از : حافظه تاریخ
عنوان : آب در لانه مورچگان!
ای حضرات که از همه جا با خبر هستید و دانا و عالم بر تمام مطالب دنیا که برای طفره رفتن از تنها سوال من در این «تجلیل نامه» سر بصحرا کربلا میزنید و با حربه متداول «روشنفکران» مستبدین و گرفتار آمده به ایدئولوژی جزمی و با برچسب زدنهای ناروا تا مرا «مقید» سازید که از تاریخ حزب طراز نوین و وابسته به برادر بزرگ شوروی و اعمال کاربران کادر رهبری و تئوریسینهای استالینستی آن در ایران «اطلاعی» ندارم. و بقول شما مرا چه که در خصوص رهبران حزب طراز نوین «نظر» بدهم. البته ممکن است که تمام صفات حسنه و تمام معلومات بر شمرده در مورد آقای طبری صدق نماید و من بسیاری از آن را اطلاعی ندارم و ضرورت اظهارنظری در مورد آنان نیست.
تمام و تنها بحث من در اینست که در رابطه وطن دوستی آقای طبری مندرج در این «تجلیل نامه» در جای خوانده ام و در تاریخ هم ثبت است که واگذاری نفت شمال برفیق استالین چنین نظریه ای ایشان و حزبی که ایشان در کادر رهبری و تصمیم گیرنده خط و مشی سازمان سیاسی وابسته بشوروی بودند، مطرح بوده است. این نقل قول از روزنامه مردم «ما به همان ترتیب که برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و بر علیه آن سخن نمیگوییم، باید معترف باشیم که دولت شوروی در ایران منافع جدی دارد. باید برای اولین بار و آخرین بار به این حقیقت پی برد که نواحی شمال ایران در حکم حریم امنیت شوروی است… عقیدهی دستهای که من در آن هستم این است که دولت به فوریت برای امتیاز نفت شمال به شوروی و نفت جنوب به کمپانیهای انگلیسی و آمریکایی وارد مذاکره شود…». در مورد صحت این نقل قول شما هیچ احتیاجی بدانستن اینکه سوال کننده «خانم» بوده و یا «آقا» ندارید. جوابش دو راه است که
یک ـ بفرمائید در صحنه سیاسی ایران چنین نظریه از جانب ایشان و حزبی ایشان تئوریسین آن بوده اصولآ مطرح نشده و در جهت دادن جو سیاسی ایران رل اساسی بازی نمیکرد و منکر وجود حزب طراز نوین با صدرنشینی ایشان در ایران باشید و یا اینکه دوم ـ این موضوع صحت دارد ولی بنظر شما بلحاظی «شامل مرور زمان» شده و احدی را اجازه نیست در مورد آن حتی پرسش نماید. هر دو نوع جوابتان برایم کافیست.
آنهائیکه در باطلاق دگم استالینستی و مائویستی و در مرداب کیش شخصیت پرستی فرو رفته و مرا بباد سرزنش بی اطلاعی میگیرند، باید بدانند که در باره واگذاری نفت شمال بشوروی خونهای زیادی ریخته شد از جمله که مرحوم محمد مسعود «خونش» را در مخالفت علنی با این گرایش نوکرمآبانه برزمین ریخت (مقالات روزنامه مرد امروز). بروید تاریخ نوشته شده غیر حزبی و دیکته نشده را مطالعه نمائید تا درستی بیان مرا پیدا نمائید و مرا حواله «نوشته یک مامور امنیت شیخ شاه پرست» نکنید که برازنده خودتان است.
در مورد تک تک نظریات سخن بدرازا خواهید کشید. خصوصآ «علاقمندان» به لفافه گوئی در اینجا و آنجا سخن برشته تحریر درآوردیده اند و در جواب سوال تاریخی من فقط جملات را بسبک دادائیسم ردیف نمود که از مطلبش نه خود وی قادر بفهمیدنش است و نه دیگران «فیضی» از آن خواهند برد. و در جواب آن یک که من هرگز چکمه استالین را بپا نمیکنم که تا بدانم که او از چه راهی عبور کرده است. من اصولآ کفش اندازه پایم را مورد استفاده قرار میدهم که نه چکمه است و نه نعلین.
من در سوالی که در کامنت اول مطرح کردم و ایمان بدرستی و صحت آن دارم بکسی نه توئین و نه سخنی ناروا گفته نشده است و اصلآ در مورد «بتی» که شما از آقای طبری ساختید بداوری ننشستم. داوری نهائی در مورد عناصر و مبارزان بازیگران صحنه سیاسی ایران تاریخ بعهده دارد و نه من و نه شما. با توئین و سرزنش و بیداد نمیتوان تاریخ را فریفت. مطمئین باشید که من خود واقفم که بدانجا رسید دانش من که بدانم همی نادانم و ضرورتی برای یادآوری آن هم از جانب افرادی مثل شما نیست.والسلام
۷۴۱٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : آزاد سیروانی
عنوان : داوری
خلاف آنچه می گویند،تاریخ دادگاهی بس کاهل است.سر نوشت های مظلوم یا در غبار نسل ها برباد میشوند و یا به درازی قرون، هنوز زمانه بر آنان عبوس می نگرد. تاجداران دشنه بر کمر از دور دست سده ها، همچنان زیور عدالت بر سینه دارند و بریده سران آموی و خوارزم و پارس و شام را چنان بر سر آمد که گویی هیجگاه در این جهان نبوده اند.اما زیر این آسمان ،اگر نشانی از نوادگان دادجوی زمین نمی ماند، نهر آمالشان ازجانی به جانی واز نسلی به نسلی می رود. درخت میروید و بذر به فراموشی می گراید. دریغا که این بزرگمرد عرصه ی اندیشه هم در آرواره های کینه ی ارتجاع به چنان کیفری عفریتی گرفتار شد که اکنون به کام شکنجه گران، اختر بلند او در هاله ای از نسیان و ابهام و حتی دشنام فرو مانده است.سرنوشت ها، توپ چوگان نیستند که از کنار بتوان اوج و فرود آنها را داوری کرد.باید درلهیب حوادٹ زمان و کوره ی رویدادهایی که سرنوشت ها رقم زده است، به داوری عیار آنها پرداخت.
-- داوری--
اگر میخواهی مرا داوری کنی
کفش هایم را بپوش
وراهی را که من آمده ام بپوی
عبور کن از تمام تالاب ها و وکوههایی که من پیموده ام
درد هایم را تجربه کن
و زجر ها و ماتم هایم را بکش
شادی هایم را بیازمای
وسالیانی را که پشت سر نهاده ام ببین
بر هر سنگی که شکسته ام فرود آی
وانگاه برخیز و تمام راهی را که پیموده ام نظاره کن
سپس به داوریم بنشین...
" این قطعه اقتباس از متنی آلمانی است که متاسفانه نام نویسنده اش را نیافتم"
۷۴۱٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : محمود رفعت
عنوان : به حافظه تاریخ
با عرض پوزش از مدیران محترم اخبار روز ..برای مزاحمت مجددم..
جناب حافظه تاریخ..
چنین نامی را برای خود انتخاب فرموده اید :حافظه تاریخ ،بنا براین ما و دیگرانی که نوشته ها ،نقطه نظرات شیاسی،اجتماعی و خصوصا تاریخی شما را میخوانند متوقع هستند با حقایق بیشتر و فرضیات کمتری ،روبرو شوند..
از لابلای کلمات شما دانش و اگاهی شما نسبت به امور هستی و نوع " عینکی " را که به چشم دارید برای نگاه به "جهان و هستی" بما و خواننده بخوبی انهم ، عریان و واضح نشان میدهد.
چنین ادبیاتی را بکار بردن در باره مسائلی از این دست و اشخاصی از این دست که بعنوان نویسنده ئی توانا در تاریخ عصر حاضر ایران ثبت شده است ،در خور یک ایرانی متمدنی که ادعا میکند از تاریخی کهن و فرهنگی پر بار و غنی ،برخوردار است...نیست هموطن گرامی...
کینه ورزی را بسط دادن و بدروغ و افترا که نتیجتا به خدعه و فریب خطم میشود،امروز هیچ گره ئی را از زندگی تباه ما ایرانیان باز نمیکند هموطن...شما ان مرد بزرگ و نازنین را نمیشناسید ، که اگر میشناختید و ذره ئی از او میدانستید هرگز..هرگز چنین کلماتی از این دست را بر کاغذ نمیبردید!
من اقا نزدیک به هشتاد عمرم میگذرد..منتظر ان میهمانی هستم که هر دم از راه خواهد رسید،توصیه ئی میکنم بشما هموطن گرامیم....یکی دو تا از اثار ان بزرگوار را بخوان..اشعارش را گوش بده بصورت کاست موجود است..تهیه کن..کمی بیشتر خود را به او نزدیک کن و بشناس او را..که اگر به دل او پی ببری خواهی دید که چه گوهر گرانبهائی در دست گرگ های وحشی خمینی پاره پاره شد..که مملکت ما پاره پاره شد و نه یک "طبری"..وطن..پاره پاره شد.
مدیران محترم اخبار روز ببخشید از مزاحمت
۷۴۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : محمود رفعت
عنوان : به: حافظه تاریخ
نویسنده :حافظه تاریخ...
اقا / خانم حافظه تاریخ با سلام به شما و هموطنان دیگر..
ذکر منابع ذکر شده در نوشته ئی لازم است چرا که بعنوان " سند " معتبر در بحث درستی خود را بمعرض دید و فهم خواننده ،میگذارد.شما منبع گفته خود را ذکر نکرده اید
رشته تحصیلی و مورد علاقه ان مرحوم فقط و فقط ادبیات ، فلسفه و شعر و هنر بود.
نوشته شما هموطن گرامی نشان میدهد که اطلاعات شما در مورد ان مرحوم و حزبی را که در ان فعالیت میکرد ،بسیار کم و ناچیز است.
شما نوشته های یک مامور امنیت نظام اسلامی ایران را که بعنوان "یک اثر تاریخی..تبدیل به کتاب شد!! در این جا کپی برداشته اید و بعنوان ..گفته های شخصی که در قید حیات نیست..بیان میکنید و ادعا میکنید که " او چنین نظریه ئی را بیان داشته است.
این شیوه نظر و اعتقاد ،انهم نسبت به شخصی که در قید حیات نیست تا از خود دفاع کند..نه بر موازین اخلاقی ست،نه بر موازین انسانی ست دوست گرامی..به زبان شیرین فارسی:ناجوانمردانه است!
اشعار و اثار ادبی و تاریخی اجتماعی او در دانشگاه های بزرگ غرب و اروپای شرق هنوز تدریس میشود..
اقا یا خانم گرامی ..شما هیچگونه اطلاعی در باره ان مرحوم و زندگیش و مبارزاتش ندارید! ایا اشعار او را شنیده اید و یا خوانده اید..گوش داده اید؟
یکی از هزاران ،بقول کسروی نازنین...پریشانی های ملت ایرانی هم ،درست این شیوه و مرام ماست در باره مسائل و امور مملکتمان...هر کسی از هر جائی هر چیزی را که شنیده است و خوانده است در بست به دیگری منتقل میکند...در حالیکه قدم نخست کنکاوش و تحقیقات شخصی ست و پی بردن به حقیقت مطلب!..ما قومی هستیم دهان بین!
۷۴۱۷٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : نگاه از «روزن تنگ»، نگاهی یک سویه و انحرافی!
”حافظه تاریخ“ خود را فردی منصف می داند، اما به گفته طبری، نگاه از «روزن تنگ»، اگر آگاهانه است، کینه توزی و اگر ناآگانه، لااقل نشان بی انصافی! در همین نوشتار نیز پاسخ شخص طبری به این بی انصافی ذکر شده و نیاز به تکرار نیست.
”حافظه تاریخ“ منبع نقل قول را طرح نمی سازد، آیا این برای شناخت سرشتِ برخورد کافی نیست؟!
احسان طبری احساس و عاطفه انسانی- میهن دوستانه خود را نسبت به «سرزمین ما ایرانیان» هنگام بازگشت چند دهه از مهاجرت سیاسی در بخش ”بازگشت“، در مجموعه ”از دیدار خویشتن“ که به صورت پ د اف در www. tudehiha.com انتشار یافته است، چنین ترسیم می کند: «باری شراره انقلاب بالا گرفت ... و من با شگفتی دیدم که زنده ام و ... در هواپیما عازم ایرانم: ”این که می بینم به بیداری است یا به رب، یا به خواب!“
پس از سی سال، تهران تهرانِ سال ۱۳۲۷ نبود. ... ولی احساس من این بود که به سنـگـر تـاریخـی خود برگشته ام. به قول گُته: ”این جا من انسانم، و باید در این جا زیست کنم. ... باید در سرنوشتِ مردمی که گوشت از گوشت و خون از خون و زبان از زبان و جان از جانِ آن هاست، شرکت جست و در بد و نیک و داد و یا بیدادِ زمانه ای که بر این انسان ها (که باشندگانِ گورگاهِ پدران ما هستند) می گذرد، هم نوا بود. میهن، در این حالت برای من تماماً یک ”تجلیِ فلسفی“ اجرایِ وظایفِ بشری خود در این گوشه ی جهان بود که به من تعلق دارد و دستِ بی رحمی که مرا از آن رانده بود، اینک به دستِ توانای مردم کوتاه شده بود و مرا به آنان بازگردانده بود.
درود بر تو ای دماوند! هنوز آن جا با تاجِ سپید خود ایستاده ای! ای فرشته ی صدفین که هزاره ها تماشاگرِ جنبشِ ماده ی جان دار و بی جان در دو سوی خود بوده ای و هستی ... اینک من، فرزندی که با موی سیاه و دلی از امیدها سپید رفتم، و اینک با موی سپید و دلی از غم ها سیاه باز آمدم. با او آن چه می خواهی بکن که اینک بار دیگر به عتبه بوسیِ بارگاهِ جاویدانت آمده است و چنتایی ناچیز از آزمون بر دوش و سرمایه ای کوچک از عمر در چنتا دارد. ...».
۷۴۱۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : آرمان شیرازی
عنوان : افسوس که "حافظه تاریخ" در پس پرده نهان گشته, سخن می گوید! (استفاده از نام های بی نشان, تنها بدلائل امنیتی در خور فهم و پذیرفتنی ست.)
هم میهن گرامی, خانم یا آقای "حافظه تاریخ", آیا باورتان اینست که حتی یک انسان را میتوان یافت که کامل و بی لغزش باشد؟ اگر مذهب-آلوده نیندیشیم, می بینیم که همه ی انسان ها (بدون استثنا) مجموعه ای از نقاط ضعف و یا قدرتند. داوری ما آنگاه رواست که برآمد کلی زندگی یک انسان را با سنجش کارهایش پیش رویمان بگذاریم. داوری های شتابان با برشماری یک یا چند نقطه ضعف (بدون هم-زمان-سنجی آنها با نقاط قدرت هر انسان) ره به انصاف و عدالت نمی برند. جای احسان طبری را کارش, که بخش ارزشمندی از فرهنگ و تاریخ ما ایرانیان را بنمایش میگذارد, تعیین می کند نه معیارهایی که بر بنیاد این یا آن نگرش برگزیده می شوند. شوربختانه, بسیاری از هم میهنان ما هستند که گداخته و "منزه" زندگی می کنند اما هیچ روشنایی به پیرامون نمی بخشند.
با ارج و دوستی
۷۴۱۷۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : احمد میرزا
عنوان : "نادره کار"ی که او بود
در محاصره ی کوتوله ها و حشرات الارض و راهزنان و پارازیت های تاریخی، آموزگار، مشعلدار و رهنمون جویندگان " حقیقت" بود. اورا چونان گالیله به استغفار و انابه وا داشتند و جانش را فرسودند اما ندانستند که می گوید "با اینحال می چرخد"و در آستانه ی صدسالگی اش صدایش جوان می شود تا بخواند: ای نقش های اسلیمی. از رگه های آهن وشریان های طپنده! در این پویهء شگرف انسانی چه بسیار انفراد حقیقت را دیده ایم ؛ و سراپا گوگرد جان ما شعله شد--زیرا از گپگ های تباهی بیزاری جستیم . آنچه یک روز واژه یی همه فهم بود امروزطلسمی است لعنت شده از خون و رنج در صندوقه ی سینه ی ما. و این ابرها از کوه سنگین ترند و هنوز یکی نگذشته، انبوهه یی سیاه تر پدید می شود.
۷۴۱۶۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : باران آذر مینا
عنوان : تراژدی احسان طبری
احسان طبری اندیشمند ی بود که در زمینه های فلسفی و نگارش تاریخ اندیشه ورزی در ایران کارهای در خور توحهی دارد . اما ار نظر سیاسی استالینیستی پیرو شوروی بود .پس از انقلاب همه ی توش وتوان فکری خود را در راستای دفاغ از خمینیسم ، خط امام و جمهوری اسلامی وتوجیه آن بکار گرفت . پس از دستگیر زیر فشارهای طاقت فرسای تیم بازجویی به سرکردگی حسین شریعتمداری درهم شکست و او را وادار کردند در تلویزیون ودر کتاب کژراهه به همه ی باور های خود پشن پا برند و اسلام بیاورد .او سرانجام در تنهایی و حصر در گذشت. سرنوشت تراژیک احسان طبری باید درسی شود هم برای روشنفکران و هم برای سیاست پیشگان .برای روشنفکران که اضولی مانند دفاع از آزادی ها ، حقوق انسانها و انسان دوستی را به پای این یا آن سیاست و ایدئولوژی قربانی نکنند وبرای سیاست پیشگان که هیچگاه با نیرو های ارتجاعی ( جه دینی و چه غیر دینی ) هم پیمان و همراه نشوند (حتا برای نبرد با امپریالیسم.)
۷۴۱۶٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : اگر ایرانی نیستید و طرفدار دول بیگانه هستید، لااقل انسان آزاداندیش و منصفی باشید!
ممکن است تعریف و تمجید همه طرفداران و از جمله نویسنده این «تجلیل نامه» در حد افراط «کاوه»ی و همه «اشارات» در مورد آقای طبری صادق باشد. ولی من فقط بیک نکته نادرست و واهی در این تجلیل نامه اشاره میکنم. نویسنده محترم نوشته؛ «طبری میهن دوستی دلباخته بود. ولی این میهن دوستی با مردم دوستی آمیخته بود و دلش همیشه برای رنجبران، تهی دستان و نفرین شدگان این سرزمین می طپید».
بگواه تاریخ، فهم «میهن دوستی» طبری را از زبان خود وی بشنویم؛ «ما به همان ترتیب که برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و بر علیه آن سخن نمیگوییم، باید معترف باشیم که دولت شوروی در ایران منافع جدی دارد. باید برای اولین بار و آخرین بار به این حقیقت پی برد که نواحی شمال ایران در حکم حریم امنیت شوروی است… عقیدهی دستهای که من در آن هستم این است که دولت به فوریت برای امتیاز نفت شمال به شوروی و نفت جنوب به کمپانیهای انگلیسی و آمریکایی وارد مذاکره شود…». این بیان کسی است که در مخالفت با ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران «آلترناتیو» ارائه میدهد.
از جمع اینقبیل عوامل بظاهر «لغزشهای موقتی ضد منافع ملی» کودتای ننگین دربار ـ ارتجاع درون و بکمک نیروهای ضد آزادی و ضد انسانی دول قدرتمند نظامی اقتصادی جهان موفق گردید. سهم «طبری» ها در این ماجرا تا چه اندازه است نه من و نه آقای عاصمی بعلت عدم دسترسی کافی بمدارک و شواید تاریخی نمیتوانیم حکم صادر نمائیم و در چنین تجلیل نامه نمیتوان کسی را «تبرئه» کرد. امروز حاکمیت آخوندها در ایران بدون زمینه سازی و کمکها ی «بی شائبه» این چنین طرز تفکر ضد سوسیالیستی و وابسته بدول خارج ممکن نبود.
۷۴۱۶۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹۵
|
از : آرمان شیرازی
عنوان : "به سیر سالها (احسان) تدارک دید آن "آن" را"!
هم میهن ارجمند، آقای عاصمی، درود و سپاس فراوان بر شما!
نوشتار بهنگامی بود که بار امانتش را تا اذهان خوانندگان بر دوش کشیدید. براستی هم که تبهکاران اسلام-باور و سرمایه-ستایان غارتگر میدانستند که اگر چنین چراغی را فروزان و گردنده، رها بگذارند، شب-پرسه ی پنهانی شان را برملا خواهد کرد (برای نمونه، نگاهی به آنچه در مناظره های ایدولوژیک گفته شد بیندازیم). بیجهت نبود که در "توبه نامه" برایش نوشتند که در مناظره ها "اذهان جوانان را به گمراهی" کشانیده بود! اکنون که خوشبختانه پلیدی فرو-سوزان ست, در پرتو روشن اش به نیکی پیداست که او "از همان آغاز ره، عزم سفر را جزم" کرد و با اندیشه ورزی، پژوهش در تاریخ و پرورش ادبیات کشورمان، "آن جاودان را در جهان خود پدید" آورد و در "آنی", که بیدارستان اندیشه ی انسانی بود، جاودان, بر جا ماند!
۷۴۱۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣۹۵
|