سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تاریخ، و "پژوهش" جنایتکاران حرفه ای - ایرج فرزاد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : محسن کوشا

عنوان : پاسخ خانم سیما سرابی
شکی نیست که که «ما» نباید نا خود آگاه با امثال ریشو « » برخورد انعکاسی یا مقابل به مثل کنیم.
ریشه ی این نوع برخورد ها که علاقه ای به اصل مطلب ندارد و نه انتقاد می کند و نه استدلال ، فقط به تکرار فرمول هائی با کلمات رکیک و لومپنی بحث را مختل می کند ناشی از «نا آگاهی» ست یا «منافع» شخصی و گروهی ؟
آیا «اشخاصی» که در دنیای مجازی با کامنت ها ی جهت دار خود دائما یه این یا آن جریان سیاسی دشنام میدهند و از جریان مورد علاقه ی خود دفاع می کنند نا آگاهند؟
به نظر من ؛ تا زمانیکه رهبران نحله های مختلف فکری اعم از حکومتی و غیر حکومتی به پرنسیب های رقابت سیاسی را آنطور که در کشورهای میزبان شاهد آن هستیم پای بند نباشند و آنها را به یاران و هواداران خود توصیه نکنند متاسفانه نه خود و نه هواداران آنها قادر به کسب آگاهی های جدید و تغییرات مواضع نخواهند شد وآن جامعه در زندگی ساسی ناکام خواهد شد.

ایران یکی از این جوامع می باشد که از نداشتن حکومت های بی پرنسیب رنج برده و میبرد.
منقدین حکومت ها نیز علیرغم فداکاری های فراوان در تعامل با یکدیگر کم کاری کرده و نتوانسته زمینه های فعالیت های پلورالیستی را حتی در خارج از کشور ترویج نماید.

نسل جوان ایران در داخل و خارج از کشور موید این مدعی باشد که جلوتر از ما میرود و توانسته با برخورداری از امکانات نوین رفتار درخشانی از همکاری و همفکری سیاسی در سخت ترین شرائط اجتماعی از خود نشان دهد. تردیدی نیست که بسیاری از رهبران سیاسی نسل های گذشته در صورت غلبه بر خود محوری ها و تمامیت طلبی و فاصله گرفتن از رهبری مادام ماندن و پذیرفتن دگراندیشان خواهند توانست هواداران خود را نیز به آشتی ملی بکشانند.

محسن کوشا
۱۷۰۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما سرابی

عنوان : ریشه های خشونت
همصدای گرامی خانم یا آقای رهرو:
نخست اینکه از شما صمیمانه سپاسگزارم که نوشته ام را خوانده اید. و خوشحالم که با من همصدا هستید. اگر هم همصدایم نبودید باز از مراتب احترام من به شما کاسته نمی شد. ما می توانیم نظرات موافق یا ناموافق خود را در چار چوبی دوستانه و تفاهم آمیز مبادله کنیم. اگرچه در ماهیت هر یقین شک دارم ، اما برآنم که از این گفت و گوها بسیار می آموزم. دریغ از ضیق وقت ...
دو دیگر اینکه خشونت، بویژه شکل فیزیکی آن یکی از مشکلات تاریخی ماست. شکلی از آن که شما به آن اشاره کرده اید یعنی خشونت کلامی، اگرچه در تاریخ ما پیشینه ای دراز مدت ندارد، اما از نظر گستردگی حضورش در ادبیات سیاسی ما چشمگیر است.
فقدان سواد، ـ بویژه نگارش ـ در ایران، تبادل اندیشه ها را ـ به صورت مکتوب ـ به دربارها و به انحصار "خواص" محدود کرده بود، و ناسزا تنها به صورت هجو و هزل در کار معدودی از شعرا دیده می شد که جنبه ی فرعی داشت. سوزنی سمرقندی تنها شاعری بود که این مقوله را بسیارجدی می گرفت.
اما پیدایش روزنامه و اشاعه ی سواد آموزی، از حدود یکصدود و پنجاه سال پیش این معادله برهم زد. من اینجا فهرست وار به پاره ای از مسائل اشاره می کنم که با رجوع به حافظه نوشته می شود و می تواند لغزشهایی را در برداشته باشد. در دوران اخیر ایرج میزرا از نخستین کسانی بود که باب انتقاد هجو آمیز و دشنام را در ادبیات گشود.
روزنامه هایی مانند نسیم شمال، چلنگر، توفیق و غیره پطانسیل دشنام گویی مردم نوسواد را بسوی لطیفه و هجو و هزل و طنز هدایت می کردند و دشنام گویی که بویژه بعد از ۲۸ مرداد ۳۲ و انشقاق گروههای سیاسی و انتساب خیانت به بعضی از احزاب و گروهها بازار گرمتری پیدا کرده بود، حیات جدی خود را در نشریات سیاسی با واژه های "نسبتا محترمانه" بعد از آن جدی ترآغاز کرد.
حالا که در سایت ها علیرغم توصیه ی گردانندگان آنها می شود بی نام و یا با نام مستعار به هرکسی دشنام داد این بازار گرم تر شده است.
اما مقوله ی "دشنام کلامی" که اینجا از آن صحبت می کنیم ریشه در فرهنگ خشونت داردکه صورت بندی آن در روندی طولانی در تاریخ ما نیز انجام پذیرفته است. نه تنها تاریخ ما بلکه مذهب ما (اگر داشته باشیم) نیز مذهب خشونت است.
گمان می رود خشونت از روزگار ورود نخستین اقوام آریایی به ایران آغاز شده باشد. شاید این حکایت به مذاق بعضی از دوستان که نسبت به اقوام آریایی مهری متفاوت و افراطی؟ می ورزند خوش نیاید. من خود بعضی از پادشاهان هخامنشی را از نظر آزاد اندیشی و رعایت حقوق بشر تافته ی جدا بافته ای میدانم، اما تاریخ در ذهن ما شکل نمی گیرد. تاریخ پدیده ای زمینی است. اتفاقاتی است که براساس اراده ی انسان در محدوده ی زمان و مکان بوقوع پیوسته است و اسنادش به جای مانده است. نگارش ساده ی این اسناد و رویدادها تاریخ است، تعبیر آن ها اما ذهنیت ما را بازتاب می دهد بگذریم...

مهاجرت آریائیان به ایران ی در چند دوره صورت گرفت. این مهاجرت از هفتهزار سال پیش یعنی در پایان دوران نوسنگی آغاز شد و تا چهار هزار پیش از میلاد ادامه یافت.
یش از آریاییان مردمی در این سرزمین زندگی میکردند که بسیاری از پژوهشگران انسانشناس آنان را آسیانی ها می نامند. مردم آسیان همان مردمی بودند که آریایی ها از آنان سواد آموختند و چون نام بزرگترین خدای آنها "دئو "بود آنها را دیو نامیدند. ببخشید بحث آکادمیک شد.
تمدن های مردم آسیان را در خرابه ای سیلک کاشان، شوش، جیرفت، شهر سوخته کرمان و .... و در فرمانروایی هایی مانند اورارتو ، ماننا ها، لولوبیان و کاسی هاشکل گرفت (نام قزوین و کاسپین سی و واژه ی کاسه از فرهنگ کاسیان بر می خیزد. یکی از حرف آنها سفالگری بود، کاسی ها حدود چهارصد سال میانرودان را در تصرف خود داشتند) .
شواهدباستانشناسی نشان میدهد که آریاییانی که از شمال و شمالشرقی خراسان امروزی به گرگان و مازندران و گیلان آمدند ، با بومیان رفتار دوستانه ای نداشتند و پشته های از کشته در مسیر خود بجای گذاشتند.
بعد اسکندر آمد. بعد اردشیر بابکان با پرجم دین وارد صحنه شد. بعد هیاطله آمدند. بعد انوشیروان مزدکیان را قتل عام کرد.بعد تازیان آمدند. بعد حکومت ترکان غزنوی بود و سلجوفی و بعد مغولها. بعد گورگانیان. شاه عباس دوم یا کبیر گروهی آدمخور در اختیار داشت که مخالفانش را زنده می خوردند! اینها همه حقایق تاریخی است . اما فغان از اشرف افغان. "رهرو " هم که به بعضی اشاره کردند.
اما هیچ دینی به سبعیت اسلام در تاریخ ظهور نکرده است. اینها همه سند دارد. من انبوهی از رویدادها را از قلم انداخته ام از جمله کشتار آشور بانی پال در شوش ( شهر را با خاک یکسان کردند و در آن گندم کاشتند!) و کشتار یزیدین مهلب در گرگان ( آسیاب را با خون کشتگان گرگان بکار انداختند و گندم آرد کردند و نان پختند و او سوگند که به خدای خود سوگند خورده بود که چنین کند، چنین کرد!) و کشتار دختر چنگیز در نیشابور (بقولی یک ملیون نفر).
دوستان باز می گویم ما باید فرهنگ خشونتی را که اشکال فیزیکی، محاوره ای و نوشتاری آن بعلت قدمت و مداومت خشونت در ما نهادی است بشناسیم و نکشیم بلکه ببوسیم و کنار بگذاریم. ما به رهروان بسیاری در این راه نیاز داریم
پوزش می خواهم که شنابزده شد.. ضیق وقت .....
۱۷۰۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣٨٨       

    از : یاد یاران

عنوان : یادشان گرامی باد
دوستان گرامی لطفا از یادنامه یکی از قربانیان رژیم دیدار فرمایید و فیلمی از جان باختگان فدایی را تماشا کنید تا خاطره آن عزیزان گرامی را زنده نگه داریم. با تشکر فراوان.


http://sites.google.com/site/forevershirdel
۱۷۰۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣٨٨       

    از : مسعود پیامی

عنوان : اشتباه قلمی
آن دو کودک بیگناه در سال ۵۵ و در خانه مهرآباد نبود که کشته شدند بلکه در خانه دیگری و قبل از سال ۵۵ بود که کشته شدند.در خانه مهرآباد حمید اشرف و یارانش کشته شدند.
۱۷۰۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨٨       

    از : رهرو زندگی

عنوان : خانم سرابی از نوشته های شما بسیار میاموزم
ما میدانیم که پادشاهان ایرانی بعضی شان مثل نادر شاه چشم پسر خود را کور کرده اند بعضی شان مثل اغا محمدخان قاجار مردم یک شهر را کور کرده اند ورضا شاه نیز کسانی را در زندان شکنجه کرد وکشت که با کمک انها به سلطنت رسیده بود و محمد رضا پسر رضاخان نیز زندانیان سیاسی را شکنجه و اعدام میکرد و پس از کشتار انها بدروغ میگفت زندانیان در حال فرار بوده اند که با گلوله ماموران کشته شده اند. در ۳۰ سال اخیر نیز بسیاری از جوانان میهن در ملا عام به جرثقیل ها در خیابانها اویزان شده اند و بسیاری برای تماشای رقص مرگ انها میرفتند. بسیاری نیز سنگسار شده اند و مردمانی نا اهل با پرتاب سنگ زندگی را از انها گرفتند و سر اخر گروهی از باصطلاح مخالف حکومت اسلامی افراد خود را به زندان انداخته و شکنجه شان کرده اند . راستی ما ایرانیان بویژه حکومتهای تاکنون ایران و انهائی که هنوز به قدرت نرسیده اند ولی برای دیگران خط و نشان میکشنداحتیاج به معلم شکنجه و کشتار دارند? به نظر من انها به تمام جنایتکاران دنیا درس میدهند.پس ما باید از خودمان شروع کنیم و با خشونت بهر شکلی از جمله خشونت کلامی با هر توجیهی مخالفت کنیم
۱۷۰۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما سرابی

عنوان : بازهم در باره ی دشنام
آقای روزبه گرامی:
من با نظر شما کاملا موافقم که مساله جنگ با یک دشمن ضد انسانی است ولی در این مبارزه چند پرسش مطرح است.
۱- اسلحه ی ما کدام است ، آیا ما از همان جنگ افراز زنگ زده و رسوایی که دشمن در دست دارد استفاده می کنیم؟ اگر جنگ افزار دو طرف دشنام است یقینا آنکسی برنده است که دشنامهای چاله میدانی تر و آب نکشیده تری بلد باشد و برای جنبش مترقی افتخاری نیست که در صحنه ی دشنام حریفش را شکست دهد، یعنی به دشنامهای رکیک تری مجهز باشد.
۲- ما باید از دور و تسلسل قهر بیرون بیآییم. شستن خون با خون و قصاص، انسانی نیست. در جامعه مدرن فردای ما باید قانون حکمروایی و ما از همین امروز باید ذهنیت خود و همگنان خود را برای آن جامعه که خوشبختانه چندان دور نیست آماده کنیم.
۳- ما لزوما از هر وسیله ای برای کارزار با دشمن استفاده نمی کنیم ، بلکه از بهترین و کارا ترین وسائل استفاده می کنیم و دشنام حربه ی زنگ زده است که دشمن از روی بیچارگی و ضعف استدلال آن را بکار می گیرد.
۴- نظر شما ممکن است کاملا درست باشد و دشمن قدرت فهم استدلال ما را نداشته باشد، اما تکلیف خوانندگان ما در سطح جهان چه می شود، آنان از مقاله موجز و مستدل آقای ایرج فرزاد بیشتر می آموزند یا از یاوه های "ریشو"، و بد و بیراه دوستانی که باو پاسخ داده اند؟
۵- من باور دارم که بسیاری از" ریشو ها" هم دغدغه و طن دارند اما نا آگاهند، مزدور نیستند، انها حتی نمی دانند که این جنبش چند صدایی است و نمی دانند که با طرفداری از سلطنت، آب به آسیاب رژیم جمهوری اسلامی می ریزند و در برابر جنبش عظیم و تاریخی مردم ایران که نه به چپ، نه براست، نه به موسوی و کروبی و نه به هیچ گروه دیگری دریست وابسته است سنگ می اندازند.
آنها از روی غریزه درک می کنند که این جنبش توانایی بسیار ی دارد که به طرف جمهوری خواهی ملی حرکت کتد، برای همین دشنام می دهند، برای اینکه نا آگاهند و خیال می کنند فقط حکومت شاهنشاهی منافع آنهارا تامی می کند. امان از نا آگاهی که همه ی ما به نوعی با آن دست بگریبانیم.
شما حتما بیاد می آورید که دهها هزار نفر از مردم میهن ما فریب خوردند و با کلید بهشت درگردن، از طرف خمینی جنایتکار و عناصری مانند همین آقایان موسوی و کروبی، رفسنجانی و... به میدان جنگ فرستاده شده و بیگناه کشته شده اند. آیا شما آنها را مزدور میدانید؟ آقای ریشو هم در شمار همان افراد نا آکاه بیگناه قرار می گیرند، انها معلولند، علت ،نظامهای ضد مردمی است.
اگر آقای ریشو بدانند که تجهیز نیروی انسانی در آن حد، و گسیل وسیع مردم به یک جنگ بی معنی، فقط در صورتی امکان دارد که دولتهای ضد مردمی جلوی رشد آگاهی مردم را گرفته باشند، انوقت اینقدر سنگ جامعه ی مدرن آریا مهری را به سینه نمی زنند که شرایط برا ی توفیق ج.ا. در تجهیز مردم آنچنان آماده کرده بود . آقای ریشو و اقرانشان بازمانده گان آن رژیم ارتجاعی هستند و اگرچه صادقانه با جمهوری اسلامی دشمنی دارند ولی متاسفانه ابعاد نا آگاهی شان از گستره ی صداقتشان وسیع تراست. با احترام دستستان را می فشارم و از اینکه نظراتتان را بامن و خوانندگان تقسیم کرده اید سپاسگزارم.
۱۷۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨٨       

    از : روزبه

عنوان : اختلاف زبان و فرهنگ نیست بلکه مقابله با دشمن ضد انسانی می باشد
خانم سیما سرابی صحبت سر اختلافات فرهنگی نیست که آنها زبان خود را داشته باشند و ما زبان و فرهنگ خودمان را. موضوع جنگ با دشمن ضد انسانی می باشد که از هر امکانی استفاده می کند و به هر نیرنگ و حیله دست می زند. دشنام به این دشمن نیز یک شکل مبارزه است. وقت آن است که با زبان خشونت با این هیولاهای ضد انسانی صحبت شود. در یک موقعیت صلح و صفا زبان شما را باید استفاده کرد و استفاده از دشنام مجاز نیست اما با این بی شرفها باید با زبان قهر و خشونت صحبت کرد زیرا آنها نشان داده اند که زبان دیگری را قدرت فهم ندارند.
۱۷۰۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨٨       

    از : Hadi Shahab

عنوان : سر نگون باد رژیم جمهوری اسلامی
با تشکر فراوان از آقای فرزاد بابت جواب بسیار درستشان به نوشتهای محمود نادری یا بهتر بگو یم جواب به سیستم شکنجه و اعدام .
آقای فرزاد بدرستی نقش و بودن نیروی انقلابی را در گذشته بازگو کرده.
همه بدرستی میدانند که نداشتن چنین نیرو یی در جنبش فعلی بعنوان نیروی رهبری کننده منجر به کجبری جنبش فعلی از سوی موسوی و امثالش شده.

ترس بزرگ رژیم از قدرت گیری نیروی انقلابی در میان مردم ناراضی است. هدف اصلی رژیم از این کتاب و سا یر نوشتجات مشابه همانست که آقای فرزاد نوشته :

".. این کتاب، انقلابیگری و هر تلاش انقلابی در مقابل نظم موجود را زیر علامت سوال میبرد و به "خواننده" القا میکند که تکرار همان داستان "استالین" و استالینیستها" تتمه الزامی هر حرکت و خیزش آزادیخواهانه و هر مبارزه علیه بی عدالتی، سرکوب و ستم و تبعیض و استثمار است. خیزش، مبارزه علیه استبداد، در دل خود به قدرتگیری مستبدهای دیگری چون استالین و "پول پوت" و همین فداپیانی که رفیق خود را میکشتند و ترور میکردند، می انجامد! مبارزه علیه رژیم اسلامی چنین دورنمائی را دارد، پس به قدرت اسلام سیاسی تمکین کنید، از عقاید و افکار انقلابی و آزادیخواهانه و انساندوستانه ابراز ندامت کنید و دست از مبارزه برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی بکشید. این، جوهر اصلی "افشاگری" مقام پژوهشگر رژیم اسلامی و خمیرمایه لجن مالی کردن تاریخ و جنبش فدائی و شخصیتها و کادرهای آن است. .."

سر نگون باد رژیم جمهوری اسلامی
۱۷۰۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما سرابی

عنوان : کدام زبان...؟
آقای بوطاریان عزیز، اگر روی سخنتان با من است باید یاد آور شوم که من از آقای ریشو و امثال او نمی خواهم که از عناصر فرهنگ ایرانی، استدلال، منطق و زبان فاخر فارسی برای برای نگارش بهره بگیرند. بگذارید آنان دشنامهایشان را بدهند. از آنان چنین انتظاری داشتن آب در هاون کوباندن است. من با شما و آقای کامران ج حرف می زنم که دلی در گرو مهر وطن دارید و برای مردم رنجدیده میهن مان دل می سوزانید. من در میان دژخیمان و جنایتکاران دنبال دوست نمی گردم، بلکه خود را پشتیبان رزمندگان و مبارزان راه آزادی از جنبش مشروطه تا کنون می دانم. وسالها در حد توان خود در خدمت جنبش بوده ام. آیا شمامی گویید که باور من به استدلال، و پرهیز من از ناسزاگویی مرا از صف طرفداران مبارزان صادق بیرون میراند و این صف فقط به دشنامگویان و ناسزا بافان تعلق دارد؟
بگذارید مساله را با مثال باز تر کنم. آقای کامران، ریشو را تهی مغزی خطاب کرده اند. اگر ایشان اختصارا مدرنیته را تعریف می کردند و استدلال می کردند در جامعه مدرن آحاد جامعه از حقوق فردی برابر برخوردارند و در برابر قانون برابرند و اقلیتهای ملی می توانند به زبان خود مادری خود تحصیل کنند. و بجای یک حزب فراگیر اجباری احزاب مختلف آزادانه فعلیت می کنند. کتاب آزاد است و گلسرخی یا هر کسی را که حرف و حدیث متفاوتی داشته باشد زندانی و شکنجه و اعدام نمی کنند و دستگاه عریض و طویلی بنام ساواک با پیشرفته ترین وسائل آزار و شکنجه در خدمت رژیم قرار ندارد، اقتصاد براساس برنامه ا ی که بانیازهای ملی منطبق است رشدی موزون دارد و..... آنوقت نه تنها خوانندگان به طور مستدل به مراتب بی دانشی یا بقول آقای کامران تهی مغزی جناب ریشو پی می بردند بلکه شاید خود ایشان هم متوجه ی می شدند که یک جای کار می لنگد و احتمالا پس از سالها زندگی در غرب به تفاوت همین دموکراسی نیم بند با دنیای مدرن و تمدن بزرگ آریا مهری پی می بردند.
ما زبان خومان را داریم و ریشوها زبان خوشان را. همزبانی با پویان، جزنی، گلسرخی، سلطانپور، صمد و .... بهتر ازهمزبانی با ریشوها ست.
دستستان را می فشارم
۱۷۰۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨٨       

    از : حمید بوطاریان

عنوان : شچدرین در کتاب قصه برای بزرگسالان نمونه های بسیار روشن و گویائی در ارائه ی چهره های - ان شا اله - بز است دارد ، من خواندن این کتاب را به همه ی عزیزان توصیه میکنم .
در شرایطی که در هر رهگذری جنایتکاران حکومت اسلامی خون جوانان ما را بر زمین میریزند و شبانه روز در کار شکار انسانهای فرهیخته و آزادیخواه ایرانند . برخی "ستایشگران " به نوحه خوانی و سینه زنی برای حق دشمنان مردم در سخنگوئی و پرداختن به اراجیف و اباطیل اصرار میورزند و دیگران را به رعایت ادب و نزاکت در گفتگوی با آنان فرا میخوانند .
مایه ی بسی شگفتی است که بازهم چنین آدمهائی یافت میشوند که در میان این دایناسورها بدنبال دستی و یا دوستی میگردند .
اینان غافلند که تق هر نوع اصلاح طلبی و مقوله ی عوامفریبانه ی مردم خواهی درآمده و دیگر هیچ کس جز - مشتی - حقوق بگیر مدافع این قاتلان و خونخواران نیستند .
ولی من نمیدانم که اصرار و پا فشاری اینان در دوست یابی در میان اینان و ارائه ی میدان بحث به این آدمکشان به چه منظور است ؟؟!!!.
۱۷۰۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست