سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انسان فراتر از سرنوشت - مزدک دانشور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : واعظ غیر متعظ

عنوان : واعظ غیر متعظ
آقای یا خانم (قهرمان لیبرال ) شما که به قهرمانی ایراد میگیرید خودتان چرا با اسم و رسم نمی نویسید. تازه نظر دهنده دیگری هم اعتراض مشابه کرده ولی‌ شما ظاهرا به فرد خاصی‌ دوست دارید گیر بدهید. نکند شما هم یکی‌ از این چند اسمی‌ها هستید.
٣٨۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۷       

    از : قهرمان لیبرال

عنوان : چند نام
حضرت مستطاب! شما اگر به حرف های خود اطمینان داشتید با اسم های جوراجوری چون لیبرال، خوشحالی کودکانه، قهرمان، لایق و... کامنت نمی گذاشتید. شما اصلا نه به نفستان و نه به چیز هایی که می نویسید اعتماد ندارید فقط رویتان ماشاالله خیلی زیاد است.
٣٨۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر

عنوان : تاریخ با سبکسری میانه ای ندارد ، باید دقیقتر از این ها بود!
و توضیح زیرنویس شماره ی ۱
"...انسان های صادق و پاک و مزدوران مواجب بگیر و صاحب سمت و دارای مرکزیتی قهار ، شانتاژ گر که جهان را نخجیر گاه خود میداند در کنار چشمه ی ۱ زندگی..."

کنار چشمه ی زندگی دامکده و شکار گاه است.
آنجا ترا به هوس زلالی می فریبند تا بکُشند و به دیگ جوشان روی آتش فتنه و فریب بکشَند. تو چنان تشنه ای که کمین را نه فقط نمی بینی ، بلکه دیگران را نیز نادان و نالایق به حساب می آوری که چرا از این زلال نمی نوشند. البته به یاد داشته باش که من روی سخنم به توی صادق است نه آن گروه دیگر.

شکار بانان کنار چشمه کمین می کردند تا آهوان تشنه که برای نوشیدن آب می آیند را در وشتنی ۱ خون آلود نقش بر زمین کنند.
سخن من با تو این است: اگر چشمه را می بینی ، کمینگاه را نیز ببین.
در یک سو جهنم مطلق و در سوی دیگر بهشت مطلق نساز ، اگر ساختی باید بدانی که در دام افتاده ای. سیستم سوسیالیزم دیروز پی کار خود گرفت در تاریخ ، اما سیستم بی رحم و بیدادگر جهان نیز تاجی بر سر بشر ننهاده . اگر تو روی ضعف یکی - فقط - پا بفشاری بدان که انگشت خود را خود در چشم خود فروکرده ای! و فاجعه ای از این بالاتر نمی شود.
پس بیا من را آنطور که هستم ببین ، بیا و دگر شدن و زیبا شدن را در من هم به تماشا بنشین ، تا زلال نگاه مرا با تیره ی خیال خود نیالایی ، من دوست تو و دوست کل انسان و زمین ام. من به کمک تو احتیاج دارم ، تو همنوع منی ، بیا با هم برای نجات جهان خون آلود و زمین زخمی متحد شویم.
اولین گام برای پیشبرد این عمل ، صادق و عاشق بودن است

همه عاشق است و شیدا
نظری به هست دارد
دل خود ز دست داده
گِل ِ خود به دست دارد

و دوم شرط شناخت دقیق موضوعات و اشخاص است ، صادقانه ورق زدن تاریخ است. سودی که این کاردارد ترا از پیشداوری باز میدارد. و فقط آنگاه است که تو می توانی در عین دیدن "چشمه ی زلال" کمینگاه مرگ خود را نیز ببینی. وگرنه به دام افتاده در رقصی خونین ، انسان را در خود و همراهان خود نقش زمین خواهی کرد.

۱ - وشتن(تالشی) = رقص
٣٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر

عنوان : اول از همه باید صادق بود و عاشق بشر و زمین بود
دوستان عزیز اگر شما صادقید باید همه جوانب را ببینید
موضوع چه گوارا یا فلان کشور "سوسیالیتی" شکست خورده نیست. سوسیالیزم یک آغاز بود برای عدالت خواهی. سوسیالیزم که سنی ندارد تا شما در برابر تاریخ هزاره های زمین به شکست آن شادمانه بچسبید.
موضوع اعتراض به سیستم فاحشه خانه ای و بی حرمت کردن بشر است. و کسانی که در این راه قدم گذاشتند عزیزان بشر و زمینند. من به شکل مذهبی به این قضایا نگاه نمی کنم ، بلکه اعتراض برای نجات زمین و انسان و جانوران و گیاهان را را پاس میدارم. من تا وارد شوروی شدم گفتم این آن نیست که ما می خواستیم. اگر شوروی و دیگران غلط بر قرار کردند آیا حالا بشر باید از عدالت خواهی و اعتراض بر علیه سیستم فاحشه خانه ای جهان ما به یکسره پا پس بکشد.
من خواستار سیستم کوبا برای جهان نیستم ، اما امروز ، فردا و همیشه اعتراض بشر بر علیه بیداد را می ستایم و در عین حال در هر مرحله ای به تکامل این اعتراض اعتقاد دارم. دمکراسی نیم بندی که در بعضی نقاط جهان حاکم است تنیجه و مدیون همین اعتراض است . سوسیالیست های دیروز رشد زیادی کرده اند و دارند خود را با واقعیت زمانه ی خود هم آهنگ می سازند. چه بسی بشر از همین تغییراتی که دارد در دنیا و مشخصاً در دنیای غرب رخ می دهد بتواند سود بجوید تا عدالتی نسبی در جهان در نهایت ایجاد شود.
شما اما دچار دگم هستید ، با همان دیدی امروز جهان را نگاه می کنید که سی سال پیش نگاه می کردید . سخن در این نیست که اسلحه برداشتن و چه گوارا شدن را باید در پیش بگیریم ، سخن در این است که باید بزرگان معترض تاریخ را که برای خود نزیستند و از درد دیگری گریستند را به یاد داشته باشیم و در هر مرحله از تاریخ خواسته و اعتراض خود را تکامل بخشیده کامل کنیم...

اما شما ها - نا امیدان تاریخ - می گویید چون آن هفتاد سال تجربه شکست خورده پس برای همیشه باید اعتراض در راه عدالت خواهی را کنار بگذاریم. این سخن از آن ِ شما نیست ، این یک تئوری خرابکارانه بر علیه امید و عدالتخواهی است . برایش نیروی عظیمی در جهان به راه انداخته اند. و این نیرو به دو قسمت تقسیم می شود
انسان های صادق و پاک و مزدوران مواجب بگیر و صاحب سمت و دارای مرکزیتی قهار ، شانتاژ گر که جهان را نخجیر گاه خود میداند در کنار چشمه ی ۱ زندگی.

امیدوارم شما از دسته ی اول باشید.
همین هایی که شما به آن ها می توپید ، می بینید که با اسم واقعی خود می نویسند و شما پشت اسامی مستعار مخفی هستید.
راستی چرا؟
سئوال مهمی است نه؟
من به تکامل تاریخ در هر مرحله ای اعتقاد دارم. من خواستار برگشت به چه گوارا نیستم . اما تمامی عدالت خواهان و بزرگان جهان را عزیز میدارم. موضوع از نظر من اصلاً و ابداً موضوع چه گوارا و کاسترو و شوروی نیست ، موضوع فراموش نکردن سیر تکامل تاریخ است با تمامی نیک و بدش . باز تکرار می کنم : اگر این اعتراضات در تاریخ رخ نمی داد و اگر بشر از آن تئوری ای که مال شما نیست ولی شما هم از آن طرفداری می کنید پیروی می کرد ، بعد از آن که سقراط بخاطر احترام به قانون و انسان جام را سرکشید ، باید برای همیشه خاموشی می گزید. و اگر چنین می شد امروز تمامی بشر باید پابوس چکمه پوشان بیدادگر جهان می گشت.

در این صورت جهان دیگر ابوعلی سینا را نمی شناخت ، از حافظ و خیام و لیث صفار تا پوشکین و هانریش بُل و ساخارف و اولاف پالمه خبری نبود.
دوستان عزیز! قبل از هر چیز باید صداقت داشت. آن تئوری ای که شما از آن آگاهانه یا نا آگاهانه پیروی می کنید ، تئوری تعطیل کردن اعتراض است در جهان.
اگر صداقت دارید قبل از هرچیز باید سخن شما نماینده ی نام شما باشد ، شما ها - معلمین و دانشمند های پند دهنده - اما در عین دانستن تمام رموز جهان مخفی هستید!
انسان در هیچ شرایطی نباید صداقت را ترک کند ، اگر کرد و باز میدانداری نمود باید بداند که برف ها یک روز آب می شوند.

من سید لیث الله حبیبی ماسالی مشهور به لیثی حبیبی - م. تلنگر ، هستم . بچه ی شمال ایرانم ، تالشم ، چهل و نه سال دارم. شناسنامه ی من صادره از حوزه ی ۳ توالش است. شماره ی شناسنامه ی من یک ۱ است. من همان کسی هستم که شما - دانشمندان و معلمان - به او تاخته ایید ، قبل از اینکه بدانید نظرش در باب مسایل دیروز و امروز جهان چیست!

راستی شما کی و کجایی هستید؟
٣٨۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨۷       

    از : جواد حسینی

عنوان : پیوستگان به تاریخ
براستی جالب است که مارکسیستها اینگونه حسین وار از این شهیدشان یاد میکنند. شکی نیست که چگوارا مردی معتقد و فداکار بود. ولی صرف فداکاری معرف درستی افکار کسی نیست. ایدئولوژی چگوارا جز فقر و بدبختی و سرکوب و استبداد چیزی برای جوامع اسیر در دست حکمرانان همفکر او نداشت و ندارد. نمونه بارز آن هم همین حکومتی است که او در برپاییش در کوبا نقشی عظیم داشت. ایکاش او زنده میماند و لخ والساها و دیگر کارگران به ستوه آمده از حکومت "سوسیالیستی کارگری" را میدید. ارنستو چگوارا و طرز تفکرش هر دو به تاریخ پیوستند.
٣٨۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨۷       

    از : قهرمانی

عنوان : قهرمان پروری و فردگرایی و برجسته کردن نقش پیامبر گونه افراد در مارکسیسم اشکال داشت ۰ تداشت ؟
قهرمان پروری و فردگرایی و برجسته کردن نقش پیامبر گونه افراد در مارکسیسم اشکال داشت ۰ تداشت ؟ یک بام و دو هوا ؟ تازه همرزمش کاسترو چه دست اوردی برای مردم کوبا داشت جز فقر و سانسور و عدم دسترسی به اینترنت و مجاز نبودن داشتن کامپیوتر شخصی تا همین امسال۰ علیرغم کمک های ۶ میلیارد دلاری که از بلوک شرق سابق میگرفت ۰ امروز هم در را به سوی توریست های غربی (امپریالیست های دیروز )باز کرده تا قدری پول از طریق جذب توریست حتی برای تجارت سکس ارزان برای مردم فقیرش دست و پا کند ۰ در مورد کشته شدن او به دست کاسترو هم شاید بهتر باشد تحقیقاتی صورت پذیرد ۰ اگر چه در نظام های بسته کمونیستی تحقیقات راه به جایی نمی برند ۰
٣٨۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨۷       

    از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر

عنوان : نام تو
چه زیباست که انسان ، آن سان زندگی کند ، که بعد ها حتی برای یک روز دیر و زود مرگش به بحث و گفتگو بنشینند.

کوچه گرد است نام تو در کوچه های این جهان
مشت می کوبد هنوز بر بسته در ها ، ناگهان
٣۷٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨۷       

    از : اخبار روز

عنوان : روز مرگ چه گوارا
سیامند عزیز با درود
تاریخ مرگ چه گوارا را ما در ویکی پدیا در اینترنت جستجو کرده ایم و آن جا نوشته است ۹ اکتبر
اخبار روز
٣۷٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨۷       

    از : سیامند

عنوان : تاریخ مرگ چه گوارا ۸ اکتبر است و نه ۹ ااکتبر
تاریخ مرگ چه گوارا ۸ اکتبر است و نه ۹ ااکتبر
٣۷۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست