلاری کلینتون در آمریکا رقابت های سیاسی خود را محدود به برنامه هایی در رابطه با مدیریت سیاسی و اقتصادی کشورشان کردند یا بر حسب دیدگاه های دینی و مذهی و غیر دینی خود بر روی هم شمشیر کشیدند؟
آیا گفتند مدیریت کشور و کشورداری به درک سیاه، اول دیدگاه من در باره دین باید مورد پذیرش دشمنانم قرار گیرد، تا نگیرد من جلوی هر رقیبی را خواهم گرفت که در صدد مدیریت کشور را برآید؟ چکاری واجبتر از مدیریت یک کشور است؟ دین و مذهب،بی دینی؟

مرتضی ر و امثالش، بازهم درافشانی کنید و بگویید تاریخ و سیاست را باید در مدیریت یک کشور مخلوط کرد. فرق شما با رژیم این است که آنها دین را با سیاست مخلوط کردند و کشور به گند کشیده اند و شما با مخلوط کردن سیاست با تاریخ کشور را به گند کشیده و می کشید.

هنوز فرق دانشگاه و کشورداری را نمفهمید. هنوز مدیریت سیاسی و اقتصادی کشور را بدون دخالت دادن زخم های تاریخی و ایدئولوژی های تمامیت خواه را نمی فهمید. شما قادر نیستید که سیاست در عرصه سیاسی را سیاست ببینید. همیشه باید با چیزی دیگر مخلوطش کنید و معجونی کشنده را بزور بخورد ملت بدهید. اگر اینگونه مخلوط کردن ها خوب بود تا بحال نتایج خوبی بهمراه می داشت و غربیها اولین ها می بودند که از آنها برای بهبود و پیشرفت کشورهای خود مورد استفاده قرار دهند. چرا معجون های شما را استفاده نکردند؟ اگر می کردند جهان اول نمی شدند و ما جهان سوم نمی شدیم. بیدار شوید اگر خودتان را بخواب نزده اید.

=======================================

سیاستمداران و فعالان سیاسی جهان اول برخلاف ناشی ها و خودفروختگان جهان سومی که ادای سیاستمداری و فعالیت سیاسی را در می آورند، از چنان شعور بالایی برخوردارند که می فهمند صرف نظر از اینکه در دانشگاه چه رشته ای خوانده باشند و یا دیدگاهشان نسبت به تاریخ و دین/بی دینی چه باشد، وقتی وارد عرصه سیاسی کشورشان می شوند تنها یک وظیفه دارند و آنهم مدیریت صحیح کشورشان است. توجه کردی و یا دوباره می خواهی درافشانی کنی و بگویی که در دانشگاه آکسفورد اینطور و آنطور است؟ فرق دانشگاه و عرصه سیاسی یک کشور را بفهم و به نادانی خودت و امثال خودت پی ببر. یک دور دیگر برایت می گویم به امید اینکه بفهمی. در تفکر جهان اولی بر خلاف تفکر جهان سومی مدیریت کشور وظیفه سیاستمداران احزاب سیاسی است. تمرکز حواس آنها بر مدیریت و نیازهای امروز و فردای کشورشان است و نه اینکه هیتلر ۶۰ سال پیش چند امریکایی را کشت و یا ج.ا ۳۱ سال پیش سفارت ما را اشغال کرد و ۴۴۴ روز دیپلمات های ما را در گروگان داشت. مدیریت کشور و حفظ منافع ملی وظیفه امروز و فردای سیاستمدران یک کشور است.

دخالت دادن تاریخ و دین و ایدئولوژی در سیاست خانمانسوز است. اگر تاکنون اینرا درک نکرده ای هیچ امیدی به درمان تو نیست. امثال شما در اقلیت محض هستند.

به مرتضی ر که تفاوت میان وظایف دانشگاه ها و دانشگاهیان، و وظایف احزاب سیاسی و سیاستمداران را هنوز درک نمی کند. هنوز تفاوت میان تحقیقات علمی در تاریخ را با کشورداری نمی داند.
۲۶۹۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : سیاستمداران «پوپولیست» و عوام‌فریب و فریفته عوام
«برخلاف نظر «مستشارالدوله»، مشکل جامعه‌ی ما «یک کلمه» (یعنی قانون) نیست، بلکه مشکل اساسی جامعه‌ی ما یک مشکل ساختاری، معرفتی و فرهنگی است و به همین اعتبار، نیازمند مهندسیِ اجتماعی و یک پیکار درونی، تاریخی و درازمدت است.»

این سخنان به‌راستی کاملاً درست‌اند، بویژه که به عامل «فرهنگ» نیز اشاره شده است، ولی بدون شکافته شدن در یک بحث دقیق‌تر و عمیق‌تر درباره «نظریه سیاسی» (که امید است توسط خود ایشان یا پژوهندگان دیگر انجام گیرد) همچنان کلی و درک‌نشده باقی خواهند ماند.

جامعه ما اگر می‌خواهد سیاستمداران «پوپولیست» و عوام‌فریب و فریفته عوام کمتر کامیاب شوند یا روزی برسد که اصلاً کامیاب نشوند؛ اگر می‌خواهد سیاست به معنای «هنر تحقق ممکن‌ها» جای ریاکاری، عوام‌فریبی و ایدئولوژی‌بازی را بگیرد، و شعور و خرد سیاسی به جای شور و هیجانات عاطفی توده‌ها و توده‌فریب‌ها بنشیند، افزون بر شناخت ساختارهای سیاسی، اجتماعی و بویژه فرهنگی، باید عمیقاً درک کند و بپذیرد که میان «اخلاق فردی» و «اخلاق اجتماعی و سیاسی» تفاوتی عمیق وجود دارد،‌ همان‌طور که در جامعه‌شناسی میان تصورات فردی و جمعی (به‌قول دورکیم) تفاوتی عینی است؛ و این البته یک شبه تحقق نمی‌پذیرد و نیاز به کار فرهنگی طولانی و چنان که گفته شد،‌ گسترش یافتن بحث در این زمینه و پرورش یک نظریه سیاسی درست دارد. جامعه ما هیچ‌گاه و بخصوص در طول دو قرن گذشته این را درنیافته بود و هنوز نیز درنیافته است. و درست از همین‌روست که چه بسا خطاکارترین یا فرصت‌سوزترین سیاستمداران این دوره وجیه‌المله‌تر و محبوب‌ترند و هوشمندترین آنها مطرودتر.

یکی دیگر از جلوه‌های این روحیه ناشی از فقدان هرگونه نظریه سیاسی واقع‌بینانه، برداشت فرافکنانه و خردگریزانه‌ی نه تنها مردم عادی ایران بلکه حتی بسیاری از سیاستمداران ما از دکتر مصدق گرفته تا آیت‌الله خمینی و حتی محمدرضا شاه (نگاه کنید به خاطرات علم) در ارتباط با قدرتهای بزرگ و بخصوص انگلیسی‌هاست. نگرانی دائمی – درست اما با درک و واکنش نادرست – نسبت به وجود «توطئه» خارجی و دست انگلیسی‌ها یا امریکایی‌ها و غیره از همین‌جا سرچشمه می‌گیرد. این سخن بدان معنا نیست که «توطئه خارجی» (که اصطلاح نادرستی است و منظور سیاست خارجیان برای دنبال کردن منافع خویش است) وجود ندارد، بلکه بالعکس باید آن را چنان بدیهی و حتی پرهیزناپذیر بینگاریم که به عنوان یک پارامتر ثابت همیشه در نظر داشته باشیم، و بنابراین در محاسبات خود به جای مظلوم‌نمایی باید به خرد، هوش، شناخت و بهره‌برداری درست از امکانات (واقعی و نه خیالی) خویش تکیه کنیم.
۲۶۹۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۵٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست