از : الف باران
عنوان : تخیل یا واقعیت ؟
) "روش" در سیاست ،مبارزه و در یک نبرد طبقاتی،هرگز یکتا و تکراری نیست !
) بگذارید حرف اول و آخر را بزنم.چه سیستم و چه نیروهای سیاسی رقیب در حسرت این خواهند ماند که فعالان مارکسیست داخل ایران دست به اسلحه ببرند، موضوع برای ما یک سازماندهی اجتمایی است...
) خیلی از مارکسیست ها هنوز به خود نیامده اند و به امکان "گذار" مستقیم باور ندارند،اینها از شرایط عینی جامعه جا مانده اند،این نیروها نیاز به انجام یک انقلاب درونی دارند !
) برنامههای فعالان مارکسیست ربطی به گروههای سیاسی ندارند و البته من هم نمایندگی هیچ مارکسیست دیگری را بعهده نمیگیرم !
مارکسیسم لنینیسم حقانیت خود را در تئوری و عمل در یک انقلاب سوسیالیستی و تاسیس اولین کشور سوسیالیستی ثابت کرده است.کسانی که به این واقعیت تاریخی معتقدند باید از تمام فراز و نشیبهای مبارزاتی و تمام خطوط و عقاید انحرافی که در حزب کمونیست آن پدید آمده و علیه آن مبارزه شده درس بگیرند . گذشته چراغ راه آینده بوده و خواهد بود.دیگر لزومی به تجربه و تکرار انحرافاتی که در گذشته اتفاق افتاده اند نیست. تمام جریاناتی که امروزه در نیروهای سیاسی ایران و جهان وجود دارند در گذشته هم بوده ،اتفاق افتاده و مبارزاتی طولانی جهت پاکیزگی راه مبارزات طبقاتی انجام گرفته است...
جملاتی که از مصاحبه آقای توانچه آورده شده چکیده مصاحبه ایشان است که به باز نگری و تعمق بیشتر آنها اصرار میشود.
اگر ایشان به "گذار" مسالمت آمیز معتقد هستند،پس در کشورهای اروپایی احزاب سوسیالیست با پیروزی در انتخابات میتوانند سوسیالیست شوند ! آیا هستند و یا میشوند , شده اند ؟!
۴۹۱٣۱ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و باز نکاتی چند، و تمام.
برای اینکه تبدیل اوی بلند پهلوی و کلاً ایرانی در فارسی دری، به اوی کوتاه یا گرد را دقیق تر در یابیم، لطفاً به واژه نامه ی پهلوی پور داوود یا هر واژه نامه ای که واژه های پهلوی را نیز ثبت کرده رجوع کنید تا ببینید تعداد واژه های تغییر یافته چقدر زیاد است. به جرأت می توان گفت که بیش از پنجاه در سد واژه های پهلوی دارای اوی بلند، در زبان نوین ایرانی، فارسی دری به اوی کوتاه بدل شده. فارسی زبان چون با آن عادت کرده، عمیقاً عادت کرده؛ این تغییر حس نمی شود. در حالی که حتی یک دهقان بی سواد آشنا به تلفظ پهلوی، فوراً تشخیص می دهد که چیزی ناجور و نا آشنا به سرای سخن دویده کژ و نا دلنشین؛ مثل همان تورتسکی(درست) و تُرتسکی(غلط و ناجور و سنگین).
کوروش درست و کورش غلط نیز همان است، ولی به غلظ عادت کرده، غلط را بهتر از درست پذیرفته. گذر زمان حقایق را به زیر غبار تاریخ می بَرَد؛ و ما با در دست داشتن اندکی از حقیقت در پی تمامی آن می گردیم و بسیار گاه گمراه تر هم می شویم زیرا در غبار و گردیم. یعنی دید نداریم. به همین خاطر چیله شب = چله شب = شب چله را که به معنی تولد جوجه ی خورشید است، بعد شکستن چیل = پوست تخم افق - آن را چهله نامیده اند! جشن سده را به نوعی می شد چهله نامید، که پیشینیان ما آن کار را نیز نکرده اند. و جالب است که محقق ایرانی لحظه ای نیندیشیده که چرا واژه ی بیگانه ی یلدا، به معنی تولد است و چله به معنی چهله. و باز به این نیز نیندیشیده که روز اول تولد که روز چهلم نمی شود! و باز به این هم نیندیشیده که ما چله ی کوچک نیز داریم که فقط بیست روز است. بیست روز که چهل روز نمی شود!
همه ی این اشتبهات بخاطر اطلاعات اندک، در هم و ناقص دانشگاهی محققین عزیز ماست.
با پوزش از همه بخاطر خارج شدن قطار سخن از ریل بحث.
شاد باشید
۴۹۱۲۵ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : تحمل اخبار روز
خوشحالم که جناب م. تلنگر مراجعت و به کامنت نویسی ادامه داده اند. یکی از علل ارادت من به ایشان آنست که بر خلاف بسیاری از ما ، منجمله خودم ، همه را عزیز میدانند و محبت میکنند.
آشنایی من با ایشان زمانی بود که طبق عادت به دراز نویسی ایشان ایراد گرفته بودم
و گفتگویی در این باره داشتیم که باید بگویم دراز نویسی آمیخته با محبت ایشان قابل تحمل است.
گر چه از موضوع مقاله دور میافتیم ، و اینرا به حساب ایشان میگذارم ، در فارسی میگوئیم " ابتدا به ساکن " نمیشود یعنی این امر برای ما محال است در صورتی که دیگران بسهولت چنین کاری را انجام میدهند و این نمونه ای از کار و بار ما ایرانیان " ببخشید " فارس زبانان است.
دیگر اینکه من همیشه صد را صد مینویسم چون به راحتی از سد قابل تشخیص است. نمیدانم که و کی سد را صد نوشت ؛ شاید این شعر شادروان افسر تفسیر این تغییر باشد
درویش زمان ما و درویش نخست - هر یک برهی رسم تجدد میجست
این یک خط راست را شکسته بنوشت - وان موسیقی شکسته را کرد درست
با تشکر از اخبار روز که سایت سیاسی آنها را به سایت ادبی تغییر داده و از مبحث مقاله بسیار دور افتاده ایم.
۴۹۱۲۲ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : مهران ش
عنوان : به م-تلنگر با تشکر
طبق معمول روزانه صفحه اخبار روز را باز کردم و بعد از مطالعه بخشی های از آن و آگاهی از اخبار، سری به ستون نظرات زدم که دیدم لطف آقا یا خانم م-تلنگر شرمنده ام کرده. بخود گفتم: ایکاش تمامی ما ها بعد از تند و تیز سخن گفتن و دفاع از نظراتمان (که این امری است نیک در نزد من) صبورانه دوستی را بر دشمنی سخت مینشاندیم تا کوره راه ها را هموار کرده و جاده ای بس عظیم برای آینده بهتر برای سرزمینمان و مردممان باشیم. آرزویم اما، این است که لطف م-تلنگر برازنده ام باشد. جا دارد از آقای تابان برای فراهم آوردن چنین قرصتی قدر دانی کنم
شاد زی، هماره
۴۹۱۱۹ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : نام من مستعار نیست
لیثی مخفف لیث الله است. از کودکی خانواده و دوستان مرا اینگونه نامیده اند. م. تلنگر - مست تلنگر - تَخَلُّص من است. بی ریا و از صمیم دل می نویسم؛ زیرا اعتقاد دارم که دُویی کردن، باعث تشدید تضاد درونی می گردد و آدمی را در درون خسته و پوچ و هیچ می سازد. پس راست گویی و ضرر هایش را بر آن ترجیح می دهم. این دلیل علمی من است. دلیل اخلاقی نیز برایش دارم.
البته رُک گویی صادقانه ی من ممکن است گاه دلخوری ایجاد کند. قصد رنجاندن هیج کسی را نداشتم و ندارم. زیرا مردم آزاری را، شیوه ی مردم بیمار و نا آرام در درون می دانم.
با این همه اگر ناخود آگاه، گاهی باعث رنجش عزیزانی شده ام، بگذار به بزرگی خود این آدم کوچک را ببخشند.
۴۹۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : من به دیگران کاری ندارم. آنچه می نویسم نظر شخص من است؛ نه دیدگاه فلان گروه و یا حزب.
سخنی کوتاه با نویسندگان چند کامنت که بعد از نوشته ی من آمده.
عزیزانم، من نزدیک سی سال است که در هیچ گروه و حزبی فعال نیستم. کار من بیشتر فرهنگی است تا سیاسی. چون دیدم لازم است نظرم را بگویم، به کودک، به زن، به زیبایی قسم آنچه در دلم بود بر صفحه نشاندم صادقانه و دلسوزانه، تا شاید مفید گردد. تو حالا خواه پند و گیر خواه ملال.
آن پرخاش هایتان را هم به وجدان شما ها وا می گذارم. زیرا من در هیچ یک از آن جلساتی که یکی از شما ها چون مدعی ای تهی دست، پاکار - فوندامِنت - سخن خود قرار داده، نبوده ام. اهل اندیشه و جهان دیگری هستم. ز عشق تو، تکرار می کنم: ز عشق تو، ز عشق میهنم مستم. از آدم کشتن و مبارزه ی مسلحانه هم بیزارم و آن را ضد انسانی می دانم.
ز آتش من سری دارم
جهان دیگری دارم
به مهر من تو پی بردی؟
قضاوت می کنی، خردی!؟
۴۹۱۱۶ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و یک توضیح بسیار ضروری
من هرگز طرفدار مبازره ی مسلحانه نبوده ام. و بخصوص در این شرایط به نظر من مبارزه مسلحانه در بسیاری از کشور ها می تواند به جنگ داخلی ویرانگری تبدیل شود. شر ایط جهانی و هم زمانی حالا دیگر است. هر جا هم که شعر خوانی و یا صحبتی دارم اگر مربوط به این موضوع باشدّ، حتماً به آن نقب می زنم۱. و در رد مبارزه ی مسلحانه سخن می گویم.
در آن کامنت که عزیزی به درستی بهش دقت کرده، سخن من کمی نارسا است. منظور من آنجا این است که عابد توانچه ی عزیز دارد از سوی مردم ایران زمین سخن می گوید، نه از سوی خود و یا گروه خود.
بخاطر این نارسایی در سخن از همه ی مبارزانی که به شکل درست مبارزه اعتقاد دارند، پوزش می خواهم. شکل درست مبارزه این اسـت: آ که گِرد آییم به گِرد گِرد ها! یعنی همان کار قانو نی ای که منصور جان اسانلو و دیگر یاران کارگران ایران زمین کردند و سیلی ها خوردند تاریخی.
زیر نویس ۱ - همانطور که نوشتم، اغلب در جلسات اظهار می دارم که: در روزگار ما سلاح برداشتن ره بر خود بستن است و بال مبارزه در تنگی فقس خود بکلی شکستن. در جلسه ی سال پیش فداییان به مناسبت سال روز آن قیام مسلحانه در شهر اِسن آلمان، شاعر جلسه بودم. آنجا قبل از اینکه شعر بخوانم چند دقیقه ای سخن گفتم و از جمله گفتم ما، بچه های جان برکف و عاشق چریک را دوست داشتیم، جایی کمکی اگر می شد کرد، دریغ نمی کردیم. من خود بیش از دویست دو بیتی تالشی و فارسی در سال های پنجاه دارم، که اکثر آن ها در وصف خسروی گلسرخی و بچه های چریک و مجاهد است. ولی با خط مشی آنها مخالف بودیم. و آن را نادرست می دانستیم۲.
این سخن من به بعضی بر خورد. بانویی رنج دیده به من اعتراض کرد. من از رنجدیدگان جهانم. درد رنجدیدگان را می دانم. عمیقن درکشان می کنم. پس گلی را که به من دادند بردم و با صمیم قلب به ایشان هدیه کردم. زیرا حدس زدم که باید از رنجدیدگان روزگار ما باشد. و چنان بود. زیرا وقتی رفتم و گل خود را به او هدیه دادم. لحظاتی بعد بر خاست و به نزد من آمد و گفت، نقل به مضمون است: از من دلخور نشوید، من هشت سال بندی بوده ام و ...
۴۹۱۱۴ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و دو نکته: یکی مربوط به این بحث، و دیگری نامربوط که بیان اش بسیار لازم است.
۱ - خُولتُونَک، واژه ای است پهلوی که هنوز در خواهران زنده ی زبان های منسوخ شده ی پهلوی، یعنی تاتی استان اردبیل و تالشی، بکار می رود.
این واژه ی مرکب از خول = سوراخ، و تونَک تشکیل شده. تون یعنی ته، یعنی کف. مثل کف اتاق. و آن واژه ای است مثل دَخمَه. با این تفاوت که دخمه ها را اغلب روی دیواره ی کوه ها و یا هر جای دیگری درست می کردند. خولتونک را اغلب در کف اتاق ها ایجاد می نمودند که دارای دریچه ای کوچک بود. آنجا وسایل و گاه انسان بندی شده را نگه داری می کردند.
همانطور که نوشتم، خُول یا خُل یا خل(به سکون اول) یعنی سوراخ. از همه عذر می خواهم؛ «کس خُول» نیز در همین واژه بُن دارد؛ که از معنی مستقیم خود حالا دیگر خیلی دور شده است. یعنی امروزه، فراتر از معنی خود را در بر دارد. در زبان های مختلف و هم فارسی دری از این دست دیده می شود که واژه ای دیگر دارای معنی مستقیم خود نیست. مثل همال، که فردوسی بزرگ نیز آن را در شاهنامه ی جاودان به معنی غیر مستقیم اش بکار برده. در حالی که معنی مستقیم اش یعنی دو نفر آدم که دارای یعنی مالشان تقریبن و یا دقیقن اندازه ی هم است.
۲ - حتماً یادتان هست که دفعه ی پیش از بزرگِ تاریخ ایران زمین، یعنی کوروش پای نوشته ی شاعر گرامی دکتر اسماعیل خویی، در بخش ادبیات همین سایت، سخن گفتیم و بحث نمودیم. آنجا من و جناب خویی کوروش را اینگونه نوشته بودیم که من اینک می نویسم.
قلم زن بسیار محترم و عزیز ایرانی - همنشین بهار(به به! از این زیباتر نمی شود) - در سایت ایران گلوبال.اینفو،* تلاش کرده اند به اثبات برسانند که کورِش، درست است و نه کوروش.
*نشانی آن سایت را کاظم جان موفق، در همین سایت پای مطلب خود نهاده.
تلاش زیبا و خاک خور آن عزیز بیشک ستودنی است. زیرا او رفته و داخل متون تاریخی و هم روی کتیبه ها در این باب جستجو کرده.
کار او دو اشکال اساسی دارد. یکی این است که به نظر من ایشان در خواندن واژه های روی کتیبه ها یا اشتباه می کنند و یا اینکه خدای ناکرده، چون با سَمت گیری - ضد تحقیق - وارد بحث شده اند؛ آنها را در سمت و سوی دیدگاه خود تفسیر کرده اند. یعنی همان بلایی که سال های سال ایران زمین عزیز ما گرفتارش بود. و حالا با تشدید در گیری های ناسیونالیستی حقیر، این سمت گیری، به یک وظیفه بدل گشته. یعنی سَمت گیر، قبل از اینکه به اعماق واژه ها بیندیشد، به این می اندیشد که چون خودش مثلاً تالش است، پس باید تلاش شبانه روزی داشته باشد تا تمام جهان را تالش معرفی کند. این خطر بزرگ چون شمشیر خون چکان دامکلس اینک بر سر محققان سمت گیر ما می چرخد و می چرخد. مقصر اصلی در این میان سیاسیون سَمت دار هستند که با قبیله گرایی اذهان جوانان ما را مسموم می سازند. این داستان نیز مثل همان بوی کباب که دفعه پیش از آن نوشتم؛ اغلب، پا برهنه به میدان دویده گان را بی لحاف به خانه بر می گردانَد.
همینجا باید اضافه کنم که: پیش کشیدن موضوع حقارت ناسیونالیستی و قبیله گرایی، هیچ ربطی به همنشین بهار بسیبار عزیز و اندیشمند ندارد. یک توضیح کلی و ضروری بود. همنشین بهار انسانی گرامی و اندیشمند است و او را کاری به ناسیونالیزم کور قبیله کرایی پرت کننده نیست.
ولی با این حال چون پیشاپیش فکر کرده کورِش درست است، بطور اتومات کمی بر خورد اش سَمت گیرانه به نظر می آید.*
* اجازه بدهید قبل از ادامه ی مطلب، این را نیز اضافه کنم که سایت ایران گلوبات، نظرگاهی بر عکس اخبار روز محدود و بسیار بد دارد. اذیت می کند. یادداشتی برایشان فرستادم و امروز رفتم و دیدم که منتشر نشده. و به احتمال زیاد یاداشت من به مسئولین محترم آن سایت نرسیده. در آن یادداشت از جمله نوشته بودم که نظر همنشین بهار بسیار عزیز سد در سد غلط است و قول داده بودم که در وبلاگ خود، در آن باب بنویسم. ولی چون بحث قبلی در سایت اخبار روز روی داده، حالا می بینم مناسب تر است که همینجا در حد یک کامنت بلند به آن بپردازم.
از سوی دیگر، نوشته ی همنشین بهار عزیز به احتمال بسیار قوی باید عکس العملی باشد به نوع نوشته کوروش از سوی من و خوی گرامی. پس بی مناسبت نیست که تحلیل من همینجا بیاید.
دیگر اشتباه همنشین بهار عزیز این است که در متون بعد از اسلام دنبال شکل واژه ی کوروش و یا به قول ایشان کورش می گردد. این کار هم خوب است، اما درست مثل اطلاعات ناقص دانشگاهی بسیاری از محققین عزیز ما، می تواند مطلق کردنشان، بیرحمانه ما را به کژراهه ببرد، و گرگ "جرأت زیادی" آنجا وجودی نازنین را بدَرَد. لطفاً رجوع شود به وبلاگ «وَشتن واژه ها» در مورد اصلاح تفسیر جواد مفرد بسیار گرامی، در باب نام واژه ی «اَردَبیل و یا اَردَه بیل» از سوی قلم زن این سطور.
همینجا باید اضافه کنم که من نوشته های جواد مفرد عزیز را بسیار دوست می دارم. او کار های مفید که گویای زحمت های فراوان و خاک خوری هاست، کم ندارد.
نشانی «وَشتَن واژه ها»:
kashkara.blogfa.com
همنشین بهار، در آن گشت تحقیقی یک بار به کوروش، و چند بار به کورُش، بر می خورد. همینجا بایداضافه کنم که همه ی آن بار ها که کورُش نوشته شده، دِگر شده ی کوروش است در زبان نوین ایرانی، یعنی زبان ملی ما فارسی دری. من ایرانی که زبانم از قاعده ی* زبان های کهن پیروی می کند. اگر دقت کرده باشید خود را راحت تر می دانم که موقع نوشتن نام ایران گلُبال، بنویسم گلوبال. حتی در فارسی دری نیز هنوز بسیاری از مردم از جمله مترجمین عزیز ما همین کار را می کنند. یعنی اوی کوتاه و یا گرد زبان های خارجی را به اوی بلند در نوشته فارسی خود بدل می کنند. گویی ویژگی اجدادشان در آنها هنوز ژرف ریشه دارد که بطور اتومات بسیار گاه خود می نماید.
* سه ویژگی اصلی زبان های پهلوی در فارسی دری منسوخ شده. به نظر من منسوخ نشده، بلکه اصلاً وارد این زبان نشده.
چرا؟
شاید اولین کسانی که شروع کردند به دری حرف زدن ایرانی نبودند. یکی از ویژگی های نبودن از خلقی، این است که زبان آن خلق را با ویژگی های زبانی خود دِگر می سازند. مثل زبان خیلی از ما ایرانیان وقتی که خارجی حرف می زنیم. و یا زبان خارجی ها وقتی که تازه دارند فارسی حرف می زنند. روستایی در استان اردبیل است به نام «پیلَ رود»، یعنی رود بزرگ. نام این روستا تالشی است. ولی امروزه همه ی مردم آن روستا به زبان شیرین ترکی آذربایجانی حرف می زنند. ولی وقتی یک پیلَ رودی امروز ترک زبان در اردبیل زبان به سخن می گشاید، از بعضی ویژگی های بیانی آنها شنونده در می یابد که هم صحبت او پیلَ رودی، یعنی کسی که کنار رود بزرگ می نشیند، است. و از این دست در جهان - جاهان - بیشمار دیده می شود.
سه ویژگی اصلی در زبان های کهن ایرانی وجود دارد که در فارسی دری، دو تای آن دِگر شده، و سومی که زیبایی کم نظیر دل نشین است، بخاطر همان گویندگان غیر ایرانی برای همیشه محو گشته چنان، که حالا دیگر فارسی زبان از همان کودکی با آن نا آشنا است. این ویژگی شعر آگین زبان های ایرانی و از جمله پهلوی، مادر فارسی دری، واژه های خوش موسیقی اول ساکن اند.
سیستانی هنوز وقتی می گوید نداریم، بسیاری از مردم غیر سیستانی فکر می کنند گفت داریم. در حالی که خود سیستانی حتی اگر صدایش را نشنود، از دو ده متری هم از حالت زبان گوینده می فهمد که او گفته نداریم.
ایرانیان فارسی زبان به همین خاطر واژه های اول ساکن دیگران را در هم شکسته و موسیقی کلام را بکلی دیگر می سازند. واژه ای به شکل اِسلاویان هرگز وجود نداشته و ندارد. وقتی تو واژه ی خوش موسیقی اول ساکن سلاویان را با آن کسره ی شکننده در هم می شکنی، تو خود نمی دانی - چون آشنایش نیستی، نه اینکه بی سوادی، تو می توانی یک پروفسور بزرگ باشی - حالا دیگر نه فقط شکل واژه را عوض کرده ای، بلکه از نقطه نظر موسیقی شناسی واژه، تو واژه ی دیگری ایجاد نموده ای. به همین خاطر است که وقتی ما با یک آلمانی حرف می زنم، او می پرسد: چی گفتید!؟ در حالی که ما واژه ی زبان مادری او را ظاهراً بیان داشته ایم. این خیال ماست. ولی در واقع ما شکل دیگری از آن واژه ارائه داده ایم. که این رشته سر دراز دارد و به پاییزی شب های بلند نیاز.
دیگر ویژگی تغییر یافته در زبان های کهن ایرانی، تبدیل فتحه مضاف است به کسره ی مضاف به وسیله همان غیر ایرانی های آغاز گر فارسی دری گفتن.
خصوصیت شکننده این ویژگی، فارسی را کمی کش دار و نثری ساخته. دفعه پیش در این باب در پای مقاله ی محمد علی اصفهانی عزیز فراوان نوشتم که تکرار نمی کنم. و خلاصه کرده می گذرم.
بگذارید چند نمونه بیاورم برای مقایسه. یعنی اول به قاعده ی ایرانی کهن بنویسم و بعد به فارسی دری - زبان نوین ایرانی که به احتمال بسیار قوی به وسیله ی غیر ایرانیان ایجاد شده، یعنی آغاز گشته برای ایجاد شدن.
پیلتن = پیلَ تَن
پرسَ پولیس
اردَ بیل
شُورَ بیل
برزَه بیل
پیلَ رود
پاییزَ کیجَه
بلبلَ میجَه
چیلیمَ سرا
آگیتَ چرا
خاسَ رَشت
مغانَ دَشت
و حال این واژه های مرکب را به فارسی دری بر می گردانیم، تا شکستن موسیقی دلنشین کلام کهن ایرانی را در یابیم به فصل تغییر:
تنِ بزرگ
پولیس پرس = شهر پرس = ایرانشهر
بیلِ اَرده = آبیگر اَرده. بیل = گودی رود = هر چیز دراز و ژرف مثل بیل یا دُول پسر بچه؛ بیل یا همان دندان های بلند خوک وحشی. در تالشی به آن دندان های خوک و هم دُوِل پسر بچه بیل گفته می شود. بیل فارسی نیز بُن در همین واژه دارد. بیل تالشی = خلیک(اول ساکن) و کلیک زبان های سلاویان شرق = دندان نیش نیز به همین معنی است. دُول در تالشی، هم به معنی ژرف و دراز است. مثل تالش دولاب( منطقه ای ساحلی در تالش ایران) = آبِ دُول تالش یعنی آب ژرف تالش = دریای تالش = کاسپین
بیلِ شور
بیلِ بَرز = گودی ای که در بلندی قرار دارد. بَرز یعنی بلند. مثلاً بَرزَ خونی یعنی چشمه ای که در بلندی قرار دارد. و خونی هم یعنی چشمه، آبگاه. در کردی این واژه کانی است. در ضمن «گاو خونی» و هم خونی که در رگ ها در جریان است، نیز در همین واژه بُن دارد. خون در واقع کان جان و تن است.
رودِ بزرگ
جوجه ی پاییز
مژه بلبلی
محل پرواز شاهین ها
چراغ روشن شده، یا چراغی که روشن اش کرده اند
رشتِ زیبا
دشتِ مغان
و سوم تغییر در زبان دِگر شده ی فارسی دری، تبدیل اکثر او های بلند زبان های پهلوی است به اوی کوتاه.
یعنی کُورُش همان کوروش است.
واژه ای به شکل تُرک، هرگز وجود نداشته و ندارد. این واژه ی پهلوی تُورک است. برای یافتن حقیقت باید به زبان هایی رجوع شود که مورد یورش عظیم، مانند زبان ملی ما فارسی دری نبوده اند. فارسی زیبا و شیرین و دلنشین است. شوخی بردار نیست زبان حافظ است. ولی اصل نیست. بگذارید از زبان های ریشه ای و تقریباً دست نخورده ی سلاویان شرق که فکر کنم همنشین بهار عزیز نیز روسی بلد است، برایتان مثال بیاورم.
در زبان های سلاویان شرق گفته می شود، تورِتسکی = ترکیه ای. اگر کسی بگوید تُرِتسکی چیزی غریب و ناجور به نظر سلاویان ها و کلن کسی که روسی، بیلاروسی و یا اوکراینی بلد است، می آید. و ما ایرانیان در طول تاریخ با این چیز های غریب و ناجور، یعنی تغییرات در زبان ملی خود اندک اندک چنان جور شده و عادت کرده ایم که حال حتی با تعصب بهشان نگاه می کنیم. و بر مبنای همین عادت غلط است که هنوز واژه پهلوی بلوت را به رسم عرب بلوط می نویسیم. شست را شصت و سد را صد می نویسیم. حتی به جایی در تعصبات بیهوده رسیده ایم که اگر کسی درست اش را بنویسد، بهش حمله ور می شویم - چون فکر می کنیم که داریم از درست دفاع می کنیم - و در نهایت آرامش اگر بودیم، که اغلب نیستیم، به او تذکر می دهیم. بی آنکه بدانیم که خود بر حق نیستیم.
همنشین بهار بسیار عزیز، آنچه شما در زحمت و خاک خوری ها بدست آورده اید ارزش مند است، اما همه نیست. گاه بخشی از حقیقت از ناحق بدتر است.
زیرا آدمی را پرت می کند. حالا که داخل کتاب ها گشتی بیا با من به جهان زنده ی زبان. در دو زبان خواهر پهلوی - تاتی استان اردبیل و تالشی - اگر تو به کوروش بگویی کورِش یا کورُش، حتی یک تات و یا تالش بی سواد که خواندن و نوشتن بلد نیست، فوری تشخیص می دهد که فضای تلفظ غیر عادی و ناجور شده است.
یک روزی بحثی بود بین دو نفر غیر تالش در باب یک واژه ی تالشی. هر دو در کژ راهه ی تحلیل بودند. و چنان داغ کرده بودند و اطلاعات نصف و نیمه ی دانشگاهی خود را که از غلط خطر ناک تر است، به رخ هم می کشیدند، که به من تالش اجازه ی سخن گفتن نمی دادند؛ که پابرهنه و دلسوزانه به میدان می دویدم. یکی شان می گفت: لیثی جان تو یک دقیقه صبر کن، این دوست ما داره حرف زور می زنه. بعد آن یکی با خنده گفت: بابا جان این خودش تالشه. او فکر می کرد که نظر او را تأیید می کنم. بعد از آن بحث داغ بین دو دوست، وقتی توضیح دادم و دیدند که حق با خیام بزرگ است، یعنی نه این است و نه آن؛ آن آب سرد بر سر ریخته شدگان دقایقی هر دو در سکوت فرو رفتند و بعد یکی زبان گشود و بسیا آرام و گفت: عجب! حالا ببین چقدر غلط به این وسیله ها به خورد مردم بیچاره ی جهان داده شده!
همنشین بهار عزیز، بر همین مبنای به نصف و نیمه ها چسبیدن بوده که دانشمندان ما ده ها واژه را یا غلط بُن یابی کرده اند و یا با "جرأت" واژه ی غلط وارد فارسی دری کرده اند. مثال از فرهنگستان اول: استان کردستان غلط است. زیرا می شود استان کرد استان، استان لرستان غلط است، زیرا می شود استان لر استان، استان تهران یا استان خراسان درست است. لرستان و کردستان و سیستان و بلوچستان و خوزستان، واژه ی استان را در خود دارند.
مثال از فرهنگستان دوم: شهر آوَرد یعنی نبر و جنگ شهر ها. مباد هرگز چنان! ورزش زیبا شریف تر از آن است که آن همه خشونتو زشتی را خیره سرانه به ناف اش ببندیم. معادل مسابقه ی عربی در زبان های کهن ایرانی «وَزِنش» است که آن نیز همچون ورزش نازنین و انسان ساز و سلامتی بخش، بُن در بُندار ورزیدن فارسی دری یا ورزیتَن پهلوی دارد.
همنشین بهار عزیز، این بحثی است بسیار طولانی که گر بگشایم بی تردید کتابی گردد و بیش. پس با اجازه ی همگان رفتم پی کارم.
پیروز و شاد باشید
در ضمن یادمان نرود که بر خود پیروز شدن، گاه از جنگیدن در جبهه های جنگ دشوار تر است.
و هم یادمان نرود که شادتر زندگی کنیم. آدم شاد تحلیل اش درست تر از تحلیل های همان آدم است، وقتی که اندوه در جان است و خسته نهان.
پس پیوسته پیروز و شاد باشیم
۴۹۱۱٣ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : خبر
عنوان : در جریان باشید.
واکنش روزنامه کیهان و حسین شریعتمداری به مصاحبه درج شده روی اخبار روز با عابد توانچه
http://www.kayhannews.ir/۹۱۰۸۰۶/۲.htm#other۲۰۸
۴۹۱۰۶ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|
از : م ح
عنوان : حیف از بهار و خزان طبیعت که نگرداند حال ما
متن مصاحبه و صحبتهای مطرح شده در قسمت نظرات این مطلب را با دقت خواندم. مرزهای بی انصافی و غرض ورزی در حملاتی که به این جوان شده است در نوردیده شده. در جواب سوالی که مربوط به وضعیت انفعال سیاسی جاری در ایران است این جوان مثالی از خود و راننده تاکسی می زند. نظر و برداشت بنده بر این است که این جوان اشاره می کند اگر سایتها و روزنامه های شما را بستند، زبان و ارتباطات اجتماعی شما را که نمی توانند توقیف کنند. دعوت به این مسئله صحیح است که هر فعال سیاسی از فرصت هایی که در ارتباط با مردم در زندگی روزمره خود دارد برای آگاه سازی سیاسی یا پیشبرد یک نظر استفاده کند. زبان کسی را که نمی توانند توقیف کنند. انسان در اجتماع خود روابطی دارد. آیا حرفی به این سادگی در حالتی طبیعی می تواند اینگونه با پیچش و کژتابی درک شود؟
متاسفم که هنوز بعد از سالها که فعالیت سیاسی را کنار گذاشته ام و از تنها دور جویای اخبار هستم باز می بینم به رسم سالهای دور جوانان ایران زمین با این حربه کثیف در سیاست قربانی می شوند که با چسباندن یک برداشت کج و معوج و بعید از روایات آنان اقدام به تخریب و دگرگون کردن اصل موضوع می کنند. دریغ
۴۹۱۰۱ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣۹۱
|