یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

صدای امریکا در آزمون بیطرفی - حمید فرخنده

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : شریف مهدوی

عنوان : آموزش مقدم بر قضاوت
در اینجا نویسنده ی محترم در باره ی بیطرفی صدای آمریکا نظرات خود را بیان کرده و دوستان تا کنون ۱۱۸ اظهار نظر ارائه فرمودند که اکثرا از موضوع اصلی بحث خارج ست.کاش دوستان در باره ی آمریکا و ماهیت واقعی آن در تمام زمینه هاو سیاست های علنی آن و از جمله وسائل ارتباط جمعی به تبادل اندیشه می پرداختند.کشوری که با تمام وجوددر حال "پاکسازی» دست آوردهای سوسیال دموکراسی در آمریکا و جهان می باشد و تمام نهادهای دولتی، مردمی و اجتماعی را با عنوان سوسیالیسم زدائی منحل و بدیل های "خصوصی " جایگزین آنها مینماید. در باره ی سانسور ادبیات تا آنجاپیش میرود که هری پاتر را تحمل نمی کندو بسیاری ناهنجاریهای دیگر که در این چند کلمه نمی گنجد. انتقاد به این ناهنجاریها را به چپ نسبت دادن فقط جوک مانند می باشد چون هزاران فرهنگ ورز غیر چپ در آمریکا و سطح جهانی فرا تر از این هاست که با انگ « چپ» بی اعتبار شود. انتقاد به سوسیالیسم و چپ ها هم با مارک « ضد چپ » دردی را دوا نکرد و نحواهد کرد.

در باره ی انتقاد کردن از صدای آمریکا هم فقط با برچسب زدن «راست» یا «چپ» به یکدیگر مسائل این رادیو را به ما نشان نخواهد داد.ساکنین آمریکا کمک کنند تا با روشنگری موضوع بحث را به نتیجه گیری بهتر برسانند.
۲٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣٨۷       

    از : مجاهد یاور توده ای

عنوان : ربط مترو و زبان انگلیسی را در ضجه نامه رفیق مجاهدتان ببینید
اقای پیام ر ربط متروی پاریس را با انقلاب ۵۷ و یزدی از من چرا می پرسید از نویسنده مجاهد و هوادار توده ای تقابدار ان بپرسید می گوید

(آقای دکتر یزدی نقش شما و همدستانتان در روی کارآوردن روحانیت بر هیچکس پوشیده نیست و امری غیرقابل انکار است. آخوندها در پاریس از یک ایستگاه مترو نمی توانستند بدون راهنما به ایستگاه دیگری بروند, شما بودید که راههای زدوبند را به آنها آموختید و آنها هم البته این کاره بودند)

نقش زبان انگلیسی بلد بودن و یا نبودن همه همراهان خمینی را بادانقلاب ۵۷ باز از همین مجاهد عزیز و هواداران توده ای قابدار او که ز مسئله سولژنیتسین و رسوایی انها در دفاع و همدردی با استالین به خشم امده و اتحادیه جدیدی با مجاهدین تشکیل دادند بپرسید۰ می گوید

(خمینی, پسرش احمد, دامادش اشراقی, و اطرافیان آخوندش امثال علی اکبر محتشمی پور, اسماعیل فردوسی پور, محمدحسین املائی, سیدمحمدعلی موسوی و آخوندهایی که از ایران به فرانسه آمده بودند, نظیر موسوی خوئینی ها و لاهوتی , هیچکدام با زبان انگلیسی و فرانسه آشنایی نداشتند که بتوانند با «ازمابهتران» که به دیدار خمینی می آمدند, صحبت کنند. من و افراد دیگری که در آن روزها شاهد قضایا بودیم, می دیدیم که تمام مسائل آن روزها از کانال شخص شما, آقای دکتر یزدی, می گذشت)

ببینید نویسنده مجاهد چه مذبوحانه تلاش می کند سرنوشت یک انقلاب با ان عظمت را (که حتی همین مجاهدین اول مدعی بودند که انها صاحب اصلی انند۰ فدائیان و توده ایها و پیکار و راه کارگر و ۰۰۰ هم همه معتقد بودند که این انقلاب اصیل است و زحمتکشان انرا انجام داده اند و نیروهای چپ بوجود اورنده اصلی انند۰ و سعی کردند انرا به بلوغ ضد امپریالیستی اش پرسانند با حمله به سفارت و تکیه به اظهارات ضد امریکایی خمینی ۰ توده ایها هم به نوفل لوشاتو رفتند و پیعت کردند ۰ هنوز قویتر از یزدی از این رژیم ضد امپریالیست حمایت می کنند ) به اشنا نبودن به زبان انگلیسی گره بزنند۰

پس می بینید که مطالب بنده بسیار به نوشته های هذیان گویانه نویسنده مربوط است ۰

این گونه عوامفریبانه علت پیروزی و انحراف یک حرکت بزرگ تاریخی را به یک نفر که یکی از سه مترجم خمینی ( یزدی و قطب زاده و طباطبائی )بوده مرپوط کردن نشان از سطحی نگری ساده لوحانه دارد که فقط نزد مجاهدین شستشوی مغزی داده شده و احساساتی خریدار دارد و سیاست بازان جوساز نوکر روسیه. خصوصا اینکه بعدا معلوم شد که خمینی نه به توصیه های اینها بلکه به تشخیص خودش و مشورتهای مطهری و منتظری و بهشتی متکی بوده است۰ و بسیار بعید است که با امریکا در ان مقطع زد و بند کرده باشد۰ چون دست بالا را داشت. در صورتی هم که توافقاتی با امریکا به عمل امده باشد روی یک سری موضوعات در ملاقات بهشتی با هویزر محتمل تر است۰ بعد از کودتای ۶۰ علیه بنی صدر و متعاقب ان در ماجرای مک فارلین و رها کردن گروگانها بعد از شکست کارتر گامهای اساسی جهت انحراف کامل انقلاب به سمت یک رژیم سیاسی مستقر برداشته شد۰ در تمام این مدت حزب توده با حمایت از ضد امپریالیست بودن رژیم اگاهانه در جهت تثبیت این رژیم که همه از ان قطع امید کرده بودند گام برمی داشت و بر می دارد۰ وگرنه اول انقلاب همه گول خمینی را خوردند و او یکی یکی همه را به نفع حکومت ملاها بیرون انداخت و شاه بیتش این بود که این نهضت ازادی و ملی ها از اول علیه اسلام و امت اسلامی بودند۰
۲٣۶۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣٨۷       

    از : مش قاسم

عنوان : مقاله خوب بود
والا دوروغ چرا من یکی که خیلی از این مقاله خوشم آمد بخاطر اطلاعات تاریخی که ذکر شده بود. این یزدی خیلی اسرار این رژیم را دارد که متاسفانه مردم ایران را محرم نمی داند و حرف نمی زند. مهم نیست که نویسنده این مقاله طرفدار مجاهدین خلق است مهم این است که خیلی مسائل مهمی را مطرح کرده است که نشان می دهد یزدی شریک این ملایان جانی بوده و هست!
۲٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣٨۷       

    از : پیام ر

عنوان : از ارائهء مطالب بی ربط و بی دلیل خودداری کنید
این آقایی که تحت عنوان"مجاهد یاور توده ای" مطلب نوشته، چه چیزی را میخواهد ثابت کند؟ تمام مطالب ایشان پرت و پلاست. اینکه صادق طباطبایی برادر زن احمد خمینی است و یا لاریجانی و ولایتی انگلیسی بلدند و یا بلد نیستند چه ربطی به موضوع بحث دارد. پیش از انقلاب این اعضای نهضت آزادی (و بعد از آن جبهه ملی) بودند که اکثر فعالیت های خمینی را سازمان میدادند. همین صادق طباطبایی از اعضای موثر نهضت آزادی در خارج از کشور یود. در آن زمان شما اسمی از امثال ولایتی و لاریجانی نمیبینید. ولی یزدی و بنی صدر و قطب زاده و بازرگان و سنجابی و دیگران همه جا برای جانفشانی در راه "امام" بزرگ آماده بودندو در اصل این گروه امثال لاریجانی ها بعد از انقلاب به رهروان راه "امام" پیوستند. شما یک نشانه بیاورید که این ادعای شما را در مورد حضور امثال ولایتی ها در بیت "امام" نشان دهد.
اینکه خمینی در مترو بدون یزدی گم میشد، یعنی چه؟ خمینی بدون یزدی و بنی صدر و امثالهم راه رسیدن به قدرت را پیدا نمیکرد. این را خود یزدی در مصاحبهء ۲۲ بهمن خود اذعان دارد.
آقای عزیز، چرا میخواهید با سفسطه بازی بحث را بی بیراهه ببرید.
۲٣۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱٣٨۷       

    از : به همه کاربران

عنوان : نگذارید لمپن "لیبرال" نما بحث را منحرف کند
به هجویات لمپن معروف نگاه کنید تا معنی بی محتوایی و بی سوادی را بهتر بفهمید. آقای یاور روشنی دستتان درد نکند.
۲٣۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱٣٨۷       

    از : مجاهد یاور توده ای

عنوان : ضجه های یک تروریست برای سرپوش گذاشتن روی توطئه سکوت توده ایها و هم نحله های فکریشان بر ناراضی بزرگ روسی
کار ببین به کجا رسیده که توده ایهای نقابدار و سایر چپ های متاثر از مارکسیسم روسی که از بایکوت کردن سولژنیتسین شرمنده و دستشان رو شد برای تغییر موضوع دست به دامن یک تروریست نفودی مجاهدین در دوروبر بیت خمینی شدند که ثابت کنند

مجاهدین تروریست نیستند
در امریکا لابی ندارند
اهل سازش و بند و بست با امریکا و بچه قدرتهایی مثل صدام نیستند
لابد طرفدار حمه امریکا هم نیستند
حتما بسیار شفاف عمل می کنند و هیچ راز و رمزی ندارند
جعفرزاده و همپالکی های او درمرکز تحقیقات استراتژیک لابد دارند علیه امریکا و به نفع خلق قهرمان ایران زد و بند می کنند
هزینه ۷۰۰۰ یا ۷۰۰۰۰ انها را لابد خلق زحمتکش ایران از پول اضافی که احمدی نژاد از نفت به انها می دهد تامین می کنند ۰
تانکها و تجهیزات نظامی را هم همین خلق قهرمان تهیه کرده برای انها
امریکا دشمن شماره یک انهاست برای همین انها و پادگان نظامیشان زا در عراق تحت حفاطت قرارداده و هیچ مذاکره ای هم بین انها صورت نگرفته

اصلا خمینی در انموقع که میلیونها ایرانی عکسش را در ماه می دیدند خیلی محتاج انگلیسی صحبت کردن و رابطه با امریکا بود
بهشتی تسلط کامل به زبان المانی و اشنایی به زبان انگلیسی نداشت لابد در ملاقات با هویزر به زبان ترکی مذاکره می کرد۰
صادق طباطبایی برادر زن احمد لابد انگلیسی بلد نبود
خمینی حتما توی متروی پاریس گم می شد اگر یزدی نبود
لاریجانیها و صادق خرازی و ۰۰۰ اصلا نمی دانستند انگلیسی کیلویی چند است
برای امریکائیها که با خمینی تماس بگیرند زبان فارسی و یک مترجم پیدا کردن از فرستادن سفینه به ماه مشکل تر بود۰
در انزمان خمینی از طرف مجاهدین به عنوان یک شیاد معرفی می شد نه رهبر انقلاب
فقط یزدی بود که یک تنه این انقلاب را به نفع پسرش انجام داد و حالا یک تنه دارد انرا حفظ می کند مردم ایران و این همه اپوزیسیون رنگ و وارنگ قادر به ساقط کردن این رژیم نیستند چون یزدی نمی گذارد۰ برای همین خواهان حمله امریکا ( یعنی دوست یزدی ) به ایرانند تا حکومت از یزدی به ماه تابان رئیس جمهور مادام العمر منتقل شود۰
تواب سازان انگلیس هم که اب توبه تروریستی را بر سرشان ریخته اند دوستان همین یزدیند که فارسی بلدند
چطوراست مجاهدین از مذاکرات پنهانیشان با صدام و امریکا و فرانسه و انگلیس و بند و بست های پشت پرده کمی ما را مطلع کنند تا دوباره کلاه گشاد دیگری سر این مردم نرود؟

ضمنا این ازدواج موقت حزب توده و مجاهدین را هم گرامی می داریم ۰ شاه فقید خوب گفته بود که ارتجاع سرخ و سیاه دو لبه یک قیچی هستند که مانع ترقی و پیشرفت ایران هستند۰

بیخود نیست که مش قاسم مجاهد یکدفعه ضد سولژنیتسین می شود و او را نوکر امریکا می خواند انهم در دفاع از صدای امریکا! و هیچوقت به چپ گرا های نظر دهنده حمله نمی کند در حالیکه ان چپ گراها هم باحمله به ایران مخالفند و هم صدای امریکا را ازاد که نمی دانند هیچ بلکه صدای استعماری می دانند ۰
۲٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱٣٨۷       

    از : یاور روشنی

عنوان : شریک دزد و رفیق قافله- حسین اخوان توحیدی
مقاله بسیار جالب و افشاگرانه آقای توحیدی جهت شناخت ابراهیم یزدی برای اطلاع عموم مفید می باشد:
"آقای دکتر ایراهیم یزدی, دبیرکل «نهضت آزادی» چند روز پس از خروج نام سازمان مجاهدین از لیست تروریستیدولت انگلیس و اندکی پس از مراسم باشکوهی که مجاهدین در ویلپنت پاریس برگزارکردند و در آن به گزارش خبرگزاریها, ۷۰هزارتن از هموطنان شرکت داشتند, در یک موضعگیری ضمن «تروریست» نامیدن مجاهدین, از دولت احمدی نژاد خواست که نسبت به این امر به سازمان ملل شکایت کند: «... در نهادهای بین المللی جایگاه خاصی برای تروریسم وجود دارد و نهادهایی ماٌمور برخورد با این گروههای تروریستی هستند که دولت ایران باید خود را آماده کند که از ظرفیتهای این نهادها که بهترین جایگاه آن سازمان ملل است, بهره گیرد».

آقای یزدی در این ماهها که خیزشهای داخلی و فشارها و ایجاد تنگناهای بین المللی, رژیم را کلافه کرد و در آستانه سرنگونی قرار داده است, هم چون دایه دلسوزتر از مادر, تلاش خود را برای دفاع از رژیم محتضر و نجات آن از تنگناهایی که در آن گرفتار است, مضاعف کرده است و چون می داند که مجاهدین پاشنه آشیل این رژیم مفلوک هستند, دشمنی اش با مجاهدین را نیز, افزایش داده است. و این امری است طبیعی. دفاع یزدی از رژیم ولایت فقیه, دفاع از رژیمی است که خود در شکل گیری آن نقشی اساسی داشته است.

آقای ابراهیم یزدی! کیست که نداند حضرتعالی یکی از معماران رژیم ولایی در سال ۱۳۵۷ بوده اید و دستاوردهای انقلاب را در سینی طلایی به خمینی و روحانیت اهداکردید ـ البته با زدوبند ـ و دست خمینی را در دست همانهایی که می دانید گذاشتید. دستتان درد نکند. عجب آشی برای مردم پختید. بدانید که حتماً از دعاهای مردم و زندانیان سیاسی بهره مند بوده و هستید!

به عقب برمی گردیم. به روزهایی که خمینی وارد فرانسه شده بود. خمینی وقتی وارد فرانسه شد, در هفته های اول عزا گرفته بود و نمی دانست چه کند. به او اجازه فعالیت سیاسی داده نشده بود و می ترسید زمین گیر شود. در چنان حال و روزی «امدادهای غیبی» به مدد رسیدند و محللها وارد کار شدند و زدوبندها را به خوبی و خوشی پیش بردند. البته با رعایت همه جوانب امنیتی, که خبری از این زدوبندها به بیرون درزنکند.

چندین سال پیش برای اولین بار در مقاله یی آمدن آمریکاییها را به نوفل لوشاتو، که سکونتگاه خمینی در فرانسه بود، افشا کردم. بازتاب آن هم چنین بود که آقای ابراهیم یزدی گفت بله زدوبند انجام شده و از سه کانال هم انجام شده و یکی از سه کانال هم شخص ایشان بوده اند که سالهاست با از ما بهتران رابطه مطمئن و «برادرانه» دارند. اما این همه ماجرا نیست. بخشهای اصلی هم چنان در زیر پرده است. اما در پشت اینگونه ارتباطات چه نیتی قرارداشت. خیرخواهانه و یا...؟ نتیجه آن زدوبندها را مردم به خوبی شاهدند و بر اساس همان داده ها نیز قضاوت می کنند.

آقای دکتر یزدی! شما در ۱۶فروردین ماه امسال که گویا برای ماٌموریتی به آمریکا فرستاده شده بودید, در یک گفتگو در جلسه یی در آمریکا بدون مقدمه, خطاب به جوانانی که تا بن استخوان از رژیم «ولایی» نفرت دارند و برای برافکندن آن سر ازپا نمی شناسند, گفتید: «من به نسل جوان می گویم که اشتباه ما را تکرار نکنید. نگویید که اگر اینها بروند همه چیز خوب خواهد شد. این طور نخواهد شد». معنی این حرف این است که دست از مبارزه با این رژیم سراسر ظلم و فساد بردارید و به حکومت زور تن در دهید و لب از هرگونه اعتراضی ببندید.
آقای یزدی چکیده حرف شما بعد از گذشت سی سال از حکومت جور و حبر آخوندها چیست؟
ـ ما انقلاب کردیم, اشتباه کردیم. شما اشتباه ما را تکرار نکنید.
توی دعوا نرخ تعیین نکنید. اولاً, شما و امثال سیدمحمد بهشتی ـ آیت الله راسپوتین ـ انقلاب نکردید. حضرتعالی «لابی» از ما بهتران تشریف داشتید و دارید و این اظهر من الشمس است. شما و دیگر دلالان به این گمان بودید که خمینی رهبری را بعداً به شما واگذار خواهد کرد و به خاطر همان در باغ سبزهایی که در نوفل لوشاتو به شما نشان دادند به این خیال خام افتادید که شما عزیز دردانه «امام» هستید و صدالبته که بعداً دماغتان سوخت. و امروز هم کاری بیش از این از دستتان ساخته نیست که چوب زیر بغل حفظ نظام ماقبل تاریخی و پا به گوری بشوید که در این سی سال تسمه از گرده مردم دردمند ایران کشیده است.

گفته اید اشتباه کرده اید. در گام اول آن اشتباهات را با بانگ بلند بگویید که دیگران باردیگر با طناب شماها به چاه نیفتند. درباره آن اشتباهات صحبت کنید تا مردم بدانند و قضاوت کنند. راستی جای این سوال است که شما که در دوره انقلاب سال ۵۷ در آمریکا تشریف داشتید چگونه انقلاب کردید؟ در آنزمان شما در انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی سرگرم بحثهای اسکولاستیکی بودید و با انقلابی که با درد و رنج و خون مردم پا برهنه و تحت ستم گام به گام به جلو می رفت, از زمین تا آسمان فاصله داشتید. گذشته از آن,شما که در آن زمان نه چهره شناخته شده یی برای مردم ایران بودید که نامتان در جایی برده شود و نه هیچ گونه پیشینه مبارزاتی داشتید که شایان یادآوری باشد, چگونه به خود اجازه می دهید بگویید ما انقلاب کردیم؟ کار شما انتشار نشریه یی بود با تیراژ معدود, به نام «پیام مجاهد», که در آن مدافع مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه بودید. شما با این نامگذاری این تصور را می خواستید به خواننده القا کنید که شما نماینده سازمان مجاهدین در خارج کشور هستید. یادتان هست که وقتی مسعود رجوی و موسی خیابانی از زندان آزاد شدند شما پیام آنها را چاپ و به اسم نهضت آزادی پخش کردید. پس تا آن مرحله با مجاهدین که در زندانها و زیرشکنجه بودند, اختلافی نداشتید. شما با تجلیل از مجاهدین که بر تیرکهای اعدام بوسه می زدند و سرودخوانان به استقبال شهادت می رفتند, هویت و حیثیت و اعتبار سیاسی کسب می کردید و از همین رو, اسم نشریه تان را هم «پیام مجاهد» گذاشتید و نه «پیام روحانیت», یا «پیام خمینی»؟ مگر مجاهدین امروز با مجاهدین دیروز چه تفاوت نمایانی پیداکرده اند که شما با خاصه بخشی ردای «تروریسم» را که به حق شایسته گردانندگان نظام آخوندی است, بر قامتشان پوشانده اید؟ حقیقت این است که خمینی و روحانیت در آن روزگار پشمی به کلاهشان نبود و در هفت آسمان یک ستاره نداشتند و یک مشت آدم بزدل و بیم خورده, پیامشان چه می توانست باشد. شما و همدستان شما که سکوی خمینی برای سوارشدن بر مسند حاکمیت شدید به خوبی می دانید که این حاکمیت ستم پیشه, میوه تلخ «تلاشها» و زدوبندهای شما و همدستانتان بوده است که بر موج انقلاب مردم سوار شدید و آن را به بیراهه کشاندید. شما که داروساز هستید و در نسخه پیچیدن ید طولایی دارید, مردم داغدیده را به حال خود رهاکنید که خود تقدیرساز مبارزاتشان باشند و سر خود گیرید و از نسخه پیچیدن مجدد برای آنها خودداری کنید.
آقای یزدی چرا موقعی که خمینی زنده بود و به فرمان او, فرزندان دلیر مردم ایران را هزار هزار تیرباران می کردند و در پرچم آمریکا دفن می کردند, سکوت کردید؟ چرا در آن زمان در کتابتان ـ «آخرین تلاشها, در آخرین روزها» ـ هرگز سخنی از زدوبندهایی که شما و همدستانتان به فرموده خمینی, با «ازمابهتران» داشتید, به میان نیاوردید و حال که تابوت ولی فقیه آدمکشان, در پرتو آگاهی و مبارزه مردم آگاه و دلیر, روانه گورستان تاریخ شده است, قفل زبان را گشوده اید و به مصداق «نوشدارو پس از مرگ سهراب», دَم گرفته اید که بله خمینی از سه کانال مختلف با غربیها ساخت و پاخت داشته است. آیا این رسم آزادیخواهی است که بزرگ عمامه دار حکومت آخوندی و دست پروردگانش در پشت صحنه با آمران کشتار مردم زدوبند کنند و درباره راههای فریب مردم و به کژراهه انداختن انقلابشان به گفتگو بنشینند و تیرباران و برچسب تروریستی اش نصیب مجاهدین شود؟
ایران آبستن حوادثی تاریخی است و دربرابر مردم دو راه بیشتر وجود ندارد:
یکی, گردن نهادن درازمدت به حاکمیت رژیم با باندهای مختلف آن, و دیگر, تلاش بی وقفه برای سرنگون کردن تام و تمام این حاکمیت با همه جناحهای رنگارنگش.
کارنامه شما در این سی سال به خوبی نشان می دهد که با تمام وجود در پی حفظ رژیم نکبتبار خمینی و بازماندگان او هستید که در تزویر و مردمکشی و چپاول گوی سبقت را از امام شیادشان ربوده اند. اما, خواست مشترک اقشار مختلف مردم در تظاهرات و خیزشهایشان در خیابانها, دانشگاهها, کارخانه ها و در هر شهر و روستا, سرنگونی قاطع رژیم آخوندی است. آنها به روشنی پی برده اند که چاره دردهای درمان ناپذیر اجتماعی, جز با سرنگونی تام و تمام حکومت آخوندی میسر نیست.
آقای دکتر یزدی مردم ایران مثل شما سرشان را زیر برف نکرده اند که از واقعیاتی که هر روزه با گوشت وخون و رگ و پی خود آن را لمس می کنند غافل بمانند و عامل همه دردها و رنجها و گرفتاریهایشان را تشخیص ندهند و با خوشنودی و رضایت خاطر ثناگوی حکومتی باشند که جز تیربختی و فقر و اعتیاد و جنگ و ویرانگری و غارتگری و چپاول رهاوردی برای مردم ایران نداشته اند و تشت فعالیتهای تروریستی شان از بام تمام کشورهای منطقه فروافتاده است. راستی چرا برای ادامه چند صباح فعالیت سیاسی, جای ظالم و مظلوم را عوض می کنید و برای خوشایند قصرنشینان برچسب «تروریسم» که شایسته خمینی و میراثداران او است به مجاهدین خلق می زنید و درنتیجه تیغ جلاد را برای ازمیان بردنشان تیز می کنید که گناهی جز مبارزه برای آزادی ندارند؟
آقای دکتر, بهای سنگین سیاستهای ویرانگر آخوندها را تا کنون چه کسانی پرداخته اند؟ چه کسانی در جنگ خانمانسوز هشت ساله قربانی مطامع جنگ افروزانه خمینی شده اند؟ چه کسانی نوجوانان را که هریک گل سرسبد خانواده یی زحمتکش بوده اند, برای تحقق شعار «فتح قدس از طریق کربلا», در میدانهای مین تکه تکه کردند؟ خاک غم گرفته جبهه های جنگ ضدمیهنی از پیکرهای کدام جوانان نوباوه فرش شد؟ از پیکرهای فرزندان شما, رفسنجانی, خامنه ای, یا فرزندان خمینی و نوه های او؟ چرا فرزندان بستگان شما, ازجمله دامادتان, با همه ادعاهایتان در پیروی از خمینی و «مبارزه با استکبار» قدم رنجه نفرمودند. گویا در منطق شما, مرگ حق است اما برای همسایه.

راستی آقای دکتر, داماد گرامیتان آقای شهریار روحانی چه می کند, که در همان اولین بهار آزادی, خمینی به ندای درخواست شما درمورد وی لبیک گفت و او را به عنوان سفیر کبیر ایران در آمریکا منصوب کرد. هنوز چهره شما را به وضوح به یاد دارم زمانی که در اتاق تلفن با کلامی شوق آمیز, این مژده شیرین را به داماد گرامیتان اطلاع می دادید. آقای دکتر, خمینی با این گونه خاصه خرجیها خوب قابتان را دزدید.
راستی آقای دکتر, در مکتب «تروریست شناسی»تان چرا سعید امامی و قربانیان اقدامات تروریستی او را همزانوی هم می نشانید؟ چرا حتی جای ظالم و مظلوم و قاتل و مقتول را عوض می کنید و به گردانندگان رژیم رهنمود می دهید که از سازمان ملل بخواهند که مجاهدین خلق را تروریست بشناسند؟ از شما می پرسم چه کسانی سر دکتر کاظم سامی, وزیر بهداری «دولت امام زمان» را در مطبّش با مته سوراخ کردند؟ چه کسانی سر داریوش فروهر وزیر کار همان «دولت امام زمان» را در کنج خانه اش گوش تا گوش بریدند و تازه به آن هم بسنده نکردند و شکم همسرش را هم کاردآجین کردند و سینه هایش را بریدند و بر روی شکمش نهادند؟
شما در زمان وقوع چنین حوادث ناگواری چرا زبانتان در کام ماند و در انتقاد به تروریسم دولتی کلامی نگفتید؟ اما حالا که سیل به پایه های کاخ ظالمان افتاده است و دودمان تباهشان در شرف نابودی است, گلو پاره می کنید؟ راز این سیاست یک بام و دو هوا در چیست؟
با این که می دانم شما به خوبی از ماهیت قاتلان خبر دارید اما ازشما می پرسم چه کسانی آیت الله لاهوتی و آیت الله آشوری و فاطمه مصباح سیزده ساله را به جوخه تیرباران سپردند یا در زیر شکنجه کشتند؟ اگر بخواهم در این زمینه ادامه بدهم «مثنوی هفتادمن کاغذ شود», اما حیفم آمد که از این سوال بگذرم: آقای دکتر چه انگیزه یی باعث شد که شما در این سن کهولت دوباره پای به میدان تلاش برای حفظ رژیم آخوندی نهاده اید و این چنین دراین راه آسیمه سر شده اید؟ نکند امامزاده یی را که سی سال تمام بر آن جُل و تکه نذری آویزان کرده اید و این همه به آن امید بسته اید در شرف ذوب شدن و متلاشی شدن می بینید؟
این روزها که رژیم پا به گور از داخل و خارج در تنگناهای چاره ناپذیر گرفتار است به هر خس و خاشاکی چنگ می آویزد و هر فسیل نمک سودی را به میدان می کشاند تا شاید گرهی از کار فروبسته اش گشوده شود. اما افسوس که هرنظام, حتی اگر لحظه یی از کشتار و بیدادگری هم دست بازندارد, باز هم اجلی محتومی دارد که به سر می رسد و سیل بنیان کنی بند از بندش را می گسلد و کاری می کند که «نه از تاک نشانی می ماند و نه از تاکنشان», و این رژیم هم از پسلرزه های مرگی که در حرکات و سکناتش دیده می شود گویی به همان اجل محتوم دچار شده است و در فردایی نه چندان دیر و دور به گوری می افتد که نیاکان تاریخیش به آن سرنگون شده است و این تلاشهای شما و امثال شما هم در وقوع این سرنوشت محتوم هیچ سد و راهبندی نمی تواند برپاکند.

البته شما در این نفس دمیدن بر پیکر رژیم محتضر تنها نیستید. همدستان شما هم سخت سرگرم زدوبند و تلاش و دوندگی هستند. همین یکی دو هفته پیش بود که چند تن از آنها که برخی از آنها از قبیل آیت الله میبدی, حجت الاسلام اعتمادی و شمس الواعظین و چند تن دیگر از مشتاقان و معتادان به اصطلاح «اصلاح طلب» رژیم, با صحنه گردانی آقای احمد سلامتیان در پاریس جلسه یی با شرکت چند ده نفر برگزارکردند و درباره مضار سرنگونی رژیم آخوندی داد سخن دادند و آسمان و ریسمان را به هم بافتند و ورد آخوندشادکن شما را هم از یاد نبردند و از روی کار آمدن «تروریستها» بیم دادند و طبعاً بر چهره تروریستهای واقعی که سی سال است خون مردم ایران و مردم منطقه را به شیشه کرده اند و دمار از روزگار مردم ما درآورده اند نامی نبردند و حتی به سفیدسازی چهره های پراز نکبت و پلشتی آنها هم پرداختند. اما آقای دکتر یزدی این چوب زیر بغل دادنها درد چاره ناپذیر سرنگونی محتوم رژیم مفلوک را درمان نمی کند و آب رفته را به جوی برنمی گرداند!

آقای دکتر شما در مصاحبه تان با رادیو فردا از سازمان ملل خواستید مداخله کند و سازمان مجاهدین را با زدن برچسب تروریستی محکوم نماید. با این که به خوبی واقفی که همان سازمان ملل که تو خواستار پادرمیانی و نجات رژیم محتضر هستی ۵۴بار نقض حقوق بشر در ایران تحت حاکمیت آخوندها را محکوم کرده است. آنهایی را که شما تروریست می نامید و از سازمان ملل می خواهید آنها را محکوم کند و چشم به راه نابودی آنها هستید, واقعیت این سه دهه نشان داده است که نابودشدنی نیستند. دولتهای اروپایی و آمریکا و تمام حامیان ریز و درشت بین المللی رژیم در تمام این سالها, چه از طریق دستگاههای تبلیغاتیشان و چه از راههای نظامی و بمباران کوشیدند که این آرزوی دیرینه آخوندهای حاکم بر ایران برآورده کنند و کمر به نابودی مجاهدین بستند اما از این گونه ترفندها طرفی نبستند و بور شدند.
آقای دکتر یزدی ما همه نوع دلال و واسطه دیده بودیم اما شما تافته جدابافته یی هستید. یادتان هست آن زمانی که پای آمریکاییها را به نوفل لوشاتو باز کردید. مگر شما نبودید که دست آنها را در دست «نایب» خودخوانده «امام زمان» گذاشتید و راه به قدرت رسیدن خمینی را هموارکردید؟ همان زمان هم خوب واقف بودید که با این کارتان مردم را به چه روزگار سیاهی گرفتار می کنید. کمی روشن تر بگویم. یادتان هست وقتی آنها می خواستند وارد خانه محل سکونت خمینی بشوند من هم یک پایم را داخل خانه گذاشته بودم اما شما مانع ورود من شدید و گفتید: نمی شود تو بیایید و در را بستید. به محمد ترکان گفتم خبرهایی است. نگاهی به من انداخت. گفتم در را هُل بده ببینم چه خبر است. در اتاق را هُل داد, اما در بازنشد. گفت: دکتر یزدی در را از پشت بسته است. آقای دکتر برای ثبت در تاریخ هم شده بگویید که در آن ملاقات چه گذشت و چه گفتگوهایی بین فرستادگان دولت آمریکا و خمینی مطرح شد. نکند می خواستید حساب «وجوه شرعیه» آنها را تصفیه کنید! یا آنها آمده بودند «شکیات و سهویات» را از «مرجع تقلید شیعیان» بپرسند! یکباره هم که شده پرده تاریکخانه را کنار بزنید و بگویید در آن دیدار چه گفتند و چه شنیدید و خمینی چه گفت. بحث بر سر همین سه کلمه است: چه شنیدید و چه گفتید و خمینی چه گفت.

از آن تاریخ سی سال می گذرد. مردم ثمره آن نسخه پیچیهای شما را با رگ و پوستشان لمس کردند. شما در آن دیدار از طرف چه کس یا کسانی ماٌموریت داشتید و حالا هم که تب لرزه مرگ بر پیکر رژیم افتاده است, چه کس یا کسانی شما را ماٌمور کرده اند که چوب زیر بغل این نعش متحرک بشوید؟

آقای دکتر یزدی نقش شما و همدستانتان در روی کارآوردن روحانیت بر هیچکس پوشیده نیست و امری غیرقابل انکار است. آخوندها در پاریس از یک ایستگاه مترو نمی توانستند بدون راهنما به ایستگاه دیگری بروند, شما بودید که راههای زدوبند را به آنها آموختید و آنها هم البته این کاره بودند. خبری را برای خمینی برده بودم. از خانه روبه رو به طرف اتاق تلفن در حرکت بودم. آقای دکتر یزدی شما نزدیکیهای پله ایستاده بودید. مرا صداکردید: «محمودآقا»! درکنار شما حاج مهدی عراقی, محمد رفیقدوست و ده پانزده نفر دیگر جمع شده بودند. رو به من گفتید ببینید این آقایون چکار می کنند. احمد تورند و محمد پویان ـ تروریستهای آن زمان!ـ از لندن به پاریس آمده بودند (احمد تورند بعد از انقلاب ۵۷ به مجاهدین خلق پیوست و به دست عوامل خمینی بعد از ۳۰خرداد ۶۰تیرباران شد). از طرفداران انجمن مسلمانان آمریکا ـ رقبای آن دوران شما ـ اعلامیه پخش می کردند. گفتم: چه خبر است؟ چی شده؟ شما گفتید: دارند اینجا اعلامیه پخش می کنند؛ یعنی در حیاط نوفل لوشاتو. به آنها گفتم اعلامیه هایتان را بدهید ببینم. نسخه یی از آن را گرفتم. افشاگری علیه کشتار عوامل رژیم شاه در دیماه ۱۳۵۷بود. به آنها گفتم بقیه اعلامیه هایتان را هم بدهید و شروع کردم به پخش کردن اعلامیه ها و فریاد زدم آزادی برای همه. در حالی که شما خیره خیره به من نگاه می کردید.شما که جقّه دبیرکلی «نهضت آزادی» را یدک می کشید برای دیگران, حتی در پاریس حق اعلامیه پخش کردن قائل نبودید, این چه «نهضت» و چه «آزادی» است. به چه دلیل باید دیگران بیایند در زیر بیرق شما؟ چگونه به خودتان حق می دهید که گروه دیگری را صرفاً به خاطر حفظ موقعیتی که دارید و حفظ رژیمی که سرنوشتتان را به سرنوشت آن گره زده اید, مارک تروریستی بزنید و خواستار نابودی آن بشوید؟ چرا کینه عمیقتان را نثار گروهی می کنید که در این سی سال برای رهاندن مردم از چنگ رژیم ولایت فقیه, دهها هزار شهید داده اند و در زیر سخت ترین فشارها و تنگناها از پایداری در این راه دست نکشیده اند. شما داور بی طرفی نیستید, بلکه جانبدار رژیمی هستید که در کشتار و آزار مردم بی پناه و بر باد دادن سرمایه های ملی و دستمایه های مردم همتایی ندارد.

شما در اوایل سال ۱۳۵۶ از آمریکا به نجف آمدید و من برای اولین بار شما را در آنجا دیدم. شام را در منزل اسماعیل فردوسی پور روی پشت بام خوردیم. با شما تا صبح راجع به جنبش فلسطین و نقش حافظ اسد در کشتار فلسطینیهای اردوگاه تل زَعتر صحبت کردم. شما از موسی صدر, دست نشانده حافظ اسد, قصاب مردم فلسطین در این اردوگاه دفاع می کردید و آن کشتار را لاپوشانی می کردید و گروههای فلسطینی را مسئول این کشتار می شمردید. امروز هم از حکومت ولایی و از سیدعلی خامنه ای, قصاب مردم ایران دفاع می کنید و قربانیان این رژیم را تروریست می نامید. شما نمی توانید جای ظالم و مظلوم را عوض کنید. مردم ایران با گوشت و پوستشان ظلم این رژیم آخوندها را لمس کرده اند و با مبارزه بی وقفه و خونبارشان در این سی سال بسا زنجیر اسارت و بردگی این رژیم را بازکرده اند. مردم از نظامی که شما یکی از تثبیت کنندگان پایه های آن بوده اید, زخمهای عمیق و فراموشی ناپذیری بر اندام و جان خود دارند. یکبار هم شده با مردم روراست باشید و بگویید باردیگر در تدارک چه جهنم دیگری برای مردم داغدار ایران هستید.

آقای دکتر داروساز! برای علاج بیماری حاکمیت قرون وسطایی آخوندی, مبارزه مسلحانه علت نیست, معلول حاکمیت سرکوبگر است و همین حاکمیت وقتی همه راههای مبارزه سیاسی مسالمت آمیز را بر روی آزادیخواهان بست و فضای اختناق مطلق را بر جامعه حاکم کرد, مبارزه مسلحانه را بر مبارزان راه آزادی تحمیل کرد و گرنه هیچ انسان عاقلی مزایای مبارزه مسالمت آمیز را داوطلبانه رها نمی کند و تن به رنج و زندان و دشواریهای کمرشکن مبارزه مسلحانه نمی دهد.

شما در سالهای پیش از انقلاب, مبارزه مسلحانه با رژیم شاه را مشروع می دانستید و اعتقاد به چنین مبارزه یی را مایه افتخار خود می دانستید و اخبار مربوط به آن را در نشریه تان پخش می کردید و این مساٌله سرمنشاٌ اختلاف شما با افراد و گروههایی بود که دارای چنین اعتقادی نبودند. رفقایتان, امثال مصطفی چمران, برای آموزش جنگ چریکی به الجزایر سفر کردند, آیا شما آنها را هم تروریست می دانید؟

اگر مبارزه مسلحانه با رژیم شاه مشروع بود, چرا با رژیم آخوندی فعلی حاکم بر ایران که هزاربار از رژیم شاه جنایتکارتر است و ۵۴بار در ملل متحد به خاطر نقض وحشیانه حقوق بشر محکوم شده است, مشروع نمی باشد؟

شما و رژیمی که شما حفظ آن را از اهّم وظایفتان می دانید و مقاومت مشروع دربرابر رژیم حاکم بر ایران را تروریست می خوانید, دولتهای غربی و کمپانیهای نفتی نیز که در این سی سال منافع کلانی از قِبل این حکومت نصیبشان شده است, قربانیان رژیم را در لیستهای تروریستی برده اند و آنها نیز آنها را تروریست می خوانند, آیا هیچ فکر کرده اید که این همنوایی چه معنی می دهد و آبشخور مشترک این همنوایی از کجاست؟

این نامگذاری گروه شما سابقه دیرینه دارد. «نهضت آزادی» که در زمان حیات خمینی نیز به گفته دبیرکل آن روزی اش ـ مهندس بازرگان ـ حاضر شده بود تن به «حیات خفیف خائنانه» بدهد اما از رعایت خط قرمزهای رژیم دمی غافل نماند, قربانیان کشتار وحشیانه تابستان ۱۳۶۷ را که حتی آیت الله منتظری به علت اعتراض به آن مغضوب خمینی شد, «غیرملی» نامید و از زبان دبیرکل آن روزش گفت: از نیروهای «ملی» کسی کشته نشده است. هرکسی که با الفبای سیاست اندک آشنایی داشته باشد می داند که معنی این کلام آن است که اعدام شدگان قتل عام تابستان ۶۷ «تروریست» هستند و در نتیجه سزاوار اعدام. آقای دبیرکل! چند ده هزار زندانی سیاسی در قتل عام تابستان ۶۷ به چه گناهی اعدام شدند؟ شما در آن ماههایی که هزاران خانواده به عزای جگرگوشگانشان خون گریستند به چه کاری مشغول بودید که اکنون امروز به یاران و همرزمان همان قربانیان باوقاحت تروریست می نامید؟ آیا آن قربانیان تروریست بودند یا آنهایی که در فاصله یکی دوماه, چندده هزار زندانی سیاسی بی گناه را بدون محاکمه, با قساوتی بی نظیر, حلق آویز کردند؟
آقای دکتر! شما امروز می خواهید جای قربانیان را با یک رژیم سرکوبگر عوض کنید. دکتر مصدق در دادگاه بین المللی لاهه گفته بود: «ما در این ره نه پی عزّت و جا آمده ایم», اما به نظر می رسد که شما در این راه پی عزت و جاه آمده اید. برایتان بسیار متاٌسفم. خمینی در چندماه پیش از نشستن بر مسند ولایت از شما برای ترجمه و لابیگری استفاده کرد. شک ندارم اگر صادق قطب زاده زنده بود, همه ماجراهای پشت پرده را رومی کرد و مشتهای «جوفروشان گندم نما» وامی شد, به همین دلیل هم خمینی دستور داد او را تیرباران کنند. اما شما هرگز پایتان به زندان حکومت «ولایی» نرسید. می توانید بگویید چرا؟

مردم ستمکشیده ایران از شما انتظار دارند ماجراهای پشت پرده یی را که در نوفل لوشاتو, میان خمینی و همانهایی که بعدها به آنها می گفت «استکبار جهانی», رخ داد و شما از آن باخبرید, افشاکنید. شما بانک اطلاعاتی آن دوران هستید و از همه جزئیات قضایای پشت پرده خبردارید. خمینی, پسرش احمد, دامادش اشراقی, و اطرافیان آخوندش امثال علی اکبر محتشمی پور, اسماعیل فردوسی پور, محمدحسین املائی, سیدمحمدعلی موسوی و آخوندهایی که از ایران به فرانسه آمده بودند, نظیر موسوی خوئینی ها و لاهوتی , هیچکدام با زبان انگلیسی و فرانسه آشنایی نداشتند که بتوانند با «ازمابهتران» که به دیدار خمینی می آمدند, صحبت کنند. من و افراد دیگری که در آن روزها شاهد قضایا بودیم, می دیدیم که تمام مسائل آن روزها از کانال شخص شما, آقای دکتر یزدی, می گذشت. حتی خود شما به من گفتید خبرهایی که از ایران می رسد و می خواهید به خمینی برسانید, پیش از این کار آنها را به رویت من برسانید و اگر کسی خواست خمینی را ببیند مرا در جریان قراردهید. شما بودید که خارجیها را نزد خمینی می بردید. یادتان هست که شما برای دیدار ابراهیم قلیلات, رهبر گروه مرابطون لبنان و همراهانش با خمینی وقت تعیین کردید. صادق قطب زاده به خمینی خبرداد و خمینی به خاطر اختلافات موسی صدر با قلیلات در لبنان به اشراقی گفت که به شما بگوید او را به حضور نمی پذیرد. شما همه خارجیها را نزد خمینی می بردید.

شما بودید که بلندگو را جلو دهان او نگه می داشتید و فرمایشات گهربار! «امام» را برای خبرنگاران خارج جهت یادآوری می گویم. همسرم ـ مهناز جوان خوشدل ـ که در همان خانه خمینی و خانواده اش, روبروی باغچه آقای مهدی عسکری در نوفل لوشاتو, زندگی می کرد, می گفت: وقتی خمینی می خواست برای مصاحبه از اتاقش به اتاق دیگری برود, همسرش بتول خانم به او می گفت: جواب سوالها را خوانده ای؟ خودت را آماده کرده ای؟ خمینی می خندید و می گفت: بله. بعد وارد اتاق مصاحبه مطبوعاتی می شد. آقای یزدی, بی هیچ پرده پوشی بگویید جه کسانی جواب آن سوالات را برای خمینی آماده می کردند؟ چرا خاموش هستید و حقایق را به مردم نمی گویید؟ اگر خود خمینی می خواست سخن بگوید طرح اقتصادیش همان بود که بعدها در قم گفت: «اقتصاد مال خر است». «ما برای خربزه انقلاب نکردیم»! ی ترجمه می کردید. یادتان هست که همیشه نگران بودید که از قافله عقب نمانید. هیچ فکرکرده اید که چرا باید مردم دردمند ایران بهای اقدامات شما را با سنگین ترین وجه بپردازند؟

آقای دکتر یزدی! در آن روزها شما مفتخر بودید خمینی و روحانیت «مبارز» را کشف کرده اید و برای جاانداختن آنها در انظار داخلی و جهانی سر از پا نمی شناختید. مرتب با خبرنگاران سرگرم مصاحبه و گفتگو بودید و تصویر خمینی و روحانیون همراه او را در ماه نقش می کردید و شما هم بودید که برای دیدار و مصاحبه با خمینی به خبرنگاران و مراجعان وقت تعیین می کردید. در یکی از روزها خبری از ایران آمده بود. من آن را نزد خمینی بردم و ضمن گفتگو به او گفتم: کسانی هستند که خودشان را نماینده و سخنگوی شما معرفی می کنند ـ منظورم به طور مشخص شخص شما بود. خمینی فکری کرد و گفت: خوب, راه حلش چیست؟ گفتم: به نظر من بهتر است شما اعلام کنید سخنگو و نماینده یی ندارید. گفت: چطور و چگونه؟ گفتم: به نظرم بهترین راه این است که روی کاغذی به زبانهای خارجی بنویسیم که شما سخنگو و نماینده ندارید و آن را به دیوار بچسبانیم. گفت: شما این کار را انجام دهید. به او گفتم: البته دیگران از این کار راضی نخواهند بود گفت: مهم نیست. به اتاق تلفن رفتم و بر روی کاغذی به زبانهای فارسی, انگلیسی و فرانسه این مطلب را نوشتیم و در راهرو به دیوار چسباندیم. ساعتی بعد دیدیم کاغذها از دیوار کنده شد. دوباره آن را نوشتیم و به دیوار چسباندیم. آقای یزدی یادتان هست که شما از این کار چقدر آزرده خاطر شدید؟ شما خوب خبر دارید که خمینی به تنهایی از عهده انجام هر کاری عاجز بود ولی وقتی به او می گفتند خط را می گرفت و انجام می داد
آقای دکتر یزدی! اعتماد خمینی به شما, چه در دوران اقامتش در فرانسه و چه در اوایل پیروزی انقلاب, بر کسی پوشیده نیست. آگاهی شما به همان مسائل پشت پرده میان خمینی و آمریکاییها بود که امنیت شما را در حکومت آخوندها تضمین کرد. مردمی که در حکومت سی ساله خمینی و میراثداران او, هستی و خانمانش برباد رفت, از شما انتظار دارند, نگفته ها و رازهای نهفته را برملاکنید تا چهره واقعی داعیه داران, بهتر شناخته شود و «تا سیه روی شود هر که در او غِش باشد». با نوشتن همه حقایق باری که بر دوشتان سنگینی می کند به زمین بگذارید و به قول معروف حُر شوید و به مردم بپیوندید. خواهیددید که زیباترین روز زندگیتان همان روز خواهد بود. نسلهای آینده باید بدانند که چگونه انقلاب آزادیخواهانه مردم ایران به دست چند آخوند ستمگر به تاراج رفت. و این حق مسلّم انهاست. اگر شما هم نگویید تردیدی ندارم که روزی که آن هم چندان دور نیست, ریز تمام مسائل پشت پرده آشکار خواهد شد و تمام کسانی که در سیه روزی مردم ایران نقش داشتند, دستشان رو خواهد شد و مردم دوستان و دشمنان واقعی شان را خواهند شناخت و نفرین ابدی نصیب آنهایی خواهد شد که با گرگ دنبه می خوردند و با چوپان گریه می کردند."
۲٣۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱٣٨۷       

    از : لیبرال

عنوان : چرا خبر مرگش را سکوت گذاشتید مگر شما هم امریکایی هستید؟
سولژنیتسین در سال ۱۹۹۴ به روسیه بازگشت و با استقبال باشکوه مردم روبرو شد. دیدار سران مسکو با او، می‌توانست به اعتبار سیاسی آن‌ها بیفزاید، اگر سولژنیتسین روش‌های ضد دموکراتیک آنان را به انتقاد نمی‌گرفت. هیچ‌یک از دولتمردان وقت، نه یلسین و نه پوتین، از حملات انتقاد‌آمیز او در امان نماندند. او با معیارهای «دموکراسی غربی» نیز سر سازگاری نداشت. این نویسنده‌ی سرسخت بارها هشدار داده بود که روسیه نباید «از دموکراسی غربی میمون‌وار الگو بردارد»، بلکه باید آن را «درک» و از «ارزش‌های اخلاقی ملت خود» نیز محافظت کند. شاید به این دلیل و هم‌چنین به‌خاطر اعتقاد شدیدش به مذهب، به او لقب "آیت‌الله روسی" دادند.



نویسنده‌ی "ضد یهود"



آثار ادبی‌ای که سولژنیتسین در بازگشت به کشورش به رشته‌‌ی تحریر درآورد، با استقبال شایان توجهی روبرو نشد. به‌ویژه آخرین اثر او، کتاب تاریخی دو جلدی‌ای که عنوان "۲۰۰ سال با هم" را دارد، انتقاد شدید همگان را برانگیخت. این کتاب به زندگی مشترک روس‌ها و یهودی‌ها از سال ۱۷۹۵ تا ۱۹۹۵ در این کشور می‌پردازد. از آن‌جا که سولژنیتسین در این کتاب کوشیده است هولوکاست را‌ رویدادی کم اهمیت جلوه دهد و نقش یهودی‌های این کشور را در هم‌خوانی با سیاست ترور استالین برجسته کند، به او اتهام نویسنده‌ای "ضد یهود" زده‌اند. با این ‌حال همه‌ی منتقدان او در این باور شریکند که زندگی و آثار متعدد این نویسنده‌ی خستگی‌ناپذیر، نشانی از اعتقاد راسخ او به پیروزی حقیقت دارد. سولژنیتسین خود می‌گوید: «یک کلمه‌ حقیقت، تمام (حوادث) جهان را پشت‌سر می‌گذارد.»

و بقیه سوالات اقایان چپ مخالف سولژنیتسین اینجا جواب داده شده ۰ سوال این است که اگر امریکا از هر شخص و یا رویدادی موقتا سعی کند به نفع خود بهره برداری کند او نوکر امریکاست ؟ پس همه اینها که در صدای امریکا ظاهر می شوند نوکر امریکا هستند . پس دانشجویان و ۱۸ تیر که صدای امریکا انرا پوشش فراوان می دهد امریکایی هستند ؟ ایا این همان اتهام زنی خامنه ای نیست که از حزب توده اموخته که می گوید هر وقت امریکا چیزی را مطرح و بزرگ کرد پس ان فرد امریکایی است ۰


http://www.dw-world.de/dw/article/۰,۲۱۴۴,۳۵۳۷۲۲۵,۰۰.html
۲٣٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣٨۷       

    از : محسن کوشا

عنوان : حرمت احترام متقابل
جناب افشاری فقط بخاطر تمرین همدلی به سئوال شما پاسخ میدهم که ۲۰ سال پیش این کتاب ترجمه و منتشر شده لطفا به این آدرس مراجعه فرمائید.

http://www.hadith.ac.ir/?culture=fa-IR&page=book&bookid=۱۶۸۰۱

نام کتاب:مجمع الجزایر گولاگ‏
نویسندگان:نوشته الکساندر سولژنتسین‏
ویرایش‌گران:
مترجمین:ترجمه عبدالله توکل‏
مولفین:
سال نشر:۱۳۶۶
موضوعات: زندانیان سیاسی -- روسیه شوروی‏
محل نشر:تهران‏
ناشر:سروش (انتشارات صدا و سیما)
سرشناسه‌های فارسی:سولژنیتسین، آلکساندر ایسایویچ، ۱۹۱۸ -
سرشناسه‌های انگلیسی:{Solzhenitsyn, Alexander Isayevich}
اطلاعات بیشتر:
۲٣٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣٨۷       

    از : arvan kiani

عنوان : قابل توجه طرفداران حمله نظامی امریکا و اسرائیل به ایران
بخشی از فرماندهان سپاه از حمله نظامی استقبال می‌کنند!
نوشته ویلیام پاف (William Pfaff)

منبع: (Commonweal; ۱۰/۱۲/۲۰۰۷, Vol. ۱۳۴ Issue ۱۷, p۸-۸)
برگردان: م رها

سر و صداهای تبلیغاتی فراوانی که در آمریکا و کشورهای دیگر علیه زیان‌های بالقوه برنامه هسته‌ای ایران به راه افتاده است ناشی از منافع گوناگون ایدئولوژیک، سیاسی و صنعتی این کشورهاست که با خطرات واقعی یک ایران بالقوه هسته‌ای بی‌ارتباط است. نکته مهمی که اغلب علاقه‌مندان به این موضوع فراموش می‌کنند و یا از آن بی‌اطلاع‌اند این است که بخش مهمی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آرزوی آنند که ایران مورد حمله نظامی آمریکا قرار گیرد و یا می‌کوشند این کشور را به چنین حمله‌ای تحریک کنند.

کارشناسان فنی و اطلاعاتی (حتی در آمریکا) بر این باورند که سال‌ها طول خواهد کشید که ایران بتواند سلاح‌های هسته‌ای قابل استفاده تولید کند که از آن تنها به عنوان ابزار بازدارنده‌ای در برابر هرگونه حمله نظامی به کشور، بهره برداری خواهد کرد.

منابع مخالف روحانیون حاکم اما وفادار به جمهوری اسلامی معتقدند که بخشی از رهبران مهم سپاه حمله نظامی آمریکا و یا اسرائیل به ایران (و یا فرانسه که با روی کار آمدن سارکوزی به نظر می‌رسد آماده انجام اقدامات افراطی علیه ایران است) را چه از نظر سیاسی و چه از جنبه نظامی، پیروزی بزرگی برای ایران و آرمان‌های انقلاب اسلامی به شمار می‌آورند. به گمان آنها این رویداد، به پیشبرد هدف‌های تشکیلاتی و سیاسی سپاه پاسداران یاری فراوان خواهد رساند.

این سرداران می‌پندارند که از توان حمله موشکی و تکاوری موفقیت آمیز به کشتی‌های جنگی و پایگاه‌های هوایی آمریکا برخوردارند و برای این کار از فوج قایق‌های تندرو و کشتی‌هایی که با موشک‌های ضد کشتی مجهزند بهره خواهند گرفت و می‌توانند با حملات فوجی قایق‌ها، رادار کشتی‌های دشمن را بی‌خاصیت سازند.

این افسران همچنین بر این باورند که با جنگ موفقیت‌آمیز هشت ساله علیه عراق، به مهارت‌های کافی در زمینه‌ی سنگربندی، مقاومت زیرزمینی، استتار و فریب دشمن دست یافته‌اند بطوری که حتی هزاران حمله احتمالی هوایی و موشکی آمریکا که در برخی گزارش‌های واشنگتن به آنها اشاره شده است، قادر نخواهند شد تمام تأسیسات اصلی هسته‌ای ایران را شناسایی و نابود سازند. حملات آمریکا و اسرائیل می‌توانند به ساختمان‌ها و زیرساخت‌های کشور آسیب فراوان وارد کنند و باعث تلفات جانی بسیار گردند اما این رویداد مردم ایران را پشت سر رهبران تندرو، متحد خواهد ساخت و همدردی جهانی را به سود این کشور برخواهد انگیخت و به جایگاه آمریکا در جهان آسیب فراوان خواهد رساند. به گمان سرداران تندرو سپاه، اگر آمریکا بخواهد به آتش‌بس شصت ساله هسته‌ای پس از بمباران هیروشیما و ناکازاکی پایان دهد و از سلاح‌های هسته‌ای علیه ایران بهره گیرد، همانگونه که براساس شایعات دیک چینی خواستار آن است، آمریکا به منفورترین کشور تبدیل خواهد شد.

از سوی دیگر حمله نظامی به ایران مورد استقبال این فرماندهان سپاه است زیرا چنین بحرانی به آنها اجازه می‌دهد که به یکباره به دستگاه رهبری ایران راه یابند. این‌ها مردان نسبتا ً جوانی هستند که از طبقات کم درآمد و تهیدست جامعه در زمان جنگ هشت ساله به گرایش‌های افراطی پیوسته‌اند. اکنون در سمت‌هایشان پیشرفت کرده‌اند و مایل‌اند به قدرت رسند.

افزون براین سرداران سپاه به دنبال منافع مادی نیز هستند و آن از راه جنگ افروزی تحقق پذیر است. جنگ ایران و عراق عمدا ً پس از آتش بس اعلام شده از سوی سازمان ملل به درازا کشید زیرا در جریان آن اقتصاد بازار سیاه گسترش بسیار یافت و از آن شرایط بیشترین بهره نصیب رهبران نظامی و نهاد‌ها یشان گردید.

شاید محاسبات فرماندهان انقلابی سپاه در باره جنگ با آمریکا بر اساس توهمات نادرست بنا شده باشد. اما این توهمات حکایت از آن دارند که امروزه پیش بینی خطرات ناشی از حمله به ایران پیچیده‌تر از آن است که در بحث‌های رایج مطرح می‌شود.
۲٣٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۱٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست