از : رضا روکنی
عنوان : اعدامهای پس از۲۲ خرداد۸۸
اعدامهاتماماازروی انتقام کشی بوده وبدون وکیل مدافع ودردادگاهای دربسته محکوم شدن وغیرقابل قبول است، انشاالله دربهارآزادی که یکماه زودترشروع شده است،مابامدارک غیرقابل انکاردردادگاهای علنی باحضورخبرنگاران این مزدوران جنایتکاررامحاکمه خواهیم کرد.
۲۲۰۱٨ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣٨٨
|
از : البر کامو
عنوان : ولی شما این قدرت ستمگر را که در اوج نیرومندی است ، در نبرد رو در رو ، ویران نخواهید کرد. باید ان را در همان جهت خود پیش راند ومنتطر شد تا که این منطق به دیوانگی انجامد. بلی ، بگذاریم کالیگولا ادامه دهد. بر عکس ، به پیشرفت او در این راه کمک کنیم. دیوانگی
دو سه سال، پیش جنایت قضایی ی واقع شده در رشت که یک دختر بچه معصوم و ساده لوح ۱۷ ساله و هنرمند نقاش با روح بسیار لطیف را (که بعدا فقط بیشتر نقاشی هایش رنگ ابی اسمان بود پرنده ها و امید دیدن یک بار دیگر ان ها ) ، چهار سال زیر چوبه دار نگاه داشتند ، که وی را پدر نا نجیب و دژخیم او با کتک و فحاشی، شب هنگام رسما او را به عنوان قاتل عمه اش تحویل پلیس داده بود ( که معلوم شد مطلقا دروغ بوده و قاتل، دوست پسر جنایتکار این دختر بوده و او را گول زده بود که تو را که بچه ای کاری ندارند و تو قتل را به عهده بگیر، ولی بعد، هر چه این دختر بچه سعی کرد حقیقت را بگوید، همه خفه اش کردند و نگذاشتند موضوع علنی شود ، و شرح کامل و دردناک ماجرا موجود است ، و قاضی رشت هم به خوبی کل حقیقت ماجرا می دانست) ولی این دختر به سرعت به دست همین قاضی که بعد به علت همین شاهکارش ترفیع گرفت و دادستان رشت شد، محکوم به اعدام شد. و چون داشت موضوع علنی می شد و درجهان بیخ پیدا می کرد ، دادستان مذکور سریعا تا موضوع به مطبوعات !!! نکشد، با مخفی کردن مساله از خانم وکیل دردمند او، سریعا صبح روز جمعه ای این قاضی-دادستان شخصا این دختر معصوم را به دار اویخت ، که ان، از این هم فاجعه امیز تر بوده است، که کسی هم در جامعه اهمیتی نداد و همه روی مان را ان طرف کردیم. بچه ما که نبود !.
.
اکنون هم ، جنایت هولناکی که به دست حکومت اسلامی توسط قضات این حکومت بربریت و به نام دین و با کمک مستقیم خانواده مقتول که به طور واضح با تعمد و با قصد قبلی، کودکی را به طورکاملا قانونی با دست های خودشان به دار اویختند و کـُشتند، درست مثل اینکه گوسفندی را سر می برند و تقدیم الله و خداوند اسلام می کنند ، چنان کثیف و لجن بود که وجدان تمام ملت ایران، حتی مذهبیون افراطی را هم به درد اورد و پی امد جهانی ان برای این حکومت غیر قابل تصور خواهد بود.
.
در مجموع این ماجرا، قاتل واقعی، قاضی سفاک پرونده، و پدر ومادرمقتول هستند . چون حتی به حساب مذهبیون هم، نیت است که مهم است، کسی اگر نماز و روزه و حج به جا بیاورد و نیت نداشته باشد ، باطل و بی معنی است و ان بچه نیت قتل نداشت، ولی قاضی ومادر ان مقتول نیت قتل داشتند ،لدا خون ان مظلوم به گردنشان است، الی الابد. . قانونی که مقرر می کند لاشخوران و خونخوارانی به نام اولیای دم که فقط طماع و بشدت جنایت کار هستند و احتمالا کوچکترین علاقه ای هم به ان که مرده است نداشتند و ندارند و حتی احتمالا مورد نفرت شان هم بوده، حالا دنبال پول باد اورده می ایند و پای اعدام و کشتار طرف بدبخت می ایستند و براحتی برای لذت شخصی حتی با دست های خودشان او را می کشند ، و هیچ مساله ای هم ندارند جز تیغ زدن و کلاشی. چون می دانند یک عده خیر و دارای وجدان پیدا می شوند و این ها حد اقل ۶۰- ۷۰ ملیون تیغ می زنند . ( و گاه طمع شان به مراتب بیشتر است، اگر ببینند بازار داغ است و طرف مورد اعدام جوان است و مردم معذب شده اند و پول می دهند . این جا که خانواده محترم احسان !! ۶۰۰ ملیون خواسته بودند.) .
.
چند هفته پیش خانم بینهایت بزرگواری که از هنرمندان قدیمی و بسیار با شخصیت و مورد احترام کل جامعه هستند ، خودش که پول نداشت بدهد ، لذا ۵۰ ملیون تومان با التماس از همه بزرگوارانی که به ایشان ارادت قلبی و احترام عمیق دارند جمع کردند و یک بچه را که در ۱۲ سالگی مرتکب قتل ( با هول دادن دوستش) شده بود و ۶ سال در زندان در زیر حکم اعدام و طناب دار زندگی کرده بود ( چه زندگی ، در بین جنایتکاران حرفه ای ی بزرگ سال که معلوم نیست چه بلا هایی بر سرش در این ۶ سال کودکی اورده بودند) و حالا در ۱۸ سالگی وقت اعدام اش رسیده بود، این افراد خیّر با دادن ۵۰ ملیون تومان به اولیای خون بچه را از اعدام نجات دادند. ولی ایا این کار چند بار عملی و یا اصلا صحیح است؟.
نـه. دیگر بس است. مرگ یک بار و شیون یک بار. با تمام عذاب وجدانی که دارم، برای صلاح جامعه می گویم این جنایت مضاعف را متوقف کنیم. از همه می خواهم هیچ پولی به این جنایت کاران ولی خون ندهند. بگذاریم بچه ها و مردمی را که مطلقا در هیچ جنگلی هم اگر قتل غیر عمد کنند مستحق مرگ نیستند، این ها اعدام کنند. ظلم و جنایت دهشتناک قوانین ایران و شرع مقدس اش هر چه بیشتر باید علنی شود و همه دنیا را بلـزاند. چند نفر را با پول صدقه می توان نجات داد؟ همه مردم خیّر از پا می افتند، که می بینیم افتاده اند و اصلا از کل این عمل نجاست پول دادن به لاشخورها نفرت پیدا کرده اند.. اساسا بساط ظلم و جنایت را باید برچید. جنایت این حکومت را ما نباید لاپوشانی و مخفی کنیم و و با قبول کردن حقانیت این اعمال وحشیانه و قوانین غیر بشری، جور جنایات حکومت و دین و مذهب را بکشیم و ان را نزد جامعه بشری پاک و موجه جلوه دهیم. . با این همه پول دادن ها ی بی معنی و کثیف که ان هم دیگر از حد گذشته و همه عاجز شده اند و رها کرده اند، هیچ چیز حل نمی شود، جز این که طمع کاران را (ولی های خون را) جری تر و طماع تر و حریص تر کنیم ، چه گیرمان می اید، جز یک موجود مسخ شده و بدبختی که در چندین و چند سال ده ها بار زیر چوبه دار رفته و هر بار دست و پا زدن دیگران را بالا ی دار دیده است ، ولی از ان جا با رضایت نسبی قاضی محترم و با وجدان ، یا ولی خون که امید به معامله شیرین تر و دریافت پول هنگفتی دارند، باز به زندان برگشته و روز از نو روزی از نو، و حالا این محکوم بینوا و بازیچه ، یک روانی مطلق است، ودیگر ادامه زندگی در بیرون هم به هیچ دردش نمی خورد.
اگر به کسی یک ماهی بدهی، یک روز او را زنده نگاه داشته ای، اگر ماهی گیری یادش بدهی ، همه عمرش را نجات داده ای. با جمع شدن تنفر و فشار جهانی برای ابطال این قوانین غیر انسانی در ایران ، همه مظلومان غیر عمد و کودکان بعدی راباید نجات داد.
۱۷۱۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : چشم در برابر چشم
آقایان مارکی دوساد و پدرام، شما هم که فرمان قصاص صادر می کنید!؟ فکر نمی کنید مشکل را باید در نظام و اندیشه ای جست که انسانها را اینگونه می پرورد. باور کنید جهالت و قساوت خانواده احسان همانقدر نیاز به ترحم و دلسوزی دارد که مظلومیت و معصومیت بهنود. بهتر است به علت نگاه کنیم معلولها بیشمار و ناپایدارند. تا "علت" سرجایش محکم نشسته است و قوع این اتفاقات در صور گوناگون اجتناب ناپذیر است. دستتان را می فشارم
۱۷۱۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما س
عنوان : درود بر رضا رضایی عزیز
آقای رضایی عزیز من به احساسات انسانی شما ارج می گذارم ولی تمسک به ""فمن یعمل مثقال ذره خیره یره و من یعمل مثقال ذره شره یره"" ( ترجمه ی معنوی نه لفظی: هر کس هم وزن ذرات کار خیر خود نیکی می بیند و برعکس) ما را به جایی نمی رساند. سرانجام این باورها و عدالت دینی ما را سرانجام به جمهوری اسلامی یا طالبان و یا عربستان سعودی می رساند. اسلام در سرزمین ما هزار و چهار صد سال فرصت داشته است و متاسفانه کارنامه اش در تمام حکومتهای مذهی شیعه و سنی از غزنویان که نایب خلفای بغداد در ایران بودند تا صفویه که تشیع را در ایران به سلطنت رساندند؛ کم وبیش مثل جمهوری اسلامی بود. دستاورد های ضد انسانی آن حکومتها در جمهوری اسلامی به کمال رسیده است. من یقین دارم که شما بسیار جوانید و بسیار هم پرشور. و برای استقرار عدالت مبارزه می کنید. پیروزی شما را آرزو می کنم اما راه تجربه شده و شکست خورده ی دین و مذهب ما را بجایی نمی رساند. مشکل ما زمینی است و دعوا سر ۲۹۶ میلیاردی دلاری است که بودجه ی چهارسال ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد در دوره گذشته ی ریا یست جمهوریشان بوده است . این رقم بدست هرکس که برسد خدا و دین و مذهب را فراموش می کند. باید قوانینی زمینی با استفاده از پیشرفته ترین تجربیات حقوقی، قضایی، سیاسی و فرهنگی بشر ساخت وآنرا بدست نمایندگانی با صلاحیت و با کارنامه ی روشن سپرد که برای مدتی کوتاه برنامه های مشخصی را پیش ببرند. قوانین تعبیر پذیر هزار و چهار صد سال پیش مثل شمشر های باستانی می ماند که باستانشناسان آنها ر از زیر خاک بیرون می آورند. باید آنها را باحترام توی موزه گذاشت، آنها در برابر کارافزارهای امروز کارایی ندارند. در تظاهرات آینده پیروز باشید. من در برابر شما و همه ی جوانانی که دلیرانه در برابر این رژیم خوانخوار سرفرازانه ایستاده اند کرنش می کنم. سیما
۱۷۱۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : پدرام پدر
عنوان : بهنود شجاعی از دست این خانواده بی وجدان راحت شد
از دست این خانواده لجن و پول پرست و زالو صفت راحت شد لااقل با اعدام شدنش حالا دیگر چشمش به این خانواده کثیف و پول پرست و ادم کش نمی افتد .
بهنود شجاعی زیر سن بود و نااگاهانه دست به قتل زد بی انکه بخواهد چنین خطایی را مرتکب بشود اما مادر جنایتکار مقتول دست به جنایتی زد که فقط و فقط در مذهبی که به آن اعتقاد داشت می توانست دستور دهنده اش باشد و مشوقش باشد
بهنود شجاعی را حت شد بعد از چند سال شکنجه روحی و جسمی همان بهتر که می مردو از دست جنایتکاران دولتی و خصوصی راحت می شد بی شرم ترین موجودات انانند که دستور قتل می دهند و اعدام می کنند ننگ بر این جنایتکاران چه در لوای مادر مقتول باشد چه مذهب و ایمان و سیاست بازی ها باشد که در ایران دست به دست هم داده اند و جنایت می کنند
۱۷۱۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : مارکی دو ساد
عنوان : چشم در برابر چشم . ( البته ملتی از کور ها درست خواهد کرد، ولی چه می شود کرد؟)
من نمی دانم چگونه این همه قدردانی و تشکر قلبی ام را از خانواده محترم احسان ، بخصوص مادر نازنین خانواده که به تنهایی موفق شد همه نجاست و لجن باور نکردنی شرع مقدس اسلام و قانون قصاص را به همه جهانیان علنی و اشکار نشان دهند،بیان کنم. این ها مقدمه دور ریختن کثافت قصاص و انتقام فردی و ازادی جنایت است که ارزوی بزرگ مارکی دو ساد و جمهری مورد درخواست او بود ، که متاسفانه حالا زنده نیست که تحقق ان را بر روی زمین ، در ایران پاک زرتشت ببیند.
