از : علیرضا بلاغی
عنوان : تاکید در تایید نظر
کافی است آقای جمالی .. در این بحث بی مقدمه ، زردشت پرستان را ، به ماجرای دعوائی که گرشاسپ و اسفندیار بیچاره با خانواده زال و رستم می کند ( یا بقول خود وی مبارزه ی دو دیدگاه « مجاهد» و « پهلوان » ) حوالت میداد ...،
۲۰۱۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ تير ۱٣٨۷
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : سیمرغ، مرغ افسانه ای نیست، بلکه بنیاد فرهنگ ایرانست و اصل نوزائی است
مرغ درفرهنگ ایران به معنای « اصل نوزائی یاهمیشه تازه شوی » است . ضمیر هرانسانی، تخم خدابود . خدا؛ پیوند مستقیم با انسان دارد . نیازی به زرتشت و محمد و عیسی و موسی نیست . خدا، خوشه ای از تخمه های همه جانها وانسانها بود . خرد خدا، درهرانسانی هست . هرانسانی، اصالت خدائی دارد . انسان، معیارو اندازه هرچیزیست . نام این خدا ، ارتا خوشت ( ازتای خوشه) بود . زرتشت ، برضد چنین خدائی برخاست ، چون برضد آن بود که انسان و گیتی با خدا، همگوهرند، ونام این خدا را تحریف کرد و اردیبهشت گذاشت . وشما نیز که زرتشتی هستید، از روز نخست برضد این اندیشه بزرگ فرهنگ ایران برخاستید و خدا را ازگیتی بریدید و انسان را ازاصالت، انداختید . اینکه شما آثازمرا نمی فهمید، تقصیراز من نیست . ایمان شما به زرتشت نمیگزارد . به چهارجلد کتابهای - زال زر یا زرتشت - مراجعه کنید و تعصبات زرتشتی را کنار بگذارید . فرهنگ اصیل ایران ، ئور محور شاهنامه و گرشاسپ نامه و بهمن نامه میگردد که خانواده سام و زال و رستم هستند . این زرتشت بود که جهاد دینی و استبداد دینی را آورد و این رستم سیمرغی بود که دربرابر این نخستین حرکت برضد آزاد اندیشی درایران بود ، ایستاد . کتابهای زال یا زرتشت که چهارجلد آن تا کنون منتشرشده است ، این فاجعه فرهنگی را فاش میسازد.این زرتشتیتها هستند که ارتاخوشت را مرغ افسانه ای میسازند. ازاهورامزدا در سراسر ادبیات ما هیچ خبری نیست ، بلکه ادبیات ما پراز هما وسیمرغ و عنقا و سمندر است . چرا ؟ چون اینها خدای ایران بوده اند و همیشه زنده مانده اند . اهورامزدا هم یکی ازنامهای سیمرغ بوده است . زرتشت هم که « زر+ توش + تره » باشد ، به معنای تخم سیمرغ است ............
۲۰۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱٣٨۷
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : ازجاروجنجال سیلسی، به ریشه کندن فرهنگی
این رژیم روی زمین نایستاده است که ما بتوانیم آنرا باهل دادن بیندازیم ( مخالفین رژیم ،سی سالست که مشغول اینکارند ).
این رژیم ، ریشه در زیر زمین دارد که باید آنرا از ریشه کند
۱۹٨۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۷
|
از : علیرضا بلاغی
عنوان : تصحیح یک اشتباه سوتی ...
نشانی شعری از جوانی ام ، بخاط استفاده از سیستم دو زبانه ی کامپیوتر ، غلط از آب در آمده بود ... پوزش : آدرس درست ش اینجاست :
http://www.bagh.blogfa.com/post-۶.aspx
۱۹۷۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۷
|
از : علیرضا بلاغی
عنوان : سرمه کش زیر درخت کاج
آنقدر در کنه خودم با خودم ور رفته ام تا خودم را یافتم ...
آنقدر هر چه را که از من نبود دور ریختم تا پاک شدم ...
شده ام یک شیشه ی هزار زاویه ی ریز به هر سو بچرخم دنیائی است نو ...
وای چه کیفی می کنم ...
هر لحظه حادثه است و هر لحظه به هر چی میخورم جان می گیرد .. رنگی میشود .. دوباره پا میگیرد .. زنده میشود ...
و من کیف می کنم ... که چه آسان میتوان ...
نه باری می کشم نه زیر فشاری هستم .. خودم هستم سبک .. پاک ... خود خودم ...
در عمل پیاده می کنم آنچه در فکرم می گذرد را ...
می گویم آنچه بدهانم می آید را
و می نویسم آنچه خود میخواهد نوشته شود را
انجام میدهم آنچه که میخواهم را
فقط به زبان خودم حذف می زنم به خرد خود اندیش میگویم « دلگویه » ! و آن همان اینتوتیتسیونی است که هی صیقل خورده گیش را بیشتر و بیشتر می کنم ... مثل زاتلیتی که تقویت کننده های قوی تری برایش بگذارم ...
شاخک هایم را ، گوش هایم را ، چشم هایم را ، نوک نیشم را تیز تر کرده ام ... لوله های مکنده ام را لایروبی کرده ام و عضلات مکنده ام را هم تقویت کرده ام ....
من هم اسبی شده ام ... زاده از تخم رخش ... چموش ...
از وقتی خودم شده ام چند تا شده ام ... چند تا شده ام .... روحی شده ام در حال حلول .... اسب ، زنبور ، پروانه ، پلنگ ، ابر ، باد ، جرقه ، درخت ...
وای چه کیفی می کنم ....
گفتم درخت .... یاد نوشته ای افتادم که زمانی دور زمزمه می کردم ...
حیفم آمد ننویسم ..... اصلش اینجا است ...
http://www.bagh.blogfa.com/post-۶.aspx
میدانی چرا این ها برایت مینویسم جمالی عزیز ؟
چون مژه گانم را روزی به سرمه ای از سرمه دانت آلودم ...
با تشکر از تو ...
۱۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۷
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : راه پیکار با چاه سامره و چاه جمکران
رستم که بارخش ، درچاه می افتند ، بیان آن بوده است که « آنکه به آن ایران ، همیشه به پای بوده است » در رحم خدا، فرورفته است و ازسر برای نجات آزادی از استبداد دینی و آزادی از ایده جهاد دینی بپا خواهد خواست . درمتون پهلوی هست که سام، نیای رستم در پایان زمان برخواهد خواست تا ضحاک را بکشد . این اندیشه « فرشگرد» درتشیع باقی مانده است . باید فرهنگ اصیل ایران را ازنو بسیج ساخت
تا مردم اصل قضیه را بدانند . رخش ،اسب رستم همان واژه « روشنائی = رخشان » است . در زیر سر رستم ، جام جم است که خرد فطری هرانسانی باشد. این رستم هست که چشم همه را « خورشیذ گونه » میسازد . یعنی مردم دیگر نیاز یه قرآن و گاتا و انجیل و تورات ندارند .
۱۹۶٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۷
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : راه آینده را باید خود مان بساریم
آینده، راهی نیست که کسی برای ما ساخته است، وما باید آن راه را برویم
آینده، راهیست که ما باید خودمان بسازیم و خودمان برویم
۱۹۶۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۷
|
از : علیرضا بلاغی
عنوان : جمال کویری تو را...
جالب است برایم و کیف می کنم که به هر کجا که میلت بکشد میروی ... به جنگل و کوه و غار و دریا و حالا هم که میزنی در و دیوار عادتکده ات را بهم و میخواهی جاری شوی چو باد در دشت و کویر و بیابان پر از شن ...
من اما میمانم در همین همیشه بهار بهشت ...اکنون پروانه ام و پروانه وار پر میکشم در باغ هستی شیره های جلوه ی هستی را با تمام وجود میمکم ... اگر چه گاهی همچنین راحت الحقومی هم نیستند ! اما مزه مزه میکنم ....و کیف میکنم ... حتی تورا ، منوچهر ، تو راهم چشیده ام ... مکیده ام شیره ی هر چه که جلب نظرم را بکند ... لابلای گل ها و غنچه ها و شاخ و راغ در باغ ویراژ میدهم ... از اینجا به جائی که نمیدانم کجاست ... بالا ، پائین ، چپ ، راست ... قیج و قیقاج .. کیف می کنم از بودنم ... نشئه از هر چه و هر چیز ... زیباست.. همه چیز ، همه مال من هستند .. حتی تو ... جمالی عزیز ...
نمیدانی چه حالی می کنم که میبینم که در حالم ، نه گذشته دارم و نه آینده ... فقط رد پائی شاید از من بماند ( یا نماند ! ) ... من در زمان و یا زمان در من ، عجین شده ایم در هم ...
میروی سر به بیابان بگذاری ... برو ...
من میخواهم بجای پروانه بودن ... زنبور شوم حالا ...
زنبور ... میدانی چرا ... ولگرد بیابانگرد ( راستی شالی بردار برای پوشاندن سر و صورتت ) ... ...
میخواهم زنبور شوم چون میبینم خیلی ها به هر دلیل و هر بهانه و علت یا درک می کنند یا نمیفهمند .. توان ندارند و یا نمیدانند شاید که آنها میتوانند خود ، از گل ها و خار های هستی هم بچشند ... خوب ایثار گری می کنم ... و میهمان می کنم آنها را به نوک زبانی زدن به قاشقی از عسل هایم .. این را آموختم از زمانی که درخت بودم و لیموهایم را در اختیار دیگران میگذاشتم ...
من میدادم و میدهم ... آیا آنها با آن چه کنند ... مسئله ی آنان است... من کار خودم را می کنم ...
سفر خوش ... معلم ...
.
۱۹۶۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۷
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : امام زمان دشمن دموکراسی
کیست که حق ملت به حاکمیت را درایران ازملت، غصب میکند؟
امام زمان .
ملت ایران، حق حاکمیت خود را با اراده خود
تسلیم امام زمان کرده است
پس ملت ایران، اصلا دموکراسی و حقوق بشر نمیخواهد
۱۹۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣٨۷
|
از : ج- جمشید
عنوان : من و حقیقت
استاد جمالی در این سطور منظم و موزون قصد دارد به ما بگوید هرگز در محدوده تنگ یک باور محبوس نشوید زیرا که هر واقعیتی در این جهان عینی از حقیقت نسبی برخوردارست و نسبیت هر حقیقتی میتواند غنی تر و کامل تر شود. هیچ حقیقت مطلقی نداریم، حتا علوم مطلق نیستند و پس از زمانی کاملتر میشوند. زمانی فیزیک نیتون جهان را خطی و قابل محاسبه و پیشبینی میدانست ولی نظر نیتون با جلوس فیزیک کوانتومی واژگون شد. هر انسانی ذاتن گوهر و استعداد پرواز به ورای هر حقیقت نسبی را دارد. اما لازمست توجه شود که هر حقیقت فرادستی حقیقت فرودست را انکار یا حذف نمی کند بلکه آن را در خود شامل کرده از آن فراتر میرود."منیت" انسان اشاره به خصلت جستجوگری، اندشیه گری و تبیین و قضاوت است و همین خصلت است که به او اجازه میدهد تا شناخت حقیقت نسبی را هر به اوج آسمان ها کاملتر کند.
تو مرغ چار پری تا بر آسمان پری
تو کجا و ره بام و نردبان ز کجا.........مولوی
۱۹۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣٨۷
|