یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

برقصیم و زنجیر پاره کنیم! - سهیلا وحدتی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : ترا چنانکه تویی هر نظر کجا بیند --- به قدر بینش خود هر کسی کند ادراک(حافظ جان شیراز)
سلام بر آمویی و بر همه سلام
گرچه جناب آمویی بر خوردی شتابزده و بی شناخت از مخاطب داشتند، ولی باید اعتراف کنم که بر خورد ایشان تلنگر خوبی برای شخص من بود. زیرا در جمع دوستان از دیر باز چو کلاغ سپید بوده ام. و آنهایی که مرا خوب می شناسند دیگر برایشان این موضوع امری عادی است. یعنی بر شاعر شورشی نمی گیرند که، همرنگ جماعت نمی شود.
بعد از سال ها خیره سرانه در بکار گیری بعضی واژه ها، همرنگ جماعت شدم و سیلی اش در درون خود چنان خوردم که مپرس. از این نظر از جناب آمویی ممنونم. زیرا اگر نهیب ایشان نبود، شاید باز تکرار می کردم صادقانه.
در هر حالی باید عادل بود.
و حکم وجدان به من می گوید: بنویس، اعتراف کن که خیره سری کردن هنری نیست.
و به جوانان ایران زمین نیز لازم است این نکته را بگویم که هرگز همرنگ جماعت نشوید. اگر می توانید سخن دل بگویید؛ و اگر نه، سکوت پیشه کنید. چنانکه من دفعه ی پیش پای مطلب بانو وحدتی گرامی که در باب «مهبل» نوشته بودند، اندیشمندانه سکوت کردم.

البته حالا پشیمان نیستم که وارد بحث شدم و توضیح داده ام. فقط از همرنگ جماعت شدن در بکار گیری عریان بعضی واژه ها از خود ناراضیم.
ورود من به بحث لازم بود. زیرا دیر تر دیدم که شوهر آن بانوی گرامی نیز با ما هم عقیده است و چه بسی این بحث تأثیری نیک بر آن بانوی گرامی و کل محیط خانه شان هم نهاده باشد.
تکرار می کنم که: ورودم به بحث لازم بود زیرا چنانکه پیشتر نوشتم: تمامی کلمات مرکبی که آلت تناسلی زن در آن بکار برده شده، همه توهین آمیز و برای تحقیر زن است؛ و رواجشان هیچ ضرورت و یا افتخاری ندارد. این اصطلاحات از زمان مرد سالاری و برای توهین و تحقیر زن، آلت تناسلی زن و به هیچ شمردن زن ایجاد شده اند.
شکی نیست که بانو وحدتی آن نام ر ا برای نمایشنامه صادقانه انتخاب کرده به خیال اینکه انتخابی درست است. پس باید کس و یا کسانی به میدان سخن در می آمدند و می گفتند که توهین به خود و مادران ما را رواج مدهید! زیرا این واژه ی مرکب توهین آمیز، آن بار هنری که شما فکر می کنید را در خود ندارد.

از نهیب آمویی عزیز ممنونم. ولی سَمت موضع گیری ایشان عمیقن غلط است. زیرا بجای اینکه برای آن بانوی عزیز توضیح دهند که این توهینی بزرگ است به زیبایی، به زن، به مادران ما؛ آمده اند حالت یارگیرانه ای به خود گرفته اند و از بانوی نویسنده تشکر کرده اند!
دوست فقط آن نیست که مرا دو آتشه تأیید می کند. بلکه دوست واقعی هموست که بجا یقه ی مرا می گیرد تا با تکان و تلنگر او به خود آیم.
آمویی عزیز شما از چه چیزی تشکر کرده اید یارگیرانه!؟
آن بانوی گرامی آمده و از روی صداقت و اشتباه یکی از توهین آمیزترین نام ها را برای یک نماشنامه انتخاب نموده. کجایش تشکر دارد!؟
می خواهم ببینم چند مرده قاضی هستید.

ادامه دارد
۵۱٣٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار --- که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش(حافظ)
و سخنی با آقای امویی عزیز
مرد شرم را در خود بپرور و بعد از این هرگز به مردم توهین نکن!
جناب آمویی عزیز اگر شما آمده اید اینجا خودی بنمایید و بگویید:
منم من،امیر خطه ی باور
منم شاکی، منم داور!

خوب در این صورت من در همان آغاز به شما می گویم: حق با شماست. و تمام. و می روم پی کارم. و شما عزیز را به آن بیت دریایی حافظ رجوع می دهم. که دارد می گوید: در این جهان جز مستی و راستی همه چیز بر باد است؛ مبادا دروغزنی کنی! یعنی اگر شما می خواهید با گرد خاک کردن و توهین به دیگران و دادن اطلاعات ناقص، خودی بنمایید و بروید.
من فورن می گویم حق با شماست و می روم.
زیرا استاد ازل در غزل گفته که راه به جایی نمی برید.
پس حتی به شما نخواهم گفت: چرا خود را در دیگری می بینید!؟
برای چه نمی گویم؟
برای اینکه از نظر من همه ی انسان ها شریف و صادق اند مگر عکس آن ثابت شود. پس با وجود آن توهین بزرگ شما، من هنوز فکر نمی کنم که شما خراب و نا اهل و ناجور هستید. پس با این دل پر از اندوه روزگاران برایتان و همه توضیح می دهم. ولی این را پیشاپیش می گویم: که بسیار برایتان و آدم هایی چون شما متأسفم. زیرا به راحتی در باب دیگران به قضاوت می نشینید! و این بیداد است بر علیه نه فقط دیگران، بلکه هم بیداد است بر علیه خود و خویشان خود. زیرا آنها نیز از این لطف زود قضاوت کردن شما "بهره مند" می گردند بیشک.

همانطور که نوشتم من هنوز نمی دانم شما مغرض هستید و با "هدفی" حمله ور شده اید و یا اشتباه گر. پس فعلن تا اطلاع ثانوی در باب شما عزیز قضاوت نمی کنم تا همه چیز روشن شود. پس در این نیمه شب از خواب و آسایش خود که شما بر هم زده اید می گذرم و چون هنوز شما را عزیز و شریف به شمار می آورم، برای شما و همگان توضیح می دهم.
زیرا:
آدم آن نیست که در فطرت او غش باشد
آدم آن است، که رقصنده به آتش باشد

پس مفصل توضیح می دهم:
«تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد»

بعد از این مقدمه، سخن من در جواب شما به دو بخش است. یک بخش در باب آن قضاوت وحشتناکی است که کرده اید.* و بخش دوم در باب بحث ما و مقاله ی بانوی گرامی وحدتی و اطلاعات ناقصی که شما با فرافکنی ارائه داده اید، خواهد بود. چون هنوز در باب شما به قضاوت ننشسته ام، باید این ر ا نیز اضافه کنم که فرا فکنی شما شاید ناخود آگاه صورت گرفته و عمدی نیست.

* چرا وحشتناک؟
برای اینکه آن قضاوت می تواند خاص این بحث نباشد. و از این وحشتناک تر نمی شود.

پدر جان ما که دعوا نداشتیم، شما آمده اید یار گیری! و یا خدای ناکرده کسی به تحریکات سکسی دامن نزده که شما با کشف آن رگ گردنتان بر جسته شده! بحثی عمیقن دوستانه چنان در جریان بود که آن خیال شما را در اینجا هیچ جایی نبود! بنازم به این همه وجدان! حتی «پیروز» در آغاز سخن با طعنه وارد بحث شد. و راست اش را بخواهید آن سخن دل من نیز بود. چون به هر حال موجودات مریضی هستند که می توانند بحثی را بهانه قرار دهند. البته آنها را نیز نمی توان محکوم کرد. زیرا طرف مریض است و باید به او کمک کرد تا درمان شود.
پس می بینید که در بدترین حالت هم حق با شما نیست.


بخش اول: من هرگز در چنین بحث هایی در کل زندگی خود وارد نشده ام. و دوست ندارم که در ادبیات خود از آلت تناسلی زن و مرد و یا واژه های رکیک و فحش استفاده کنم. مگر اینکه دیگر فشار بیداد زمانه به گلوگاه رسیده باشد.

چند سال پیش با یک بانوی گرامی ایرانی که در باب آلت تناسلی مرد به آشکار سخن گفته بود؛ بحثی داشتم. من اعتقاد داشتم که احتیاجی نیست که ما از این دست واژه ها را در ادبیات خود بکار ببریم؛ مگر در حالات خاص. و او مخالف من بود. تا آخر بحث، من می نوشتم: چیز، فلان. و ایشان عریان سخن می گفت؛ یعنی می نوشت کیر۱. آن بحث ما که در وبلاگ آن بانوی عزیز صورت گرفته بود، به همین شکل پایان پذیرفت. یعنی با چیز و فلان نوشتن من و عریان نویسی ایشان. و بعد از آن تصمیم گرفتم هرگز در چنین بحثی شرکت نکنم. و نکردم.
برای اینکه هر کسی سلیقه و زبانی دارد؛ و من هم حق ندارم به مردم بگویم آنطور صحبت نکنید و به شیوه ی من حرف بزنید و یا بنویسید. تازه اگر چند نفر را قانع کردم، با بقیه ی میلیارد ها انسان چه می کنم؟
و به همین خاطر دفعه پیش در پای مقاله ی خانم سهیلا وحدتی در بحث شرکت نکردم. با اینکه حرف برای زدن داشتم. و خیلی دلم می خواست که شرکت کنم. زیرا توضیحاتی تحقیقی داشتم که می توانست به بحث کمک کند. ولی شرکت نکردم برای اینکه دوست ندارم اینگونه واژه ها را چپ و راست بکار ببرم. من آن را بیشتر در جهان اینتیم می پسندم. و چرا پنهان کنم؛ بگذار این را نیز بگویم که احساس من در این مورد این است که زیبایی های زندگی خصوصی ما انسان ها، با آشکار گویی لطمه پذیر می شود. و یا گاه لوث می گردد. چون دارم میزان وجدان شما را می سنجم، پس لطفن رجوع کنید به پای مقاله ی خانم وحدتی که چندی پیش در همین اخبار روز منتشر شده.

اینبار در آغاز می خواستم باز همان چیز و فلان را بکار ببرم. و عریان گویی نکنم. ولی بعد احساس کردم که دارم کلاغ سفید جمع می شوم؛ و این حرکت ممکن است یه جوری به زهد فروشی و ریاکاری شبیه گردد. این بود که بناچار برای اولین بار در زندگی خود و بر خلاف خواسته ی درونی خود، عریان گویی کردم. عریان گویی کردم و این در حالی بود که هنگام نوشتن اصلن راحت نبودم. و به همین خاطر وقتی خواستم مثال بیاورم، بجای نوشتن چند بیت از شعر آن بانوی تالشی، فقط یک بیت آغازین را به عنوان نمونه آوردم. زیرا راحت نبودم که ادامه دهم. حالا این بد است و یا خوب است، بحث دیگری است. شخصیت من اینجوری است. انسانی هستم مدرن و در عین حال ویژگی های مردم سنتی ر ا کمابیش در خود دارم. یعنی درست سد و هشتاد درجه بر عکس آن چیزی هستم که شما عزیز در قضاوت خیالی خود دیده اید. چون هنوز نمی دانم مغرض هستید و با هدف دیگری حمله ور شده اید و یا اشتباه گر، پس همچنان برایم تا اطلاع ثانوی عزیز هستید. این را تکرارن توشتم تا فکر نکنید که واژه ی عزیز را به عنوان تعارف بکار می برم. من در دادگاه حق با پدرم هم تعارف نمی کنم. ولی می توانم ببخشم. در پروسه ی زندگی خود به این رسیده ام که همه ی انسان ها عزیز و شریف هستند، مگر عکس آن ثابت شود.
در ضمن برای اینکه خوب دریافت کنید باید بگویم که هر جمله ی من در این متن بلند جایگاه علمی و منطقی خود را داراست. یعنی انشا نویسی و نصیحت نیست. پس تا دوباره شتابزدگی نکرده باشید؛ لطفن با دقت بخوانید.

و اما بخش دوم سخن من

خسته ام از این روزگار و مردمان با "وجدان" اش. بخش دوم را دیر تر همین امشب و یا فردا می نویسم.
آقای عزیز، یادداشت شما اگر با کمال بی انصافی نوشته نشده باشد؛ حتمن با کمال شتابزدگی نوشته شده. پس چنان یادداشتی نمی تواند پایان بخش این بحث گردد. شما آمده اید و یک سری حرف زده اید که تقریبن همه اش ناقص است. تا اینجایش خیلی اشکال ندارد. زیرا آدم می تواند حرف ناقص هم بزند. ولی بعد از آن ناقص گویی و فرافکنی آمده اید و مثل فئودال های قدیم گفته اید: همین است که گفتم. برید خونه هاتون فلان فلان شده ها!

ادامه دارد

زیر نویس ۱ - من نمی دانم آن بانوی گرامی که در پای وبلاگ اش چند سال پیش با هم بحث داشتیم ، و سر تیتر پست وبلاگشان آلت تناسلی مرد بود؛ مایل هستند که از ایشان نام برده شود یا نه، پس از نام بردن معذورم. وگرنه برایتان آدرس می دادم تا باز با خیالات خود به قضاوت ننشینید. یعنی همان کاری که بخش بزرگی از مردم جهان از سر بی حوصلگی و یا بی وجدانی در شبانه روز انجام می دهند و عین خیالشان نیز نیست.*

* آیا آنها می دانند که بی وجدانند؟
بخشی که هدفمند و سَمت دار موضع گیری می کنند، آری می دانند که بخاطر هدفی دارند بی وجدانی می کنند و حق دیگران را بر زمین می زنند. و بخش دیگری بی وجدانی شان از آشفته خیالی و بی حوصلگی است.
۵۱٣۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۱       

    از : ه.ت

عنوان : جنبه ی علمی - مفهومی
از آنجا که Vagina یک مفهوم پزشکی و علمی نیز برای ارگان جنسی زن است، معنایش (استوانه) برمی گردد به بافت داخلی این ارگان. Vulva به اجزاء بیرونی این ارگان برمی گردد. مهبل و فرج عربی به ترتیب معادل همین واژه های لاتین است. دهخدا واژه ی سکسیستی "ک..." را از نظر موضعی "فرج" معنی کرده است که با معنای "پارگی" هم تطابق دارد. پس اصلا ارگان مورد نظر انسلر که نویسنده ی نمایشنامه است، نمی تواند "فرج" یا "ک..." باشد، از نظر موضعی چیز دیگریست. شاید "مادگی" نزدیک ترین واژه ی فارسی به موضع "واژن" باشد. "مادگی" به معنای اندام تولید مثل جنس ماده به طور کلی و نیز اندام ماده ٔ گل . آلت تأنیث در گل است. اما متأسفانه این همه، بار جنسی "واژن" را ندارد که در زبان ما زنان نیز جا افتاده است.
۵۱٣۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۱       

    از : ه.ت

عنوان : ...
آقای آمویی، Vagina اسم است و نه صفت. تک گوئیهای واژن یعنی تک گوئیهائی که از آن ارگان جنسی زن/ مادگی/ مادینگی/ نماد زنانگی است. چرا آن واژه ی به قول شما "پهلوی/اوستائی"به معنی "پارگی" منسوب به ارگان جنسی زن شد و در ادبیات پورنوگرافیک (فاحشه نگاری) جای گرفت و دستمایه هرزه نگاری ها و فحاشی های مردان ادیب و غیرادیب ایرانی شد؟ آیا این در ارتباط با سنت و فرهنگ تجاوز مردان نیست؟ منابع دهخدا، معین و جمالزاده هم، هر چه در ربط با این واژه به دست می دهند، همین است که هست. در ضمن هم واژگان خنثی و هم سکسیستی برای ارگانهای جنسی در میان هر قوم و ملت و زبانی یافت می شود، زیرا در هر قوم و ملت و زبانی فرهنگ تجاوز و تحقیر زنانگی ریشه دار شده است.
برخی ازرایج ترین واژه‌ها در زبان آلمانی، برای ارگان جنسی زن، بدین قرارند:


,Möse, Fotze, Muschi
Scheide, Vagina

از این میان، دو تای اول، واژه‌هایی بسیار رکیک به شمار می‌آیند و در پورنوگرافی و یا به عنوان دشنام بکار گرفته می‌شوند.واژه Fotze، خطاب به زنان، آن قدر بار سکسیستی ضد زن و توهین آمیز دارد که می‌توان بکارگیرنده‌اش را تحت پیگرد قانونی قرار داد. سومین واژه تنها میان دختران نوجوان رایج است، اگر دیگران آن را بر زبان آورند یا به قصد شوخی و تمسخر است و یا به قصد تحقیر. دو واژه‍ی آخر باری کاملاً خنثی دارد و زنان آلمانی به صرف شنیدن آنها برافروخته نمی‌شوند. این دو واژه بار علمی و پزشکی هم دارد و بی هیچ پرهیزی در رسانه‌ها بکار می‌رود.
۵۱٣۱۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : امیر آمویی

عنوان : واژنگویی
خانم سهیلا وحدتی با سپاس فراوان

ظاهراً مردان نکته پران نظرگذار در باب مطلب نازنین شما، کارشان به شیدایی کشیده و به این ترتیب ناخودآگاه از دردهای مکنون خود سخن می‌گویند.

اما به همه ی آنها که به ترجمه ی شما از (vagina monologue) پرداخته اند باید بگویم که هم "کس و شعر" درست است و هم "کس شعر". در این مورد نگاه کنند به «فرهنگ فارسی» هشت جلدی دکتر حسن انوری، جلد ششم، صفحه‍ی ۵۸۱۲، ستون دوم، و «فرهنگ فارسی عامیانه»، ابوالحسن نجفی، جلد دوم، صفحه‍ی ۱۱۵۲، ستون اول و نیز «لغت نامه‍ی دهخدا». آن واژه‍ی محترم در اصل هم به معنی شکاف و گسیختگی است. آدمیان جاهل ممکن است این واژه را در مورد برخی چیزها که گسیخته اند به کار برند.

اما نکته این است که واژه‍ی "مونولوگ" که در فارسی به صورت "تک گویی" ترجمه شده، به دلیل آمدن صفت در فارسی بعد از اسم در این مورد قابل استفاده نیست و ذهن خواننده با آن انس و الفتی ندارد. مثلا نمی توان گفت "تک گویی واژینال (؟)/ تک گویی کـُسی یا کـسانه (؟)". کلمه‍ی "واژن" هم نوعی اصطلاح علمی است و در زبان انگلیسی فاقد جلافت واژه‍ی فارسی "کس" است که معلوم نیست به چه دلیل ناپسند جلوه می‌کند. به نظرم می‌رسد که این واژه و همنشین ارجمندش "دول" هردو در اوستا، کتاب مقدس، به کار رفته اند.

اما ما ایرانیان در فارسی و در متون تخصصی علمی، از کلمه‍ی «فرج» برای واژن استفاده می کنیم که همان مفهوم گسیختگی را می رساند. بدین ترتیت اگر عبارت (vagina monologue) را به معنای "مهمل گویی های زنانه" یا "کس- تکگویی/ کـُستکگویی" بگیریم چیزی ساخته ایم که نوعی نزدیکی به اصطلاح اصلی خواهد داشت اما جاافتادگی اصل را در زبان فارسی ندارد مگر این که بگوییم "فرج-تکگویی / فرجتکگویی" که از لحاظ خوانش و سبک با اصل برابری خواهد داشت. اما معنا و بار اصلی آن چنین است: «وراجی‌های زنانه / مهملات زنانه» که اصلا با اصل همطراز نیست. شاید بهتر بود از ترجمه‍ی عنوان صرف نظر کرد و همان اصل را در پیشانی مطلب قرار داد: "مونولوگ واژینال" یا "واژن گویی".

امیدوارم این یادداشت نقطه‍ی پایانی باشد برای عاشقان اندام زنانه و سر آغاز فصلی باشد برای پرداختن به اصل رهایی زنان از هرنوع ستم و ایجاد برابری مطلق آنان با مردان.
آمویی
۵۱٣۰۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : و یک توضیح لازم
آنجا که من از بکار بردن فحش در شعر گله ای می کنم؛ منظورم فحش هایی است که برای همرنگ جماعت شدن، در شعر زور چپان شده و مصنوعی بودن اش به شکلی آزارنده و به وضوح دیده می شود. در واقع نوعی ناشی گری است در جهان هنر.
وگرنه من به ناسزا در شعر معترض اعتراضی ندارم. شاعر وقتی از بیداد زمان بر افروخته است؛ زبان را نباید بدزدد. باید شعله ور گردد. یعنی آتشین فریاد سر به سر گردد. اینگونه شعر نه فقط زشت نیست، بلکه شمشیر معترض زمانه است.
گاه به گلوگاه آدم می رسد و چاره ای جز فحش و فریاد و فغان نیست.
عزیزان ما ولی اغلب مُد زده و مصنوعی این کار را می کنند که توی ذوق می زند. یعنی شعر ولرم است و تندی در آن با روحیه ی شاعر همخوانی ندارد. ولی در عین حال تا از بقیه عقب نمانده باشد، یک مادر فلانی را هم درش می آوَرَد.

وگرنه من تقریبن هر صبح که بلند می شوم، و پنجره ها را می گشایم؛ پیش از آنکه حتی مسواک بزنم و صورتم را بشویم، این تکه شعر از اخوان جان را تکرار می کنم: جهان پیر است و بی بنیاد؛ از این جاکش، وزین فرهاد کش فریاد!

و بعد، از گرامی شاعر عذر می خواهم که در شعر اش بناچار و از سر دلتنگی دست برده ام.

گفت: همه می زدند و مرد هیچ نمی گفت. تا اینکه شبلی هم کلوخی پرتاب کرد و مرد های های گریست ...

بله بانوی گرامی، من با شما هم عقیده ام که نمی توان فحش و فریاد و فغان را بکلی حذف کرد.

بجایش چو آید، زیبا بَوَد
وگرنه، زشت، بیجا بُوَد

شاد باشید
۵۱۲۹٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : ترجمه فارسی کتاب

عنوان : تک گویی های واژن
ترجمه فارسی کتاب تک گویی های واژن را می توانید بصورت پی دی اف از بخش کتابهای فارسی کتابخانه جنسیت و جامعه دانلود کنید.
آدرس:
http://jenseyatvajameh.wordpress.com/
۵۱۲۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : و چند نکته:
۱ - آن توضیحی را که در باب واژه ی فرانسوی از اینترنت کپی کرده و بی نشانی صاحب مطلب اینجا گذاشته ام؛ شاید برای بسیاری سووال ایجاد کرده که چرا بی نشانی!؟

برایش نشانی سایت و وبلاگی را ننوشتم، زیرا شاید نزدیک به ده سایت و وبلاگ آن را منتشر کرده اند، بی آنکه تو بدانی در آغاز، مبتکر آن توضیح چه کسی بوده است. به احتمال بسیار قوی یک نفر بوده نه بیش.
این بود که بی نشانی آوردم و اینجا نهادم. زیرا نمی دانستم کدام آدرس را باید نوشت تا حقی زیر پا نیفتد. وگرنه من حتی اگر واژه ای را از کسی وام بگیرم؛ حتمن صاحب کار را معرفی می کنم.
بار ها دیده ام که نوشته های این آدم کوچک را اینجا و آنجا مورد استفاده ی ناقص قرار داده اند، بی آنکه کسی بداند صاحب آن نظرات کیست.
من آدم خود خواهی نیستم. هر کس خواست میتونه از مطالب این قلم سود بجوید؛ البته اگر سودی در کار باشد.
ولی خیلی خوب است که ما ایرانیان عادت کنیم که حاصل کار دیگری را در زنبیل زندگی خود نگذاریم. اگر لازم دانستیم از مطالب دیگران استفاده کنیم، هیچ چیزی از عظمت وجود ما کم نمی شود اگر وام گرفته شده، اَنگ صاحب مال را با خود داشته باشد.

همانطور که نوشتم من آدم خود خواهی نیستم. تازه هنری هم نکرده ام، زیرا از زبان مادری خود که خواهر زنده ی پهلوی در ایران است، سود می جویم برای وا کردن بعضی ویله های گره خورده ی سخن در تاریخ. ولی از نظر تاریخی برای آیندگان مفید و مهم است که بدانند این نوشته ها در کجا بُن دارد. زیرا در ناریخ تحقیق ایران، برای اولین بار است که این نکات دارد مطرح می شود. پس، دانستن آن در جهان تحقیق، برای محققین مهم است.
بگذارید برای روشن شدن عرصه ی این سخن، یک مثال بیاورم. از این مثال ها، ده ها می توان نوشت؛ من به یکی بسنده می کنم.
مثال: در آینده شاید بسیاری بدانند که معنی نامواژه ی آینه = آوینَه یا آوینا = نشان دهنده، است. ولی اگر دانشمندی بخواهد در پی کاوش آن برود، بی نقشه و نشانی بیشک گم بیابان بی مرز تحقیق می گردد.
در صورتی که اگر بداند از کجا آمده، فوری به سوی نشانی روانه می شود.
آینه = آوینَه، از بُندار - مصدر - آویندِن = نشان دادن، مشتق شده است. تالش وقتی به کودک خود می گوید: برو آوینَه یا آوینا را بیاور، یعنی برو نشان دهنده را بیاور. خوب این یک کشف نیک و دلپذیر و شادی آفرین است در فرهنگ ما. پس، نباید بگذاریم نشانی اش گم گردد.

۲ - من با بانو هایده ی ترابی عزیز موافقم که، کس شعر = کسَ شعِر، درست تر از کس و شعر است.
چرا؟
برای اینکه در آن بیان «شعر» و «کس» به هم نسبت داده شده. ولی در «کس و شعر»، هر یک جداگانه بکار رفته؛ که احتمال درستی آن خیلی کمتر است؛ گرچه خود بیان آن از زاویه ی دستوری غلط نیست.
طبق آیین سخنوری ایرانیان، بسیاری از واژه های دارای فتحه ی مضاف، گاهی بی فتحه ی مضاف بکار می رود. مثل، پیلَ تن = پیل تن = پیلتن(تنِ بزرگ، لقب رستم). این درست مثل حذف علامت مفعول بی واسطه است که در بعضی متون زنده یاد «به آذین»، شعر آگین خود می نماید. در صورتی که علامت مفعول بی واسطه در آن جملات شیوای به آذین وجود دارد. فقط شکل اش برای شعر آگین ساختن سخن، در ظاهر حذف شده.*

*البته در ایران، حتی بخش بزرگی از دانشمندان ما با فتحه ی مضاف آشنایی ندارند. یعنی نمی دانند چرا پیل تن است نه تن ِ پیل = تنِ بزرگ. و در نتیجه برایش دلایل دیگری می آورند که بی بُن است.
راستی چرا آن دلایل بی بُن و ضد تاریخی آورده می شود؟
برای اینکه این یک گره ی زبانی و دستوری است؛ و در جامعه ی شرقی ما، کاردان، هنگام ورود به عرصه ی آن باید برایش توضیح داشته باشد. پس برای اینکه نگوید: ببخشید من در باب این نکته چیزی نمی دانم. پس، می آیند و توضیح می دهند! در حالی که در بسیاری از نقاط جهان وقتی از یک دانشمندی در باب موضوعی سووال می کنی؛ فورن می گوید: من اطلاعی در این باب ندارم. از فلان کس بپرسید که متخصص این کار است.
در حالی که این نامگذاری ها قاعده ی دقیق خود را دارد. و سد ها نامواژه ی ایرانی بر مبنای همان قاعده درست شده. چنانکه از گوش گربه «بیلَ سوار» تا خشکَ دریا» تا «رَشَ پشت» تا «مولومَ بند» تا «الماسَ بند» ۳ و ... در ییلاقات ماسال و تا مناطق جنوبی و ... ایران زمین را شامل می شود.

۳ - شاید برای بسیاری این سووال پیش آمده باشد که «بند» به چه معنی است؟
بند، یعنی مرز. مرزی که طبیعی است و در بلندی ها با یال کوه ساخته شده. در قدیم بعضی از این نقاط نقش همین گمرک امروزی را داشت و یا سر زمینی را از سر زمین دیگری جدا می ساخت. مثلن مولومَ بند در ییلاقات ماسال، مرز بین تالش و استان اردبیل را مشخص می سازد. مرزی که طبیعت کشیده همه جور. یعنی هم مرز جغرافیایی مشخص است و هم نوع آب و هوا را تعیین کرده. چنانکه کافی است چند سد متر از بند های مرزی ماسال به سوی استان اردبیل بروی، خواهی دید که دیگر همه چیز دیگر است. یعنی گیاه و زمین نیز حال و هوای دیگری دارد.
نامواژه های «دربند» در تهران ما و هم در جمهوری خود مختار داغستان نیز از همین بند گرفته شده. بند انگشت که مرز مفاصل است نیز همان بند است. و بندی را که مرزی بین خود و آزادی دارد نیز این بند شامل می شود. بند کشی کردن در بنایی نیز در همین بند بُن دارد. بند در واقع هم وصل کننده است و هم جدا سازنده. یعنی دو مرز را به هم وصل می کند، تا دو سرزمین و یا دو نقطه را از هم جدا کرده باشد.
البته به عنوان مرز طبیعی، این نامواژه فقط در بلندی ها بکار می رود. یعنی مرز جلگه ای دیگر بند نیست. بند، مرزی طبیعی است در بلندی ها که با قله و یال کوه ساخته می شود.
۵۱۲۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : هایده ترابی

عنوان : "کس و شعر" یا "کس شعر"؟ نخیر، همه اش همان "کیر شعر"!
خانم وحدتی گرامی
پیش از شما، اسد سیف هم دچار یک تحریف غیرقابل پذیرش در ترجمه و تفسیر نام این نمایشنامه شده بود و حالا هم شما دارید به شکل دیگری، شاید بی ربط تر از او، آن را تکرار می کنید. نام این نمایشنامه "تک گوئیهای واژن" است و نه "کس و شعر". "کس شعر" ( و نه کس و شعر) در زبان تحقیر آمیز سکسیستی مردانه، به معنای جنفگیات و پرت و پلا گوئی است. اما نام و محتوای نمایشنامه ی انسلر کاملا چیز دیگریست. تک گوئی/ مونولوگ، در کنار دیالوگ نویسی، در ادبیات دراماتیک سنت و تاریخ دارد و یک ژانر تئاتری است. جای "واژن" شاید بشود "مادینگی" یا "مهبل" هم گفت، اما "کس" واژه و معادلی تحقیر آمیز برای عضو جنسی زن در فارسی سکسیستی است. این زبان تجاوزگر مردانه پسند ایرانی، تاریخ و فرهنگ خودش را هم دارد و به بهانه هائی چون "تابوشکنی" و از این حرفها هم توجیه نمی شود. با چنین وارونه گوئیهائی شاید بتوان عرق پان پارسیستی خود را نشان داد اما زبان نمایشنامه ی انسلر را گویا نیست. اگر انسلر می خواست در نمایشنامه اش به جای "وجینا" (واژن)، "کس" بگوید، می توانست از واژه های متعددی که در زبان انگلیسی همطراز آن است (یعنی همان واژه ی مورد علاقه ی شما "کس")، استفاده کند. اما انسلر از آن واژه های انگلیسی استفاده نکرد و نوشت "وجینا". در آلمانی "وگینا" و در فرانسوی "وژن" است که این آخری به عنوان "واژن" به زبان فارسی هم وارد شده است. اصل کلمه اما لاتین است. می بینید که فرانسویها و انگلیسیها و آلمانیها هم بی تعصب و عقده و عرق ملی از این واژه و از بسیاری واژه های دیگر در زبان لاتین، یا در زبانهای خارجی دیگر استفاده می کنند. حالا چرا خانمهای ایرانی، مانند شما، که خود را فمینیست هم می شناسند باید چنین پس پسکی به بیراهه های زبان سکسیستی مردان ایرانی بروند؟ اگر خیلی از واژه های عربی نفرت دارید، دست کم به دنبال معادلهای فارسی دیگری بروید که چنین با تاریخ تجاوز و رکیک گوئی مردانه پیوند نخورده باشد. البته "رکیک گوئی" در ادبیات و تئاتر اعتراضی و پرووکاتیو (یا حتا فمینیستی هم ) سنت و تاریخ دارد، اما آنجا دیگر، این زبان را تطهیر و تحریف نمی کنند و برایش یک تاریخ جعلی نمی سازند. فرق است میان کارکرد رکیک گویی در ادبیات معترض و روشنگرانه‍ی زنان با گرایش پورنوگرافی درتولیدات متأخر نویسندگان ایرانی؛ این ترجمه های وارونه را هم شامل می شود.
برای آگاهی شما:
مقاله های "طنز و شهرآشوبی در زبان زنانه"
http://www.sahneha.com/Hayedeh/Hayedeh_vijename.htm
۵۱۲۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : والنتاین
ممنون از جناب باقر پور که درستی کامنت جناب بهرامی را تائید نموند. جناب پارسی در ترجمه از فن استتار بهره برده و با پناه بردن به پوشش " واژن " در تیتر ، همان کلمات را در متن بکار برده اند.

واژن کلمه فرانسوی برای لفظ عربی " مهبل " است که در فرهنگ پزشکی ایران وشاید عرب سالهاست بکار برده شده و کسی اعتراضی نداشته است.

آنچه فرهنگ سنتی ایران از آن روگردان بوده است مصرف کلمات چاله میدانی و شهرنوی ست ؛ و این شاید به آن دلیل باشد که والدین , خود آگاه و یا ناخودآگاه میترسیده اند که فرزندانشان با بکار بردن این کلمات بالاخره کارشان به همانجا ها کشیده شود .

دیگر آنکه نمیدانم چرا گروهی از فمینیست ها چنان احساس مالکیت کرده و دست تصاحب بر همه چیز میگذارند. مردان همجنس باز شاید بیشتر از زنها صدمه دیده باشند ولی در زیر چتر حمایت فمینیستی قرار نمیگیرند. منظور از همجنس گرا
مثلا نماینده مردی از مجلس نمایندگی آمریکاست که اخیرا در سن هفتاد و چند سالگی بازنشست گردید و رسما با شوهر چهل و نه ساله و نجار خود ازدواج کرد.

سخن آخر اینکه منشاء والنتاین هرچه باشد ، امروزه والنتاین روز تبادل هدیه و کارت و گل و شیرینی بین افراد است و نیم این تبادلات بین والدین و فرزندان میباشد. در امریکا اگر تبادلات بین دانش آموزان و آموزگاران هم محسوب شود تعداد به یک میلیارد
میرسد. چرا برداشت ما از چنین مراسم زیبایی که ابراز محبت بین افراد است باید صرف تشریح فعالیت های " زیرلحافی " که در نشریات پورنوگرافی بهتر به آن پرداخته میگردد بشود بر من معلوم نیست.
۵۱۲۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست