یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزی به قامت عصر طبقه ی کارگر - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : انور

عنوان : فقر تئوریک
آقای هومن دبیری نظراتی را ابراز کرده اند که متاسفانه نشان دهنده فقر تئوریکی مارکسیستی می باشد تا تفاوت مارکسیست ها. ایشان با نامیدن مارکسیسم لنینیسم به عنوان "چپ سنتی" ظاهرا مشگل را در لنین و نظرات مارکسیستی او می دانند و بدون یک کلمه ذکر مورد اشتباه به این نظرات به شکل کلی به رد نظرات او تحت نام چپ سنتی عمل کرده است. لنین مارکسیست برجسته پایان قرن ۱۹ و اول قرن بیستم به خوبی نشان داد که امپریالیسم شکل بورژوازی در پایان قرن نوزدهم و و قرن بیستم و با قاطعیت اولین سالهای قرن بیست یکم می باشد. لنین در اثر برجسته خود به نام "امپریالیسم بالاترین شکل سرمایه داری" نشان داد که در پایان دوران رقابت آزاد سرمایه مالی بالاترین شکل سرمایه داری به سمت انحصاری عمل می کند و با تشگیل تراست ها و یا کارتل ها و سندیکاهای سرمایه داران از تمامی بخش های سرمایه داری نظیر ترابری و صنعتی به شکل انحصاری به استثمار جهان می پردازد و بخش های از اریستوکرات های پرولتاریا نیز به شکل زالوهای از این پدیده تغذیه کرده و همراه با اصطلاح سوسیال دمکراتها که لنین به آنها نام سوسیال امپریالیست را داد هر چه بیشتر به غارت کار و منابع تمامی نقاط جهان مشغول می شوند. آقای دبیری ظاهرا این اثر مهم لنین را مطالعه نکرده با یک خط کشی آن را به نام "چپ سنتی" رد کرده و به این شکل مارکسیست برجسته قرن بیستم را بی اهمیت نشان می دهد.
او از جمله نوشته است که :
"ابتدا ، باید مشخص کنیم منظور مارکس و انگلس از سرمایه داری ، کدام سرمایه داری بوده و در چه سطحی؟

سرمایه داری جهانی در عالیترین سطح آن یا سرمایهداری روسیه تزاری ؟"

در زمان انقلاب روسیه ما شاهد تقسیم دنیا به مناطق تحت کنترل چندین کشور امپریالستی بودیم که روسیه نیز در حوزه نفوذ همان امپریالیست ها بود که بطور مشخص امپریالیسم آلمان نقش مهمی در روسیه بازی می کرد. لنین در اثر برجسته خود "امپریالیسم بالاترین شکل سرمایه داری" این موارد را با فاکت های مربوطه توضیح داده است. بازهم سوالی که مطرح می شود این است که آیا آقای دبیری این اثر برجسته را مطالعه کرده اند که این سوال ابتدایی را مطرح می کنند؟

او ادامه می دهد که:
"بهر جهت تحقق سوسیالیزم در ضعیف ترین حلقه ی امپریالیزم جهانی به تعبیر و.ا.لنین نتوانست جامعه ای متکامل تر از سرمایه داری به بشریت اهدا نماید. اشکال در کجا بود ؟"

مشخص نمی کند که لنین در کدام اثر خود این موضوع را بیان کرده است؟ لنین چند سال کوتاه بعد از انقلاب کارگری روسیه بر اثر جراحاتی که ناشی از ترور جنایتکارانه اتفاق افتاده بود فوت کرد و بنابر این موفقیت یا عدم موفقیت دوران گذار سوسیالیسم را شاهد نبود. در دوران گذار سوسیالیسم نیز تضمینی وجود ندارد که بورژوازی تلاش نکند که حاکمیت را از پرولتاریا پس بگیرد و تداوم سوسیالیسم مستلزم سیاست های صحیح و همچنین بستگی به مبارزات طبقاتی در سطح جهان دارد. متاسفانه چندین سال بعد از فوت لنین بورژوازی در روسیه ابقا شد و با تسخیر قدرت از درون بوروکراسی حاکم توانست به شکل بورژوازی دولتی به ابقای مناسبات سرمایه داری عمل کند. ما شاهد ابقای بورژوازی در کشورهای دیگری نیز که شاهد انقلابات دمکراتیک یا سوسیالیستی بودند نیز هستیم از جمله کشور چین که در آن بورژوازی در نتیجه سیاست های اشتباه رهبری حزب کمونیست توانست حاکمیت را کسب کرده و اکنون زیر نقاب حزب کمونیست به یکی از بزرگترین کشورهای امپریالیستی یا سوسیال امپریالیست جهان تبدیل شود.

و بعد ادعا می کند که:
"چپ سنتی یا مارکسیست - لنینیست ها از پاسخ به این سئوال طفره میروند و میگویند گورباچف خیانت کرد."

خوب بود یک نمونه را یادآوری می کردند که بدانیم کدام یک از این "چپ سنتی" این طور از جواب سوال طفره رفته اند.

او ادامه می دهد که:
"مشکل من با بحث های اقای قراگوزلو در کلی گوئی های ایشان ست. در صد آخر جوامع بشری ـ تقریبا قرن بیستم ـ و در همین سالهای اخیر که ما شاهد زنده ی آن هستیم، جوامع بشری آکنده از مبارزات بی وقفه ی طبقاتی ست که در کشورهای بزرگ سرمایه داری بنا بر توازن نیروهای حاضر در صحنه سیاسی ، دولت های ائتلافی رنگارنگ حکومت کرده ، در جائی محافظه کاران و راست ها اکثریت دارند و در جای دیگر سوسیال دموکراتها با لیبرالها یا چپ ها و سبزها و احزاب میانی ...."

و این خود گلی گوئی نیست؟ آیا این پدیده جدیدی می باشد که در زمان لنین یا مارکس وجود نداشته است؟ آیا زمانی که رهبر انترناسیونال دوم یعنی مارکسیست دانشمند سابق کارل کائوتسکی به اردوی رفرمیسم بورژوازی سقوط می کند و لنین در آثار برجسته خود ماهیت بورژوازی او را نشان می دهد ما شاهد وجود طیف های وسیع نظری بورژوازی نبودیم؟ باز هم سوالی که مطرح می شود این است که آیا آقای دبیری مدعی چپ نوین کدام یک از آثار مارکس و لنین را مطالعه کرده است که این چنین ناشیانه فقر تئوریک خود را نشان می دهد؟

او سپس ادامه می دهد که:
"نتیجه:
- جهان سرمایه داری در سیاست بیش از پیش از اقتدار مطلق محافظه کاران یا سوسیال دموکرات ها فاصله گرفته و مجبورند به سایر جریان های چپ ، میانی و سبزها نیز توجه کنند در کمتر کشوری حزبی با بیش از ۵۰ درصدر آرا یافت میشود."

عجب! آیا فراموش کردیم که سوسیال امپریالیست" را اولین بار خود مارکس بیان کرد؟
آیا مارکس و بقیه مارکسیست ها از انگلس تا روزا لوگزامبرگ تا لنین و بوخارین و تروتسکی و ... هزاران صفحه در مورد احزاب بورژوا ننوشته اند که این آقای دبیری موفق به کشف وجود طیف های زیاد احزاب بورژوازی شده اند؟

متاسفانه در ادامه آقای دبیری مقدار زیادی کلی گویی دیگر می کند که هیچ مورد جدیدی باشد را ارائه نداده است. همه می دانیم که در دوران امپریالیسم و جهانی شدن سرمایه مبارزات طبقاتی در سطح جهان شدت گرفته است و ماهیت انحصاری امپریالیسم و استثمار اقصی نقاط گیتی با شدت بیشتری روبرو شده است و این در تضاد با نظرات مارکسیست ها از جمله لنین یا قراگوزلو نیست. این اولین بار نیست که مارکسیست های سابقی تحت عنوان مارکسیسم به رفرمیسم بورژوازی رو آورده اند و با عناوینی مانند "چپ سنتی" یا "کمونیسم شرقی" و اراجیفی از این قبیل سعی در انحراف جنبش های کارگری و تهی کردن مارکسیسم از ماهیت انقلابی آن را داشته اند. خوب می شد این آقای دبیری "چپ نوین" یک مورد از آثار لنین را ذکر می کردند و بعد انتقاد خود را ذکر می کردند تا می توانستیم به فقر تئوریک او بیشتر وارد شویم اما به سختی می توان حتی چند مورد پیدا کرد که در آن به مباحث مارکسیستی لنین پرداخته باشند. شاید بهتر باشد که حداقل همان اثر کائوتسکی را در رد نظرات لنین مطرح می کرد که می توانستیم به آن بپردازیم!
٣۷٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : رضوان

عنوان : ؟؟؟ !!!
اندیشمندانی که دغدغه شان مردم باشد و نه بدست اوردن قدرت یا آزمایش تئوریهایشان بر روی مردم،اگر تا ابد هم بهترین تئوریها را برای رفع تظلم در جهان بگویند و بنویسند بهیچ جا نمی رسند مگر آنکه بتوانند مردم را با خود همراه کنند. اگر بر حسب فرضیه و تعریف این و آن بتوان ۷۰ درصد مردم ایران را در قوطی طبقه کارگر گذاشت، فکر می کنید چقدر طول خواهد کشید تا آنها را بتوان راضی کرد که تن به راه حل آقای قراگوزلو بدهند؟ درک و قبول این تئوریها و علم اقتصاد حتی برای فارغ التحصیلان ما سخت است حال چطور می توان آن ۷۰ درصد طبقه کارگر را به درک این تئوریهای پیچیده رساند و آنها را قانع کرد که این کلید خوشبختی نه تنها آنها بلکه برای بشریت است؟ در کشورهای آزاد که مردم در این موارد پیشرفت فکری بیشتری دارند امثال آقای قراگوزلو نتوانسته اند با این ۷۰ درصد جامعه خود کاری کنند چه برسد به ۷۰ درصد مردم ما در ایران! در ضمن ملت ایران ۳۲ سال پیش نظامی را بر خود سوار کرد که در هیچ کجای دنیا برقرار نبود و دیدیم که نتیجه این آزمایش احمقانه ما را به چه روزی انداخته است. آیا فکر می کنید که ملت ایران حاضر شود که خود را دوباره موش آزمایشگاهی گروه دیگری کند؟ یا اینکه خواهد گفت که ترجیح می دهد در میان آنچه در بازار جهان موجودست آنرا که خود می پسندد انتخاب کند و نه آنچه که مثل تئوری جمهوری اسلامی که برای اولین بار در جهان در ایران به تجربه گذاشته شد؟ البته من با آنهایی که بخواهند تئوری خود را مثل خمینی با خدعه و سپس با اعمال زور تحمیل کنند هیچ میانه ای ندارم. آیا اگر ان ۷۰ درصد در ایران در یک انتخابات آزاد خواستار سوسیال دمکراسی یا لیبرال دمکراسی باشند آنوقت اقای قراگوزلو و هواداران او چه خواهند کرد؟ من به چه طبقه ای متعلقم اگر پدرم راننده تاکسی، مادرم معلم دبیرستان و من دانشجوی دکترای مدیریت و بازرگانی باشم؟ آیا اگر من یکی از اعضای جنبش سبز باشم حتما مرفه و از طبقه بوروژوازی هستم که پدر و مادرم باید با من جنگ و قهر طبقاتی داشته باشند؟ یا از احمدی نژاد حمایت کنند تا جامعه در مرحله عقبتری از سرمایه داری و گسترش طبقه متوسط قرار بگیرد چون این طبقه خواهد توانست مزاحمت بیشتری برای اجرای طرح آقای قراگوزلو در آینده ای که در انتظارش است ایجاد کند؟
٣۷٣۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : انور

