یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نقدی به مقاله
"خاستگاه فتحنامه لیبرال دمکراسی برابری انسانهاست"
- م. موبدی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مازیار رفیعی

عنوان : طرفداران مصلحتی کورش و مشروطه
قسمت دوم فیلم «ایوان مخوف » ivan the terrible به کارگردانی آیزنشتاین Sergel Eisenstein و بازی نیکلای چرکاسوف Nikolai Cherkassov بر پرده ی سینما ها رفت - ایوان مخوف قرن شانزدهم شبا هت های قریبی با استالین داشته و بهمین دلیل ایزنشتاین را در مقام ولائی قرار داد.
در ایران ما نیز علیرغم سانسور سیستماتیک تلاش های زیادی شد که زیر و بم دیکتاتورها و مرتجعین عالم و ایران به انحای مختلف
به مردم معرفی شوند و استقبال مردم از فیلمهای سینمائی و سریال های تلویزیونی از این ردیف با شخصیت های سنت شکن ، بت شکن و وطن پرست ه تائید این مدعی می باشد.

به نظر می آید رژیم گذشته علاقه ای برای توجه به شخصیت حقوق بشری کورش هخامنشی نداشت چون برای حکومت گران تمام میشد. اما گماشتگان آن رژیم امروز جای خوشبختی ست که فهم و کمالشان بالا رفته و به کورش کبیر بحق افتخار می کنند و امیدوارم در دلشان صادقانه به خودشان و ولی نعمت خود انتقاد نمایند ، که بخاطر نقض حقوق بشر دست اربابان خدانشناس را باز بگذارد تا زیر آب او را بزنند.

وگرنه اربابان او دلشان برای حقوق بشر و کسی نسوخته بود . ببینید ! حی و حاضر ! ۳۰ سال جنایت دائم اصلا بروی مبارک نمی آورند که درایران خبری ست.

این بگفتم که اگر کورش افتخار آمیز بود بدون اگر ومگر باید شخصیت و پیام او را همیشه ارج نهاد.
ولی وقتی بخاطر منافع فردی و خطاهای خویش مجبور شوی بر آن سر پوش بگذاری این را حداقل و مودبانه می توان فرصت طلبی نامید.

در باره ی مشروطه و راهیان آن و تعلیمات آن هم همین ست بیش از یک قرن و نیم جان فشانی و اشاعه ی ایده های آن در سرزمین گسترده ی - خانخانی و عقب مانده ی قرن نوزدهم ایران. الحق رفتن به قانونمداری و مشروطه در منطقه نمونه و پیشرو بوده ست و محققین و دانشمندانی چون فریدون آدمیت تمام توش و توان خود را برای بررسی آن وفق نمودند حالا یک عده خود باخته و مغرور بروی مبارک نمی آورند قدر تمام راهیان آن را باید دانست و متاسفانه خیلی دیر تشریف آورده اند و در صف اول برای نماز ایستاده اند

مازیار رفیعی
۱٨۰۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨٨       

    از : شهاب

عنوان : کوروش زنده است و پیروزتر از همیشه
خانم سیمای گرامی، اینکه جنابعالی کلید کوروش بزرگ را زنگ زده و خارج از دور می دانید، باوری ست که بی شک کلیت کمونیست ها و مسلمان های حرفه ای در آن با شما هنباز اند؛ خلخالی نیز درست نگر شما را داشت: کلید کوروش زنگ زده است؛ پورپیرار نیز با شما هم نگاه است: کلید کوروش زنگ زده است؛ شریعتی نیز همین را می گفت: شمشیر اسلام بخش غیر اسلامی تاریخ ایران را به موزه برده است؛
کلا سنت مصدق السطلنه در سراسر دوران حضور پنج شش دهه ای اش در تاریخ سیاست ایران همواره از دو سو یارگیری کرده است: چپ های روسی و واپسگرایان اهل حجاز؛
پس طبیعی ست که راه مصدق یکراست به بشارت نامه و دیدار رخ یار در ماه بینجامد و امروز نیز جبهه ی ملی، که معلوم نیست اگر نفت را از او بگیرند دیگر چه چیزی از ملیت اش بازمی ماند، از بالابردن پرچم شیر و خورشید ایرانزمین پرهیز می کند و با امثال ابراهیم یزدی که یار غار خمینی است و یکی از جانیان ارتشی کش این انقلاب، بیانیه ی مشترک بیرون می دهد؛

به هر روی اما محض روشن شدن:
سقوط دولت مصدق یکی از پر بار ترین سقوط های سیاسی در سراسر تاریخ نوین ایران بوده است: رشد صنعت، رشد بهداشت، رشد جامعه ی مدنی، بازگشت زنان به تاریخ پس از ۱۴۰۰ سال، و در نهایت، تبدیل ایران به پیشرفته ترین کشور خاورمیانه؛ چه کسانی با این پیشرفت ها مخالف بودند: کمونیست ها، بازماندگان قاجارهای انگلیسی در هیات بزرگ مالکان جبهه ی ملی، آمریکایی ها، انگلیسی ها، عربستان سعودی، روس ها، و در نهایت مسلمانان؛

فراموش نکنید: ۱۵۰ میلون کمک کارتر به خمینی، فرش قرمز انداختن فرانسه زیر پای او، و تبدیل اش به یک قدیس از سوی بازماندگان قجرها، و طبیعتا استفاده از رسوبات محمدی در ذهن مردم، تنها و تنها یک هدف داشتند: به زیر کشیدن ایرانزمین و نابودی کامل آن؛

امروز این پروژه شکست خورده است؛ بر خلاف نظر شما که کلید کوروش را زنگ زده می دانید، هیچ گاه کوروش زنده تر از امروز نبوده است؛ به تابش و درخشش فروهرها بر گردن فرزندان زرتشت و کوروش بنگرید، و شکی نداشته باشید که در پایان جمهوری اسلامی نه جمهوری در ایران خواهد ماند و نه اسلام؛ پیروزی انقلاب اسلامی، در بطن اش، شکست مشترک روحانیت و روشنفکری مدرن ایران را با خود می بُرد، امروز ما نگرنده ی پیامد های این شکست هستیم: هر روز از شمار جهادیان الله کاسته و بر شمار ستایندگان ایزد روشنی و خرد، اهورا مزدا افزوده می شود؛ عرق ملی سراسر ایرانزمین را درنوردیده است و در پایان راهی که امروز در نیمه ی آن ایستاده ایم، شهریاری ایرانشهری، و نه آن ملغمه ای که جناب همایون از روی بریتانیای کبیر برای سرزمین کوروش و داریوش نسخه برداری کرده اند، جای تاریخی خود را بازخواهد یافت؛

بی شک این راه دشمنان سوگند خورده ی زیادی خواهد داشت، همانگونه که ایرانزمین دشمنان سوگند خورده ی زیادی دارد؛ اما ایران گره ی ۱۴۰۰ ساله ی اسلام را بازخواهد کرد و شکی نیست که مرگ روحانیت ِ امروز رو به موت، مرگ اسلام است و مرگ روشنفکری و شترمرغان فرنگی که می خواهند ایران را به دنبالیچه ای از لندن و ماساچوست تبدیل کنند، آن هم تحت لوای پادشاهی (!)، و البته همه ی همگنان سرخ و سیاه شان، پیامد طبیعی زمین خوردن اسلام خواهد بود؛

ایرانی، نه برای خداپرست بودن، نه برای سپاسداری و بزرگ داشت زن و طبیعت، نه برای اخلاقی زیستن و بازشناسی نیک از بد، نه برای هنرمندانه زیستن و بازشناسی زشتی از زیبایی، نه برای فلسفی زیستن و بازشناسی راستی از دروغ، نه برای خرد منش بودن، و نه برای آزاد و مهم تر از آن، آزاده بودن، نه نیازی به حجاز دارد و نه نیازی به غربی که از اسکندر تا جرج بوش هدفی جز فروپاشی چین و ایران و هند نداشته است؛ این مثلث زرین تمدن، یعنی چین کنفسیوسی، هند هندو، و ایران زرتشتی باری دیگر تمدن را به مرکز خود بازخواهند گرداند و جهان را دوباره خواهند آراست؛ لیبرالیسم هیروشیمایی ارزانی کسان باد؛ تمدنی که زرتشت ها و آذربادها و پاول پارسی ها و روزبه ها و ابن راوندی ها و رازی های و خیام ها را دارد نیازی به لاک و پوپر ندارد؛

کسانی که در غرب فلسفه خوانده اند می دانند که نخستین چیزی که دانشجو می آموزد، آشنایی با پایه های فلسفه ی غرب، یعنی آتن است، آنانکه امروز کوروش را برگی باطل می شمارند و خواه ناخواه ما را یا به حجاز و یا به ماساچوست بازبُرد می دهند، کجا درس خوانده اند؟ خیر، خروجی بن بست ۱۴۰۰ ساله ی ایرانزمین نه حجاز و نه روم و آتنی ست که بر بردگی آدمی استوار بود و تا به امروز نیز بر بردگی انسان و طبیعت استوار است؛ خروجی بن بست سبز، تیسفون است، راهی که نسل جوان امروز دارد می پوید اش؛

بدرود
۱٨۰۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨٨       

    از : احمد صلاحی

عنوان : پایه های نظام سیاسی دمکراتیک آینده ایران
ماجرا با نوشته ی شخصی بنام آقای علی کشگر در باره ی مواضع اخیر داریوش همایون در کنگره حزب « طرفداران بازگشت پادشاهی » شروع شد که در اخبار روز گذاشته شد .

پس از دو سه روز ، سر و کله ی آقای م - موبدی با این مقاله پیدا شد که نقدی بر نوشته ی آقای کشگر نوشت.

در میان کامنت هائی که در زیر این دو نوشته گذاشته شد هم ، همه جور نظریه دیده شد که آقای شهاب انصافا از اصل مقاله ها هم بیشتر نوشت که حتما در آینده ی نزدیک مقاله های ایشان را مطالعه خواهیم کرد. البته ار اسامی بقیه جانباران حزب « طرفداران بازگشت پادشاهی » فاکتور می گیرم چون معلوم نیست یک نفره یا بیشتر ولی بهر صورت « اخبار روز» از همه طرف مورد حمله قرار گرفته ست.

امروز صاحب عزا و بانی و باعث نقد های بر شمرده در بالا یعنی آقای داریوش همایون وارد میدان «اخبار روز» شد تا همانطور که خودشان نوشت اند یاران حزب « طرفداران بازگشت پادشاهی » را به راه راست هدایت نماید.

چند ساعت بعداز اینکه اخبار روز مقاله ی آقای داریوش همایون را در این سایت گذاشت .

شخصیتی دیگری بنام محمود ملائی قطعنامه ی کنگره پنجم حزب « طرفداران بازگشت پادشاهی » را در این پائین گذاشت. که مورد تحسین دوستانش قرار گرفت. البته چون تمام این آقایان بد جوری از مبارزات میلیونی مردم شوکه شدند «تلاش » می کنند تا «اشغال» سایت های آزاد به «روشنگری» دگراندیشان بپردازند. برای اینکه به آنها نشان دهم که چقدر قطعنامه ی آنها واقع بینانه ست به یک خط آن اشاره میکنم.

در صدر قطعنامه آمده ست :
[پایه های نظام سیاسی دمکراتیک آینده ایران باید از همان فردای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی گذاشته شود و بدین منظور فرایندی لازم است که دارای ویژگی های زیر باشد: ]

خدمت «سروران » حزب « طرفداران بازگشت پادشاهی » عرض مینماید:
- پایه های نظام سیاسی دمکراتیک آینده ایران در ۱۴ مرداد سال ۱۲۸۵ (۱۹۰۶ میلادی) با امضاء اولین پیش نویس قانون اساسی گذاشته شد و خادمان و خائنان تا کنونی آن معرف حضور مردم می باشند اگر چنان نبود مردم بزرگ ایران چنین «مشروعه خواهان » را محاصر نمی کردند. شما بجای «باید » و «نباید» و نسخه نوشتن بهتر ست در باره ی تمام خیانت ها و کارشکنی خود شفاف اعتراف کنید تا مردم بدانند
که چگونه اردشیر زاهدی وزیر خارجه ی حکومت کودتا و داماد «اعلیحضرت» در صحن مجلس «شاهانه» حاضر و از لایحه ی جدائی بحرین از خاک ایران «دفاع» نمود که داد و بیداد محسن پزشکپور بهوا رفت !
شادروان داریوش فروهر بخاطر اعتراض به آن وطن فروشی بازداشت شد !
امروز داریوش همایون شوهر خواهر اردشیر زاهدی در همین اخبار روز میگوید اگر نسبت به فدرالیسم سخت برخورد کرده بخاطر تمامیت ارضی ایران ست ! یعنی فرقه ی دموکرات و فدرالیسم فرقی ندارد ! ولی بحرین زیاد مهم نبود !

تصادفی نیست که داریوش همایون در نوشته ی فبلی خود التماس کرده : « ما اگر تنها چند‌گاهی دست از گریبان یکدیگر و تاریخ پنجاه شصت ساله گذشته برداریم و به آن خدمت بی‌خطر و بی‌هزینه پردازیم بسیاری از بی‌خدمتی‌های خود را جبران خواهیم کرد»

ترجمه :
داریوش همایون اذعان دارد که تاریخ پنجاه شصت ساله گذشته « تیره و تار » ست .
به خدمت بی خطر و بی هزینه پردازیم ( منظورش ناروشن ست )
بسیاری از بی خدمتی های خود را جبران کننم ( اعترافات یک مقام حکومت گذشته)
۱٨۰۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨٨       

    از : ایرج

عنوان : قطعنامه
باید از آقای ملائی بخاطر انتشار این قطعنامه در این محل قدردانی کرد. به نظر من قطعنامه بسیار گویایی است. این نشانگر آن است که حزب مشروطه ایران به یکی از پیشگامان جنبش لیبرال دموکراسی کشور تبدیل شده و میتواند در آینده کشور نقشی بسیار موثر داشته باشد.
جناب شهاب، ضمن تشکر از مطالب بسیار جالب و آموزنده شما، باید یادآوری کنم که در مباحث جاری بهتر است در حول مسائل مطرح شده بحث را دنبال کنیم. من سابقن یکی از فعالین کمونیست بودم و به راه و روشهای آنها در بحث کردن کاملن آگاهم. همانطور که در این ستون میبیندید، این رفقای سابق بنده همه جور مغلطه و سفسطه میکنند تا بحث را از مسیر اصلی آن منحرف نمایند. این روش را به بهترین نحو از آخوندها یاد گرفته اند. همانطور که میبینید، این جماعت درست مثل آخوندها خود میبرند و خود میدوزند. در زوایای کوچک مغزشان نتیجه میگیرند که فلان شخصیت تاریخی مزدور و عامل بیگانه بود و سیاه و سفید وار بدون آنکه کارنامه او را در جهات مختلف ارزیابی کنند فتوای مورد علاقه شان را صادر مینمایند.
به نظر من موضوع بحث ما در این مقطع باید حول محور اتحاد بین نیروهای معتقد به دمرکراسی پارلمانی باشد و از مباحث گنگ فلسفی پرهیز کنیم. خوشبختانه موضوع اتحاد بین نیروهای لیبرال مشروطه خواه و جمهوریخواه طرفداران زیادی پیدا کرده و جمهوریخواهانی چون آقای شریعتمداری و گنج بخش به این نتیجه رسیده اند که ائتلاف آنها با کمونیستها در اتحادیه جمهوریخواهان ایران کاری نادرست بود.
۱٨۰۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨٨       

    از : محمود ملائی

عنوان : قطعنامه کنگره پنجم حزب مشروطه ایران، فرایند تعیین نظام سیاسی آینده ایران
پایه های نظام سیاسی دمکراتیک آینده ایران باید از همان فردای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی گذاشته شود و بدین منظور فرایندی لازم است که دارای ویژگی های زیر باشد:

۱ ـ به هیچ روی مشروعیتی به جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن ندهد. هر طرحی که در آن همه پرسی در موافقت یا مخالفت با نظام جمهوری اسلامی و اصلاح و تغییر قانون اساسی آن پیش بینی شده باشد انحرافی از دمکراسی است ــ اگر کوشش پوشیده ای برای ادامه آن نظام در صورت تازه ای نباشد.

۲ ـ فرصت کافی به مردم از هر گرایش سیاسی برای تعیین نظام سیاسی آینده ایران در زیر نظارت سازمان ملل متحد بدهد تا جای هیچ تردید یا مخالفتی در فرایند تدوین قانون اساسی ایران نماند و همه مردم رای اکثریت را بپذیرند.

۳ ـ هیچ شکل حکومتی را از پادشاهی یا جمهوری، پیشاپیش به مردم عرضه نکند و موضوع عنوان رئیس کشور (رئیس جمهور یا پادشاه در یک نظام پارلمانی) و اصول نظام و نیز شکل حکومت آینده به بهترین نحو مورد بحث عمومی قرار گیرد و مردم بتوانند به موضوعات آگاهی یابند و جای اعتراص نماند.
بدین منظور حزب مشروطه ایران طرح همه پرسی قانون اساسی آینده دمکراسی لیبرال را (به معنی اعتبار رای اکثریت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر) که دربر گیرنده منشور حقوق افراد، قوای حکومتی و وظایف و حدود اختیارات آنها، اختیارات حکومت مرکزی و حکومت های محلی، ضمانت اجراهای قانون اساسی، قانون انتخابات، و شکل حکومت جمهوری یا پادشاهی پارلمانی است به ترتیب زیر پیشنهاد می کند:

الف ــ پس از سرنگونی نظام جمهوری اسلامی، انتخابات نماینگان مجلس موسسان زیر نظارت سازمان ملل متحد در مدتی که نامزدهای نمایندگی وقت کافی برای عرضه خود و نظراتشان درباره قانون اساسی داشته باشند برگزار خواهد شد. در انتخابات مجلس موسسان همه ایرانیان دارای حق رای از هر گرایش و وابستگی سیاسی، از جمله هواداران و عوامل جمهوری اسلامی، شرکت خواهند داشت و هیچ کس را به هیچ عنوان نمی توان از انتخاب کردن و انتخاب شدن در آن ممنوع کرد. همه نامزدهای نمایندگی حق استفاده از رسانه های همگانی و برگزاری مجامع برای رساندن نظرات خود به رای دهندگان دارند و مقامات انتظامی حکومت موقت جانشین جمهوری اسلامی موظف به حفظ آزادی و امنیت آنان صرفنظر از گرایش یا پیشینه سیاسی شان خواهند بود.

ب ــ مجلس موسسان در یک فاصله دو سه ماهه که برای بررسی و بحث اصول و مواد قانون اساسی لازم باشد قانون اساسی را به اکثریت آراء نمایندگان تصویب خواهد کرد و آن قانون زیر نظارت سازمان ملل متحد به همه پرسی (رفراندوم) با شرکت همه ایرانیان دارای حق رای گذاشته خواهد شد.

پ ــ با توجه به اختلافات شدیدی که در باره شکل حکومت میان گرایش های سیاسی است، مواد مربوط به شکل حکومت و عنوان رئیس کشور (و نه رئیس حکومت که در هردو صورت، نخست وزیر منتخب مجلس ملی خواهد بود) و اختیارات او، و مقررات جانشینی پادشاه یا انتخاب رئیس جمهور، جداگانه و پیوست به بخش اصلی قانون اساسی به همه پرسی گذاشته خواهد شد. این شیوه با توجه به اختلافاتی که اشاره شد ضرورت دارد. به این ترتیب رای دهندگان در یک رای گیری، دو رای خواهند داد، نخست به بخش اصلی قانون اساسی که بیش از نود در صد آن را دربر می گیرد و مشترک است، و دوم به اصول مربوط به شکل حکومت و عنوان رئیس کشور که با هم تفاوت های مختصری دارند.

ت ــ اگر بخش اصلی قانون اساسی در همه پرسی رد شود این فرایندبرای تدوین قانون اساسی تازه منهای شکل حکومت، که در نخستین همه پرسی تعیین شده است، در مدت زمان کوتاه تر تکرار خواهد شد تا نظر اکثریت رای دهندگان تامین گردد.
۱۷۹۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨٨       

    از : سیما سین

عنوان : زنده باد کورش کبیر!
آقای شهاب گرامی:
۱- کمتر زنی دوست دارد جناب خوانده شود. این نامواره ی "مردانه" که از فرهنگ پدر سالارانه بر میخیزد بیشتر زیبنده ی آقایان درباری است . شما که اینهمه به زبان فارسی دلبستگی دارید، چرا بجای این واژه دشخوار تازی از واژه ی "پیشگاه"بهره نمی گیرید.
۲-نسک زیبایی بدست داده اید، دریغا که اینهمه، گره از کار فرو بسته ی ما نمی گشاید. چرخ بازیهای شگفتی دارد و دشواریهای میهن دربند را با آرایه های زبانی هموار نتوان کرد:
گیتی است کی پذیرد همواری!
۳- شگفتا که شما برای چشم پوشی از تبهکاریهای خاندان پهلوی برآنید که گفت و گوی "سیاست" را از "تمدن" جدا کنید.
پهلوی ها را " سیاست خارجی" شصت سال بر سرنوشت ما چیره کرد تا مام میهن سپوخته اید و تاراج! (زبانم را ببخشایید). و گرانزخم ۲۸ مرداد، یکی از سیاه ترین و شوم ترین خودکامگی ها تاریخ در ایران برتخت نشانید و شاه ما را به کوچ از میهن فرا خواند.
آن مرد چنان زبون بود که ارتشیان میهن دوست ودلاوری (نا آکاهی و سر سپردگی داستان دیگری است) را که به ستیز با "اسلام ناب محمدی" می اندیشیدند با گریز از میهن بی فرمان و سرگردان برجای نهاد تا از دم تیغ بگذرند. زیرا که بیگانگانی که سرورانش بودند چنین می خواستند.
اکنون شما می خواهیدکه ما سیاه بختی شصت ساله و همه یپایند های روانی و جهانوندانه ی آنرا نادیده بگیریم و فراموش کنیم که جمهوری اسلامی فرزند راستین پادشاهی پهلوی است و غلتک پهلوی بیش از سی سال راه را برای آمدن این پیشکش آسمانی، این دیو هفت سر هموار می کرد . اکنون شما می گویید که پس از اینهمه رنج و خونریزی، تاج شاهنشاهی را آوندی زرین باگشاده دستی آریایی به شاهزاده ی پیشکش کنیم! براستی بخت شاهزاده را به همه پرسی نهادن نیز ساده دلی است. ایشان شهروندی ایرانی هستند و می توانند از همه ی سازو کارهای شهروندی مانند دیگران بهره جویند.
۴- نوشتارانی از این دست، آنچه که من و شما اینجا می نوسیم، با رویدادها و داده های زمینی، با آنچه که گلوی مردم را می فشارد و خون مردم را در شیشه می کند، هزاران فرسنگ آسمانی دوری دارد. ما در میدانهای دانشگاهی استادانه می بریم و می دوزیم و می پوشیم. اما "سیاست" راهکارهای پیچیده ی خود را دارد. درفشانی های ما برای سارا لچک نمی شود! سخنهای محسن کوشا در همین ستون از براده های زرینی (مزخرفات)که از اندیشه ی من می تراود کارا تر است. اندیشه شگفت انگیزترین کارگاه است با فرآورده هایی شگرف. دنیای شگفتارانه ی ما روزگار داستانی را فرا یاد می آورد. امروز کجا و روززگار جمشید جم و جام جهان بینش کجا. کاش یکی پیدا شود و د.ستانه بما بگوید " آغر بخیر"؟
۵- نیاکان ما در روزگار هخامنشی کارهایی کرده اند کارستان. دست مریزاد. رونوشت برداری از آنان و کوشش در زنده کردن و امروزینه کردن مرده ریگ آنان آب در هاون کوفتن است. کورش بزرگ از و همورابی بابلی و سارگن آشوری آموخت و یا شاید پاد آموزی کرد تا مردمی ترین فرمانروایی تاریخ را بنیاد نهاد. ما امروز پس از دوهزار و پانصد و اندی سال، آموزه های جهان را در چنته داریم، اگر از آن آموزه ها برای ساختن جهانی آباد و آزاد سود بجوییم ، روان کوروش را با شادی آشتی می دهیم.
کلید زرین کورش لایه ی زنگینی زیر روپوش زرین دارد و امروز دیگر هیچ دروازه ای را بسوی فردا نمی گشاید.آموزه های کوروش بزرگ سزاوار نمایشگاهها و تالارهای نگاهداری است. شبتان خوش
۱۷۹٨٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨٨       

    از : داوود ایرانی

عنوان : فعالیت سیاسی آزاد
اگر خوشمزگیها و کلی گویی های آقای محسن کوشا را کنار بگذاریم، ایشان در مورد آزادی فعالیت همه گروهها و دستجات درست میگوید. البته ایشان مشخص نمی نمایند که منظورشان از «عده ای سیاه لشگر طبق معمول و با شیوه ی دیرینه در حال احسنت - احسنت گفتن یا خط و نشون کشیدن هستند. البته دنیا را چه دیدید شاید خودشان برای بازار گرمی نقش سیاه لشگر بازی می کنند» چیست! آیا هر کس که با ما هم هم عقیده نبود الزاماْ جز سیاه لشگر و گروه احسنت - احسنت گو هستند؟
فرمایشات ایشان در مورد «آوردند» و «بردند» نیز قابل بحث است که انشالله در فردای آزادی کشور میتواند مورد بحث قرار گیرد.
من هم چون ایشان معتقدم که حتی طرفداران هیتلر و لنین و استالین نیز حق فعالیت سیاسی دارند.
۱۷۹٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨٨       

    از : شهاب

عنوان : در جدال با فراموشی
جناب سیمای گرامی، همانطور که گفتم، پروژه ی شاه، پروژه ی آشتی اسلام با ایران بود، از این رو، طبیعی بود که اشغالگران ایران را هم ذیل این پروژه ی خود بزرگ دارد: از جمله تمامی سلسله های بعد از فروپاشی ایران، تا حتا دودمان قجر؛ این پروژه شکست خورد چرا که محکوم به شکست خوردن بود؛ اسلام نیامده بود که دو پایه ی تمدن ایرانی، یعنی دین مزدا و تاج و تخت فریدون و جمشید را بزرگ بدارد، بلکه بر عکس، حضور اسلام یک تیغ دو لبه بود که هم آسمان، و هم زمین ایران را درنوردید؛ از این رو، ما تنها هنگامی می توانیم به یک تعادل و توازن تمدنی دست یابیم که عامل به هم زننده ی این تعادل را بازشناسی کنیم: آئین محمدی و حقیقت سبز اش که بر روی تیغ نوشته شده است؛ حقیقت اسلام، بنا بر تعریف، حقیقتی ست نوشته شده بر تیغ؛ مشکل ریشه ای ست، و ریشه ای نیز باید رفع اش کرد؛
در این میان کل مسئله را خلاصه کردن در این یا آن اشتباه شاه و یا دشمنان سوگند خورده اش، چیزی جز انحراف از یک بحث پایه ای و فرار از رویارویی با عریانگی تاریخ نیست؛ ما به قول شاهزاده کوروش پهلوی به یک ساعت صفر تاریخی رسیده ایم و باید تعیین تکلیف کنیم، هم در پهنه ی فرهنگ، و هم در پهنه ی سیاست؛
مبانی فلسفه ی سیاسی ایرانشهری که در متون گوناگون با آنان روبرویم، تنظیم رابطه ی انسان با انسان از یک سو، و رابطه ی انسان و طبیعت از سوی دیگر است؛ به دیگر سخن، شهریاری ایرانشهری مبتنی بر نیکی همگانی است، اما این نیکی با نیکی جان لاک فرق دارد؛ جان لاک، که خود اش یک برده دار حرفه ای بود، نیکی را برایندی از نیکی مشترک میان انسان و طبیعت نمی داند، چرا که مبانی فکری اش که مسیحیت و آتن هستند، هیچ یک چنین اجازه ای را به او نمی دهند؛ ارسطو، طبیعت را در شماره خلاصه کرده بود و مسیح، طبیعت را محملی می داند برای شکست خوردن که باید به کلی رفع شود تا ارض ملکوت متحقق شود؛ مسلم است که در چنین بافتاری، اقتصادی شکل می گیرد که کک اش هم برای جنگل های برزیل نگزد؛ یک شهریار مزدائی و یا یک راجای هندو هرگز چنین اقتصادی را نمی تواند پشتیبانی کند چرا که برداشتی که در جهان ایرانی و یا هندی از مفهوم نظم وجود دارد، برداشتی سلبی نسبت به طبیعت نیست؛ مارکس مفهوم کار را در چیرگی انسان بر طبیعت می جوید، کار اما در دستگاه فلسفی ایرانشهری، برایندی از هماهنگی سازنده میان انسان و طبیعت است؛ تغییری که انسان به واسطه ی کار در طبیعت به وجود می آورد، نزد فلسفه ی ایرانشهری، تغییری مبتنی بر تازه گردانی است و نه مصرف و دیگر هیچ، امری که به آن فرشکرد، و یا همان تازه گردانی گفته می شود؛
یا مثلا مفهوم داد (قانون) در ایرانشهر، با مفهوم lex در غرب که لیبرالیسم امروزی نیز بر آن استوار است، از پایه متفاوت است؛ کل جهان ایرانشهری بر داد استوار است، چه در پهنه ی مینوئی و چه در پهنه ی گیتی؛ سه حوزه ی مختلف داد را داریم که در دینکرد به تفصیل در مورد اش بحث شده است؛ از سوی دیگر دو مفهوم از حقیقت داریم: اشا و هیثه؛ که اشا، حقیقت و راستی در بُعد هستی شناختی کلان است و همه ی هستی را دربرمی گیرد، و هیثه، که از ریشه ی هستی است، به حقیقت در بُعد اینجهانی دلالت دارد؛ هیثه همواره با صفت آویش به کار می رود که واژه ی آشکار (آویشکار) فارسی از آن است؛ همین مفهوم است که به آتن سرایت می کند و مفهوم آلسیا، یعنی حقیقت به چم آشکارگی و عریانگی را به وجود می آورد؛

یا مفهوم انسان و زن و مرد؛ زن در دستگاه مفهومی زرتشتی هستومندی واجد حق و روح است، درست چون مرد؛ در بندهش آمده است که نخستین کاری که مشی و مشیانه کردند اندیشیدن بود؛ از یاد نبریم که هم مشی و هم مشیانه، یعنی نخستین زوج بشری، در هنگامی که هنوز گیاه هستند و در شاخه ی ریواس زندگی می کنند، دارای فرّ می گردند، چرا که فرّ، در میان آن دو فرود می آید و از درون آوندهای ریواس وارد تن آنان می شوند؛ حال بسنجید با زن نزد افلاتون و یا ارسطو، یا زن نزد مسیحیت و یا اسلام؛ به هر حال در مسیحیت و اسلام زن این افتخار را دارد که از دنده ی چپ مرد به وجود آورده است؛ فکر می کنم این افتخاری ست که نوادگان ماندانا و پورچیستا و آتوسا به آسانی بتوانند از آن چشم پوشی کنند؛

یا مثلا بیست و یک شرطی و ویژگی ای که یک شهریار باید داشته باشد، امری که به فلسفه ی سیاسی پس از دوران تازش نیز رخنه می کند و فارابی را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد؛

یا، رابطه ی دین با خرد، تا جایی که در دینکرد گفته می شود که گوهر دین، خرد است؛ از همین روست که در فلسفه ی ایرانشهری، خرد ذاتی آدمی، که آسن خرد نام دارد، یگانه فرستاده ی مزدا به سوی دام است، دام به مفهوم جهان آفرینش؛ چرا که هم انسان، و هم جانوران، از خرد برخوردارند؛ در هر صورت آنجا ذکر می شود که انسان توسط خرد اش است که مزدا را درمی یابد؛ یکی از دلایلی که در ایرانزمین ما با ۱۲۴ هزار پیامبر روبرو نیستیم، و حتا با یکی اش نیز روبرو نیستیم، همین بی نیازی به پیامبر و واسطه است؛ رازی بزرگ که مستقیما تحت تاثیر سنت ایرانشهری بود، این مسئله را مطرح کرد و به شدت از سوی یک طالبان اندیش آن عصر، یعنی ناصر خسرو که عمیقا به برتری عرب بر عجم باور داشت، مورد انتقاد قرار گرفت و نتیجه اش نیز سوزاندن کتاب های آن مرد بزرگ بود؛

مسلما نمی توان در این مختصر به تشریح مبانی تمدنی به سترگی تمدن ایرانشهری پرداخت؛ می توانیم به مفهوم ایزد و اهرمن، به مفهوم دوست و دشمن، به مفهوم زیبایی و زشتی، به مفهومی نیکی و بدی و مفاهیم بنیادی ای از این دست از روزن تمدن ایرانشهری بپردازیم؛ جای اش اما فکر نمی کنم اینجا باشد؛
به هر حال نباید فراموش کنیم که ایران بورکینا فاسو و یا هندوراس نیست که زیر بُته به عمل آمده باشد؛ ما، نه نیازی به لیبرالیسم معیوب و هیروشیمایی غرب داریم که جهانی را به زوال روحی و جسمی کشانده است و انسان را تبدیل به روبات و عروسک کوکی کرده است، و نه مسلما به امر باطل و مرگ آوری چون اسلام که بزرگ ترین افتخار اش فرو آوردن ارزش آدمی تا سطح یک مگس است؛ دینی که تن زن را به محل فرود شیطان تبدیل می کند و بزرگ ترین هدف اش مهار همین تن است؛ کل دشمنی اسلام با زیبایی را، از موسیقی و نقاشی گرفته تا رقص و هر امر زیبای دیگر، در دشمنی ذاتی اش با روح و جسم تن باید جست؛

من به خودم حق می دهم که پای ام را در تیسفون و پارسه گذارم، و سر ام را نه در برابر روم و آتن، و نه مسلما در برابر حجاز فرود آورم. به ویژه رو به مدعیان مدرنیته عرض می کنم؛ مدرن بودن یعنی اعتراف به نقص فنی داشتن؛ تمدنی که زرتشت و کوروش را عرضه می کند، نقص فنی ندارد؛ ایران همواره گذرگاه داد و ستد تمدنی بوده است، اما با ایستادن بر روی پاهای خود اش؛ ۱۴۰۰ سال است که زیر پا گذاشته شده و له شده است؛ هم از سوی اسلام (حجاز) و هم از سوی مسیحیت (روم و اروپا)؛ که هر دو، پدیده ای غربی هستند؛ بر این دور باطل باید پایانی نهاد؛

دوست ما مرا دعوت کرده اند که ای کاش دوره ی ساسانی را مطالعه می کردم؛ عزیزم، من ساسانیان را زندگی می کنم و البته، به این زیست نیز می بالم؛

با مهر
۱۷۹٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨٨       

    از : محسن کوشا

عنوان : نلسون ماندلا را فراموش نکنیم !
در نهایت فروتنی یادآوری مینمایم :
نویسنده ی این «مقاله» یعنی آقای م - موبدی همانطور که در تیتر «مقاله» عنوان کرده ؛
نوشته ی شخص دیگری به نام آقای علی کشگر را به نقد کشیده ست.
البته نوشته ی آقای کشتگر اخبار روز را چند روز پیش «مزین» کرده بوده ست .
آنهائیکه «سعادت » نداشتند که مقاله ی آقای کشتگر مطالعه فرمایند ؛ نصف عمرشان بر فناست ، زیرا ایشان در نوشته ی خود باره ی مواضع جدید آقای داریوش همایون در آخرین کنگره قلمفرسائی فرمودند.

علاوه بر این ۳ نفر که در بالا نامبرده شد عده ای «سیاه لشگر» طبق معمول و با شیوه ی دیرینه در حال «احسنت - احسنت» گفتن یا خط و نشون کشیدن هستند. البته دنیا را چه دیدید شاید خودشان برای بازار گرمی نقش «سیاه لشگر » بازی می کنند.
چکیده حرفهای این آقایان مطرح شدن در جنبش میلیونی ست !
بگذارید هر چه میخواهند بنویسند!
از نوشته های تحریک آمیز و توهین آمیز آنها عصبانی نشویم !
اگر مایل بودید با نوشته های آنان متمدنانه برخورد کنید ، خودتان بهتر میدانید نگارش نخوت انگیز آنها با هیچ یک از موازین متعارف و شناخته شده دمکراسی و حقوق بشری منطبق نیست و تا بحال هیچ یک از فیلسوفان ، تحلیل گران ، نویسندگان ، مورخان ، هنرمندان و فرهیختگان ایرانی در داخل و خارج وقعی به انتشارات آنها نگذاشته ست.
سخن آخر :
- آرمان مشروطه برای محدود کردن قدرت دربار شاهان و آخوندها و تجاورز و دخالت بیگانگان در سرنوشت کشور پا گرفت.
- رضا شاه را «آوردند» و «بردند» .
- محمد رضا شاه را «آوردند» و «بردند» .
- خمینی را مردم آوردند و فعلا در حال حسابرسی راهیان او هستند.

مطابق منشور جهانی حقوق بشر حتی بازماندگان و طرفداران پهلوی ها و حکومت اسلامی حق دارند به فعالیت های سیاسی خود ادامه دهند
همانطور که طرفداران ماری آنتوانت هنوز در فرانسه فعالیت می کنند . هماطور که طرفداران هیتلر و نئو نازی ها برای «قهرمانان » خود هنرنمائی می کنند. اجازه دهید تا تحت رفتار و گفتار انسانی ما سران حکومت ها شرمنده شوند و با احساس امنیت ،حقایق پشت پرده برای مردم و تاریخ بازگو نمایند. این به نفع مردم و مملکت ست. بهمین دلیل ست که داریوش همایون اخیرا گفته در باره ی مسائل ۶۰ سال اخیر حرف نزنیم !!!!!
نلسون ماندلا را فراموش نکنیم !
۱۷۹٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨٨       

    از : سیما سین

عنوان : دو خوان دیگر
آقای شهاب نازنین،
شادمانم که اندیشه های خود را بیشتر گشوده اید و نیز سپاسگزارم.
بسیارانی از هواداران پادشاهی این اندیشه ی نادرستِ انگلستان و پهلوی را هنوز پی می گیرند که شاهنشاهی روندی ۲۵۰۰ ساله بود که از کوروش آغاز شد و به محمد رضا شاه رسید. محمد رضا شاه جشنی نیز برای این بزرگداشت این پیوستگی دو هزار و پانصد ساله برگزار کرد. بر پایه این اندیشه نادرست محمود غزنوی نیز یکی از شاهان ایران است. فردوسی درباره او می نوسد:

ایا اشاه محمود کشورگشای ز من گر نترسی، بترس از خدای...
که بددین و بدکیش خوانی مرا منم شیر نر، میش خوانی مرا...
یکی بندگی کردم ای شهریار که ماند ز تو در جهان یادگار
چو بر باد دادند گنج مرا نبُد حاصلی سی و پنج مرا
اگر شاه را، شاه بودی پدر به سر برنهادی مرا تاج زر
و گر مادر، شاهبانو بدی مرا سیم و زر تا به زانو بدی
پرستار زاده نیاید به کار وگرنه چند دارد پدر شهریار

شاید از افزوده ها به شاهنامه باشد. شما دنباله داستان دشمنانگی فردوسی و محمود غزنوی را که نظامی عروضی نوشته است، خوب می دانید.
شاهی که فردوسی می ستاید خرد گرا و بخشنده و دادگر است و نژادگی اش به آسمان بر نمی گردد:
فریدون فرخ فرشته نبود به مشک و به عنبر سرشته نبود
بداد و دهش یافت این نیکویی تو داد و دهش کن فریدون تویی

اگر پذیرفته باشیم که خوان شاهنشاهی را پشت سرگذاشته ایم و خواب و خیال "همایونی" گزارده نمی شود. دو خوان دیگر تا آزادی و رسیدن به فرمانروایی ایرانی در پیش است؛ دو خوان دیگر !
خوان نخست "حکومت اسلامی" است که هم اکنون پایه های آن به لرزه در آمده است و دیر یا زود درنوشته می شود. خوان دیگر " دولت سوسیالیستی".
اندیشه ی "دولت سوسیالیتی" در ایران به گونه ی فرادادی آن روز بروز کمرنگ تر می شود و سمت و سوی ایرانی پیدا می کند، زیرا هر روزجهان کوچکتر شدن و اندیشه ها بزرگتر می شود و آزادی و برابری و "حقوق بشر" بدون آرمانهای پیش ساخته در دستورکار می نشیند. در این باره سخن بسیار است و میدان تنگ.
درپایان:
آقای شهاب گرامی کاش تاریخ آشفته ی روزگار ساسانی را دوباه بخوانید. "فرو شکوه " اگر به بهای ویرانی خانه ی مردم بذست آید مفت هم نمی ارزد.
با درود بسیار برایتان پیروزی آرزو می کنم.
۱۷۹۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست