از : پرسشگر
عنوان : نظرات جالب و غیر تکراری و مفید را می خوانم.
فرصتی امروز پیدا کردم تا نظرات را بخوانم، نظرات ناشناس و فرید راستگو را همیشه با دقت می خوانم. نظرات بیطرف، جالب است، نه؟، دوست قدیم، چرا؟،..را هم می خواندم. چند نظر کوتاه دیگر را هم که در رابطه با اینها بود هم باید می خواندم که خواندم. مقاله های باقر مومنی و ماشاله سلیمی و منوچهر مقصود نیا هم بسیار در خور توجه هستند. دیشب دکتر عباس میلانی در رابطه با دکتر صدیقی و بختیار و سنجابی و شاه...گفتگوی بسیار جالبی با حسین مهری در رادیو صدای ایران داشت که به ناشناس و علاقمندان دیگر توصیه می کنم. در آرشیو رادیو هست. مقاله مقصودنیا و مومنی و مصاحبه میلانی بدرد من خورد. ناشناس گرامی دستت واقعا درد نکند بخصوص درباره صدیقی ، میلانی را حتما گوش کن. با هر دو جواب بیطرف کاملا موافقم. طرف باید در تظاهرات های بیشتری شرکت کند و اگر توانست سری هم به همه ایران بزند و ببیند که کسی دیگر بدون ترس نمی گوید من با انقلابم، همه شان سالهاست پنهان کاری می کنند بخصوص در این یکسال اخیر. مثال دوست چاقوکش تو بجا بود، دمت گرم. نظرات جالب و غیر تکراری و مفید را می خوانم. شایعه و خاطرات و اسناد جعلی و تکراری و یک متر و نیمی بدرد همه نمی خورد، یکی اش من. نظر ندارند.
۲۷۱۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : ییطرف
عنوان : به مثلا نکته سنج طرفدار انقلاب و نتایج دلپذیزش برای او و امثالش
۵ میلیون ایرانی خارج از کشورند. از توی محفل حزبی و انجماد مغزی در بیا و برو توی محفل ایرانیانی که توی هیچ حزبی عضو نیستن. ازشون بپرس که انقلاب باید میشد یانه و انقلاب بود یا فاجعه ملی و قادسیه دوم؟ ببین چندتا آدم مثه تو فکر میکنن، تو نادری. از توی تاریکی دربیا و روز شنبه و یکشنبه برو توی تظاهرات سالگرد تقلب بزرگ و کودتای ۲۲ خرداد و از مردم اونجا بپرس که انقلاب بود یا فاجعه ملی. ببین مردم چی میگن. اگه هم جرئت داشتی بهشون بگو میدونی چیه، انقلاب ۵۷ خیلی عالی بود و اون مبارزات مسلحانه هم در سالهای قبل هم خیلی بجا بود. اون جواب داد این چیه؟ مبارزات مسالمت امیز بدرد نمیخوره . مردم باید مسلح بشن و رژیمو بندازن. نرفته میدونی که من درست میگم ولی خب باید وظیفتو به اربابت نشون بدی و نه مردمی که انقلاب را استفراغ و فاجعه ملی و قادسیه دوم میدونن.
۲۷۱٣٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : نکته سنج
عنوان : کافر همه را بکیش خود پندارد.
«بی بی طرف» عرض میکند که «..بله من مثه دهها میلیون ایرانی دیگر بتو وامثال تو:-« با صدای بلند اعلام میدارم که انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن یک فاجعه شوم برای ملت ایران بود. » پامنار و مسجد کاشانی و پاسگاه را «همه ایران» میپندارد و خودش را باندازه «ده میلیون» میبیند. گویندکه مورچه ای افتاده در جعبه مارگیری پر از آب مرشد اعظم، فریاد برآورد که دنیا را آب برد.
۲۷۱٣۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : دوستی قدیمی
عنوان : آقای راستگوی گرامی من،
آقای راستگوی عزیز، مهمترین وظیفه احزاب سیاسی ما پرداختن به امور امروز و فردای کشورمان است.اینها موظفند با اعلام برنامه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کوتاه و بلند مدت خود در صدد جلب آراء ما مردم برآیند. حال من می پرسم این برنامه ها در کجا اعلام شده اند که در رسانه ها مورد نقد و بررسی دقیق و جدی قرار گیرند و مردم در جریان آنها قرار گیرند؟ آیا در حال حاضر خواسته ملی ایرانیان اینست و یا بحث در مورد تاریخ معاصر ایران؟
آیا وظیفه فعالان سیاسی در وضعیت کنونی ایران همکاری برای نجات کشور و وفاق ملی و رسیدگی به امور امروز و فردای ایران است و یا دامن زدن به نفاق ملی با استفاده ابزاری از تاریخ ۱۰۰ سال اخیر ایران؟ از فعالان سیاسی ایرانی انتظار می رود که به سیاست بپردازند و فکری به حال زنده ها در ایران کنند. هم اکنون نیازهای ۷۵ میلیون انسان زنده در ایران حقوق شهروندی آنهاست، تامین نان و مسکن و امنیت آنهاست، حفظ منافع ملی آنهاست. این نیازها مربوط به حال و آینده مردم است چون گذشته به تاریخ پیوسته است و شکم احدی را تاکنون نه سیر کرده و نه می کند. من گرسنه ام، من کار می خواهم، من مسکن می خواهم، من امنیت جانی و مالی می خواهم، من بهداشت و آموزش و پرورش رایگان می خواهم، من حقوق بازنشستگی می خواهم، من برای فرزندانم خواستار بیشتر از آنچه برای خود می خواهم هستم، .... من همه حقوق شهروندی خود را می خواهم. همه ی اینها نیازهای امروز و فردای هر انسان زنده ای در ایران است، و چون زنده است و می خواهد زنده بماند و زندگی کند، نیازمند سیاستمداران روشنفکر و هوشمندی است که استعداد برنامه ریزی های پیشرفته را داشته باشند و با مدرن ترین شیوه های نوین مدیریتی آشنایی کامل داشته باشند. آیا این خواسته ملی ما هست یا نیست؟ آیا سیاست غیر از اینست که به امور امروز و فردای یک جامعه بپردازد؟
تاریخ را واگذار کنید به پژوهشگران تاریخ در دانشگاه های مستقل از حکومت و حزب و دین در ایران آینده تا بدون تعصب و ارتجاع و وابستگی به پژوهشهای خود بپردازند، نتایج را منتشر کنند و مراجع بین المللی جایگاه و اعتبار دانشگاه های ایران را تعیین کنند. پژوهشهای تاریخی انتخابات دوره ای در یک کشور که نیست که به داوری مردم گذاشته شود. اجازه دهید دانشگاه ها کار خود را آنطور که در پیشرفته ترین کشورهای جهان مرسوم است و احزاب سیاسی کار خود را که باید سیاسی باشد انجام دهند همانطور که در جهان آزاد مرسوم است. کار سیاسی ارائه برنامه های سیاسی واقع گرانه و مدرن برای رفع دغدغه های امروز و فردای ماست.
با احترام
۲۷۱۲۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : پرسش یا سفسطه
عنوان : نقدی بر کامنت ناشناس - از یک کامنت
« من یک شهروند ایرانی هستم که خود و خانواده و بستگانم از طرفداران پرپاقرص انقلاب بودیم. »
چه بخشی از انقلاب را بیشتر طرفدار بودید؟ چپهای تندرو، یا چپهای کند و یا چپهای میانه رو؟ ملیون، ملی−مذهبی ها، مصدقی ها؟ مجاهدین؟ اخوندها برهبری خمینی؟
«بخاطر اوضاع خانوادگیم از فعالین انقلاب بودم»
چه فعالیتی؟ و به طرفداری از کدام گروه؟
« با صدای بلند اعلام میدارم که انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن یک فاجعه شوم برای ملت ایران بود. »
چرا با چیزی که خود شما هم روزی جزئی ازان بودید میجنگید؟ خودتان بجز انقلابی شدن چه گزینه دیگری داشتید؟ چه چیزی در ذهن شما لانه کرده که نمیتوانید اول خود و بعد مصببین انرا ببخشید؟ چرا خودتان را نمی بخشید؟
« ولی خطا کاریهای شاه توجیه کنندهء جنایات اپوزیسون او نیست. »
چرا هنوز میفرمائید خطاهای شاه ولی جنایات اپوزیسیون؟ معیارتان برای این داوری چیست؟ چرا شاه را فقط خطاکار و اپوزیسیون و یا بخش مهمی از مردم منتقد و معترض و مبارز را جنایتکار مینامید؟ ریشه این عدم توازن و تعادل در کجاست؟ چرا شاهی که همه قدرت و مال و ثروت و ارتش و امکانات و لوازم و اسباب سرکوب را داشت و خوب هم استفاده کرد فقط خطاکار مینامید ولی در مقابل، مردم را، مردم بی مال و بی سلاح و بی قدرت ولی منتقد و خواهان تغییر جو سیاسی را، جنایت کار مینامید؟ چرا اینقدر با مردم خود قهر و نسبت به آنها عصبانی هستید؟
« واقعیت آن است که هیچیک و هیچیک از گروههای مخالف حکومت شاه بیش از او پایبند به دموکراسی و حقوق بشر نبودند. »
شاه ابدا موافق دموکراسی و آزادی نبود. یعنی صفر مطلق! چگونه مردم از این نظر حتی زیر صفر مطلق قرار میگیرند؟
« اسلامیها و کمونیستها که تکلیفشان روشن است و عملکردشان در ایران و دیگر نقاط دنیا نشانگر "پایبندی" آنها به حقوق بشر و دموکراسی بوده و هست!! »
درست است که دموکراسی نه در فلسفه، نه در آرمان و نه در برنامه مبارزاتی شان نبود، ولی عدالت سوسیالیستی را در برنامه شان داشتند، که شاه بسیار ضد آن بود. حتی از جنبه عدالت اجتماعی اینها هم از شاه چندان بدتر نبودند؟ بودند؟
« در مورد این آقایان مصدق پرست نیز باید بگویم که ایشان بهیچوجه مترقی تر و آزاده تر از محمد رضا شاه نبودند و نیستند. »
چرا طرفداران مصدق را مصدق پرست خطاب میکنید و در مقابل از شاهپرستان برای دفاع از شاه خودشان هیچ خبری از شما نیست؟ چرا از ۵۷ سال زایش و پرورش شاه پرستان اطراف رضا و محمدرضا فقط آخرسر یک علم باقی ماند که زودتر از خود او مرد و بقیه هم اکثراً از مدتها قبل از انقلاب همچون خود و خانواده اش بار و مال و ثروت را بستند و فرار را برقرار ترجیح دادند. آن جمعیت تظاهر کننده سلطنت پرست یکباره چه شدند؟ چرا هیچکس، حتی شما و وابستگان شما نمیتوانستند هیچکاری برای نجات شاه انجام دهند؟ تنها کسانی که میگفتند قانون اساسی همین بخش پیشرو و سکولار مصدق پرست های شما بودند. هنوز صدیقی شانس موفقیت بمراتب بیشتری از بختیار حتی در همان دوران دو سه ماه قبل از انقلاب داشت. چرا غرور و تکبر مسخره شاه با شرط بسیار عقلانی و بجای شورای سلطنت صدیقی هم نتوانست کنار بیاید؟ چرا با اینکه به او توصیه کرد فرار نکند باز هم گوش نداد و فرار کرد!؟ چرا برای فرار خود بهترین یاران شاهپرست خود نظیر هویدا و نصیری را زندان کرد و بقیه را هم تنها بحال خودشان رهاکرد تا فقط خود بتواند راحت فرار کند؟ چرا اورا بهتر از مردم میبینید؟
« من با صحبت آن هموطن عزیز کاملن موافقم که خمینی بدون کمک مصدقی ها نمیتوانست حتی برای یک روز حکومت کند.»
چطور یکباره مصدق و جبهه ملی از هم پاشیده اش اینجا اینقدر قدرتمند شد که توانست به تنهایی شاه را سرنگون کند و خمینی را بجای او بنشاند؟ درحالیکه حقیقت امر اینست که تمام نیروهای مخالف شاه به نوعی به شکل پیچیده به پیروزی خمینی کمک کردند. اول مسجدها و آخوندها تا دورافتاده ترین شهرها و روستاها که نوار ها و اعلامیه های خمینی را پخش میکردند. دوم مجاهدین و دانش آموزان و دانشجویان طرفدار شریعتی و مطهری. سوم بازاریها و کاسبکاران مکه دیده و در ارتباط و معامله با آخوندها. چهارم بقایای جبهه ملی−مذهبی از هم پاشیده شده و تنها مانده سنجابی تک و تنها و بازرگان اسیر مذهب و قانون بین الملل. پنجم حزب توده و جناحهای مختلف چپ و کمونیست، همه به آمدن خمینی کمک کردند.
۲۷۱۰٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : وحشت و خوف شه و شیخ و هوادارانشان از دکتر مصدق
ای کاش انسان میتوانست تاریخ هر عصر و زمان را با بیطرفی و داوری غیر مغرضانه مینوشت و در دسترس نسلهای آینده جهت تجربه اندوزی قرار میداد. تا آنان با توجه و بررسی درست از تاریخ گذشته، جامعه را در حال دریابند و آینده ای بفراخور آن پی ریزی نمایند. اما همانگونه که شاهد آن هستیم «تاریخ» معاصر ما غالبآ بر وفق دیکتاتورها و مستبدین زمان نگاشته شده و آنان با قلب حقایق تاریخی و با حذف رویدادهای عظیم ملی از کتب و آثار تاریخی و بی اهمیت و حقیر شمردان مردان و زنان آزادیخواه ما و یا با مسکوت گذاشتن وقایع و ایامی از تاریخ خونین پرافتخار مبارزات مردم ما، رابطه مارا با گذشته حتی نزدیک ایران را خدشه وارد آورند. و هویت تاریخی و ملی مارا از پشتوانه عظیم آنچه بنام مردم و برای مردم است منتزع سازند.اینکار در زمان رژیم منفور و دست نشانده پهلوی بشدت جلوه گری مینمود تا آنحد که هیچ «تاریخ» بنویسی جرئت «صحیح و کامل» نویسی نداشت و از تلقینات و تبلیغات «چاپلوسی» آریامهری مصون نبود. ما امروزه شاید نمونه تکرار تحریف و قلب واقعیات تاریخی توسط نهادهای ویرانگر رژیم ضدانسانی و ضد ایرانی جمهوری اسلامی و بازماندگان رژیم دیکتاتوری رژیم پیشین هستیم. کینه آنان بمصدق، از کینه عمیق آنها نسبت باساس و بنیان فرهنگ ایرانی و آزادیخواهان واقعی این سرزمین ناشی میشود.آنها علاوه برقلب و وارونه جلوه دادن واقعیات تاریخی بانواع و اقسام تزویر و دروغ متوصل میشوند. نطق خمینی در رابطه با مسایل ایران در تاریخ ۲۹ تیرماه ۱۳۵۹ نشاندهنده خوف و وحشت وی از هر چه آزادیخواه و انساندوست ایرانیست و استدلال و پرخاش وی بملیون ایران، همانند پس ماندگان مرتجع حکومت پهلوی نظیر جان نثاران ناشناس و دیگر بچه مرشد است. «.. آقایان سر یک ملی شدن مجلس امروز دید که التماس میکنند که بگذارید یک قدری بگذرد ببینیم ملی چه جوری است. ما چقدر سیلی از ملیت خوردیم. من نمیخواهم بگویم در زمان ملیت در زمانیکه این همه از او ( مصدق، از بردن نام هم خوف داشت) تعریف میکنند، چه سیلی به ما زد آن آدم. من نمیخواهم بگویم که این تمام مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در این زمان، همانطور که در زمان پهلوی بستند. که من و آقای حائری بالای سر این جوانها که از مدرسه فیضیه به تیر بسته بودند رفتیم و اطباء جرئت نمیکردند بنویسند این زخمی شده است. بروند کنار اینها، بروند گم بشوند، اینها اینها باید منحل باشند، ما نمی توانیم تحمل کنیم...». شیوه بیانات و نتیجه گیری «ناشناس آشناقلم» با خمینی در تطابق کامل قرار دارد. و این دو جریان فکری شه و شیخی «بظاهر» متفاوت از بستر استبداد و تزویر برخاسته شدند. نظام آینده ایران، جمهوری خواهد بود که همه عناصر و بازماندکان جکومت ضدملی و وابسته پهلوی را از یک طرف و از طرف دیگر برقراری هرنوع جمهوری اسلامی «بهتر» را طرد میکند، جمهوری که با حاکمیت مذهبی از هر قماشی در تضاد قرار دارد.و شاید در چنین نظامی لااقل تاریخ صد ساله اخیر کامل و درست نوشته شود.
۲۷۰۹۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣٨۹
|
از : جالب است، نه؟
عنوان : داستان دو انقلاب در یک قرن در ایران، یک پا در چکمه و یک سم در نعل، جالب است، نه؟
بخش هایی از مقاله ماشااله سلیمی - منوچهر مقصودنیا در اخبار روز
«روحانیتی که ازانقلاب مشروطیت سیلی خورده، از اصلاحات ارضی و تغییر قانون اساسی در سال ۱۳۴۲ و دادان حق رای به زنان و نیزمدرن شدن جامعه درخیلی ازعرصه ها، بشدت خشمگین بود و مترصد انتقام ازانقلاب مشروطیت و مدرنیسم بود».
جالب است، نه؟
دو انقلاب، در یک قرن، در یک کشوری بنام ایران، با دو نتیجه کاملا برعکس، اولی بسرعت به جلو و بسوی قرن ۲۱ می دود که قرنها عقب افتادگی را در کمتر از ۱۰۰ سال طی کند تا دیگر یکی از عقب مانده ترین کشورهای جهان نباشد. انقلاب با سواران چکمه پوشش آنچنان با سرعت به جلو می دود تا دل به معشوق بسپارد ولیکن انقلاب دومی ناگهان از ماوراءالطبیعه معجزه آسا از راه می رسد. منتظرالوقت سم دار، امام زمان، خمینی نعل به پا، سوار چکمه پوش را با یک جفتک جانانه به پایین پرتاب می کند. با سرعت هر چه تمامتر، خود در پشت فرمان زمان قرار می گیرد. امام سیزدهم دو نعل به پا، دو میلیون نعل دیگر قرض می کند و آنچنان با سرعت بسوی قرن ۶ میلادی می تازد که در کمتر از دو سال ایران را به مقصدش حجاز می رساند تا عقب مانده ترین کشور جهان شود.
چکمه به نعل می بازد، جالب است، نه؟؟؟!!! بستگی دارد که با چکمه باشی یا با نعل، جالب است، نه؟؟؟!!!
«خمینی ضمن اینکه طرفدار شدید اسلام سیاسی و حکومت اسلامی بود در عین حال مخالف هرگونه رفرمی دراساس اندیشه های اسلامی بود. اصلاحات ارضی و کلا انقلاب سفید، تغییرات چشمگیری را در جامعه پدید آورد. گسترش مدارس و دانشگاهها، و نیز افزایش نقش زنان در جامعه، گسترش فرهنگ غربی درکشورو نیز ایجاد کارخانه ها و موسسات صنعتی، باعث شد تا جامعه از مناسبات فئودالی عبور کرده و وارد مناسبات سرمایه داری گردد. این تحول تمی توانست بر قشر روحانیت بی تاثیر باشد. وضعیت جدید ایجادشده در جامعه، در باورهای دینی جامعه هم تاثیرات خودرا باقی گذاشت».
نتیجه:- ایران معاصر، یک پا در چکمه و یک سم در نعل!!!، جالب است، نه؟؟؟!!! ایران مد روز در همه اعصار،از ژاپن تا حجاز، جالب است، نه؟؟؟!!! مقصودنیا، دمت گرم که تناقض را دیدی. دمت گرم سلیمی که تو هم تناقض را دیدی.
داستان دو انقلاب در یک قرن در ایران، یک پا در چکمه و یک سم در نعل، جالب است، نه؟
۲۷۰٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : بازخوانی انتقادی ملی شدن صنعت نفت در گفت وگو با عزت الله سحابی مصدق سیاستمداری بی اشتباه بود
-اتفاقاً آقای غنی نژاد معتقدند حرف رزم آرا در باب ناتوانی ایرانیان در اداره صنعت نفت درست بود اما چون او سخن خود را بسیار صریح بیان کرد، ملت ایران به غرورش برخورد و او را ترور کرد. شما آن استدلال رزم آرا را درست می دانید؟
نه، رزم آرا در مجلس گفت کسانی که می خواهند صنعت نفت را ملی کنند، نمی فهمند که ایرانی نمی تواند یک لولهنگ بسازد؛ پس چطور می خواهد صنعت نفت را اداره کند.
-خب این قسمت تحریک کننده حرف رزم آرا بود. من از صحت و سقم جان کلام او سوال کردم.
بله، مهندس بازرگان در خاطرات خودش می گوید در زمان اجرای ملی شدن صنعت نفت قرار شد یک هیات سه نفره تاسیسات صنعت نفت را تحویل بگیرد؛ هیاتی مرکب از مهندس بازرگان به عنوان رئیس هیات مدیره شرکت نفت، دکتر علی آبادی و آقای عزت الله بیات. این سه نفر به همراه هیاتی از نمایندگان مجلس شورا و مجلس سنا به شرکت نفت رفتند. در مذاکره این هیات با مدیران وقت شرکت نفت، رئیس کل تاسیسات نفت عصبانی می شود و اتاق را ترک می کند و آقای بازرگان هم با اشاره حسین مکی به جای آن فرد می نشیند. یعنی اینها عملاً اداره مرکزی شرکت نفت را در اختیار می گیرند. پس از آن قرار شد کشتی هایی که می خواستند نفت گیری کنند پول نفت را به شرکت ملی نفت ایران بپردازند. اما آنها امتناع کردند. مدیریت شرکت ملی نفت از آنها خواست حالا که پول نفت را نمی پردازند، لااقل رسید نفت دریافتی شان را به مقامات ایرانی تحویل دهند. اما آنها این خواسته را هم قبول نکردند و به همین دلیل صادرات نفت قطع شد.
-ببخشید اینکه مهندس بازرگان به جای آن مقام خارجی نشسته است دال بر این نیست که ما می توانستیم صنعت نفت را اداره کنیم. منظور رزم آرا اکتشاف و استخراج و بهره برداری از نفت بود.
بله الان توضیح می دهم. در مهرماه ۱۳۳۰ ، ۲۵ هزار کارشناس انگلیسی و هندی پالایشگاه و تاسیسات نفت را تخلیه کردند و رفتند. تمام دنیا پیش بینی می کردند صنعت نفت در ایران بخوابد. اما مهندس بازرگان در خاطراتش توضیح می دهد در همان زمان ایرانی ها چطور صنعت نفت را اداره کردند. بازرگان می گوید ما مقام تمام مهندسان ایرانی را که در زمان شاه پست های درجه سوم شرکت نفت را در اختیار داشتند، یعنی پس از انگلیسی ها و هندی ها قرار می گرفتند که پست های درجه یک و درجه دو را از آن خود کرده بودند، ارتقا دادیم و برنامه ریزی برای تکمیل و راه اندازی تاسیسات نفت را با سرپرستی دکتر فلاح و همین مهندسان ایرانی انجام دادیم. بازرگان می گوید در آن زمان در مطبوعات امریکا توفان شد که ایرانی ها چگونه دارند از عهده اداره شرکت نفت برمی آیند. نظیر این اتفاق ها در صنایع دیگر هم رخ داد. مثلاً یک کارخانه جدید روغن کشی از سوی ایرانی ها تاسیس شد. همین دو حادثه باعث شد افسانه ناتوانی ایرانی ها در اداره صنایع خودشان و به خصوص صنعت نفت به کلی از بین برود.
-اینکه تیم فنی دکتر مصدق یا مهندس بازرگان براساس امکانات سابقی که از خارج به ایران آمده بود صنعت نفت را اداره کرده باشد خیلی فرق دارد با اینکه اکتشاف و استخراج نفت را در سراسر کشور توسعه داده باشد یعنی اداره مجموعه به ارث رسیده از انگلیسی ها در مقایسه با توسعه صنعت نفت در سراسر ایران، امری جزیی است.
بله درست است که در آن زمان اکتشاف و بهره برداری نفت در سایر نقاط ایران صورت نگرفت اما پس از کودتا کنسرسیوم برخلاف شرکت نفت ایران و انگلستان، ایرانی ها را در تمام مقامات حتی مدیریت پالایشگاه قرار داد. کنسرسیوم این توانایی و لیاقت را در ایرانی ها می دید که مسوولیت تمامی مراحل از اداره پالایشگاه تا اکتشاف و استخراج نفت را برعهده بگیرند. از سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۵۴ تقریباً تمام امریکایی ها و خارجی ها از کنسرسیوم رفته بودند و همه کارها را ایرانی ها انجام می دادند. حتی بازاریابی و پخش نفت در دنیا را خود ایرانی ها انجام می دادند. پس آن حرف رزم آرا حرف درستی نبود. علاوه بر این، این امر در سایر صنایع هم به وقوع پیوست. مثلاً صنعت ماشین سازی در ایران رشد بسیار خوبی داشت. وقتی در ایران انقلاب شد کارخانه ایران ناسیونال حدود ۱۲۰ هزار پیکان و وانت تولید می کرد که موتور یک چهارم آنها در همین ایران تولید می شد.
-در باب آزادیخواهی مصدق هم این نکته مطرح شده است که عدم برخورد مصدق با نقدهای مطبوعات مخالف دال بر لیبرال بودن وی نیست چرا که مصدق هم مثل توده یی ها و دربار چماق به دستان خودش را داشت و افرادی نظیر مرحوم فروهر جزء چماق به دستان مصدق بودند. شما این مدعا را تایید می کنید؟
بله، بنده این حرف را تایید می کنم اما با این توضیح که طرفداران مصدق در مقایسه با چماق به دستان حزب توده نسبت ۱۰ به ۱۰۰ داشتند. فروهر یک عده دانش آموز و دانشجو را در کنار خودش داشت و اینها در خیابان راه می افتادند و با طرفداران سایر گروه ها درگیر می شدند. دائماً با توده یی ها و سایر گروه ها درگیری داشتند.
-یک نخست وزیر لیبرال دموکرات که قائل به قانون است چرا باید یک گروه فشار چماق به دست داشته باشد؟
نه، مصدق که گروه فشار ایجاد نکرد. او یک ذره از هزینه های گروه فروهر را نمی پرداخت و اصلاً آنها را راهنمایی نمی کرد. مصدق اصلاً به هیچ حزبی رو نمی داد.
-ولی با آنها برخوردی هم نمی کرد.
برخورد نمی کرد و می گفت ملت آزاد هستند و می توانند با درگیری لفظی یا تبلیغات رسانه یی با یکدیگر درگیر باشند. آزادی فضای مدنی یعنی همین.
-آزادی مدنی یعنی اینکه نیروهای اجتماعی روی هم چماق بکشند؟
همه اش چماق کشی نبود. از آن طرف صدتا روزنامه به مصدق فحش می دادند و این طرف هم دو تا روزنامه طرفدار مصدق جواب آنها را می دادند. اما توده یی ها فقط به مقاله اکتفا نمی کردند بلکه به خیابان می آمدند و تظاهرات می کردند و شیشه مغازه ها را می شکستند و فروهر هم از این طرف در برابر آنها می ایستاد و با آنها درگیر می شد. هنر مصدق همین بود که می گفت من به عنوان مسوول دولت دخالتی نمی کنم و مردم خودشان از پس خودشان برمی آیند. مگر امروز نمی گویند جامعه مدنی؟ جامعه مدنی یعنی اینکه اگر مردم در حد خشونت می خواهند با هم رفتار کنند، این کار را بکنند و اگر هم به صورت مسالمت آمیز می خواهند با هم رفتار کنند، باز هم آزادند چنین کنند.
-جامعه مدنی عرصه تضارب آرا است نه زد و خورد چماق به دستان. فلسفه تاسیس حکومت تامین نظم و امنیت است. اما مطابق تقریر شما از نگرش دکتر مصدق، ایشان برای اینکه یک قهرمان آزادیخواه شود به تامین نظم و امنیت هم بهای چندانی نمی داد و تلقی وی از آزادی در نهایت به هرج و مرج و آنارشیسم منتهی می شد. دولت مصدق باید همه چماق به دستان را جمع می کرد. چه توده یی، چه فروهر.
مصدق نمی خواست این کار را بکند. می دانید چرا؟
-برای اینکه نمی خواست چهره اش به عنوان قهرمان آزادیخواه مخدوش شود.
نه، چون که توده یی ها در تبلیغات بسیار فعال و هنرمند بودند. اگر مصدق دست به آنها می زد آنها دنیا و به خصوص بلوک چپ یعنی چین و شوروی را علیه مصدق می شوراندند و با تبلیغات شان دولت مصدق و نهضت ملی را لجن مال می کردند.
-مگر در دنیا یک ائتلاف بین المللی بر سر ماجرای نفت علیه مصدق تشکیل نشده بود؟ چه اشکالی داشت بر فرض توده یی ها هم تلاش می کردند چنین ائتلافی را علیه مصدق تشکیل دهند. مگر شما در بحث ملی شدن نفت معتقد نیستید مصدق براساس حق عمل می کرد و دغدغه مخالفت امریکا و انگلستان را نداشت؟ چرا مصدق برای مساله مهم تر تامین نظم سیاسی و امنیت اجتماعی دغدغه مخالفت چین و شوروی را داشت و با حزب توده برخورد نمی کرد؟
ما اینجا چند تا توضیح داریم؛ ۱- پس از مرگ استالین، مقامات شوروی از این بابت از عملکرد دولت شوروی انتقاد کردند که ما قدر دولت مصدق را ندانستیم. ۲- در خود حزب توده گروه های متعددی از رفتار رهبری حزب در قبال دولت مصدق انتقاد کردند و گفتند عملکرد رهبری حزب نشات گرفته از منافع دولت شوروی بود نه معطوف به تامین منافع ملی. خودشان گفتند ما اشتباه کردیم.
- بله، اما اشتباه حزب توده دال بر صحت عملکرد دولت مصدق نیست یعنی کوتاه آمدن دکتر مصدق در برابر حزب توده را توجیه نمی کند.
نخیر، کاملاً آن را توجیه می کند. در دادگاه هم به دکتر مصدق گفتند تو به کمونیست ها میدان دادی. او گفت من خطر کمونیست ها را آنچنان جدی نمی دانستم. برای اینکه رهبران کمونیست ها دو دسته بودند؛ یک دسته آن مثل آقای علم انگلیسی بودند که بعدها هم این موضوع اثبات شد. یک دسته هم روسی - انگلیسی بودند؛ یعنی کسانی که در آن شرایط به دلیل وابستگی به شوروی، از منافع انگلیس دفاع می کردند. مصدق گفت من به اینها اهمیت ندادم چرا که می دانستم عمده مردم ایران، ایرانی و مسلمانند یعنی به منافع ملی ایران و مسلمانی اهمیت می دهند و وقتی می بینند حزب توده مخالف مذهب است، خیلی به این حزب میدان نمی دهند. بنابراین اگر حزب توده می خواست کودتا کند، خود مردم در برابر این حزب می ایستادند. البته در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد، توده یی ها خیلی افراط کردند. مردم هم شاهد رفتار آنها بودند و بسیاری از مردم که به طور کلی موافق ملی شدن صنعت نفت و حامی دکتر مصدق بودند، نگران شدند.
مصدق روز ۲۷ مرداد دستور سرکوب توده یی ها را صادر کرد اما ارتشی ها از این دستور مصدق سوءاستفاده کردند یعنی نیروهای وابسته به کودتاچیان به صحنه آمدند. به هر حال مصدق در آن روز دستور سرکوب توده یی ها را صادر کرد اما دیگر دیر شده بود.
- شما در مجموع نقدی اساسی به دکتر مصدق دارید و اشتباه فاحشی در عملکرد ایشان می بینید؟
مصدق پس از آنکه اختیارات ویژه را کسب کرد، یکسری قوانین اساسی به تصویب رساند. یکی از آنها قانون بهره مالکانه بود و دیگری قانون بیمه های اجتماعی بود...
- شما که دارید به نقاط مثبت عملکرد دکتر مصدق اشاره می کنید. سوال من راجع به ضعف عملکرد مصدق بود. اشتباه فاحش مصدق چه بود؟
مصدق فقط یک اشتباه فاحش داشت و آن هم اینکه وقتی از اسفند ۱۳۳۱ متوجه شد مخالفانش آرام نمی نشینند و دائماً علیه او توطئه می کنند، هیچ اقدامی علیه آنها انجام نداد. توطئه اول، توطئه ۹ اسفند بود. پس از آن در فروردین ۱۳۳۲، مخالفان مصدق افشارطوس رئیس شهربانی را دزدیدند و کشتند. در آن زمان دیگر معلوم بود مخالفان دکتر مصدق آرام نخواهند نشست. مرحوم خلیل ملکی و داریوش فروهر به دکتر مصدق گفتند هر نهضت و انقلابی یک گارد ملی دارد. آنها به مصدق پیشنهاد کردند یک گارد ملی برای حفاظت از نهضت ملی شدن صنعت نفت تاسیس کند. آنها به مصدق گفتند ما افراد این گارد را تامین می کنیم و شما هم مربی و هزینه آن را تامین کنید. اما مصدق این پیشنهاد را قبول نکرد چرا که می گفت حرکت من قانونی است و می خواست تمام اقداماتش را به صورت قانونی پیش ببرد. این یک اشتباه اساسی مصدق بود اما اگر هم مصدق این کار را می کرد دشمنان مصدق یعنی امریکا و انگلستان به هرحال او را کنار می گذاشتند یعنی اگر مصدق گارد ملی را تشکیل می داد، جنگ داخلی در ایران شکل می گرفت یعنی باز هم مصدق به شکل نظامی از قدرت برکنار می شد.
- پس به این ترتیب شما عدم تشکیل گارد ملی را هم جزء اشتباهات مصدق نمی دانید.
اشتباه اساسی نمی دانیم اما بالاخره ایشان باید این کار را می کرد .
-بنابراین به نظر شما شکست مصدق امری محتوم بود؟
بله، تصمیم گرفته بودند مصدق را کنار بگذارند.
۲۷۰۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣٨۹
|
از : لقمان شمال
عنوان : عاقلان دانند.
در خصوص این جمله « برخی طرفداران دکتر مصدق این موضوع را مطرح کردند که گویا نفت وسیله نفوذ و سیطره بیگانگان بر کشور بوده.. » فقط میتوان گفت عاقلان دانند. و بخصوص شخصی مانند جناب دکترموسی غنینژاد.
۲۷۰۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : اسطوره اقتصاد بدون نفت
دکترموسی غنینژاد
مساله، در خود درآمدهای نفتی نیست بلکه در چگونگی استفاده از آن است. غفلت از این موضوع اساسی موجب اسطورهسازیهای اسفباری درباره اقتصاد بدون نفت شده است. در جریان ملی کردن صنعت نفت و پس از آن، برخی طرفداران دکتر مصدق این موضوع را مطرح کردند که گویا نفت وسیله نفوذ و سیطره بیگانگان بر کشور بوده و در نتیجه باعث بدبختی مردم و فلاکت اقتصاد ملی از این طریق شده است. شعار اقتصاد بدون نفت به این معنا مطرح شد که از درآمدهای صادراتی نفت صرفنظر شود و تولید، صرفا برای مصرف داخلی صورت گیرد. این گونه شعارها البته برای عوام جذابیت دارد، اما در عمل گرهی از مشکلات نمیگشاید. بر خلاف آنچه برخی مدعیان گفتهاند دولت دکتر مصدق هیچ استراتژی برای اقتصاد بدون نفت طراحی نکرده بود و تنها پس از تحریم خرید نفت ایران در بازارهای بینالمللی بود که سخن از اقتصاد بدون نفت رانده شد. به عبارت دیگر، اقتصاد بودن نفت یک عمل انجام شده بود و نه یک استراتژی از پیش طراحی شده. نتیجه این «اقتصاد بدون نفت» برای مردم و دولت ملی دکتر مصدق بسیار اسفبار بود و در واقع با دامن زدن به نارضایتیها به سقوط دولت مصدق کمک کرد. اما شاید فراتر و مهمتر از وقایع سیاسی آن سالها، تبعات اقتصادی قانون ملی شدن صنعت نفت بود که در هیاهوی سیاسی طرفداران و مخالفان دکتر مصدق از نظرها پوشیده ماند. ملی کردن، در واقع اصطلاح دیگری برای بیان مفهوم دولتی کردن است. با دولتی شدن صنعت نفت راه برای نفتیتر شدن هر چه بیشتر اقتصاد ایران بازتر شد. اگر پیش از این دولت از فعالان صنعت نفت بهره مالکانه و مالیات میگرفت، از این پس میتوانست خود به عنوان بنگاهدار، درباره کل عملکرد صنعت نفت و درآمدهای آن تصمیمگیری نماید. این در واقع مسیری بود که صنعت نفت به تدریج اما با قاطعیت دنبال کرد. طنز تاریخ این بود که با اسطوره اقتصاد بدون نفت واقعیت اقتصاد نفتی بنا شود.
-----------------------------
انگیزه مصدق از ملی کردن صنعت نفت سیاسی بود یا اقتصادی؟
زمانی که بحث ملی شدن صنعت نفت در مجلس توسط دکتر مصدق و یارانش مطرح شد، شرکت نفت ایران و انگلیس در مسایل سیاسی ایران دخالت می کرد و از سوی دیگر درآمد و پولی که این شرکت به ایران بابت فروش نفت می داد بسیار ناچیز بود. از این رو انگیزه و هدف مطرح کردن بحث ملی کردن صنعت نفت در مجلس، سیاسی بود. از سوی دیگر در آن زمان جریانی در دنیا به راه افتاده بود، تحت عنوان جنبش ضد استعماری و کشورهای مختلف به دنبال آن بودند که خود را آزادیخواه و ضد استعماری و ضد استکباری نشان دهند که در ایران نیز تاثیر خود را گذاشته بود.
آیا مصدق قبل از ملی شدن نفت برنامه مدونی برای اداره کشور بر اساس عدم وابستگی کشور به نفت تدوین کرده بود ؟
خیر. زمانی که نفت ایران ملی اعلام شد به دلیل اختلافاتی که بین ایران و دولت انگلیس به وجود آمد، دولت انگلیس و برخی شرکتها خرید نفت از ایران را تحریم کردند و دولت که درآمد قابل توجه دیگری به جز نفت نداشت مجبور شد تا کشور را بر اساس صادرات محصولات غیر نفتی اداره کند و این گونه نبود که دولت مصدق از قبل برنامه ای برای اداره کشور بر اساس اقتصاد بدون نفت داشته باشد، بلکه تصمیمی بود که شرایط به وجود آمده بر آن تحمیل کرد.
در آمدهای نفت در زمان مصدق در چه زمینه هایی هزینه می شد؟
مصدق بعد از تحریم برنامه ای نوشته بود که تحریم و درآمدهای نفتی تاثیری بر روی بودجه عمومی نگذارد. به همین دلیل درآمدهای نفتی بیشتر در بخشهای عمرانی سرمایه گذاری میشد تا این که صرف امور جاری شود و این رویه تا سالها بعد از مصدق نیز ادامه داشت.
از چه زمانی درآمدهای نفتی وارد هزینه های جاری شد و در بودجه جاری کشور قرار گرفت ؟
بعد از سقوط دولت مصدق و روی کار آمدن سرلشگر زاهدی، طی توافقی که بین دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس صورت گرفت، کنسرسیومی تشکیل شد و بدون اینکه قانون ملی شدن نفت لغو شود، نفت ایران صادر شد. تقریبا از سال ۱۳۳۳درآمدهای حاصل از صادرات نفت وارد بودجه جاری کشور شد.
درآمدهای سرشار نفت بر روی توسعه کشور چه تاثیری داشت؟
بر روی توسعه در ایران بهخصوص توسعه صنعتی تاثیر مثبتی نگذاشته است، زیرا زمانی که درآمدهای نفتی دولت افزایش پیدا می کند دولت صنایع اصلی، مانند فولاد، خودرو و پتروشیمی را در دست می گیرد و اقتصاد به شدت دولتی می شود و خصوصی سازی نیز رشد پیدا نمی کند. در نتیجه رشد اقتصادی کند و یا حتی متوقف می شود.
یعنی شما معتقدید که روند رشد اقتصادی در ایران قبل از بالا رفتن قیمت نفت سریعتر بود؟
بله. شما اگر نگاهی به تاریخ و آمارها بیندازید، می بینید که رشد اقتصادی ایران در سالهای دهه ۴۰ که درآمدهای نفتی ایران پایین تر بود نزدیک به ۱۰ درصد بود، در حالی که در سالهای دهه ۵۰ که درآمد دولت از فروش نفت به یکباره بالا رفت رشد اقتصادی به کمتر از ۵ درصد رسید و هر چه درآمدهای نفتی رشد کرد، سرعت رشد اقتصادی کند شد.
کالاهایی که وارد می شد شامل کدام دسته از کالاها بود و آیا ترویج فرهنگ مصرف گرایی هم در افزایش واردات دخیل بود؟
در خصوص قسمت دوم سوال شما باید گفت، ترویج فرهنگ مصرف گرایی توسط دولت زیاد ربطی به اصل سیاستهای اقتصادی ندارد. هرچند شاید به نوعی تابع آن سیاستها بود، اما زیاد دخیل نبود. اکثر کالاهایی که وارد کشور می شد کالاهای سرمایه ای و یا نیمه سرمایهای بود و در حدود ۲۰ درصد از واردات کالاها به کالاهای مصرفی اختصاص داشت.
چرا با وجود ذخایر عظیم نفت و گاز، شاه به سمت دستیابی به انرژی هسته ای رفت؟
شاه اعتقاد داشت که نفت سوخت نیست و یک سرمایه است، یعنی کالا و ماده ای باارزش است و نباید آن را سوزاند و یا خرج کرد. در مورد گاز هم مقدار گاز در ایران بسیار کم بود و میزان استخراج به حدی نبود که بتوان جایگاه ویژه ای را برای صادرات آآن در نظر گرفت. بنابراین شاه نتیجه گرفت که برای تامین انرِژی باید از منابع دیگری استفاده کند که سالم تر و پایدارتر باشد.
۲۷۰۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱٣٨۹
|