از : البرز
عنوان : چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
آقای محمد سلیمانی عزیز، سالهاست صبح دولتِ امثال من دمیده، چرا که زیبایی های زندگی را، با در کنار مردم قرار گرفتن، در اشکها، حسرتها، شادیها و غمهایشان لمس و درک کرده ام.
دوست عزیز، از خودت زیاد ناامید نباش، علیرغم دشواری تغییر و نیز نوع درک شما از فرهنگ ایرانی، شما هم به مانندِ هر انسانی قابلیتهای لازم برای تغییر را داری، چرا، چون با اینکه از اسب افتاده ای، هنوز هم اصل خود «...ما ایرانیان...» را فراموش نکرده ای.
فرهنگ ایرانی علاوه بر داستان طولانی و بلندِ شاهانش، گرویدن به اسلامش، به مانند تمامی فرهنگهای ملل مختلفِ کره خاک، غنا و ارزشهای خاص خودش را نیز داراست، شاید بتوان داستانِ منظوم [موسی و شبان] اثر جاودانه مولوی را، در زمره یکی از باارزشترین آنها دانست.
اگر هنوز هم، خودت را کمی ایرانی احساس میکنی. به جای سرکوفت زدن، نق زدن بر سر جنبش فدایی، که خود، در زمره سرآمدانِ نقدِ از خود بشمار میآید، اول از هر چیز یقه خودت را بچسب، چرا که، پیرو اندیشه ای شده ای، که شهامتِ حرف و سخن در باره اش را، از شما سلب کرده.
بگذار در باره اصرارم، به کشفِ زاویه نگاه و اندیشه شما، حافظ شیرازی بین من و شما قضاوت کند:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند، چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس، توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
۵۹۷۲۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣۹۲
|
از : محمد سلیمانی
عنوان : آقای البرز باش تا صبح دولت ات بدمد !
من بارها به قول شما مانند یک صفحه سوزن خورده خود را تکرار کردم و گفتم که در سن و سال شما و بنده ، امر تغییر بسیار دشوار و با توجه به غامض فرهنگی ما ایرانیان (بطور کلی) و حضور نمونه کاملا قابل لمسی چون شما (بطور اخص)، امر دشوار تغییر به غیر ممکن تبدیل شده است. من از گفتگو با شما آموختم که هر آنچه را که در مورد قشر و دسته جات فدایی تصور میکردم امری حقیقی ومتناسب با هستی واقعی آنها بوده است و نیز آموختم که چون برخی کسان، شکستن بندها و رهایی از گتوهای بسته فکر ، به نابسامانی و انزوا میکشاندشان برغم آنکه حقیقت چیست و جانب کیست ترجیحا در یک حصار بسته اما "امن" به دفاع از آنچه شرف خود میپندارند مینشینند . به همین دلیل در همین جا از ادامه بحثی که شما مشتاق آن نیستی پرهیز میکنم و برای شما و یارانتان آرزوی فرصت و امکانی برای تحول !
۵۹۷۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : چه زشتی و قباحتی در خاستگاه اندیشه شما نهفته
آقای محمد سلیمانی عزیز، وقتی نوشته های اخیر شما را مرور میکنم، نمی دانم چرا، بیاد گرامافونی می افتم، که سوزنش گیر کرده است.
دوست عزیز، باور بفرمایید، اشتباه به عرضتان رسانده اند، روشن اندیشان ایرانی، رنگهای سبز و بنفش را انتخاب نکردند، بل، رنگهای سبز و بنفش بودند، که برای تجدید حیات، دستیابی به اعتماد مردمی، یافتن عزت، برای نزدیک شدن به مردم و در کنار مردم بودن، به یادِ روشن اندیشان کشور افتادند.
وقتی مردم، با وجود آشناییشان با ترانه ها و نوحه های مذهبی، هنگام به جشن نشستن، شادی با هم بودنشان، به یاد ترانه ای از جنبش فدایی می افتند، این خود دلیلی است آشکار بر پیوند جاودانه جنبش فدایی با روشن اندیشان کشور
چه شما بخواهی یا نخواهی، جنبش فدایی، جایگاه شایسته خود را در اذهان و قلوب مردم ایران یافته است. واقعیات تاریخ جنبش فدایی نشان میدهد، آنانی که زبان و قلمی لیچارگو بر علیه این جنبش داشته و دارند، ره به جایی نبرده اند، چرا که جنبش فدایی همواره آشکارا به نقد خطاها و ضعفهایش مشغول است.
آقای محمد سلیمانی عزیز، چه زشتی و قباحتی در خاستگاه اندیشه شما نهفته است، که شما را چنین خجالت زده کرده، که شما شرم داری، آشکارا نامش را بر زبان آوری
۵۹۷۰۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣۹۲
|
از : محمد سلیمانی
عنوان : بقای چپ در مقابله با حقیقت است !
آقای البرز ، فرموده بودید که جنبش فدایی ( یعنی همه ی بخش های آن) غالبا ( نامفهوم) سرآمد سایر جریانات سیاسی کشور در نقد از خود است. میخواستم از شما خواهش کنم به نکات آمده توجه مبذول دارید. ۱- محبت کرده آن غالب اوقات مطروحه و اسناد آنرا برای مطالعه و آگاهی در اختیار ما قرار دهید تا ما بدانیم که جنبش فدایی در چه تاریخی ، در کجا و در چه زمینه هایی به نقد خود نشسته اند ؟ ۲- اگر نیرویی توهم مقدس بودن در سر ندارد پس به چه سبب دهها شاخه منشعب از آن همه خود را فدایی مینامند ؟ چه قداستی در نام فدایی نهفته است که تجربه نشان داده است جمله یاران حاضر به گذشت در هر زمینه ای هستند مگر گذشت از این نام مقدس ؟ آن نقد از خود که شما فرمودید جنبش فدایی (غالبا) سرآمد دیگر جریانات سیاسی است باید طبق قاعده و منطق نقد اجتماعی، ماهیت آن دسته جات و گروهها را به چیزی متفاوت از آنچه قبلا بوده اند ( فدایی) تبدیل کرده باشد چون اگر قرار باشد همانی باشند که قبلا بوده اند پس این چگونه نقدی است ؟ ۳- تا زمانی که شما آن نقد و زمینه های آنرا در اختیار عموم قرار ندهید کسی نمیتواند بین "نقد" شما و آنچه آقای رضا پهلوی و دیگران نسبت به خود انجام داده اند مقایسه ای صورت دهد. ۴- شما بر مبنای کدام علم و آگاهی توانایی ذات خوانی کسب کرده اید که با این صراحت و قاطعیت عنوان میکنی که اگر مردم و یا آن گروه که بخش روشن اندیش جامعه می نامی (که مفهمومی ناروشن است ) سرود "سر اومد زمستان" را خواندند به این فهم دست یافته اند که جنبش فدایی دوستش دارد و در کنارش هست ؟!! در کدام کنار هست ؟ منظور از کنارش هست چیست ؟ شما که بهتر از هر کس دیگر باید بدانی چیزی مگر تعدادی دسته جات پراکنده از جریان فدایی باقی نمانده است و هر دو نفر گرده هم آمده یک تشکیلات به نام فدایی ایجاد کرده اند . آیا واقعا شما این حرفها را باجدیت بر زبان میاوری ؟ یعنی اگر همان مردم سرود های مذهبی میخواندند به تفسیر شما آنها مذهب را در کنار خود میدانستند و دوست داشتند ؟ آیا سرودن هر آوایی میتواند چنین پیامهایی را منتقل کند ؟ همان روشن اندیشان از رنگ سبز اسلامی بهره برده بودند اما آیا میتوان گفت که آنها میخواستند هویت اسلامی خود را فریاد زنند در دوران اخیر هم رنگ بنفش را اختیار کردند. بنفش نشانه کدام دریافت آنها بود ؟ از اینکه متن پیشین من از نظر خوانایی مورد قبول جنابعالی قرار گرفت موجب مسرت ما است. امیدوارم این متن نیز مطابق میل جنابعالی باشد مصرانه تقاضا میکنم لطف کرده پاسخ سوالات را مرقوم فرمایید !
۵۹۶۹٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : (جنبش فدایی) غالباً سرآمد سایر جریانات سیاسی کشور، در نقد از خود
آقای محمد سلیمانی، اگر صداقتی را که در اولین یادداشت کوتاهت بروز دادی، بکار بگیری، و نظر مرا تحت عنوان «همواره ناقد خود بوده است» را بدون غیظ و غضب مطالعه کنی، در خواهی یافت، که آنجا و نیز طی یادداشتهای بعدیم، ضمن مرور سیر تحولات جنبش فدایی و گاها کل جامعه ایرانی، در حدِ وُسعم در تلاش بوده ام که، پاسخهایی منطقی و با رعایت اخلاق انسانی، برای پرسشها و ایرادات شما یافته، و نشان دهم، ایشان(جنبش فدایی) هرگز ادعای قدیسی نداشته، و در نقد از خود، غالباً سرآمد سایر جریانات سیاسی کشور بوده اند.
همچنان که، مرغ همیشه دو پا داشته، و با کمک این پاها قادر به راه رفتن روی زمین بوده است،در یک بحث سیاسی نیز، جایگاه یا زاویه دیدِ شرکت کنندگان در بحث، همواره اهمیت همان دو پای مرغ را داشته است، چه در غیر این صورت بحث موجود نخواهد توانست روی زمین حرکت کرده، و نقشی در تنویر افکار زمینی بازی کند.
آیا شما نمیتوانی بپذیری، وقتی جنبش فدایی به نقد خود مینشیند، تفاوتی است اساسی بین این نقد، و آن نقدی که شاهزاده و یا حاج سید علی و یا آقای یزدی، و یا آقای بنی صدر و یا مجاهدین خلق، از این جنبش دارند.
پس چرا برای طفره رفتن از بیان زاویه دید خود، مرقوم میکنی، «...هویت گوینده و ناقد در جنس آن حقیقت (نقد) و فهم نمیتواند دخیل باشد...»
سیاستهای مختلف، مانند هر کالای دیگر، هر روز از جانب خریداران موردِ نقد قرار می گیرند. و همواره علاوه بر توجه به کیفیتِ وجودی هر کالایی، کالاها در مقیاس، مقایسه هم بفروش می رسند.
به عنوان مثال، وقتی مردمان عادی کوچه و بازار از نوع من، تمایلی به جنبش فدایی در قیاس با حاج سید علی نشان داده (و مثلاً از سرود سراومد زمستانِ این جنبش در شادیهای تظاهرات مسالمت آمیزشان استفاده کردند)، نه از آن جهت بود، که همگی مارکسیست و کمونیست شده و یا خواستار سوسیال دموکراسی بودند، بل به این خاطر بود، که بخش روشن اندیش جامعه ایرانی، دریافته است، که جنبش فدایی دوستش دارد و در کنارش است.
ممنون از اینکه، حداقل به توصیه دوستانه من توجه، و متن ارسالی اخیرت را قبل از ارسال مطالعه کرده ای، چه مطالعه آن راحتتر از متنهای قبلیت بود.
۵۹۶۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱٣۹۲
|
از : محمد سلیمانی
عنوان : این طرز فکر از جانب یکی از شهروندان ایرانی مورد سوال قرار میگیرد !
اقای البرز عزیز ، من سخن خود در باره مقاله خانم امینی اینگونه آغاز کردم که : " همانقدر تمسخر سازمان چریکی و افراد آن غیر منطقی است که دفاع نویسنده این مطلب از حقانیت آنها، جنایت و دیکتاتوری شاه را توجیهی برای تن زدن از کاربرد فکر و خرد گزیدن به طور منطقی توجیه گر دزدیده شدن انقلاب نیز شده است." در کجای این مطلب من با پتکی سنگین شروع به حمله به سازمان سچخفا کرده ام ؟ دست بر قضا شما در پاسخ آوردی که : " آقای محمد سلیمانی عزیز، من به شهامت اندیشه شما ارج میگذارم." متاسفانه عمر این ارج گذاری دوامی نداشت چرا که من سوالات متعدد دیگری مقابل روی شما قرار دادم که بیرون از ظرفیت و میزان تحمل شما بود. به نظر میاید به نقد عادت ندارید و تا به امروز کسی چنین از نزدیک شما و باورهای شما را به نقد نکشیده باشد. در نبود تجربه نقد، تحمل و فهم نقد نیز در سطحی نازل خواهد بود به همین دلیل در اوج اضطراب و نگرانی و سردرگمی در عدم شناخت بحث و حوزه نقد به هر ریسمان چنگ میزنی که هویت ناقد را کشف و حمله خود از آن زاویه آغاز کنی دقیقا همان سیستم چپ سنتی که به محتوا و مفاهیم بی تفاوت است و همواره کوشای اثبات خویش است بدون توجه به درست یا نادرست بودن باور خود ! چنین فردی به این نکته حیاتی توجه نمیکند که اگر اساس گفت و گو ، ایجاد فهم دریافت حقیقت از منظری دیگر است لذا هویت گوینده و ناقد در جنس آن حقیقت و فهم نمیتواند دخیل باشد و هویت افراد در صحت یک گزاره تاثیری نخواهد داشت. بی شک آنچه در چنین گفتگوهایی از کمترین اهمیت برخوردار است هویت کسانی چون اقای "البرز" و یا "محمد" است؟ اینجا استدلال و منطق یک روایت تعیین کننده جنس آن تواند بود نه اینکه از زبان چه کسی بیرون میاید . من گذشته خود و مجموعه چپ را مورد سوال قرار میدهم و واهمه ای از نقد خود ندارم آنچه من امروز درست میدانم فردا میتوانداشتباه باشد. آنکه را من امروز دوست میشمارم فردا میتواند دشمن باشد. من سوالاتی چند مقابل روی شما و همفکران شما قرار دادم که در اینجا هویت آنکه با شما آن سوال در میان میگذارد از کمترین اهمیت برخوردار است بلکه مسال حیاتی این است که آیا شما به اتفاق دوستانیان که شاهد این گفتگو ها هستند بعد از گذشت بیش از ۳۰ سال از شکست تاریخی چپ، با اندکی تامل به گذشته خواهید اندیشید یا آنکه با خود خواهی گفت انشاالله گربه است و روز خود را با شک و تردید نسبت به باورهایی که عمری است بخشی از وجود شما گشته است خراب نخواهی کرد و مثل هر روز از همان کوچه ای گذر خواهی کرد که چشم بسته آنرا برای چند دهه است که می پیمایی و چشمان باز را نیازت نیست ! البته تغییر بسیار سخت است چیزی مانند درد زایمان، یا حتی دردناکتر از آن ، چرا که باید به نقد خود نشینی و تمام چارچوبهای که ترا در تمام این چند دهه عمر سرپا نگهداشته بوده اند در هم ریخته چارچوبهای نو و بروز برپا داری و به همین دلیل از درد زایمان هم شکنجه آور تر میشود خاصه در شرایط سنی من و شما . سزارین اما داستان و حدیثی دیگر دارد که زایش ایده چریک از دل شکست نهضت ملی سالهای ۲۰-۳۲ از آن جنس بود . به هر روی هر مخالفتی را نباید مانند رژیم شاه به شوروی و چین و کشورهای کمونیستی و یا مانند جمهوری اسلامی به امریکا و اسراییل نسبت داد . باید دید آن حرف ،سخن و نقد چه را نشانه رفته است و موضوع نقد چیست مثلا برای شما چه فرقی میکند که چه کسی شما را نقد کند و به قول خودتان : " سر سفره شاهزاده نشسته باشد، یا آرزوی سفره حاج سید علی به دل داشته باشد". !!! مثلا اگر سر سفره شاهزاده نشسته باشد از بدیهای شاهزاده خواهی گفت و به یکباره فراموش میکنی که در چند یادداشت قبلی گفته بودی که : " ، آقازاده آریامهر پهلوی، هم یک ایرانی است، که میتواند هم مدافع روش حکومت استبدادی پدر تاجدار مرحومش باشد، و یا اینکه از روشهای استبدادی ایشان فاصله گرفته و با استناد به قوانین مشروطه مصوبه اولین مجالس شورای ملی ایران، خواهان اعاده حیثت از خود، و محاکمه روشهای استبدادی پدربزرگ و پدر خود، در پیشگاه ملت بزرگ ایران گردد." یا مثلا اگر سر سفره حاج سید علی نشسته باشد اشکالش چیست ؟ مگر تا قبل از حمله وحشیانه رژیم به سازمان شما و حزب توده در سال ۶۷، شعار شما و حزب توده این نبود که خون رفقای چریک، حزب توده و برادران پاسدار در آمل در ستیز با ضد انقلاب ( سربداران) در هم می آمیزد ؟ توجه میفرمایی جناب البرز گرامی براحتی میتوان نکاتی را بر قلم جاری ساخت که برغم آنکه واقعیتی تلخ و تاریخی است اما تکرار آن ناخوشایند و آزار دهنده بوده به روند گفتگو و نزدیکیها یاری نمیرساند و برعکس دامنه فاصله ها را فزونی می بخشد. به همین دلیل از شما تقاضا کردم از کاربرد زبان توهین و اینگونه سخن گفتن بپرهیزی و به بحث و گفتگو روی آوری اما شما متاسفانه این سخن من با پند، اندرز و نصیحت اشتباه گرفته از من میخواهی ناصح الملک نباشم !!! شما چون با بحث که موضوعیت اش نقد نگاه سنتی است آشنایی لازم نداری گوینده را به همه جا متصل میکنی و در تاریکی به تصور اینکه بالاخره به هدف اصابت خواهد کرد آنقدر تیر میاندازی که محیط بحث دچار آلودگی خواهد شد . باور اینکه کسی میتواند دوست باشد و بدون رودربایستی به نقد شما نشیند بسیار دشوار است به همین دلیل سرگشته و حیران بدنبال هویت میگردی و ناخواسته ذهن آدمی را به برنامه تلویزیونی "هویت" جمهوری اسلامی سوق میدهی . دوست عزیز همچنان تکرار میکنم به موضوعات مورد نقد توجه داشته باش و از حاشیه سازی و پردازی بپرهیز ! دوست عزیز ، در یک جامعه مدنی حق مسلم هر شهروند و مسولیت مدنی او است که سازمانها و نهادهایی که در اذهان عمومی داعیه اصلاح و تحول دارند را مورد سوال قرار داده چیستی آنها بازجوید !
۵۹۶۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : این جنبش از ناحیه کدام بینش سیاسی مورد سئوال و نقد قرار میگیرد
آقای محمد سلیمانی عزیز، وقت آن رسیده که، دقیقه ای از منبر وعظ و نصیحت پایین آمده، و نوشته مرا با تأمل مورد مطالعه قرار دهی، اگر چنین کرده بودی، در می یافتی، که در ابتدای مطلب از شما خواسته ام، از هویت سیاسی خود بنویسی، این پرسش را به دفعات، طی نظرات قبلی نیز مطرح کرده ام، اما شما هر بار، به بهانه ای از پاسخ طفره رفته، و به طرح مجدد سئوالاتی پرداخته ای، که جوابشان را در دفعات قبلتر، نوشته بودم. من از نوشتن و پاسخگویی خسته نمیشوم، اما علاقه ای هم، به دوباره نویسی آنچه قبلا نوشته ام، ندارم.
اینجا بحث بر سر جنبش فدایی است، اما باید مشخص شود، این جنبش از ناحیه کدام بینش سیاسی مورد سئوال و نقد قرار میگیرد.
از همان ابتدا، من(البرز) مشخص کردم که، علاقه مند به جنبش فدایی بوده، هستم و به احتمال بسیار قوی، در آینده نیز طرفدار این جنبش خواهم ماند.
شما(محمد سلیمانی) از همان ابتدای بحث، با پتکی سنگین و بدون هویت، شروع به حمله، به جنبش فدایی کردی. و همچنان خواهان ادامه حملات بدون هویت خود به این جنبش هستی.
همانگونه که قبلاً نیز مطرح کردم، از زاویه دید من، هر انسانی، حق انسانیش ایجاب میکند، که بنیادگر نظر و یا پیرو نظری باشد، بنابراین خجالت را کنار گذاشته، بنویس، چه هستی
یک توصیه دوستانه، برای آنکه مخاطب یا مخاطبینت، شما را، آنگونه که منظور نظرت هست، درک کنند، لطفاً پس از نوشتن مطلب، بلافاصله به ارسال مطلب اقدام نکن، پس از گذشت ساعتی، مطلبت را بخوان، اگر خودت توانستی مطلبت را درک کنی، به ارسالش اقدام کن.
یک توصیه دوستانه دیگر، لطفاً نظر قبلی مرا، یکبار دیگر و با قدری حوصله بیشتر، مورد مطالعه قرار بده.
۵۹۶۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱٣۹۲
|
از : محمد سلیمانی
عنوان : آفتاب آمد دلیل آفتاب !
جناب البرز نازنین، ویژگی آخرین نوشته شما در تاکید پررنگی است که بر صدق و درستی کلام من با خود دارد. من در پاسخ قبلی خود بسیار محترمانه به سخن نشسته شما را از زیانهای برخورد شخصی در یک گفتگوی اجتماعی زنهار دوستانه دادم اما شما نه آنکه خود از سر تعمد اینگونه به پاسخ می نشینی بلکه آموزش سیاست در نظام خاص فکری که گفتگو را همزاد پلمیک تصور میکند بیشک راه بر نقد و گفتگو بسته متاسفانه ( اگر این مثال من را پلمیک یا توهین نپنداری) بر سر مسایل حیاتی به تعداد افراد ( اکثریت و افلیت) روی میاورد. نکته ای را که من در آخرین پاسخ شما متوجه شدم این هست که به نظر شما کمترین توجه به آنچه من در پاسخ به شما مینویسم مبذول داشته لذا نه به استناد به گفته من بلکه بر مبنای برداشت خود به پاسخ می نشینید. دوست عزیز برا ی دومین بار عرض میکنم که بنده در هیچ جای نوشته خود ادعا نکرده ام که سهمی ( قابل توجه یا غیر قابل توجه) در برپایی انقلاب داشته ام . بلکه از نقش مجموعه جریانات چپ سخن به میان آوردم . یا آنکه من میگویم : " جنبش سیاسی قبل از انقلاب ( جنبش در مجموعه خود نه تنها سچجفا) از منظری، سهمی ناچیز در تحمیل آسیب به انقلاب بر عهده داشتند و شما در پاسخ به من میگویید : " ، با قرار دادن خود در حاشیه جنبش فدایی(شاید از راه مطالعه گزارشات و دنبال کردن کنشهای آنان) با معضلات و گره گاههای فکری جنبش فدایی آشنایی داشته، و حال معتقدی این «...گره گاهها و معضلات در آفرینش انقلاب (رخداد بهمن ۵۷) سهمی ناچیز داشته....» " . من نمیدانم شما از کدام بخش نوشتار من این ادعا را که من خود را حاشیه ای از جنبش فدایی قلمداد کرده ام را آوردی ؟!!! من کجا گفته ام که آن گره گاهها و معضلات ویژه و مختص فدایی بوده است ؟ اگر چنین بود پس ذکر نام سازمان "پیکار" و نقش آن در پایان آخرین پاسخ من برای چیست ؟ من جنبش فدایی را متهم نمیکنم که کسب فهم را تنها معطوف به اراده میداند بلکه این تاریخ و هویت سازمان چریکهای فدایی خلق ایران است این سازمان بر پایه این استدلال بنیاد گذاشته شد. من در جایی مدعی نشدم که با اراده گرایی به بیداری خلقها می نشینم من در جایی مدعی نشدم که موتور کوچک ، موتور بزرگ را به حرکت در خواهد آورد دوست عزیز شما حتی شعارهای سازمانی خود را نیز از یاد برده ای و نقش اسلحه را که سر لوحه سازمانی شما بود! متاسفانه تاثیرات این نگاه چنان در وجود شما و عزیزانی چون شما ریشه دوانیده است که حتی از کار برد نام و نشانی واقعی خود تن میزنید و مدام در مخفی گاه بسر میبرید و با اسامی مستعار یا در بهترین حالت اسم کوچک به عنوان یک هویت در جامعه حضور پیدا میکنید. گفتار شما بدرستی اثبات مدعای من درباره نگاه و بینش چریکی است در آخرین پاسخ از شما پرسیدم که : " اگر کسی شما را مورد سوال قرار دهد که هنگامی که پروسه ایجاد فهم در این مملکت اتفاق نیافتاده است چگونه میتوان آزادی و عدالت اجتماعی را نهادینه کرد به ریسمان فداکاریها و خونهای ریخته ی مصلحان اجتماعی چنگ میزنید." و شما در پاسخ بعدی خود به اثبات این گفته من نشسته در دفاع از روابط احساسی فرمودید :
"و سرانجام، قتل زنده یاددان، مجید شریف واقفی، مرتضی صمدیه لباف و عبدالله پنجه شاهی را ربط میدهی به «...بدون اسلحه و مشی چریکی هم میتوان چریک اندیش بود...»، اگر واقعا، آنگونه که خود نوشته ای، خواهان رسیدن به فهم، براساس کسب تجربه و دانش اجتماعی، برای نهادینه کردن عدالت اجتماعی در ایران بوده، و نه، اهل گوشه و کنایه های صدمن یک غاز ، " بنده هم عرض کردم که مدام به ریسمان فداکاریها و خونهای ریختهی مصلحان اجتماعی چنگ میزنید البته اکنون میخواهم افزون بر آن این پرسش مقابل روی شما آورم که ازکجا به چنان صراحت باور دارید که آنها که در درگیری با رژیم شاه به قتل رسیدند بدنبال عدالت اجتماعی و یا آزادی بوده اند ؟ مگر ما ( مجموعه ی جنبش چپ و البته سچحفای شما) بازماندگان همگی آزادیخواه و عدالت خواه باقی ماندیم ؟ به همان دلایلی که همه ی ما نمیتوانیم چنین ادعایی داشته باشیم ( منظور بنده در عمل هست نه حرف ) بنابر این آنها هم میتوانستند با این توهم و یا با برداشتی کاملا اشتباه از آزادی و عدالت به ستیز با یک حکومت خودکامه و مستبد ارتجاعی نشسته باشند مگر کسانی مانند علمداری به انکار استقلال نرسیدند ؟ مگر کسانی مانند نقره کار انکار حضور امپریالیست نکردند ؟ مگر میرفطروس ها ، بقراطها زاده ی به پایان درد آور و انکار مناسبات بشر دوستانه نرسیدند ؟ دوست عزیز جنبش های اجتماعی از این روی که انسانهای رنگارنگ با گذشته و تجاربی رنگارنگ را به خدمت میگیرد غیر قابل ضمانت است. با عرض تاسف باید بگویم که در حقیقت ادبیات بکار برده شده از جانب شما نه تنها تاییدیه ای بر گفتار من هست بلکه به من و خواننده میاموزد که با گذشت بیش از ۳۰ سال از انقلاب ایران و افت و خیزها و شکستهای سنگینی که به جنبش چپ ( نه صرفا سچحفا) وارد آمد . کماکان شما از تغییر و تحول و تن میزنید و با اصرار و ابرام به اثبات روابطی نشسته اید که تاریخ آن سپری گشته و پاسخی نو می طلبد. ( شما را میتوان بخش صادق سچخفا دانست که به آرمانهای خود کماکان وفادار مانده ای اما از یاد برده ای که جنگ سالها است به پایان رسیده است ). دوست عزیز من اگر قرار باشد این گفتگو چنان برای شما آزار دهنده شود که کنترل خود از دست داده به برخورد شخصی روی آورید من بحث را خاتمه میدهم اما اختتام این بحث در این زمان و این سایت خبری به منزله پایان آن و توقف رشد و نمو آن در اذهان پرس و جو گری که میخواهد ریشه های خطا کاری ما ( نه تنها سچخفا) دریافته، گذشته را چراغ راه آینده خود کند نخواهد بود.
۵۹۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : جنبش فدایی، هرگز ادعای قدیس بودن نداشته
آقای محمد سلیمانی عزیز، اینکه من در یادداشت قبلیم مینویسم، [کتاب مورد اشاره شما از زنده یاد محمد مختاری را نخوانده ام، لذا با مثالهای گزینش شده شما، از متن یک کتابِ، ۶۰۰ صفحه ای، نمیتوانم بگویم ایشان طرفدار این یا آن مشی بوده است، درست به همان نسبت که، بعد از مطالعه چند یادداشت کوتاه از شما، نمیتوانم به یقین بگویم که شما سر سفره شاهزاده مینشینی، یا آرزوی سفره حاج سید علی به دل داری، اما آنچه یقین است، خشمی عظیم از جنبش فدایی و حزب توده در قلب و فکرت مأوا گزیده، خشم هم مانند نفرت، چشم منطق را کور، و آنچنان که خود نوشته ای، موجبات«تحجر فکر و ایستایی» را فراهم می آورد].
در واقع در تلاشم، بفهمم شما که، در برای چَپه کردن تغار ماستِ، جنبش فدایی عزمت را جزم کرده ای، خودت کدام خدای را، بنده ای، و اگر خودت خدا و خالق روش و منشی هستی، آن منش کدام است. بنابراین وصله «...غالبهای(قالبهای) سنتی ی ستیز شخصی...» شما، برچسبی ناچسب جلوه میکند
شما چنان واژه «اثبات خود» را به علامت سئوال چسبانده ای، که گویا دفاع از فکر خود، نوعی جرم و کنشی غیر انسانی است. هر انسانی، هر جنبشی، بنا به منطق خود، پیرو نظریه و روشی است، و دفاع از نظر و روش، حق طبیعی و انسانی هر کسی است.
خسرو گلسرخی از افکار خود در دادگاهی علنی دفاع کرد، و هنوز هم محبوب مردم است، انصار هیتلر در دادگاه علنی نورنبرگ محاکمه شدند، و هنوز هم مورد انزجار مردم هستند، حکومت ج.ا.ا بخاطر به راه انداختن کشتار سال ۶۷، قتلهای زنجیره ای و .... در اذهان روشن اندیشان ایرانی، روزانه هزاران بار محاکمه میشود، و چهره اش، بخاطر فجایع سی و اندی سال گذشته، زشت و غیر انسانی است.
شما به طور ضمنی مرقوم کرده ای، که سهم قابل توجهی در برپایی انقلاب(رخداد بهمن ۵۷) داشته ای، چه از این بهتر، اما مشکل اینجاست، که باز هم فراموشت شده، که بنویسی، چگونه.
در ادامه یاد آور میشوی که، با قرار دادن خود در حاشیه جنبش فدایی(شاید از راه مطالعه گزارشات و دنبال کردن کنشهای آنان) با معضلات و گره گاههای فکری جنبش فدایی آشنایی داشته، و حال معتقدی این «...گره گاهها و معضلات در آفرینش انقلاب (رخداد بهمن ۵۷) سهمی ناچیز داشته....» «...چرا؟ چون موضوع انقلاب، به عنوان یک ضرورت تاریخی، ریشه در قرنها افت وخیزهای اجتماعی فرهنگی دارد....»
و از دیدگاه شما، عدالت اجتماعی در ایران با «...چنگ زدن به ریسمان فداکاریها و خونهای ریخته مصلحان اجتماعی...» نهادینه نخواهد شد، بل، این مهم، در اثر «...کسب تجربه و دانش اجتماعی...» است که، به انجام خواهد رسید. به بیانی دیگر شما، جنبش فدایی را، بطور ضمنی، متهم میکنی، به اینکه، «...تصور(جنبش فدایی) و فعالین سیاسی بر این استوار است که، فهم تنها معطوف به اراده است، (و) نه تلاش برای کسب تجربه و دانش اجتماعی...»
و ادامه میدهی، «... وقت برای لاپوشانی حقایق...(برای) حفظ آبروی جنبش و یا پاسداری از خون رفقا باقی نمانده...» شما معتقدی «...آنچه(جنبش فدایی) تحت عنوان فعالیت اجتماعی انجام (میدهد)، تکرار بازیگوشیهای پیشین است....(جنبش فدایی)آمیخته ای از بدآموزیهای جوامع غربی را به داشته های خود افزوده تصور کاذب رشد در ذهن خود دارند...»
و وقتی با پدیده، رعایت دموکراسی در اخبار روز، و تعهد آنان به روزنامه نگاری آزاد، غیر انحصاری و در خدمت انعکاس بی خدشه نظرات مردم، روبرو میشوی. از وجودِ این پدیده با اظهار «...خوشبختی...» متعجبانه مینویسی«...سایت اخبار روز علیرغم تفاوت نگاه...با گشاده دستی به انعکاس یادداشتهای من میپردازد...»، اما از جایی که، مصمم به زدنِ گردن مسگر شوشتری(جنبش فدایی) هستی، گناه آهنگر بلخی(سیاست سلیقه ای ایران امروز) را پیش کشیده، و اظهار تأسف میکنی.
و سرانجام، قتل زنده یاددان، مجید شریف واقفی، مرتضی صمدیه لباف و عبدالله پنجه شاهی را ربط میدهی به «...بدون اسلحه و مشی چریکی هم میتوان چریک اندیش بود...»، اگر واقعا، آنگونه که خود نوشته ای، خواهان رسیدن به فهم، براساس کسب تجربه و دانش اجتماعی، برای نهادینه کردن عدالت اجتماعی در ایران بوده، و نه، اهل گوشه و کنایه های صدمن یک غاز ،
حتما تاکنون دریافته ای که جنبش فدایی، هرگز ادعای قدیس بودن نداشته، به بیانی دیگر، احاد و اجزای تشکیل دهنده این جنبش، هرگز ادعای تولد در مارس و ونوس و پرورش در آنجا را نداشته، و همواره بر زمینی بودن خود و بخصوص ایرانی بودنشان تأکید داشته و دارند. و در محکوم کردن این قتلهای فجیع، مقالات بسیاری نوشته شده است. پرونده این قتلهای فجیع، همچنان در اذهان فعال و انسانی جنبش فدایی باز، و در باره علت و چگونگی وقوع این قتلها، همچنان اندیشه و نوشته میشود.
۵۹۶۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣۹۲
|
از : محمد سلیمانی
عنوان : تحمل و شکیبایی، شرط استمرار هر گفت وشنید و محاوره است
البرز گرامی
انگیزه هر گفتگو یا به منظور برون رفت از یک تنگنا و یا به انگیزه فهم دیگری صورت میگیرد. بنابر این، مسدود کردن محاوره در غالبهای سنتی ی ستیز شخصی، خواسته یا ناخواسته به انکار و نفی انگیزه هر گفتمان خواهد انجامید. به هر روی من تلاش میکنم از ورود به چنین مجادلاتی بپرهیزم . پاسخ شما به آخرین یاداشت من از ناروشنی و کاستی کلام من در رساندن منظور خود خبر میدهد من هیچگاه عنوان نکردم که: «...سهم ناچیز(ی) از مسئولیت اتفاق این انقلاب(را داشتم)...». بلکه عرض کردم که : دلیل من از گفتن اینکه در حاشیه این جنبش بودن بیان آشنایی خود با معضلات و گره گاههای فکری دوران قبل از انقلاب بود. گره گاهها و معضلاتی که در آفرینش و رخداد این انقلاب سهمی ناچیز داشتند. به یک عبارت قصدم این بود که بگویم جنبش سیاسی قبل از انقلاب ( جنبش در مجموعه خود نه تنها سچجفا) از منظری، سهمی ناچیز در تحمیل آسیب به انقلاب بر عهده داشتند چرا ؟ چون موضوع انقلاب، به عنوان یک ضرورت تاریخی، ریشه درقرنها افت و خیزهای اجتماعی- فرهنگی دارد و کمبودهای ما و مصلحان ما قبل از آنکه ناشی از روح زمانه و یا دیکتاتوری کسی باشد، تحت تاثیر آن کمبودها باید ارزیابی شود. دقیقا به همین دلیل از روشنفکران غربی سخن گفتم که تفاوت خود با آنها بازگفته ، بحث را به مقوله کاستی های فرهنگی و تجارب اجتماعی نسبت دهم که متاسفانه گویا در انتقال این مفهوم ناموفق بوده ام به همین دلیل عصبانیت شما را موجب شد و از این بابت از شما پوزش میخواهم. اما از آنجا که تصور شما و اکثر قابل توجهی از فعالین سیاسی بر این مبنی استوار است که، فهم تنها معطوف به اراده است نه تلاش برای کسب تجربه و دانش اجتماعی. بنابر این اگر کسی شما را مورد سوال قرار دهد که هنگامی که پروسه ایجاد فهم در این مملکت اتفاق نیافتاده است چگونه میتوان آزادی و عدالت اجتماعی را نهادینه کرد به ریسمان فداکاریها و خونهای ریخته ی مصلحان اجتماعی چنگ میزنید. آقای البرز دوست گرامی من، ما در دورانی از عمر خود و مرحله ای از رشد این مملکت قرار گرفته ایم که وقت برای لاپوشانی حقایق و تن زدن از پرداختن به یک رشته کاستی ها تحت عنوان حفظ آبروی جنبش و یا پاسداری از خون رفقا باقی نمانده است . ما باید بپذیریم که کم کاریهای گذشته و نیز امروز ما دشواریهای فراوان برای مردم و جامعه ما به ارمغان آورده است. آنچه ما تحت عنوان فعالیت اجتماعی انجام میدهیم تکرار خطاها و بازیگوشیهای پیشین است تعداد قابل توجهی از ما از گذشته خود درس های لازم نیاموخته، یا به تکرار آن نشسته اند و یا آمیخته ای از بد آموزیهای جامعه های غربی را به داشته های خود افزوده تصور کاذب رشد در ذهن خود دارند. برای من جای خوشبختی است که سایت "اخبارروز" برغم تفاوت نگاه من با مجموعه ی آن با گشاده دستی به انعکاس یادداشتهای من می پردازد اما تاسف آور است که سایت دیگری که دست بر قضا از نزدیکان فکری " اخبار روز" میباشد ( ایران امروز) به صورت سلیقه ای و نزدیکیهای عقیدتی نظرات را منعکس کرده به حذف روی میاورد. ما باید بتوانیم میزان تحمل هر طیف و عقیده ای را از جنس تحمل " اخبار روز" کنیم برای ما فرصت زیادی باقی نمانده است که همچون دوران نو جوانی، هزینه خامی و کم دانی کنیم. شایسته است در این گفتگو که بین بنده و جنابعالی در جریان است به خطوط کلی نظرات توجه لازم مبذول داشته همدیگر را مورد سوال قرار دهیم و این گفتگو را فراتر از مقوله یک سازمان به دیدگاهی پردازیم که نشان میدهد بدون اسلحه و مشی چریکی هم میتوان چریک اندیش بود. به این بیاندیشیم که چرا " پیکار" که قرار بود چریک نباشد تا آخر چریک باقی ماند؟ به این بپردازیم که کدام خواستگاه اجتماعی به ترور نزدیکترین دوستان کشاندمان ؟ موضوعات بسیاری برای گفتگو مقابل روی ما است اما تحمل و شکیبایی، شرط استمرار هر گفت وشنید و محاوره است. آیا تمایل ما به گفتگو است یا اثبات خود ؟
۵۹۶۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣۹۲
|