یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ (۵) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : به ساواکی ها وسلطنت طلبان دروغگو

عنوان : چطور شده صحبتهای باغبون وسرایدار جعلی نیست ومیشود به ان استناد کرد ولی حرف سفیر شاه در سازمان ملل را انکار میکنید
یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.




مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.




این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!




راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.




در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.




اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.




شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد‌نظر قرار دارد.




به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.




با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست‌زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها هم می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.
۲۷۱٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به ساواکی ها وسلطنت طلبان دروغگو

عنوان : چطور شده صحبتهای باغبون وسرایدار جعلی نیست ومیشود به ان استناد کرد ولی حرف سفیر شاه در سازمان ملل را انکار میکنید
فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات ۹۴ تا ۹۷) می‌نویسد:




یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.




مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.




این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!
۲۷۱٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : بتی که ترک خورده است و نمی شکند
«وظیفه ی یک سیاستمدار صدیق خوشبخت کردن جامعه یا تقلیل بدبختی های آن است،در آنجا که سیاستمدار از تحقّق این وظایف باز می مانـَد، با صداقت و شهامت اخلاقی باید از کار، کناره گیرد تا از سوق دادن جامعه به آشوب و انقلاب جلوگیری کند»کارل پوپر

سالها پیش در میان جدال مدعیانی که هر یک خویش را میراث خوار مصدق و راهش می دانستند،مسعود بهنود مقاله ای نوشت با عنوان «کار دشوار مصدقی بودن» وبا همان قلم شیوا، طرفین آن دعوا را به این نکته توجه داد که پیرو مصدق بودن، نه آن کاریست که از هر بی سرو پایی بر آید! جدال اما همچنان ادامه دارد، هر کس به شیوه ای می خواهد خود را پیرو «واقعی» مصدق و راهش معرفی کند. نام مصدق سالهای بسیاری،پیش و پس از انقلاب سمبلی برای بخشهای مهمی از اپوزیسیون بوده است که با استفاده از رانت «مصدقی» بودن، مخاطبینی را برای خویش در افکار عمومی دست و پا می کرده اند. شاید اگر نام و عکس مصدق نبود،بسیاری از نیروهای اپوزیسیون، اکنون تنها به گوشه ای از تاریخ بدل شده بودند. طی این سالها اما محبوبیت مصدق در میان توده های مردم نیز انکار ناشدنی بوده است. در میان ایرانیان کمتر کسی را می توان یافت که از او به نیکی یاد نکند و شکست او را به مثابه بر باد رفتن آرزوهای یک ملت نداند. از هر سو که نگاه کنی مصدق یک قهرمان است،نفت را ملی کرده و بعد طی واقعه ای که کودتا نام گرفت، مظلومانه از دفتر نخست وزیری راه زندان در پیش گرفت. و مگر در این تاریخ قهرمان مظلوم کم داشته ایم؟ نقد کردن «قهرمان مظلوم» اما کاری به غایت دشوار است. خصوصا اگر مصدق باشد. از نقد مصدق اپوزیسیون خوشش نمی آید زیرا خاطره ی او را دستمایه ای برای معارضه با حکومت می داند، مردم نیز از مخدوش شدن چهره ی افسانه ای بتهایشان راضی نخواهند بود. حتی دیگر حکومت هم مثل قبل از شکسته شدن این بت خوشحال نمی شود چرا که خود را در گیر و دار« نهضت ملی» دیگری می پندارد. اینگونه است که امروز حتی عالیرتبه ترین مقامات جمهوری اسلامی در سخنرانیهای رسمی خود زبان به ستایش مصدق می گشایند تا یاد آور شوند که در معرکه ای مشابه گرفتار آمده اند. تاریخ ما اما تاریخ بت تراشی و بت شکنی است،دار و دسته ای از راه می رسند،بتی می تراشند و خلق را به پرستشش می خوانند شاید که نذر و قربانی هم نصیب آنها شود و بعد، آنان که از آن نمد کلاهی به یغما نبرده اند، تمام توان خویش را برای لجن مال کردن و در هم کوبیدن «بت» دیگران به کار می بندند. در این میان، البته آنچه قربانی می شود آداب نقد منصفانه است. آنچه که پیرامون موقعیت مصدق در جامعه ی ایران گفته شد وقتی در این زمینه ی فرهنگی سیاه و سفید نگر و بت تراش و بت شکن قرار می گیرد،کار نقد را دو چندان دشوار می کند. خصوصا اگر نقد به اصل حرکت«ملی شدن نفت» و تچزیه و تحلیل آن از منظر عقلانیت توسعه راجع باشد.

به نظر می رسد اما تاریخ را باید دوباره و این بار از نظر گاهی دیگر خواند. این دوباره خوانی در مورد سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ لازم تر به نظر می رسد. تاریخ آن سالها را یا ناسیونالیستهای ایرانی نوشته اند و طبیعتا جز ستایش مصدق به زبان نیاورده اند، یا سلطنت طلبان نوشته اند و باطبع جز ستایش از آنچه قیام ملی ۲۸ مرداد می خوانندش بر قلم نرانده اند،یا مارکسیست - لنینیستهای ورشکسته ای که تاریخ نگاریشان تنها به انگیزه فریب دیگران و تطهیر خویش صورت می گیرد.

نقد تاریخ آن سالها مستقل از این سه جریان و از نظر گاهی متفاوت، همان کار دشواریست که باید به انجامش رساند، باید دید در آن سالها کدام سیاست رفاه و خوشبختی مردم راافزون می کرد و از رنجشان می کاست. آیا راهی که جبهه ی ملی و مصدق می رفتند به سوی چنین هدفی بود؟ آیا تلاش برای ملی کردن نفت و لجاجت در مذاکرات و در پیش گرفتن راه انزوای بین المللی، تنها راه توسعه ی کشور بود؟ باید به این پرسشها و پرسشهای بنیادی تری که در مورد عملکرد مصدق و کارنامه ی سیاسی وی وجود دارد جدی تر اندیشید. مصدق آیا رهبر شایسته ای برای گذار ایران از یک جامعه ی عقب مانده ی روستایی به یک جامعه ی مدرن بود؟ مصدق یک پوپولیست عوامفریب بود یا دموکرات مشروطه خواه؟سیاست موازنه ی منفی او تا چه حد واقع بینانه بود؟راه مصدق آیا به توسعه ی ایران ختم می شد؟

مصدقی باشیم یا نباشیم،سایه ی سنگین او را همواره بر سپهر سیاست ایران احساس می کنیم، امروز اما می رود تا رفته رفته در آن تصور «مصدق قهرمان» رخنه ی جدی ایجاد شود. نقدهای افرادی نظیر مرتضی مردیها،موسی غنی نژاد و حاتم قادری که می کوشند از نظرگاهی متفاوت ازناسیونالیستها،سلطنت طلبان و مارکسیست – لنینیستها مصدق را نقد کنند هر روز خوانندگان بیشتری می یابد. نسل جدید روشنفکران ایرانی باید با نقد آن سالها از آن تصورات باطل ناسیونالیستها و مارکسیستهای دهه بیست دوری کند ومدرنیزاسیون و توسعه ی کشور را فدای هیچ آارمان انتزاعی نکند،این درس بزرگ بازخوانی آن سالهاست. تاریخ را اگر از نظر گاه توسعه بازخوانی کنیم، چه بسا که بتهای فراوانی یا ترک بخورند یا حتی دلقک به نظر برسند. غبار تعصبات که فرو بخوابد نه سیاهها آنقدر تیره خواهند بود و نه سپیدها درخشندگی سابق را خواهند داشت.راست می گفت آن مرد کاشانی که« چشمها را باید شست»
۲۷۱٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : خاطرات سلیمان بهبودی پیش خدمت رضاشاه
کتاب خاطرات سلیمان بهبودی پیش خدمت رضاشاه را چنانچه نخوانده اید حتما بخوانید. چهره دیگری از رضاشاه در آن ترسیم شده است که با چهره ای که دشمنان ایران از این پادشاه خدمتگذار ترسیم کرده اند تفاوت دارد. سلیمان بهبودی نیز ارتشی بود و خط خوبی داشت و رضاخان سردار سپه او را برای اداره دفتر خود و اداره امور منزل برای رفت و آمد سیاستمداران برگزید. برای این نوشته دو خاطره از آن کتاب را نقل می کنم؛
۱- سلیمان بهبودی از یک شب عید که حقوق و پاداش اهل دربار داده می شد در حضور رضاشاه بود و صحبت شیرینی اضافه حقوق و عیدی شب عید از جانب سلیمان بهبودی مطرح می شود. بهبودی می گوید وقتی که رضاشاه را سر کیف دیدم عرض کردم؛ قربان بین ما ایرانیان مثالی هست. فرمودند مثلا؟ عرض کردم می گویند از دریا چه یک جام آب برداری و چه یک جام آب بریزی فرقی نمی کند، خداوند به اعلیحضرت همایونی همه چیز داده و به اندازه یک مملکت بلژیک شاید بیشتر ملک و نقدینه داده است. به محض اظهار این مطلب چنان تغییر حال دادند که واقعا رنگ صورت برافروخته شد و سفیدی چشم به کلی تغییر کرد و ازپشت میز تحریر بلند شدند و آمدند وسط اتاق و چند بار نفس عمیق کشیدند، دستهای خود را به هم مالیدند و طوری تغییر حال دادند که حال سکته به بنده دست داد... ساکت و بی حرکت ایستادم. بعد از اینکه چند مرتبه طول اتاق را قدم زدند و آههای سرد کشیدند با رنگ پریده به این شرح فرمودند؛ من خیال می کردم کارهایی که می کنم شماها که مثل پیراهن تن من می مانید میدانید و به دیگران که نمی دانند می گویید؛ امشب فهمیدم که متاسفانه شما هم نمیدانید و خیلی باعث تاسف من شد. آن وقت به بنده نزدیکتر شدند تا حدی که نفس اعلیحضرت همایونی به بنده می خورد و سوال فرمودند؛ پدر شما مرده یا زنده هست؟ خواستم جواب بدهم خودشان فرمودند؛ میدانم، مرده. باز فرمودند ؛ چه ثروتی داشت؟ خودشان فرمودند میدانم چه داشت. میخواهم بگویم که وقت مردن من نیز مانند پدر تو خواهم مرد؛ در وقت مردن دو ذرع و نیم چلوار خواهم برد، آنچه هست و من دارم همین جا می ماند. اینها که من دارم آبروری مملکت است. اگر منظور املاک است تمام شان می ماند. من می بینم صاحبان املاک مزوروعی به این خوبی اصلا به آنها توجه ندارند و بکلی ویرانه شده است. سرتاسر شمال بهترین املاک مزروعی است که میتوان از عایدات آن بودجه مملکت را تامین کرد. تو که جغرافیا و تاریخ خواندی می دانی سوئیس کجاست و چه دارد، آیا سوئیس مثل ما نفت دارد؟ معدن دارد؟ جز چند کارخانه ساعت سازی چیز دیگری دارد؟ هیچ میدانی مملکت به این کوچکی بودجه اش از بیشتر ممالک بزرگ بیشتر است؟ از کجا این عایدات را می آورد؟ فقط منظره های زیاد دارد، ولی آن منظره ها ر ا تمیز نگاه داشته و زینت کرده و وسیله آسایش برای جهانگردان تهیه کرده است. این است که از بیشتر نقاط دنیا جهانگردان در موقع معین پولهای خود را می برند و در آن جا خرج می کنند و بر می گردند. ما که هر گوشه از مملکت مان سوئیس است چرا وسیله تهیه نکنیم که از این پولها در مملکت ما هم خرج شود و استفاده ببریم؟ مگر فراموش کردید که من دستور دادم در مازندران به متمولین اطلاع دهند و اعلان کنند هرکس بهترین عمارات را که دارای تمام وسایل زندگی باشد بسازد من جایزه میدهم ولی کسی اقدام نکرد. منظورم این بود که اگر خارجی ها در ایران به شمال خواستند بروند اقلا جای خواب راحتی داشته باشند به همین مناسبت دستور دادم کنار راه آهن نزدیک شهرها و قصبات عمارتهای کوچک بسازند. شنیده ام در سوئیس اگر کسی بخواهد جنگل ببیند باید برود به جایی و اگر دریا بخواهد ببیند برود جای دیگر و جلگه و دشت جای دیگر. اما در رامسر ما در یک نقطه که بایستد با حرکت دادن سر، هم جنگل و هم جلگه و هم دریا خواهد دید. خداوند محل به این خوبی به ما داده آنوقت به آن کثافت افتاده بود، عاقبت مجبور شدم خودم این کار را بکنم. آب معدنی رامسر کجا پیدا می شود؟ چرا نتوانستیم استفاده ببریم؟ به تجار و سرمایه داران سفارش و تاکید کردم کارخانه بیاورید نیاوردند، خودم آوردم، باز تاکید و سفارش کردم مهمانخانه بسازید و تشکیل شرکت بدهید نکردند. ... من می بنیم بهترین آب و هوا و بهترین منظره طبیعی را داریم چرا استفاده نبریم؟ من امروز پادشاهی هستم مالک و زارع، مهمانخانه چی، کارخانه چی، و حمامی. مگر من نمیدانم پادشاه مملکت نباید این کارها را بکند؟ اما ملاحظه می کنم که فرد ایرانی امروز که صد تومان خرج می کند میخواهد فردا صد تومان از خرجی که کرده عایدی بردارد، درصورتی که خارجیها میلیونها تومان خرج می کنند و سالها فعالیت می کنند، و بعد از سالها زحمت بهره بردای می کنند. منهم مملکتم را دوست دارم، بنابر این شخصا اقدام می کنم. فردا هم که رفتم تما آنچه که کردم می ماند برای مملکت. بعد از یک ساعت فرمایش، درحالی که واقعا به گریه افتاده بودم بنده را با کمال تاثر و ناراحتی مرخص فرمودند.
۲- یک شب سلیمان بهبودی بستر رضاشاه را برای خواب آماده می کند و رضاشاه مشغول خواندن آواز برای خودش بوده. بعد از بهبودی میخواهد که او نیز آوازی بخواند که بهبودی می گوید اعلیحضرت بهتر میخوانند. بهبودی می نویسد؛ فرمودند؛ سلیمان من بداخلاق هستم؟ (همه کسانی که برخورد شخصی با رضاشاه داشته اند بشدت از او حساب می بردند) عرض کردم خیر قربان. بعد نشستند روی تخت و با تشدد فرمودند؛ "سلیمان من چهل سال است که برای پیشرفت کار مملکت سگرمه هایم را در هم کشیده ام. این مردم به ممحض اینکه لبخند به آنها بزنم فورا می آیند روی دوشم. والا دلیل ندارد که دایم خودم را زحمت بدهم و اینطور وانمود کنم. اگر افراد و کارکنان دستگاه کارشان را روی حساب و قاعده انجام بدهند چرا من خود را این طور نشان بدهم؟ من بد اخلاق نیستم، مرا وادار به این طرز می کنند.
با مطالعه این بخش از خاطرات بهبودی بخش دیگری از مشکلات رضاشاه در اداره جامعه اش را در میابیم. برای جامعه ای که به رشوه و حق کشی و استبداد عادت کرده بود، طی کردن راه دمکراسی یک شبه ممکن نبود. این که میگوید تا لبخند میزنم سوء استفاده میکنند حاکی از آن است که قاجارها جامعه ای ببار آورده بودند که مسئولیت را درک نمی کرد. در این مورد کتابهایی چون «حاجی بابای اصفهانی» از جیمز موریه بسیار گویاست و اخلاق های زشت مردم ما را در آن دوران نشان میدهد. واقعا گذراندن آن مردم و رساندن شان به دنیای متمدن کاری بود کارستان که رضاشاه و محمدرضاشاه انجام دادند.
۲۷۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : ولایت مردم را شعار و پیشه کنیم
ماده اول ودوم «قانون اساسی» اشاره شده کامنت قبلی، از اختیارات شاه و آخوند بیان میکند و حتی «اشاره» کوچکی به ولایت مردم نمیشود. من فقط خواستم بیان نمایم که «قدرت» جامعه خوب بین این دو عامل استبداد و خشونت تاریخ معاصر ایران تقسیم گشته بود. اینکه همه هزاران بار میگویند که این رژیم برخاسته و ادامه دهنده همان رژیم سابق است و هردو مکمل هم بوده اند، نه بگوش بازماندگان حکومت پهلوی میرود و نه بگوش طرفدارن رنگارنگ جمهوری اسلامی. یکی خواست سر «دیگری» را زیر آب کند (مقاله رشیدی مطلق !) که «رو دست» خورد و کله پا و سرنگون گردید.هردوی این رژیمها جنایتکار ننگ بشریت بوده و هستند.  
۲۷۱۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : در جواب به لقمان شمال، قانون شکنی هم می تواند خوب باشد و هم بد و هم عوارض جانبی آن غیر قابل پیش بینی ولی سرنوشت ساز برای یک ملت!
لقمان شمال به دو اصل مهم در قانون اساسی مشروطه اشاره کرده است که نقش مخرب روحانیون در پیشبرد اهداف مدرنیته را تضمین می کرد. اگر طبق این قوانین عمل می شد و رضاشاه قانون شکنی نمی کرد، ۵۰ در صد جامعه ایران که زنان باشند هیچوقت آزاد نمی شدند که امروز بخش بزرگی از رهبری تظاهرات یکسال اخیر را بعهده بگیرند. قانون شکنی های رضاشاه و شاه در مورد زنان باعث شد که نیمی از جامعه که زنان باشند به حال و روز زنان در عربستان گرفتار نشوند. قانون شکنی های ایندو پادشاه باعث شد که اولین صف مبارزات علیه این رژیم را زنان ایران از همان آغاز ورود خمینی تشکیل بدهند و در عین حال با مرد سالاری در خانه هایشان مبارزه کنند. انگار این مبارزات کم بودند که باید فرزندانشان را هم طوری بار می آوردند که امروز ۶۵ درصد دانشجویان دختران باشند و پسران خود را طوری بار بیاورند که مردسالاری مقوله ای احمقانه و تبعیض آمیز ارزیابی کنند.

در ۱۵ خرداد ۴۲ خمینی می خواست که همین قانون اساسی مشروطه مو بمو اجرا شود و روحانیون در جایگاه حقوقی خود در مجلس قرار گیرند تا جلوی هر قانون ضد زنی و یا هر اصلاحاتی را مثل اصلاحات ارضی را بگیرند و جامعه مثل زمان قاجار سنتی، مردسالار، ارباب رعیتی و غیر صنعتی و ... بماند. خمینی و همه احزاب و گروه هایی که در آنزمان از خمینی حمایت کردند و خواستار بازگشت به قانون اساسی مشروطه بودند را باید ستایش کرد که چقدر قانونمند بودند و پهلوی ها را چقدر قانون شکن. همه این گروه ها در حقیقت همان ولایت «فقیه» را می خواستند که در قانون اساسی مشروطه بود. پس از فاجعه ملی ۵۷ همه اینها تعارف را کنار گذاشتند و قانون اساسی جدید را اینبار بدون تناقضی که در قانون اساسی مشروطه بود تدوین کردند و به به و چه چه راه انداختند. با از میان بردن این تناقض در قانون اساسی دیگر کسی قادر نیست قانون شکنی کند و لعن و نفرین بر کسی که این قانون اساسی را نخواهد و آنرا بشکند.
پهلوی ها قانون شکنی کردند و ضرر این بیشتر از همه را به روحانیون، مالکین بزرگ، بازاریان و خرافه پرستان وارد کرد و انتقام خود را گرفتند و ۳۱ سال است که به هر آنچه در قانون اساسی مشروطه بود رسیدند. اگر شاه به خمینی و احزاب و گروه هایی که در سال ۴۲از او خواستند که به قانون اساسی برگردد گوش می کرد، فاجعه ملی ۵۷ رخ نمی داد، قدرت قانونمندانه و بصورت مسالمت آمیز به آیت الله ها در سال ۴۲ منتقل می شد و همه احزاب و گروه های حامی خمینی به آرزوهای خود می رسیدند. قانون شکنی های پهلوی ها باعث شد که که ایران پس از ۵۷ با عربستان سعودی شدن ایران جلوگیری شود. البته آنها به این دلائل قانون شکنی نکرده بودند ولی عوارض جانبی قانون شکنی های آنها جامعه ای است که در این ۳۱ سال می بینیم، جامعه ای که به عربستان سعودی نه می گوید و به جهان پیشرفته و مترقی و لیبرال بلی می گوید.

قانون شکنی هم می تواند خوب باشد و هم بد و هم عوارض جانبی آن غیر قابل پیش بینی ولی سرنوشت ساز برای یک ملت.
۲۷۱۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر دروغگو و نادان ایا ای جعلی است?

عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۷۱۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر دروغگو و نادان ایا ای جعلی است?

عنوان : تشکیل حزب رستاخیز
در اسفند ۱۳۵۳ ، شاه حزب رستاخیز را طی یک کنفراس رادیو – تلویزیونی به عنوان تنها حزب کشور اعلام کرد و گفت: "هر ایرانی باید عضو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن کند. اگر نشد از ایران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند ، جایشان در زندان است. آنهایی که به این حزب نمی‌پیوندند، متعلق به تشکیلات غیر قانونی هستند ، بی وطن هستند. یا باید به زندان بروند یا اینکه "همین فردا کشور را ترک کنند." (۶) همانطور که می بینید ، اعمال قدرت یک جانبه ، زور و تعیین تکلیف برای ما ایرانیان ، بی سابقه نیست ، فقط درجه‍ی شدّت و ضعف آن تفاوت دارد !
حزب فقط حزب اله ، دستاورد نوینی نیست. ما قبلاً حزب فقط حزب رستاخیز نیز داشته ایم ! با این تفاوت که شاهنشاه تسلیم ، زندان و یا ترک وطن پیشنهاد کردند و ولایت فقیه تسلیم ، زندان ، شکنجه ، تجاوز و مرگ ! شاه در ادامه‍ی سخنانش هنگام اعلام سیستم تک حزبی گفت ، در اینمورد مردم را می توان به سه گروه تقسیم کرد – گروه اول یعنی بزرگترین اکثریت که پشتیبانان رژیم هستند ؛ گروه دوم آنهائی هستند که بی طرف اند* و نباید "هیچ انتظاری از ما داشته باشند" و گروه سوم مخالفان هستند که به آنان گذرنامه بدون عوارض می دهیم برای ترک کشور ؛ و یا زندان. در پاسخ به سئوال یک روزنامه نگار خارجی شاه گفت: "دموکراسی ، آزادی ؟ این حرف ها یعنی چه؟ ما هیچ کدام از آنها را نمی خواهیم."
۲۷۱۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : داور

عنوان : شاه یا ولایت فقیه
جناب لقمان شمال، اگر شما فقط جای «پادشاه و سلطان» را با ولایت فقیه عوض میکردید، مثل قانون اساسی جمهوری اسلامی میشد که امروز بشدت و بیشتر از گذشته در حال پیاده شدن است..
۲۷۱۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : شه وشیخ ریشه واحدی دارند
چنان دین و دولت به یکدیگرند ، تو گویی که در زیر یک چادرند
نه بی تخت شاهی بود دین بجای ، نه دین بود شهریاری بپای ( فردوسی)
از قانون اساسی دوران پهلوی:
اصل اول: مدهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه‌است باید پادشاه ایران دارا و مروج این مذهب باشد
اصل دوم: مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تایید حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثرالله امثالهم و عامه ملت ایران تأسیس شده‌است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله و سَلم نداشته باشد ومعین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده علمای اعلام ادام الله برکات وجود هم بوده و هست لهذا رسما مقرر است در هر عصری از اعصار هیاتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام وحجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکوره باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضای عصر اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلس عنوان می‌شود به دقت مذاکره و غور رسی نموده هریک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشنه باشد طرح ور د نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأی این هیات علماء در این باب مطاع و بتبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عصر عجل الله فرجه تغییر پذیر نخواهد بود.
رژیمهای مستبده پهلوی و خمینی مکمل همدیگرند.عدم شناخت کافی از سر دیگر ارتجاع( روحانیت؟) باعث انحراف جدی در انقلاب آزادیخواهی مردم ایران در ۱۳۵۷ شد. نظام آینده ایران (حاکمیت مردم بر مردم) بدون طرد و مبارزه با عوامل این «دو» فرم استبداد، پایه نخواهد گرفت.  
۲۷۱۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۵٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست