یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

"آفتاب آمد دلیل آفتاب" - محمد اعظمی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : ادب مرد به ز دولت اوست؟!
شخصی بنام میرحسین موسوی در مناظره ای از پیش طراحی شده شرکت می کند و در مقابل فردی دلقک گفتار و دلقک کردار قرار می گیرد در حین بگو مگو میرحسن به او می گوید؛" ادب مرد به ز دولت اوست".
اما حکایت به آنجا می رسد؛ آن فرد دلقک گفتار و دلقک کردار بعد از هشت سال دلقکی، هوشمندانه ویرانی هایی و تخریب هایی را انجام داد که بعد از آن وقایع آن دلقک کردار و گفتار، نا امیدی برای بسیاری آفرید و شد مموتی! و شرایط بگونه ای شد که دیگر آوردن اسم آن مموتی حالت تهوع آوری را می آفریند! عجب روزگاری شده، فر می شود،با شعار های آنچنانی می توان شد یک اینچنینی!
۷۶۲۹۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣۹۵       

    از : هبت ل

عنوان : غش کردن!
فکر کنم تا جایی که من اطلاع دارم یک از محدود مقالاتی هست که اینقدر زیر نویس در ذیل آن می آید. سپاس فراوان از رفقای سایت اخبار روز که این شرایط را فراهم کردند. بگمانم که این بحث وحدت چپ برای خیلی ها مهم و ارزشمند بوده و هست.
روی سخن ام با رفیق گرامی و ارزشمند محمد اعظمی هست.
رفیق عزیز همین که از بالا به بدنه نگاه میکنی کافییست. والا اگر کمی دقت کنی من را هم میشناسی. من هم یکی از هواداران قدیمی هستم و این نام را در سال ۶۷ به پاس رفیق عزیزی که در دانش و بزرگی زبانزد بود و با دادن جان در راه آزادگی و مردم و اعتقادات فدایی برای همه ارزشی والا دارد. نام اصلی ما چه دردی را از تفرقه چپ و چه کمکی به رفتارهای استالینیستی میکند؟ مهم این است که به همان دلیلی که هر وقت میخواهی از جواب دادن و فرار از واقعیت به دیگران تهمت بزن و منتقدین را سرکوب و تختعه کن و بر اسب مراد خود سوار شو و بتاز. نه رفیق گرامی آنچه مهم هست واقیعیت ها را بگو تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
هنوز هم امیدوارم که جواب سئوالات من را بدهی.
با مهر هبت
۷۶۲٨٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : جواب به جناب البرز
ابتدا انتقادی دوستانه به سایت اخبار روز بکنم که برای آقای البرز استثناء قائل میشود. ایشان اجازه دارد کامنت طولانی بنویسد ولی نوشته های من باید خلاصه و کوتاه باشد؟
جناب البرز سخن کوتاه میکنم چونکه نمیخواهم با خواندن کامنت من خدای نکرده یکهو "جان بکنید"! چونکه هنوز به سخنان گوهربار شما ( البته از دید خودتان! ) بیشتر از نان شب احتیاج داریم. انتظارم از شما که سالیان طولانی در این سایت نظرات خود را مینویسید و خبره شدید خیلی بیشتر از این بود تا این برخورد نسبتاً سطح پائین، که بماند. شما در کنار توصیه های دیگرتان فقط بمن نگفتید قبل از ارسال کامنتت یک چائی هم بخور و یک سیگاری هم بکش و ...! جای گله نیست و هرکسی به تناسب شخصیتش نشان میدهد که در کجا ایستاده است.
اما غرض از مزاحمت دوباره خواندن جمله ای از شماست که مرا بکلی ناامید میکند چونکه فکر میکردم شخصی باسواد و باخبر از تاریخ و وقایع گذشته باشید. وقتیکه مینویسید: "در موردِ اصرارم به "راه حل مسالمت آمیز" هم، باید بگویم، اگر به تاریخ رجوع کنی، در هیچ کجای تاریخ تحول مثبت و ماندگار در پسِ حرکتی خشونت آمیز مشاهده نمی کنی." خب این چه حرف اشتباهیست که میزنید؟ رجوع به تاریخ گذشته نه چندان دور برای آموزش جناب البرز! حدود ۷۰ سال پیش در سه کشور آلمان و ایتالیا و ژاپن سه رژیم فاشیستی بودند هیتلر در آلمان، موسولینی در ایتالیا و یک امپراطور در ژاپن. هر سه رژیم به کمک "جنگ " متحدین آمریکا و انگلیس و فرانسه و روسیه، بعبارتی با استفاده از "خشونت" و نه به شیوه "مسالمت آمیز البرزی" ( چونکه دیکتاتورها حرف حساب سرشان نمیشود بدلایلی که حتماً میدانید! ) سرنگون شدند. حالا بنا به گفته جناب البرز " در هیچ کجای تاریخ تحول مثبت و ماندگار در پسِ حرکتی خشونت آمیز مشاهده نمی کنی" لابد ایشان هنوز خبر ندارد که آلمان و ایتالیا و ژاپن امروزه در صدر بهترین کشورهای دموکراسی نمونه و پیشرفته هستند. یا نه جناب البرز؟ شما حالا چطور ادعا میکنید که در تاریخ نمونه ای نبوده که بعد از بکاربردن خشونت و جنگ تحول مثبت و ماندگار رخ داده باشد برایم یک معماست یا شاید از بیخبری شماست؟ یا شاید این کشورها امروزه بعد از گذار از دیکتاتوری الگو های خوبی برای دموکراسی نیستند به نظر جناب البرز؟ خب اگر معتقدید که با شیوه مسالمت آمیز میشود ج.ا. را سرنگون کرد پس چرا راه حل نشان نمیدهید چه جوری؟ خام اندیشی هم حدی دارد! یکراه مسالمت آمیز برای تغییر رژیم ج.ا. این است که مردم در احزاب مختلف که منافعشان را در برنامه شان دارند فعال شوند و از طریق انتخابات آزاد ( نه نمایشی و در اصل انتصابات در ج.ا. ) از دیکتاتوری مذهبی بگذرند. ولی وقتیکه در ج.ا. به احزاب مختلف اجازه تشکیل و آزادی فعالیت و بیان داده نمیشود چونکه میدانند گور رژیم کنده میشود دیگر چه شیوه مسالمت آمیزی میماند؟ حالا جناب البرز هی بگوید نه جانم بدون خشونت هم میشود از ج.ا. گذشت.من میگویم نره ولی جناب البرز میگوید بدوش! آقاجان این گاو نر ج.ا. پستانی ندارد که شما میخواهید بدوشید! برای همین وقتیکه دیدتان بخاطر جایگاه یا اپورتونی که دارید تا این حد محدود است دیگر در زمینه های دیگر بحث کردن با شما بیفایده است!
نکته آخر در باره دلیل اعتقاد جناب البرز به اصل احترام گذاشتن برای سران جنایتکار ج.ا. ( بقول بی ادبها، احترام را شوهر دادند رفت)؛ چونکه جناب البرز به احتمال زیاد باید از جمله کسانی باشد که در ج.ا. ننگ تا بحال حتی یک سیلی هم از رژیم نخورده یا آسیبی از ج.ا. ندیده و برای همین برایش راحت است حتی در چشم مادران پارک لاله که بچه هایشان را ج.ا. اعدام کرده نگاه کند و بگوید "آقای" خامنه ای بزرگوار لطفاً اعدام نمیکرد بهتر بود! گویا جناب البرز در مدرسه ج.ا. خوب حواسش بود: ادب از کی آموختی از بی ادبان ... یا معلمها روی تخته سیاه مینوشتند: "ادب مرد به ز دولت اوست" و "با ادب باش تا بزرگ شوی". قربان آن معلّم شما برم جناب البرز که اینقدر شما را با ادب بار آورد! حتی در مقابل دیکتاتورها و جلادها و به ناموس مردم تجاوز کننده ها هم باید با ادب بود؟ سران ج.ا. ارزش انسانی دارند که باید برایشان احترام گذاشت؟ دیگر خود دانید!
۷۶۲٨۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : شایعات اساسِ غلظتِ خرافات و موهومات را فراهم می آورند...
آقای محمد اعظمی گرامی، بی آنکه پاسخ اخیر شما را بخود گرفته باشم، این بحثِ هویت یا به بیانی دیگر الصاق شماره ی شناسنامه و نام مادر و پدر به مطلب را نه تنها ضروری نمیدانم، بل معتقدم وجود این مشخصات در جوف مطلب هیچ اثر و تفاوتِ ماهویی در موضوعِ مطلب ایجاد نمی کند، حتی «... زمانی که شایعه و اخبار نادرست و یا بعضا زیر سئوال بردن شخصیت نویسنده در یک مطلب وجود دارد...» چرا؟
چون همیشه آنچه که اهمیت محوری داشته، پاسخگویی های منطقی و بدور از تعصب بوده است. برخلاف بسیاری از دوستانی که می پندارند، از کنار شایعات و اخبار نادرست باید بی صدا گذشت، گمانم بر این است، که چون شایعات اساسِ غلظتِ خرافات و موهومات را فراهم می آورند، لذا روشن اندیشانی چون شما الزام دارند در اینکه در عین خونسردی کامل به شائبه ها، شایعات و اخبار نادرست هم پاسخی منطقی بدهند.

******************

آقای سیامک شاملو گرامی؛ شما مرا موردِ خطابت قرار داده و؛
- می نویسی؛« قضاوت در باره نظرات ما و سبک نوشتن را بر عهده دیگران بگذارید...»
مگر شما به هنگام نوشتن نظراتت چند نفر هستی که می نویسی «...نظرات ما...».
شما می نویسی تا دیگرانی مانند من مطلبت را بخوانند. لذا بجای برآشفتن از اینکه نوشته ام،" شما نظراتت را قبل از ارسال یکبار با صبر و حوصله نمی خوانی"، سعی کن مطالبت را قبل از ارسال یا عرضه با دقت بخوانی.
و آشکارا می نویسم، من نه معلم اخلاقت هستم و نه قصد تعلیم ادبیات فارسی به شما را دارم، فقط سعی دارم که بگویم که چرا خواندن یادداشتهایت دشوار است.

- می پرسی؛ «...وقتیکه نظر کسی را نمیخوانی پس چه جوری میخواهی با طرف مقابل تبادل اندیشه داشته باشی؟...»
اگر به سابقه ی مکاتباتمان در پای این مقاله رجوع کنی، من زمانی با شما مکاتبه کرده ام، که مرا موردِ خطاب قرار داده و مشخصاً سئوالی طرح کرده ای. و این را شرط ادب نمی دانم، که مورد خطاب قرار بگیرم و پاسخ ندهم، لذا به هر جان کندنی بوده تلاش کرده ام تا مطلبت را بخوانم.

- می نویسی؛ «... وقتی از شما میپرسیم راه حل مسالمت آمیز خود را در سرنگونی ج.ا. رو کنید طفره میروید...»
وقتی سئوالی خطاب به من طرح می کنی، نمی دانم چرا اصرار داری که بنویسی «وقتی از شما میپرسیم». این جمع زدنهای شما مرا بیاد محمدرضاشاه فقید می اندازد که خودش را همیشه "ما" خطاب می کرد.
در موردِ اصرارم به "راه حل مسالمت آمیز" هم، باید بگویم، اگر به تاریخ رجوع کنی، در هیچ کجای تاریخ تحول مثبت و ماندگار در پسِ حرکتی خشونت آمیز مشاهده نمی کنی.

- می پرسی؛ «... آیا به کسانی مثل سران ج.ا. که به جان و مال و ناموس مردم ایران تجاوز کردند و هنوز هم میکنند باید احترام گذاشت و "آقا" گفت؟...»
در یادداشت قبلیم برایت نوشتم، وقتی من شما را آقای سیامک شاملو گرامی خطاب می کنم، قبل از آنکه خطابم احترامی برایِ شما باشد، با رعایت کردن ادب به شخصیت خودم احترام گذاشته ام. و اگر من و امثال من به هنگام سخن در باره ی آقای خمینی سعی در رعایت ادب داریم، این ادب نه بخاطر ایشان، بل احترام به رعایت ادب است.
سویِ حرکت من و امثال من در این است که در کشورمان ایران، ادب، آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی جاری باشد، و نه بی ادبی و ستمکاری.
حال اگر با در نظر داشتِ همه ی توضیحات فوق باز هم «...مشکوک...» جلوه می کنم، بگذار بجای ایستادن در کنار بی ادبان و ستمکاران، همچنان "مشکوک" بمانم، و "احساسات" ایرانیانی از نوع شما را "خدشه دار" کنم.

- می نویسی؛ «... دموکراسی این نیست که باید همه تنها به ساز شما برقصند!...» این سخن شما را سخنی زیبا و شایسته ی ستایش می دانم. و امیدوارم که در باره ی این سخن زیبا بیشتر تعمق و توجه داشته باشی.

- می نویسی؛ «... بیشتر بحثها شده نوعی پُز روشنفکری دادن...» شاید هم چنین باشد که شما می نویسی. و شاید علت این موضوع، شیوه ی برخی از ایرانیان روشنفکر(مثلاً شما) باشد، که بی توجه کافی در سخن دیگری، به نقدش می نشینند.

- می نویسی؛«... ما چپها تا ابد هم نمیتوانیم اینجا بشینیم و هی تبادل اندیشه بکنیم. خلاصه باید برنامه ای ریخت و روی میز گذاشت و حتی شده با چهارنفر راه افتاد...»
در پاسخ لازم می بینم که بنویسم آن «...برنامه ی روی میز...»، نه بیکباره از آسمانی آبی یا سیاه نازل خواهد شد، و نه از راهِ نقدی بدون مطالعه و اندیشه.
و «...راه افتادن...» بی برنامه هم منجر به ایجادِ نوع دیگری از استبداد در کشورمان خواهد شد.
۷۶۲۷٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۵       

    از : فریبرز ستاری

عنوان : بزرگش نخوانند اهل خرد... به زشتی برد
سعدی استاد سخن پارسی سروده که " بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد (سعدی). پیشتر اعلام کنم نام من بزرگ نیست و برای دور کردن بلیه خودشیفتگی می نویسم که بیمقدارترین هوادار فدائی هستم و از این خوان جنبش فدائی این مرا بس. ولی آقای اعظمی بزرگی چون که کرسی بیژن جزنی و حمید اشرف را عهده داری و فدائی نسل بعد آنها هستی، هشیار باش که چنان با خوب و بد دیگر منتقدینت سر کنی که بزرگان فدائی رفتار کرده اند. پس شما برای بزرگ ماندن باید از بالا به دیگران نگاه نکنی، این باب یادآوری بود و من قصد پند و اندرز شما را ندارم. اما بعد این کامنت من، مبادا از دستگاه اتهام سازیت خارج شود که بی هویت ها امشب آمدند وام بگذارند و حسابم را کنار جام بگذارند.شما با کامنت های هتاکانه ت داری نشان می دهی که قصه ات سر دراز دارد و ترجیح می دهی به جای پاسخگوئی به پرسش ها، در مسیر " پلمیک " یعنی جدل لفظی راه سپاری. جواب کامنت اول شما با عنوان " نام ساختگی نشانه ضعف، تقلب و بی مسئولیتی است" کامل نشده بود که دستگاه کامنت سازی شما محصولی توهین و تحقیر و بازهم فرار از پاسخگوئی فراتر از کامنت اول بیرون نداد. آقای اعظمی! خیالت راحت! من فریبرز ستاری اعلام می کنم که نه " ایکاروس" و نه " هبت ل" هستم همین نام کوچک فریبرز ستاری مرا بس. اما شما که در مسند بزرگی قرار گرفتی و با بزرگیت " در آفتاب آمد ..." نوشته ای " برای تنظیم رابطه به گفتگو بپردازیم، تا بتوانیم مناسبات خود را با تکیه بر تجارب تاکنونی مان، به شکل دمکراتیک تنظیم نمائیم." نکند این فاکت شما خاص بزرگان هم ردیف و البته هموندت است؛ نه منتقدینی چون " ایکاروس"، " هبت ل" و فریبرز ستاری کوچک و بی هویت – به قول شمای فدائی - .شما به جای اینکه مرا و ما منتقدین را زیر سایه بزرگیت پناه دهی با حس ارباب رعیتی چنین شمول لطف و رگبار قلم پرخشمت قرار داده ای که می آورم اثرنوشته سمی خشمگینانه ت که ما را در تحریرت چنین معرفی کرده ای " در سازمان ما چنین افرادی موجود نیست. این نامها برای من هیچ هویتی ندارد. من هیچکدام از این نامها را نمی شناسم. این نامها برای من هیچ هویتی ندارد. معلوم نیست این سه نام یکنفر اند یا دونفر و یا سه نفر. حدس میزنم یکنفر هستند" شما اگر نوشته را به مشاوری نشان دهی قطعا به شما خواهد گفت که بر منتقدینت بیداد روا داشته ای. شما منکر ما شده و اساسا می خواهی که منتقدین دیده نشوند. پس باید درپیست رقابت نظری – سیاسی با پتک بزرگیت بر فرق شان کوبیده، تحقیرشان کنی و بی هویت معرفی شان کنی. نه رفیق! آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. امروز ما کوچک ها بر شما بزرگان شورش نکرده بلکه منزلت فدائی را پاس می داریم حتی به بهاء تحمل رنج مشقت نادیده گرفته شدن و حتی با پذیراشدن توهین و تحقیر رفقای احساسی چون شما. آقای اعظمی، بگذار که ما در قالب اسم های مستعاری مان تحقیر شویم و خود را نشناسانیم چون حامیان ما هم به میدان خواهند آمد قصد من نقد و نظر و حفظ موقعیت فدائی است نه منازعه برای تنزل مقام فدائی. برای رفع خصلت ذهنیت خوانی شما و اینکه دیگر پیشگوئی نکنی؛ اعلام کنم. ما هرگز یک نفر نبوده و نیستیم و شما هم دیگر تکرارش نکن شاید یک نظر در سه کالبد و بیشتر هم باشیم. شما در کامنت دوم " پاسخی به یک پرسش" باز مرتکب خلط مبحث شده ای و باز عنودانه تکرار می کنی " اطلاعات ... -که بعضا الوده به نادرستی است- " خب بزرگوار کاش می فرمودی که کدامین گزاره، خبر شنیده و.... ما شمول اطلاعات نادرست است و گزاره و خبر واقعی را می نوشتی تا دیگران بین شما و این کامنت نویسان سه سر قظاوت می کردند. در کامنت دوم، آمدی چشم را سورمه کشی زدی کورش کردی. باز نوشته ای " در بحث نظری مهم منطق و استدلال است. هویت چندان اهمیتی ندارد. اما زمانی که شایعه و اخبار نادرست و یا بعضا زیر سئوال بردن شخصیت نویسنده در یک مطلب وجود دارد، هویت افراد است که بیش از خود موضوع برجسته می شود." شما پریشان نوشتاریت را بنگر. جناب پارادوکس نوشته ات را می بینی. لطفا بار دیگر بخوان. و در اتهام سریالی به منتقدین نوشته ای " مشخص است که عضو سازمان اتحاد فدائیان خلق مخالف وحدت هستید."آقای اعظمی شما بین منتقد و مخالف مرزبندی قائل نیستی و هر منتقد را مساوی مخالف می پنداری. این را حداقل روشن و شفاف اعلام کن. ضمنا سازمان ارگان واحد و یگپارچه است خرگوش نیست یکطرف این یگ طرف آن البته جمع اضداد هست اما در ارگان واحد. موفق باشی رفیق.
۷۶۲۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۵       

    از : محمد اعظمی

عنوان : پاسخی به یک پرسش
از من پرسیده اند در بحث و طرح نظر، چرا نام مستعار را نادرست و ذکر هویت را ضروری میدانی؟
از نظر من ثقل اصلی بیشتر این کامنت ها بحث نظری و طرح استدلال، نیست. عموما صدور احکام و طرح برخی اخبار و اطلاعات و در مواردی برخورد با شخص نویسنده محتوی اصلی کامنت ها را تشکیل می دهد. صدور حکم، بیان خبر و برخورد با فرد نویسنده، همه جزو مواردی هستند که می بایست در قبال انها مسئولیت پذیرفت. به همین خاطر منبع خبر بسیار اهمیت دارد و می بایست نویسنده انها با هویت و قابل برخورد باشد. در بحث نظری مهم منطق و استدلال است. هویت چندان اهمیتی ندارد. اما زمانی که شایعه و اخبار نادرست و یا بعضا زیر سئوال بردن شخصیت نویسنده در یک مطلب وجود دارد، هویت افراد است که بیش از خود موضوع برجسته می شود.
۷۶۲۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۵       

    از : سیامک شاملو

عنوان : جواب دوباره به جناب البرز
قضاوت در باره نظرات ما و سبک نوشتن را بر عهده دیگران بگذارید. علاوه بر معلم اخلاق بودن گویا معلم ادبیات فارسی هم هستید؟ تناقض گوئی شما که از یکطرف ادعا میکنید که هدفتان تبادل اندیشه با دیگران است ولی مینویسید: " راستش را بخواهی غالباً نظراتت...را نمی خوانم ..." وقتیکه نظر کسی را نمیخوانی پس چه جوری میخواهی با طرف مقابل تبادل اندیشه داشته باشی؟ در ضمن اندیشه شما گویا پیشاپیش شکل گرفته و دارد به نوعی دگماتیسم یا تعصب تبدیل میشود، چیزی که مانع انعطاف پذیری و حتی شنیدن نظرات دیگران میشود! مکرّر مینویسید که مخالف براندازی خشونت آمیز حکومت ملایان هستید و هنوز به اندیشه پاسیفیستی به هر قیمت وفادار هستید. وقتی از شما میپرسیم راه حل مسالمت آمیز خود را در سرنگونی ج.ا. رو کنید طفره میروید. یا میپرسیم آقای البرز می شد با صلح طلبی و نصیحت کردن و بدون جنگ و خشونت دیکتاتوری مثل هیتلر (یا گروه تروریستی داعش ) را به پائین کشید باز جوابی نمیدهید. شاید ج.ا. برای شما گویا دیکتاتوری اسلامی نیست؟ آیا به کسانی مثل سران ج.ا. که به جان و مال و ناموس مردم ایران تجاوز کردند و هنوز هم میکنند باید احترام گذاشت و "آقا" گفت؟ جناب البرز آیا فرقی نیست بین "آقای" خمینی و "جلّاد" خمینی گفتن؟ با گفتن جلاد خمینی مخالفت خود را با رژیم ج.ا. آشکار میکنید. دموکراسی این نیست که باید همه تنها به ساز شما برقصند! در عرصه مبارزه سیاسی آدمهای مختلف راه حلها و ایده های مختلفی هم دارند و هنر سیاستمداری رفقای چپ باید در این باشد که علیرغم برخی اختلافها در دیدگاهها خلاصه یک پایه مشترک همکاری پیدا بکنند. ناگفته نماند ما چپهای ایرانی در خارج خیلی راحت طلب و بی تفاوت شدیم و آن عطش و جانفشانی و شور و عشقی که فدائیان خلق در اوایل انقلاب داشتند در کمتر کسی دیگر دیده میشود و بیشتر بحثها شده نوعی پُز روشنفکری دادن در جمع رفقای همگی خسته فقط حرّاف. جناب البرز ما چپها تا ابد هم نمیتوانیم اینجا بشینیم و هی تبادل اندیشه بکنیم. خلاصه باید برنامه ای ریخت و روی میز گذاشت و حتی شده با چهارنفر راه افتاد. همیشه همه جنبشهای اجتماعی یا سیاسی با اقلیت کم شروع شدند و با کار قانع ساختن مردم در دراز مدت توانستند به هژمونی برسند. تنها کسی که از پراکندگی نیروهای چپی سود میبرد دشمن اصلی در خانه ما ایران نشسته رهبر ج.ا. میباشد که فشاری از سوی اپوزیسیون حس نمیکند. پس دیگر چرا ج.ا. به حیات ننگش با خیال راحت ادامه ندهد؟ باور کنید با "آقا" گفتن به سران جنایتکار ج.ا. اولاً خود را مشکوک میکنید و ثانیاً احساسات ما ایرانیهای مخالف ج.ا. را خدشه دار میکنید.
۷۶۲۴۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : حزب چپ ملی ایرانی
روند تحولخواهی مستمر در یک جامعه، ضرورت وجودی دو یا سه حزب سراسری را حتمی می کند. این ضرورت وجودی؛ هم قبل و هم بعد از استقرار یک نظام سیاسی مبتنی بر دمکراسی خود را نمایان خواهد کرد! و هر کدام از این احزاب سراسری گروه های فکری نزدیک به هم را در درون خودش سازمان دهی خواهد کرد.
اما نکته مهم اینست:در نظام فکری هر حزب،پذیرش روحیه دمکراسی خواهی باید برقرار باشد.
پذیرش روحیه دمکراسی خواهی بر نظام فکری حزب،هر عضو حزب را در برخورد با دیگران؛ چه دیگرانِ عضو حزب ویادیگرانِ خارج حزب، وارد به یک شیوه ی " جدلی اقناعی" می کند.
در روش جدلی اقناعی؛ نه قهر کردن مطرح است و نه حذف و نابود کردن یکدیگر و دیگران!
در روش جدلی اقناعی؛ هر بحثی بحث دیگری را می آفریند!
در این آفرینش بحث دیگر؛ نوعی نیاز به هم آفریده می شود!
و این نیاز به هم :
- در درون احزاب؛ یک باهم بودگی یا باهم شدنی را می آفریند! که دیگر انشعابات بی معنی می شوند.
- در بین احزاب؛ اگرچه رقابتی برقرار است اما آن نیاز به هم، تفکر حذفی را از بین می برد.
با توجه به آورده های بالا می توان گفت:
در روند تحولخواهی ایران وجود یک حزب سراسری چپ ملی از ضروریات است . اما این حزب چگونه باید پا بگیرد! خود حکایتی است؟! که پرسشی چنین نیز در این خصوص مطرح می شود: آیا فعالین سیاسی با پیشنه ی مبارزاتی چپ که اکثراً پا به سنی بالاتر از ۵۰ سال گذاشته اند می توانند بانی تشکیل حزب چپ ملی سراسری شوند؟
۷۶۲٣٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣۹۵       

    از : محمد اعظمی

عنوان : نام ساختگی نشانه ضعف، تقلب و بی مسئولیتی است
به دوستان و رفقای عزیز: فریبرز ستاری، ایکاروس و هبت ل
نوشته های شما را خواندم. از اطلاعات شما -که بعضا الوده به نادرستی است-مشخص است که عضو سازمان اتحاد فدائیان خلق مخالف وحدت هستید. من هیچکدام از این نامها را نمی شناسم. در سازمان ما چنین افرادی موجود نیست. این نامها برای من هیچ هویتی ندارد. معلوم نیست این سه نام یکنفر اند یا دونفر و یا سه نفر. حدس میزنم یکنفر هستند. در این رابطه می خواهم چند نکته را با این سه نام بی هویت، و به سایر کامنت نویس های (بی هویت دیگر) در میان گذارم
یک- منطق نامهای مستعار در ارتباط با ناشناخته ماندن از چشم پلیس یا قدرت دیگری، شکل گرفته است. زمانی که این موضوع منتفی می شود، استفاده از نام مستعار و بی هویت، توجیهی ندارد.
دو- برخی نامهای مستعار با گذشت زمان به یک هویت تبدیل می شوند. بعضا از خود نام اصلی شناخته شده تر می شود. در این حالت نام مستعار اعتبار دارد و دارای هویت است. از اینرو قابل فهم و پذیرفتنی است
سه- استفاده از نام مستعار اگر مساله امنیتی در کار نباشد اساسا از ضعف سرچشمه می گیرد. از بی مسئولیتی ناشی می شود. تقلب زشتی است.
از ضعف سرچشمه می گیرد چون کسی که به منطق و استدلال خود اعتماد دارد دلیلی بر پنهان کردن نام واقعی خود ندارد. پنهان کردن هویت اصلی برای این است که حتی خود فرد-بی هویت- هم حرف و استدلال خود را چندان قبول ندارد و نمی تواند از ان دفاع کند
بی مسئولیتی است. چون اگر ادعای نادرست او ثابت شود تغییر هویت می دهد و از پذیرش مسئولیت می گریزد. اساسا هر کس مسئولیت کارش مشخص نشود و نتواند پاسخگو باشد، رهبر غیر مسئول می شود. نمونه این رهبران غیر مسئول در تشکیلات اتحاد فدائیان هنوز هست. همه کاره ای که مسئولیت مشخص نمی پذیرد.
تقلب زشتی است، چون برای نمونه در مورد کامنت های فریبرز ستاری، ایکاروس و هبت ل هم، مشخص نیست این سه نام سه نفرند؟ دو نفرند؟ یا یکنفرند؟ هیچکدام قابل اثبات نیست. چون هیچ هویتی ندارند.
در کامنت هایی که به این سه نام نوشته شده است، موارد متعددی پرداخته شده است. برخی موارد ان بارها پاسخ داده شده اند. برخی هم بی اهمیت هستند و پاسخ به آنها هیچ دردی را دوا نمی کند و ممکن است ملا آور هم باشد. برخی از آنها هم قابل بحث و گفتگوست. من در همینجا متعهد می شوم که اگر این سه نام ساختگی با هویت انتقادات و مسائلشان را بیان کنند به آنها پاسخ دهم. حتما نکات درست آنها را می پذیرم و اگر سخن نادرستی نوشته ام از خود انتقاد می کنم و در رابطه با آنچه که نادرست می پندارم، نظرم را توضیح خواهم داد.
من نگاهم به اینگونه نامهای مستعار بسیار منفی است. نویسندگان مقالات در روشنائی ایستاده اند و اماده گفتگویند. اما در آن سو، "رقیب" در تاریکی نشسته به جای کلام مسئولانه، تیر زهرآگین به سوی هدف روشن -و در بسیاری اوقات به سوی شخص نویسنده- شلیک می کند. به این روش از هر زاویه ای که نگریسته شود ناپسند، زشت و نکوهیده است.
۷۶۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣۹۵       

    از : فریبرز ستاری

عنوان : به آقای محمد اعظمی
سرور ارجمند آقای محمد اعظمی! اینکه از کدامین جمله من طعم ترش عصبیت مرا چشیده ای بر من روشن نیست. کاش نشانم می دادی. ولی فکر کنم شما فرافکنی می کنی. قربان شما در کیفرخواست تنظیمی خود علیه من هرچه می خواهی می آوری بی آنکه دلائل اثبات را ارائه دهید. شما تاکید کرده " من در این نوشته نه به پروژه وحدت پرداخته ام و نه از نقشه راه ان پروژه حرف زده ام." من در این رابطه باید تصریح کنم که در مقاله " آفتاب آمد دلیل ..." چه به پروژه وحدت وارد شده یا نشده باشی در اصل موضوع تاثیری ندارد و چیزی را حل نمی کند. به تعبیری این همه ما و من ی برای پروژه وحدت چپ بوده است. می توانی ثابت کنی که چالش ما و منازعه ما بر سر موضوعی غیر وحدت چپ بوذه است؟ آقای اعظمی اگر پای پروژه وحدت چپ به میان نمی آمد و اگر نتیجه ناخوشآیند پروژه وحدت بعد از چندسال اینگونه نمی شد که متوجه شده ایم، پروژه وحدت ونقشه راه آن تشکیل تشکل بزرگ چپ زیان ده بوده و در این سالیان از دست رفته کلی نیرو و هزینه انسانی را مصروف پروژه بی نتیجه کرده قطعا نه شما در این زمینه وارد می شدی و نه ضرورت داشت که پای من و امثال من به نقد و ارزیابی مقاله " آفتاب آمد دلیل.." شما باز شود و حتی برای رفقای سایت اخبار روز نیز مزاحمت ایحاد نمی کردیم. توجه بفرمائید این همه نامه نگاری و اولتیماتوم هموندان شما و اقدامات آبستراکسیونی اخیرتان برای چه بوده است؟ جز برای ادامه پروژه وحدت و اصرا بر ادامه مطابق همان نقشه راهی که بی فرجام شد. شما برای وادار کردن مخالفان پروژه وحدت در سازمان اتحاد فدائیان، چنگ در ریسمان سازمان اکثریت انداخته اید، یادتان هست این ریسمان و این رهبری اکثریت در ازمنه گذشته با فدائیان چنان کرد که آن را رها کردید یا وادارتان کردند رهایش کنید.
نوشته اید" بسیار خوب من "حرکت تکروانه و ضد سازمانی" انجام داده ام. این چه ربطی به اقدام غیر قانونی شما دارد. شما دوست گرامی محبت کنید ابتدا دلیل اقدام غیر قانونی خود را برای علاقمندان توضیح دهید." ممنون که تاحدودی رعایت انصاف کرده و اقرار به حرکت تکروانه و ضد سازمانی خود کرده و رفتار سازمان شکنانه و تکروانه خود را پذیرفته اید. ولی متاسفانه برای سبک کردن کفه رفتار قصورانه و غیرسازمانی خود کوشیده ای که به نوعی مانده گان بر میثاق سازمان اتحاد فدائیان را مقصر معرفی کنی. قربان فرض محال من مرتکب خطا شوم ولی ارتکاب به خطای من بایستی مجوز حرکت سازمان شکنانه شما شود. در رابطه با نوشته من بقرار: "اما گویا امروز فراموش کرده اید که تفرقه کنونی چپ برآمد سیاست مکانیکی ادغام سازمان فدائیان در حزب توده بود."نوشته و پرسیده ای " این ادغام کی صورت گرفت و نام تشکل برآمده از آن چیست؟" من از شما می پرسم ادغام روشن تر از این که فلان رفیق جنوبی که شما بهتر می شناسیدش و از یاد نبرده ای با چه اشتیاق، به استقبال ادغام رفت و حتی بدون خداحاقظی بر درب حزب نوده رحل اقامت افکند؛ یادتان هست. آقای اعظمی امروز آن رفیق قربانی وحدت احساسی دیروز در کدام یال قله فدائی ایستاده؟ و فردا شما در کنار ایشان نخواهید بود. من هشدار دادم که از گذشت روزگار بیاموزی و نه از آموزگاران شرم زده مان. ضمنا اگر یورش جمهوری اسلامی به چپ و فدائی مطرح نمی شد، بدانید که ادغام انجام شده بود و امروز دیگر نه از تاک فدائیان نشانی نبود و نگهبانان تاکستان فدائی نیز به کار دیگری بودند. اما اگر آن موقع بحث ادغام نبود شما چرا در آن سال انشعاب کردید. و قرار است امروز از سازمان اتحادانشعاب کنید تا فردا بخواهید با عاملین جدائی تاریخی فدائیان، اتحاد کنید. اما هشیار باشید که اراده ای می خواهد شرم تاریخی سیاست راست روانه خود را با اعتبار و حیثیت اتحاد فدائیان پاک کند و این است موتور حرکت من و ما که نخواهیم گذاشت جنبش فدائی مابه ازاء ستردن شرم از سیمای کسانی شود حتی بدست فدائی صدیق چون تو.
۷۶۲۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۵       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۴٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست