از : نا در
عنوان : اگر ناب بودی چی می شدی؟
جناب غیر ناب شما الآنش اینقدر خفنی اگر ناب بودی چی می شدی؟
٨۴٨۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣٨۷
|
از : غیرناب
عنوان : این دوستانی هم که اینجا کامنت می گذارند و سخت چسبیده اند به مارکسیسم سنتی ناب بهتر است یک هوایی تازه کنند و به سوسیال دموکراسی اروپایی بیندیشند۰
با تشکر از نویسنده مقاله ۰
چه خوب بود که یکی هم داخل حزب توده پیدا می شد و نقش این حزب را در به سقوط کشاندن دو جنبش در ایران بررسی می کرد۰
اما ظاهرا با وجود نقش منفی بسیار قویتر این حزب افراد کادر رهبریش حاضر به افشا گری نیستند و بر تداوم اشتباه مصر هستند۰
دکان زدنشان برای دست فروشی مثل موسوی واقعا محشرست.
این دوستانی هم که اینجا کامنت می گذارند و سخت چسبیده اند به مارکسیسم سنتی ناب بهتر است یک هوایی تازه کنند و به سوسیال دموکراسی اروپایی بیندیشند۰
دفاع شما از مارکسیسم ناب مثل دفاع شاهپرستان از نظام محمد علیشاهی و رضاخانی است ۰ زیادی کهنه است ۰
شاهپرستان هم بهتر است به مشروطه خواهی اروپایی رو بیاورند۰
باز دم مذهبی ها گرم که به سمت نواندیشی شبیه دموکرات مسیحی ها روی آورده اند و از بقیه مطلق گراها دو سه قدم جلوترند۰ دوتا روشنفکر کمونیست مشابه نوع دینی سروش و گنجی و شبستری داشته باشیم و دوسه تا سلطنت طلب مثل داریوش همایون آنوقت می شود به آینده پلورالیسم در ایران امیدوار بود۰
وگرنه هنوز سال ۵۷ است و
جنگ گنبد و
فتنه کردستان و
اشغال سفارت آمریکا و
هفت تیر کشی در دانشگاه و
سرانجام ولایت فقیه و ریاست جمهوری احمدی نژاد و تاراج ایران توسط روس و اعراب رادیکال و فتنه جویان مسلمان۰
٨۴۶۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فریبرز حاجیان
عنوان : کدام رهبری ؟
هموطن ارجمندم آقای ناصر م ـ ممنون از جوایت و پوزش از مقایسه ها ولی خیلی سادهمن هرگز شما را نمی شناسم و بخود حق نمی دهم در باره ی شما قضاوت کنم بلکه ان نوشته ها متاسفانه «بازی» با کلمات ست. کاش اخبار روز و سایر فعالیت های اینترنتی به تشکیل کنفرانس های واقعی و زنده منتهی شود وگرنه اینجا همین طور خواهد ماند.
وقتی شما به « رهبران» فدائیان اکثریت استناد می کنید خیلی دوستانه میگویم که تمام کسانی که به آنها رهبر اطلاق میشود از خامنه ای بگیر تا بقیه بهیچ عنوان بر اساس معیارهای شناخته شده ی سیاسی به این مقام ها نرسیده اند و باتعریف شناخته شده ی «رهبر سیاسی» منافات دارد.
ـ در شرایط استثنائی ۵۷ مردم تشنه ی آزادی بفراخور حال به جریان های موجود روی آوردند.
سازمان چزیکهای فدائی خلق که بیشتر بنیانگزاران و کادرهای خود را در مبارزه مسلحانه از دست داده بود با تعدادی که خوشبختانه توانسته بودند از آن شرائط مرگبار سالم از زندان و یا خانه های تیمی به مردم ملحق شوند نمی توانستند در نقش رهبر سیاسی جوابگوی صدها هزار طرفدار سازمان خود باشند. تمام آنها با تمام وجود برای سازمان تلاش کردند و کاش روزی تمام آن ها که در دانشکده فنی و بعد در ستاد میکده مسئولیت هائی را گرفتند و خوشبختانه زنده مانده اند بنشینند و صحبت کنند که چگونه شدکه اختلافات شروع شدو متاسفانه هنوز وجود دارد.
هر کدام از آن مسولان یا رهبران که در ۲۲ بهمن در راس سازمان بودند بدلایل مختلف تحلیلی از شرائط انقلاب داشتند که پرواضح ست کم وبیش خالی از اشکال نبود
جدا از اینکه کدام تحلیل مناسب تری برای فعالیت داشتند و جدا از اینکه چگونه انشعابات شکل گرفت. اغلب آن مسولان اولیه ، هنوز در راس سازمانهای ادامه دهنده ی راه فدائیان قرار دارند .
وقتی اصلا مجال تشکیل جلسه و میتینگ علنی و متمدنانه وجود نداشت تا در یک پروسه نیروهای سازمان از مشی چریکی در تمام زمینه ها به یک سازمان سیاسی منتقل شود.بعضی هنوز بر مشی مسلحانه پا می فشارند.بسیاری از هواداران در انتخابات اصلا امکان تاثیر گذاری نداشتندو حتی امروز در خارج از کشور هم به دلایل زیادی هواداران نمی توانند در فعالیت های سازمان های مورد علاقه ی خود شرکت کنند.
برای اینکه مشخص به نکته شما در باره «رهبران » اکثریت که در تلاش مصاحبه یا مقاله دارند جواب بدهم ، عرض می کنم که خود این موضوع هم جای بحث دارد مثلا حشمت رئیسی در بعداز انقلاب کاندید سازمان برای شرکت در انتخابات بود و همه او را می شناختند.
در پروسه نزدیکی به حزب توده ایشان و دوستانش یارانی بودند که خیلی در این زمینه «تعجیل » داشت و بقول معروف از پاپ هم کاتولیک تر بودو رهبری را در فشار قرار داده بودند،
بسیاری مخالف اساسی وحدت بودند که به انشعاب منتهی شد
در حالیکه تمام تشکیلات با بحران جدی روبرو بود.
به شهادت دوستان نازنینم ما با مشورت مسئولان خود و رهبری با تاکید براستقلال خود از همکاری با دوستان توده ای «همطراز» امتناع کردیم . امیدوار بودیم که موضوع بصورت عاقلانه ای حل خواهد شد.اینطور نشد
حشمت رئیسی طاقت نیاورد و از سازمان جداشد و فعالیت خود را مثل سایر دوستان در حزب توده ادامه داد. در حمله رژیم به حزب هم آسیبی به او خوشبختانه نرسید
اما وقتی من مصاحبه ی او را در « تلاش» خواندم و روایت های او را از قبل از انقلاب در صنعت نفت دوباره آموختم تعجب کردم که چرا یک کلمه به جدائی خود از سازمان اشاره نکرده و کلمه ای از حزب توده نام نبرده و مطلب او را گزینشی ارزیاب کردم امیدوارم اشتباه کنم.
در باره بهزادکریمی هم قصه های دیگر وجود دارد ! اگر منظور شما از رهبران این دوستان می باشند؛ جمشید طاهری پور و فریدون احمدی و نطایر آنها ،
این خوبست که این دوستان با سایر جریانات حشر و نشر می کنند ولی وظیفه دارند
برای مردم تعریف کنند که بر آنها چه رفت که در بعداز انقلاب چنان تحلیل هائی از شرائط داشتند.
امروز نیز این دوستان به نوع دیگری بر مواضع کج وکوله خود اصرار دارند.
صمیمانه میگویم که هیچ اشکالی ندارد که هواداران سابق چپ برنامه دیگر جریانات را بپذیرند ولی این با «مردد» بودن متفاوت ست.
باید عرض کنم این دوستان باید یک روز با خودشان این موضوع را حل کنند که ۳۰سال از انقلاب گدشته ست و دارای حقوق فردی و اجتماعی کافی هستند که هرچه میخواهند بگویند و هرجور میخواهند فکر کنند ولی دیگر آن «رهبری» و «مسئولیت» ها تاریخ مصرفش گذشته و هزاران جوان جویای نام و خواهان قبول مسئولیت باید مبارزه را دامه دهند.«تلاش» هم همه جا یا برجسته کردن مسئولان و رهبران چپ و جمهوری خواه «تلاش» می کند از سابقه ی مثبت جریانهای سیاسی برای «دکان» سیاسی خود کسب «اعتبار » کند.
رهبران باید بهر صورت انتخابی باشند و ادواری و احترام تمامی آنها که حتی موفت و کوتاه مسولیتی را قبول کردند. به نطر میاید که رجوی ، سامع، توکل ، دهقانی و بقیه فکر می کنند که نقش کاریسماتیک پیدا کرده اند.
٨۴۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ناصر م
عنوان : آقای فریبرز حاجیان
دوست گرامی اقای حاجییان، من نه سلطنت طلبم و نه از سیستم پادشاهی خوشم می آید. خودم را جمهوری خواهی عدالت طلب و چپ می دانم. سیستم پادشاهی را برای ایران نیز مناسب نمی دانم. هدفم از نوشتن آن موضوعات بیشتر از زاویه دلسوزی برای ایران و برخاسته از این اعتقاد قلبی بود که به اهمیت تحزب و پلورالیسم سیاسی و نقش آن ها در دمکراسی و ازادی تاکید کرده باشم. این سازمان ها و رهبران آن اگر خود بد و خوب خودشان را بگویند ، دیگر جای سوء استفاده برای جریانات بد خواه و سکتاریست و انحصار طلب و مغرض باقی نمی ماند. اگر منظور شما برای سلطنت طلب جلوه دادن من ، معرفی نشریه تلاش بوده است باید عرض کنم بسیاری از رهبران همین سازمان فداییان اکثریت در این نشریه مطلب نوشته و مصاحبه کرده اند و در آخرین شماره هم آقای بهزاد کریمی مصاحبه دارند. مرز ها شکسته شده و دیگر طرح موضوعاتی مثل آزادی دموکراسی و حقوق بشر در انحصار یک فرقه یا جریان بخصوص نیست.
٨۴٣۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷
|
از : فریبرز حاجیان
عنوان : از دست این ناصر م ........
هنوز دارم راجع به نوشته ی دانش باقر پور فکر میکنم تا شاید در باره ی آن بعدا کامنت بگذارم.
ولی وقتی کامنت سایر دوستان هموطن را با نیت های متفاوت میخوانم با خودم میگویم چه فایده ؟ معلوم نیست برای که مینویسی ! این سایت اخبار روز شده «جولانگاه» قد ونیم قد طرفداران دو رژیم که تلاش می کنند دنیای «مجازی » را مانند دنیای واقعی غیر قابل تحمل کنند.
همین پائین هموطن ارجمند ناصر م نوشته دانش باقر پور را بهانه ای برای تامین خواسته های فردی یاگروهی خود کرده و آرزو کرده بقیه جریانات سیاسی ایران چون مشروطه خواهان، جریانات چپ و ملی گراها و حتی احزاب ملی از این شیوه مفید دانش باقر پور درس گرفته و بجای بی آبرو کردن همدیگر نگاهی این گونه نقاد و مفید به خود داشته باشند.
ناصر م مثل اینکه با دسته «کورها» روبر شده و لینک یکی از مراکز «توطئه » را برای کاربران میگذارد.
برای این ناصر آقا باید عرض کنم گروه های سیاسی که ردیف کردی نمی تواند برای رد گم کردن « طرفداران بازگشت پادشاهی » در ایران مفید واقع شود.اگر از سر عجله چنین نوشتی اشکالی ندارد ولی اگر میدانی که میزان مشروطه خواهی شاهدوست ها در کمترین سطح ممکن نسبت به دیگران قرار دارد پس فراموش نکن که همیشه صفت طرفداری بازگشت حکومت پادشاهی را توسط آنها قید نمائید.
و یک سئوال از ناصر م
آیا با ردیف کردن مشروطه خواهان، جریانات چپ و ملی گراها و حتی احزاب ملی در کنار هم ،
می خواهی بگوئی ، جریانات چپ و ملی گراها و حتی احزاب ملی مشروطه خواه نیستند ؟ نه جانم بحث دانش باقر پور را ضایع نکن هر چیز بجای خود نیکوست !
٨۴۲۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ستاره ح
عنوان : وصیت نامه محمدرضا سعادتی جعلی بود
خمینی برای نابودی سازمان مجاهدین خلق ایران سعادتی را به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر نمود و لی سعا دتی را که به او ده سال زندان داده بود در سال شصت اعدام کرد. سعادتی توسط ماشا اله قصاب دستگیر شد و دولت بازرگان از آن بی خبر بود.
٨۴۲٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷
|
از : ناصر م
عنوان : امید
نوشته را بسیار مفید یافتم. امیدوارم با این جسارت ها راهی آغاز شود تا سازمان بالقوه توانمند و استخواندار اکثریت بیشتر به عرصه سیاست مدرن و اخلاقی نزدیک شود. آینده نشان خواهد داد که با وجود کار شکنی ها و کینه توزی های قلیلی از کسانی که به آینده چپ ایران و بهبود اوضاع آن فقط از زاویه حفظ منافع خویش می نگرند، افرادی چون آقای دانش باقرپور چه خدمت بزرگی به اعتبار چپ و این سازمان کرده اند. مسایلی که ایشان طرح کرده اند چون داروی تلخی است که به بهبود بیماری کمک شایان خواهد کرد. مخصوصا در زمانی که بانیان سیاست شکوفایی جمهوری اسلامی همچنان مهر سکوت در این مورد بر لب زده اند، اما در مورد مسایل دیگر اینقدر می گویند و می نویسند که آدم هاج و واج می ماند. من با سرچ در گوگل به مصاحبه ای با ایشان برخوردم که مصاحبه جالب و خوبی است:
http://www.talashonline.com/goftogu/matn.php?id=۸۴
و از دوستی نیز شنیم ایشان چند دوره عضو رهبری این سازمان بوده اند. در پایان آرزو می کنم دیگر جریانات سیاسی ایران چون مشروطه خواهان، جریانات چپ و ملی گراها و حتی احزاب ملی از این شیوه مفید درس گرفته از آن پشتیبانی کنند و به جای بی آبرو کردن همدیگر نگاهی این گونه نقاد و مفید به خود داشته باشند.
٨۴۲۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷
|
از : تقی گیلانی
عنوان : نقد رهبران، یا نقد رهبری!؟
دانش عزیز، روشی که شما بکار برده اید، بیش از اینکه بر یک مبنای درست تحقیقی استوار باشد، بیشتر پرووکاتیو هست؛ صرفاً تحریک کننده و اسیر غوغاسالاری.
وقتی ادراک مجموعه ای از افراد در راستائی ایدئولوژیک و مبتنی بر یک جهان بینی خاص نسبت به تحولات جاری در سالهای مورد نظر گردد، طبیعی است که از قلم نویسندگان آن دوره، همانی تراووش کند که شما بخش بسیار محدودی را نمایاندید. آنها نه تنها هیچ تصوری از استراتژی جهانی در قبال ایران - چه جهان سرمایه و چه جهان باصطلاح سوسیالیستی آن دوره - نداشتند، بلکه مناسبات درونی این افراد نیز شرائطی را فراهم نمی آورد تا گفته ها و نوشته ها، نماد اندیشه و عمل عمومی آن مجموعه باشد. آن مجموعه خود درگیر دگردیسی بسیار پیچیده ای بود که میخواست نقش سلاح بمثابه ابزار پیشبرد سیاست را از آن حالت مقدس بیرون آورد و جایگاهی برای انسان در برخورد با سرنوشت خود را بازیابد؛ کاری که تأثیرش را حتی در مناسبات درون سازمانی هم میتوانستیم ببینیم که چگونه ساختارهای رهبری، خود را در فضائی از توهم در پرواز میدیدند و افراد، برایشان موجوداتی بودند که آنها محق و مجاز بودند آنها را به هر سویی برانند بدون اینکه برای انعکاس فکر و اندیشه آنان و مجاری این انعکاس اهمیتی شایسته قائل باشند.
متأسفانه شما در این نوشته گاه تکیه کرده اید بر همان کشمکش های جناحی آن دوره و گاه تفاوت های ادراکی و اندیشه ای امروزین و با نقد باصطلاح رهبران آن دوران، خواسته اید تصوری از نقد رهبری یک سازمان سیاسی در دو ساله بعداز انقلاب را بنمایانید.
از اشتباهات متدیک شما یکی دیگر اینکه شما کنش ها را کماکان در دستان آنانی قرار میدهید که بعنوان رهبر می شناسید. شما هنوز قضایا را بگونه ای که میتوان آنرا هشدار دادن، مباحثات شخصی و یا در زبان امروزین، لابی گری برای دستگاه رهبری میناند، پیش می برید. اعتراض آقای بهروز خلیق به بی بی سی - و نه به آقای خوئی - طبعاً اعتراضی شخصی نبوده؛ اعتراض وی، انعکاسی بود از اعتراضی دیگر که چه در میان آنانی که هم اینک در کاتگوری اکثریت فعالیت سیاسی خود را پیش میبرند، و چه بیرون از آن مجموعه و اما حامل نسبت معینی با گذشته فداییان اکثریت. شما به ایشان هشدار می دهید و متعاقباً با آقای کریمی بحث میکنید. تا آنجائی که در جریان قرار گرفته بودم، آقای کریمی با برخی از دوستان درون و بیرون اکثریت صحبت کرده و سعی نمودند در همان محدوده زمانی بسیار فشرده، خود را برای بیان نکاتی آماده کنند که اساس موضوع دعوت بی بی سی از اکثریت برای معرفی نماینده ای در ارتباط با پخش اتهامات آقای خوئی در برنامه تلوزیون فارسی بی بی سی بوده است.
از سوی دیگر شما اساس اعتراضی که شورای مرکزی اکثریت - بمثابه تنها نهادی که بازمانده از اکثریت، و در همان چارچوب به فعالیت سیاسی مشغول میباشد - به بی بی سی نموده را محدود کرده اید به نقد سیاسی رهبری اکثریت در سالهای شصت و شصت و یک. حال آنکه اساس اعتراض به پخش اتهاماتی است که جنبه جزائی و اعلام جرم دارد. آقای خوئی، طبعاً میتوانند در درک معینی از فعل و انفعالات آن دوران، در هر محفلی که دلشان بخواهد هر طوری صحبت کنند و طبعاً اگر کسی هم به اتهامات ایشان پاسخ داد و یا از ایشان به مراجع قضائی شکایت نمود، خود پاسخگو باشند. اما، بی بی سی، بعنوان یک خبرگزاری و یک منبع خبری مهم - متأسفانه - برای بسیاری از بینندگان ماهواره ای در ایران، وقتی اتهامی را در سطح گسترده ای مطرح میکنند، میتوان نسبت به این عمل وی، اعلام جرم نمود؛ حتی اگر گوینده آن اتهامات شخص حقیقی دیگری باشد. بی بی سی نمی تواند ادعا کند که او فقط خواسته صحبت های آقای خوئی در مورد انقلاب را منعکس کند؛ از انعکاسی آنچنان در سطح وسیع، و از انعکاسی اینچنین در پاسخ بدان، متأسفانه این بی بی سی بوده که کماکان بیشترین بهره گیرنده از کل این جریان بوده و حتی همین مباحثاتی که بصورت بسیار محدود و بدون بهره گیری از متدی مناسب در اینجا و آنجا دنبال میشود، نشانه ای است از کاری که بی بی سی و استراتژهای آن خواهانش بوده اند.
در کنار همه اینها، باید تأکید کرد که بازنگری نقش افراد، ساختارهای سیاسی و تشکیلاتی، میزان تأثیر حرف و عمل و رفتارهای هر یک از آنان در تحولاتی که چنان نقش استراتژیکی در منطقه به عهده داشته و بازی کرده است، احتیاج به تحقیقی بسیار عمیق و همه جانبه و با بهره گیری از همه اسناد و مدارک - بانضمام همه آن نوشتارهای رسمی سازمان های سیاسی - و بهره گیری از یادها و گفته ها و تجارب افرادی که بنحوی از انحاء در آن فعل و انفعالات نقش داشته اند. دوست عزیز، تاریخی که تا هم اکنون و در برهه های مختلف نگاشته شده، همواره متأثر بوده از نقش و جایگاه قدرت بر آن. چه این قدرت، قدرت حاکم در یک جامعه مفروض باشد، چه نقش قدرت بمثابه تأمین کننده مالی برای تبلیغات مناسب در دوره های مختلف و پی گیر برای اهدافی معین. نمونه اولی را میتوان در کتاب سازی های جمهوری اسلامی دید و نمونه ای برای دومی را میتوان برنامه سی سالگی بی بی سی، رادیو زمانه با آن شبه طنزپردازش و آن انعکاس روزشمار انقلابش دید.
دانش عزیز، راستش من فکر میکنم ما حتی امروزه از دیدن صحیح اموری که در جهان جاری است محروم هستیم؛ فکر نمی کنی، تاریخی که قرار است توسط امثال ما در مورد امروز جهان نگاشته شود، از چه کمبودهای اساسی رنج خواهد برد؟
٨۴۲۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷
|
از : پرویز دادخواه
عنوان : عدد است نظر نیست
این کوچک نظری در رابطه با جریان چپ نوشته بود که گویا مورد پسند قرار نگرفت وبه تیغ کلیک گرفتار امد. من در ان نوشته به کسی ویا جریانی توهین نکردم.ولی امروز توجه کردم که از ۲۴ نظر بیان شده فقط ۱۳ نظر را میتوان دید.من نوشته بودم که فدائیان نباید به فکر تصرف قدرت میبودند ولی فدائیان به دام حزب توده گرفتارامدند.
٨۴۲٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷
|
از : با قر
عنوان : آقای میرانی قرار نیست همه با نام و نشان شناسنامه ای وارد بحث شوند!
از آنجا که اخبار روز پاسخ قبلی من به کامنت پرخاشگرانه آقای میرانی را حذف کرد بنده به همین جمله بالا اکتفا می کنم.
آقای میرانی قرار نیست همه با نام و نشان شناسنامه ای وارد بحث شوند!
٨۴۲۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷
|