از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و اما سخنی با بانوی گرامی پرتو نوری علا
اولن ممنونم از توضیحات شما و شرکت شما در بحث. اغلب، ما ایرانیان در گوشه ی خانه های خود همه مدعی و دانشمند هستیم؛ اما حاضر نیستیم بخاطر روشنگری لحظاتی وقت بگذاریم و مفید واقع شویم.
پس حضور این افراد محدود در نظرگاه این سایت خوب ستودنی است. این حضور از روی بیکاری و سرگرمی نیست. بلکه حس مسوولیت است که انسان های حساس و دلسوز را به این خطه می کشاند. درود بر شمایان که با «به من چه؟» می رزمید!
و اما در کامنت شما دو نکته هست که قابل بر رسی می باشد. اولن کس شعر هیچ ربطی به شعر نو ندارد. از دیرباز بسیاری شعر را تحقیر می کردند. عده ای از روی حسادت و یا نا آگاهی این کار را انجام می دادند. ولی عده ی دیگر در شعر زندگی هذیانی می دیدند. یعنی گرچه اشتباه می کردند، ولی برخوردشان صادقانه بود. مثلن یک ریاضی دان، با زبان دو دو تا چهار تا حرف می زد؛ و تمام. شیمی دان با فرمول سخن می گفت. فیزیکدان و ... نیز همچنان. ولی این میان آن مردمان عمیقن علمی ناگهان می دیدند که کسی (شاعری) با دیدن فرض کن یک صحنه ی پاییزی غریب شروع می کرد به مثلن اینگونه سخن گفتن: (آنچه در زیر می آید، درجا سرایی است برای آوردن نمونه؛ شعر اش به حساب نیاورید.)
آه ...! پاییز!
چنگگ تلایی تو
بر جان هستی من می خزد و می بَرَد مرا به گلگشت هزاران بهار، که نقب می زند به شور اندرونی خیال آتش گرفته ی واژه و زبان. و من می گردم با تو آتش نهان، تا پایان گل ها را باور کنم سرخ. آه ...! از این چنبره های باد! آه ...! از این بیداد!
خوب حالا یک آدم عمیقن علمی و یا اقتصادی و کمی خشک مغز که این حرف ها که میلیارد حضور من است، برایش دو ریال نمی ارزد، می تواند این حرف ها را هذیان به حساب آوَرَد. در جامعه ی ما فقر و بیداد اقتصادی در تشدید این ماجرا نقشی بزرگ داشته. بار ها از مردم نه فقط بی سواد، بلکه از تحصیل کرده ها شنیده ام که برو کاری کن تا لقمه نانی به دست آوری. زیرا او رنج عظیم بی نانی در جامعه بی رحم طبقاتی را نیک می شناسد و مار گزیده ی آن است. شعر را بیشتر از این زاویا مورد تحقیر قرار داده اند که بر شمردم. البته درک نکردن اندیشه ی طرف مقابل، یعنی آنچه در دیگری می گذرد، نیز نقشی بزرگ دارد. یعنی از نظر روانی یک ریاضی دان می تواند حال و هوای خود را به عنوان آدم سالم به حساب آوَرَد، و هر چیز که منطبق بر آن نشود را بی رحم طرد کند.
اما تحقیر موسیقی را بیشتر از زاویه ی دید اشرافی ایجاد کرده اند. زیرا اشراف مطربی را کار مردم فرو دست می دانستند، و نه فرزندان خود. البته خود از بزم آنها لذت می بردند و جانانه شرکت می کردند؛ اما حاضر نبودند که فرزندان خودشان نقش آفرین گردند.
به یاد دارم که یکی ازدانشجویان فامیل ما سنتور را دلنشین می نواخت. ولی وقتی یکی از فامیل که پیر مردی افسر بود، به شمال می آمد، آن جوان سنتور را مخفی می کرد. زیرا او نوازندگی را مطربی و کار مردم فرو دست می دانست.
و اما در باب شَعر و زبان های شمالی.
آن ویژگی از آن زبان های فقط شمالی نیست. یک ویژگی سرتاسری و همه ایرانی است که شامل زبان های کهن ایرانی می گردد. یعنی وارد فارسی دری نشده. به عنوان مثال سپَه کَه در جنوب ایران قرار دارد. سد ها از این نامگذاری های کهن ایرانی در سرتاسر ایران به یادگار هنوز برجاست. دَرَه کَه، درَه بند، سنگَ لَچ(مناطقی در تهران)، پیلتن = پیلَ تن(لقب رستم) سیستان = سیستَ استان = استان سوخته. سی مرغ = مرغی که می سوزد(ققنوس، عنقا و ...) و از این دست بیشمار است.
و اما شَعر - بانوی گرامی، این واژه عربی است. و چندان در بین مردم مرسوم نیست مثل خیلی از واژه های دیگر عربی. نظر شما عزیز محترم است و می تواند هم درست باشد. چرا؟
برای اینکه من در طول سال های پر از خاک خوری و دوندگی تحقیق، گاه به استثنا های غریب و باور نکردنی نیز بر خورده ام.
ولی نظر این آدم کوچک این است که کس شِعر منطقی تر است. زیرا همانطور که پیشتر نوشتم واژه ای به شکل شِر اصلن وجود ندارد. ور، اما وجود دارد. و بین شَعر و شِعر، من دومی را محتمل می دانم. زیرا شَعر در بین مردم چندان رواج یافته نیست. در حالی که بکار بردن کس شعر در جنوب و شمال و شرق و غرب و مرکز ایران مرسوم است. و هم شِعر بخشی از هستی انسان ایرانی است. فرق نمی کند، بی سواد، با سواد، زن، مرد، پیر، جوان، غنی، فقیر؛ همه گرفتار این بلای خانمان سوز اما نیک سرنوشت اند. آن بانوی شاعر تالش که بیش از هشتاد سال پیش آن شِعر منولوگ طنز را سروده، خود بیسواد بود.
بگذارید این جسارت و زشتی یعنی از خود گفتن را هم انجام دهم. چند ده سال از عمر این آدم کوچک، شبانه روز در تحقیق میدانی و خاک خوری در لابلای کتاب ها گذشته با عشق. این تجربه ی عظیم نیز به من می گوید: مبادا حرف آن زیبا روی را گوش کنی، شِعر را بپسند.
با این حال همانطور که پیشتر نوشتم. همیشه استثنا حضوری غافلگیرانه دارد و می تواند در باب کامنت شما عزیز نیز صدق کند.
شاد باشید
۵۱۲۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : من با پیروز عزیز موافقم ولی ...
«منظور آنکه Vaginal Monologues را چه کس شعر و یا کس شر و یا شکوه های کس بنامیم برای ایرانی بمفهوم اروپایی آن نه تنها قبل درک نیست بلکه بسیار زشت و خارج از نزاکت بوده و توهین تلقی میشود.»
... ولی این توضیح را باید اضافه کنم که اگر ما بتوانیم با هوشیاری و ریز بینی خاصی بعضی واژه ها را بکار بگیریم هیچ اشکالی ندارد. به عنوان مثال می توان به کامنت خسروی باقر پور عزیز توجه کرد. یعنی می توانیم واژه ای را بکار بگیریم که گرچه همان معنی را دارد، اما توی ذوق نمی زند. به همین خاطر من با پیشنهاد آقا رضا در این باب موافق نیستم. بلکه با کاری که دوست خسروی باقر پور کرده بیشتر موافق هستم. و موافق تر خواهم بود که ما ابتکار به خرج دهیم. یعنی گاه همان مفهوم را با واژه هایی از فرهنگ خود ایجاد کنیم که گذشته از ترجمه، جنبه ی هنری و آفرینشی داشته باشد. ما نباید فراموش کنیم که با ادبیات سر و کار داریم؛ و ستون اصلی ادبیات آفرینش است و نه واژه به واژه معنی کردن.
بد بختی بخشی از ما ایرانیان غرب نشین این است که به جای آفریدن، تقلید چی هستیم. اشاره ی من به نوشته بانوی گرامی وحدتی نیست. سخن من کلی است.
مثال: بخشی از شاعران ایرانی مقیم غرب، و بخصوص شاعران زن، در شعر های خود فحش خواهر و مادر بکار می برند تا از قافله ی مُد زده و حقیر و بی چیز دوران عقب نمانده باشند. این نام اش آفرینش نیست. این گویای نا آگاهی و هم نداشتن اعتماد به نفس این افراد است. پس در نتیجه همرنگ جماعت می گردند تا مثلن بی نصیب نمانند.
در این میان دو دسته شاعر فحاش داریم. یک دسته اگر فحش ندهند، مانند آن شته ی داستانک مشهور فیلسوف مظلوم ایران زمین، احسان الله طبری ساروی، دیگر چیزی برای گفتن ندارند. پس فحش می دهند تا خودی بنمایند.
این دسته نه خود مهم اند و نه کارشان ارزشی دارد. پس آن کار های سبک سرانه ارزش بر رسی نیز ندارد.
ولی بدبختی از آن بزرگ تر این است که دیگرانی که بی آن فحش ها، حرف برای گفتن دارند نیز در آن لجنکده ی زبانی در این هیاهوی حضیض نشینی رنگین گرفتار آمده اند. البته دیده ام این افراد مادر زاد شاعر را که بعد از راهنمایی دیگران از آن منجلاب دور گشته و دیگر بر شعر خود تاریخ مصرف نزده اند. و این نشان می دهد که بچه های با استعداد ما در بی کسی به دام می افتند و نفله می گردند. یعنی ضد فرهنگ را به جای فرهنگ می پذیرند. به یاد دارم روزی برای بانوی شاعری که از آن دست می نوشت، ولی ذاتن شاعر بود و پر شکوه می سرود؛ نوشتم: چرا بر شعر ناب خود تاریخ مصرف می زنید!؟
که برگشت و به خود آمد و تاریخ مصرف را برای همیشه از روی شعر خود کَند.
باری، هیاهوی پوچ و بی چیز دوران دارد استعداد های ما را می بلعد بی رحم و طلبکار. و این فاجعه را مرزی نیست. دروغ های بزرگی را به نام مدرنیسم به خورد ما می دهند که در واقع ضد هنر مدرن است.
در این باب نقدی نوشته ام که شاعر اندیشمند دکتر فرزاد بختیاری در وبلاگ «شعر تالشی» خود منتشر نموده.
۵۱۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱
|
از : خسرو باقرپور
عنوان : تک گویی های واژن
نمایشنامه ی "تک گویی های واژن" نوشته ی ایو اینسلر را که دوست گرانقدر و ادیب ام کوشیار پارسی به زیبایی ترجمه کرده است، حدود ۱۰ سال پیش در اخبار روز درج کردم.
در نشانی ی زیرین هم قابل دسترسی است.
البته چون آدرس های اینترنتی ی حاوی اعداد در این بخش (بخش اظهار نظرات اخبار روز) هنگام ارسال، اعدادش به فارسی تبدیل می شوند، برای مراجعه به آدرس، ابتدا آدرس را کپی کنید، سپس اعداد را به انگلیسی تایپ کنید:
http://jenseyatvajameh.files.wordpress.com/۲۰۰۸/۰۷/vaginamonolog.pdf
۵۱۲۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : ghgg
برای ارواح کنجکاوی که به چهار حرف ghgg در کامنت قبلی توجه کرده اند این تقلیدی از قرآن و بعضی سر سوره ها مانند الم نیست. گاهی برای ارسال کامنت باید بارها کد را وارد کرد. من از فارسی نویس گوگل استفاده میکنم وگمانم آنست که در یکی از این تبدیل ها کلمه قبلی بجا مانده باشد که بی اطلاع بنده وارد پیام شده است. شاید هم این وحی! بوده و در عالم بی خبری نوشته شده باشد. الله واعلم
۵۱۲۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱
|
از : پرتو نوری علا
عنوان : یک توضیح کوچک
دوستان گرامی! این کلمه نه شِعر است نه شر. بلکه شَعر است. در فرهنگ لغات فارسی عمید در برابر شَعر نوشته شده: مو، موی انسان یا حیوان.
همچنین از نظر پزشکی مویرگها را عروق شَعریه خوانده اند. مردم ریسنده و بافنده در شمال به پشم گوسفند که از آن قالی و ... می بافند شَعر می گویند.
از آن جا که موی اندام تناسلی از موی سایر اندام انسان نازک تر است به آن موی نیز شَعر کس، و در زبان شمالی معکوس آن کس شَعر گفته می شود. کسانی که با ادب و شعر بویژه شعر نو مخالفت داشتند، به عمد یا به سهو، این اصطلاح را کس شِعر خواندند.
۵۱۲٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : برای سیامک عزیز نوشتم که ما واژه ای به شکل شِر در فرهنگ ایرانی نداریم. یادم رفت بنویسم، ولی وِر داریم.
به همین خاطر من فکر می کنم خواسته اند شعر را تحقیر کنند، پس آن را با ور - ورزدن و بیهوده گویی - یکجا آورده اند. به همین خاطر نظرم این است که آن تئوری در باب واژه ی فرانسوی خیالی بیش نیست و نادرست است.
ولی با این حال ممنون می شدم اگر کسی در آن باب نیز توضیح می داد. به نظر من شباهت ظاهری و هم نیافتن شِر در فارسی، آن صاحب نظران را به بیراه برده. در حالی که شِر، می تواند همان شعر باشد که با ویژگی تلفظ ایرانی کمی دِگر شده.
ما ایرانیان در بسیاری از واژه های عربی، حرف ع را می نویسیم؛ اما تلفظ نمی کنیم. حد اقل چون اعراب غلیظ تلفظ نمی کنیم.
۵۱۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : ghggکنیزک و کدو و سوراخ دعا
ترجمه بخلاف آنچه تصور میشود کار بسیار دشواریست. یعنی نویسنده اصلی باید خود مطلب را فهمیده و جملات او روشن و خالی از ابهام باشد که معمولا چنین نیست. و مترجم حتی اگر بر هردو زبان مسلط باشد باید آن مفاهیم را با کلماتی که برای خواننده قابل درک باشد بیان کند.
سالها پیش خردمندی در این باره بتفصیل گفته بود که " بمی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید " را چگونه برای مسیحی روسی و آلمانی و فرانسوی و ایرلندی که ودکا و آبجو و شراب ، نوشابه روزانه آنهاست و در کلیسا شراب خون مسیح را مینوشند بدون چند صفحه تعریف و تفسیر، ترجمه کرد؟ مگر آنکه فقط در مورد یک کلمه این مصرع بجای شراب بگوییم مدفوع.
برای ایرانی که اگر پسربچه خانواده در سر سفره و من باب مکالمه کلمه " کس " را بر زبان آورد دندان هایش را از دست میدهد چگونه میتوان " کس شر " را بکار برد؟ یا باید از ترجمه صرفنظر کرد و یا پس از یکی دو پاراگراف مفصل با حروف ریز این کلمات را مصرف کرد.
نه اینکه کار برد سه کلمه ک.ک.ک. در ادبیات فارسی ابداع تازه باشد. مولانا در مثنوی او چو قرآن مدل و در داستان های کنیزک و کدو و سوراخ دعا این کلمات را بکار برد و سعدی و عبید در هزلیات و ایرج میرزا در عارفنامه پیروی کردند ولی این کلمات جز در شهر نو مجال خونمایی نیافتند.
منظور آنکه Vaginal Monologues را چه کس شعر و یا کس شر و یا شکوه های کس بنامیم برای ایرانی بمفهوم اروپایی آن نه تنها قبل درک نیست بلکه بسیار زشت و خارج از نزاکت بوده و توهین تلقی میشود.
این مقاله ظاهرا بمناسبت روز والنتین که سمبل آن مثلث قرمز رنگ قلب است منتشر شده و در بالای صفحه با حروف درشت نام مثلث دیگری نوشته شده که از لحاظ آناتومی در زیر کوه ونوس قرار دارد و جایگاه قلب را به پایین تنه منتقل کرده است.
یا صاحب الکلام تو دانی و وحدتی.
۵۱۲٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و چند کلمه با عزیزان پیروز، سیامک، رضا و سهیلا
آن نمایشنامه را چه باید معنی کرد، یا چه باید نام نهاد.۱ من به شما و مترجمین حرفه ای کشور ما وا می گذارم و وارد آن عرصه نمی شوم.
اما در باب «کس و شعر»، سد در سد حق با آقا رضا است. تمامی واژه های مرکب دارای کس در زبان های ایرانی و از جمله زبان ملی ما، فارسی دری، عمیقن توهین آمیز و برای تحقیر کس، زن و نوع سخن ساخته شده است.
به نظر من شعر در آن واژه ی مرکب همان شعر است، ولی چون ما ایرانیان حرف «ع» نداریم، شعر را شِر نیز تلفظ می کنیم. در این واژه کس بی ارزش و هیچ و بی مقدار دیده شده، و برای توهین به شعر با آن آمده. اگر دقت کرده باشید لات و لوت های ما گاه که می خواهند به کسی بگویند چرت و پرت نگو؛ یا دروغ نگو؛ می گویند: کس نگو! که در واقع خلاصه ی کس و شعر است. در جامعه مرد سالار کس زیبا که همه ی ما از آن در آمده ایم را همیشه تحقیر کرده اند. البته در منطقه، جامعه ایران نسبتن سر بوده؛ یک دختر را به تنهایی پوران و توران نام می نهادند.
در زمان فئودالیزم بسیاری از خان ها و ارباب های بی سواد که اغلب دو ریال شعور و معرفت نیز نداشتند، خیلی چیزها از جمله شعر و موسیقی را تحقیر می کردند و به کسی که موسیقی می آموخت با طعنه مطرب و لوتی و ... لقب می دادند. بچه های علاقه مند به موسیقی در اینگونه خانواده ها گاه دزدکی موسیقی می آموختند.۲ گاه با شعر نیز در طول تاریخ چنین بر خورد هایی شده است.
البته این واژه ی مرکب می تواند به سبک واژه های کهن ایرانی یعنی دارای فتحه ی مضاف باشد. مثل پرسَه پولیس، سپَه کَه، درَه کَه، سنگَ لچ،درَه بَند، پیلَه تن، اردَه بیل، شورَه بیل، پیلَ رود، خَشَ خونی، گرمَ خونی۳ و ... در این گونه واژه های دارای فتحه ی مضاف، گاه فتحه ی مضافی که وجود دارد؛ یعنی طبق دستور وجود دارد، اما بر زبان نمی آید. پیلَ تَن = تنِ بزرگ(به قاعده ی فارسی دری)، پیلتن، پرسَ پولیس، پرس پولیس و ... تلفظ می شود. به احتمال بسیار قوی واژه ی کس شعر با این قاعده ساخته شده است. و در اصل کسَ شعر، است. یعنی شعری که خاص کس است. یعنی سخن بی ارزش، یعنی شعری که برای کس سرایند. البته در تالشی در قدیم شعر برای کس می سرودند که جنبه ی تحقیر نیز نداشت. خسته بخته کس چه غم داری؟ زمین خشکه تع نم داری و ... ای کس خوشبخت تو چه غم داری؟ زمین خشک است و تو نم داری و ... (شعری طنز آلود و بلند است که بیش از هشتاد سال پیش یک بانوی تالش آن را سروده. نام اینگونه شعر را کس شعر نمی توان نامید. به آن شعر مونولوگ، شعر طنز جنسی می توان نام نهاد.
همانطور که نوشتم، تمامی واژه های مرکب فارسی دارای کس، توهین آمیز است؛ یعنی مشخصن برای توهین ساخته شده.
باری، این واژه عمیقن ضد آلت تناسلی زن و توهین آمیز است و هیچ ربطی به آن نمایشنامه ای که آقا رضا فرموده ندارد. با هیچ چسبی نمی توان این دو را به هم وصل کرد. تکرار می کتنم: زیرا تمامی از این دست واژه های ایرانی دارای کس، توهین آمیز و در بی ارزش جلوه دادن کس و یا سخن و ... ساخته شده است.
به نظر من بانوی گرامی سهیلا خانم دچار تنبلی برای ایجاد یک نام مناسب شده اند؛ و در نتیجه به آنچه در فرهنگ ما دم دست بوده از آن سود جسته اند. کس شعر هم توهین به آلت تناسلی زن است و هم توهین به شعر و سخن می باشد.
حال دوستان ممکن است بپرسند که پس شر و ور چیست؟ اگر بخواهیم فرض را بر این بگیریم که این واژه ی مرکب ایرانی است. آن را به دو شکل می توان شکافت. یکی شعر و ور است که ما بهش با ویژگی ایرانی خود شر و ور گفته ایم. در این صورت شِر همان شعر است و وِر، مترادف کاذب است. مثل دختر مختر، پسر مسر و هندوانه مندوانه و ...
شکل دیگر اش، شعر است + ور، ور در اینجا یعنی وراجی کردن و بیهوده گویی.
یکی از این دو حالت در صورتی درست است که «شِر و وِر» ایرانی باشد.
در ضمن خدمت سیامک جان عزیز باید بگویم که: واژه ای به شکل «شِر»، در فرهنگ ایرانی وجود ندارد. حد اقل من نمی شناسم. به همین خاطر من فکر می کنم خلاصه شده ی شعر است.
ولی بعضی اعتقاد دارند که «شِر و وِر» فرانسوی است و مانند بسیاری از واژه های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و ... در زبان های ایرانی کمی دِگر شده است. من فرانسه بلد نیستم. عین توضیح آن را از اینترنت کپی کرده ام و اینجا می گذارم تا فرانسوی دان ها، نظر دهند.
« شر و ور:
از واژه فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.»
اگر باز سووالی در باب بُن یابی واژه ای بود در حد سواد اندک خویش در خدمتم.
زیر نویس ۱ - به نظر من در این موارد باید ابتکار به خرج داد و برای چنین نمایشنانه ای نام جدید ساخت، نه اینکه از توهین گذشتگان "سود" جست.
این بی انصافی است و هم بازی کردن است با زحمتی که آن نمایشنامه نویس کشیده.
۲ - با این حساب ارزش قمر و موسیقی دانان ما در گذشته ی دور فقط خواندن و نواختن نبوده است؛ کارشان دیوار شکنی بزرگ نیز بوده.
زنده یاد آن فداییان فرهنگ و موسیقی جاودان باد!
۳ - خُونی یا هُونی = آبگاه، چشمه پر آب. که «گاو خونی» نیز بُن در این واژه دارد.
واژه های ایرانی از این دست - دوشکلی - کمابیش داریم. مثل هور و خور و ...
۵۱۲٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱
|
از : رضا فانی یزدی
عنوان : بهتر است بگوییم "شکوه های کسم"
نمایش نامه "شکوه های کُسم" را چند سال پیش در دبیرستان برکلی دیدم. همه بازیگران آن بچه های دبیرستانی بودند که به زیبایی نقش های مختلف را بازی می کردند.
این نمایش نامه را اصلا نباید "کس و شعر" نام نهاد. در حقیقت نامگذاری آن به "کس و شعر" در تقابل با اصل و مضمون این کار ارزشمند است. چندین بار با همسرم سهیلا وحدتی که این ترجمه را مناسبت Vagina Monologues دانسته صحبت کرده ام ولی قانع نمی شود. بهرحال نظرم را برای بحث جمعی در اینجا بیان می کنم.
این نمایش نامه شکوه های زنانه است. شکوه هایی که اساس آن بر محرومیت جنسی آنهاست که همان داشتن ارگان مادینگی "کُس" در وجود زنانه آنهاست. شکوه های زنانه است از جامعه مردسالار، از پدر، از همسر، از معشوقه، از نظام حکومتی و ارزش های مردسالار که در طول تاریخ در پهنه گیتی به اشکال گوناگون در این چندین هزارساله تاریخ خود را بر نیمی از بشریت تحمیل کرده اند.
این نمایشنامه به نظرم قوی ترین و قشنگ ترین شکل بیان شکوه های زنانه بود که در یک مدت زمان کوتاه یک ساعته می شد به روی صحنه آورد. قوی تر از هر مقاله و کتاب و رمانی است که در همه این سالها در این زمینه دیده و خوانده و شنیده بودم.
به نظرم سهیلا ظلم می کند که Vagina Monologues را به "کس و شعر" ترجمه کرده است. کس و شعر یا کس و شر در ذهن انسان ایرانی به معنی یاوه گویی است، مزخرف گویی است، بی دلیل و منطق زیاده گویی است که ذهن و احساس طرف مقابل را اذیت می کند. متاسفانه باز چنانکه در فرهنگ مردسالار ما رسم بوده، در هنگام شنیدن مزخرف گویی، بجای اینکه به طرف مقابل بگوییم زیادی حرف نزن، کلمه کس و شعر را ساخته ایم.
این نمایش اما بیان جدی ترین و دقیق ترین شکوه ها و داستان های تبعیض و ستم جنسیتی است و از نشستن و دیدن و شنیدن آن نه تنها خسته نمی شوی، بلکه میخ شده و تا آخر آن را با دقت گوش کرده و نویسنده و بازیگر و صحنه پرداز را تحسین می کنی. این ظلم است که این بیان شکوه آمیز زیبای زنانه را از اندام مادینگی خودش "کس" به "کس و شعر" که معنای عمومی آن در فرهنگ ما طی سده های گذشته و احتمالا دهه های آینده بیهوده گویی است، تقلیل داد.
به نظرم شاید بهتر باشد که آن را "شکوه های کسم" ترجمه کرد.
۵۱۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : یک توضیح خیلی دیر، اما شاید لازم
سلام خانم وحدتی
دفعه پیش که در وصف این کلمه مشهور نوشته بودید. از جمله ذکر کرده بودید که این یکی اصل است و باقی اسامی آن اشاره ای. باید خدمت شما و همه عرض کنم که آن هم اشاره ای است. به عبارتی دیگر پیشینیان ما شاید این حسایت امروزی ما را نسبت به آن نداشتند و شاید به همین خاطر مثل بقیه ی اعضای بدن رویش نامی معمولی گذاشتند.
کس یعنی تکه. تکه بخشی از بدن است؛ مثل سر، دست، پا، تکه و ...
شاید از بعضی مردان کوچه گرد بی ادب که مزاحم خانم ها می شدند شنیده باشید که با دیدن زنی آراسته و زیبا می گویند: «عجب تکه ای یه!»
عجب تکه ای یه! یعنی عجب کسیه. بعضی از مصادر منسوخ شده در فارسی، گاه هنوز در زبان های تالشی، تاتی استان اردبیل، لری، کردی، سمنانی، آلمانی و یا زبان های سلاویان شرق، سغدی و ... پیدا میشه. عجیب است که گاه واژه های بسیار کهن در محیط همین تهران شلوغ ما یافت می شود. من در سال های تحقیق میدانی خود در تهران عزیز، واژه های بسیار کهن فراوان یافته ام. در تهران نام بسیاری از مکان ها نیز به سبک زبان های کهن ایرانی باقی مانده است. یعنی با اینکه زبان تغییر کرده، نام مکان ها همچنان به قاعده ی کهن است. مثال: درَه کَه(منطقه ای در شمال تهران). یعنی تک خانه ای که در دل دره واقع شده. اگر بخواهیم این واژه ی مرکب کهن را به فارسی دری بر گردانیم؛ می شود کَه ی دره = خانه ی قرار گرفته در دل دره. در زمان های قدیم در بسیاری نقاط فقط یه دونه خانه بود و به نام صاحب اش و یا آن محیط طبیعی مشهور می شد. این نامواژه ی مرکب همانند نامواژه ی «سپَه کَه» است که در نواحی جنوبی ایران واقع شده. سپَه، یعنی سگ و کَه هم یعنی خانه. سپه کَه یعنی خانه ی سگ. یا معبد سگ. این نوع نام گذاری بر می گردد به زمانی که مردم حیواناتی مثل گرگ، سگ و ... را می پرستیدند.
چون بسیاری از مردم ایران حالا دیگر نمی دانند که سپه(اول ساکن) = سگ، است. بعضی به غلط آن را سپاه گاه معنی می کنند. در حالی که آن نامواژه هیچ تغییری نکرده و در آغاز نیز همان سپه کَه = خانه و یا معبد سگ، بوده.
راستی سپه از کجا آمده؟
سپه، مانند میرزا بنویس! یک امر است که بعدن به نام آن حیوان بدل شده. چنانکه میرزا بنویس! نیز حالا به عنوان نام بکار می رود. در حالی که یک امر است. مثال: پدر حسن خان ورجاوند، میرزا بنویس حاکم خراسان بود.
سپه، تغییر شکل یافته ی ست + بَه، است. ست یعنی ساکت! یعنی آماده! این واژه در آلمانی پست تلفظ می شود. ولی در تالشی و تاتی استان اردبیل هنوز ست، تلفظ می شود. بَه = بگیر، بخور است، که از مصدر هَردِن = خوردن، مشتق شده است. پس ست! بَه! یعنی ساکت و آماده باش و حمله کن!
هنوز در دو زبان خواهر پهلوی - تالشی و تاتی استان اردبیل - سگ، سبه یا سپه است؛ و کَه هم یعنی خانه. گاهی سرا، و یا بَر = دَر، نیز بجای خانه بکار می رود. مثل نام این روستا های غرب گیلان زمین: وسی کَه = خانه ی وسی، خوشا بَر = در خوشایند. ضیابَر = در ضیا، سومَه سرا - صومعه سرا = سرای سومَه یا صومعه.
در ضمن فراز هایی مثل کس شعر، کوس خول و ... ر ا نباید رواج داد. زیرا اینها از زمان مرد سالاری و برای تحقیر تکه و تکه داران، یعنی زنان ایجاد شده. یعنی حرکتی ضد زن است. آنهایی که این گونه اصطلاحات را در مثلن "هنر نمایی ها" بکار می برند و آن را نشانه ی مدرن بودن خود می دانند؛ درک درستی از بُن و تاریخ اینگونه اصطلاحات ندارند. این بکار گیری ها ربطی به آزادگی ندارد؛ بلکه نوعی خیره سری فرهنگی است و نشانه ی کم سوادی آن افراد. تمامی کلمات مرکبی که آلت تناسلی زن در آن بکار برده شده، همه توهین آمیز و تحقیر زن است؛ و رواجشان هیچ ضرورت و یا افتخاری ندارد.
مثال: کوس خُول یا کس خُل، یعنی دختری که سوراخ است. یعنی زنی که با مردان تماس می گیرد. و چنین زنی احمق شمرده می شده. به همین خاطر بسیاری کس خُل = کوس خُول = کس سوراخ، را مترادف بی عقل و احمق بکار می برند. اصل این واژه کوس است. آن کوس که در نقاره خانه می زنند نیز همین است. و معنی آن نیز تکه است. کوس تکه چرمی است که بر جایی مناسب می بندند و بر آن می نوازند. در زبان های کهن ایرانی به شکل کس، اما به سکون اول، نیز تلفظ می شود.
در فارسی دری دیگر اول ساکن منسوخ شده است. و یا اینکه در یورش های ناجوانانه ی تاریخی فرصت نکرده از زبان مادر - پهلوی - وارد این زبان نوین ایرانی گردد. البته در بعضی مناطق فارس نشین، اول ساکن هنوز رواج دارد. مثلن زبان سیستانی پر است از اول ساکن های دلپذیر خوش آهنگ که بسیار ظریف تلفظ می شود چنان، که گاه غیر سیستانی نمی تواند تشخیص دهد که گوینده می گوید: داریم و یا نداریم. ولی سیستانی اصیل از لب تشخیص می دهد، حتی از فاصله ی نسبتن دور.
نمی دانم می توانیم سیستانی را فارس بنامیم یا نه. زیرا زبانشان خیلی با فارسی دری همخوان نیست. همانقدر نزدیک است به فارسی که تالشی، گیلکی، تاتی و کردی و لری و سمنانی و ...
سیستانی را فارس نامیدم زیرا دیده ام که خودشان به خود فارس نیز می گویند.
۵۱۲۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۱
|