عنوان : پرولتاریا ایران
آقای بهروز در رابطه با مقاله آقای قراگوزلو نظراتی را مطرح کرده اند از جمله اینکه نوشته اند که:

" ولی چرا به ادامه پرسش هایی انگلس را جواب داده اشاره ای نمی کنید آن جا که انگلس به روشنی تفاوت طبقه کارگر صنعتی عصر سرمایه داری را با کارگر و پیشه ور عصر مانوفاکتوری توضیح می دهد؟ انگلس روشن می کند که منظور از پرولتاریا طبقه کارگری است که با عصر انقلاب صنعتی با عرصه وجود گذاشته نه هر کس که کار می کند و زحمت می کشد."

مارکسیسم پرولتاریا را طبقه ای در جامعه سرمایه داری می داند که مالکیت ابزار تولید را ندارد و تنها نیروی کار خود را برای مزد یا حقوق به فروش می رساند. همچنین از انقلاب صنعتی بیش از دو قرن گذشته است و بنابر این ما در دوران بعد از انقلاب صنعتی زندگی می کنیم که بورژوازی در اقصا نقاط جهان طبقه حاکم می باشد. آیا پرستاری که برای یک شرکت بزرگ صاحب بیمارستانها و درمانگاهها کار می کند و به غیر از نیروی کار خود مالکیتی در این شرکت چه بسا فراملیتی ندارد یک پرولتر نمی باشد؟ آیا در کشور ایران طبقات بورژوا حاکم نمی باشند و کارگران شرکت ها و کارخانه ها پرولتر نیستند؟ آیا افرادی که روزی ۱۴ ساعت نرم افزار و کد نویسی می کنند و حتی صاصب کامپیوتری که از آن استفاده می کنند نمی باشند و تنها نیروی کار فکری و دستهای پر درد خود را صاحب می باشند نشان از پرولتر بودن آنها ندارد؟
آری دهقانی که حتی یک زمین کوچک داشته باشد پرولتر نیست اما کارگر زراعتی که در مزارع صنعتی کار می کند و هیچ مالکیتی ندارد آیا پرولتر نیست؟

بخوبی می بینیم که تعریف پرولتاریا دقیقا شامل این افراد می باشد و آنها بخش جداناپذیر پرولتاریا می باشند. دیگر صحبت کردن از دوران ماقبل بورژوازی که هنوز طبقات فئودال و اریستوکرات حاکم بودند نیست بلکه ما حتی در دوران بعد سرمایه داری یعنی امپریالیسم می باشیم که سرمایه مالی بالاترین کنترل های انحصاری را در دست دارد و توسط کارتل ها و سندیکاها و تراست های خود با دیگر بخش های سرمایه داری مانند صنعتی و ترابری دیگر حتی نیازی به رقابت آزاد نیز نمی بیند.

آیا شرکت کامپتوتری مایکروسافت رقیبی در نرم افزار کامپیوتر ویندوز دارد؟ خیر نه تنها رقیب ندارد بلکه می تواند هر قیمتی را برای ویندوز بخواهد خود تعین کند.

آقای بهروز ادامه می دهد که:
"خب با این تعریف از پرولتاریا صنعتی چطور می شود ادعا کرد که این طبقه اکثریت نیروی کار را در ایران تشکیل می دهد. این در اقلیت بودن پرولتاریا چیز عجیب غریبی نیست که آقای قراگوزلو با آن انگشت به دهان میگیرند."

با تعریف ناقص شما پرولتاریا شاید در اقلیت باشد اما با تعریف صحیح مارکسیستی پرولتاریا ما می دانیم که در ایران حتی کارگرانی که در مزارع صنعتی کار می کنند و حتی دهقانانی نیز که بغیر از روی زمین خود کار کردن برای تامین مخارج ساعتها به شکل یک پرولتر واقعی برای همین بورژوازی صنعتی کشاورزی کار می کنند و در حقیقت متحد پرولتاریا در منافع خود می باشند شامل ارتش کار می باشند.

اگر به این میلیونها زحمتکش دیگر را اضافه کنیم که برای بورژواهای صنعتی و ترابری و مالی و غیره کار می کنند می بینیم که اتفاقا اکثریت جمعیت ایران را پرولتاریا تشگیل می دهند و نه یک اقلیت به شکلی که شما ادعا می کنید.

در نهایت باید دقت کرد که در ایران طبقات بورژوا حاکم می باشند و اکثریت طبقات زحمکتش را که همان پرولتاریای ایران می باشند استثمار می کنند. در ضمن انقلاب پرولتری را با کمیت نمی توان به ثمر رساند بلکه با تشکل پرولتاریا و حزب سیاسی طبقه پرولتاریا می توان سازماندهی و هدایت کرد که به پیروزی برسد.

آقای بهروز باز ادامه می دهد که:
"کل بحث ها کائوتسکی و لنین پس از انقلاب روسیه نیز بر همین متمرکز است که در روسیه پرولتاریا در اکثریت نیست و لنین هم به این اذعان داشت ولی آن را مانع ساختمان سوسیالیسم در روسیه نمی دید. آیا لنین و بلشویک مثل آقای قراگوزلو آنقدر نبوغ نداشتند که خرده بورژوازی فقیر و دهقانان روسیه را هم به عنوان پرولتر قالب کنند؟ از کشفیات دیگر آقای قراگوزلو هم آن است که دانشجویان دانشگاه آزاد و پیام نور و دولتی و غیر دولتی همه را به سلامتی وارد طبقه کارگر صنعتی کرده است. جل الخالق! حتما میلیون ها کسبه جزء و بقال و نظایر این ها هم جزو طبقه کارگر بوده اند و ما بی خیر بوده ایم."

دوست گرامی آقای بهروز حتما می دانند که در روسیه طبقه کارگر رهبری انقلاب را به عهده داشت و تاریخ شاهد اعتصابات و تظاهرات صدها هزار کارگر و پرولتریای روسیه بود که توسط حزب پرولتری بلشویک توانست هدایت شود و موفق شدند نگذارند که انقلاب کارگری روسیه بدست احزاب بورژوازی و خرده بورژوازی مانند سوسیالیست های چپ یا منشویک به حاکمیت بورژوازی بینجامد.

فراموش نکنید که در فوریه ۱۹۱۷ طبقه بورژوازی روسیه با انقلاب فوریه از اریستوکرات تزار خلع قدرت کرد و کرانسکی بورژوا و بورژواها قدرت را در روسیه بدست آوردند.
حزب پرولتری بلشویک توانست با هدایت پرولتاریا و متحدین زحمتکش مانند دهقانان و سربازان شوراها را برپا کنند و با شعار همه قدرت به شوراها در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ از بورژوازی خلع حاکمیت کند.
کائوتسکی که زمانی مارکسیست بزرگی و دانشمندی بود در آن زمان از مارکسیسم به رفرمیسم پناه برده بود و با حمایت از سیستم بورژوای پارلمانی تلاش می کرد به انحراف پرولتاریا و دادن قدرت به بورژواها یاری برساند.
کتاب "امپریالیسم" اثر برجسته لنین ماهیت بورژوای کائوتسکی را برملا کرد و نشان داد که در دوران امپریالیسم با رهبری انقلابی پرولتاریا می توان به پیروزی انقلاب پرولتری موفق شد.

دوست گرامی آقای بهروز متاسفانه تحلیل شما از مقاله آقای قراگوزلو صحیح نمی باشد و این تحلیل شما مارکسیستی نمی باشد.
متاسفانه ادعای شما که آقای قراگوزلو را منتصب به احزاب موسوم به "کمونیست کارگری ایران" می کنید نیز نادرست است زیرا این احزاب درک مارکسیستی از امپریالیسم ندارند در صورتی که نظرات آقای قراگوزلو درکی مارکسیستی از مقوله امپریالیسم یعنی دوران فعلی بورژوازی را بیان می کند. موفق باشید.
٣۷٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : لیلا آبکناری

عنوان : شعر شاملو بموقع است ؛ کامنت آقای بهروز بیموقع
ابتدا باید تشکر کنیم از محمد قراگوزلو که با این مقاله رسا و با صدای بلند درین شرایط دردناک هنوز فریاد کارگران و زحمتکشان و مردم ستمدیده را با این قلم زیبا مکتوب میکند و به تاریخ بیقراری ما شهادت می دهد.
شعری که نقل شده از احمد شاملو خطاب به سران حزب توده است که در حمایت از " انقلاب سفید شاه و ملت " بیانیه صادر می کردند و میگفتند که نگر ما برای همین اصول مترقی مبارزه نمی کردیم. حالا یک بنده خدائی بنام بهروز پیدا شده و میفرماید شعر مناسبتی ندارد. ما میگوئیم سوسیال دموکرات لیبرال های وطنی هم امروز میگویند مگر ما برای همین اصول ( لیبرالیسم متحقق در بازار آزاد ) مبارزه نمی کردیم پس مدل ترکیه یعنی آرمان ما. آقای بهروز هر ه هست برای شناخت محمد قراگوزلو باید به کتابی که او درباره احمد شاملو نوشته و نیز چند مصاحبه استاد احمد شاملو با غلامحسین نصیری نیا که در آن استاد شاملو با ستایش از محمد قراگوزلو یاد کرده مراجعه کند.
اما این نکته هم گفتنی است که چرا باید چپ در شرایطی وارد مناطره با افراد مسلطی همچون مهرداد مشایخی شود که نه آمادگی تئوریک دارد و نه آمار و ارقام درست و حسابی برای اثبات نظر سوسیالیستی خودش و در نتیجه مانند آقای علی جوادی مات و مبهوت مرتب از جواب دادن به سوالات زیرکانه مشایخی طفره میرود. تازه شنیدم که این آقای جوادی دارای دکترای ریاضی است. وای به ما که چپ ما تا این حد می تواند مخاطب را فراری دهد. دست محمد قراگوزلو خوش که جبران مافات کرد.
از خانم پروین اردلان هم ممنون که با راهنمائی خود ابهام مقاله را باز کردند.
٣۷٣۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : کاپیتالیسم افسار گسسته
"طبقه ی کارگر ایران (با احتساب اعضای خانواده) تقریباً ۴۵ تا ۵۰ میلیون نفر از جمعیت نزدیک به ۸۰ میلیون نفری ایران را پوشش می دهد" . از متن مقاله .

من فکرمیکنم که میفهمم که منظور کسانی چون جناب قرا گوزلو در ارایه نظریات و فرضیه ها بهبود حال بشر است و در آن شکی ندارم. وقتی منظور چنین است باید الویت ها را در نظر گرفت. باید فکر کرد که آیا بحران های کاپیتالیسم افسار گسسته خطر فوری برای بشریت است یا زراد خانه های روز افزون بمب اتمی و یا کارخانه های برق هسته ای و زلزله. تمام اینها خطر بالقوه بوده و هر آن ممکن است بشریت را منهدم کنند ولی هنوز از مرحله تهدید به مرحله عمل نرسیده اند.
خطر اصلی که سالهاست عملا بشریت را تهدید میکند افزایش روز افزون جمعیت دنیاست. در سال ۱۹۶۰ جمعیت دنیا سه میلیارد و امروز شش و شش دهم میلیارد یعنی صد و بیست در صد بیشتر است. در همین مدت جمعیت ایران از بیست و دو میلیون به هفتاد و سه میلیون رسیده و جمیعت تهران و حومه سیزده و نیم میلیون است. اگر اوضاع به این منوال پیش برود در ۵۰ -۴۰ سال آینده جمیعت تهران اقلا حدود سی میلیون خواهد بود. خطرات ناشی از چنین انفجاری غیر قبل تصور است.
فکر میکنم که بجای صرف تمام انرژی در باره اینکه کدام مرام و سیستم ارجحیت دارد بهتر است مقداری از این انرژی صرف آگاهی دنیا از این خطر گردد.


http://www.google.com/publicdata?ds=wb-wdi&met=sp_pop_totl&tdim=true&dl=en&hl=en&q=world+population

اما اینکه کدام مرام و مسلک و سیستم بهتر به بهبود وضع دنیا کمک میکند باید گفت امروز دیگر دوران سقراط و بقراط و اپیکور نیست که شب در حجره نشست و فکر کرد. دنیای امروز دنیای تجربه و آزمایش و تجزیه و ترکیب است. بجای آنکه قرنها صبر کنیم و بحران های خطرناک هر سیستم را یک به یک بیازماییم بهترین راه آنست که ده بیست دهکده ، قصبه ، شهرک و یا شهر را به ده بیست مسلک و فرقه و سیستم و غیره داده و " شرافتمندانه " بدون دخالت اجازه دهیم چهل پنجاه و یا صد
سالی این تئوری ها را به بوته آزمایش بگذارند و با انتخاب حذفی ، بهترین سیستم را انتخاب کنیم. فکر میکنید شانس اجرای چنین برنامه ای با خوی حیوانی بشر چقدر است؟ صفر و شاید صفر مطلق . و مصیبت اینجاست.
٣۷٣۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : مسعود رسام

عنوان : با تشکر از پروین الف و احمد صبوری
من مقاله جناب محمد قراگوزلو را خوانده بودم اما نمی دانستم بطور مشخص کدام فرد و جریان را در سوسیال دموکراسی ایران مورد نقد قرار داده است. بعد از راهنمائی خانم پروین الف به فایل تصویری مناظره آقایان جوادی و مشابخی نگاه کردم و کل موضوع را گرفتم. دیگر اینکه به نظرم توضیحات احمد صبوری مکمل خوبی برای این مقاله است. بله دوستان باید به محدودیت های نویسنده توجه داشت.یک مساله را هم به آقای بهروز یاد آور شوم . شما باید بدانید که سوسیالیسم نه مذهب است و نه سکت.به همین سبب مانند هر علمی قابل تکامل است. بله انگلس در زمان خود به مباحثی اشاره کرده است اما جان و پیام اصلی او در مورد کارگر همان فروش نیروی کار است. اگر در زمان انگلس و مارکس هم سرمایه داری به این درجه از انکشاف می رسید بی گمان او نیز به طرح همان مسائلی می پرداخت که شما آنها را" شعار " دانسته ای. و چه هوشمند است محمد قراگوزلو که پیش از درج کامنت شما خود به این نکته اشاره کرده استو بالاخره در شعار هم حقایقی نهفته است. وقتی مردم می گفتند مرگ برشاه یا مرگ بر دیکتاتور البته شعار می دادند اما حقایقی را نیز می گفتند که مقالات در باره آن نوشته شد. نان مسکن آزادی هم شعار است اما برای همین شعار تا کنون میلیون ها مقاله و کتاب نوشته شده است
٣۷٣۵۶ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : هومن دبیری

عنوان : در هیچ مقطعی از تاریخ سرمایه داری چنین جنایتکار و رذل بوده ؟
پیش از ارائه ی کامنت مربوط به این نوشته ی جناب قراگوزلو ,اشاره ای به «پیش شرط » تحقق سوسیالیزم می کنم .

اگر قبول داشته باشیم که با توجه به آموزش های مارکسیسم و اساس ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک، مناسبات سوسیالیستی به سطحی بالاتر از سرمایه داری ارتقا خواهد یافت و در تمام زمینه ها برتری کمی و کیفی خود را نسبت به جامعه ی سرمایه داری نشان خواهد داد..

ابتدا ، باید مشخص کنیم منظور مارکس و انگلس از سرمایه داری ، کدام سرمایه داری بوده و در چه سطحی؟

سرمایه داری جهانی در عالیترین سطح آن یا سرمایهداری روسیه تزاری ؟

بهر جهت تحقق سوسیالیزم در ضعیف ترین حلقه ی امپریالیزم جهانی به تعبیر و.ا.لنین نتوانست جامعه ای متکامل تر از سرمایه داری به بشریت اهدا نماید. اشکال در کجا بود ؟

چپ سنتی یا مارکسیست - لنینیست ها از پاسخ به این سئوال طفره میروند و میگویند گورباچف خیانت کرد.

ولی مارکسیست ها مانند تمام دانش پژوهان بدون تعصب، بر اساس تمام عواملی که در فراز و فرود انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ تاثیر داشت به این فرآیند مانند سایر فرآیندهای تاریخ بشری ملاحظه می کنند. مانند والدین و نزدیکان نسبت به جوانمرگی فرزند و دوست خود ابراز همدردی می کنند که «لجوجانه» در ورطه ی انحطاط سقوط کرد و به هیچ تذکرو «انتقادی» نیز وقعی نگذارد.


اما اصل موضوع و نوشته ی استاد قراگوزلو با تکرار این مضمون و ترجیع بند در مقاله ها متعدد:

«شیفت سرمایه داری از دولت های لیبرال کلاسیک آدام اسمیتی به دولت های رفاه سوسیال دموکراتیک لیبرال کینزی و رجعت مجدد به همان شیوه ی بازار آزادی با قالب توحش هایکی ـ میسزی ـ فریدمنی، تنها صور و جلوه های مبارزه-ی طبقاتی را تغییر داده است.»

مشکل من با بحث های اقای قراگوزلو در کلی گوئی های ایشان ست. در صد آخر جوامع بشری ـ تقریبا قرن بیستم ـ و در همین سالهای اخیر که ما شاهد زنده ی آن هستیم، جوامع بشری آکنده از مبارزات بی وقفه ی طبقاتی ست که در کشورهای بزرگ سرمایه داری بنا بر توازن نیروهای حاضر در صحنه سیاسی ، دولت های ائتلافی رنگارنگ حکومت کرده ، در جائی محافظه کاران و راست ها اکثریت دارند و در جای دیگر سوسیال دموکراتها با لیبرالها یا چپ ها و سبزها و احزاب میانی ....

نتیجه:

- جهان سرمایه داری در سیاست بیش از پیش از اقتدار مطلق محافظه کاران یا سوسیال دموکرات ها فاصله گرفته و مجبورند به سایر جریان های چپ ، میانی و سبزها نیز توجه کنند در کمتر کشوری حزبی با بیش از ۵۰ درصدر آرا یافت میشود.

- بر خلاف نظر اقای قراگوزلو نئوکان ها و نئولیبرالیست ها با هیچ یک از پیشینیان خود قابل مقایسه نیستند و تاکنون خطرناکتر از حاملان چنین ایدئولوژی در جهان مطرح نبوده ست. اگر چه از نظر آرا در تمام کشور قادر به کسب اکثریت نیستند ولی از نظر مالی دست بالا را دارند.

استراتژی نئوکانها:

- نئوکان ها با استراتژی بی نظیر خود در حال انتقال بخش های تولید ومالی به کشورهای با دستمزد پائین می باشند و در تمام کشورهای سرمایه داری مانندآمریکا ، کانادا،آلمان ، انگلستان ،فرانسه، سوئد و..و..و.. این «جنبش» بدون مقاومتی سالها ست در حال انتقال فعالیت های تولید خود به کشورهای با دستمزد پائین می باشند که به نوعی اشغال در چین ، هندوستان، اروپای شرقی و نظائر آن محسوب می شود.

پیامدها

- در کشورهای متروپل میزان کارگران و حقوق بگیران بیکار بیش از هر زمانی بالا خواهد رفت. تشکیلات های کارگری تضعیف خواهد شد.

- در آمد مالیاتی حکومت ها بشدت کاهش پیدا خواهد کرد.

- احزاب محافظه کار و راست با پشتوانه ی نئو کانها امکان بیشتری برای تغییر قوانین بنفع سرمایه داران و علیه مردم خواهند یافت که این پروسه هرروز آشکار تر میشود. خصوصی سازی ها یک نمونه ی بارز ست.

- تشکل های کارگری و کارکنان بیش از همیشه متفرق و به صفوف بیکاران ملحق خواهند شد.

- کالاهائی که قبلا در آلمان ، فرانسه ، سوئد وآمریکا و ..و.. تولید و به بازار جهانی عرضه میشد امروز از چین ، هندوستان ، کره ی جنوبی ، جمهوری چک ، روسیه،لهستان ، اسپانیا و..و..و.. به جهان عرضه میشود و دست های جنایتکاران اصلی پنهان میشود.

این اختشاشات برای جلوگیری از مبارزات کارگران و حوق بگیران علیه سیستم سرمایه داری می باشد.

بهمین دلیل ست که میلیونها شهروند اروپائی در ایرلند ، ایسلند، انگلستان،بونان ، پرتقال ، فرانسه به خیابانها میایند.

در هیچ مقطعی از تاریخ سرمایه داری چنین جنایتکار و رذل بوده ؟ تمام این خیانت ها برای جلوگیری از حضور نیروهای متشکل علیه سرمایه داری می باشد.

سرمایه گزاری های نامحدود در کشورهای دسنمزد پائین مانند چین ، هندوستان و اروپای شرقی تاکتیک عمده ی نئوکان ها بعداز سقوط شوروی بوده و ادامه دارد. این تاکتیک با کمترین مقاوت صورت گرفت و ادامه دارد. آقای قراگوز لو در این زمینه ها کم نوشته ست.
٣۷٣۵۴ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : بهروز

عنوان : مقاله ی شعاری
این یکی از شعارزده ترین و پرمدعا ترین مقالاتی بود که دیده ام. پر از غلط ها تئوریک شبه مارکسیستی. فقط به یکی دو مورد اشاره می کنم. آقای قراگوزلو با نقل قولی از انگلس از اصول کمونیسم شروع می کند. انگلس میگوید طبقه کارگر کسی است که نیروی کارش را می فروشد تا ادامه زندگی دهد. خب، تا اینجا درست. ولی چرا به ادامه پرسش هایی انگلس را جواب داده اشاره ای نمی کنید آن جا که انگلس به روشنی تفاوت طبقه کارگر صنعتی عصر سرمایه داری را با کارگر و پیشه ور عصر مانوفاکتوری توضیح می دهد؟ انگلس روشن می کند که منظور از پرولتاریا طبقه کارگری است که با عصر انقلاب صنعتی با عرصه وجود گذاشته نه هر کس که کار می کند و زحمت می کشد. و آن چه که مارکسیسم را از سوسیالیسم اتوپیک که زمانی پرودن نمایندگی اش را می کرد و امروز امثال آقای قراگوزلو و حزب به اصطلاح کمونیست کارگری نمایندگی اش می کنند. خب با این تعریف از پرولتاریا صنعتی چطور می شود ادعا کرد که این طبقه اکثریت نیروی کار را در ایران تشکیل می دهد. این در اقلیت بودن پرولتاریا چیز عجیب غریبی نیست که آقای قراگوزلو با آن انگشت به دهان میگیرند. کل بحث ها کائوتسکی و لنین پس از انقلاب روسیه نیز بر همین متمرکز است که در روسیه پرولتاریا در اکثریت نیست و لنین هم به این اذعان داشت ولی آن را مانع ساختمان سوسیالیسم در روسیه نمی دید. آیا لنین و بلشویک مثل آقای قراگوزلو آنقدر نبوغ نداشتند که خرده بورژوازی فقیر و دهقانان روسیه را هم به عنوان پرولتر قالب کنند؟ از کشفیات دیگر آقای قراگوزلو هم آن است که دانشجویان دانشگاه آزاد و پیام نور و دولتی و غیر دولتی همه را به سلامتی وارد طبقه کارگر صنعتی کرده است. جل الخالق! حتما میلیون ها کسبه جزء و بقال و نظایر این ها هم جزو طبقه کارگر بوده اند و ما بی خیر بوده ایم. جناب قراگوزلو، این که مارکس خودش را به زحمت می اندازد تا نشان دهد عصر رهایی بشر با قوام یافتن سرمایه داری و ظهور طبقه کارگر صنعتی آغاز می شود نه برای ساختن یک تئوری فلسفی مشعشع بود بلکه این از یک ضرورت بر می خاست. تئوری مارکسیسم بر این واقعیت استوار است که تنها طبقه کارگر صنعتی است که به لحاظ اجتماعی شدن تولید به بالاترین شکل آن قدرت اعتراض جمعی دارد. هر گاه اخلالی در این زنجیره عظیم اجتماعی ایجاد شود به صورت موجی تمامی طبقه کارگر گسترش می یابد و طبقه کارگر را از پدیده ای در خود به موجودیتی برای خود تبدیل می کند.حالا این را مقایسه کنید با نارضایتی در سایر طبقات علی الخصوص خرده بورژوازی. حال بماند که در ایران به لحاظ توسعه بی ربط شاخه های صنعتی، به دلیل آن که رشد سرمایه داری در ایران نه یک فرایند خودپو و درونی که حاصل الزامات تقسیم کارجهانی سرمایه بوده است، گسترش جنبش های اعتراضی در کل طبقه کارگر غیرقابل انتظار است. می توان کلی شعار بافت و شعر سرود و در رویا به لغو کار مزدی و پول در فردای قدرت گیری – این یکی از ابداعات حزب به اصطلاح کمونیست کارگری است!- نائل شد اما تحلیل علمی چیزی است که تصویری واقعی از جامعه به دست می دهد و سیاست را امری ملموس می کند.

برای حسن ختام هم بگویم شعری که آقای قراگوزلو از "رفیقشان" آوردند اصلا مناسب نداشت چون شعر شاملو بیان کنایه ای است از زبان مخالفان شاعر که هنگامی که او دروغین بودن خورشید اصلاحات شاهانه را زیر سوال می برد ابراز می شود .
٣۷٣۵۲ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : طبیعت بشر
فرض نمیکنم ، قطعا میدانم که مارکس نه تنها نابغه بلکه در چشم کمونیست ها خاتم الفلاسفه است.
فرض میکنم که کینز و فریدمن و بسیاری دیگر اگر نابغه نبودند حتما افراد بسیار با هوش و زیرک و فرهیخته و دانشمند بودند.
فرض میکنم که جناب قرا گوزلو نابغه ای نه بالا تر بلکه هم سطح مارکس میباشند.
فرض میکنم که جناب قرا گوزلو مانند مارکس فرصت اجرای برنامه های خود را ندارند و لنین ها و استالین ها و مائو ها و فیدل ها برنامه های ایشان را به مرحله عمل در میاورند.
فکر میکنید سر انجام ، نتیجه حاصله ، چند در صد مطابق نظریات و انتظارات ایشان خواهد بود؟ بنا بر تجربیات احتمالا کمتر از ۲۰ - ۳۰ در صد.
مهم این نیست که نظریات ایشان خوب یا بد است. تمام نظریات سرمایه داری و کمونیستی و سوسیالیستی خوب و جامه های زیبائی اند که متاسفانه به قامت طبیعت انسانی نمیبرازند. هر چه هست از قامت ناساز بی اندام طبیعت حیوانی بشر است ور نه تشریف این برنامه ها بر بالای کس کوتاه نیست.
کمونیسم بهترین مرام تئوری ممکن و موجود است ولی از غایت خوبی به خوی حیوانی بشر نمیسازد. کاپیتالیسم سیستم احتمالا خوبیست ولی مشکل کاپیتالیسم نیست ، مشکل کاپیتالیست است. شاید سوسیالیسم قدمی نزدیکتر به مقصد باشد اگر بتوان سوسیالسمی را یافت که مورد قبول همه واقع گردد و راهی یافت که از ان سوء استفاده نشود و این جز با زور دیکتاتوری میسر نیست . بهر حال اجرای صحیح هر یک این سیستم ها منجر به دیکتاتوری خواهد شد و این تازه باز اول ماجراست.
مهم اینست که طبیعت بشر صاحب نبوغی ست که راه سوء استفاده از هر سیستمی را به سهولت کشف کرده و آنرا بی اثر میسازد. برای همین است که اینقدر قانون و ماده و تبصره و تبصره و تبصره داریم که راه این سوء استفاده ها را ببندیم و موفق نمیشویم و بالاخره مجبور به انقلاب میشویم گو انقلاب نرم باشد یا انقلاب سخت.
ما میتوانیم تا قیامت بر سر خوبی و بدی سیستم ها گفتگو کنیم و میکنیم ، با هم بجنگیم و میجنگیم ، میلیون ها کشته دهیم که عقیده خود را ثابت کنیم - که بار ها کرده ایم - و نتیجه همان خوهد بود : احتمالا چیزی شبیه مزرعه حیوانات.

شاید من اشتباه میکنم و احتمالا حتما اشتباه میکنم ولی
دوستان با وجود این حرفها من هنوز فکر میکنم که انسانم و لطفا به من انگ انسان نیست نزنید.
٣۷٣۴۹ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : پروین الف

عنوان : مرسی آقای قراکوزلو
به گمانم آقای قراگوزلو به مناظره علی جوادی و مهرداد مشایخی اشاره دارند وقتی که آقای مشایخی در آن از ۲۰ درصد کارگر صحبت می کنند. جناب مشایخی پاک شیفته سرمایه داری هستند و آمال و آرزوهای خود را در سرمایه داری لیبرال می بینند. این هم لینک این مباحثه .
http://vimeo.com/۲۲۵۲۹۶۸۴
جا دارد از آقای قراگوزلو بخاطر مقاله بسیار بجایشان تشکر کرد. اگر این مناظره را ببینید صحبت های آقای قراگوزلو بهتر جا می افتد.
٣۷٣٣۷ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣۹۰       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۵۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست