از : حمید محوی
عنوان : باز هم درباره تقابل سنت و مدرنیته
در رابطه با اصل مطلب، من فکر می کنم که اگر در وجود سنّت در ایران (دهه ۴۰) تردیدی وجود نداشته باشد، در مدرنیته آن در رابطه با رژیم حاکم و به همین گونه جریان های اجتماعی در آن دوران - و البته جنبش چپ - جای تردید هست.
با وارد کردن محصولات جهان صنعت به ازای ماده ای طبیعی مثل نفت و گاز، در بهترین حالت می توانیم که تنها شاید با یکی از الزامات آن مواجه می شویم، یعنی تازگی آن. ولی آیا مدرنیته تنها به همین شاخص خلاصه می شود؟
من فکر می کنم دست پا شکسته بودن مدرنیته و نظریات و فعالیت های مدرن در جبهه چپ مرتبط بوده است با دست پا شکسته بودن مدرنیته رژیم حاکم.
و این مشکلی ست که امروز نیز با آن مواجه هستیم، زیرا جنبش چپ زمانی می تواند واقعا پیشگام باشد که در رابطه با انباشت فرهنگی گذشته و در رابطه با تولید مادی و معنوی امروز فعال باشد.
امروز با یک نگاه به گسترده ترین ابعاد فعالیت های اجتماعی، تنها می توانیم شاخ به شاخ شدن اپوزیسیون (چپ) و رژیم حاکم را مشاهده کنیم. در حالی که جنبش چپ در حال حاضر هیچ بدیل فرهنگی در اختیار ندارد - هیچ کار و یا فعالیت خلاقی مشاهده نمی کنیم. در همه جا فقط شاخ به شاخ شدن با رژیم حاکم را می بینیم (در غالب موارد هم مرتبط است به مقولات انتزاعی - بدون تکیه گاه عینی و مادی).
٨۱٣۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : برای محسن کوشا
مطالبی که شما نوشته اید واقعا مسئله بحساب نمی آیند و نگرانی شما کمی اغراق آمیز به نظر می رسد. با این وجود از یادآوری شما در مورد خصوصیت سایت اخبار روز متشکرم. ولی فراموش نکنید این سایت در عین حال ستون ادبیات، اجتماعی، گوناگون، دیدگاه، زنان، گفتگو و غیره نیز دارد.
به عبارت دیگر سایت اخبار روز به شکلی که شما نوشته اید یک سایت صرفا «خبر رسانی» نیست. از این جا می توانید شروع کنید و خوانش خودتان را زیر علامت سوال ببرید. با اندکی دقّت و حوصله می توانید این ستون ها را ببینید. حال اگر باز هم مشکل شما حل نشد. کمی پیاده روی و تنفس در هوای تازه و تماشای طبیعت اطراف همیشه برای سلامتی جسم و روان مفید واقع خواهد شد.
در ثانی نظریه شما در مورد کبوتر با کبوتر ... شهرت چندان خوبی ندارد. امیدوارم برای درک چنین مسائلی، مشکلی نداشته باشید. در هر صورت من مثل شما بخودم اجازه نمی دهم که شیوهی زندگی و فکری دیگران را برایشان دیکته کنم.
٨۰۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : محسن کوشا
عنوان : کبوتر با کبوتر......
آقای محوی محترم ، با کمال تاسف وادارم می نمائید که سخنی بگویم که موجب ملال دوستان گردد.
این سایت اخبار روز به اعتبار هموطنان ما که عمری در دنیای «حقیقی » در راه مبارزه گذرانده اند مراجعه کننده معینی دارد. همینطور بقیه سایت ها و وبلاگ ها.
- من شما را اصلا نمی شناسم و هیچ انگیزه مثبت و منفی هم نسبت به شما ندارم .
- با تمام احترام از فرم زبان و کلام شما خوشم نمی آید و همین طور از محتوی حرفهایتان چیزی دستگیرم نمی شود که آموزند باشد
- فرض کنید من راستم یا آنارشیستم -
- وبلاگ شما را هم دیده ام متوجه ی منظور شما نمیشوم - من اصلا خنگم -
یک کمی فروتن باشید و بقول معروف کبوتر با کبوتر باز با باز ....... «همه» نمی توانند تحمل نطرات «همه » را داشته باشند. شما نیز بهتر ست با همفکران خود دمخور شوید و گروهی یا هسته ای مطالعاتی در دنیای «حقیقی» یعنی کار و زندگی فراهم کنید. از صفر باید شروع کرد. بعد کنفرانس و سمینار و..و.. نگاه کنید این همه دوستان هموطن از این شهر به آن شهر قدم رنجه میکنند و بسیار در این زمینه پیشرفت کرده ایم - رادیو ها پر از مصاحبه ست . من فکر میکنم شما بدبین هستید و یا عجله دارید. یک گوشه را بگیرید و در آن متخصص شوید. در دنیای حقیقی این جا بیشتر برای خبر رسانی ست .
موفق باشید
محسن کوشا
٨۰٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷
|
از : حمید محوی
عنوان : پاسخ به دوستان «نواندیشان» و «محسن کوشا»
من تقریبا با تمام نظریاتی که شما دوستان مطرح کرده اید، و حتی انتقاداتی که به برخی ابهامات در نوشته های خود من مربوط می شود، بیشتر موافق هستم.
خصوصا به پیشنهاد محسن کوشا فکر می کنم که از تشکیل هسته مطالعاتی نوشته بود.
هسته مطالعاتی، یا پژوهشی...در هر صورت منظور فعالیت فرهنگی ست که احتمالا و اگر شانس بیاوریم به انباشت فرهنگی خواهد انجامید. البته بدون بودجه. یادتان نرود.
من دوستان علاقمند را به وبلاگ هایم دعوت می کنم، آن جا می توانیم چشم اندازهای پژوهشیمان را به شکل عینی مطرح کنیم و از دور باطل احتمالا خارج شویم.
مدت هاست که من برای ترجمه «مقدمه ای بر فلسفه مارکسیسم» نوشته لوسین سو، در پی همکار هستم.
مدت هاست که برای نقد آثار مابین فرهنگی که نقد اپوزیسیون ایران است، در پی علاقمندان به موضوع هنر اصیل هستم. ولی گویا که برای تمام کارها حتما باید از بالامالاها اشاره ای بشود، در غیر این صورت باید خفه خوان بگیریم. مردم خیلی راحت جلوی گیشه فیلمی که در فستیوال کن برنده جایزه شده می ایستند. ولی به ندرت حرف آدم های یک لا قبایی را می پذیرند که سینما و تآتر را تا اطلاع ثانوی جزء هنرها به حساب نمی آورد.
موضوع من انقلاب برای فردا نیست. موضوع من بسیار جزئی ست. آیا صمد بهرنگی واقعا نویسنده انقلابی بوده و یا این که یک راه گم کرده بیشتر نبوده که جنبش چپ او را باد کرده است؟ ...
٨۰٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷
|
از : محسن کوشا
عنوان : فرد گرائی یا همگرائی
ادعای مارکسیست بودن با توانائی درک دقیق مارکسیسم از شرائط مشخص و کاربرد درست آن در زندگی اجتماعی تفاوت از زمین تا آسمان دارد.
این کامنت های طویل تکراری که برای اظهار وجود توسط اشخاصی چون محوی از صبح تا شام اینجا و آنجا با تم تکراری مطرح میشود حتی در دنیای مجازی منشا اثری نخواهد بود چه رسد به دنیای واقعی.
انسان موجودی اجتماعی ست و مارکسیسم راهنمای انسانهائی ست که سازمانگر گذار از مناسبات موجود به مناسبات متکامل تر اجتماعی می گردند.
دقیقا برای این گذار پیش شرط های اساسی لازم ست که لنین ، مائو و تمام راهیان مارکسیسم بدلایل زیادی آن پیش شرط ها را آگاهانه نادیده گرفتند .
بسیاری نیز امروز مارکسیسم را چون آئین می پرستند. خواهشمند ست بجای اظهار فضل روشنفکرانه ی مبتذل اگر واقعا پای بند به مارکسیسم هستید دست از تک روی و اگوئیزم بردارید و به تشکیل هسته های مطالعاتی بپردازید. مارکسیسم فردگرایانه نیست بلکه اجتماعی ست
۷۹٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : نواندیشان
عنوان : استفاده ابزاری از رنجی که طبقه محروم می کشد و ایجاد فضای وحشت از بیرحمی نظام سرمایه داری در جهان اینترنت و ماهواره و مهاجرت به منظور ایجاد حرکت در لایه های پایین اجتماع و ایجاد انقلابات دیگر مثل سالهای اولیه قرن بیستم کارساز نیستند۰
آقای محوی
آنچه که از خواندن نظرات شما دستگیر خواننده می شود این است که شما قرائت متفاوتی از مارکسیسم دارید درست مثل قرائت های نو از دین توسط روشنفکران دینی۰
اینکه جسارت کرده اید و به قول معروف out of the box (خارج از حلقه تنگ ایدئولوژی متصلب) فکر و اظهار نظر کرده اید قابل ستایش است مخصوصا اینکه نحله چپ ایران عموما وابسته و یا عمیقا متاثر از قرائت روسی مارکسیسم است ۰
اما نکات زیر می بایستی بیشتر بررسی و شکافته شود
چرا ما باید پس از شکست قرائت های روسی و چینی و کوبایی مارکسیستی در تامین آزادی و عدالت ومشارکت همگانی مردم در قدرت که عمدتا به دلیل تفسیر آنها از دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان دیکتاتوری حزب کمونیست و رهبر عالیقدر بود وپراکندن ترس از سرمایه داری به منظور قالب نمودن دیکتاتوری و رانت خواری حزبی و شکنجه و کشتار میلیونها انسان گردید مطمئن باشیم که قرائت شما که هنوز ترس از سرمایه داری را اصلی و مهم می پندارد و حتی حاضر نیست با جسارت و بدون اما و اگر کشتار پولپوت و استالین را محکوم کند فقط به دلیل اینکه ممکن است سرمایه داری از آن سود ببرد و یا اطلاعات در دسترس نیست ( چون آنچه هست از منابع سرمایه داریست ) را می توان با خیال راحت و بدون هیچ تضمین و راه کار و سیستم نظارتی آزاد و مستقل به عنوان راه حل مطمئن پذیرفت ۰
وقتی تمام تجربه مارکسیسم (که اتفاقا همه آنها مثل شما معتقد به وجود فرمول برای گذار به سوسیالیزم نبودند) چنان تلخ و وحشتناک است که شما از ترس سوئ استفاده سرمایه داری حتی از روی نقد جدی آن می پرید و کشتار دو میلیون انسان کامبوجی را با گذاشتن یک کلمه مبهم کلاسیک در کنار آن به فراموش خانه تاریخ می سپارید چطور نسل بشر باید به قرائتی دیگر از این ایدئولوژی که پاشنه آشیلش دیکتاتوری پرولتاریاست ( بسیار شبیه به حکومت جانشینان الله در زمین) اعتماد کند؟
آیا این در خواست شما بسیار شبیه به درخواست روشنفکران دینی نیست که می خواهند به ما بقبولانند که دین لزوما موجب دیکتاتوری و فساد نمی شود بلکه کیش شخصیت فلان پیشوا و ترس بهمان از نفوذ و سوئ استفاده سرمایه داری جهانی و امپریالیسم و شیطان بزرگ و غیره بود که این جنایات را ( که خداوکیلی از نظر تعداد قابل مقایسه با نوع کمونیستی نیست ) موجب شد۰
جالب اینکه روشنفکران دینی در انتقاد از قرائت های سنتی بسیار جلو رفته و امثال سروش پیامبر و کتابش را هم مورد بازبینی بیرحمانه تری قرار داده انددر حالیکه پیشروترین چپ ایرانی هنوز در محکوم نمودن مارکسیسم روسی که سهل است حتی در محکوم نمودن کشتار بی گناهان و روزنامه نگاران و روشنفکران و سیاسیون کشور نیمه سرمایه دار به جا مانده از آن تردید جدی داشته و اکثرا آنرا به بهانه سوئ استفاده آن سرمایه داری اصلی ماست مالی هم می کنند۰
آقای محوی و سایر سروران چپ
چپ ایرانی اگر بخواهد متاع قابل عرضه ای در بازار عقاید داشته باشد باید دست به یک بازنگری عمیق و رنسانس بزرگ بزند۰
استفاده ابزاری از رنجی که طبقه محروم می کشد و ایجاد فضای وحشت از بیرحمی نظام سرمایه داری در جهان اینترنت و ماهواره و مهاجرت به منظور ایجاد حرکت در لایه های پایین اجتماع و ایجاد انقلابات دیگر مثل سالهای اولیه قرن بیستم کارساز نیستند۰
اطلاعات همه جا در دسترس همه هست۰ مردم از سرنوشت انسانهای جوامع دیگر در مهاجرت ها و مسافرت ها که دیگر در انحصار افراد خاص نیست به طور دست اول آشنا می شوند۰
صحبت ما انسان و جامعه و ایدئولوژیست نه هواپیما و تکنولوژی که به یمن پیشرفت برق آسای تکنولوژی تا حد بالاتر از ۹۰ درصد در کنترل و اختیار انسان است ۰
منطق دیکتاتوری علیرغم رنگ آمیزی های مختلف دینی و کمونیستی و فردی همه یک بوی متعفن می دهند که بسیار مشمئز کننده است ۰
ما نمی توانیم تا ابد منتظر بمانیم که پولپوت و استالین و مائو از قبر بیرون بیایند و خودشان به ما بگویند که میلیونها نفر را کشتند تا ما در دست نداشتن سرمایه داری در آن جنایات شک نکنیم۰
هیچ نظام دیکتاتوری جهنمی از خودش اطلاعات سری بیرون نمی دهد و اتفاقا همین خصیصه در نظام های مبتنی بر دین و ایدئولوژی است که ج ا و کمونیسم را آن قدر وحشتناک ساخته ۰
این ترفند کمونیسم سنتی که هر انتقادی را به مارکسیست ها متاثر از توطئه سرمایه داری و سیا می داند بسیار شبیه ترفند ملاتاریاست و خطر نفوذ دشمن ۰
گل باید خود ببوید نه آنکه عطار بگوید۰
۷۹۷۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : در باب دیکتاتوری
نگرانی هایی که پیرامون موضوع دیکتاتوری مطرح می شود، برای من قابل درک است. در خصوص تجربیات اولیه، به عنوان مثال در شوروی، محاسبات برخی از ماکسیست ها نشان می دهد که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بیشتر شبیه سرمایه داری دولتی بوده است. موضوع استالین نیز مورد تأیید تمام مارکسیست ها نیست، و رفقایی که او از میان برداشت حاکی از میدان دادن به کیش شخصیت و تمرکز قدرت بود. موضوع پل پت نیز از کلاسیک ها به حساب می آید ... متأسفانه از آنجایی که بررسی دقیقی از چنین مواردی در تاریخ انجام نگرفته و یا در هر صورت اگر منابعی هم وجود داشته باشد، غالبا در دسترس نیست، انتقادات نیز در سطح باقی می ماند. ولی بدون شک، هیچ عقل سالمی نمی تواند با رویت چنین شواهدی، احساس نگرانی نکند. ولی باز هم متأسفانه بیشتر این انتقادات در غالب موارد برای توجیه نظام سرمایه داری مطرح می شود.
ولی من فکر می کنم موضوع هم چنان به همان بحث ذهنیت باز می گردد، و این که مارکسیسم به عنوان انقلابی که در عرصه علوم انسانی دامن زده است (با ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک)، تا چه اندازه می تواند خطرناک باشد.
شما ملاحظه کنید، که در حال حاضر فردی به نام صمد بهرنگی در ایران و در تمام جامعه فرهنگی ایران به عنوان نویسنده انقلابی مطرح می شود. این یک عارضه عظیم است، و چه خوب که طرفداران صمد بهرنگی به قدرت نرسیدند.
کوتاه سخن این که، همانطور که پیش از این گفتم، تا این جایی که من مارکسیسم را فهمیده ام، شکل از پیش تعیین شده ای برای گذار به جامعه سوسیالیستی وجود ندارد و دیکتاتوری پرولتاریا نیز یک مفهوم مارکسیستی ست. در هر صورت قانون همیشه باید ضامن اجرایی داشته باشد. سوسیالیسم نسبت به سرمایه داری برتریت دارد، ولی جذبه های سرمایه داری نیز وجود دارد، و با توجه به تمایلات و خصوصیات روانی افراد آدمی و پیچیدگی روابط اجتماعی، همواره در کمین نشسته است. که ناگهان یک نفر نابغه پیدا شود و با سوء استفاده از امکانات بخواهد ماشیناسیون جدیدی ایجاد کند و بقیه را تحت سلطه خود در بیاورد. شما می توانید بجای دیکتاتوری نام دیگری برایش انتخاب کنید، می توانیم بگوییم قانون و ضامن اجرایی آن. موضوع از خود بیگانه زدایی و رهایی انسان است. و آن چه مسلم این است که جوامع معاصر ما، جوامع طبقاتی هستند، با تمام پیامدهای آن. البته جامعه بدون طبقه یک اتوپی ست. همانطور که پرواز روزی اتوپی بود، ولی سرانجام ممکن شد.
امّا در مورد استعاره ای که من به کاربردم، یعنی مگس، فکر می کنم که سوء تعبیر شده است. مگس به مفهوم مسائل و مشکلات روزمره ای ست که خلاقیت و انرژی روانی و جسمی انسان را مورد تعرض قرار می دهد.
البته در واقع آن تعبیری که من سوء تعبیر تلقی کردم، صحیحتر به نظر می رسد و محتمل است، ولی این موضوع ارتباطی با استعاره ندارد.
۷٨٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷
|
از : میلیونر مارکسیست
عنوان : دیکتاتوری تحت هر نامی و به هر قصد خیری و مقدسی که باشد فساد آورست
و چه چیزی مانع از آن خواهد شد که این سوپر انسانهای مبارز طرفدار دیکتاتوری پرولتاریا که فقط مخالف بازگشت نظام سرمایه داری هستند و بهره کشی انسان از انسان روزی به سان همان مبارزین مارکسیست روسی یا چینی یا توده ای یا فدایی مخالفین نظری خودشان را با این تیغ آبدیده طبقاتی ضد بازگشت سرمایه داری سر نبرند؟ آنگونه که بریدند نه سرمایه داران و امپریالیست ها و دشمنان طبقه کارگر را
بلکه نزدیکترین رفقای قدیم و دشمنان خونین جدیدشان را در تصفیه ها و ترورهای داخل سازمان و ۰۰۰ در روسیه و در چین و در حزب توده ( خسرو روزبه ) و در فدائیان همرزمشان را برای روابط عاشقانه داخل خانه تیمی و ۰۰
مرز دیکتاتوری پرولتاریایی و مذهبی و فاشیستی و سرمایه داری و ۰۰۰ باریکتر از مرز تفاوت اسمی بین آنهاست۰
دیکتاتوری تحت هر نامی و به هر قصد خیری و مقدسی که باشد فساد آورست ۰
در نبود آزادی هیچ معیاری و مبنای مقایسه و تحقیقی برای تضمین دوام آزادی وجود ندارد۰ حتی خود عبارت آزادی۰
ای آزادی چه جنایت ها که به نام تو نکرده اند گویای این واقعیت است که دیکتاتورها همیشه به نام صلاح و آزادی و برابری و امنیت مردم و پیشرفت و ۰۰۰۰ دیکتاتوری می کنند۰
ترس از اینکه نظام سرمایه داری ممکن است برگردد پس دیکتاتوری پرولتاریا برای آنست وگرنه ما که همه آزاده ایم همان چماق تکفیری بود که استالین ها و پل پت ها با آن مخالفین و رقبایشان را قتل عام کردند۰
کدام یک از آنها که شما آنها را حتی مارکسیست هم نمی دانید دگراندیشان را به لحاظ انسان بودن و آزادیخواه بودن و مارکسیست بودن گردن زدند؟ البته که ابتدا آنها را مروجین نظام پلید سرمایه معرفی می کردند و مسئله دار و ریزیونیست و بریده از طبقه کارگر و آرمانهای او و بعد نابودش می کردند به نام دیکتاتوری پرولتاریا۰
چرا نظام سرمایه داری باید برگردد وقتی مارکسیسم و جامعه سوسیالیستی اینقدر زیباست و دلنشین ؟ آیا جز این است که سرمایه داری و منفعت طلبی یک خصیصه دیرپا و عجین شده با سرشت آدمی است به قدمت دیکتاتوری خواهی و تحمیل خود و قدرت پرستی و خودخواهی ؟ پس برای اینکه سرمایه داری برنگردد باید دوران خودش را طی کند و بشر به درجه ای از بلوغ و خودآگاهی برسد که خود به خود هر نوع آنرا شناخته و طرد کند۰ نه اینکه عده ای با مگس کش و پندار اینکه مگس های مزاحم رفتنی نیستند به سر و روی مردم بیچاره و عاصی بزنند که ما انسانهای وارسته و با ایمان قصدمان نابودی مگسهایی است که از رو نمیروند و صورت نازنین شما را کثیف می کنند۰ پس اگر ما زدیم و کور کردیم و ۰۰۰ شما منظور ما را بدانید۰
جامعه بشری همانگونه که مارکس پیش بینی کرد باید مراحل مختلف را به طور طبیعی طی کند ۰ نه مثل پیش بینی های لنین و طرح های سزارینی او که سر از بیغوله افغانستان طالبانی در آورد۰
البته نقش عنصر آگاهی و تلاش برای بهبود کیفی و سریعتر این گذار در فضای آزاد و سکولار و غیر مذهبی ایدئولوژیک انکارکردنی نیست ۰ اما خلط این نقش با طرح به دست گرفتن قدرت به هر طریق و بهایی و اعمال ارزشها با توسل به زور ولو خیرخواهانه درست نتیجه برعکس خواهد داد ۰ همانطور که در مورد حاکمان مقدس مذهبی داد۰
به عبارت دیگر این دیکتاتوریست که انسان والای مارکسیسم را به سطح استالین نزول می دهد نه انسان والای مارکسیسم که دیکتاتوری را می شکند۰ این پروسه در زمین دیکتاتوری یکطرفه است
وقتی زور لباس تقوی بپوشد فاجعه رخ می دهد۰ به تن دیکتاتوری قبای تقدس کارگری و مذهبی نپوشانیم که سرمایه داری از آستین همین قبا بیرون آمد۰
۷٨۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷
|
از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : به میلیونر مارکسیست
من را به مباحثه طلبیده اید و من هم در خدمت شما هستم. من تقریبا در خصوص حزب توده و تمایلات کلاشنیکفی با شما موافق هستم. و با این که از ایدئولوژی «خرد گرایی بیرون نمی آید» باز هم با شما موافق هستم یعنی مارکسیسم با شما در این مورد موافق است.
ولی فکر می کنم که شما با دیکتاتوری پرولتاریا مشکل دارید، در واقع قبول می کنم که این اصطلاح کمی تحریک کننده است. من هم هر وقت آن را به کار می برم به عمد بکار می برم یعنی با آگاهی به تحریک آمیز بودن آن بکار می برم.
از دیدگاه نظری می گوییم دیکتاتوری پرولتاریا از این جهت که تا جامعه بدون طبقه فاصله ای هست و در پیچ و خم های تاریخی نظام سرمایه داری ممکن است باز سازی شود، یعنی جامعه دوباره سیر قهقرای را طی کند. دیکتاتوری پرولتاریا بر این اساس مانع این باز گشت خواهد شد.
البته تمام این بحث ها از دیدگاه نظری واجد اهمیت هستند. ولی عملا نمی دانیم چه پیش خواهد آمد. اساسا هیچ اجباری هم در کار نیست که حتما جامعه سوسیالیستی تشکیل شود. با این وجود یک عده در سر تا سر از مبارزه طبقاتی حرف می زنند و فعالیت هایی می کنند که از دیدگاه آنها اسمش مبارزه طبقاتی ست.
این عده به پیشرفت معتقد هستند. این عده در عین حال قوانین اقتصادی را کشف کرده اند و نشان می دهند که چگونه یک عده می توانند از کار دیگران بهره کشی کنند. و خیلی مسائل دیگر.
این عده معتقد هستند که می توان جامعه ای تشکیل داد که در آن استثمار انسان از انسان ناممکن باشد. در واقع دیکتاتوری طبقه کارگر از این جهت دیکتاتور است که اجازه نمی دهد فردی با بهره کشی از کار دیگران ثروت اندوزی کند. مضافا براین که تشکل طبقات در جامعه همراه به دولت دیکتاتوری سرمایه داری نیازمند است که طبقات پائین را سرکوب کند، حتی وقتی که در حال شورش و قیام علیه موقعیت خود نیستند.
همان طور که گفتم تا جایی که من کشف کرده ام مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا کاملا با مفهوم دیکتاتوری به مفهوم رایج در جهان سرمایه داری تفاوت دارد.
و اساسا این موضوع که سیر تحولی جامعه طبقاتی به جامعه بدون طبقه به چه شکلی باشد، موضوع مشخص شده و از پیش تعیین شده ای نیست.
ولی آن چه مسلم است این است که برای هر گونه تحولی، مداخله انسان ضروری ست.
موضوعی که هنوز به شکل نه قاطع که حتی در سطح ابتدایی نیز در جریان های مارکسیستی ایران مطرح نشده، ذهنیت فرد انقلابی ست. مبارزه طبقاتی به نوعی خاص از فرد مبارز نیازمند است. فرد مبارز باید وقت زیادی برای مطالعه صرف کند، او یک پژوهشگر علمی ست. حرف شما کاملا صحیح است که می گویید با کلاشنیکف نمی شود جامعه سوسیالیستی تشکیل داد. عدالت خواهی هم کافی نیست. نفرت ورزیدن و خشمگین بودن از تمام مظاهر جامعه سرمایه داری نیز کافی نیست. تحول بخشیدن به جهان به شکلی که مطلوب تر به نظر می رسد، نیازمند افراد پژوهشگر و سازنده است.
یکی از مسائل مهم از خودبیگانگی ست. این مسئله را چگونه باید در مبارزه طبقاتی حل کرد؟ آیا افراد از خود بیگانه می توانند جامعه سالمی به وجود بیاورند؟ فشارهای دائمی که طبقه حاکم اعمال می کند و دامن زدن به پسیکوز...چرا که طبقه حاکم الزاما و اجبارا و حتما تروریست است. و تروریسم نتایج روانی بسیار گسترده ای دارد.
در داستان گرادیوا فانتزی پمپئی، نوبرت هانولد شخصیت داستان وقتی از آلمان به ایتالیا می رود، در یکی از اپیزودها با موج مگس روبرو می شود و مگس ها را نفرین می کند : «. زیرا در آن دوران عتیق، این مخلوق متعفن برای عالم بشریت، آفت تمام عیاری به حساب می آمده و حتی از عقرب و مارهای سمّی، ببر و کوسه هم زیانبارتر تلقی می شده است. چنین حیواناتی حداقل هیچ هدفی به جز زخمی کردن گوشت بدن نداشتند، طعمه ای را که مورد حمله قرار می دادند می دریدند و می بلعیدند و آنها نیز قادر بودند خود را از آن در امان نگهدارند. ولی بر عکس، در مقابل مگس ها هیچ امکان دفاعی نداشتند. مگس ها با حضور رذالت آمیزشان انسان را منقلب و پریشان می کردند، و سرانجام او را در هستی اش، در قابلیت های ذهنی و جسمی اش در کار و در والاترین الهامات و زیباترین احساساتش فلج می کردند. نه به خاطر گرسنگی و نه به خاطر عطش خون که آنها را به چنین اعمالی وا می دارد، بلکه خیلی ساده انسان را بخاطر ارضاء تمنایی شیطانی قربانی می کردند. مگس، همان چیزی بود که معنای رذالت مطلق در آن تجسم می یافت. مگس کش یونانی، دسته چوبی که به آن رشته تسمه های چرمی را محکم می بستند، شاهد همین واقعیت است. همین مگس ها بودند که حساس ترین لحظات خلاقیت شاعرانه را در ذهن اشیل مختل می ساختند، کاردک فیدیاس را در برش های حساس از مسیر خارج می کردند، که روی پیشانی زئوس خدای خدایان نشستند، و روی سینه های آفرودیت فرود آمدند، و روی اندام مقدس ساکنین المپ از بالا تا پائین یورش بردند، و نوربرت هانولد بیش از پیش اعتقاد پیدا کرده بود که شایستگی هر فرد آدمی بر اساس تعداد مگسی ست که در زندگی، بخاطر انتقام از تمامیت نوع بشر از آغاز پیدایش، کشته و آتش زده و یا به شکل روزمره قتل عام کرده است. » (ترجمه از من است)
منظور اشاره به عاملی موذی ست که فعالیت ذهنی و جسمی انسان را مختل می سازد. شما به تمام مشکلات روزمره فکر کنید که تا چه اندازه خلاقیت های پتانسیل افراد را تخریب می کند.
چندی پیش تعدادی از کارگران ایرانی طی مقاله ای که در بخش کارگری سایت اخبار روز می توانید بخوانید، از توهین های و رفتار حقارت آمیز کارفرمایان شکایت داشتند که از موضوعات اقتصادی نیز برای آنها غیر قابل تحمل تر به نظر می رسد. شما حساب کنید که چنین فشار روانی تا چه اندازه می تواند زندگی افراد را مثل مگس های موذی مورد تهاجم قرار دهد.
مارکسیست ها از کنار چنین مسائلی عبور نمی کنند. پای چنین مقالاتی می ایستند و پژوهشهای بی شماری تهیه می کنند. گفتم مارکسیست ها. ولی این یک نگرش واقعا بروکراتیک است. اصل واقعه این است که هر فردی در زندگی به مشکلاتی برخورد می کند و باید از آنها عبور کند یعنی این که این مسائل باید حل شوند.
مسئله خشونت طبقاتی کی می خواهد حل بشود؟...
۷٨۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷
|
از : میلیونر مارکسیست
عنوان : از دیکتاتوری و ایدئولوژی آزادی و خردگرایی بیرون نمی آید مثل دین ۰
هم در گذشته اشتباه کردید ( حزب توده) و هم در حال (فدایی) و هم در آینده (مارکسیست لگال امثال آقای محوی)
هیچ کشوری در دنیا نبود و نیست و نخواهد بود که با مارکسیسم روسی ( حزب توده ) و یا با مارکسیسم مسلح چریکی ( فدایی ) و یا با دیکتاتوری پرولتاریای ناب ( مارکسیست های ایده آل ) بتواند آزادی و توسعه اقتصادی و عدالت به بشریت تحویل دهد۰ چون از دیکتاتوری و ایدئولوژی آزادی و خردگرایی بیرون نمی آید مثل دین ۰
عدالت در نبود ازادی جز فریب و دروغ چه معنی می تواند داشت ؟
۷٨۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷
|