یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آگاه کردن نسل جوان از جنایت رخ داده
و جهانی کردن آن، دو وظیفه‌ محوری است!
- بهزاد کریمی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : کیومرث ش

عنوان : با اجازه و پاسخی کوتاه
نمیدانم کاسه صبر دوستان محترم مسئول سایت از این رد و بدل نظرات به سر آمده یا نه بهرجهت ممنون شان هستم که این اجازه را میدهند برای آموزش.
آقای معمار پاسخی بلند بالا داده اند که طبق روال معمول ایشان درس دادن هست نه روشن نمودن مسائلی. نمیدانم چرا باور نمیکنند که دیگران هم مطالعه میکنند و آگاهی های از تاریخ و جامعه دارند. آری، آقای معمار من هم گفته شما را قبول دارم و من و شما از دو زاویه کاملا جدا مسائل را نگاه میکنیم و به نظر من نگاه شما نگاه کاسبکارانه برخواسته از مذهب اسلام هست که شما به آن "سیاستورزی" خطاب میکنید و داشتن آن را از مباهات میدانید و آن مردمی که من آنها را مسخ شده در خرافات اسلام مینامم که با دهن کجی چندش آوری تمامی جنایات رژیم و غارت سرزیمنان را بخاطر یک امتیاز بسیار حقیر (بالا کشیدن جند سانتیمتر روسری در دوران انتصابات) ندید میگیرند و به هر انسان با وجدان و با شوری که زیر حکومت جهل و جنایت میخندند. من به این انسان های "سیاستورز" کاسب منش پشیزی ارزش قائل نیستم چرا که بنا به باور های من من به کسانی ارزش قائلم که روزانه زیر چرخ سرمایه داری اسلامی (سرمایه داری وحشی عهد عتیق) کمرشان دولا شده به آن ۴ میلیون کودکی ارزش قائلم که از فرط فقر خانواده بجای مدرسه به برده گی رفته، به آن خیل عظیم دخترانی تا ۱۴ ساله برای نبرد با فقر تن فروشی میکنند (نه آن دختران تازه بدوران رسیده که از فرط بیکاری عکس های جنایتکاران رژیم را بدست میگیرند و هورا میکشند) آری این باور های من هست و به آن افتخار میکنم حال چه شما چه کسان دیگر کلی برچسب و تهمت نثارم کنید.
تفاوتی اساسی که دیه گاه های من با شما دارد شامل موارد زیر هست
۱. من خمینی را نه یک "آیت الله" گه یک جنایتکار قرن مینامم
۲. من بر خلاف شما گاملا مسائل و علل آن را ریشه میدانم و بهمین جهت اسلام، قوانین اش، رهبرانش و هودارانش را سمی در جامعه میدانم و تا این سم و یا ویروس از بدن جامعه بیرون نرود نه جامعه ما بل تمامی جوامع اسلامی روی خوش ندیده و حتی جوامع مدرن روی خوش نخواهند دید. برای نشان دادن علل ویروسی بودن این پدیده صد ها مدرک در اینترنت موجود است که بروید مطالعه کنید
۳. من نمایش های روحوضی رژیم را که انتخابات مینامد ( شما هم آن را قبول دارید) را انتصابات وحوش قبیله های مختلف میدانم و بس برای کشتار و غارت هر چه بیشتر جامعه فلک زده و اسلام زده ایران
۴. من بر خلاف شما تنها مخالف "ولایت فقیه" نیستم (جالب هست شما از حزب توده ایراد گرفته اید ولی نطرات آن را مو به مو قبول دارید) من مخالف اسلام و حکومت اسلامی با هر رنگ و شعاری هستم . اگر قدرت مطالعه و دیدن وقایع را داریم همین اتفاقات سالهای اخیر بخصوص در تونس، مصر، و لیبی و حال سوره نشان میدهد که چگونه این ایدئولوژی مسموم تر و کشتار کننده تر از دیکتاتور های وحشی همچون صدام، بشار، مبارک و قذافی
۵۷۱۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : خشت اول گر نهد معمار کج ...
آقای کیومرث ش,
اتفاقأ بر عکس ادعای شما من اکثر بچه های چپ را نه تنها خودخواه نمیدانم بلکه انسانهای پاک و صادق و فروتن میدانم و اکثر دوستان صمیمی من را بچه های چپ حتی کاملأ مخالف شامل میشوند٫ مشکل در نگرش به پدیده ها و سیاستورزی آرمانی است . فرقی هم نمیکند چپ باشی یا راست ٫ مذهبی باشی یا غیرمذهبی چون هرکدام واژه دلخواه خودی و غیرخودی را تولید میکنند و بر اساس آن تحلیل و سیاستورزی میکنند. مانند حق و باطل ٫ انقلابی و ضدانقلابی ٫ مستضعف و مستکبر ٫ افکار بورژوا و کارگری ....
فکر میکنم نگاه ما به مسایل کاملأ متفاوت است اما شما به برخی موارد اشاره کردید که من هم کاملأ قبول دارم و در عین حال دنبال دلایل رفته و فقط دنبال مقصر نیستم بلکه علل وقوع را بیشتر موثر میدانم نه عامل وقوع را ٫ بقولی فقط دنبال دزد نیستم و علل دزدی برایم بیشتر اهمیت دارد.
ما دو بار در تاریخ معاصر در باز تولید استبداد نقش اساسی داشتیم چرا اساسی ؟ چون وزنه اصلی و پرزور در مبارزه با دیکتاتوری پهلوی بودیم.
در دوران مشروطیت با اخذ سیاستهای آرمانی و کلیشه ای کلاسیک و غیر بومی قادر نشدیم از ممکنات موجود ثبات کشور را حفظ کنیم و این محوری بودن (بی ثباتی)را سیاستمداران انگلیسی آنزمان تشخیص دادند و برخی از ما متأسفانه بیش از یک قرن به ضروریتش بعنوان بسترسازی مناسب برای استبداد رضاخانی توجهی نمیکنیم.
گذشته از شیوه مبارزه در دوران محمد رضا شاه ٫ خفقان و دستگاه سرکوب ٫ بناچار فعالیت چپ را زیرزمینی کرد که با سیاست سرنگونی سازماندهی میشد در نتیجه تا مقطع انقلاب فاقد روابط ارگانیک با جامعه بود.
در سال ۵۷ و در پی سرنگونی پهلوی ٫ آیت الله خمینی به برکت حدود ۵۰۰۰۰ مسجد که نهادی مستقل از دستگاه دولتی بود و در آن مقطع بعنوان پایگاههای انقلاب عمل میکردند رهبری انقلاب را بدست گرفتند. در آن مقطع چپ هم مشغول سازماندهی بود و هم سیاستورزی با تناسب نابرابر ٫ بخشی از چپ بدون توجه به آرایش نیرو و با سیاست آرمانی با شعار ( نه سازش نه تسلیم نبرد تا رهایی ) حماسه آمل را رقم زد که نتیجه اش برای همه آشکار است ٫ بخشی از چپ بدون توجه به عواقبش با جنگ تحمیلی در ترکمن صحرا مواجه شد در عین حال تنها امکان موجود در مقابل هژمونی حزب الله که با شعار ( حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله )در حال برنامه ریزی بود٫
وحدت چپ و دیگر نیروهای دموکرات و حفظ دولت موقت بود. اما بخشی از چپ درگیر خیانت حزب توده در زمان مصدق بود اما در مواردی در واقع وحدت عمل داشتند ٫ همگی تنها امکان ایجاد موازنه را با سیاست های آرمانگرایانه ( لیبرالیسم جاده صاف کن امپریالیسم )چنان در مقابل قدرت ضربه پذیرتر کردند که با فتح ( لانه جاسوسی ) و حمایت بی چون و چرای چپ با ضربه به اپریالیسم جهانی بسرکردگی آمریکا ٫ بستر مناسب برای یکه تازی حزب الله و استبداد دینی با سقوط دولت موقت فراهم شد.
اتفاقأ جامعه امروزی آگاهتر و روشنتر از نسل انقلاب عمل میکند.
در مقابل بخشی از جنبش چپ باز درگیر تصفیه حساب یا بدنبال وحدت حول سکولاریسم یا حول نفی ولایت فقیه سیاست ورزی میکنند و بخش وسیعی از کنشگران داخلی را در مقابل بیت رهبری تنها میگذارند.
با جرأت باید پذیرفت سیاستورزی را باید از همین مردم آموخت .
با جرأت باید گفت بیش از ۹۰ درصد جامعه مخالف جمهوری اسلامی هستند
با جرأت باید پذیرفت بدون بستر باثبات و بدون تضمین خاطر از آینده در انتخابات فرضی کاملأ آزاد ٫ جمهوری اسلامی با وجود ۹۰ درصد مخالف برنده انتخابات خواهد شد ٫ شما مرا نماینده مردم مسخ شده خطاب کردید اما این باور من از رویدادهای واقعه شده است. با اینکه تقلب گسترده در ۹۲ نیز شکل گرفت و برنده را ۱۸ میلیون در مقابل ۱۷ میلیون اعلام کردند مردم نه تنها اعتراض نکردند بلکه بهنگام شادی میگفتند : رأی ما را دزدیدند قسطی دارند پس میدن
۵۷۱۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۲       

    از : کیومرث ش

عنوان : خطاب به آقای مسعود معمار
آقای مسعود معمار که قصد پرداختن (البته درس دادن) به نوشته ی آقای کریمی را کرده، ناگاه بدون مقدمه به سری به صحرای کربلا میزند تا نشان دهد نیرو های سیاسی مخالف رژیم (بخصوص بخش چپ آن) خود خواه و خود بزرگ بین هستند و هر آنگاه که مردم به آنها بناشند توهین نثارشان میشود و هر آنگاه که با آنها باشند لقب "خلق قهرمان" را میگیرند و در این سر زدن به صحرای کربلا گذری کرده به بخشی از نوشته من. با اجازه مسئولین سایت، میخواهم نکاتی را برای روشن شدن ذهن آقای معمار بنویسم معمار کج گذاری نشود. جناب آقای معمار، مسخ شدن یعنی در یک ایده ای غرق شدن و قدرت تفکر و بررسی کردن را از دست دادن هست. بهمین جهت مردمی که در خرافه های مذهب غرق شده بودند و قدرت تشخیص سره را از نا سره نمیدادند و تفکر را کاملا به کنار گذاشته بودند و کل تاریخ ۱۴۰۰ ساله مذهب را کاملا ندید گرفته بودند و از یک جنایتکار حرفه ای امام ساختند و به خیابان ها سرازیر شدند و شعار خمینی ای امام و خمینی عزیزم بگو که خون بریزم را سر دادند، آدم های مسخ شده ای بودند که سرزمین ما را متلاشی کردند و هزاران هزار انسان آزاده را به ذیح گاه اسلامی روانه کردند. آیا باید به این مردم مسخ شده افتخار کرد و از اینکه در اخبار همین روز ساید دال بر ۴ میلیون کودکی که بخاطر فقر ناشی از حکومت ددان اسلامی درس را رها کرده و به کارگری مشعولند، افتخار کرد مبدا که به این "مردم" با آن "شعور" درخشانشان بربخورد و آقای معمار به نیابت از آنها دلخور شوند. باید آندسته از زنانی که که عکس آخوند آدمکشی که میخواهد رئیس جمهور!!! شود را بالای دست میگرفتند و به شعور و تفکر و آگاهی دهن کجی کردند، افتخار کرد چرا که "شعور سیاسی" آنها "دست کم" گرفته میشود. آخر مگر کسی نیست که از آقای معمار بعنوان وکیل مدافع این مردم با شعور فراوان سیاسی بگوید چرا باید مردم آگاه این سرزمین و میلیون کودک و سرکوب شده فدای این "مردم با شعور" شوند؟؟ چرا باید وجب به وجب این سرزمین عارت شود و آعشته بخون ولی مبیاید دم فرو بست تا به این مردم مسخ شده چیزی برنخورد؟؟
آقای معمار تاجزاده بهمان میران جنایتکار هست و در دوران قدر و قدرتی اش جنایت کرد که پور محمدی و نیری و روحانی کرده اند. شما یک دلیل یک هرام موجه بیاوردید تا یک عقل سالم فرقی بین این دو جنایتکار بگذارد. گویا شما دورانی این فرزندان امام چماق بدست داشتند و تیخ کشی میکردند و بازجویی از زندانیان سیاسی میکردند و بخاطر ناز شست به هلند فرستاده شدند تا در سفارت کا رجاسوسی اشان را ادامه دهند را فراموش کرده اید؟ آخر چرا ما باید چوب فراموش کاری دلبخواهی شما را بخوریم؟
لطفن فبول کنید که دوران هوچی گری و برچسب زدن به نبروها و افراد آگاه جامعه گذشته. دست از این کارتان بردارید که خریداری ندارد
۵۷۱۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱٣۹۲       

    از :  بهرامی

عنوان : دوستان گرامی کیومرث ش و بهرامی، من اجتناب از دور باطل را ترجیح می دهم.
با درود دوباره
اقای کریمی من پرسشی را در مورد "دو ادمکش" معروف در "جمهوری اسلامی" که
به پاس جنایات بی شمارشان در دولت اخوند "کلید دار" روحانی به وزارت رسیده اند.
یکی را وزیر کار و دیگری را وزیر دادگستری کرده اند خوب حال عکس العمل شما
بعنوان کسی که طرفدار روشهای متمدانه "سیاست کردن" همچون نان بیار کباب ببر
هستید چیست؟
شما لطف کرده و جواب داده اید سپاسگزارم اما متاسفانه جواب شما را درک نمی کنم
می گویید:" من اجتناب از دور باطل را ترجیح می دهم. لطفا ساده تر توضیح بفرمایید
دوستان گرامی کیومرث ش و بهرامی، من اجتناب از دور باطل را ترجیح می دهم.
حرکتی که باعث "دور باطل میشد چیست؟ داد و هوار در مورد پرویز ثابتی را دور
باطل نمی دانید اما اعتراض به انتصاب مشتی ادمکش بنام وزیر افتادن در دور باطل
است؟
لطفا اگر پاسخ می دید ساده تر بنویسید زیرا من هیچ اشنایی با زبان استعاره ندارم.
۵۷۱٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : نیم نگاهی به فجایع
آقای کریمی عزیز من هم با بیان کردن و به فرامشی نسپردن این فجایع کاملأ با شما موافقم . تنها چیزی که همیشه تأکید میکنم اینست که باید علل آنرا یافت و ریشه یابی کرد آنوقت میشود عملأ مانع تکرار فجایع شد.
هنوز واقعیتهای زیادی وجود دارد که جامعه آنها را نه تنها دیده بلکه بیش از سه دهه تجربه کرده و هزینه اش را متقبل شده است و متأسفانه فقط این جامعه نیست که باید مسائل برایش روشن شود بلکه نیروهای اپوزسیون نه تنها بازنگری جدی انجام نداده اند بلکه چشم خود را بروی خیلی از واقعیات بسته اند. در تحلیل انقلاب ۵۷ اکثرا با این نظرات مواجه میشدیم که انقلاب از جانب آخوندها مصادره شده است و با همین یک جمله بدون سند ٫ اولین سد را بر توانائی خویش از شناخت جامعه میبستیم و طبیعتأ بدنبالش قادر به اتخاذ سیاست مناسب با رخدادهای اجتماعی و سیاسی نبودیم. امروز بر کسی پوشیده نیست که در طول سلطنت محمد رضا شاه پهلوی ٫ تنها نهادهای مدنی و مستقل از حاکمیت که روابط علنی با جامعه داشت مساجد و تکیه های مختلف مذهبی بودند و در زمان انقلاب بیش از ۵۰۰۰۰ از آنها در سرار ایران به پایگاههای انقلاب تبدیل شدند ٫ چه کسی میتواند انتظار داشته باشد که بعد از سرنگونی پهلوی رهبری انقلاب میبایست به نیروئی خارج از این نهاد اداره میشد.
بخشی از اپوزسیون با سیاست های آرمانی و نامتوازن پایگاه اجتماعی نسبت به حاکمیت وقت و بخصوص رهبری مجاهدین با هژمونی و ادعای نقش رهبری انقلاب بدون توازن سیاسی با حاکمیت و بدون توازن اجتماعی ٫ دو سال بعد از انتخابات ۵۸ با بیش از ۹۰ درصد آرا و دو سال درگیر با جنگ ٫ با اعلام مبارزه مسلحانه در خرداد ۶۰ ٫ بستر نه تنها کشتار مخالف و منتقد را فراهم کرد بلکه بیش از سه دهه شکل گیری جامعه مدنی مستقل از حاکمیت را که برای دموکراسی تعیین کننده است را مانع شد. طبق سخنرانی آقای رجوی پس از ۳۰ خرداد شصت، در عرض یک سال بیش از دو هزار تن را در سراسر کشور از طریق ترور به قتل رسانند. مسعود رجوی در دی ماه ۱۳۶۱ در مصاحبه با الوطن العربی گفت:

«دستاورد سال اول مبارزه مسلحانه ما بسیار بود تا حدی که رژیم امروز بی‌آینده شده است... کلیه کاندیداهای رهبری پس از خمینی یعنی مقاماتی که می‌توانستند رهبری رژیم کنونی را بعد از او به دست گیرند،... علاوه بر آنها دو هزار نفر دیگر از آخوندهای حاکم و سایر مسئولین رژیم نیز... به هلاکت رسیده‌اند». (نشریه مجاهد، شماره ۱۳۶، ص ۷)
بعد میرسیم به سال پایانی جنگ در ۶۷ ٫ که بهانه جنگ برای سرکوب جامعه مدنی و کنشگران اجتماعی و محیط روشنفکری و دانشجوئی در حال اتمام بود که بستر کشتار ۶۷ پایه ریزی شد.
مسعود رجوی در مرداد ۶۶ گفت:

«ارتش آزادیبخش، چنان که اعلام شده، تا به حال [مرداد ۱۳۶۶] ده‌ها رشته عمل بزرگ و بسیار موفق داشته است. آمار تلفاتی که به دشمن وارد کرده حدود دو هزار و ۵۰۰ نفر است و حدود ۱۳۰ نفر را هم اسیر گرفته است». (نشریه اتحادیه انجمن‌های دانشجویان مسلمان خارج از کشور- مجاهدین خلق، ش ۱۰۸، ص ۶)

در عملیات «آفتاب» در هشتم فروردین ۱۳۶۷، سه هزار و ۵۰۰ تن از نیروهای لشگر ۷۷ خراسان را کشته و مجروح کرده و ۵۰۸ تن را هم به اسیر کرده‌اند (راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ص ۳۹۶). در عملیات «چلچراغ» در مهران در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷، هشت هزار تن را کشته و زخمی کرده و هزار و ۵۰۰ نفر را هم اسیر کردند (مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، ص ۳۹۹). در عملیات «فروغ جاویدان» که در سوم مرداد ۱۳۶۷ آغاز و در ششم مرداد پایان یافت، نیز سازمان مدعی است که هزاران تن از نیروهای نظامی ایران را کشته و زخمی و اسیر کرده است.
جدای از ماجراهائی که بر سر سربازان ایرانی اسیر در جنگ با عراق توسط مجاهدین در خفا و بدون سند مانده و فقط مجاهدین میتوانند شاهد زنده باشند
بقیه هیچکدام تحلیل سیاسی و برداشت نیست بلکه وقایعی است که ثبت شده و هنوز اپوزسیون دموکرات قادر به نه تنها بررسی بلکه اعلامش نیست با این سکوت که مردم همه را دیده و تجربه کرده اند آیا میتوان پایگاه اجتماعی وسیع در جامعه پیدا کرد.
آقای کیومرث ش در پاراگراف آخر ذکر کرده اند :

( آقای کریمی میبیند که ابدا توهینی به شما نشده و اتهامی وارد نشده ولی وقتی به مردم مسخ شده برای رای دادن بیک جنایکار حرفه ای رژیم تبریک میگوئید و ۹۹ درصد نوشته تان تنها درباره سال ۶۷ هست، مشگل ایجاد میکند. قبول دارید؟ )
این نوع نگرش کاملأ گویاست که اگر همین مردم بدنبال آرمانها و خواست ایشان حرکت کنند میشوند (خلق قهرمان) در غیر اینصورت (مردم مسخ شده) تلقی میشوند. شما شعور سیاسی مردم را خیلی دستکم گرفته اید.
بنظر من با این نگرش حتی سمت ( پور محمدی ها ) هم برای نگارنده زیاد مهم نیست حتی اگر امثال تاجزاده ها را هم از زندان آزاد کنند و جای پورمحمدی ها قرار گیرند و مردم پشتیبانی کنند باز هم درجه ( خلق قهرمان ) و ملت آگاه را از آنها دریافت نخواهند کرد.
با در جا زدن در تاریخ و بدون قبول مسئولیت خویش ٫ نباید بیش از این انتظار داشت که در زمان انتخابات کاملأ آزاد و دموکراتیک و حتی زیر نظر سازمان ملل دوباره مردم به جمهوری اسلامی رأی دهند مگر اینکه پایگاه وسیع اجتماعی داشت که یکی از آنها قبول مسئولیت است و نادیده گرفتن وقایع مانع سیاست گذاری متناسب با واقعیتها میشود.
۵۷۱۲٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : کیومرث ش

عنوان : دور باطل یا برون رفت از کج راه؟
ممنون آقای کریمی، شما همانند هر فردی آزادید که پاسخی به سوال ها و نقد بدهید یا ندهید و پاسخ نگفتن شما را با احترام میپذیرم. اما، حتمن بخوبی میدانید که برون رفت از کج راه و قدم گذاشتن در مسیر درست با پاسخ ندادن هموار نمیشود. پاسخ شما "دور باطل" نیست که از آن "اجنتاب" میکنید. "دوری" تازه دارد پا میگیرد و "باطل" بودن آن (گرچه "باطل" در فرهنگ اسلامی معنا پیدا میکند که همانند هر امری از آن محکوم هست به دور ریختن اش واجب. چرا که کل این فرهنگ بقول خودشان باطل هست) معلوم باشد تا از آن اجتناب کرد
شاد باشید
۵۷۱۲۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : چند نکته گفته شده و ناگفته مانده!
مسعود معمار عزیز،همانی که بدرستی نوشته‌اید.بله،هرگونه شکنجه، هر شکل ازاعدام موردی یا گروهی، و هر نوع ترور فردی یا جمعی،در هر رژیمی و علیه هر کس از هر فکر و سیاستی که باشد، محکوم است. دیروز،امروز و فردا. هدف محوری امر روشنگری کشتار ۶۷ نیز که نمادین ترین جنایت های این حکومت از بدو به قدرت رسیدن آن تا همین حالا است نیز از منظر سیاسی دقیقاً برای از میان برداشتن شکنجه،اعدام و کشتار مخالف و دگر اندیش است برای همیشه.
داور گرامی،از داوری منصفانه تان ممنون.
دوستان گرامی کیومرث ش و بهرامی، من اجتناب از دور باطل را ترجیح می دهم.
شاهین انزلی عزیز،سخن تان درست است.
دوست محترم عبدالله آشنا، این حرف شما که هر نقد سیاسی متوجه هر حیطه از عمل سیاسی می باید که ناظر بر کردار همه آنهایی باشد که بازیگر ان حیطه و صخنه سیاسی هستند، هم درست است و هم مسئولانه. و اضافه کنم که نه تنها حرف تازه‌ایی نیست، بلکه با خرسندی باید گفت که خوشبختانه در دو دهه گذشته تا اندازه امید بخشی وارد گفتمان های سیاسی بخش بزرگی از اپوزیسیون و حتی قسماً در بخش هایی از پوزیسیون هم شده و به کردار و رفتار فراروئیده است.
این متد در مورد رهبری مجاهدین خلق هم صادق است!اگر اشاره شما به نوشته‌ایی از من است در رابطه با کشتار سبعانه مجاهدین خلق مندرج در نشریه کار آنلاین، در آنجا اولاً من بی اشاره نیستم به مسئولیت رهبری مجاهدین خلق در این فاجعه و با اشاره به رابطه انسان و امکان گفته‌ام که فدا کردن انسان ها و برخورد ابزاری با آن چه اندازه مسئولیت دارد. ثانیاً در آنجا به سهم خود همگان را هشدار داده‌ام که اما در لحظه کنونی بهیچوجه نباید که به اصطلاح سوراخ دعا را عوضی گرفت. در این مطلب، من آگاهانه دعوت دارم از هر ایرانی آزادیخواه که مقدمتاً متمرکز شود روی جنایت صورت گرفته و نیز بر نقش جنایتکاران دولت مالکی و سپاه قدس، و نه که رهبری مجاهدین که بموقع باید مورد چالش جدی قرار بگیرد. من مسئولیت سیاسی را این می فهمم که از پیش چنین هشداری به رهبری مجاهدین خلق داده می شد که داده هم شده بود از جمله خود من در چندین نوشته‌ام و آخرین آن در همان روزهای مستی رهبری مجاهدین خلق از شادی برای درآمدن نام این سازمان از لیست تروریسم!آنها که مرا می شناسند
شیوه مرا در انتقاد کردن هم می دانند! من ترجیح می دهم که بیشتر درگیر مدعی دروغین فتح باشم تا نمک پاش زخم شکست خورده‌ایی که همگان شکست خوردنش را می فهمند‍! انتخاب لحظه انتقاد در سیاست، خود یک سبک است!
در مورد نقد خطاهای من و سازمانی که من به آن تعلق دارم، و باز بینی مسئولیت های سیاسی، در همه دوره های طی شده، سخن هم گفته شده و به آشکارا نیز، و هم بسیار نوشته شده است. نمی گویم که بازبینی در کردارهای گذشته امری است تمام شده و دیگر حرفی برای گفتن نمانده است، اما می توانم با قاطعیت بگویم که سازمان من در این عرصه، یکی از پیشروان نقادی گذشته خودش در سطح اپوزیسیون سیاسی ایران کنونی است. شما را دعوت به مطالعه نقدهای مربوط به گذشته سازمان می کنم که در سایت سازمان مضبوط است و جریان دارد و نیز بخش محدودی از نقد کردن های خود من در باره گذشته و گذشته ها که در آرشیو اخبار روز موجود است. زنده باشید.
۵۷۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : عبدالله آشنا

عنوان : واقیتهای پنهان مانده
آقای بهزاد کریمی ابتدا در مورد کشتار مجاهدین عرضی دارم چرا جسارت بیان وقایع را ندارید چرا از اشاره به مسئولیت رهبران مجاهدین در این واقعه شوم طفره میروید رهبری سازمان مجاهدین کادر های قدیمی خودش را در میان آن همه خطر خلع سلاح رها کرده و پیش بینی چنین روزی را میکرده ! امروز هم که آنها کشته شدن دارد نانش را میخورد و در صدر اخبار قرار گرفته همان چیزی که دمبالش هستند، همین و به همین سادگی این سازمان سالها است که به این کار مشغول است آقای کریمی شما چه روشنفکر چه انسان مطلعی هستی که از واقیتهای به این روشنی اطلاع نداری و یا اطلاع داری و فقط این موضوعات را در محافل خصوصی بیان میکنید همان کاری که سران جمهوری اسلامی میکنند خودی و غیر خودی کردن مردم.
آقای کریمی شما در مورد مجاهدین به نقش رهبری اشاره ندارید همچنانکه در مورد کشتا رهای ۶۷ نمیخواهید به نقش رهبری سازمانها و از جمله سازمان فدائیان اکثریت و ندانم کاریهایشان اشاره ای داشته باشید هزاران نفر را با همان ندانم کاریها روانه زندان کردید و خودتان(منظور رهبری سازمان) خود را به پشت دیوار های آهنین رسانید و رفقا با چشم سر دیدند که از سوسیالیسم واقعا موجود چیزی باقی نمانده ولی در بیان آن تعلل فرمودید و باز ماندگان سازمان در ایران را در حمق و خطا نگاه داشتید آنقدر سکوت کردید که کوس رسوائی سو سیالیسم روسی بر سر بامها نواخته شد بعدا با احتیاط کامل و واجب به نقد آن پرداختید آقای بهزاد کریمی عزیز بیشک جمهوری اسلامی در شکل دهی به این فجایع نقش اول رادارد ولی فراموش نفر مائید که دیگران هم داری نقشهای کم وبیش مهم بوده اند و اگر ادعا دارید که میخواهید نسل جوان را در جریان وقایع قرار دهید لطف کنید یک ذره هم از نقش خودتان بگوئید در مورد جمهوری اسلامی سالها است که قلمفر سائی میکنید و همگان این گاو پیشانی سفید را به اندازه کافی شناخته اند لطف کنید از آن موضوعاتی صحبت کنید که کمتر به آن اشاره شده است .
با سپاس از اخبار روز
۵۷۱۰۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از : شاهین انزلی

عنوان : از همان بدو تشکیل جمهوری اسلامی اعدامها شروع شد
دوستان فاجعه ملی با انقلاب کردن اغاز شد با تشکیل جمهوری اسلامی امتداد پیدا کرد و با اعدام های اولیه سران حکومت شاه میخ بر تابوت ها کوبیدند و با نابودی منابع طبیعی و غارت ان و بحران افرین جهانی شتاب گرفت فاجعه ملی در بطن این نظام است حال میخواهد سال ۶۰ باشد و یا ۶۷ فاجعه ملی با نام و عملکرد این نظام همگام است .
۵۷۰٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

    از :  بهرامی

عنوان : قربان برم خدا را - یک بام و دو هوا را
با درود
ابتدا این نقل قول شما را میاورم امید که بفرمایید« اگر به فکر سازندگی باشید» یعنی چه؟
"باور کنید که اگر به فکر سازندگی باشید، آنگاه درخواهید یافت که با اتهاماتی چون "دروغ
و تزویر" از زبان ناصر خسرو و"تناقض" از زبان خودتان، بهیچ چیزی نمی توان رسید!"

اقای کریمی متاسفانه نمی دانم مشکل در کجاست زیرا من پرسش ساده ای را مطرح کردم
ومتاسفانه شما با پیش کشیدن مسائل نامربوط به پرسش من سعی در توجیه کارنامه خودتان
مبنی بر"پشتیبانی بی قید و شرط از حاکمان اسلامی"دارید.
استفاده من از اشعار و مثلهای ایرانی فقط یک دلیل دارد و انهم این است که تجربه به من ثابت
کرده که استفاده از منابع خودی که مشکلی در درک معنی ان نداریم٬ بسی سودمندتر از منابعی
است که ترجمه دست چندم و غرض الوده و"حکیم فرموده" ان بدستمان رسیده و می رسد و به دو
بدلیل شهامت ردشان انچنان که باید موجود نیست.دلیل اول عدم توان خواندن و نوشتن به ان زبان
و در نتیجه اگاهی نداشتن از تحریف انجام گرفته برای اهدافی خاص که توجیح گر منافع قدرتهای
خارجی و منطقه ای است.دومین دلیل نامهای پرطمطراق روی جلد کتاب زیرا کسی که وابستگی
فکری و تشکیلاتی دارد توان به چالش کشیدن اینگونه نامها و اگر و اما در مورد افکار وارداتی با
مصرفهای ویژه را نداشته و ندارد. نمونه مشص سکوت شما در قبال اخرین دسته گل فرمانفرمایی
اخوندی یعنی انتصاب دولتی که تشکیل شده از مشتی اطلاعاتی جنایتکار و دسته ای "ارسن لوپن"
وطنی به رهبری اخوند"رسمن جانی" .من فقط دو نمونه را یاداور می شوم و مایلم بدانم چرا شما
بعنوان کسیکه مدعی خواستن رفاه بیشتر برای محرومین جامعه است در قبال انتصاب یک جنایتکار
اطلاعاتی بعنوان"وزیر کار"سکوت کرده اید؟ منظورم"علی ربیعی معروف به عباد" است که مدارک
جنایاتش موجود است٬ کسی که شاکی خصوصی دارد و هستند کسانی که شاهد اعمال جنایتکارانه او
بوده اند.حال بفرمایید با چه توجیحی مهر سکوت بر لب زده اید؟ راستی اگر شاه "ثابتی"را بعنوان
"وزیرکار"منصوب میکرد عکس العمل شما و دوستانتان چه بود و حال در قبال"برادر عباد" عکس
العمل شما چیست؟
مورد دوم "مصطفی پور محمدی" است که بعنوان وزیر دادگستری‏ منصوب شده است. این شخص
یعنی اخوند "مصطفی پور محمدی" به فرمان مستقیم خمینی یکی از مسئولین کشتار زندانیان سیاسی
در"تابستان۶۷"بوده است و تراژدی مسئله اینجاست که همین اخوند در قتل رفقای نزدیک سازمانی
شما دارای مسئولیت غیرقابل انکار است و شما از طرفی در رثای دوستان سازمانی خود مرثیه
سرایی می کنید و از طرف دیگر حتا از انتشار نامه ای سرگشاده با امضای خود و دوستاتان در
اعتراض به این انتصاب اباء دارید!!! لطفا اگر می خواهید جواب بدهید بطور مشخص به دو موردی
که اشاره کرده ام پاسخ دهید و بگویید چرا باید در مورد"ثابتی"غیرتی شد و فراموش نکرد اما وقتی
که به جنایات"جمهوری اسلامی" واقعا موجود می رسیم باید سکوت کنیم و از خواص دوزیستانها
تمجید و تعریف بکنیم؟ اینجاست که بی اختیار میگویم : قربان برم خدا را - یک بام و دو هوا را
دی گفت مدعی که تو مشغول خویش باش - عمریت اگر به جاست، در آن انزوا گذار
یعنی مبین که جهل بر ایران چه می‌کند - بیداد را به ظالم و ما را به ما گذار !
یعنی بِهِل که خاک ِ نیاکان روَد به باد - یعنی حراج خانه، به بیگانه واگذار ! «م. سحر»
۵۷۰٨۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست