از : علی کبیری
عنوان : مغالطه عبارت از خطا دراستدلال است
هم میهن گرامی جناب حسنی،
با تشکر از شما که سعی در تصحیح نظر بنده وهدایت این کمترین به راه راست کرده اید. پیش از پاسخ به نظر جنابعالی، خواهشمندم از این منبعد این لقب "حضرت" را که یادآور ملال انگیزخاطره ی آدمکشیهای آن "حضرت علی" میباشد، از جلوی اسم حقیر بردارید تاغیر مسلمانان بنده را به تروریست بودن متهم نکنند.
به هر حال، استدلال شما از نوع "مغالطه ی معکوس" است. به این ترتیب که شما آمده اید و خبر را بر مبتداء مقدم کرده واز آن راه به نتیجه ی نادرست رسیده اید. در سخن پیشین و برخلاف اظهار شما، من نگفته ام که ««...ولی تعریف شما مبنی بر اینکه حقیقت عبارت است از «انطباق عین با ذهن» فی نفسه درست است...»» درست بر عکس برداشت شما، من گفته ام که حقیقت عبارت از تطبیق ذهن با واقعیت است. از نظر من که متکی به نظر ماتریالیستها نیز میباشد، ماده همان هستی یا عین و مستقل از ذهن است. تقابل ذهن با عین یکی از قوانین دیالکتیک ونه همه ی آن قوانین میباشد. اگر به صورت آینه وار این تقابل را توجیه کنیم، بنابراین مغز انسان را مکانیکی وفاقد خلاقیت میدانیم. این توضیح شما که میفرمائید « انطباق عین با ذهن،» دقیقاً عکس آن چیزیست که ماتریالیستها ادعا میکنند. چون شما دراینجا آمده اید وذهن را بر عین مقدم کرده اید: «انطباق عین با ذهن» در صورتی که علم(تطبیق ذهن) با هستی(عین) نه بطور مطلق بلکه به صورت نسبی انجام گرفته وبرحسب یکی دیگر از قوانین دیالکتیک که همان تقابل است، ذهن به تدریج به بایش عین عالِم میگردد. بنابراین ما نمیتوانیم ادعا کنیم که عالِم مطلق بر هستی هستیم. ولی میتوانیم ادعا کنیم که ما به طور نسبی داریم به مطلق نزدیک میشویم. چرا میگویم نسبی. چون هستی نامحدود وذهن ما محدود است و چون از نظر منطقی نامحدود در محدود نمی گنجد، پس ما بطور نسبی بر هستی که مطلق است، عالِم میشویم. مثالی میزنم. فرض بفرمائید که شما یعنی جناب حسنی، دردادگاهی به عنوان یکی از اعضای هیأت منصفه، حضور دارید ودرنهایت قراراست که بعداز استماع دفاعیات متهم وشاکی ووکلای آنان، رأی صادر کنید که آیا متهم بی گناه است یا گناهکار. در اینجا، شما بادومقوله طرف هستید: واقعیت وحقیقت. واقعیت عبارت از آن چیریست که خارج از دادگاه وذهن شما وهیأت منصفه ووکلاء وقاضی، اتفاق افتاده است. ولی حقیقت عبارت از نزدیک شدن یا دست یافتن به واقعیت، از طریق استماع دفاعیات و تشخیص صحت وسقم قضایا. نتیجه ی دادگاه همان قضاوت است. دراینجا اگر شما حقیقت را برواقعیت مقدم بدارید، دچار عجله در قضاوت شده اید چون بدون تطبیق ذهنتان با واقعیت واینکه واقعاً بدانید که جُرم چگونه اتفاق افتاده است، اقدام به پیش داوری کرده اید. این طرز قضاوت را علماء علم حقوق، اصولی نمیدانند و اگر چنین عملی از جانب هیأت منصفه صورت گیرد، صلاحیت دادگاه زیر سئوال رفته و محاکمه نقض میشود.
من ادعا نکرده ام که بقول شما ذهن دارای خصلت "هیچوارگی وهیچکارگی" است. درست برخلاف نظر شماست که گفته ام مدعیان کشف حقیقت چه بسیارند! و تصادفاً علت زیادی نظریات این مدعیان کشف حقیقت، معلول ساخته های ذهن خلّاقه ی آنهاست. ولی این به آن دلیل نیست که اینان همگی از واقعیت همانطور که هست، سخن میگویند. دهنیگرائی دقیقاً محصول تقدم ذهن بر عین است وهم اینجاست که شکاف فلسفی بین ماتریالیستها(معتقدین به تقدم عین برذهن) وایده آلیستها(معتقدین به تقدم ذهن بر عین) به وجود میآید. اینکه شما میگوئید که «اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف دیالک تیکی را تشکیل می دهند...» وسط دعوا تعیین نرخ کردن است. شما مرا به فرهنگهای مارکسیستی رجوع داده اید و بنابراین من شما را یکی از معتقدین به ماتریالیسم دیالکتیک تلقی میکنم. اگر چنین است که چنین هم هست، پس شما به من بگوئید که آیا از ابتداء این عینیت هستی است که سبب تراوش ذهن میگردد یا ذهن از همان اولِ کار، مستقل از هستی عمل میکند؟ طرح مبحث تقابل دیالکتیکی ذهن وعین، عبارت از تعیین نرخ کردن وسط دعواست. متقابلاً من برعلیه این قانون قیام نکرده ام. بلکه در نفی ذهنیگرائی یعنی درنفی تقدم ذهن بدون مبنای عینی کوشیده ام. ما نباید ونمی بایستی در کشف حقیقت کوشش کنیم که حقیقت انواع بسیارداشته وجنبه ی نسبی دارد. ما باید درپی کشف واقعیت باشیم که مطلق است ومستقل از ذهن ما. در ماجرای سال ۵۷ اکثر قریب به اتفاق نیروها جلب حقیقت گفته های شخصی به نام خمینی شدند بدون درنظر گرفتن واقعیت ارتجاعی بودن او.
در انتها، شما بازهم درپی کشف حقیقت هستید. خب شما مختارید تا هر اندازه که عمر درازتان اقتضاء میکند، در به در به دنبال کنکاش درنظریات این یا آن فیلسوف باشید. ولی این به آن معنی نیست که شما دارای پایگاه یا دیدگاه بخصوصی میباشید. در اینصورت شما دانشجوی فلسفه هستید. ولی اگر در کنکاش برای کشف قسمتی از واقعیت باشید، خود به یک فیلسوف تبدیل خواهید شد. جامعه ی ما سخت به وجود این قبیل فیلسوفان نیازدارد.
اظهارداشته اید که «بقیه نظرات تان متأسفانه درست نیستند که باید مورد نقد و تصحیح قرار گیرند...» درپاسخ باید از شما خواهش کنم که بنده را درتذکر به نظرات نادرستم، ارشادفرمائید. بسیارسپاسگزار خواهم بود. پاینده باشید.
۴۱٨۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۰
|
از : الف باران
عنوان : اگر امروز راجع به جریانات سیاسی حرفی زده نشود فردا دیر است !
این حزب جمهوری اسلامی نبود که که سازمانها و احزاب پر تجربهای چون حزب توده را فریب داد این حزب توده بود که جنبش های دمکرات و انقلاب ایران را به سهم خود منحرف نمود.اگر حزب توده و سازمان چریکهای اکثریت بجای "تضاد طبقاتی" ،"آشتی طبقاتی و همزیستی مسالمت آمیز" را در صدر سیاستهای خود قرار داده باشند با هر مبارز و مبارزهای مخالف اند.این حزب توده بود که به جمهوری اسلامی رای مثبت داد و طبق همین سیاست "آشتی طبقاتی" و همزیستی مسالمت آمیز بایستی رای میدادند ! این تز و سیاست راهی جز همکاری با هر حکومتی ندارد ! همین امر باعث شد که از ملی گرایان تا مبارزین رادیکال،انقلابیون و کمونیست ها ایران بدست حزب توده و چریکهای اکثریت شناسایی و " لؤ " داده شوند. این سازمان و حزب، اسامی اعضای خود را به تمامی کمیتههای محلی داده بودند و به محض دستگیری های فلهای آنها بلافاصله نام سازمان و حزب خود را برای آزاد شدن بزبان میآورند.کاملا مشخص بود که قبل از آزاد شدن تمام اطلاعاتی که راجع به دستگیر شدگان میدانستند بنا به توجیه خط مشی سازمانی و حزبی خود به آنها داده بودند.حزب توده و چریکهای اکثریت تا روز آخر مدافع ارتجاع حاکم و کشتار وحشیانه آنها بودند و تا زمانیکه چماق یا گلوله رژیم زندگی آنها را هدف نگرفته بود از نظام دفاع میکردند.بیجهت نیست که آنها فقط کشتار سال ۶۷ را از وحشیگریهای این رژیم بحساب میآورند در صورتیکه کشتار و شکنجه قبل از سال ۶۷ بمراتب وحشتناک تر بود ولی این حزب برای شکنجه ها و اعدام هایی که خود در آنها شریک بودند سخنی بمیان نمیاورند.سیاستی که درمقابل حرکت انقلابی مردم بایستد و عناصر پیشتاز آنرا به شکنجه و اعدام بسپارد،خیانت نیست ؟ خیانت حزب توده و چریک های اکثریت فقط به مردم ایران در آن زمانها نبود و نیست، خیانت آنها به سوسیالیسم و علم مبارزات طبقاتی است. جنبش چپ اگر در ایران از توانائی آنچنانی برخودار نیست دلیل آن اختناق فراوان نیست، دلیل آن مشی ارتجایی و سازشکارنه "آشتی طبقاتی" و "همزیستی مسالمت آمیز" است ! شوروی بوسیله قوای قهری پاشیده نشد، شوروی بوسیله همین تز انحرافی سرنگون شد.نه گذشته سیاست شوروی با زمان حال قابل مقایسه است و نه گذشته حزب توده و یا چریکهای فدایی اکثریت با زمان حال ! از طرفداران چنین سیاست هایی باید این سئوال را نمود که برای تحقق کدامین آرمان پا به مبارزه سیاسی گذارده اند ؟ آیا سوسیالیستی که نجات بخش بشریت است همین است که آنها میگویند و همان راهی است که آنها طی میکنند ؟
" تاریخ کلیه جوامعی که تا کنون وجود داشته اند،جز تاریخ مبارزه طبقاتی نبوده است،به استثنای تاریخ جوامع بدوی،مرد آزاد و برده،اشرف و اعوام،،ارباب و سفر،استاد کار و کارگر روز مزد،در یک کلام ستمگر و ستمکش ،همواره در تضاد بوده اند و به نیروی لاینقطع،گاه نهان و گاه آشکار،مبارزهای که هر بار یا به تحول انقلابی سازمان سراسر جامعه و یا به فنای مشترک طبقات متخاصم ختم گردید،دست زده اند" .
۴۱٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۰
|
از : حسن حسنی
عنوان : واکنش به نقد کبیری گرامی
حضرت علی کبیری
اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف دیالک تیکی را تشکیل می دهند و تقدم اوبژکتیف بر سوبژکتیف، دلیل بر انفعال، هیچکارگی و هیچ وارگی سوبژکتیف نیست:
انعکاس دیالک تیکی است و نه آئینه وار.
حقیقت، عینی است و نتیجتا ادعای شما مبنی بر کثرت حقیقت (به قول ایدئولوگ های رنگارنگ امپریالیسم، «به اندازه آدم ها حقیقت هست و یا همه حقیقت را نمایندگی می کنند، ولی هر کس حقیقت خود را.») ادعای نادرستی است.
ولی تعریف شما مبنی بر اینکه حقیقت عبارت است از «انطباق عین با ذهن» فی نفسه درست است.
ولی این انطباق در دیالک تیکی از نسبی و مطلق صورت می گیرد و ضمنا خصلت تاریخی دارد.
انعکاس نسبتا درست عین در آئینه ذهن به عوامل و وسایل عینی و سوبژکتیف بیشماری وابسته است. کشف دوربین و یا میکروسکوپ به تدقیق انعکاس در عرصه های علوم طبیعی ـ از این رو ـ کمک بی بدیلی می کند، کشف آتش و یا تزهای فلسفی مهم و غیره نیز به همین سان. مراجعه کنید به مفهوم «حقیقت» در فرهنگ های مارکسیستی.
بقیه نظرات تان متأسفانه درست نیستند که باید مورد نقد و تصحیح قرار گیرند.
کشف حقیقت همیشه با واسطه بوده است، واسطه و یا میانجی گاهی می تواند انسان باشد و گه کنکاش شخصی که بازهم به تجارب و کشفیات انسان های دیگر وابستگی پیدا می کند. منظور میم نون همین باید باشد. حتی میمون تنها، میمون نیست، چه برسد به انسان.
زنده باشید.
۴۱٨۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۰
|
از : علی کبیری
عنوان : هر کسی از ظنّ خود شد یارمن...
هم میهن گرامی میم نون،
تأکید کرده اید که «...من کسی را که مرا در کشف حقیقت یاری کند، حتی اگر فالانژم بنامد، گرامی می دارم...» مایلم به شما یادآوری کنم که اگر به دنبال "کسی" هستید که شمارا در "کشف حقیقت" یاری کند، بعید نخواهد بود که ره به جهنم بَرید. منظورم را واضح تر توضیح میدهم. این کلمه ی حقیقت نیز از جمله کلمه های کشدارومبهم است و کسی که درراه کشف حقیقت گام برمیدارد، حتماً با انواع واقسام آن مواجه خواهد شد و درآخر راه به ناگاه متوجه میشود که عمرش به پایان رسیده وهنوز یک عده دارند از دید خودشان راجع به حقیقت داد سخن داده وهرکدام ازآنها حقیقت مکشوف خودرا برتراز دیگران وانمود میکند. آنجاست که یکباره آدم، پشیمان از راهی که طی کرده است، سردرگُم در دیگ پر حرارت "حقایق" جِزغاله میشود که این همه جماعت مدعی حقیقت چرا "عین" را نادیده گرفته و بااذهان خودشان راه کشف واقعیت را برما سدکرده اند؟ مگر نه آنست که عین مستقل از ذهن است و حقیقت تطبیق ذهن با عین؟ پس چرا چند هزار سال است که این همه دکانهای کشف حقیقت در بازار مکاره ی فلسفه، به وجود آمده اند؟ و این بازار پر رونق کشف حقیقت دیگر چه بازاریست؟ پس بهتر نیست تا بجای ره سپردن در کشف حقیقت و نرسیدن به مقصود یا رسیدن به ناکجا آباد، در راه کشف واقعیت گام برداریم؟ واگر چنین کنیم وهمگان چنین کنند، شاید قضایا را آنطور که هست ملاحظه کنیم و همگی در را بر یک پاشنه بگردانیم. آنچه مارا به همدیگر نزدیک خواهد کرد، کشف واقعیت (عین) وتطبیق ذهن با واقعیت(حقیقت) است تا ازآن ممر بهترین راه را برای حل مشکلات پیش رو انتخاب کنیم.
۴۱٨۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۰
|
از : خسرو صدری
عنوان : آقای مرزبان گرامی!
عرض کردم:- کامنت شما ربطی به مطلب نداشت؛ - حذف ایران از نام "حزب توده ایران"، از جانب کسانی که قصد توهین به آن را دارند صورت می گیرد؛ - شما مرا به خیالپردازی متهم کردید که پاسخش را هم گرفتید.
۴۱٨٣٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰
|
از : میم نون
عنوان : تأملی در پاسخ پرویز گرامی
با سلام و سپاس از پاسخ به پرسش های من.
اگر موافق باشید، من هم بکوشم تا پاسخ های شما را مورد تأمل قرار دهم، تا اگر منتشر شد، بلکه چیزی بیاموزم.
باور کنید، من اهل رجز نیستم.
رجزخوانی را اصلا بلد هم نیستم.
سرتاپایم هم صناری نمی ارزد.
سوال اول
فرق ماهوی مجاهدین با دار و دسته های مذهبی دیگر را بدانم.
من پاسخ شما را نخست تجزیه می کنم تا بتوانم تحلیل کنم:
۱
به خود اجازه نمی دهم در باره ی ماهیت «کل» سازمان مجاهدین خلق و سازمان های دیگرداوری کنم.
هر چیزی و نتیجتا هر سازمانی، دیالک تیکی از جزء و کل است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن کل است.
اگر کسی قادر به تجزیه و تحلیل و بالاخره داوری در باره کل (سازمان) نباشد، تنها کاری که از دستش برمی آید، همان خواهد بود که عوام الناس (در طیف سیاسی طرفداران ژوزف) می کنند:
گذاشتن جزئی از کل مورد نظر (عضوی، عملی و یا موضعگیری ئی از سازمان) زیر ذره بین و بعد ماستمالی کردن قضیه:
همه چیز گفتن و چیز به درد خور نگفتن!
پدر دیالک تیک ایدئالیستی ـ هگل ـ به همین دلیل بود که می گفت:
«حقیقت کل است، کل حقیقت است!»
بگذارید من به زعم خود، دقیقتر فرمولبندی کنم و بگویم:
حقیقت در دیالک تیک جزء و کل است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده ـ در تحلیل نهائی ـ از آن کل است.
۲
فقط در فضای باز تر و رقابتی می توان این کار را کرد، باید از همین بحث ها شروع کرد.
شما ظاهرا تحلیل تئوریکی کل معینی را به وجود «فضای باز و رقابتی» منوط و وابسته می کنید.
من نمی توانم از این مفهوم «انتزاعی» سر در بیاورم.
فقط چیزهای مشخص را می توان مورد تأمل قرار داد.
برای من تحلیل چیزها (فرق هم نمی کند که آن چیز چه باشد) در دیالک تیکی از تئوری و متد (به قول شما متدیک) صورت می گیرد.
من به عنوان بیولوگ دست و پا چلفت، لجنی را که از گودالی برمی دارم، برای کشف ماهیت آن، ذره ذره زیر میکروسکوپ می گذارم و میکرو ارگانیسم های آن را ایزوله، تکثیر و شناسائی می کنم و بقیه مواد متشکله ان را هم به همین سان، البته کسان دیگری با متدهای شیمیائی، فیریکی و غیره.
مسائل و ارگانیسم های اجتماعی (مثلا سازمان های سیاسی) نیز فرقی با چیزهای دیگر ندارند.
فقط باید تئوری و متد موسوم به ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی را تمرین کرد، فراگرفت و به خدمت گرفت، آنچه که شما مارکسیسم ـ لنینیسم نامیده اید:
علمی که علمی تر از هر علمی است و من اطمینان قلبی خود را در گذر از سنگلاخ های تردید به دست آورده ام.
هدفم رجزخوانی نیست، بلکه تبیین سیر رسیدن شخصی خود به حقانیت علمی جهان بینی پرولتاریا ست.
در بحث فقط می توان تکانه های لازم برای کنکاش (موتیواسیون، انگیزش، تحریک) نظری و عملی ریشه ای و اصولی بعدی را بدست آورد و یا از دست داد.
فضای باز مورد نظر شما فقط در این حد قابل تأمل است، رقابت که بنظر من بیمارگونه است. ببخشید.
جوینده حقیقت نیازی به رقابت ندارد.
من کسی را که مرا در کشف حقیقت یاری کند، حتی اگر فالانژم بنامد، گرامی می دارم.
حقیقت تنها بتی است که طرفداران پیشرفت اجتماعی می پرستند.
بقیه بحث تا بعد.
خیلی ممنون
۴۱٨٣۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰
|
از : سروش
عنوان : با سیر اختر فلکم داوری بسی ست @ انصاف شاه باد در این قصه یاورم
خانه سیاست نه دو در ، مثل بهشت هشت در ،یا مثل جهنم راهش را با حسن نیت آسفالت کرده اند.تصمیمات در هشتی ( ورودی هشت ضلعی خانه های قدیمی ) سیاه چاله آن گرفته می شود. آنچه در رسانه ها نوشته می شود .دوغ حاصل از کاسه ماستی در یک دریاچه است ویا شیپورچی های همان خانه اند برای افکار عمومی . برای تشخیص آنها از همدیگر مرد کهن می خواهد. در وادی سیاست بی همرهی خضر رفتن دهشتناک است .
چرا فکر می کنید گفتگو درباره مثلا اقتصاد بد است . مگر یک حزب یا گروه سیاسی چکار باید می کرد؟ چرا هر کاری را که نمی پسندیم فکر می کنیم بد مطلق است، وبر عکس .
سیاست نتیجه گرا است . درعملی که پنجاه ویک درصد سود ، چهل ونه درصد زیان باشد . آن عمل را انجام می دهد ،شاید آن یک در صد سود را گسترش دهد. اینکه در عملی نتیجه مطلوب گرفته نمی شود دلیل بر بدی آن نیست . زیرا همه پارامترها در دست یکطرف نیست .موفق نشدن دلیل بر بد بودن آن عمل نیست معیار درستی، موفقیت تنها نیست. مگر بهشتی و رفسنجانی ها موفق شدند؟
حزب توده ایران برنامه ای با توجه به شرایط و اضاع برای خود تدوین می کند و طبق آنان عمل می کند .چرا برنامه اش را نقد نمی کنید . عملی که درخدمت اهداف برنامه اش است چرا عمل نکند.
دوستان بجای این بحث ها ( جدل ) که هرکس فقط خودش را قانع می کند واز دیگران به خاطر ادامه این جدل ها ممنون است – این سطورشامل حال خودم هم هست – کتاب دولت و انقلاب لنین را از اینترنت دانلود و مطالعه نمایند پاسخ بسیاری از سوال شان را برای همیشه می گیرند .
اینک چند جمله از آن کتاب :
یک گام عملی مهمتر از صدها برنامه است .
خیال می کنند با تغییر دادن نام شئی خود آن هم تغییرمی کند
بحث و گفتگو های مربوط به آینده ( گذشته )دور را جایگزین مسئله مبرم و حاد سیاست امروز می سازد.
۴۱٨٣۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰
|
از : حسن حسنی
عنوان : شیوه رفتار نامی در بحث
با سلام
نامی گرامی میم نون سوالاتی کرده از آقای پرویز
کسی که سوال می کند، حتما اندیشیده و لذا توان تفکر دارد.
فحاشی و فالانژ تلقی کردن چنین کسی از پر بودن چنته فحاش حکایت نمی کند.
شما که ظاهرا ماکسیستید و قادر به تفکرید، می توانستید به سوالات ایشان جواب دهید. در غیر اینصورت فقط باید با کسانی بحث کنید که همان نظرات شما را نمایندگی می کنند، یعنی عملا بحث نکنید.
اینکه وعده نوشتن مطلبی را می دهید، بهتر از هیچ است، ولی ترفند خوبی برای فرار از بحث هم می تواند باشد. یاد فرهاد ف به خیر که به جای جواب، سرفه تحویل می داد. ان هم راه بدی نبود. وقتی آدم حرفی برای گفتن بلد نیست، سرفه بهتر از هیچ است. ببخشید با بزرگواری مارکسیستی تان
۴۱٨۲٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰
|
از : پرویز مرزبان
عنوان : پاسخ به پاسخ آقای خسرو صدری
سلام
این قلم در باره نوشته شما دقیق و با ذکر دوباره ی آن ،نظرم را عرض کردم. شما هر طور که علاقمندید حدس بزنید و فرض کنید. از جستجو در گوگل یاری گرفتم و چه و چه . ولی ما هم مانند میلیونها ایرانی از رهبری مرجع شیعیان جهان حمایت کردیم تا حکومت بر آمده از کودتای ۲۸ مرداد را ساقط کنیم و فکر می کردیم در دراز مدت وضع ایران درست میشود . این خطای جدی را باید ابراز کرد. فرزندان ما توجیهات احساسی را نمی پذیرند. فکر می کنم متد برخورد ما متفاوت ست.
تذکر شما به کامنت من نیز این تفاوت متدیک رانشان میدهد. فرموده اید: «دو ماه پیش به مناسبت ۷۰ مین سالگرد بنیانگذاری حزب تو ده ایران، در مطلبی با حجم تقریبی همین کامنت شما، نظرم را در مورد حزب نوشتم.کاش این کامنت را درآنجا میگذاشتید...»
من متوجه منظور شما نمیشوم . آیا جدی صحبت می کنید؟ « کاش این کامنت را در آنجا می گذاشتید » ؟!! یعنی چه ؟ مگه میشه؟
بعدا ادامه داده اید :« - در این مطلب ، که شما به نظر می رسد با "گوگل سرچ" ، و به دنبال "حزب توده"(ایران)،جهت دراز کردن حکیم باشی، پیدایش کرده اید و فقط همان سطر را هم خوانده اید،»
ببینید آقای خسرو صدری ! واقعا متوجه حرفهای شما نمیشوم .من بسیار متاسفم که شما بجای این که با کلمات و فکر من در نوشته ی قبلی برخورد کنید ذهن خود را با چه چیزهائی مشغول می کنید. سخت در اشتباهید !
شما نشان دهید کدامیک از کلمات این قلم اساعه ی ادب و یا بی احترامی به حزب توده تلقی میشود. تا همین جا از شما پوزش خواهی نمایم. در ضمن در تمام نوشته ی من، کاملا آگاهانه، نقش خویش در سازمان فدائیان را در بحث «مترقی» بودن خط امام مورد انتقاد قرار داده ام.
۴۱٨۲۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰
|
از : پرویز مرزبان
عنوان : برای کامنت میم نون
با درود و سپاس از توجه ی شما .
- به خود اجازه نمی دهم در باره ی ماهیت «کل» سازمان مجاهدین خلق و سازمانهای دیگرداوری کنم .فقط در فضای باز تر و رقابتی می توان این کار را کرد،باید از همین بحث ها شروع کرد. مناسبات مجاهدین با دگر اندیشان وحشتناک ست . این را باید نشان داد و اگر هواداران آن می دانند و می پذیرند فرقی با «قشریون» ندارند. من هنوز اینطور فکر نمی کنم . شما میدانید که ریزش کرده اند. یک حزب بمعنی دقیق آن نمی تواند همزمان نماینده ی تمام اقشار اجتماعی باشد .میشود پوپولیست یا دولتی ! مثل حزب ایران نوین ،مردم و رستاخیز. حزب جمهوری اسلامی که تقش همان اول در آمد و به ده ها باند تبدیل شد. امروز «حرب مشروطه» نیز همین تلاش را می کند میخواهد هوای همه را داشته باشد حتی با تابلوی « لیبرال دمکرات» نیز تکلیف خود را معلوم نمی کند که واقعا نماینده ی کیست. این عوام فریبی ست.
- در باره ی ماهیت طبقاتی فدائیان خلق نیز همین طور . رهبران گروه های مختلف در خارج از کشور حاضرندولی معلوم نیست در ایران چه تغییراتی صورت گرفته.
_ این سئول که : در حزب توده مارکسیستی سراغ دارید...... در بار ه ی همه نیروهای «چپ» صدق می کند که با مارکسیسم-لنینسم و انواع پسوند ها خود را معرفی میکردند و هنوز نیز به آن «پای بند » هستند.
- بعداز کودتای ۲۸ مرداد در ۶ بهمن ۱۳۴۱ اصلاحاتی از بالا و مفید صورت گرفت که« انقلاب» نامیده شد و خمینی مرتجع «قیام » کرد. ادبیات ما قبل از انقلاب عکس العملی نسبت به کودتا، اختناق و وابستگی بود. بهمین دلیل تمام کارهای مثبت را نیز نفی کردیم و با سنت و ارتجاع در مودبانه شکلش همسو شدیم .در انقلاب بهمن تمام طبقات و اقشار و سازمانهای سیاسی همسو شدند و بساط حکومت پادشاهی را جمع کردند.این که تردیدی ندارد .رهبری انقلاب در دست مرجع تقلید شیعیان بود ، شورای انقلاب مشتمل از روحانیون سیاسی ، روشنفکران شریف و خوشنام ملی و مذهبی ( نهضت آزادی و جبهه ی ملی) و دولت موقت به نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان تشکیل شد.
ده ها انقلاب به این صورت در خاورمیانه و شاخ آفریقا قبلا و بعدا صورت گرفت. نباید از غفلتی که ۵۷ کردیم نیاموزیم . در انقلاب ایران جابجائی قدرت از سرمایه داری وابسته در پروسه ای خونین به خرده بوزوازی سنتی و لومپن ها انتقال یافت . فجایعی که در ایران هنوز ادامه دارد نشان میدهد که درایران واقعا ارتجاعی ترین اقشار حاکمند و مترقی ترین نیروها بیشترین خسارات جانی و مالی را متحمل شدند.
طنز تاریخ که در مصر مردم ۴ نعله همین راه را دنبال می کنند. توصیه من مطالعه تمام نوشته های مسئولان حکومت پادشاهی ست که ضمن تائید وقوع انقلاب، نشان میدهد که در ۵۷ تمام بازیگزان صحنه پذیرفتند که رهبری انقلاب خمینی باشد و انقلاب در دست ناباب افتاد و فاتحه !
۴۱٨۲۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰
|