از : و. ک
عنوان : جوینده دُم خروس؛
من و مارکس؛ وسعت دید و ژرفای تحلیل شما کجا و ...! نوشته های مارکس البته که مدخلی است بر مرقومات شما.
۶۶۱٨۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹٣
|
از : امیر ایرانی
عنوان : هر چیز در جای خویش
در حارثه ای که رخ داده، چهارموضوع مجزا می توان دید:۱)حق شهروندیِ افرادِ ساکن یک سر زمین.۲) دفاع از وجود خردِ نقادِ بی رحم برای شکستنِ هر سدی.۳)وجود دینها و ایده لوژی های حق پندار که در تمام آنان نوعی خشونت نهفته است.۳)رفتار و عملکردِ رهبران کشورها وسیاستمداران.::وقتی این چهار موضوع در یک مطلب با هم قاطی شوند یک سردر گمی برای همه ایجاد می شود و هر کس از یکی از آنان می تواند برای رد دیگران استفاده کند در نهایت !بحث به نتیجه مفیدی منتهی نمی شود. در رابطه با مقاله جناب برزویه طبیب گرام که درود بر ایشان! می توان گفت :چند کامنت در یک مقاله مشاهده می شود ،که وی مجبور به توضیحات چند برابرمتن می شود .آیا این اقدام منجر به اقناع دیگران می شود یا خیر؟چه بهتر هرچیز در جای خودش باشد. جناب آ- بزرگمهر گرام کامنت مفیدی است با سپاس ودرود بر شما !
۶۶۱٨۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹٣
|
از : peerooz
عنوان : We’re Not All Charlie
این کامنت همچنین مربوط به مقاله جناب بهرنگ زندی ست ولی با سابقه ای که از روش اخبار روز دارم ممکن است تا زمان انتشار آن, مقاله به بایگانی رفته باشد.
"..... هیچکس نباید به خاطر انتشار کارتون کشته شود ولی بیان اینکه " من شارلی ام " سابقه این نشریه را در بیگانه هراسی, تبعیضات نژادی و جنسی ( مونث و مذکر) و تنفر از همجنس گرایی نادیده میگیرد. من با خانواده های قربانیان این واقعه احساس همدردی میکنم ولی لعنت شوم اگر خود را " شارلی " بدانم."
"...فرانسه همچنین قانونی دارد که از انکار واقعه هولوکاست جلوگیری میکند, که این با استاندارد آزادی بیان ...منافات دارد". [ نکته مهم قابل توجه سینه چاکان آزادی بیان در فرانسه ].
".....بنابر این من جزء کسانی هستم که با وجدان پاک و با فرانسه آموخته از راهبه ها اعلام میدارم که je ne suis pas Charlie Hebdo".
از Becky O’Malley ادیتور نشریه Berkeley Daily Planet در ایالت کالیفرنیا.
http://www.counterpunch.org/۲۰۱۵/۰۱/۱۲/were-not-all-charlie/
۶۶۱۷۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹٣
|
از : برزویه طبیب
عنوان : البته این شامل جویندگان دم خروس نمیشود
از محسنات سایت اخبار روز امکان کامنت گذاری و مباحثه با کامنت گذاران است که به روشن شدن زوایای مبهم مسایل یاری میرساند، البته نه همه کامنت ها و نه همه پاسخ ها در راستای این هدف هستندباری به هر جهت از اول شروع میکنم:
به رفیق اردلان. برای کمونیست ها مسٔله این نیست که بر اساس اصل ازادی بیان حق دارند چه بگویند، مسٔله برای کمونیست ها اینست که ایا انچه میگویند سنگی از راه رهایی کارگران و بنابراین بشریت برمیدارد یا نه. اصحاب تابوشکنی در برابر مقدسات دینی از طریق این به اصطلاح استفاده از ازادی بیان ، به ایزوله شدن و بنابر این به دامن تحجر پناه بردن بیشتر اقشار به حاشیه رانده شده اجتماع مدد میرسانند، به همین دلیل است که ناتانیاهو و مرکل نیز در حمایت از این روش به راهپیمایی می پردازند. مثالی بزنم تا روشن تر سخن گفته باشم.یک نفر ممکن است بگوید که برگزیده بودن قوم یهود حرف چرندی است ، و درباره ان جوک بسازداگر این جوک را در اسراییل منتشر کند از ازادی بیان استفاده کرده و فردی مترقی است. ولی همان حرف در دوران هیتلر هرچند درست و منطقی است ولی باید ناگفته بماند، ( البته تایید هم نباید بشود) چرا ؟ چون در ان لحظه و مکان تاریخی و جغرافیایی به نفع فاشیست ها تمام میشود. بنابر این من اگر چپ باشم از قماش چپی نیستم که شارلی ابدو ییها از ان قماش هستند. اشاره من هم به مثلا جمعیت بهایی ها در جمهوری اسلامی نیز بر همین اساس بوده است. بهاییهادر ایران و همجنس بازها و مهاجرین افریقایی در فرانسه و سیاهان در امریکا وغیره و غیره ، (نه به جهت اینکه نآگاه هستند، یا از حرف ما عصبانی میشوند . و یا ممکن است ما را ترور کنند)به این دلیل که جزو جمعیت به حاشیه رانده شده جامعه هستند، ما باید از هر بیانی که موجب به حاشیه رانده شدن بیشتر انها شود، در مورد انها خودداری نماییم
به رفقا یا دوستان خ ث وتوسلی از توجه شما سپاسگذارم
به اقای حمید اقایی در امریکا نیز بسیاری از سیاهان شغل های خوبی دارند حتی یکی هم رییس جمهور شده است. ایا این به معنی اینست که مسٔله تبعیض در مورد سیاهان مشکل عمده ای نیست؟ خود امریکایی ها که با شما موافق نیستند به مقاله خانم اسد پور در مجله الترناتیو در مورد مدارس مهاجرین در دانمارک رجوع کنید
اقای جواد امامی نسب برداشت شما از مارکس و نیز از نوشته من به نظرم نادرست است هم مارکس و هم نوشته من را دوباره بخوانید و ضمیمه ای نیز اضافه کرده ام که خواندن انرا نیز توصیه میکنم ولی خیلی ساده بگویم که اگر هم روشنگران اورپایی مذهب را نقد کردند مذهب خودشان را نقد کردند نرفتند بودیسم و اسلام را نقد کنند انها به پاپ پرداختند، شما هم به عنوان یک روشنگر ایرانی نباید مسیحیت را نقد کنی اگر روشنگری میخواهید بکنید نقد اسلام وظیفه شماست . شارلی ها هم اگر روشنگر بودند ،در یک جامعه عمدتا مسیحی باید یقه مسیح را میچسبیدند و نقد اسلام را به روشنگران جامعه مسلمان فرانسه وا میگذاشتند. زمانی از نوام چامسکی پرسیدند چرا سیاست روسها را مورد انتقاد قرار نمی دهی گفت من روس نیستم امریکایی هستم. هرچند که من فایده ای بزرگ در روشنگری نمیبینم و تازه شارلی ها را روشنگر نمیدانم بلکه از اصحاب تابو شکنان میدانم
به اقای بزرگمهر، من قطعه ای طویل از اقای زندی در مورد مجله مورد بحث اورده ام که کاملا مخالف نظر شما است. مشکل کاریکاتور کشیدن هم (برخلاف یک مقاله صریح علمی)همین است .شما این برداشت را میکنید و اقای زندی که به نظر ادم فهیمی هم هست برداشت دیگر. حالا المعنی فی بطن شاعر. ولی انچه از نظر عینی مهم است نه برداشت شماست و نه برداشت اقای زندی و نه برداشت من، بلکه برداشت ان مهاجر سرخورده عصبانی مهم است که انهم به عینه معلوم است.
اقای بهمن پارسا ، یک قرن پیش حرف شما عملی بود. نمیگویم درست ،بلکه میگویم عملی. ولی این مسلمانان خانه خراب بمب خورده به اورپا امده اند و بحران جنگ فرقه ای را نیز با خود به ارمغان اورده اند، حالا چه بکنیم؟ انها را دپورت کنیم تا به صحرا های خود برگردند؟
اقای ارشک من با هاله مقدس هیچکس کاری ندارم، که انرا مصون از تعرض بکنم یا نکنم .حرف من اینست که بند کردن به هاله مقدس این و ان به نفع سرمایه دار اورپایی است. اگر نبود خانم مرکل در راهپیمایی در حمایت از راه و روش این چپ های روشنگرمنتقد سرمایه!شرکت نمیکرد.پس چرا ایشان در عزای کارگران سوخته اوکرایینی پستان به تنور نمیچسباند؟ ایشان بهتر از شما صلاح و نفع خودشان را میدانند
منتظر انتقادات دیگرخوانندگان هستم البته این شامل جویندگان دم خروس نمیشودبرزویه طبیب
۶۶۱۷۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣۹٣
|
از : م. ارشک
عنوان : ماله کشی نه چندان استادانه
متاسفانه آقای برزویه طبیب هم مثل پاره ای دیگر از "نظریه پردازان" با پیچاندن کلمات و خلط مبحث می کوشد هاله مقدس بیغمبر اسلام را از هرگونه انتقاد حفظ کند. ایشان از جمله ی نویسد: "...اگر قرار است کسی مسخره و افشا و طرد شود، نه محمد و عیسی و موسی، بلکه ان سرمایه دار فرانسوی است...". انگار نمی داند که نشریه چپگرای مورد بحث سرمایه دار فرانسوی را هم مورد ظنز قرار می گیرد و بعلاو، در یک جامعه دموکراتیک نمی توان از یک طنزنویس خواست که فقط به این خاطر که بخشی از چمعیت ناآگاه نسبت به موضوعی حساسیت دارد، آن موضوع را تابو بسازد. چنین کاری اصلا نقض غرض خواهد بود.
کاربرد مکرر و عمدی واژه تحریک امیز "مسخره" توسط ایشان به جای طنز یا طنز انتقادی هم خود نشان دهنده راستای "روشنگری" ایشان است.
۶۶۱۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹٣
|
از : برزویه طبیب
عنوان : ضمیمه
از توجه تمام خوانندگان متشکرم و به نظر میرسد بحث داغی در پیش است بنابر این مقاله ای قدیمی را نیز ضمیمه میکنم که بحث جامعتری در ارتباط با خرافات و نحوه برخورد با انها مطرح شود برزویه طبیب
تو مو میبینی ومن پیچش مو
June ۶, ۲۰۱۲ at ۸:۲۹am
به بهانه فغان دلی که به دست کمان ابرویی است کافرکیش از اقای سروش
اندیشه سیاسی
تومومیبینی ومن پیچش مو
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
به بهانه فغان دلی که به دست کمان ابرویی است کافرکیش ازآقای سروش
برخلاف نظر اقای سروش، مارکس نقد دین را نه تنها برصدرننهاده بلکه آنرا بی اهمیت می داند. مارکس دین را نقد نمیکند، بلکه شرایط زندگی را که دین نمودی از بین هزاران نمود دیگر آن است، نقد می کند.ازنظر مارکس، نقد واقعی ومبارزه اصلی نه مبارزه بین ایده ها وصورآگاهی، بلکه مبارزه هستی آگاه یعنی انسانها، برای تغییرشرایط عینی اقتصادی خود، ازطریق تصرف واستحاله قدرت سیاسی، می باشد.
برزویه طبیب
چند صباحی است که سردمدارانقلاب فرهنگی وجمعی دیگر از نواندیشان دینی تلاشی جمعی درمذ مت جماعتی دیگر از قلم بدستان وهنر ورزانی که به دین ستیزان ملقب شده اند، آغاز کرده اند. ادعا شده است که دین ستیزی اب درهاون کوفتن است ، وعروج مجدد افکاردینی درغرب وبویژه در جوامع بازمانده از فروپاشی بلوک شرق را شاهدی متقن برله ادعای خود می شمارند. ادعا شده است که دین ستیزی آب درآسیاب متحجرین ریختن است، زیرا اسطوره های دینی، از آن اکثریت مردم ایران بوده وستیزبا انها، این متحجرین را چون قهرمانان مدافع اسطوره های محبوب مردم ما نمایان می کند.از طرف دیگر دین اسلام با همه ملازمات آن، نه تنها مبنای اعتقادی زندانبان ها، بلکه دین معترضین زندانی شده نیزهست، وستیز با دین، به نوعی ستیز با آزادیخواهان در بند است
از دیگر سو، جماعتی که خود را نه دین ستیز، بلکه از اصحاب روشنگری قلمداد میکنند، به دلیل تمامی مظالمی که بنام دین بر ما روا داشته اند، وبه دلیل اینکه حق اعتراض را به علت پوشش مقدس ماب این مظالم ازما گرفته اند، کاسه تحملشان سرریز شده وهرمقدسی را زیر ضزب گرفته و به بهانه فتواهای صادرشده علیه آن نویسنده ویا این خواننده، فریاد اعتراض سرداده اند.
عده ای دیگر نیز که نمیتوان انها را در زمره اصحاب روشنگری قرارداد، راه ورسم تابوشکستن را در پیش گرفته اند وسعی میکنند با انواع تمهیدات جامعه را در برابر تقدس ها و تابوها غیر حساس کنند. توگویی میتوان با روسپی خواندن لیلی عشق او را دردل مجنون زایل کرد. حضوراین دارو دسته بیش ازآنکه در خمت تقدس زدایی قرار گیرد به کارمخدوش کردن چهره روشنگران می آید. ولی روی سخن من با اصحاب روشنگری است.
آیا روش انتقاد برهانی وآوردن دلایل منطقی ویا علمی، در مقابله با اعتقادی مبتنی برایمان کارساز است؟ این روش کارسازمیبود اگراعتقادات دینی بر پایه جهالت ونااگاهی استوار میبودند. ولی چنین نیست زیرا به آسانی میتوان دید که ایمان دینی درمقابله با کشفیات علمی وبراهین منطقی تسلیم نمیشود بلکه با حفظ ماهیت ایمانی وغیرمنطقی وغیرعلمی خود، تغییرشکل میدهد وخود را دوباره توجیه میکند وبهانه میتراشد که آنچه غیرمنطقی ویا ناسازگاربا علم به نظرمیرسد ظاهرآیات ونشانه های دینی است ومعنای باطنی آن کاملا موافق ومنطبق برعلم ومنطق است. بنابراین هیچ معتقد به خلقت چند روزه جهان را نمیتوان با علم تکامل داروینی مجاب نمود. در بهترین حالت، او تفسیرعجیب وغریبی ازمعنای روز درکتاب مقدس ارائه کرده ودو دستی به ایمان خویش خواهد چسبید. در برابر اصل امکان ناپذیری خلق ماده یا انرژی اینیشتینی، آقای بازرگان اصل انتروپی وتمایل ذاتی ماده به بی نظمی را علم میکند وادله کانت در بی پایگی تمام استدلات فلاسفه چه مسیحی چه مسلمان وچه از هرسنخ دیگر، در اثبات وجود باریتعالی، برپایه عقل نظری، هیچ معتقدی را ازدین روی گردان نکرده است.
آیا میتوان با ارایه نمونه های پشتیبانی دین ازعمله ظلم ویا حتی مظالم اهل شریعت، خللی درایمان متدینین وارد کرد؟ در برابر افشای مظالم کلیسای تفتیش عقاید، عنوان میشود که متظلمین، خود دیندارانی بودند که تفسیر واقعی از دین را نمایندگی می کردند. در برابر مظالمی که با پوشش شریعت بر ایرانیان روا میشود، عنوان میشود که معتقدین اسلام راستین درحال حاضردر زندان وتبعید هستند وآنچه میبینید، حکومت عدل علی نیست.آیا میتوان با اتهام برخورداری مادی متشرعین، به نبرد با شریعت برخاست؟عنوان خواهد شد که دنیادوستی درذات دین نیست وعلی گوهرپادشاهی را به گدای مسکین، بخشیده است.
آشکار است که ترفند های اصجاب روشنگری که خطوط عمده آنها در بالا عنوان شد، چندان کار ساز نیستند
ولی ماهیت دین ومقدسات دینی وکارکرد اجتماعی ورازجان سختی وهمه گیری آنها در چیست؟
مشکل اساسی این نحله فکری دراین است که اعتقاد دارند مبارزه باعوامل فلاکت انسانها از مسیر مبارزه با اعتقاداتی که این فلاکت را منعکس میکنند، می گذرد. ولی دین، موجب فلاکت بشریت نیست، بلکه این زندگی فلاکت بارانسانها است که به صورت دین نمود ذهنی پیدا می کند. من با آقای سروش موافقم که تلاش بقول ایشان کفار، برای امحای دین تاکنون موفقیت آمیز نبوده است. ولی این تاج افتخاری بر سراندیشه دینی نیست. امحای دین، ممکن نبوده است زیرا تاکنون امحای فلاکت زندگی انسان ها ممکن نشده است. اندیشه دینی همه گیراست زیرا بختک فلاکتی که این اندیشه بیان رمز آلودآن است، همه انسانها را مستاصل ساخته است. این فلاکت حتی منحصر به طبقات فرودست نیست. سرمایه داری که بازیچه بقول آدام اسمیت، دست نامرئی بازار است، با شکم سیرهمانقدر احساس بی پناهی میکند که بینوایی بیکار، باشکم گرسنه درمانده است،
دین افیون توده ها است، ولی این بدین معنا نیست که دین آنها را کرخت کرده و ازعصیان بازمی دارد. تاریخ پراست از نمونه های عصیان فرودستان به نام دین. تمام جنبش های دهقانی دوران فئودالیسم، وحتی عصررنسانس وروشنگری نیز نه با نفی دین ، بلکه با نو آوری های دینی آغاز شده اند. دین افیون وتریاک انسانها است، همچون تنها دارویی که در دسترس بیمارمبتلا به سرطان ناعلاج قراردارد. این دارو، داروی دوران استیصال ولاعلاجی است. اندیشه دینی همچنانکه میتواند چون جوازسرکوب مردم،عمل کند، میتواند فریاد خشم وعصیان بی حاصل فرودستان نیز باشد. بنابراین کوبیدن هراندیشه ای که رنگ دین را دارد ، اگر بی انصافی نباشد، مسلما بی تدبیری ما را نشان می دهد. درعین حال امید رهایی ازفلاکت را نباید ازاندیشه ای که خود نمود استمرار این فلاکت است، داشت.
چند نکته برای زدودن مغالطه ها
برخلاف نظر اقای سروش، مارکس نقد دین را نه تنها برصدرننهاده بلکه آنرا بی اهمیت می داند. مارکس دین را نقد نمیکند، بلکه شرایط زندگی را که دین نمودی از بین هزاران نمود دیگر آن است، نقد می کند.ازنظر مارکس، نقد واقعی ومبارزه اصلی نه مبارزه بین ایده ها وصورآگاهی، بلکه مبارزه هستی آگاه یعنی انسانها، برای تغییرشرایط عینی اقتصادی خود، ازطریق تصرف واستحاله قدرت سیاسی، می باشد. برای کسی که درزندان تازیانه میخورد چه تفاوتی دارد که این تازیانه را به اسم الله ویا بنام شیطان براو فرود میاورند. ویا برای کارگری که شش ماه حقوق نگرفته است میزان اعتقاد ویا کفر کارفرما علی السویه است.اگر فردا رعدی بخروشد، وبختی باز شود، ملت ایران مشغله بسیارخواهد داشت تا ویرانیها را آباد ودل های خسته را آرام وتن های شکنجه دیده را مرهم نهد. مگر اینکه کسانی مسئله، چه کسی وچه وقت و به کدام نماد تعصب برانگیز توهین کرده است ، را دوباره علم کنند ورنج این ملت را مستمرسازند. امید است که اولین مدرس فوئرباخ دردانشکده الهیات تهران از جمله این افراد نباشد.
Like · · Share
۶۶۱۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹٣
|
از : بهمن پارسا
عنوان : این قصّه سر دراز دارد
گوش اگر گوش شما ناله اگر ناله ی ماست
آنچه البّته به جایی نرسد فریاد است
قرون تاریک غرب و مسیحیت را عصر روشنگری تا حدود زیادی ، روشن کرده و باری به هر جهت غرب و غربی دست کم دوقرنی هست که تاوان پس داده و جبران مافات کرده. مسلمان و جهان اسلام امّا همواره و بخصوص در سه دهه ی اخیر در کار آن است تا جامعه یی در قد وقواره ی سه دهه ی اوّل ضهور اسلام در شبه جزیره ی عربستان را در سراسر جهان به پا دارد. اینکه این خوب است است یا بد، به هواداران و مخالفین آن مربوط است ، امّا اینکه مسلمان خواسته باشد مردم همه جای جهان موافق باورهای او زیست کنند، نه موافق منطق است و نه موافق قوانین حاکم به طبیعت بشری. ولی مسلمان محق است در سرزمین خود موافق شیوه ی تعالیم اخلاقی و مذهبی اش زندگی کند و هروقت هم که دلش خواست در همان سرزمین عزیزش از پیامبرش دفاع کرده و دیگران را استهزاء کند. مردم غرب و غرب نشینان را از هر رنگ و نژادی به خود واگذارد تا مستقیم روانه ی جهّنم شوند و اینگونه آنان بهشت تمیز تری نیز خواهند داشت، چرا که حداقل مردم ایران سی و چند سال است که میگویند:
از طلا بودن پشیمان گشته ایم
مرحمت فرموده مارا مس کنید
۶۶۱۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹٣
|
از : آـ بزرگمهر
عنوان : آقای برزویه طبیب از کدام "کاریکاتور محمد" صحبت می کنید
در سال ۲۰۰۶ ، در اوج اعتراضات مسلمانان به روزنامه " ییلان پست" دانمارک، بخاطر کاریکاتور هائی که از پیامبر اسلام منتشر کرده بود ، اعتراضات وسیعی علیه دولت دانمارک و روزنامه مذکور ضورت گرفت.
اتفاقا روزنامه "شارلی ابدو" که در هفته پیش هدف تروریستی افراطیون قرار گرفت در سال ۲۰۰۶ در اعتراض به خشونت های مسلمانان بخاطر کاریکاتورهائی ی که از پیامبر منتشر شده بود. اقدام به نشر کاریکاتوری کرد که نگارنده دیروز و برای اولین بار آنرا در یکی از سایت های فارسی مشاهده کردم.
در روی کاریکاتور پیامبر که شدید ناراحت به نظر میرسد . جمله ای از او گذاشته شده است بدین مضمون: " چقدر رنج آور است که آدمهای نادانی عاشق آدم باشند" هر خواننده ای ، منظور کسی که این کاریکاتور را در "شارلی ابدو " کشیده را می فهمد که با طنز خود علیه افراطیون موضع گرفته است که علیه آزادی بیان و عقیده بلوا ایجاد می کنند. البته نگارنده نمونه ء دیگری از کاریکاتورهای
شارلی ابدو " در رابطه با پیامبر ندیده ام که بهانه ای برای "بی حرمتی " به پیغمبر تلقی شود . اگر آقای برزویه طبیب دیده است . لازم می بود که به آن دقیق تر و مشخص اشاره می کرد. شاید با یک لینک خواننده را به اصل ماجرا هدایت می کرد. تردیدی نیست که خلاقیت های هنری باید مورد انتقاد قرار گیرد و چه بهتر در اولین فرصت ، تا هنرمند نظر مخاطبین مختلف را دریافت کند. امروز هم میشود انتقاد کرد. شاید زوایائی از "بی حرمتی " در آینده معلوم شود. در جائی خواندم که "نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش اینست" را نباید در مورد انسانها بکار برد. خوشم آمد . انسانها نباید زیر بار تروریسم از هر نوعش بروند چه دولتی چه غیر دولتی. از این زاویه اعدام مجرمین نیز محکوم است. تروریستهای اخیر روزنامه نگاران را اعدام کردند.
به چند کاریکاتور که "شارلی ابدو" منتشر کرده اشاره می کنم:
ـ در یکی از کاریکاتور ها پاپ به اسقفی یواشکی می گوید :" برو تو عالم سینما مثل پولانسکی "
این طنز به موضوع کودک آزاری کلیسا و جنجال کارگردان معروف پولانسکی که به سبب اتهام سوء استفاده جنسی دختری در سن غیر قانونی اشاره می کند.
ـ در کاریکاتور دیگری یک زن و مرد مسیحی پریشان حال را نشان میدهد که در بالای تصویر نوشته شده است : " آیا ما باید از عیسی هراسان باشیم؟" کنایه به اسلام هراسی در فرانسه و ممنوعیت حجاب در مدارس بود .
ـ کاریکاتوری دونفر انگلیسی را نشان میدهد که خواهان خروج از اتحادیه اروپا هستند. در بالای تصویر آمده است:" اصلا کی می خواد انگلیس ها تو اروپا باشند ؟"
ـ در کاریکاتور دیگری یک خاخام یهودی با یک کشیش مسیحی و یک آخوند مسلمان هر سه در زیر یک پلاکارد شعار میدهند:" ما میخواهیم شارلی ابدو را با حجاب کنیم"
در کاریکاتورهای دیگر؛ وضع حمل مریم و بدنیا آمدن عیسی ، رابطه مسلمانان و مسیحیان با شعار "عشق بر کینه پیروز است" ، رابطه یهودیان و مسلمانان ، قانونی شدن ازدواج همجنس گرایان در فرانسه و مسیحیت، بن لادین خودش را به شکل الویس پریسلی در آورده ..
ـ در کاریکاتوری آخوندی می گوید: " اگر از خنده نمیرید اعدام خواهیدشد" بعداز انتشار این کاریکاتور در دفتر روزنامه بمب آتش زا انداختند.
کاریکاتوری از رهبر داعش ، و بالاخره کارکاتور بن لادین که بعداز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱می گوید: " هیچ اتفاقی نیفتاده"
بنظر نگارنده اسلامیست ها هر چه میخواهند در مورد دیگران یا "غیر خودی " ها می گویند ولی تحمل برخورد دیگران با خود را ندارند. البته آقای سرکوهی در باره مقدسات مسلمانان ، " مقدس" و "مقدس مابی" نوشتند.
در ۱۶ کاریکاتور "شارلی ابدو " که نگارنده با سوژه های متنوع ، بغیر از یکی که آنهم فقط نصویر پیامبر اسلام را نشان داده است که دلش از دست عاشقان نادانش خون است که در ستایش پیغمبر است. نکته تحریک آمیز به "مقدسات" ندیدم.
اگر آقای برزویه طبیب این توضیحات را قبول ندارد . خواهشمند است در بارهء "کارتون محمد" که ترجیع بند نوشته می باشد لطفا توضیح دهید. از کدام "کارتون محمد" صحبت می کنید؟ "این کارتونها و این مسخره ها" کدامند؟
"هم جنس بازی " چیست؟ نگارنده کاریکاتوری دیدم که طنزی در ارتباط با مسیحیت و ازدواج همجنس گرایان است. آیا شما درباره اسلام دیده اید ؟ یا مسلمانان از این قانون برای هم جنسگرایان ناخرسند می باشند؟و مسلمان دیده اید؟
چرا شرائط زندگی همجسگرایان فرانسوی بزعم شما "همجنس بازان" را با مسلمانان فرانسوی مقایسه می کنید؟ مگر در جامعه طبقاتی وضعیت افراد را در چارچوب کار و سرمایه تببین نمی کنید؟
شما می توانید به راه و رسم "شارلی ابدو" حمله کنید. ولی "استهزای محمد " را نیز باید نشان دهید و انتقادکنید تا حداقل خودتان از اینکه آگاهانه حمله کرده اید از خود خرسند باشید. وگرنه حرفتان در پژواک صدای خودتان باقی خواهد ماند.
۶۶۱۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹٣
|
از : جواد امامی نسب
عنوان : توجیه ترور علیه آزادی بیان
نویسنده این متن چند بار تکرار می کند که از ترور علیه ازادی بیان دفاع نمی کند اما تمامی مقاله یک سخن بیش تر ندارد . : چون قدرت های استعمار گر و سرمایه دار و.. جنایت کرده اند؛ چوت جوامع اسلامی و مهاجران مسلمان از ستم سرمایه و... رنج می برند پس ترور علیه ازای بیان حق است.. رنج بردن از ستم سرمایه و استعمار و امپریالیزم و... قابل فهم است وقتی اعتراض متوجه نمودهای آن ها باشد نه علیه آزادی بیان و علیه یک نشریه چپ گرا. مارکس بارها بر نقد از خودبیگانگی مقدس؛ نقد مذهب؛ تاکید کرده ست رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه و.. بدون نقد مذهب تصور کرذنی نیست. می گویند چون قدرت های بزرگ جنایت کرده اند قتل روزنامه نویسان و فتوا علیه رشدی قابل فهم است. این دو عرصه چه ربطی به هم دارند؟ . نه روزنامه نویسان کشته شده و نه نویسندگانی چون رشدی وابسته یا نماینده قدرت های بزرگ بوده اند . اگر هدف اعتراض به جنایت قدرت های بزرگ بود به جای دفتر نشریه ها و جان نویسندگان اعتراض سمت دیگری می یافت . چون دولتمردان اروپاپی در یک خیابان از مردم تهی شده عکس تبلیغاتی گرفته اند پس میلیون ها تظاهر کنند در سرتاسر اروپا که برای دفاع از ادی بیان به خیابان ها امده به حساب نمی ایند ..از ان تظاهرات فقط ان چند دولتمرد مهم است نه مردم ..توجیه ترور علیه آزادی بیان تیری است که به سوی همه ما شلیک شده است . بعضی سطرها را از فیس بوک اقای سرکوهی برداشته ام
۶۶۱۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹٣
|
از : حمید آقایی
عنوان : آیا در شرایط کنونی نیز صحبت از تبعیض سیستماتیک مهاجرین در کشورهای غربی است؟
آقای برزویه طبیب، با شما موافقم که کشورهای استعماری و امپریالیستی بطور سیستماتیک کشور های تحت سلطه خود را استثمار و عقب نگاه داشته بودند. اما معتقد نیستم که اقلیت های مذهبی و مهاجرین در کشورهای اروپای غربی، البته پس از یکی دو دهه بعد از پایان جنگ جهانی دوم، بطور سیستماتیک و از طریق دولت های حاکم عقب نگاه داشته شده و مورد تبعیض سیستماتیک و از بالا هدایت شده قرار داشته اند.
دست یابی در صدِ قابل توجه ای از همین مهاجرین و فرزندانشان به مقامات علمی-فرهنکی و اجتماعی و حتی سیاسی بالا دلیل موجه و خوبی برای نظر من که فوقا آمد، می باشد و اظهار نظر شما را در این رابطه نادقیق و یکجانبه و احساسی می دانم.
البته بر این واقعیت نیز باید انگشت گذاشت که فرش قرمز نیز در برابر مهاجرین پهن نکرده بودند و با توجه عقب افتادگی ساختاری و تاریخی در زمینه های آموزشی و فرهنگی، مهاجرین برای باز کردن جایی و موقعیتی درخور در جوامع غربی می بایست چند برابر بیشتر از غربیان تلاش می کردند، و برای مثال اگر غربیان با سرعت ده متر در ثانیه می دویدند، مهاجرین می بایست با سرعت بیست متر در ثانیه بدوند تا جایی برای خود پیدا کنند این یک واقعیت است، چه خوشمان بیاید و یا دوست نداشته باشیم. و اگر بسیاری از مهاجرین تن به این تلاش مضاعف نداده اند تقصیر آن در درجه اول بر گردن عقب نگاه داشتن سیستماتیک مهاجرین نیست.
۶۶۱۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱٣۹٣
|