از : هوشنگ فرخجسته
عنوان : ضدیت با پلورالیسم پرچی زاده
روزگاری آخرین شاه ایران در هر فرصتی معترضین و منقدین را به "ارتجاع سرخ و سیاه" نسبت میداد و زندانهایش مملو از طیفی از دگر اندیشان بود و تا توانست نیروهای راستین را دم تیغ گذاشت. چهار نعل بسمت دروازه های "تمدن بزرگ " تاخت تا در بحران سقوط کرد. "عروج" خمینی و نبود آلترناتیو دیگر اثبات کرد که یاوه های شاه و تمام بگیر و به بندهای آن ب به بهانه ء "ارتجاع سرخ و سیاه" در نهایت به نفع خمینی و مشروعه خواهان تمام شد. جکومت شاه جرات نمی کرد در هیچ موضوع اجتماعی بحث و گفتگو صورت گیرد. با سانسور سیستماتیک تلاش کردند که به موجودیت هیچ فرد یا گروه رسمیت ندهند. در حالیکه ده ها شخصیت مبارز و گروههای مختلف راست ، میانه و چپ در سخت ترین شرائط مخفی علیه دیکتاتوری پیکار کردند.
خمینی نیز تمام قلم ها را شکست و مخالفان و منقدان را با دروغهای آخوندی مثل "طاغوتی" ، "ضد انقلاب " ، "منافق " . "مرتد" هزار هزار اعدام کرد و راهیان او نیز هنوز جان میگیرند. این حکومت حتی به نایب رهبر و اعوان وانصار خود هم رحم نکرد و نمی کند.
ولی اصلا قابل درک نیست که چرا کسی بنام رضا پرچی زاده در خارج از کشور مدتها ست به بهانه های مختلف در این سایت ( به آرشیو اخبار روز مراجعه فرمائید ) و سایت های دیگری با همان متد های زنگ زده شاهانه و آخوندی با کلی بافی ، غیر سیاسی ، غیر مشخص و زشت با مُهر "چپ" و "چپ سنتی" نیش و کنایه میزند.
پرچی زاده میداند که اشخاص و گروهای مختلفی در طیف نیروهای چپ شناخته میشوند. همه نیز بزغم ایشان "چپ سنتی " نیستند. اگر او مشکلی با عملکرد و مواضع یک یا چند شخصیت یا گروههای منسوب به چپ دارد. وظیفه اش می باشد که با آن افراد و گروهها بطور دقیق و مشخص specific برخورد نماید. تا "الطاف" ایشان شامل تمام نیروهای چپ ایرانی نگردد. بنظر من پرچی زاده عمدا به این کلی بافی ها می پردازد که ادامه ء سیاستی زشت و ضد انسانی می باشد که بوی بدی میدهد. کسانی که به نوشته های او اعتراض می کنند را با حربهء "چپ سنتی " نمی توان ساکت کرد مگر زهر ضد چپ ادبیات پرچی زاده گرفته شود.
حرف آخر:
اتفاقا پرجی زاده خودش با همان روش سنتی شاه و خمینی با دگر اندیشان کلی و نامشخص برخورد می کند که ماهیت ضد دموکراتیک دارد وگرنه انتقاد و اعتراض به عملکرد و مواضع رقبای فکری و دگراندیشان بطور مشخص specific امری طبیعی می باشد . پرچی زاده ضد پلورالیست می باشد.
۵٨۱۱۲ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : قصد من از نگارش این مقاله
تمام دغدغه من در نگارش این مقاله، نشان دادن این حقیقت بود که جمهوری اسلامی گروه های فلسطینی مختلف را مورد سوء استفاده قرار می دهد تا مقاصد خودش را پیش ببرد، و در این راه به ایران ضرر فراوان می زند؛ و اینکه بعضی «ایرانی»ها هم که از این قضیه حمایت می کنند، کار غلطی می کنند، به تک تکِ دلایلی که در مقاله ذکر کردم. منتهی این را باید چکشی و ضربتی بیان می کردم تا به اصطلاح «روی اعصابِ» این عده برود، تا میزان و ماندگاری تاثیرش بیشتر باشد. برای شنیدن فحاشی و حمله شخصی و بد و بیراه هم آماده بودم. اصلا این قسمتی از پروژه بود. گفتار مخالفان باید شنیده می شد تا معلوم شود پایه و اساس مواضعشان چیست و چقدر منطقی است. این گفتگو کمی مشخص کرد که حقیقت قضیه چیست؛ گرچه ترجیحم بر این بود تا حداقل یکی دو تا از «نظریه پردازان» چپ سنتی جوابگو می شدند تا قابل استناد و ارجاع باشد. این که عرض می کنم با نام خودتان بنویسید برای همین است. سپاس از همه.
۵٨۱۰٨ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : «انگور» و «عنب»
می گویند، یکی رفته بوده حاجی بشه، هوس انگور میکنه، در ارض ریاض.
از جایی که بیاد نداشته انگور به لفظ ریاض چی میشه، به بقال سر کوچه سبد انگور را نشان داده و می گوید «انگور»، بقال سری تکان داده و می گوید «عنب».
الغرض در اثر تفاوت صوت در بیان «انگور» و «عنب» مشاجره لفظی (و نه بحث منطقی) بین فروشنده و خریدار درمیگیره،
موقع مشاجره هم، از قدیم گفته اند سه عضو، یعنی عقل و چشم و گوش به مرخصی می روند، اما در عوض دهان و دست و پا حسابی به کار گرفته میشوند.
۵٨۱۰۶ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : نام من پیروز پشت کوهی! ست
جناب پرچی زاده،
لطفا این جمله باسمه ای را که " لااقل تحت نام خودتان این کار را می کردی"و بارها به آن جواب داده ام دور بیاندازید. نام من پیروز پشت کوهی! ست و در سجل احوال قوچان! ثبت شده است. اگر فرقی به حال شما میکند میتوانید تحقیق بفرمائید.
دیگر آنکه بنده به شما حمله شخصی نکرده ام. فرمودید چرا " اینها " نمیروند در فلسطین تفنگ بکشند و شما تفنگ کش نیستید. از کجا میدانید که اینها تفنگ کشند و مانند شما " مبارزه قلمی " نمیکنند؟ برای بقیه " حملات شخصی " هم که توضیحی نفرمودید!
امید که در " مبارزات قلمی " خود پیروز باشید.
۵٨۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : مسعود راد
عنوان : صریح بگویید
جالب است که وقتی آقای پرچی زاده از چپ فسیل شده سخن میگویند عده ای به خود میگیرند. و البته طبق معمول، روش برخوردشان حذفی است، نه بحثی.
آقای پرچی زاده معتقد است سازمان حماس تا حالا جمهوری اسلامی را از کیسه مردم ایران دوشیده. حالا وقتی به ایشان می پرید و خواستار حذف ایشان و مطلبشان هستید (طوری که انگار در نشریه گیاهخواران از گوشتخواری نوشته) اینطور برداشت میشود که شما با کمک به این سازمان از جیب ملت ایران موافقید.
خب چرا این را صریح نمی گویید و دلائلتان را مطرح نمی کنید که ما هم یاد بگیریم؟
۵٨۰۹۷ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : قیاس مع الفارق
جناب پیروز، از من پرسیده بودید که «چرا شما "به جای صدور بیانیه های آتشین" خود شخصا به ایران نرفته و اسلحه بدست نمی گیرید و با جمهوری اسلامی مبارزه نمی فرمائید؟»
خیلی ساده عزیزم: به این علت که بنده به مبارزه مسلحانه معتقد نیستم. جمهوری اسلامی را باید با روشنگری برای عموم، فشار سیاسی، و در نهایت خیزش مردمی مقهور کرد، نه با نبرد مسلحانه. در ضمن، این دو موردی که شما با هم مقایسه کردید هیچ ربطی به هم ندارند. فلسطین/اسرائیل یک کشور خارجی است، و آنچه که در آنجا می گذرد ربطی به بنده ندارد؛ یا حداکثر اینقدری ربط دارد که با ایران و وضعیت ایران مرتبط باشد. اما ایران میهن من است، آنجا به دنیا آمده ام و یک عمر آنجا زندگی کرده ام و با خوب و بدش مانوس شده ام و از آن تاثیر پذیرفته ام. طبیعی است که دغدغه اول من ایران باشد. در ضمن، مگر بنده تا به حال بیانیه ای برای محو یک «کشور» از صفحه روزگار داده ام که شما حالا انتظار دارید خودم بروم محوش کنم؟ هر چه که گفته ام در نفی رژیمی استبدادی بوده که کشورم را اشغال نموده، و خواهان اخراج آن هستم. با این وجود هرگز به کسی نگفته ام که برود در این راه خودش را منفجر کند یا موشک به جایی بیندازد یا خودش را جلوی گلوله بدهد. روش من در مبارزه با جمهوری اسلامی، همان روش «سیاسی»ای است که درباره امثال ابومازن هم آن را می پسندم، گرچه جایگاه ما نسبت به ج ا با جایگاه ابومازن نسبت به اسرائیل اصلا قابل مقایسه نیست. لذا اینها که شما فرمودید خیلی با هم فرق دارند.
اما از همه اینها گذشته، کاش یکی از شما دانشمندانی که با اسم مستعار و با آی دی کاربری به بنده حمله شخصی می کنید انقدر «اعتقاد» و «تعهد»تان برای تان ارزش داشت که لااقل تحت نام خودتان این کار را می کردید تا هم من و هم دیگران بدانیم که کدام دانشمندی دارد افاضات می فرماید. این جدا مایه خجالت است که بعضی ها حتی نمی خواهند پای ادعاهای خودشان هم بیاستند. اینطوری «متعهد» هستید؟ هیهات!
۵٨۰۹۴ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : به در و تخته زدن
جناب پرچی زاده،
بنده قصد ندارم که به مبحث فلسطینی ها وارد شوم ولی مایلم چند نکته را متذکر شوم.
فرمودید " در این مقاله قصد دارم به تاریخچه و کیفیت روابط جمهوری اسلامی با حماس بپردازم و نشان بدهم که چگونه نه تنها پول که حقوق و منافع ملی بی صاحب ملت ایران به دست رژیم ضدملی جمهوری اسلامی،........و در این میان عده ای «بی-منفعتِ» «ایدئولوژی-زده» نیز آشکارا با جمهوری اسلامی همصدا شده از پایمال شدن حقوق و منافع ملی ایرانیان دفاع کنند.".
سپس در قسمت کامنت ها میفرمائید " مازوخیسم امیر انتظام به محمدی گیلانی - درس آزادگی یا تشویق جنایت؟. - این مقاله را هم عزیزی به تازگی نوشته، که به بحث ما مربوط است.".
مبحث ما " رابطه جمهوری اسلامی با حماس " بود و اینکه امیرانتظام پس از سی و پنج سال زندان بر اساس باورهای خود - که حق قانونی هر شخصی ست - جرم و جنایت کسی را بخشیده است و یا تعمیم داده است - چه ربطی به مطلب دارد؟
سپس سخنرانی جناب کاخساز درباره استقراء را وارد گفتگو میفرمائید.
استقراء بنا به تعریف ویکیپدیا " استقرا ....... روشی است که در آن ذهن از قضایای جزئی به نتیجهٔ کلّی میرسد. درصورتیکه مقدمه ها درست باشند، نتیجهٔ به دست آمده از استقرای ریاضی قطعا درست است، اما نتیجهٔ بهدست آمده از استقرای فلسفی یا تجربی ممکن است درست نباشد.". بحث جناب کاخساز یک بحث فلسفی ست که مطابق تعریف ممکن است درست باشد و یا نباشد و باز ربطی به مطلب ندارد.
دیگر آنکه فرمودید " برخی به ظاهر «مخالفان» جمهوری اسلامی – که بیشتر باید آنها را در میان اسلامگرایان فسیل شده و چپی های سنتی سراغ گرفت – کاسه داغتر از آش شده اند و همصدا با جمهوری اسلامی، به بهانه «دفاع از فلسطینیان»،..... برای گروه های تروریستی فلسطینی صیحه می زنند و گریبان چاک می کنند. اینها شایسته است که به جای صدور بیانیه های آتشین بر ضد اسرائیل (عمدتا از اروپا و آمریکا)، خود شخصا به فلسطین تشریف برده و تحت فرمان این گروه های تروریستی – که در حقیقت تحت فرمان جمهوری اسلامی است – اسلحه به دست بگیرند و با دشمن خونی شان اسرائیل به مبارزه بپردازند".
اگر قرار است چنین باشد چرا شما " به جای صدور بیانیه های آتشین " خود شخصا به ایران نرفته و اسلحه بدست نمیگیرید و با جمهوری اسلامی مبارزه نمی فرمائید؟
از طول کامنت به علت نقل قول ها عذر میخواهم.
۵٨۰٨٨ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : افولِ «گفتمانِ چپ» در ایران
این مقاله را پارسال در پاسخ به فراخوان اخبار روز نوشتم. محتوای آن هنوز هم صدق می کند. مخالفانِ فاشیست و غیرِفاشیست بخوانند. من با شما سر جنگ ندارم، ولی تا وقتی که زور بگویید، بنده هم مقاومت می کنم. هر وقت به قول کاخساز با «استقراء» با کار برخورد کردید، بنده مخلص شما هم هستم. اگر نه، شرمنده شما می شوم.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=۲۳۸۸۴
۵٨۰٨٣ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : پایگاه اجتماعی من
این نوشته اخیر ناصر کاخساز هم در راستای بحث «ایدئولوژی-زدگیِ» ما بسیار روشنگرانه است:
بدون یک نظریهی شناختشناسانه و متد استقرائی و بدون برخورد متعادل با همهی نیروهای سیاسی نمیتوان از نظریهی حد وسط سخن گفت. هر نظریهی اعتدالی یک نظریهی حد وسط نیست. نظریهی اعتدال میتواند مضمون میانجیگرانه و وساطتآمیز میان دو جناح یا دو طرف یک مرافعه باشد. طرفداری کامل از اصلاحطلبی دینی به مثابه یک نیروی سیاسی چیزی جز طرفداری خطی نیست. مخالفت با سلطنتگرایان بطور کلی و دربست، یا نفرت به مجاهد یا چپ یا برعکس، طرفداری و حمایت از هرکدام از آنها - به صورتی کلی - در جهت نفی فرهنگ سیاسی استقرایی عمل میکند. حمایت سیاسی بصورتی که در چند دههی گذشته اِعمال شده است، اِعمال سیاست به شیوهی قیاسی، یعنی از کل به جزء است و به همین سبب سیاستی سنتی است و به احزاب سیاسی سنتی گذشته تعلق دارد. سنت حمایت از این یا آن نیرو به صورتی کلی در جهان مدرن فاقد کارایی است، چون غیراستقرایی است. مدرنیته بدون متد استقرایی، یعنی حرکت از جزء به کل، یعنی از محسوس به معقول، مدرنیتهای متناقض و مغشوش خواهد بود.
http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/۴۸۰۷۱/#.UmpNUF۱۵bJg.facebook
۵٨۰۷۶ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|
از : صبوری
عنوان : کسی خواستار حذف صدای شما نیست
جناب پرچی زاده
من مقاله ای نوشتم و آنرا برای یک ژورنال تحقیقاتی فرستادم بدلیل عدم توازن مطلب با اهداف آن مجله چاپ نشد اسمش چیست؟ سانسور؟ یعنی هر ژورنالی و مجله ای و سایتی باید هر چه برایش می فرستند را چاپ کند؟ مثلأ سایتی که گیاه خواری تبلیغ می کند باید مقالات در تبلیغ گوشت خواری چاپ کند!!!و یا سایت های برابری طلب باید مقالات متنوع در تبلیغ نابرابری چاپ کنند و .... یا یهودی ها باید مطالب ضد یهودی چاپ کنند . اساسأ اسم این می شود دموکراسی و نفی آن چپ سنتی ..
سایت اخبار روز ادعا می کند که جور هائی چپی است . یعنی حداقلی را رعایت می کند. من و امثال من می گوییم مطالب شما هیچ جورهائی نه تنها محتوای چپ پست مدرن را ندارد که لیبرالی هم نیست . شما یک جورهائی تبلیغ می کنید گور پدر بقیه و البته استدلال می آورید وقتی خودم در احتیاجم گور پدر بقیه بیشتر. ما می گوئیم این استدلال پاپو لیستی است و ضد چپی. شما هم زیاد صاحب نظر نیستید سریع کفش در نیاورید و چپ سنتی ... چپ سنتی نفرمائید.
چپ مبلغ گفته سعدی است که بنی آدم اعضاء یک پیکرند
نوع سنتی و مدرن و پست مدرنش مشترکأ در این هم نظرند.
در مورد اینکه افکار حضرت عالی خیلی هم پاپولر هستند شکی نیست . اساسأ فرهنگ و گفتمان غالب همیشه فرهنگ حکومت و نافی مکانیکی اش بوده است و خواهد بود اما این افکار بادکنکی است متصل به وضع موجود با اپسیلنی تغییر در وضع موجود بسرعت باد تغییر خواهند کرد.
اگر بر اساس تعداد خواننده می بود احمد شاملو نباید شعری می نوشت و بجز فیلم آبگوشتی فردینی نباید چیز دیگری ساخته می شد.فقط هایده و گوگوش و آغاسی باید می خواندند و ......
به نظر من نظرات دست راستی و فاشیستی (لطف کنید تعریف این ترم را بخوانید - انتساب خصلتی فرا گیر به یگ گروه انسانی مثل نوشتن سیاه تنبل و یا تازیان بی فرهنگ و یا سرمایه داران وحشی و چیز های شبیه به این فاشیستی است) شما بین بخش فوقانی طبقه متوسط نفوذ زیادی دارد. برای فارس نگاه داشتن خلیج فارس حاضرید ملیون ها حاشیه نشین بی پناه غیر فارس اطراف آنرا بجان هم بیاندازید ولی اگر بی پناهی گفت باید از انسان بی پناه در هر جائی حمایت کرد آنن تاریخ دان می شویم و حوادث ۳ هزار سال پیش بدقت یادمان می آید.
به نظر من جای مطالب شما در این سایت نیست و در بیشمار سایت های راست موجود بسیار پر خواننده است. آنچه شما تبلیغ می کنید نه تنها با اهداف چپ مغایرت کامل دارد , چاپ و ترویج آن برای یک چپی حقیقی مصداق تمام عیار یکی بر سر شاخ بن می برید است .
۵٨۰۷۴ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۲
|