پدر نازنین که اول ۶۰۰ ملیون تومان می خواست ولی چون دید موفق نمی شود، اقلا کیف و لذت سادیسمی اش را خواست ارضا کند. تمام مدت این ها بازی در اوردند و همه مردم ایران و جهان و ان بچه و فامیلش را زجر دادند و دروغ گفتند و تا دم اخر هم دروغ و ناپاکی و رذالت نشان دادند. با نیت قتل امدند و باز هم به دروغ گفتند می بخشیم تا بچه به پاهای مادر!! سنگدل بیافتند و ان ها بیشتر کیف کنند و با لذت بیشتری جایت شان را کامل اجرا کنند . که طناب را بیاندازید کردنش ببینم!! . این خانواده سادیستی و رذل موفق شدند دقیقا ده بار این بچه را اعدام کنند و در اخر کار هم ، با چه لذتی چهار پایه را از زیر پای بچه با لگد کنار انداختند و دست و پا زدن های بی حاصلش را تماشا کردند. راستی، پاهای بچه را قبلا بسته بودند یا داشت پر پر و بخودی به هوا لگد می زد ؟ این پدر و مادر و پسر و دختر جانور مثلا احسان- چه اسم جالبی- ( حیف جانور) ملتی را داغدار کردند و زخمی. ان بچه حلاج وار تکه تکه شد و به دار اویخته شد. او بدون تعمد قتل کرد و لی مادر ان فرد مقتول و با تعمد و تفکر قبلی شخصا ابه دارش اویخت .گه لذتی لاید برده باسد. چه برنامه مذهبی و دولتی دقیقی. و لی همه ملت ایران و جوانان هم محل و دوستان بهنود باید بی شرف باشند اگر حالا با برنامه ریزی کامل و با سنگ در کوچه خلوتی از پشت مغز دو تا بچه دیگر خانواده ، ان پسر و دختر بی شرف تر از خود مادر و پدر را توی دهنشان نریزند و به مادر گرامی شان تقدیم نکنند.
۱۷۱۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : رضا رضائی
عنوان : اعدام
باسلام وخسته نباشید
بلاخره افتاب تابان ازپشت ابرهای سیاه وکریح بیرون خواهدامد،دادگاهی تشگیل میشودازقضات باشرف وباسواد،انوقت نشان خواهیم دادگاه چگونه دادگاهی است،انوقت فرشته عدالت لبخندزنان، حکم محکوم رابدستش میدهد،وترازوی عدل مشابهت مثقال زرته یره راپیدامیکند.قوه قضائیه میسازیم مستقل به معنای واقعی، که متحم خانه خودبداندوبدون ترس وخوف وکیلش که ازابتداباان خواهدبودازاودفاع جانانه میکند.شکنجه وارعاب وتجاوزو تهدیددرزندانهارخت خواهدبست،هیئت منصفه بالبی خندان که حاکی ازرضایت انهادرمحاکمات عقلانی وعلمی وخداپسندانه است دادگاه راترک خواهندکرد.شایدفکرکنیدمن خیلی ایده الیستم نه هم وطن من وتودست دردست بگذاریم ره صدساله رایکروزه طی خواهیم کرد.۱۳آبان درخیابان منتظرت میمانم که نشان دهم عزم راجزم کردم که کشوری قانونمندبسازم که کسی نتواندازشانه های پینه بسته مابلارود،فقط شرطش این است که من وتوماشویم.
درودبرجنبش سبزرضا
۱۷۱۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : کوروش
عنوان : شریعت شر
"شریعت شرفروش" با سپردن اجرای این کار زشت و نارروا به بستگان قربانیان زخم خورده و پریشان خاطر یک فاجعه، مکارانه مسٔولیت آن را به به عهده آنها میگذارد.ننگ و شرم به قاضیانی که قانون اعدام صادر میکنند.آنها قاتلانی آگاهند. گرد همایی در اعتراض به اعدام در زمان اجرای آن، از دست آوردهای ارزشمند جنبش دموکراتیک مردم ماست. گرامی بداریم خاطره هر دو قربانی جوان این فاجعه را که رسیدن زمان برچینی پایان و این قانون ناشایست و زشت را در ایرن بشارت دادند و رفتند
۱۷۱۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : وارطان
عنوان : بهنود شجاعی را اعدام کردند
با پوزش از اخبار روز این آخرین مصاحبه بهنود شجاعی را اینجا اضافه میکنم. منبع سایت آقای محمد مصطفایی وکیل بهنود:
آخرین سخنان و خواسته های بهنود شجاعی - صبا واصفی
این مصاحبه وقتی انجام شد که بهنود هنوز زنده بود. هیچ وقت فکر نمی کردم نوشتن فعل «بود» این قدر تلخی به جانم بریزد. بهنود از پشت تلفن گفت: «آدم به امید زنده است»... کاش وقتی شما این مصاحبه را می خوانید بهنود هنوز زنده «باشد». کاش رنگ سرخ آسمان بامدادی، آخرین رنگ چشمهایش نباشد؛ کاش آسمان آبی بعد از طلوع را ببیند...
اگر بخواهی نقاشی بکشی از چه رنگی استفاده می کنی؟
آبی
چرا آبی؟
به خاطر آسمون. خیلی وقته که آرزو دارم از بیرون زندان ببینمش.
چند بار تا حالا برایت حکم صادر شده ؟
تا الان سه بار رفتم پای چوبه که رییس قوه قضاییه به من وقت داده. چهار پنج بار هم دو سه روز مانده به اجرای حکم به من وقت دادند.
شب اجرای حکم را در کجا می گذرانی؟
در یک سویت تنها دور از همه. اون جا تا صبح هزار بار مرگ رو جلوی چشم هایت می بینی. همه کسانی که آن جا می روند فقط آرزو می کنند که خدا رحمی به دل شاکی بیندازد و رضایت بدهد.
در مسیری که از سلول تا جایگاه اجرای حکم طی کردی به چه کسی یا چه چیزی فکر می کردی؟
بار اول اصلا باورم نمی شد قرار است بمیرم. وقتی سوار اتوبوس شدم که از اینجا به اوین بروم تازه فهمیدم قرار است چه بلایی سرم بیاید. فهمیدم یه کاری کردم که آخرش جدی جدی مرگ است. آن جا فقط به این فکر می کردم که ای کاش خدا یه رحمی در دل شاکی بیندازد و من را ببخشد. فکر می کردم کاش یه لحظه، فقط یه لحظه خودشان را جای من می گذاشتند. اگر احسان جای من بود چه در خواستی داشتند؟ فکر می کردم کاش مادر احسان برای من مادری کند!
خودت تلاش کردی از شاکی رضایت بگیری؟
بله. برایشان چندین بار نامه نوشتم از آن ها خواستم به خاطر امام حسین، به خاطر خدا رحم به جوانی ام کنند. قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدم اما آن موقع من بچه بودم اصلا فکرش را هم نمی کردم کار به این جا برسد. از همین جا به آن ها التماس می کنم به خاطر روح احسان به من یه فرصت دوباره، یه زندگی دوباره بدهند.
شب هایی که در سوئیت تنها بودی و منتظر رسیدن زمان اجرای حکم دوست داشتی چه کسی کنارت بود؟
مادرم. مادرم که سال هاست ندیدمش. وقتی ۱۲ ساله بودم بیماری دیابت گرفت. بعد از دو سال نابینا شد و مرد. نه فقط شب های اجرای حکم، هر شب این آرزو را دارم. دلم می خواهد خدا یه رحمی به دل شاکی بیندازد تا من یه بار دیگه بتوانم سر مزار مادرم بروم.
اگر آزاد شوی اولین جایی که بروی کجاست؟
نذر کردم اول بروم جمکران بعد هم سر خاک مادرم.
هنوز امیدواری که شاکی رضایت بدهد؟
نمی شود که آدم امید نداشته باشد. همه آدم ها به امید زنده اند. نا امیدی بزرگ ترین گناه است. تا الان سه بار مرگ را با چشم هایم دیده ام. در این یک سالی که بارها رفتم پای چوبه و برگشتم فقط توکلم به خدا بوده و بس!
این بار چه زمانی قرار است حکمت اجرا شود؟
یکشنبه ۱۹ مهر بعد از نماز صبح.
دوست داری این بار هم اجرای حکمت به تعویق بیفتد؟
نه. نه. واقعا دیگه نمی خواهم به تعویق بیفتد. ولی می خواهم که مارد احسان برایم مادری کند. می دانم که عزیزشان را از دست دادند، می دانم درد بزرگی است ولی دلم می خواهد یک کمی فکر کنند من اصلا قصد قبلی نداشتم. خدا هم خودش می داند من رفته بودم یک نفر را آشتی بدهم. احسانم هم که فوت کرد توی این دعوا هیچ کاره بود. من و احسان هیچ کاره بودیم. رفته بودیم دو نفر را آشتی بدهیم. به مادرم توهین کرد کار به این جا رسید.
تا حالا با خانواده شاکی برخورد داشتی؟
بله. یک بار در دادگاه یک بار هم سری اول که رفتم پای چوبه. آن جا اتاقکی است که در آن نماز صبح می خوانند. بعد متهم را می برند پای چوبه. بعد از نماز به آن ها التماس کردم من را ببخشند. مادرش چیزی نگفت. فقط گریه می کرد ولی برادرش گفت برادر جوانم را کشتی. من واقعا جانی نیستم یک اتفاق ساده، بدون هیچ قصد قبلی کار من را به این جا کشید.
دوستانی داشتی که حکمشان اجرا شود؟
بله . بار اول که پای چوبه رفتیم ۵ نفر بودیم . ۴ نفر را جلوی چشمانم بالا کشیدند. سری دوم ۱۱ نفر بودیم. ۸ نفر را بالا کشیدند. بار آخر ۷ نفر بودیم ۲ نفر را بالا کشیدند.
اگر ولی دم را ببینی از او چه درخواستی می کنی؟
التماس می کنم تمنا می کنم به خاطر روح احسان از من بگذرد. به خاطر علی اکبر، به خاطر امام حسین من را عفو کنند. من از ۱۷ سالگی در زندان بودم. از بچگی مادر نداشتم. بدبختی زیاد کشیدم. از ۱۷ سالگی تا الان ۴ سال و نیم عمرم را در زندان پیش یک مشت خلاف کار گذراندم. به خدا به اندازه تمام عمر یک آدم من تنبیه شدم. از خدا می خواهم دشمن آدم هم گرفتار چنین جایی نشود. از ولی دم می خواهم با خودش فکر کند اگر جریان برعکس بود دلش به چی رضایت می داد، همان کار را بکند. دلم خواهد از ته دل به آن ها بگم تا آخر عمر بردگی می کنم.. می دانم در خواست بزرگی است، چیز زیادی از آن ها می خواهم، می دانم گذشت کردن در چنین حالی خیلی سخت است اما این جا هر کسی قصاص کرده پشیمان شده است. اگر هر کدام از شاکی ها فقط یک هفته در زندان زندگی کنند نه تنها خودشان رضایت می دهند بلکه از همه شاکی ها رضایت می گیرند.
سری دوم یک متهم را با من بدن پای چوبه بعد از مدتی شنیدم همسرش ناراحتی اعصاب گرفته. مادرش هم فلج شده است در به در دنبال خانواده متهم می گشتند از آن ها حلالیت بگیرند. یک متهم دیگر هم بود که بعد از این که زیر چار پایه اش زدند خانواده اش گفتند می خواهیم رضایت بدهیم که قاضی گفت این رضایت را باید ۵ دقیقه پیش می دادید.
فکر می کنی اگر پدر تو جای پدر احسان بود رضایت می داد؟
پدرم اذیت می کرد اما مطمئنم رضایت می داد. هر کسی یک لحظه دلش را جای دل متهم بگذاره و احساس کند به او چه می گذرد رضایت می دهد. من ۲۰ ساله ام. باور نمی کنید! گفتنش ساده است ولی وحشتناک است ۲۰ نفر جلوی چشم هایت جان بکنند. هیچ کس نمی تواند خودش را جای من بگذارد و تصور کند چه قدر سخت است. لحظه ای که می بینی هم بندی هایت به دست و پای ولی دم می افتند و فایده ای هم ندارد.
بهنود امیدوارم تا هفته دیگر چنین روزی خانواده ات حضور تو را در خانه جشن بگیرند.
من که دست هایم بالاست. هر چی او بخواهد. رضایم به رضایش.
۱۷۱٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|