یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رژیم و ایدئولوژی تبعیض - محمدرضا نیکفر

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : حمید محوی

عنوان : چادر - و - سرنوشت لیبیدو
نکته‍ی دیگری به نظرم رسید، که جهت گسترش این بحث، چندان بی فایده نیست. اجازه دهید خیلی ساده با این پرسش شروع کنیم و بپرسیم : چرا موضوع چادر یا پوشش اجباری اسلامی برای زنان (و البته همین گونه برای مردان که غالبا فراموش می شود) همواره در گفتمان اپوزیسیون های ایرانی و رسانه هایشان مطرح بوده ولی موضوع روابط جنسی و به عبارت دیگر سرنوشت لیبیدو مطرح نشده و یا در هر صورت در ابعاد «چادر» نبوده است؟

در حالی که رابطه‍ی جنسی، یعنی پاسخ گویی های فرهنگی به نیاز جنسی، نسبت به چادر زیر بنایی تر به نظر می رسد.
حدود سی سال است که اپوزیسیون ایران در خارج از کشور به پشتیبانی رسانه های اروپایی و آمریکایی با جمهوری اسلامی روی همین موضوع چادر، پینگ پنگ بازی می کنند.
از دیدگاه من، ما در حال حاضر فاقد اپوزیسیون هستیم، این اپوزیسیونی که وجود دارد در ادامه ی طبقه ی حاکم ایرانی یعنی بورژوازی معامله گر است - به عنوان نماینده ی امپریالیسم جمعی در کشورهای حاشیه ای -

به همین علت افرادی مثل شما که سعی می کنند به درکی منطقی اوضاع برسند و آن را در زبانی علمی مقدما برای خودشان و سپس برای دیگران مطرح کنند، چنین پرسش های ظاهرا بی اهمیتی می تواند نتایج قابل اهمیتی در بر داشته باشد.

پاسخ فرهنگی جامعه ایرانی به موضوع نیاز جنسی ازدواج است. این پاسخ خصوصا از تاریخ گسترش بیماری های مسری و خطرناک، در اروپا هم باز سازی شده، در هر صورت ازدواج همیشه پاسخ اصلی بوده است.

مشکل این جاست که جوان های تحصیل کرده ی ایرانی، زمانی که شانس وارد شدن به جهان کار را پیدا می کنند، با این وجود هنوز از نظر اقتصادی قابلیت تشکیل خانواده را پیدا نمی کنند. (از موقعیت خارج از کشوری ها نمی گویم که قطع نظر یک قشر مختصر صاحب امتیاز، در خطر اضمحلال قرار دارد و فروپاشی خانواده امری عادی به نظر می رسد، و آنهایی هم که مقاومت کرده اند باید دید که تحت چه شرایطی زندگی می کنند، تشکیل خانواده که چه عرض کنم...)

در حالی که آن بخش از جامعه یعنی آن سه در صدی که هشتاد در صد سپرده های بانکی را در اختیار دارد، غالبا فقط کار چاق کن هستند، دلال هستند و صاحب امتیاز و قدرتریا، بی ان که تحصیل کرده باشند. آدم های بی فرهنگی هستند. با نگاهی به تولیدات فرهنگی و اجتماعی ایرانیان خارج از کشور می توانیم به عمق ابتذال این طبقه ی دلال پی ببریم. در حالی که تحصیل کرده ها یا بیکارند و یا اگر اشتغال به کار دارند، حقوق آنها به اندازه ای نیست که بتوانند زندگی متعادلی داشته باشند.

چنین وضعیتی برای اقتصاد ایران، از تأثیرات نظام طبقاتی و وضعیت کشورهای حاشیه ای در جهان در رابطه با کشورهای تولید کننده صنعتی و امپریالیست ا ست. به همین علت هم هست که افرادی نظیر لاهیجی دبیر اوّل کنفدراسیون ایرانیان برای دفاع از حقوق بشر می شو ند، چون که او می تواند حقوق بشر را به تعبیر امپریالیست جمعی مطرح کنند، و به همین علت هم به او حقوق خوبی می دهند که با همان کت و شلوارش چهار تا نه چهل تا من را می خرد و آزاد می کند.

اگر به پرسش اوّل باز گردیم، می بینیم که این اپوزیسیونی که ظاهرا با پوشش اسلامی مخالف است، فراتر از این نمی رود، در پی بهانه است، و تنها از این موضوع می خواهد بهره برداری تبلیغاتی کند. نتیجه این که همین موضوع حاکی از استعفای آن از موضوعات اساسی می شود. و باز هم می توانیم بگوییم که هژمونی گفتمان چادر به شکل بارزی ایدئولوژی اپوزیسیون را افشا می کند.
البته تحلیل من بند و قافیه های متعددی دارد : طبقاتی بودن این ایدئولوژی، موضوع چادر را به موضوع نژاد پرستی فرهنگی وصل می کند.

بدون هیچ تردیدی یکی از خصوصیات اپوزیسیون فعلی رگه های نژاد پرستانه‍ی آن است و مطمئنا راه حلی فراتر از برداشتن چادر ندارد، و نمی تواند داشته باشد.
۵۲٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : نقد
ببینید دوست گرامی، متأسفانه من مجبور هستم که یک کمی متن شما را به شکل پراکنده بخوانم، و شاید یکی از دلایل چنین تمایلی در پراکنده بودن افکار بیان شده در این متن باشد. من نمی دانم شما اصطلاح «اقتصاد سیاسی دینی» را از کجا آورده اید! از نظر من اقتصاد دین (یهودی و مسیحی و اسلامی) به ذخیره‍ی قربانیان خلاصه می شود و به عبارت دیگر شهادت. شهید، پشتوانه ی این اقتصاد است. ولی گویا که شما از «اقتصاد سیاسی دینی» مفاهیم دیگری را می خواهید استخراج کنید. ولی چنین کاری به مفهوم جا به جا کردن روبنا به جای زیر بنا ست.
این موضوع در عین حال به طرح اساسی شما نیز مربوط می شود، چون که خط مشی شما بر اساس تخریب نماد است (اگر درست فهمیده باشم) و از سکولارازیسیون و جامعه مدنی را حرف می زنید که دوّمی البته یک از اشکال والاگرایانه‍ی لیبرالیسم (بخوانید نظام سرمایه داری ست) و البته دومی نیز هیچ تضمینی برای رفع تبعیض در بر ندارد.
در جایی نوشته اید «غیرت ایدئولوژی اسلامی با تبعیض جنسیتی مشخص می‌شود». البته کلمه‍ی «غیرت» در این جا برای منکمی نامفهوم است، ولی چنین نظریاتی باز هم به همان انتقاد اول من باز می گردد یعنی جا به جا ساختن روبنا و زیر بنا. البته منحصر ساختن ایدئولوژی اسلامی به تبعیض جنسی، به فرهنگ لغات اپوزیسیون های ایرانی تعلق دارد که از نظر من فاقد اعتبار هستند.
تبعیض جنسی، یا تبعیض نژادی، و تبعیض از هر نوع تنها در چهار چوب تبعیض طبقاتی و در متن مبارزه‍ی طبقاتی می توانند مطرح باشند.
تبعیض جنسی و جز این ها دیگر رنگی ندارد. بیراهه است. انحرافی ست. زیرا که این توهم را در اذهان ایجاد می کند که گویی جنسی هست که او آزاد است و صاحب امتیاز می باشد.
منحصر ساختن ایدئولوژی اسلامی به تبعیض جنسی، یک ترفند ایدئولوژیک امپریالیستی ست. و شما که به جنبش چپ اعتقاد دارید، در این دام نباید بیافتید.
منحرف ساختن جهت مبارزات اجتماعی ست. شما امروز اگر تمام، بقول خود شما، نمادهای تبعیض جنسی را از بین ببرید، و بین زن و مرد مثلا برابری (؟) ایجاد کنید، چه چیزی باقی می ماند؟ یک مرد بیکار و یک زن بیکار و شاید فاحشه در بستر بورژوازی کمپرادور ایرانی که الان در حال خرید آپارتمان در تورنتو می باشد. و فراموش نکنید که عناصر قدرت همین اقتصادی که شما مذهبی ارزیابی کرده اید، یعنی موتور، یعنی ماشین، وارد شده از سرزمین های تمام آرزوهای پوشالی ست.
مسئله برای جنبش انقلابی چپ که برای امحاء طبقات اجتماعی مبارزه می کند، به برابری حقوق مرد و زن منحصر نیست. صورت مسئله اساسا به این شکل مطرح نیست. زیرا همان طور که گفتم تحت شرایط فعلی برابری حقوق مشکلی را حل نمی کند، چون که حقوقی وجود ندارد که بخواهید به قطع برابر بین مرد و زن تقسیم کنید. از دیدگاه آنهایی که برای نابودی نظام سرمایه داری مبارزه می کنند، مشکل به مناسبات تولید ی و آزادی انسان باز می گردد. مسئله از خود بیگانه زدایی انسان است. و در خاتمه تکرار می کنم تبعیض از هر نوع به تبعیض طبقاتی باز می گردد.
تبصره : شما وقتی به عناصر قدرت حاکم در ایران اشاره می کنید، یک عامل مهم و شاید مهم ترین را فراموش کرده اید : ساختار خانواده‍ی ایرانی و عملکرد آن به اعتقاد من عملا در مقایسه با تمام نیروهای مسلح (با موتور عاریتی) بسیار ارجحیت دارد. محدودیت هایی هم که برای زنان وجود دارد، در واقع بخاطر حفظ همین قدرت است. بعید نیست بتوانیم علی رغم تمام ظواهر امر ایران را کشوری مادر سالار بدانیم. در هر صورت با نظریه پردازی نمی شود به ملاقات چنین وضعیتی رفت.
با تشکر از خوانش همگی
۵۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست