یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

در حسرت این خواهند ماند که
فعالان مارکسیست داخل ایران دست به اسلحه ببرند!

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : بینام گمنام

عنوان : چرا ناراحتین؟سلاح بگیرین..ما هم تشویق میکنیم
مصاحبه عابد از نظر اکثر رفقای رادیکال هم نسل خودش جامع و کامل بود.اما خب میبینم که رفقای مقیم خارج کشور ناراحتن...خب مشکلی نداره رفقا با هر جایش که مشکلی دارید خودتون مخالف و برعکس آن عمل کنید.ناراحتی از اینکه عابد گفته دست به اسلحه نمیبریم.خب بفرمایید این گوی و میدان....از هر جای دنیا برای "شکست دادن سپاه اسلام"و یا هر چیز دیگری سلاح بدست بگیرید و بیایید.من خودم به شخصه براتون کف میزنم...این ناراحتی شما قابل درک نیست.در حالیمه در ینگه دنیا نشسته اید ناراحتید که چرا در داخل رفقا به این جمع بندی رسیدن که مبارزه مسلحانه نباید کرد؟
دوم مگویید جریانات سیاسی خارج کشور نمرده اند و زنده اند و از ان شاخه ها مجددن جنگل خواهد رویید؟واقعن خنده داره بعد از سی و سه سال که اون جنگل تبدیل به این صحرای بی آب و علف شد،شما مجددن دنبال پاگرفتن همان گروههایید؟خوبه واقعن اگر تبدیل به جنگل شوند من و من ها هم خوشحال میشویم اما بعیده..کاملن بعیده.میشود رجوع کرد به تراب حق شناس که دلیل انحلال سازمان پیکار رو در این دید که هر جمعی نمیتواند نام سازمان بر خود بگذارد بخصوص وقتی که ارتباطش با داخل کشور در حد بسیار کم و ناقصی باقی مانده.فی الواقع تراب نشان داده هنوز که هنوزه از خیلی ها بیشتر میداند
سومن توده ایها و اکثریتی های عزیز شما چه میگویید؟اکثریتی عزیز شما برو کنفرانس واشنگتن و ...با سلطنت طلبان و سبزیها بشین و ائتلاف بده.تو را به ما چه کاری هست؟تو برو مجامع امپریالستی خودت رو نماینده چپ ایران معرفی کن.بفرما اما از ما نخواه که تو را حتی دمکرات بنامیم.به واقع که منفورترین جریان سیاسی ایران شما هستین.توده ای جان شما هنوز اندرباب پایگاه"سوسیالیسم واقعن موجود"بنویس.از جناح مترقی رژیم...تو چه کار با ما داری؟تو که وقتی کیانوری و طبری اون اراجیف رو به اسم اعترافات نوشتن گفتی چون داخل کشورند و تحت فشار حق دارند.وقتی بهت میگفتن اون چه حرفهایی بود که در سال ۶۰ میزدی،میگفتی ما میخواستیم داخل کشور بمونیم....حالا که از قضا یکی دیگر داخل کشور مونده و اتفاقن حرفاش از شمای خارج نشین هم مترقی تر و رادیکال تره،باز تز میدهی؟
پنجم دنیا عوض شده...روزی برای فعالی که در داخل کشور میموند احترامی خاص قائل بودن اما حالا چی؟
ششم عابد نه اینجا و نه هیچ جای دیگر مدعی نشده که رهبر،لیدر،سر شاخه،و... جنبش مارکسیستی ایران یا نسل جوان چپ ایران است.لطفن توهمات خود را به متن وارد نکنید
۴۹۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱       

    از : محمد (پارک دانشجو)

عنوان : نرود میخ آهنی در سنگ
عابد جان باید این گفتگو را بر روی وبلاگ خودت و بقیه بچه های قرار می دادی. مخاطب این مصاحبه مگر چپهای خارج ایران بوده اند؟ چرا وقت خودت را برای کاری تلف می کنی که فایده ای ندارد. به قول خودت زیر بحث آن رفیقی که در ترکیه است: آقایان اگر می خواهند کار مسلحانه کنند خوب بروند و بکنند. کسی جلوی آنها را نگرفته. ۳۰ سال گذشته، سی سال دیگر هم صبر می کنیم تا قیام مسلحانه کنند. حتما می کنند. این افراد بعد از چند سال که از ایران رفته اند هنوز با اسم مستعار می نویسند.

عابد جان اما این کامنت ها را جمع کن. نمونه خوبی شده است. مربوط به همان سوالی است که همیشه دنبال جواب آن هستی. اینکه چرا نیروهای چپ در ایران هرگر نمی توانند به عنوان یک نیروی دارای وزن وارد عرصه سیاست شوند. همه به دنبال رهبری و سهم هستند. مسئله برای همه رئیس بازی است. به قیمت از بین رفتن یک مجموعه یا ایجاد یک مجموعه نارس و ضعیف همه با هم رقابت می کنند. نیروها را صد پاره می کنند. فقط برای اینکه می خواهند مجموعه ها و گروه های دست خودشان باشد. دغدغه هیچ کس خود جنبش چپ نیست. نه مبارزه مسلحانه و نه مبارزه غیر مسلحانه. نه شرایط جهانی و نه شرایط داخلی. فقط حرف یک چیز است: مثل رهبر حرف زده، نباید مثل رهبر حرف می زد، مقل لنین حرف زده، نباید مثل لنین حرف می زد. ما جلوی دوربین مخفی اینها هستیم رفیق. ما را سر کار گذاشته اند. هر کس می خواهد از خودش امام زاده بسازد و بقیه دور او بچرخند.
موضوع چیز بیشتری از این نیست. این افراد چپهایی را می پسندند که بروند در بی بی سی و صدای آمریکا گردن کج کنند و حرفهای آنها را با خضوع و خشوع بزنند. چپ خوب یعنی این. چپ بی خطر. چپی که برای توجیه بی عملی در هپروت اسلحه و هفتیر کشی سیر می کند.
تمام درک یکی از این مصاحبه این است که چرا از فیس بوک ریمو شده! فکر کن که کجای کار هستیم. این نقد جدی من به تو است: حرفهای ناصر را در دفتر فراموش کرده ای. مخاطب را گم کردی. نیروهای ما همان بچه هایی هستند که درباره آنها صحبت کردی. چه کار داری به اسمهای مستعار و آدمهای ۶۰ سال پیش؟
۴۹۰۹٨ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سلام بر توانچه و بر همه سلام. عابد عزیز لطفاً هنگام خواندن مطلب من لبخند بزن آنطور که یک متن و یا شعر طنزرا می خوانی.
اصل مطلب کامنت من بسیاری جدی است. جدی ترین است. اما با زبانی نوشته
شده که در عین مطرح کردن سوالات و مسایل، لبخند بر لب ها بنشاند. مردیم چقدر گریه کنیم. بیایید گاهی با زبانی با هم سخن بگوییم که هم خستگی بستاند.

من اگر جایی لازم شده، از آقای توانچه دفاع کرده ام. از دلیری او دفاع کرده ام. از عدالتخواهی او دفاع کرده ام. زیرا بسیاری از مردم بز دل، هزار جور داستان برایت می بافند و به شعورت توهین می کنند تا در رفته و هزینه ای در بزنگاهی نپردازند. از این نظر بزرگ زنان و بزرگ مردان دلیر و دانا در این لحظه خطیر تاریخ گاه هر کدام لشگری هستند.
این از این.
گذشته از این ویژگی های نیک جناب توانجه و امثال ایشان، در این مصاحبه، او مرا سخت می ترسانَد. حرف های عجیب و غریب می زند. و فکر می کند که این حرف ها، حرف های یک انقلابی است، که نیست. من از دگم و کپی برداری بیزارم. ولی به جوانان ایران زمین پیشنهاد می کنم که لنین را دوباره و چند بار ه بخوانند. خواندن نباید برای دگم گرایی و منطبق کردن باشد. خواندن باید فراستی را در آدمی برای گذر از پیچ ها در روز های توفانی بیدار سازد. عابد ما در این گفتار نه به عابدان و نه عالمان شباهتی ندارد. مردیست آن جهانی که فرود آمده ناگهانی. عجیب است که راز هستی را کشف کرده و فقط او این راز را در جیب جان دارد. مرد به هیچ کس شبیه نیست. در تاکسی با راننده طوری صحبت می کند که او دیگر نمی گوید، بله آقا. بلکه توانچه ی توانا، کاری می کند که او دریچه ای از گوش به مغز می گشاید. سوراخ گشوده شده به وسیله ی درل سخن، چنان است که دیگر هرگز اثرش پاک نمی شود. کار از این دست، هر آنچه بر آید، از توانچه سر آید. و پس از آن سکوت، وجود شنونده را فرا می گیرد. و توانچه ی عزیز ما بعد از کشف خود به عنوان انسانی غریب و بی نظیر، ناگهان به این نتیجه قطعی می رسد که پیر و پاتال ها دیگر باید باز نشسته شوند، زیرا کمونیسم در ایران به تصمیم عده ای جوان که هیچ کس را نمی مانند، شکل و محتوای ویژه و جدید خود را چنان یافته که مپرس. چنان، که فقط عابدی به نام توانچه و تنی چند توانایی گشت و گذار در آن خطه را دارند و بس. بنازم به این همه غوغای بی بُن سرشار.
مصاحبه شباهت زیادی به خیمه شب بازی دارد. مصاحبه کننده ناگهان تصمیم می گیرد که مصاحبه شونده را عریان سازد. پس می پرسد اشکال ندارد که به شما بگوییم مارکسیست؟ و ایشان نیز با بزرگواری ی ویژه ای اعلام می دارد ما چیزی برای مخفی کردن نداریم. بگذار جهان بداند. بگذار ملا بداند و ...
بعد از آمادگی برای کشیدن صلیب بر شانه های مبارک، این مسیح نوین به یادش می آید که قبل از به راه افتادن باید روی همه خط بزند، تا یگانه رستاخیز خود را بر پا دارد. خلاصه همینقدر بگویم که اینجا کسی با کسی شوخی ندارد، قیامتی است چنان که بیا و ببین. پس دیگران را خط زده و محکم حکم نهایی را، چون فتوایی برگشت ناپذیر و غیر قابل بازبینی صادر می نماید. و آن حکم چنان است که تو می پنداری کتابی آسمانی فرود آمده همینک در تهران المقدس. در ضمن ایشان شوخی با کسی ندارد، پس آیه ها را بخوانید و بدانید. زیرا این یک وظیفه است. از سوی دیگر ایشان لازم دانسته از سوی ۷۵ میلیون ایرانی به عنوان نماینده آنها اعلام دارد که کسی دست به سلاح نخواهد برد. گفته این پنبه را از گوش بردارید. ایشان به عنوان سخنگوی بی برو برگرد مردم ایران، اعلام کرده که این اصل را بدانید و آگاه باشید. و آنچه آن عزیز نماینده ی مردم می فرماید، فوری بر دارید و چون حلوا فروشان تهران قدیم، به سر دارید؛ تا شیرین اندیشه ی شما را تشکیل دهد. و از این دست غریب و ناگفتنی در لحظه لحظه ی مصاحبه فراوان است. خواندم و گفتم: دوست عزیز شاعر گیر آوردی!؟

حالا از آن طنز و شوخی در جدی که بگذریم، مقوله ای بسیار جدی در پیش روی قرار می گیرد که به آدمی - بیچاره خواننده ی مصاحبه - مسئولیت اندیشیدن، ژرف تر اندیشیدن را می سپارد. و سوالات گوناگونی ردیف می شود در ذهن آدمی.
یکی از آنها و ترسناک ترین آن سوالات این است: آیا توانچه نمی ترسد که از او یک «دام چاله» ساخته باشند زیرکانه. و او در فصل باد شدن آن را در نیافته هیچ. یا نخواسته دریابد. و جو را نیز طوری تنظیم کرده اند که او فکر کند که علی آباد شهری است بیکران؟
آیا آقای توانچه نمی ترسد که از او یک عباسعلی شهریاری درست کرده باشند. عباسعلی شهریاری ای که این بار خائن نیست. آگاهانه خائن نیست، ولی نتیجه ی کارش همان است و بیش است. زیرا عباسعلی توان تحویل دادن افراد اندکی را داشت؛ ولی توانچه ی صادق و شریف، بخاطر قرار گرفتن در زمان دیگری می تواند ده ها و حتی سد ها برابر عباسعلی ضربه بزند خونبار و فراموش ناشدنی. ایشان می فرمایند: خوب در نهایت آدم را می گیرند و می برند زندان! شوخی توانچه ی انقلابی با مردم ایران را می بینید!؟ من شکی ندارم که توانچه دلسوز است و خائن نیست. ولی این حرفها آدم را به شک می اندازد. مثل اینکه قرار است آدمیانی را که توانچه جمع می کند همین امروز بگیرند و در خُولتُونَک ها فرو کنند. نه دوست گرامی، در این میان حتی شاید به کسی یک سیلی هم نزنند، ولی اگر لازم شد در سر بزنگاهی از لطف توانچه ی ما، همه را در چنگ دارند ... شاید حالا آن پشت، از ما بهتران دستور داده اند: دقت کنید که عابد ما هیچ مشکلی نداشته باشد تا از این مصاحبه های مفید بیشتر و بیشتر بکند.

و دو کلمه با توانچه ی نازنین مردم دوست و عدالتخواه: نظر این آدم کوچک، بسیار کوچک، اما عمیقاً دلسوز این است که برای اینکه از فاجعه ای در پیش رو جلوگیری شود، ایشان بی درنگ به خانه و سر کار و زندگی خود بر گردد و هرچه هم تماس ایجاد کرده به آنها بگوید: خودتان بعد از این یک نشریه هستید + آدم. پس برای اینکه من شما را صادقانه به دهان شیر نفرستم با شیر کردنتان، پی کار خود گیرید و عذر من بپذیرید.

و چند کلمه هم با آنهایی که با توانچه ی نازنین ما ارتباط دارند: به نام نامی انقلاب و انقلابی و وظیفه ی او، هرچه زود تر از «دام چاله»۱ - توانچه عزیز - دور شوید چنان که شتر دیدی ندیدی. این کار شما هم شما و هم او ر ا از خود زنی نجات می دهد. تا شما و خود را سرخ نکرده، چاقو را فوری از دست آن مرد دلسوز عدالتخواه، اما تا بُن جان اشتباه گر، بگیرید.

۱ - «دام چاله» نام مدرن همان چاله ای است که برای حیوان و انسان می کندند و رویش را با شاخه های نازک و خاشاک می پوشاندند تا شکار - انسان یا حیوان - در آن بیفتد. رستم پهلوان باستانی ایران را به همین شیوه گرفتار کرده کشتند.

و یک نکته ی بسیار مهم: ما در شمال ایران، در غرب استان گیلان جنبشی فرهنگی داریم. به مسایل سیاسی در آنجا وارد نمی شویم. گاه مشکلات اجتماعی مردم را هم مطرح می کنیم. زبانی غیر جنگجو و صلح خواه داریم. در «جنبش پاکیزه خوی تالش» همه ی طرفداران، بدون هیچ استثنایی عمیقاً ایراندوست هستند. زیرا تالش ها خود را از اولین ایرانیان و صاحب ایران می دانند. با این حال هر وقت برای تفریح هم که شده ما را مورد لطف خود چنان قرار می دهند که دیروز ناچار شدم در وبلاگ «وَشتَن واژه ها» پستی بگذارم که شاید برای بسیاری خواندن اش خنده دار باشد. ولی آن غریب، واقعیت زندگی ما است. کسی آمده و در نظرگاه وبلاگ دیگر ما «تالش شناسی» نوشته که حبیبی به من توهین کرده و گفته بی ادب. من چنان حرفی به آن شخص نزده بودم. چندین روز است که تشنج و بحران در پای وبلاگ های ما موج می زند به لطف دروغ برنامه ریزی شده ی یک آدم. هرچه هم قسم می خوریم کسی میل باور کردن ندارد. پس به ناچار امروز بعد از نوشتن نامه ای بلند بالا به بزرگان تالش، رفتم و دلم را پای وبلاگ «تالش شناسی» کمی خالی کردم.
اینک این سوال پیش می آید: جناب توانچه ی عزیز، چگونه این همه آسان بر شما چشم می بندند. آیا فکر نمی کنید که آدم آنهایید؟ یعنی آن پشت، راضی و خوشحال به شما می خندند.

دو نکته ی دیگر. اول: این حرف های طنز آلود دوستانه و دلسوزانه ی من، هرگز از احترامی که به شما داشتم نمی کاهد. شهامت و عدالتخواهی شما در نزد من احترام خاص دارد. برای من همچنان همان نازنین توانچه ی شریف عدالت خواه هستید. مشکل من با شما این نیست که شریف نیستید. بلکه این است که واقف نیستید. به عبارتی دیگر شریفی که واقف نباشد، می تواند در حق خود و دیگران خود زنی کند.

دوم: چندی پیش سر زندانیان سبز با مهران ش. کمی قلمی حرفمان شد. من آنجا تندی کردم. و او بزرگوارانه سکوت کرد. از جمله او را ملا زاده ای بی دین، یعنی کمونیستی که تکفیر می کند، فتوا می دهد؛ خواندم به زبان طنز.
حال می بینم قلمی قوی و دلنشین دارد و با تسلط می نویسد نیک. خوب این بدهکاری را هم به دستور حافظ جان عزیز پرداختیم. حافظ گفته آن را که گفتی این را نیز بگو.

پایان سخن: دریایی از اندوه در دل موج می زند و هر لحظه به اوج. کوهی از سنگ های جهان بر شانه دارم بارا بار. وقت و حوصله ی کامنت بازی را ندارم. اگر می بینید باز آمده ام. برای این است که دیدم از آن همه صاحب نظر و گرامی مردم که اینجا سر می زنند، کسی به آن مهم، از این زاویه آنطور که باید نپرداخته.
۴۹۰۹۵ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱       

    از : سیامند

عنوان : ای کاش هر کدام از مصاحبه شوندگان به اندازه جایگاه شان سخن می گفتند
نظرات آقای توانچه توسط کامنت های متعددی که در ذیل این «مصاحبه» آمده، طرح و «نقد» شده است. اما تیتر این مطلب و آنچه که آقای توانچه در تیتر این مطلب عنوان کرده برای من بسیار جالب است. تا همین چندی قبل، شاید الان هم (چون ایشان به علت انتقاد بر نظرات شان از لیست خود خارج فرموده اند) در صفحه ی فیس بوک ایشان، تصویری که معرف آقای توانچه بود، تصویر یک مسلسل کلاشنیکف بود. ای کاش آقای توانچه به جای صدور احکام نه چندان با پایه، از دلایل تغییر عقیده شان سخن می گفتند.
۴۹۰٨۴ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣۹۱       

    از : امیر حسین آمویی

عنوان : تنها تاریخ، از طریق خواست و استقبال توده‌ها، روش درست مبارزه را اعم از مسالمت‌آمیز یا قهرآمیز تعیین می‌کند
تنها تاریخ، از طریق خواست و استقبال توده‌ها، روش درست مبارزه را اعم از مسالمت‌آمیز یا قهرآمیز تعیین می‌کند

پاسخ‌های قاطعانه‍ی «رفیق» توانچه به مصاحبه‌گر، من را به یاد احکام پرصلابت وارثان نوزده بهمن و ایزوتوپهای هم‌خانواده‍ی آن انداخت. از توده‌ای‌ها بگذریم که فساد فرصتخواهی و خودبزرگ‌بینی بلای جان و جهان‌بینی‌شان شده بود و سر آخر هم جان به جهان‌بینی ناسره‌شان تسلیم کردند، آن هم نه مستقیم، بل که از طریق "حضرات آیات". اما آنچه مرا واداشت که مصاحبه را بخوانم، عنوان تحریک‌آمیز مصاحبه بود. میل داشتم بدانم که به راستی جنبش چپ مارکسیستی یا مارکسیستی-لنینیستی (؟) پس از تجربه‌های سقوط کمونیزم در شوروی سابق و اروپای شرقی و نیز شکست جنبش چریکی در ایران، اکنون به این پرسش حیاتی، و به قول آقای توانچه «خفن» (!) چگونه پاسخ خواهد داد. در جریان گفتگو ندیدم که پاسخ روشنی به این سوال مهم داده شده باشد. اما نمی‌دانم چرا فکر می‌کنم که نامستقیم، پاسخ «نه» بوده است. اگر این برداشت من درست باشد، آن گاه باید نظر دوستان را به نکته‌هایی جلب کنم:
۱- آنچه که توسط مارکس در آثار بی‌نظیر سیاسی و نقدهای تاریخی-طبقاتی‌ اش مطرح شده، صرف «آراء» و «عقاید» نیست! کسانی که همچون مارکس نیم‌نگاهی به تاریخ انداخته اند، می‌دانند که واقعیت تاریخی مبارزه‍ی طبقاتی حقیقت دارد و لذا آگاهی از قانونمندی‌های آن نیز در مجموع هم چراغ راه مبارزات طبقات استثمار شونده بود و هم تفنگی در دست دشمنان این طبقات! در واقع جامعه‌شناسی مارکسیستی هم به دشمنان طبقه‍ی کارگر مدد رسانده و هم به خود آنان! فکرش را بکنید که چگونه امپریالزم، اعم از سالخوردگان و جوان‌هایش، با برنامه‌ای دراز مدت و پیش‌بینی سیل‌ها یا انقلابات صد سرمایه‌داری و ضدامپریالیستی، با قراردادن سدهای موج‌شکن و منحرف‌کننده‍ی مسیر حرکات سیاسی – اجتماعی، به تاریخ، به شکل دلخواه خود، شکل دادند. آری اگر از دخالت امپریالزم در تاریخ ملتی سخن می‌گوییم به این معناست و لاغیر.

۲- شیوه‍ی ایجاد یا اعمال تغییر در هر نظام سیاسی بستگی دارد به "درونویژگی"‌های آن نظام و «برونویژگی‌«های محیط بر آن نظام. به بیان دیگر شرایط درونی و شرایط بیرونی و بین‌المللی! هر نظام سیاسی-طبقاتی با توجه به شرایط مذکور پتانسیل و توانایی نوع تغییر خاص خودش را در درون خویش می‌پرورد و این سازوکار تاریخی-طبقاتی خودویژه‍ی هر نظام مفروض است. اما مسیرهای ممکن تغییر، یعنی امکان بالقوه‍ی تغییرات، ممکن است به شیوه‌های گوناگون مسالمت‌آمیز و یا قهرآمیز تحقق پذیرد.


۳- هیچ سیاستمدار آگاهی اعم از مارکسیست یا غیر مارکسیست و یا ضد مارکسیست، این راه‌ها را از نظر دور نمی‌کند. چنین سیاستمداری یا رهبری حزبی، از آنجا که اصل تغییر بدون خونریزی و با حداقل تلفات انسانی، اقتصادی و غیره در نظر او بهترین روش است، ابتدا می‌کوشد از را‌های بی‌خطرتر و یا کم خطرتر به مقصود برسد و تنها در زمانی که تحقق تغییرات سیاسی تاریخی توسل به قهر را ایجاب کند و در دستور کار بگذارد، بدان روی خواهد آورد. معنی روشن قرار گرفتن در دستور کار نیز چیزی نیست جز تحمیل روش قهرآمیز از سوی نیروهای پسرونده‍ی تاریخ و دشمنان مسلح تحول پیشرونده و بالنده. اگر به روزهای تاریخی تحولات بهمن بیاندیشید، خواهید دید که روش قهرآمیز در واقع به توده‌های به جان آمده تحمیل و بدین ترتیب توسط تاریخ تعیین و توسل بدان ضروری شد‌.
به طور خلاصه: هر تغییر مناسبی ابتدا به صورت مسالمت‌آمیز و در غیر این صورت به شکل قهرآمیز ، توسط تاریخ و عمل سیاسی حاکمان ومحکومان در دستور کار جنبش قرار خواهد گرفت و ملاک تشخیص درستی یا ضروت آن استقبال توده‌ها از آن روش خاص است. وظیفه‍ی حزب پیشرو، تنها بردن آگاهی به میان توده‎‌ها و نیز تعمیم روش‌های مبارزاتی آنان است.
۴۹۰۷۱ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : تقدیم شمسی‌ نه‌ میلادی ؟!
"وضعیت نیروهای چپ داخل ایران چگونه است؟

از جهاتی خوب و از جهاتی بد! خوب از این نظر که نیروهای چپ در ایران با پس‌گردنی دهه هفتاد و هشتاد ادب شده‌اند و سر عقل آمده‌اند. "

آقای توانچه... آیا کسی‌ که به نقد مصاحبه شما میپردازد آنقدر قدرت تشخیص ندارد که بداند که دهه ۷۰ و ۸۰ که شما بدان اشاره نموده اید مربوط به تقدیم شمسی‌ است و نه‌ میلادی ؟! و این توهین و تحمیق نظر دهنده نیست ؟ در این مصاحبه شما به تمام سازمانهای چپ ایران توهین نموده اید و این نه‌ در صلاحیت شما بلکه در صلاحیت هیچ نیرو و سازمان سیاسی دیگر نیست و مطمناً نیروهای سیاسی از ادبیات "منحط چاله میدانی" برای دفع رقبای سیاسی خود استفاده نمیکنند. بیجهت هم خود را در محذوریت مکانی و زمانی‌ قرار ندهید که قابل قبول برای کسی‌ نخواهد بود. بسیار ساده و روشن خدمت شما عرض میشود که مصاحبه شما نه‌ در خدمت روشنگری بلکه منتج به ناامیدی و انفصال از نیروهای چپ و مبارز ایران بود ...
۴۹۰۶۴ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱       

    از : اکبری

عنوان : وای به حال ما!
هفت شهر عشق را عطار کشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!
بنظر میرسد چپ ما هنوز صد سال ازتاریخ وتحولات جهان عقب است!
۴۹۰۵٨ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱       

    از : عابد توانچه

عنوان : در مورد برنامه تعدیل ساختاری
« نباید اجازه داد تحریم‌ها و خطر جنگ، فرصت طلائی سرمایه‌داری ایران برای تکمیل طرح‌های تعدیل ساختاریِ صندوق بین‌المللی شود.»

درحالتی که ایران مورد حمله خارجی و اشغال نظامی واقع شود، موضوع به قدری روشن است که جای بحث ندارد. آلترناتیوی که توسط نیروی مهاجم در ایران نشانده می شود چاره ای به جز حرکت مطیع وارانه در چهارچوب برنامه های صندوق را ندارد.


در مورد اینکه گفت شد: «تحریم به اجرای سیاست حذف یارانه ها آسیب زده است» باید بگویم دید کوتاه مدت را باید به دید بلند مدت تغییر داد. اگر توافقی محدود بین ایران و امریکا صورت بگیرد چه؟
موضوع ایران را خودشان بزرگ کردند و حالا یکی از چالش های اصلی در انتخابات آمریکا است. اگر اوباما بتواند توافقی مبنی بر کنار گذاشتن تعلیق ۲۰ درصد با یران انجام دهد بی شک با یک شوک بزرگ رسانه ای پیروز انتخاباتی است که هزم زیر دیگ اش موضوع پرونده هسته ای ایران است.

ایران نیز مایع به چنین توافقی است. نیت حذف همه تحریم ها را ندارد. همینکه تحریم فروش نفت و تحریم بانکی برداشته شود برای ایران کفایت می کند.

بعد از توافق زمین بازی به چه شکل است؟
_ ارزش پول ملی ایران در برابر دلار و به بهانه تحریم و غیره از ۱۲۰۰ به ۳۶۰۰ و بالاتر تغییر یافته است و یکی از مهمترین شروط صندوق محقق شده است.
_ اگر مشکل تحریم باشد بعد از اجرای توافق باید دوباره نرخ برابری به حالت گذشته باز گردد اما باز نمی گردد. تجربه دولت هاشمی و خاتمی نشان داده است که باز نمی گردد. یکی جنگ را بهانه م یکند و دیگری نفت ۹ دلاری را و دیگری تحریم را

_ به بهانه تحریم می خواهند قیمت بنزین را باز هم افزایش دهند. یکی دیگر از اصول صندوق و برنامه تعدیل ساختاری. آزاد سازی قیمت سوخت و انرژی

_ صدور فله ای مواد خام و کالاهای درون کشور به بهانه افزایش صادرات و توجیه کاهش ارزش پول ملی... سرپوشی بر بلایی که در ۲۷ کشور دیگر جهان پیرامونی نیز اتفاق افتاده است.

_...

آیا واقعا تحریم مناسب ترین بهانه برای اجرای زیر پوستی برنامه تعدیل ساختاری نیست؟
۴۹۰۵۵ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱       

    از : عابد توانچه

عنوان : به: الف باران
در مورد دهه ۷۰ و ۸۰ باد نوشته می شد که مراد تقویم شمسی است و مسئله ای است که صرفا درباره نیروهای داخل ایران بیان شد و ربطی به هیچ نیرو یا سازمانی در خارج ایران ندارد. متاسفانه به هیچ طریقی نمیشد این بحث را بیشتر از این باز کرد. صدای کسانی به حق بلند می شد که چرا وقتی ما هنوز در ایران هستیم اشاره ای به ما یا وضعیت یا مسائل مربوط به ما کرده اید.
هم منع اخلاقی وجود داشت و هم منع امنیتی. حداقل من بلد نبودم بهتر از این به صورت سر بسته اشاره ای به مسائل دهه ۷۰ و ۸۰ نیروهای نسل جدید داخل ایران بکنم. این نقص را می پذیرم
۴۹۰۵۰ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱       

    از : مهران ش

عنوان : در پاسخ به جناب عابد
جناب عابد، اگر چتد بار نوشته ی مرا خواندید و متوجه سخن های من نشدید، بر میگردد به تفاوت بنیادی شما و شما های نوعی و من و من های نوعی. ما حتی فارسی نوشتن و خواندنمان هم متفاوت هست. فارسی "الکن" رایج شده توسط لشگریان اسلام نه با فارسی من که با فارسی معین و دهخدا و شعفیی کدکنی و زرین کوب هم نه همخوانی دارد و نه قابل درک.
جناب عابد، خواست چپ همسان و هم گام من با چپی که شما نماینده گی اش میکنید فرسنگ ها فاصله دارد و ما زبان مشترکی ابدا نداریم. من و من نوعی نه برای معروف شدن و اسم و رسم در کردند و به جاه و منالی رسیدن به چپ گرایش پیدا کردیم و نه پهلوان پنبه گونه ادعا های عجیب و غریبی کردیم و همگی را دون شمردیم و خود را عقل کل. من و من نوعی به چپ گرایش پیدا کردیم و به آن مجهز شدیم برای برقراری عدالت اجتماعی-سیاسی-فرهنگی- اقتصادی در جامعه. نه قصد خاطره نویسی از خود داریم و نه عقده خود بزرگ بینی. ما در فرهنگ ایران زمین پرورش یافتیم و فهمیدیم، به درست، که درخت هر چه بارش بیشتر باشد، سر به زمین نزدیک تر است. تنها درختان عقیم چنین نیستند.
جناب عابد، قصدم از نوشتن نه درس دادن به شما بود و نه راه و روش نشان دادن. تنها خواستم بگویم فروتنی و آزاده گی در نزد انسان های آگاه امر نیکی است.
شما اگر فتوا گویانه میگوئید که: چپ های نسل من " در حسرت این خواهند ماند که فعالان مارکسیست داخل ایران دست به اسلحه" ببرند، من میگویم شما حتی الفبای مارکسیسم را نیاموخته اید (یک نگاهی به دور و بر خود بکنید و روزنامه ها و مقالات وابسته به رژیم را بخوانید تا تکرار این سخن شما را دهها بار شاهد باشید). چرا که سخن شما سخن تمامی تئوریسین های رژیم های سرمایه داری است. گرفتن قدرت از چنگ رژیم سرمایه داری تنها و تنها با یک جنگ طبقاتی میسر است و بس. این را حتی نوآموزان چند کتاب مارکسیستی خوانده هم میداند و ضمنن چپ نسل من ابدا خواهان اسلحه بدست گرفتن "فعالان مارکسیست داخل" نیست و این مباد. بل خواهان اسلحه بدست گرفتن کارگران و مزد بگیران هست که حق و حقوق خود را از حلقوم نا پاک رژیم سرمایه داری اشغالگر اسلامی بیرون بکشد.
در انتها میخواهم لطف کنید هر زمان که دست به آمار میبرید، چند ثانیه ای مطالعه کنید. شما اگر تمام سازمان هایی که بدرست و یا غلط خود را ادامه دهنده گان سچفخا ایران میدانند را در نظر بگیرید در نهایت ۷-۸ سازمان را میتوانید نام ببرید نه ۲۰ سازمان. این نوع آمار دادن ها نشان غرض و تنگ نظری و گینه جویی است و بس.
شما را به خیر و ما را به سلامت
۴۹۰۴۷ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۱       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست