یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

"نگاهی به تاریخچه رسمیت زبان ترکی در ایران" - مهران باهارلی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : آیدین

عنوان : "اتحاد خوبست برای آنها و تفرقه برای ما ؟ دلیل ان را میدانید ؟"
جناب پیروز،
اتحاد ما بر اساس شیعه گری بود، آن هم به مدد جمهوری اسلامی دیگر خریداری جز چند مراد و مریدانشان ندارد. اتحاد جدید نیاز به فکر جدید دارد. من هم فکر جدیدی در ایران بالخص فارسها نمیبینم. ما ترکها از این اتحاد فعلی ثمرمان ده میلیون آسیمیله شده و نسلی سرگردان هویت و استحاله فرهنگی است. این "اتحاد" برای شما خوب است. حدود پنجاه الی یکصد و پنجاه قوم زبان شما بعنوان زبان ملی گرفته و زبان خود را از دست دادند. این آسیمیله شده ها حتی کاسه داغتر از آش نیز شده اند. به عوض احیا زبان و فرهنگ خود تبدیل به سربازان تفکر شوونیستی شده اند. گیلکها به روزی افتاده است که فرزندانشان شرم دارند خود را گیلک بنامند چرا که مفهومی دیگر یافته. لر هکذا، عرب هکذا، ترک هکذا. اسم این اتحاد نیست، استعمار و استثمار است. اگر اروپاییها متحد شدند دلیلش فقط این است که شعورش را داشتند. ما هم اگر متفرق میشویم، فقط دلیلش این است که شعورمان همین قدر است.
٣۱۶۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : قدرت و زبان
بعد از مطالعه این کتاب( مقاله و کامنتها) دوست دارم مطالبی را خدمت عزیزان مطرح کنم. محتوای مقاله و کامنتها را میتوان به عناوین زیر تلخیص کرد:
۱- تاریخ
۲- زبانشناسی
۳- سیاست
استناد به تاریخ و زبانشناسی وقتی معتبر و قابل اتکا ست که " بیطرفانه" باشد. و آنها هم بیطرفانه و علمی و دقیق نوشته شده باشند. متأسفانه نه نویسنده مقاله به این امر توجه کرده و نه پیام نویسان، این اصل اساسی دانش را رعایت نموده اند. بدون بیطرفی علمی "متن" فاقد ارزش و اعتبار است و بجای حل مسئله به دهها مشکل غیر قابل حل فرامیروید که رهایی از آنها ممکن نیست.
پس اجازه بدهید حرمت دانش را نگهداریم و متد نادرستی هم در رابطه با آن به کار نبریم.

بهتر است مسئله "زبان" را در سیاست مورد توجه قرار بدهیم که اشخاص با توجه به مقوله " نفع" با آن بر خورد کنند، و شفاف، سود خود را در نظر گیرند. نه خود را فریب دهند و نه دیگری را.

اینجا عاملین ذینفع اینها هستند:
۱- من
۲- تو
۳- خارج
ایده آل آنست که با خارج قطع ارتباط کنیم و مسئله را بین خود حل نماییم. اما اینکار در دنیای امروز ممکن نیست و غیر عملی ست. نمیتوان خود را ایزوله کرد و در انزوا قرار داد. خواه ناخواه پای او در میان است و سودش را میجوید. راه حل چیست؟

-وجود او را در حد مجاز یعنی مطابق معیار های استاندارد جهانی و بشری بپذیریم و محدودش کنیم. اینکار ممکن و عملی ست.

و اما سود من و تو در این مسئله (زبان):
موضوع زبان پیوند دارد با قدرت، فرهنگ و اقتصاد. یعنی در این سه چوبه قابل حل است. نام دیگر این سه گوشه " حکومت" است.

برای آن، سه فرم و محتوای مثبت در نظر گیریم :
۱- فدرال . ۲- غیر فدرال. ۳- سوسیالیستی ؛ که هرسه دارای محتوای "دموکراتیک و عدالت اجتماعی نسبی " میباشد.

در تئوری، حکومت میتواند بر پایه سیستم سرمایه داری و غیر سرمایه داری قرارگیرد.
آنچه تا بحال بشر توانسته بسازد سیستم سرمایه داری بوده است. سیستم غیر سرمایه داری متأسفانه هنوز که هنوز است موجودیت عینی پیدا نکرده تا شاهدش باشیم.

پس میتوان گفت ما با این فرمها روبرو هستیم:
۱- حکومت فدرال بر پایه سیستم سرمایه داری با محتوای دموکراتیک و عدالت اجتماعی.
۲- حکومت غیر فدرال برپایه سیستم سرمایه داری با محتوای دموکراتیک و عدالت اجتماعی
۳- حکومت سوسیالیستی برپایه سیستم غیر سرمایه داری با محتوای دموکراتیک و عدالت اجتماعی

اینجا میتوان انتخاب کرد نفع شخص ( قدرت ، اقتصاد، فرهنگ « زبان») در کدام نوع از حکومت بهتر تأمین میشود.

حکومت را میتوان در رابطه:
- " اتحاد" با دیگران
- یا "جدا " از دیگران یعنی در " اسقلال کامل" ، برگزید.

منافع را توسط قدرت حفظ میکنند. بدینجهت ضروریست که قدرت تقسیم شود تا همه بتوانند منافع خود را حفظ کنند. اعتماد خوبست ولی تقسیم قدرت مطمئن تره.

ما در روند "انتخاب" ، با دو عامل «آزادی» و «اجبار» سرو کار داریم. یا باید در رابطه با دیگری آزادی را بپذیریم و او را آزاد بگذاریم که راهش انتخاب کند و یا باید اجبار را برگزینیم و او را با " زور" وادار کنیم که اتحاد را بپذیرد، و در صورت عدم قبول، حل مشکل را به دست " خشونت" بسپاریم.

من شخصاً "آزادی" را انتخاب کرده ام. چرا که مخالف خشونتم. ولی آنان که "اجبار" را برگزیده اند و یا بر میگزینند روشن است که باید پاسخ گوی عواقب اعمال خشونت آمیز خود باشند.

پس مسئله زبان، در حکومت، با حکومت، و در فرم آن ، در اتحاد با دیگری و یا مستقل از دیگری، بر اساس منافع فردی و یا منافع مشترک، حل میشود. نه با دست اندازی مغرضانه به علوم تاریخ و زبانشناسی.

مشکل زبان و فرهنگ با حل مسئله حکومت، و فرم آن یعنی با حفظ منافع طرفین از طریق تقسیم قدرت سیاسی قابل حل است. به عبارت دیگر:

راه رفع مشکلات فرهنگی در ایران از راه تقسیم قدرت سیاسی میگذرد.
نه از کوره راههای تاریخی و زبانشناسی مغرضانه.

تکلیف فرم و محتوای حکومت را میتوان از راه رأی گیری و رفرا ندوم تعیین کرد. و همین طور مسئله اتحاد و استقلال را.

نیاز به هیج گونه خشونتی نیست. ما تنها نیاز به " آگاهی" داریم. آگاهی عمیق و وسیع و انسانی.

به امید حل مشکلات با صلح و دوستی و مسالمت.
٣۱۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : حرف از این روشن تر ؟
جناب قزوینی،
اروپای هفتاد و دو ملتی و چندین زبانه ای همه روایت ها را قبول کرده و زیر یک پرچم گرد آمده تا پایمال قویتر نشود. ش(ما) این روایات را قبول ندارید(یم ). فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ممکن است ، به کوری چشم دوست و کام دشمن ، نه از تک نشان مانده باشد و نه از تک نشان. "حرف از این روشن تر" مبارکتان باشد.
٣۱۶۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : زبانشناسی علمیست که هیچ ربطی به دمکراسی و دیکتاتوری ندارد. علم هم احساسات وعواطف من و شما سرش نمی شود که به نفع یا ضرر من یا شما حکم دهد.
آقای قزوینی،
مگر علم داستان و افسانه و قرآن و حدیث است که هزاران تعبیر داشته باشد و با اسناد و مدارک بیگانه باشد؟ علم زبانشناسی چه ارتباطی به دمکراسی دارد جناب. زبانشناسی نه دمکراسی سرش می شود و نه دیکتاتوری، نه شاه می شناسد و نه گداعلی. زبانشناسی علم است و کشف می شود مثل نفت که هست و کشف می شود... با پیش کشیدن دمکراسی در علم زبان شناسی نمی توانید از حقایق و واقعیت ها بگریزید. پس بهتر است با حقایق هر چقدر هم ناخوشایند روبرو شویم.

اسنادی را که دوستان در اینجا رو کرده اند از اعتبار جهانی برخوردارند که ثابت می کنند مقاله ی آقای باهارلی از اساس بی پایه است. نه ایشان و نه هیچیک از شما حتی یک سند که ثابت کند حرف شما درست است را تا حالا رو نکرده اید. عزیز من، این مسئله فقط با سند و مدرک حل می شود و بس و هیچ ربطی به دمکراسی و دیکتاتوری ندارد. علم را نمی توانی تابع احساساتت کنی، علم نه احساساسات سرش می شود و نه دمکراسی و دیکتاتوری سرش می شود. مطالب را قاطی پاتی نکن. این بنفع هیچکس بخصوص خودت نیست.

بهتر است بگویی من سند ندارم و از اسناد علمی موجود در دانشگاه های معتبر در رابطه با زبان ترکی و فارسی دل خوشی ندارم چون برخلاف احساس و عواطف من گواهی می دهند. نه اینکه علم را با دمکراسی و احساساتت قاطی پاتی کنی و فکر کنی خریدار دارد. همین نظرت را به یک دانشگاهی نشان بده ببین چه جوابی به شما می دهد. روی هوا که نباید حرفی زد، دوست عزیز.

فقط از خودت بپرس که چرا نویسنده این مقاله در دفاع از مقاله اش ترجیح داده سکوت کند. شما باید به او ایراد بگیرید که چرا روی هوا مقاله ای نوشته است که خودش بهیچ وجه قادر نیست از آن دفاع کند. آیا مدافع او باید شما باشید یا اسناد و مدارک؟ از نویسنده بخواهید که اگر مدرکی دارد رو کند و نه اینکه به کسانی ایراد بگیرید که دارند حقایق را با سند و مدرک به شما و من می گویند. آیا نباید از اینها تشکر کرد و از نویسنده مقاله ایراد گرفت که کارش را درست انجام نداده است؟

به رضا قزوینی، زبانشناسی علمیست که هیچ ربطی به دمکراسی و دیکتاتوری ندارد. علم هم احساسات وعواطف من و شما سرش نمی شود که به نفع یا ضرر من یا شما حکم دهد.
٣۱۶۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : علی رضا قزوینی

عنوان : روایتهای موازی
با خواندن مقاله فاضلانه آقای بهاری و دیگر بحثهایی که در باره آن در این صفحه ثبت شده اند، یک واقعیت روشنتر از هر وقت دیگری خودنمایی میکند: اینک روایتهایی موازی از تاریخ منطقه، زبان فارسی، زبان ترکی و ... در میان اهالی و روشنفکران فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن مطرح است. هرکسی روایت خود را دارد که گاه به بهانه نشر چنین مقالاتی در یک سایت فارسی، این روایتها در یک جا منتشر میشوند اما در شرایط معمولی هر روایتی به هر خانه ای گفته، شنیده و پرورده میشود. دموکراسی هم همین است. مگر اینکه دولتی بخواهد یکی از این روایتها را غالب کند که در آنصورت دیگر دموکراسی نیست و آن رژیم شاهی و اسلامی ۸۸ ساله اخیر در ایران است. طرفداران روایت دولتی و فارسی از این مقوله ها زیاد عصبانی نشوند و انرژی خودرشان را برای تکرار آن به هدر ندهند. ما آن روایت را حفظ هستیم و اگر نیازی دیدید و خودتان فراموش کردید، میتوانید از حافظه ما استفاده کنید. مسئله اینجاست که ما آن روایت را قبول نداریم. حرف از این روشنتر؟
٣۱۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : جناب آبدین، شما با نظر خود دانشگاه کمبریج را بعنوان یک منبع و مرجع معتبر در علم زبانشناسی مردود اعلام کرده اید. این خیلی شهامت می خواهد، حال دلائل خود را برای این نظرانقلابی تان ارائه بفرمایید.
جناب آبدین محترم، حامد و ناشناس با رجوع به منابع معتبر بین المللی حرفهای خود را ثابت کردند. منبع شما فقط خود شما هستید، اینکه نمی شود. آیا شما مراجع علمی مثل دانشگاه کمبریج را قبول دارید یا نه؟

من کدامیک را باید باور کنم، شما را که بدون رجوع به هیچ منبع معتبری نظر می دهید و در حقیقت با نظرتان دانشگاه کمبریج و امثالهم را رد می کنید را، یا پژوهشهای علمی معتبر دانشگاه کمبریج را که اعتبارش را مدیون بکار بردن روشهای علمی است و شهره جهان است را؟ آدم خردمند کدامیک از شما دوتا را قبول می کند؟

زبان شناسی یکی از مهمترین رشته های علوم انسانیست و کمبریج یکی از بنیانگذاران این رشته و تحقیق و پژوهش در این رشته است. وقتی شما یک تنه به جنگ این دانشگاه می روید بدون آنکه هیچ تخصصی در این رشته را داشته باشید، انتظار نداشته باشید که ما حرف شما را بپذیریم و به نظر شما اعتراض نکنیم. اگر منبعی می شناسید که نظر شما را حمایت می کند لطفا ما را در جریان بگذارید تا ما آن منبع را بررسی کنیم و ببینیم درجه اعتبارش چیست.

جناب آبدین، شما با نظر خود دانشگاه کمبریج را بعنوان یک منبع و مرجع معتبر در علم زبانشناسی مردود اعلام کرده اید. این خیلی شهامت می خواهد، حال دلائل خود را برای این نظرانقلابی تان ارائه بفرمایید.

متشکرم.
٣۱۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : اتحاد و تفرقه
جناب آیدین،
در" کمتر از پنجاه سالی که یکصد و پنجاه کشور و ملت زاییده شد و چند برابر آن تعداد مناطق خودمختار و ممالک کنفدراسیونی متولد گردید " امریکا بیش از هفتصد پایگاه نظمی در دنیا بر قرار کرد و قاره اروپا ( جز روسیه که نیمه آسیایی و هنوز دشمن است ) متحد گردید.و اینها کشور هایی هستند که قرنها سابقه پدر کشتگی و دو جنگ جهانی را در کارنامه خود دارند و تعداد زبانهای گوناگون آنها چندین برابر ایران است. اتحاد خوبست برای آنها و تفرقه برای ما ؟ دلیل ان را میدانید ؟
٣۱۶۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : آیدین

عنوان : زبانهای هند و اروپایی
جناب حامد حمیدی،

وجود چند کلمه مشترک بین این سه زبان دلیل محکمی برای ادامه هم خواندن این زبانها نیست. اسم گذاری هر سه زبان با اسم فارسی، در صورتی که هیچ کدام از آنها در زمان خودشان یا تولدشان فارسی نامیده نمیشدند اشتباه بوده است. زبان فارسی امروزی به هنگام ورودش به ایران دری نامیده میشد، هنوز هم در افغانستان دری و در تاجیکستان تاجیک نامیده میشود. آن دو دیگری هم هکذا. هر سه زبان جزو زبانهای هند و اروپایی هستند. "فارسی" باستان اسامی مفرد، مثنی و جمع داشت ولی فارسی فقط مفرد و جمع را دارد. "فارسی" باستان مذکر، مونث و خنثی داشت ولی فارسی ندارد.
لغاتی هم که مثال زدید منحصر به این سه زبان نیستند. به اسب در سانسکریت آشوا گفته می شود که بسیار نزدیکتر از اسب به آسپا (در "فارسی" باستان) است. دیو در سانسکریت دانوا است که باز بسیار نزدیکتر از دیو به دایوا است. مارتیای "فارسی" باستان عینا در سانسکریت و به همان شکل است و باز با "مرد" فاصله اش بیشتر است. "براتر" عینا در سانسکریت وجود دارد و در اکثر زبانهای هند و اروپایی هم استفاده میشود.
شباهت این سه زبان، بخصوص "فارسی" باستان به زبان سانسکریت بیشتر از شباهتشان به یکدیگر است. بر خلاف همه زبانهای دیگر مرسوم در ایران، منجمله زبان ترکی، که همه ایلات و دهات خود را دارند، هیچ ایل فارسزبان در ایران نمیتوان یافت و اکثریت دهات فارس نیز خود زبانهایی داشتند که در دوره پهلوی و در سایه سیاستهای تکزبانی آنها از بین رفتند. ایلات فارس زبان به وفور در افغانستان و تاجیکستان یافت میشوند. علت هم مشخص است، زبان فارسی از آنجا و توسط حکومتها و شعرای درباری وارد ایران شده است. این هم اصلا اشکال ندارد. خیلی هم خوش آمده است. مکاتب و دیوانها مدتهای مدیدی از این زبان استفاده نموده اند و در نهایت یک توده جمعیتی کاملا مشخص پدید آمده است که زبان مادریشان فارسی است، منافع مشترک زبانی - فرهنگی دارند. زایش این توده مانند هر قوم و ملت دیگری رخ داده است و حقوقشان کاملا باید محفوظ باشد. اکنون دیگر میتوان از فارسزبانها با عنوان فارسها و حتی ملت فارس یاد نمود. این ملت حقوق ملی خود را دارد و حق دارد که از زبان خود مراقبت نماید. اصلا نیازی نیست که زبان فارسی را ادامه زبانهای مرسوم در این منطقه دانست تا وجودش را توجیه نمود. عصر جدید، عصر شجره ها نیست، عصر ملتهاست. در کمتر از پنجاه سال یکصد و پنجاه کشور و ملت زاییده شد و چند برابر آن تعداد مناطق خودمختار و ممالک کنفدراسیونی متولد گردید. هیچ کس هم از اینها شجره نامه نخواست.
٣۱۶۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : رحمانلو

عنوان : آقای باهارلی، برادر مقاله ای بدون منبع معتبر نوشته اید
آقای باهارلی، برادر مقاله ای بدون منبع معتبر نوشته اید. از شما خواسته شد منابع تان را مرحمت بفرمایید ولی خبری از شما تا حالا نشده است.

امیدوارم اخبارروز بعدها فقط مقالات علمی در این بخش منتشر کنند تا به آگاهی ما اضافه کند و نه اینگونه مقالات که بیشتر داستانسرایی است. از زحمات نظر دهندگان مطلع باید تشکر کرد که برخوردی مودبانه و در خوری با این مقاله کردند. امیدوارم همیشه اینچنین کنند و در آگاه کردن مردم کوشا باشند شاید که نویسندگان مقالات توجه بیشتری به حرفه خود مبذول دارند. با تشکر
٣۱۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : حامد حمیدی

عنوان : باز نادرستی..
نام ایران حداقل از زمان پارثها برای قلمرو ایران بکار میرفته است. بطور واضح در
سکه-های ساسانی دیده میشود.

زبان رسمی مشروطه هم فارسی است وگرنه منشورهای ان باید به زبانهای ترکی بودند که نیستند.


سعدی و حافظ هم زبانشان فارسی بود همانطور که ترکی ایغوری و ترکی عثمانی وجود دارد. از اهالی "فارس" هستند و بنابراین "فارسی".

زبان فارسی را تنها محدود به زبان دری نیمکنند.. ضمن اینکه زبان فارسی دری خود برخاستگاه-هش از پارسی میانه در پارس است که در خراسان بزرگ (شامل بخشی از ایران مانند طوس و نیشاپور..) تحول یافته است.

جناب ماشالله رزمی باز در حوزه زبان شناسی که رشته ی وی نیست چنین افاضاتی را بیان می کند:

«باستان گرایان و بعضی از شرق شناسان از جمله آرتور کریستن سن معتقدند که گسترش سواد و اداره کشور با حساب و کتاب و جمع آوری مالیات و ثبت و ضبط در آمد ومخارج در ایران در دوره ساسانیان انجام گرفته و معمول شده است و چون زبان حکومت در آن دوره نوعی پارسی بوده لذا پایه کار دیوانی به این زبان گذاشته شده و چون شغل دیوان نیز مانند همه مشاغل در گذشته موروثی بوده و پسر کار پدر را ادامه می‌داده لذا علیرغم تغییر سلسله‌ها زبان و سیستم مالیات گیری تغییرنیافته است. اغلب دبیران هم از زبان « هزوارش » استفاده کرده‌اند یعنی نوشته‌اند گوشت و برای حاکم عرب خوانده‌اند « لحم » و برای حاکم ترک خوانده‌اند « ات ». احمد کسروی نیز متداول شدن زبان فارسی در امر نوشتن را از زمان ساسانیان می‌داند. این استدلال از آنجا ضعیف است که می‌دانیم زبان فارسی دری امروزی بعد از اسلام و از آسیای مرکزی به ایران آمده است و پارسی باستان همانقدر با فارسی امروز بیگانه است که هر زبان خارجی دیگر.»



در پاسخ به ادعاهای بی پایه جناب رزمی بایستی به چند نکته اشاره کنیم:

۱) زبان پهلوی بدون هزوارش نیز کتابت شده است که متون مانوی و متون پازند نمونه های خوبی از آن می باشند. همچنین هزوارش خود زبان نیست که حاکمان ترک و عرب آن را به کار ببرند، بلکه هزوارش همان لوگوگرام یا نماد است. زبان چینی نمونه خوبی از این نوع خط است که هر واژه ای خود دارای یک نماد است و به جای خواندان آواها، خود نماد واژه معنی واژه را بازگو میکند.

۲) در آغازینه‌ی دوران حاکمیت اعراب اموی، امور دیوانی و مالیاتی همه به زبان پارسی انجام می گشت. تا آن که در حدود هشتاد قمری در زمان حجاج بن یوسف زبان دیوان از پارسی (در واقع پهلوی یا همان پارسی میانه) به عربی برگردانده شد (نک. فرهنگ ایران پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عرب، دکتر محمد محمدی، ۱۳۷۴، ص ۹۵).

۳) زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی میانه (پهلوی) می باشد که پس از اسلام گسترش یافته و بر دیگر گویش های ایرانی این سرزمین چیره شده است. ولی ریشه پهلوی زبان پارسی کنونی را می توان به آسانی ثابت کرد. جناب ماشالله رزمی، پارسی باستان را با پارسی میانه در اینجا اشتباه می گیرد. پارسی باستان زبان پادشاهان هخامنشی بود و پهلوی (پارسی میانه) ریشه در پارسی باستان دارد. مروری بر چند واژه متعلق به هر سه زبان پارسی باستان و میانه و نو گواهی آشکار بر وجود پیوند میان این سه زبان ایرانی است:

Aspa (پارسی باستان) ) asp (پارسی میانه) ) اسب (فارسی)

Kāma (پارسی باستان) ) Kām (پارسی میانه) ) کام (فارسی)

Daiva (پارسی باستان) ) dēw (پارسی میانه) ) دیو (فارسی)

Drayah (پارسی باستان) ) drayā (پارسی میانه) ) دریا (فارسی)

Dasta (پارسی باستان) ) dast (پارسی میانه) ) دست (فارسی)

Bāji (پارسی باستان) ) bāj (پارسی میانه) ) باج (فارسی)

Brātar (پارسی باستان) ) brādar (پارسی میانه) ) برادر (فارسی)

Būmi (پارسی باستان) ) būm (پارسی میانه) ) بوم (فارسی)

Martya (پارسی باستان) ) mard (پارسی میانه) ) مرد (فارسی)

Māha (پارسی باستان) ) māh (پارسی میانه) ) ماه (فارسی)

Vāhara (پارسی باستان) ) wahār (پارسی میانه) ) بهار (فارسی)

Stūnā (پارسی باستان) ) stūn (پارسی میانه) ) ستون (فارسی)

Šiyāta (پارسی باستان) ) šād (پارسی میانه) ) شاد (فارسی)

Duruj / drauga (پارسی باستان) ) drōgh (پارسی میانه) ( دروغ (فارسی)

پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».

برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی میانه (پهلوی) نمونه هایی از نوشته های پهلوی را در زیر نقل می کنیم تا آشکار شود که حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامه زبان پهلوی عصر ساسانی است:

۱) قطعه شعری به زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا، گزارش سعید عریان، ۱۳۷۱، ص ۹۶):

Dārom andarz-ē az dānāgān

Az guft-ī pēšēnīgān

Ō šmāh bē wizārom

Pad rāstīh andar gēhān

Agar ēn az man padīrēd

Bavēd sūd-ī dō gēhān

برگردان فارسی:

«دارم اندرزی از دانایان

از گفته ی پیشینیان

به شما بگزارم (= گزارش دهم)

به راستی اندر جهان

اگر این از من پذیرید

بُوَد سود دو جهان».

۲) بخشی از کارنامه ارشیر بابکان که یکی از متون معتبر و مهم پهلوی است:

pad kārnāmag ī ardaxšīr ī pābagān ēdōn nibišt ēstād kū pas az marg ī alaksandar ī hrōmāyīg ērānšahr ۲۴۰ kadag-xwadāy būd. spahān ud pārs ud kustīhā ī awiš nazdīktar pad dast ī ardawān sālār būd.
pābag marzobān ud šahryār ī pārs būd ud az gumārdagān ī ardawān būd. ud pad staxr nišast. ud pābag rāy ēč frazand ī nām-burdār nē būd.
ud sāsān šubān ī pābag būd ud hamwār abāg gōspandān būd ud az tōhmag ī dārā ī dārāyān būd ud andar dušxwadāyīh ī alaksandar ō wirēg ud nihān-rawišnīh ēstād ud abāg kurdān šubānān raft.

برگردان فارسی:

«در کارنامه اردشیر بابکان ایدون نوشته شده است که پس از مرگ اسکندر رومی، ایرانشهر را ۲۴۰ کدخدای بود. اسپهان و پارس و سامانهای نزدیک به آن ها در دست سالار اردوان بود. بابک شهریار و مرزبان پارس و از گماردگان اردوان بود و در (شهر) استخر نشیمن داشت. بابک را هیچ فرزند نام برداری نبود. و ساسان، (که) شبان بابک بود، همواره همراه با گوسفندان بود و از تخمه دارای دارایان بود. و اندر دژخدایی (= حکومت بد) اسکندر به گریز و نهان- روش شده بود و با کردهای شبان می رفت».

بدون هیچ تردیدی هر فرد فارسی‌زبانی می تواند بیشینه این نوشته های پهلوی را دریابد و از این رو بدیهی است که میان زبان فارسی کنونی و زبان پهلوی پیوند و ارتباط کامل و مستقیمی وجود دارد و زبان فارسی ادامه همان زبان پهلوی ای است که در کتیبه های ساسانی و متون پهلوی (مانند کارنامه اردشیر بابکان) گواهی گردیده است. آشکار است که زبان های ایرانی دیگر، مانند سغدی و پارتی و خوارزمی نیز بر زبان فارسی کنونی تاثیراتی داشته اند اما پایه اصلی این زبان همان زبان پهلوی است.

در همین زمینه، خوب است مقایسه ای نیز میان زبان انگلیسی کنونی و زبان انگلیسی کهن انجام دهیم. زبان انگلیسی امروزی ریشه در زبان انگلیسی کهن دارد. زبان انگلیسی کهن اثری مشهور و حماسی به نام بئوولف از حدود نهصد سال پیش دارد. اما این داستان را هیچ فرد انگلیسی زبان امروزی نمی تواند بفهمد و تنها با گذراندن دوره های مخصوص می توان زبان انگلیسی کهن را آموخت و متون آن را خواند. برای نمونه چند سطری از همان حماسه بئوولف را به زبان انگلیسی کهن می آوریم:

oretmecgas æfter æþelum frægn:

"Hwanon ferigeað ge fætte scyldas

græge syrcan ond grimhelmas

heresceafta heap? Ic eom Hroðgares

و برگردان انگلیسی امروزی آن:

asked of the heroes their home and kin

"Whence, now, bear ye burnished shields

harness grey and helmets grim

spears in multitude? Messenger, I, Hrothgar"s

با مراجعه به این صفحه خواهید دید که یک فرد انگلیسی زبان قادر به فهم متون انگلیسی کهن نمی باشد:

اما در مقابل، یک ایرانی کنونی نه تنها اشعار رودکی و فردوسی کهن‌تر از داستان بئوولف را در می یابد، بلکه می‌تواند متن‌های پارسی میانه (پهلوی) را نیز کم‌ و بیش به خوبی بفهمد. در حالیکه یک ترک‌زبان از ترکیه کنونی نمیتواند سروده های شاعران کلاسیک ترکی-گوی را دریابد زیرا اتاترک و همفکرانش بسیاری از واژگان پارسی و عربی را از زبان ترکی عثمانی حذف کرده اند.

برای اطلاعات بیشتر در مورد پیوستگی میان زبان پارسی باستان و فارسی میانه و فارسی نو علاقه مندان می توانند به این کتاب ها مراجعه نمایند:

+ هزاره های پرشکوه: داریوش احمدی، انتشارات گرگان، ۱۳۸۴، ص ۳۵-۳۳

+ راهنمای زبان های ایرانی، جلد اول و دوم ، ویراستار: پرفسور رودیگر اشمیت، انتشارات ققنوس، ۸۳-۱۳۸۲

+ تاریخ زبان فارسی: محسن ابوالقاسمی، انتشارات سمت، ۱۳۸۰

+ Gilbert Lazard, “The Rise of the New Persian Language” in Cambridge History of Iran, vol. IV, ۱۹۷۵



زبان‌شناسان نیز به ریشه‌ی ایرانی و پارسی‌باستانی زبان کنونی پارسی گو.اهی می‌دهند. برای نمونه:

یک)



The language known as New Persian, which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Parsi-Dari, can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian, the official religious and literary language of Sassanian Iran, itself a continuation of Old Persian, the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects, ancient and modern, of the Iranian group such as Avestan, Parthian, Soghdian, Kurdish, Pashto, etc., Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars and is differentiated by dialectical features, still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran.

(Lazard, Gilbert ۱۹۷۵, “The Rise of the New Persian Language” in Frye, R. N., The Cambridge History of Iran, Vol. ۴, pp. ۵۹۵-۶۳۲, Cambridge: Cambridge University Press. (

دو)

"Middle Persian, also called Pahlavi is a direct continuation of old Persian, and was used as the written official language of the country." "However, after the Moslem conquest and the collapse of the Sassanids, Arabic became the dominant language of the country and Pahlavi lost its importance, and was gradually replaced by Dari, a variety of Middle Persian, with considerable loan elements from Arabic and Parthian."

Ulrich Ammon, Norbert Dittmar, Klaus J. Mattheier, Peter Trudgill, "Sociolinguistics Hsk ۳/۳ Series Volume ۳ of Sociolinguistics: An International Handbook of the Science of Language and Society", Walter de Gruyter, ۲۰۰۶. ۲nd edition. pg ۱۹۱۲.

سه)

"As already mentioned, it is not likely that the scribes of Sassanian chanceries had any idea about the Old Persian cuneiform writing and the language couched in it. Still, Middle Persian language that appeared in the third century AD may be seen as a continuation of Old Persian."

Bo Utas, "Semitic on Iranian", in "Linguistic convergence and areal diffusion: case studies from Iranian, Semitic and Turkic" editors (Éva Ágnes Csató, Bo Isaksson, Carina Jahani),Routledge, ۲۰۰۵. pg ۷۱

چهار)



New Persian, is "the descendant of Middle Persian" and has been "official language of Iranian states for centuries", whereas for other non-Persian Iranian languages "close genetic relationships are difficult to establish" between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian, but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni); and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese."

Skjærvø, Prods Oktor (۲۰۰۶). Encyclopedia Iranica,"Iran, vi. Iranian languages and scripts".



این پژوهشگران همه زبان‌شناسان برجسته‌ای می‌باشند ولی در مقابل آنها ما افراد پا‌ن‌ترکیست داریم که هر دروغی را می‌بافند و سپس خود را زبان‌شناس معرفی میکنند.

بنابراین زبان پارسی دری که گونه‌ی خراسانی پارسی‌میانه (پهلوی ساسانی) میباشد در نهایت ریشه در پارسی‌باستان دارد. چنین تاریخ ارجمند و پرافتخاری بی‌نهایت پان‌ترکیستها و ایران‌ستیزان را می‌آزارد و آنها را وادار به فرضیه‌هایی دروغین میکند تا به عقده‌های کمبودی تاریخی و فرهنگی خود تسکین بخشند.

همچنین به تازگی، برخی از پان‌ترکیستها استدلال میکنند که چرا زبان پارسی‌دری در فارس اول رایج نبود و در خراسان بزرگ اول رایج شد؟ سپس استدلال میکنند این زبان نمیتواند در پارسی‌میانه ریشه داشته باشد! در حالیکه تمامی زبانشناسان معروف حرف جماعت پان‌ترکیستها را رد میکنند، بایست دانست که استدلال آنها مانند اینست که: "زبان عربی مصر ریشه در عربستان ندارد".. در واقع همانطور که زبان عربی مصر یک گویش از زبان عربی اصلی عربستان است که تحول یافت، زبان پارسی دری هم یک گویش خراسانی از پارسی‌میانه است که تحول مستقل خود را یافت. و همانطور که زبان عربی عربستان و زبان عربی مصر در یک زمان وجود دارند، ادامه زبان پارسی میانه در پارس نیز همزمان با زبان پارسی‌دری در خراسان در یک زمان وجود داشتند که البته کم کم بخاطر قرابت این دو زبان، و گسترش زبان پارسی‌دری به عنوان زبان مشترک سایر فلات ایران، این زبان پارسی جایگاه ادامه پارسی‌میانه در پارس (فهلویات) را گرفت. بنابراین زبان پارسی‌دری بومی ایرانزمین(و کشور امروز ایران) است زیرا نه تنها خراسان و خراسان بزرگ جزو ایرانزمین میباشند (شهرهایی مانند طوس و نیشاپور و البته شهرای جداشده مانند بلخ و هرات...)، بلکه ریشه آن در پارسی‌میانه است که جایگاهش در پارس است. همچنین پارسی‌میانه ریشه در پارسی‌باستان دارد. بنابراین برخلاف زبان ترکی که کهنترین سند آن در مغولستان (ارخون) هست، زبان پارسی کهنترین سندش همان پارسی‌باستان است.
٣۱۶۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۶٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست