از : masoud memar
عنوان : حضور آقای حمیدی
تصویری که شما ارائه دادید در واقع از یک سیاست آرمانگرائی نشأت گرفته است ٬ این نوع نگرشها اصولأ دنیا و جامعه را دوقطبی میبیند و تمامی رفتار و گفتار انسانها را در خدمت یکی از دوقطب مقابل طبقه بندی میکند ٬ سیاست آرمانگرایانه دارای وجوه مشترکی هستند چه کاپیتالیست باشد چه کمونیست چه داعشی باشد چه سکولار چه فاشیست باشد چه معتقد به جهان وطنی باشد در درجه نخست زمین بازی را پی ریزی میکند که دو تیم خیر و شر یا دوست و دشمن یا مومن و کافر یا مستکبر و مستضعف و ... با هم مبارزه میکنند و لاجرم انسانها بنابه رفتار خود به خودی و غیر خودی تقسیم میشوند مانند سیاست آرمانگرایانه حزب توده که با « نبرد که بر که » تئوریزه کرد و امثال خمینی که او را در طبقه خرده بورژوازی جا داده بود را خودی دانست و دولت بازرگان را که بعنوان لیبرال بمثابه جاده صاف کن برای امپریالیسم طبقه بندی کرده بود را غیر خودی دانست . در مقطع انقلاب نیز کسانی بودند که با دیکتاتوری سلطنت پهلوی یا اصولأ با سیستم سلطنتی مخالف بودند اما به دلیل نبود زیرساختهای دمکراسی در جامعه فروپاشی سیستم موجود را یک فاجعه میدانستند از جمله خود بازرگان که معتقد بود بجای باران سیل آمد ویژگی باران برای انسانها ٬ شکوفه و کشت پر محصول را به ارمغان می آورد اما سیل سهمگین ٬ ویرانی را باعث میشود . بله آقای حمیدی همه این افرادی که نام بردید در خدمت و بزک کننده حکومت نیستند بلکه در بطن جامعه بسته به توان خود کار میکنند و تأثیر خود را در رشد جامعه میگذارند . اصولأ پایه ریزی جامعه مدنی و فرهنگ دموکراسی در زمین بازی یکطرفه و خفقان شکل میگیرد و محصول کنشگران مختلف در همین راستا قابل بررسی است که در صورت نبود و سکوت آنها که شما بند نافشان را به نظام نسبت دادید ٬ زمین مساعدی نیز بوجود نمی آید که خلأ حکومتی بعد از برچیده شدن را پر کند. متأسفانه ادبیات اکثر اپوزسیون نظام سلطنتی از مذهبیون تا مارکسیستها چون نوشته غربزدگی آل احمد مشترکأ ضدغرب بود رژیم را نوکر غرب میشناخت از سوئی هر جریانی نیز با نگاه خودی و غیر خودی آن زمین مساعد برای دیکتاتوری نوین را فراهم ساخت. با به محاق رفتن اپوزسیون بیش از سه دهه است که این بار سنگین را کنشگران مدنی و جامعه بدون احزاب بدوش کشیدند و به تبع آن فرسایشی و پرهزینه بوده است. اگر امروز انصار حزب الله چنان دستش باز نیست که بطور علنی سینه چاک کند و مسئولیت اسیدپاشی در اصفهان و بالا رفتن از دیوار سفارت عربستان را بعهده بگیرد وجود این زمین بازی است که امثال دولت آبادی ها و مصاحبه کنندگان با ظریف و اسکار آورندگان در مسطح کردن آن زمین سنگلاخ در آن سهیمند .
۷۵۴۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : تجربیات اوین با برادران!!
با پوزش از اخبار روز جهت مزاحمت مجددم..
کسانی که امروز در پشت کلمات و واژه های اجتماعی / سیاسی سعی در اثبات ایدئولوژی مخرب "تعمیق انقلاب" سوسیالیسم خود ساخته! حزب و فلسفه شخصی رهبری ان...درتاریخ جنبش های ازادیخواهی و استقلال کشور ،میکنند..و امروز در اروپای مهد ازادی و رفاه نشسته اند..چنانچه یک روز در زندان مخوف اوین با برادران مسلمان پاسدار،گذرانده بودند و پذیرائی میشدند..امروز سفسطه بازی و فلسفه بازی ..هرگز مرامشان نمیبود..
برای بدست اوردن شرافت و حیثیت مملکت از دهان خون الود گرگان ،هیچگونه راهی وجود ندارد جز پرداختن بهاء...
در دو راه باید سرو جان داد: وطن و برادر!
اگر تمام این اسامی که اقای حمیدی نام بردند..و بیش از اینهاست هم..برای حکومت مستبدان و خونخواران و غارت گران وطن ما ،خطرناک بودند و برای حاکمیت و منافع انگلستان و ایالات متحده (سران دزدان و مافیای بین المللی) خطری محسوب میشدند،مانند مرحوم فرخزادها..مختاری ها..پوینده ها..بختیار ها..و..و..دیگر جان باختگان در راه این مملکت..تا بحال هفتاد کفن مانند انها پوسانده بودند..اما اینها با حاکمیت "لاس "زدندو میزنند.حکومت هم کاری بکارشان ندارد..میگوید:
گلیمت را از حد خود دراز تر مکن..کاری با شما نداریم..
این بازی عیان است امروز در بین سازشکاران و دلباخته گان مقام و ثروت و رفاه و لذت !
در خارج از ایران هم..صد ها دوجینش را هم دارند..
۷۵۴۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : سیامک شاملو
عنوان : خطاب به بابک حمیدی حمیدی
یکسری از فرمایشات شما کاملاً درست هستند خصوصاً انتقاد شما به نویسنده آقای لادن بسیار بجاست و قابل فهم. من هم با شما درد مشترک دارم وقتی انگشت شک و تردید روی "فرهیخته "بودن مردم ایران گذاشتید. گویا نویسنده خواسته کمی شوخی بکند یا متلک بیاندازد یا شاید خواسته به اصطلاح عامیانه زیر بغل مردم هندوانه بزرگی بگذارد. من هم در کامنت زیر به ایشان انتقاد کردم که گویا نمی بیند که اکثریت مردم ایران ناآگاه و بیسواد و اسلام زده هستند که زندگی زیربار ظلم و ستم را زیر لوای فرهنگ عربها که با اسلام به ایران آمده به جان خریدند و هرگونه خفقان و پا گذاشتن روی حقوق بشر خودشان را تحمل میکنند ولی جیکشان هم درنمیاید چونکه رژیم دیکتاتوری ملاها جامعه را چنان امنیتی و پلیسی کرده که مردم بسیار میترسند. ترس هم که میدانیم کُشنده خیلی از چیزهاست مثل کشتن خلاقیت و نبوغ حتی در قشر هنرمند و روشنفکر جامعه. وقتی که آدم میترسد آزادی بیان داشته باشد مبادا زبان سرخش سر سبزش را بباد دهد یا با یکسری مشکلات و درگیریها روبرو شود ناچاراً تن به سازش میدهد امثال اصغر فرهادی. انتقاد شما را نه فقط به ایشان بلکه به خیلیهای دیگر که لیست زیر شما را طولانی تر میکند من هم دارم. آقای فرهادی که بهتر میداند دادن جایزه اسکار به فیلمش جدائی نادر از سیمین بیشتر جنبه سیاسی امریکا را داشته و شیطانهای هالیود خواستند شاید از او چشمه امیدی و فردی معترض به اوضاع جامعه بسته ایران اسلامی بسازند. ولی جای سوال باقی میماند که ایا کسی که اجازه کار در سیستم مزدوری و سرسپردگی رژیم آخوندها را دارد این خودش بنوعی سازش و کنار آمدن با رژیم نیست؟ میگویند وقتی که در حکومتی آزادی بیان نیست هنرمند مجبور به استفاده از زبان هنری میشود که نیش مار سانسور دستگاه حاکم متوجه اش نشود. ولی میبنیم که در آثار فرهادی کمتر زبان هنری استعاره یا مخفی هست و از تعهدی یا اعتراضی نسبت به اوضاع اسفبار حاکم در جامعه ایران با حکومت ملاها خبری نیست یا کمتر به چشم میخورد در مقایسه با کارهای انتقادی کارگردان متعهد جعفر پناهی که ممنوع کارش کردند ولی آقای فرهادی بدلیل بیخطری هنرش برای رژیم هنوز اجازه کار دارد. سوال من همین است که سکوت در برابر تبعیضات و هزاران مشکلات موجود در جامعه ایرانی اسلام زده را چیزی غیر از سازشکاری با رژیم ضد ایران و ایرانی میشود رویش نهاد؟ بهتر نیست که آقای فرهادی حداقل در مصاحبه های خارجیش اشاره کوچکی هم به خفقان و سانسور حاکم بر ایران و بر کار هنرمندان ایرانی بکند؟ شما نمیتوانید در منجلاب و مرداب اسلامی ایران زندگی بکنی و آنوقت انتظار داشته باشید که باور کنیم هنرمند متعهد و معترضی هم هستی و برایت دست بزنیم و هورا بگوییم. حداقل چپهای روشنفکر را نمیتوانی گول بزنی! ولی شاید بشود امیدوار بود که فرهادی هم در آینده از فاز سازشکاری اش بیرون بیاید و روشنفکر شود و مثل محسن مخلباف که در اوایل کارش تا خرخره در اعتقادات اسلامی اش فرو رفته بود ولی الان از مخالفین و مبارزین بر علیه اسلام و حکومت ملاها شده. روشنفکر شدن هم یک پروسه طولانی است و راه را بر روی یکسری زود نبندیم و شاید احتیاج به زمان بیشتری دارند تا آگاه و مثل شما جناب بابک حمیدی حمیدی دانا شوند. فرهادی که حتی نمیتواند رابطه معمولی یک پدر با دخترش را در فیلمش نشان بدهد بدلیل ممنوعیت تماسها در اسلام و نامحرم بودن هنرپیشها به یکدیگر، زنانش را با حجاب اسلامی جلوی دوربین میبرد و صدای آواز خواندن یک زن در کشورش ممنوع است و موسیقی و کنسرتهای موزیک را ممنوع میکنند و میلیونها معتاد و کودکان کار دارد ولی از کار کردن با هنرمندان غربی در غرب لذت میبرد. ایا واقعاً نباید به حالش گریه کرد که مردک این چه بازی است راه انداختی که صدایت را بر علیه شرایط ناهنجار در حکومت ارتجاعی اسلامی بلند نمیکنی و ادای نقش کارگردان بزرگ بودن را هم میخواهی در بیاوری؟ تعهد هنرمندیت نسبت به اوضاع دردناک جامعه ات کجاست که قرار است هنرمند آیینه جامعه اش باشد و نشان دهد که مردم چه زجری میکشند. شاید لازم است یک عینک دستش بدهیم تا اوضاع دردناک ایران را بهتر ببیند. آقای حمیدی عزیز چرا از کارگردان خوب امیر نادری ننوشتی که در اوایل انتخابات از ریاست جمهوری قالیباف شهردار تهران حمایت میکرد که مردک چماقدار خودش گفته روی موتور می نشسته و سر زنان بی حجاب چماق بلند میکرده و مخالفین رژیم را کتک میزده. یا باید روی کار "روز واقعه" بهرام بیضائی سرپوش گذاشت که برای صحرای کربلای امام حسین نوشته؟ یا مجید مجیدی کارگردانی که کاسه لیس رژیم از آب درآمد و فیلم محمد رسول.. را ساخته که بنیاگذار دین ارتجاعی اسلام است و پدر تهاجم با زور شمشیر به ایران بوده و دستش به خون میلیونها ایرانی آغشته است. شما آقای لادن وقتی حتی در بین روشنفکران ایرانی کمتر آدم فرهیخته و آزاده پیدا میکنی که خودش را به حکومت اسلامی نفروخته باشد دیگر چه انتظاری از اکثریت مردم بیسواد و ناآگاه ایرانی داری که بفهمند در چه حکومت جنایتکار ضد ایرانی دارند زندگی میکنند و برای خواسته حقوق خود یقه سران رژیم ملاها را بگیرند؟ ساده لوحی تا چه حد؟ نه بزرگنمائی الکی مردم ایران لازم است نه کوبیدنشان به خاطر جهل اسلامیشان، بلکه واقعیتها را باید شفاف ساخت که روشنفکران ایرانی کار سختی با این ملت کم فرهنگ ایرانی اسلامزده که داریم در پیش رو دارند. دلتان به قیام این مردم به این زودی خوش نباشد و وعده سر خرمن ندهید آقای لادن!
۷۵۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : بازی با کلمات و گذراندن وقت و از دست دادن حیثیت جهانی..بس نیست اقایان؟
اقایان البرز و امیر ایرانی و..و اقایان مبارزه در راه ازادی و استقلال و شرف مملکت و توده مردم ..نداشتن کودکان خیابانی..فحشاء ابروی جهان:زنان بی پناه...فقر و اعتیاد ثروت ملی مملکت: جوانان..پایان دادن با غارت ثروت توده....ویرانی طبیعت و منابع مملکت: حضرات یک راه دارد :
از جان گذشتن..از قید خوشی و لذت زندگانی گذشتن...مانند زنان اذربایجان با لباس مردانه برای اسقلال کشور اسلحه بدست گرفتن در تاریخ مشروطه ایران..
لاس زدن با حکومت ملایان ۴۰ سال است از طرف شکاکان :
بدهم یا بگیرم..تجملات یا زندان و مرگ.....
در میان همان "فرهیختگانی " که نویسنده نام برده است..ادامه دارد..ببینید اقای نویسنده حتی کلمه ئی در این جدل و بحث اظهار نظر نفرموده اند..در قدم نخست باید ما ایرانیان دشمن سرسختمان "من..خودپرستی و بزرگبینی"" از خود بزدائیم اقایان...
امروزه مد است یک سری کلمات قلمبه سلمبه اموخته ایم و مرتبا هم درمورد هر ..هر مقوله ئی بکار میبریم..بازارش در ارشیو همین سایت بسیار است برای دیدن..
۴۰ سال است بازی با کلمات..دلو روده جملات و واژه های علمی..ادبی..سیاسی..اجتماعی را بیرون اوردن و لاس زدن..بس نیست؟
کشور تباه و ویران گشته است.
شما اقای حمیدی..خواهش دارم قربان..ده نکته بگوئید
اجازه ما دست شماست هموطن گرامی
۷۵۴۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : به آقا البرز...
گاهی وقتا لازمست زبان بکام بگیریم و فکر کنیم که،حتما چیزهایی هست که نمیدانیم!
به گمان من،افراد اجتماع بنا به منطق فطری و اکتسابی و شناخت و تحلیلی که از مناسبات جاری دارند،قائده بازی خود را تعریف می کنند؛پس ایرادی ندارد که تعریف جامع و قابل قبولی از "قاعده بازی" وجود ندارد،چرا که هر بازیِ یه قائده ایِ دارد و هر قائده ای یه رسمی،هر رسمی یه راهی و هر راهی یه روشی،چیزی که جای ایراد دارد توجیه و گریز و عدم پذیرش عمل است و عذری که بدتر از خطاست،پس ناگفته پیداست که بحث فرهادی نیست، بحث فکر و فعل و عملیست که با حس و منطق* من یکی همخوان نیست،یعنی نه توی کَت من میره،نه من اجازه میدم که طرف کلاه از سرکچلم برداره و با وقاحت به ریش بی ریشه ام بخنده و عکس یادگاری بگیره؟!
بنابراین حداکثری که نگاه کنیم،حداکثرش اینکه فرهادی خطیبِ و من مخاطب،،خطیب و مخاطب نسبت بهم وظایفی دارند،خطیب شاید آگاهانه اشتباه کند تا میزان درک و توجه مخاطب را بسنجد،خطیب شاید شعور مخاطب را دستکم یا نادیده بگیرد،ولی این وظیفه مخاطب است که هوش و گوش جانش را متوجه کلام و عمل خطیب کند تا با او به درک یا عدم درک متقابل برسد؛وگرنه خطیب،مخاطب را تلکه میکند و مخاطب سیبل خطیب را می رباید و این به ریش آن میخندد و آن به ریش این!
باور نداری به خطیبان و مخاطبان جامعه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی امت و ملت ایران نگاه کن و فکر؟!
مطلب آخر...
من هم با نظر آقای لادن موافقم که مردمسالاری،یک شعار نیست،بلکه یک پروسه و یک سیستم است...،ولی برپائی حکومت مردمسالار کجا و ما کجا،درجامعه ای که بنا به فرمایش آقای لادن به آمادگی ذهنی و کثرت گرایی نیاز دارد و بنیان های چارچوبی آن باااااااااید برپااااااا شود،شنیدن فرمایشاتی از این دست بیشتر شبیه مزاح صبحگاهیست که مایه تکدر خاطر آدمی می شود!
باقی بقای شما و ایران و ایرانیان و آنهایی که برای بقای ایران از نام و نان و جان خود گذشتند.
*طنز قضیه سقوط نادر و تباهی سیمین در اینکه سیمین میخواد از نادر جدا بشه،اونوقت فرهادی اسم فیلم و گذاشته جدایی نادر از سیمین،بنظر من این سوتی و گاف فرهادی را باید در گینس ثبت و سند بزنند.
پ.ن.
خانم معصومه افشار نیا.
خانم فرزانه راد منش.
در مورد کامنت شما،یکی دو نکته هست که باید بگویم،اجازه دارم؟
۷۵۴۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱٣۹۵
|
از : امیر ایرانی
عنوان : خواستن "تن به خاک سپردن" ؛ قاعده بازی خطرناک ومشکوک
در این نظر همچون نظرات گذشته، آقای بابک حمیدی حمیدی یک شأنیت محاکمه کنندگی برای خود قائل شده است! که باید گفت: که این شأنیت قائل شدنهای اینچنینی یکی از بلایای روند تحولخواهی در این صدوچند ساله اخیر در این سرزمین بوده! کی و چه وقت این شأنیتِ محاکمه کنندگی دیگران تمام می شود خود حکایتی است؟! آنجا که ایشان می آورد:« اینان اگر نخبه و روشنفکر بودند که تن به خاک می سپردند و تن به قاعده بازی فساد و تقلب و دروغ نمی دادند» باید گفت: یکی از ایده های وحشتناک در این سرزمین آنهم در روند تحولخواهی همین خواسته ی دور از خرد و مشکوک:" تن به خاک سپردن"، و کشته شدن و جامعه را از نیرو هایی خاص تهی کردن بوده و هست! که استبداد های حاکم؛ یکی از آرزو هایشان همین بوده که دیگران به مرحله ای برسند که " تن خود را به خاک بسپارند" و تنها همین قاعده بازی رافقط یاد بگیرند وبس! و .... وقتی ردیف کردن های جناب بابک حمیدی حمیدی مشاهده شود ؛ ردیف کردن های برادر حسن وحسین کیهان نشین حاکمیت فعلی به یاد می آید! باشد که چنین نباشد!
۷۵۴۵۱ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : البرز
عنوان : قاعده بازی
آقای حمیدی، آقای لادن را در جملات پایانی نظرش مورد خطاب قرار داده و می نویسد؛ «... اگر نخبه و روشنفکر بودند که تن به خاک می سپردند و تن به قاعده بازی فساد و تقلب و دروغ نمی دادند و نان از سفره بی اعتقادی امت و بی هویتی ملت مازادی نمی خوردند که نه بازی بلدند،نه خیال بازی یاد گرفتن دارند.»
از جایی که این نقدِ آقای حمیدی همه ی زندگیِ در جامعه ی ایرانی را در بر می گیرد، بخود اجازه دادم که در بحث شرکت کنم.
تصور می کنم، بارها از آحاد، گروهها، سازمانها و احزاب مختلف واژه های "قاعده بازی" را شنیده ام. اما پس از صد و ده سال تلاشِ مستمر نیروهای آزادیخواه دموکراسیخواه کشور هنوز هم تعریفی مشخص در باره ی "قاعده بازی" وجود ندارد.
و درست به همین دلیلِ عدم وجودِ تعریفی جامع و قابل قبول از "قاعده بازی"، هر نیرویی از نیروهای جامعه بنا به تعریف خود از "قاعده بازی" حرکت می کند.
لذا بهیچوجه دور از انتظار نیست، که آقای حمیدی بنویسد؛ «...از فرهادی بگویم که منتقد سفره لیسان سیاست است و برای سقوط نادر و تباهی سیمین ایرانیان به او تندیس اسکار می دهند...»
اما اگر آقای فرهادی را در همین مورد، موردِ پرسش قرار دهی، شاید ایشان بگوید؛ (هدفش نه تنها سقوط نادر و تباهی سیمین ایرانیان) نبوده، بل به چالشهایِ موجودِ در کوچکترین جزء جامعه ی ایرانی یعنی خانواده از منظری دیگر و آشکار توجه کرده است.
آقای لادن در زمینه ی قاعده ی بازی تصویری شفاف در مطلبش ارائه می دهد. آنجا که می نویسد؛ «... برای برپائی حکومت مردمسالار، هم آمادگی ذهنی کثرت گرائی در جامعه مورد نیاز است و هم بنیان های چارچوبی آن باید برپا شود. مردمسالاری، یک شعار نیست، بلکه یک پروسه و یک سیستم است...»
۷۵۴۴٨ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : فرزانه راد منش
عنوان : نوشته حمیدی حمیدی ،ائینه روز!
من نمیدانم و نمیشناسم نویسنده : حمیدی حمیدی را اما..نوشته ایشان که خلاصه ئی ست از روزگار پریشانی و بدبختی ما ایرانیان،بی کسی و تنهائی انبوه طرد و ترک شده گان،ملیونها هموطن به حال خویش رها شده..این خلاصه را اگر تعمیم و بسط بدهیم میتوان کتابی به قطوری هزار صفحه نوشت..هزار صفحه از جوهر و ذات موجودی بنام : انسان ، انسان ایرانی با تاریخ کهنی بیش از سه هزار سال!
دست شما درد نکند هموطن: حمیدی حمیدی..قشنگ و تمیز..اینها را شستشو دادید.!
ایرانیان هر گاه موقعیتی مناسب در یابند چار تکبیر به ملک و ملت زده خود را از نردبان ترقی و به ثروت و تجملات میرسانند،به هر ترتیب که شده باشد.
نه وجدان ،نه عشق به وطن و هموطن،نه اخلاق و منش ..هیچ، هیچ امری برای ما ایرانیان مهم تر از ،، مقام و ثروت نیست..هیچ.
خانه ئی مجلل،استخری در وسط باعچه،طبقات و اطاق های سبک قرن ۱۷ ایتالیا و فرانسه..توالت و اطاق خواب سبک تزار و لوئی.پروشه های..انچنانی با رنگهای مختلف روز !! اینها برای ما ارزشمند اند..!
وطن؟
توده مردم؟
زنان و دختران و کودکان خیابانی و بی پناه؟.......لطفا به زبان فارسی صحبت کنید!!
فلسفه ئی ست چنین:
گوشه سفره پهن شده را بگیر دو دستی بگیر و سهم خویش بردار..خاک بر فرق هموطن و وطن..کباب و قناری و عرق و تریاک و خوشی و لذت از زندگی رو عشق است..!...زندگی امروز است ...همین لحظه!!!
چه مردمان بدبختی هستیم ما ایرانیان، نیستیم؟
۷۵۴۴٣ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : معصومه افشار نیا
عنوان : اقای لادن؟؟
جناب اقای لادن...
سکوت شما معنائی جز فقر دانش تان نیست،زیرا پاسخی ندارید برای هیچیک از نوشته های هموطنان..
پاسخ به سوالات هموطن ما اقای حمیدی حمیدی..پاسخی خواهد بود برای بنده نیز!
اما چیزی ندارید بگوئید اقای عزیز..چیز ندارید،واقعیت های بارز و لمس شده امروز در باره کشور ما،مگر جوابی دارد؟
کدام فرهیخته گان؟؟
جک میگوئید اقا؟
۷۵۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۵
|
از : بابک حمیدی حمیدی
عنوان : آقای لادن... شما از فرهیخته گان کدام جامعه و هویت کدام ملت حرف میزنید؟!
اگر جسارت نباشه می خواهم...
از محمود دولتآبادی بگویم که هم ظریف را میخواهد هم قاسم سلیمانی را؟!
از کیمیایی بگویم که دَم از مرام و رفاقت و جوانمردی می زند و باده و پیاله با ناکسان می خورد و در برابر دوربین تلویزیون،پشت پا به رفاقت پنجاه ساله اش می زند و سر فرج سرکوهی را بیخ تا بیخ می برد و از او به عنوان پشت کوهی یاد می کند.
از سپانلو بگویم که در کتاب کهربا با نام مستعار «ژوزف بابازاده» یقه بتهای آدمخوار را رها کرده است و سنگ به بت های مُردهِ می زند.
از کیارستمی بگویم که بود و نبودش،پیدا بود و نبود.
از شجریان بگویم که در آنسوی آبها برای از ما بهتران کنسرت برگزار میکند.
از فرهادی بگویم که منتقد سفره لیسان سیاست است و برای سقوط نادر و تباهی سیمین ایرانیان به او تندیس اسکار می دهند.
از محمد اصفهانی بگویم که برای نسوختن سیخ و کباب،زنان نوازنده را به پشت پستو می فرستد.
از مهتاب کرامتی بگویم که سفیر صلح و دوستی یونیسف است و کاری به جنگ آشکار و پنهان گرانی و بیکاری و فقر کودکان کار و فحشای زنان خیابانی و کارتن خوابی غارت شدگان ندارد.
از نیکی کریمی بگویم که روی پرده سینمای داخلی با مانتو و روسری به مطبخ و بستر می رود و در جشنواره جهانی تیپ فشنیزم را نمایندگی میکند.
از پرستویی بگویم که امیدکوکبی را،دربند تخت و غل و زنجیر رها می کند و بادیگارد دانشمند هسته ای حاتمی کیا می شود.
از کیانیان بگویم که نمایشگاه کلاغ و برف برگزار میکند و چکش زن محفل غارتگران شده است.
از رخشان بنی اعتماد و متعمد آریا بگویم که ظاهرا راوی و بازیگر درد و غم و مصیبت ننه گیلانهای ایرانند و عملا از تفکر ارتجاعی حمایت میکنند که...
از بهرام رادان بگویم که نسنجیده قانون همجنسگرایی را با لغو برده داری همسنگ می کند و با اشارتی مختصر حرفش را پس میگیرد.
از مهرجویی بگویم که بعد از دیدن سه دهه خلف وعده و قتل و غارت و تجاوز،تازه فهمیده که قاتلین در میان ما هستند.
از لیلا حاتمی بگویم که که پست حجاب و آفتاب و بستنی را ثبت کرده و نکرده پاک میکند.
از مجید مظفری و پوران درخشنده بگویم که بی هیچ شناختی فقط براساس خواهش این و توصیه آن به افراد لیست امید رای دادند؟!
از منیژه حکمت بگویم که سال ۹۲ به روحانی رای داده و حالا میخواهد آب ریخته را جمع کند که اگر به سال ۹۲ برگردم به روحانی رای نمی دهم.
از مانی حقیقی بگویم که با گارد آوانگارد زیر علم شمقدری و ایوبی و صفار هرندی و جنتی سینه میزند.
از مهران مدیری بگویم که با ظریف نشست خبری برگزار می کند.
از لیلی گلستان بگویم که شکایت دزد به شاه دزد برده که آقای روحانی میدانم خیلی گرفتارید،اما ما را دریابید.
از...
از...
آقای لادن..
اینها بخش اعظمی از "نخبگان" و "روشنفکران" امت و ملت ایرانند،اینها بنا به حکم عبا و ردا و صلیبی که بر دوش انداخته و می کشند،باید معرف و مروج و نگهبان فرهنگ و سنت اسلامی و هویت ایرانی باشند که نیستند،چرا که بند نافشان بند ناف نظامی است که تن به قانون خود نوشته اش نمی دهد، چه رسد به اینکه بخواهد پایبند به فرهنگ ایران و اخلاق اسلامی باشد؛اینان اگر نخبه و روشنفکر بودند که تن به خاک می سپردند و تن به قاعده بازی فساد و تقلب و دروغ نمی دادند و نان از سفره بی اعتقادی امت و بی هویتی ملت مازادی نمی خوردند که نه بازی بلدند،نه خیال بازی یاد گرفتن دارند.
۷۵۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۹ مرداد ۱٣۹۵
|