از : Reza Salari
عنوان : لطفاً نگاهی دیگر
ممنون از تذکر شما. لطفاً نگاهی دیگر به یاداشت های خشمگین میترا شکیب، ویا کاوه ن، بیندازید و ببینید ما مردم هنوز چه اندازه متخصص و همه دان داریم و چقدر بی داده و با دادهء ناقص حکم میرانیم و پیشداوری میکنیم ....باید عفو کرد ولی نباید گذاشت جرم و یا جنایت ثابت شده فراموش شوند − فقط به جهت جلو گیری از تکرارشان در جامعه، نه به منظور زنده نگاهداشتن حس انتقام. جامعه پیشرو یک جامعه کاهش دهنده ظلم، و تحلیلگر علمی آن، همراه با بخشندگی است. پیروز و سر
بلند باشی
۱۷۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨٨
|
از : Hadi Shahab
عنوان : من دوباره نظرات آقای بهکیش را خواندم
آقای سالاری محترم،
من دوباره نظرات آقای بهکیش را خواندم در تمام نوشتهای ایشان چیزی در رابطه با آنچه شما اینجا نوشتید پیدا نکردم.
نوشته شما:
"... مگربنده و شما متخصص حوقوقدان همه دان و یا به اصطلاح قاضی القضات کشور هستیم که در مورد همه مظنونین از جمله مهاجرانی و نبوی همینطور آشکارا و آخوندوار حکمی قصاص گونه و غیر مدرن صادر می کنیم؟"
من از کس دیگری هم حکم قصاص گونه و آخوندوار در این نوشتجات اینجا ندیدم.
از پاسخ شما هم از قبل ممنون هستم.
۱۷۴٨۴ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨٨
|
از : Reza Salari
عنوان : ولی باید، هم بخشش هزینه برگشت باز نگرندگان کرد،
نیاز محترم ، از دقت و بی شائبه اندیشیدن شما بسیار مسرور و ممنونم. آقای نیک بخش از شما هم ممنونم که به نظرات توجه دارید. ولی باید، هم بخشش هزینه برگشت باز نگرندگان کرد، و هم هیچگاه جنایات را بباد فراموشی نسپرد، و مهمتر اینکه اول اصل ماجرا را جستجو و تحقیق کرد بعد کارشناسانه قضاوت نمود. بهیچوجه نباید با پیشداوری های سهل، بی مطالعه و غیر علمی به جنگ این افراد با داده های فزضی رفث. باید به آنها فرصت و وقت و بستر ایراد وابراز سخن بیشتر داد تا شاید خود به موشکافی های بیشتری تشویق شوند. نباید احساساتی برخورد کرد و همواره به دنبال رفع مسئولیت از خود ویافتن مقصرانی دیگر بود. نپرسیدیم اگر مهاجرانی همین را هم نمی گفت چه میشد؟ مگربنده و شما متخصص حوقوقدان همه دان و یا به اصطلاح قاضی القضات کشور هستیم که در مورد همه مظنونین از جمله مهاجرانی و نبوی همینطور آشکارا و آخوندوار حکمی قصاص گونه و غیر مدرن صادر می کنیم؟
۱۷۴۷۴ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨٨
|
از : hadi shahab
عنوان : بحثی که شما ایجاد کردید بحث جالب و ارزنده ایست
نیاز محترم،
بحثی که شما ایجاد کردید بحث جالب و ارزنده ایست. بخصوص آنجا که وظیفه انسانها در رابطه با حفظ و حقوق انسانی مخالفان و رقیبان سیاسی مطرح میشود یک انسان با وجدان صدایش بمخالفت در میاید یا خیر.
خوشبختانه جعفر بهکیش با شرکت در بحث نشان داد که نظر خوانندکان مقاله اش برایش مهم است.
اما نیاز گرامی نتیجه گیری شما در آخر نوشتهتان کلی گویی است آنجا که میگویید :
".. ما همه تا گریبان خودمان، خودی هایمان را نگرفتند همه سکوت کردیم تا نوبت ما هم رسید. اینها حالا نوبتشان رسیده و حالا سکوت را میشکنند. پس ما همه ماهیتا چندان تفاوتی با هم نداریم."
من این را قبول ندارم که ما همه ماهیتا چندان تفاوتی با هم نداریم:
در قبل از ۵۷ هم همه سکوت نکردند کنفدراسیون دانشجو یان در آن سالها برای آزادی مذهبیون از جمله آیت الله غفاری و امسال ایشان مبارزه میکرد اگر چه ر هبری این کنفدراسیون "از جمله مهدی خانباباتهرانی" مذهبی نبودند.
جمیعت دفاع از حقوق بشر که آقای لاهیجی چه در قبل و چه در بعد از انقلاب در آن بود از حقوق همه زندانیان دفاع میکرد.
بله هر کسی که از خود و گذشته اش انتقاد میکند قا بل تقدیر است منتها باز گوییی همه چیزهایی که میداند برای کشف بیشتر حقیقت کشتارها لازم میباشد. این که آقایان مهاجرانی و سایر دوستانشان در این بحثها شرکت نمیکند جا ی بسی تاسف است. بله پایبندی به حقوق بشر از خود گذشتگی میطلبد. اینکه بعضی میترسند این آقایان نباید مورد انتقاد قرار گیرند چرا که دلخرده میشوند نشان از رو در بایستی است. کسی که با نییت انسانی از
خود انتقاد میکند از انتقاد دیگران از مبارزه برای آزادی همه دلسرد نیمشود. ...
پیوستن هیچ کس به جرگه هواداران حقوق بشر دیر نیست و قا بل ستایش میباشد.
۱۷۴۵٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : دقت درانتخاب کلمات
از نوشته شما میتوان استنباط دیگری نمود:
«... و آنانی که به خارج کشور آمده اند تنها در پی آن بوده اند که گریبان خود را از اتهام همراهی با آن جنایت خلاص کنند.»
«... در برخی از موارد انکار اصلاح طلبان از اطلاع و یا "مشارکت آنان" در این جنایت مشمئز کننده می شود.»
که خوشبختانه آن را در این نظرات تکمیلی تصحیح کردید.
۱۷۴۴۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : جعفر بهکیش
عنوان : مسئولیت
اولا من در نوشته ام نیز نگفته ام که آقای مهاجرانی مستقیما در این جنایتها دست داشته. من نمی دانم؟ آیا کسی می دادند؟
من خیلی ساده گفته ام که اگر می خواهیم این جنایتها تکرار نشوند یکی از ملوزمات آن روشن شدن حقیقت است، و به همین دلیل آقای مهاجرانی و دیگر اصلاح طلبان وظیفه دارند که آنچه می دانند را افشاء کنند.
همچنین من گفته ام که آنان حداقل با سکوت خودبه انجام این جنایت کمک کرده اند.
اما در مورد اینکه آیا ما در قبال آنچه انجام داده و یا نداده ایم مسئول هستیم، با خانم نیاز هم عقیده هستم. پیشنهاد می کنم که مباحثات من با سازمان اکثریت که شرح کامل آن در وبلاگم آمده است
http://jafar-behkish.blogspot.com/۲۰۰۹/۰۳/blog-post.html
در اینجا آخرین مطلبم در اینمورد را آورده ام، مراجعه کنید. میتوانید به مطالب قبل از آن نیز مراجعه کنید.
و همچنین به مقاله "بررسی نقض حقوق بشر در روابط درون سازمانی" مراجعه کنند.
http://www.bidaran.net/spip.php?article۷۵
۱۷۴۴۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : "آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟"
آقای بهکیش، ممنونم از پاسخ شما که نشانه موضع روشنبینانه شما است . اگر اشتباه نکنم منظور شما در انتقاد از مهاجرانی اگر با زبانی خیلی دوستانه تر بخواهیم بگوییم این بود که "آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟" یعنی حالا خیلی دیر شده میخواستی همانموقع بگی، بعلاوه که دامن شما نیز در این ماجرا حتما آلوده نیز هست. درست فهمیدم؟ حال سوال این است که آیا واقعا دیر شده و شما معتقدید اگر کسی بعد از مدتی به اشتباهش رسید یا جرات ابراز آن را بعدا پیدا کرد، باید زد تو دهنش و رویش را کم کرد؟ اگر اینطور است آیا نمیتوان با همین استدلال به من وشما که کشتارهای سالهای ۵۷ و ۵۸ و ۶۰ را با سکوت عملا تایید کردیم و یا برخی حتی با آن همدلی کردیم و برخی- چنانکه در برخی نظر ها میبینید- حتی هنوز همدلی میکنیم، با همین استدلال کوبید و با همین استدلال "ولی حالا چرا؟" منکوب کرد؟ واقعیت این است که بیشتر افراد و گروههای شرکت کننده در انقلاب اسلامی تازه زمانی شروع به اعتراض به جنایات این رژیم کردند که رژیم سراغ خودشان آمد، تا قبل از آن چون مخالفان آنان یا خلاصه غیر خودی ها را میکشتند نفسی نیز از آنان بر نمی آمد. ضمن اینکه شخصا هیچگونه علاقه ای یا همدلی یا همفکری با مهاجرانی، کروبی، موسوی، نبوی و ... ندارم، اعتراف هرکدام از اینان به اشتباهات خود را بخصوص آنهایی را که زیر تیغ رژیم جنایتکار اسلامی زندگی میکنند و جان خود را مایه میگذارند مانند کروبی به فال نیک میگیرم. شخص منتظری با اختلاف فکری صدو هشتاد درجه برای من یک قهرمان تاریخی است. حمله تخریبی "ولی حالا چرا؟" به این افراد چه دردی را دوا میکند؟ اگر روزی که شما فهمیدید که کشتارهای ۵۷ و ۵۸ و ۶۰ بد بوده و به آن اعتراف کردید، کسی همین حرف را در مورد شما مینوشت چه احساسی داشتید؟ اتفاقا شما بعنوان مدافع راستین حقوق بشر باید از این حرکات حمایت کنید تا بقیه امثال مهاجرانی ها، ترسو تر ها هم جرات کنند از سوراخ های خود بیایند بیرون و جبهه مدافعان مبارزه با خشونت طلبی قوریتر شود. در این جبهه همه مانند شما فکر نخواهند کرد و جرات و پوست کلفتی شما را نخواهند داشت. آری همه پوست کلفت و با جرات نیستند که به اشتباهاتشان زود اعتراف کنند. غالب انسانها میکوشند اشتباهات خود را توجیه کنند. ببینید الان در همین نظرات چند نفر مانند شما با شهامت اعتراف میکنند که "..لازم بود که به آن اعتراض شود (که متاسفانه ما چنین نکردیم...". هی سعی میکنند بگویند رژیم گذشته اشکال داشت وشاه بد بود، اینهم پانصد تا مثال براش. همش برای اینکه بنوعی بگویند این کشتار با آن کشتار فرق دارد. این قربانیان اوایل انقلاب جانشان بی ارزش تر از خودی های ماست. مال ما خونشان رنگین ترست. غیر از این است؟
شاید بگویید که برخلاف شما مهاجرانی در قدرت بوده و مسعولیت او بیشتر است که کاملا با شما همنظرم. اما متهم کردن او به اینکه در کشتارها همدستی کرده است تنها چون در قدرت بوده است درست نیست چون باید ثابت کنید که او مستقیما کشتار کرده یا شکنجه کرده یا دستور اینکار را داده است. ببینید برای مثال رژیم مخوف آلمان شرقی را با آن "اشتازی" (سازمان امنیت) عظیمش در نظر بگیرید. حتی با وجود دشمنی بسیار غربیها با این رژیم بعد از سقوط آن هیچیک از دولتمردان رژیم بجز خود هونکر و میلکه و یکی دو نفر دیگر مورد محکومیت قانونی قرار نگرفتند. (به ارتشی ها که ابدا کاری نداشتند مگر سربازانی که شلیک کرده بودند). در صورتیکه که اگر این کار شدنی بود به دلیل کینه و دشمنی تاریخی حتما اینکار را میکردند اما از منظر قانون مدنی نمیشد. قانونشان به میزان زیادی جلوی پایمال کردن حقوق بشر را حال با هر عقیده ای که باشد گرفته است. ما نیز باید در همین مسیر حرکت کنیم . همه آن دولتمردان که از وجود "اشتازی" و تبهکاری های آن اما مطلع بودند. اما الزاما در جریان جزییات کثافتکاریها نبودند که "روایتهای خود را از جنایات" مطرح کنند.
اما اگر از نظر اخلاقی مورد انتقاد شماست و جرم او را سکوت او میدانید صد در صد با شما موافقم. اما دوست عزیز همانطور که گفتم و شما خود تایید کردید ما نیز به موقعش صدایمان در نیامد. ما همه تا گریبان خودمان، خودی هایمان را نگرفتند همه سکوت کردیم تا نوبت ما هم رسید. اینها حالا نوبتشان رسیده و حالا سکوت را میشکنند. پس ما همه ماهیتا چندان تفاوتی با هم نداریم.
۱۷۴٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : احمد صلاحی
عنوان : آموزش برای پیشگیری
دوستان ارجمند !
جریان های سازمان یافته وابسته ، با امکانات فراوان مالی و لابی های کارکشته سعی می کنند، تمام بلاهائی که بر سر مردم آمده و هنوز ادامه دارد را به نحوی سر هم بندی کنندتا بتوانند از پنجره باز گردند یا به حکومت ننگین ادامه دهند.
سپاس بر زنان ومردانی که در حد توان خود تجربیات خویش را از زندانها و زندگی به زیور تحریر در آوردند که در دسترس مردم باشد.
ـ باید ثبت کرد تا فراموش نشود
ـ باید تحریف ها را اصلاح و ویرایش کرد
ـ باید پرده ها را کنار زد تا مردم هرچه بیشتر از وقایع اتفاقیه مطلع شوند
ـ باید برای جلوگیری از تکرار مجدد فجایع به بررسی علل و انگیزه های آن پرداخت
ـ باید موازین حقوقی را تقویت کرد
در کیهان لندن هفته ی پیش مطلبی از شادروان پرویز خطیبی چاپ شد ـ در باره ی آن هیچ نمی دانم که مرحوم خطیبی کی و کجا نوشته و منتشر کرده ست.
بخوانید و خودتان قضاوت کنید که ۳۰ سال بعداز سقوط شاه و ۵۶ سال بعداز کودتای ۲۸ مرداد هنوز بحث بر سر اینست که شادروان کریمپور شیرازی در زندان کشته یا اعدام نشده ست بلکه بنده خدا میخواسته خودش تو زندان آتش بزند یا فرار کند که بنا به «تصدیق» پزشک زندان شدت سوختگی او از میزانی معینی تجاوز کزده و ناعلاج دارفانی را وداع گفته ست.
ببینید بحث بر سر دروغ و درست قصیه نیست بحث بر سر این ست که در تمام دوران پهلوی امکان رسیدگی به این جنایات یا «اتفاقات» نبوده ست وقتی هم مرحوم پرویز خطیبی «خاطرات »خود را نوشته بدلیلی امکان بحث و گفتگو نبوده حالا تو این روزگار چشمای آدم ۴ تا میشه ! اما تحریفات زا می توان خنثی کرد مهم انست که محمد مسعود و احمد کسروی و جزنی ـ گلسرخی و هزاران نفر دیگر در جریده تاریخ ثبت شوند
در مورد رمان «زنان بدون مردان » نویسنده ی ارجمند خانم شهرنوش پارسی پور هم در زمان شاه امکان چاپ نداشت . بعداز انقلاب هم «آقایان » طلبکار شدند و ایشان را دستگیر کردند. خود حکایت از «آزادی» بیان و قلم در دو رژیم دارد
آیا آزادی قلم در هیچ کجای دنیا به اندازه ی ایران نبوده و نیست؟
آری درست ست فقط یک شرط کوچک دارشته !
بشرطی که به «مقام ملوکانه » و «اسلام عزیز » لطمه نزند.
همه میدانند که به این دو بهانه چه جانهای آزادی فدا نشدند بدون اینکه به «اعلیحضرت» و »امام امت» و «اسلام ناب محمدی» ذره ای بی حرمتی کرده باشند.
تلاش کنیم تا آنجا که در توان داریم مسائل را ثبت کنیم تا در روزگار مساعدتر برای آموزش نسل های آینده بکار اندازیم همان کاری که دولت ها در باره نازیسم در حال آموزش در اروپا هستند.
باید با اگاهی، ریشه های جنایات را شناخت تا بتوان انها را خشکاند تا از رشد مجدد آن جلوگیری نمود
۱۷۴٣۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : میترا شکیب
عنوان : این بخشی از حقیقت است
آقای جعفر بهکیش
سپاسگزارم از مقاله شما. برای فراموش نکردن جنایت های حکومت اسلامی در ایران و فراموش نکردن نقش کارگزاران فرهنگی، سیاسی، احتماعی، حقوقی و اقتصادی آن که تعدادی از آن ها امروز خوشبختانه اصلاح طلب شده اند، ضروری است که مقاله های بسیاری نوشته و منتشر شود. متأسفانه تعدادی از آگاهان و قلم به دستان، امروز جسارت نوشتن چنین مقاله های افشاگرانه نمی کنند. برای همین آقای ابراهیم نبوی که امروز با جوک و مسخرگی می خواهد همه فجایع پنهان کند، به خودش جرئت می دهد که بگوید نمی دانسته. دست کم نگفته نادان بوده. آخر باید به او گفت تو که سانسورچی تلویزیون بودی، در حوزه تبلیغات اسلامی فعال بودی، در روزنامه های دولتی پادو بودی و در دانشگاه پهلوی شیراز عضو انجمن اسلامی و لودهنده ی چپی ها با نام داود، تا کی می توانی خودت را پنهان کنی. وجدانت کجاست دلقک؟
۱۷۴۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : زبان سبز
دوستان باور کنید که شناخت واقعی و تعریف دقیق واژه ها و اصطلاحاتی مانند حقوق بشر، جامعه ی مدتی، قانون، رای، انتخابات آزاد و مفاهیمی که محصول دنیای مدرن است برای ما خیلی تازه است. ما هنوز در میهن مان یک حزب به معنی واقعی آن نداریم.
فرهنگ دیکتاتوری با مسخ واژه ها و تهی کردن آنها از تعریفِ درستشان کاریکاتوری از انها در ذهن ساده ی ما ریخته بود.
امروز برایمان تلخ است که در برابر اعدامهای سالهلی ۵۷ ببعد واکنش نشان نداده ایم ، اما واقعیت ناگوار این ست که نظامهای حاکم مفهوم عدالت و انتقام را برایمان مخدوش کرده بودند ( آن بساط در میهن ما هنوز گسترده است). دوستان بگذارید من صمیمانه و با پوزش اعتراف کنم . من آن روز از اعدام نصیری و اشغال سفارت آمریکا که سالگرد آن نزدیک است شادمان شدم. نمی دانستم که اگر نصیری و نصیر ی هابجای اعدام در دادگاه های علنی مدرن محاکمه شوند، استبداد و نظامی که نصیری در آن "خدمت" می کرد و کاستی های آن نظام محاکمه خواهند شد و نظام جانشین ( جمهوری اسلامی) به آسانی قادر به تکرار آن فجایع و جنایتها نخواهد بود. سیمای امروز سیمای سی سال پیش نیست!
من نمی دانستم که دادگاه صالحه ی مدنی و مستقل چیست . تجربه ی من از دادگاه علنی، دادگاه علنی گلسرخی، از روزگار نوجوانی بود.
من هنوزهم گاهی با نادانی بالا پوش دادستان، قاضی یا وکیل مدافع برتن می کنم، وبی آنکه تحصیلاتی در حقوق قضایی و سررشته ی تجربی در این زمینه ها داشته باشم رای صادر می کنم!
ما با اصول جامعه ی مدنی تازه دایم آشما می شویم. حالا دوستانی برویم شمشیر می گشند که داری توجیه می کنی، نه دوسنان عطر آگاهی در فضا پراکنده نیست.
ما در مفهوم جهانی سیاست و مبارزات سیاسی رسوبات جنگ سردیم، نه تراوشهای عصر توئیتر! من خودرا این چنین ارزیابی می کنم و باور دارم هرچه زود تر ناهنجاری ها و کاستی ها بشناسم و چاره کنم، زودتر فاصله خو را تا دینای امروز می پیمایم. آقای بهکیش درود بر شما این بخث را گشوده اید.
ما حتی امروز هم درباره مساله ی حقوق بشر که همه به آن باور داریم با هم با زبان سرخ و سیاه خشونت صحبت می گوییم.
مبارزه ی سبز زبان سبز می خواهد. زبان جوانان میهن ما سبز است، بیایید از آنان بیاموزیم.
۱۷۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨٨
|