نگاه زنده یاد خسرو گلسرخی به شعر فروغ فرخزاد (۱)
-
خسرو گلسرخی
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : یاد داشت برای [نقش]
با سپاس از توضیحات و نوشته شما. نمی دانم در این ساعت چه اتفاقی روی داده که احساسات شاعرانه ای وجودم را فرا گرفته و دلم می خواهد برای ادامه این گفتگو در جهانی مجازی از همین احساس الهام بگیرم و بگویم. الان از سایت می آیم، در پی معدل کلمه sensori-moteur راهم به آن جا رسیده بود و نا امیدانه داشتم می رفتم . ولی پنجره ای گشوده شد که می گفت :
«یکی از این روز ها هیچ یک از این روز ها نیست ، امروز روزی است که باید کاری بزرگ را آغاز کنی...مهسا»
و چنین شد که دوباره برگشتم به صفحه ای که ترکش کرده بودم. موسیقی ملایمی پخش می شد، به متن او تنها نگاه می کردم بی آن که بخوانم و نا گهان الهامات شاعرانه آمیخته به موسیقی ...و زمزمه ای درونی به «محرکات حسی» انجامید .
برای تشکر از مدیر سایت جمله ای را نوشتم می خواهم هم آن را برای شما بنویسم تکرار کنم : ...گاهنامه هنر و مبارزه را فراموش نکنید، ما نسلی هستیم که هدف خیال انگیزمان تسخیر کهکشان راه شیری است.
برای پدافند فرهنگی پرولتاریای ایران
۲۱۹۶۵ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣٨٨
|
از : نقش
عنوان : آقای "خزیده", طبیعی است که شما گلسرخی را نمیفهمید،
طبیعی است که شما گلسرخی را نمیفهمید، شما با این استدلال های که میکنید خیلی زود در دربار شاه به نان و نوایی میتوانستید برسید . آقای منتقد قبل از اینکه به گلسرخی بپردازید، باید شریط زمانی و روح زمانه را بفهمید، شرایط اجتماعی ان دوره را تحقیق کنید،( و گر نه میتوانید شما انسانهای نخستین را هم به سخره بگیرید که چرا برای آتش روشن کردن از فندک استفاده نکردند. )... تا درک کنید چر گلسرخی آنگونه در دادگاه ظاهر شد، او از خود دفاع نکرد ، و از حقوق انسانی در مقابله جباریت حاکم دفاع کرد، شاید برای شما نامفهوم باشد چرا یک هنرمند یا یک منتقد به این نقش باید ظاهر شود. هنرمندانی هستند که آزادانه و آگاهانه به خلاقیت هنری خود در راستای تاثیر گذاری بر محیط اجتماعی- فرهنگی ی خود پایبندند ، و بر خلاف نظر شما به خود "خزیده" نیستند، البته حق هر انسان با هنرمند است که به هر صورتی که میخواهد زندگی کند، خواه "خزیدن" در خود باشد یا اقامت در برج عاج یا میان مردم ....البته حق شماست که از دیدتان به مسائل نگاه کنید، والی لطفآ نظر خود را به عنوان علم و ملم به خورد ما ندهید.
۲۱۹۴٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨٨
|
از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی
عنوان : مرگ طلایی
پیش از این در همین سایت و در همین بخش نظریات درباره دادگاه گلسرخی مطالبی نوشته بودم که بحث و جدل کمابیش طولانی بر پا کرد...در این جا می خواهم از این نقدی که او دربارهی فروغ نوشته به آن مطالب پلی بزنم.
اجازه دهید از این گفته او در دادگاه حرکت کنیم که «من درس آزادی را نخست نزد امام حسین آموختم و سپس به مارکسیسم روی آوردم» البته این جمله مسلما دقیق نیست و من از روی حافظه آن را نوشته ام، ولی تقریبا همین است.
من فکر می کنم که گل سرخی هیچ گاه از امام حسین فاصله نگرفت. چرا؟ چرا من به چنین نتیجه ای رسیده ام؟
علاوه بر این با توجه به نظریات او که به روشنی در این متن مشاهده می کنیم، فکر می کنم که اندیشهی مرگ و یا بهتر است بگویم [مرگ طلایی] همیشه با خسرو گلسرخی بود، و جریان دادگاه برای او بهترین فرصت را فراهم آورد تا نظریه اش را تا انتها به محک آزمون بگذارد و بیشترین طلایی را که می توانست از آن استخراج کند.
در این مقاله خسرو گلسرخی حداقل دو بار نشان می دهد که فرد ایده آلیستی ست و در مارکسیست بودن او باید تردید کرد. علاوه بر این باید به شناخت علمی او در نقد ادبی اشاره کنم که تقریبا صفر است، خصوصا در مقطع رابطهی هنر مند با اثرش در وجه اجتماعی سازی آن. چون که گلسرخی می گوید : «از سویی هنرمندان از بر قراری رابط با جامعه مایوس می شوند , سر می خورند و در خود می خزند »
در حالی که هنرمند اساسا فردی در خود خزیده هست. البته نیاز هنرمند، نویسنده و یا شاعر در این است که کارش چاپ شود. این موضوع بسیار مهمی ست زیرا بخشی از فرایند خلاقیت بوده و در عملکرد ترمیم کننده «چهره نارسیس» شرکت دارد. ولی موضوع من این جا نیست. موضوع من نقش ترمیم ساز مرگ برای اثر هنری در اندیشهی گلسرخی است. در نظریه گلسرخی، ما اساسا با نظریه عملکرد ترمیم ساز اثر برای فرد هنرمند و عقده نارسیس سروکار نداریم، و به شکل معجزه آسایی با مرگی سروکار داریم که موجب ارتقاء اثر می شود. چنین نظریه ای کاملا ایده آلیستی و فاقد اعتبار علمی ست. ولی تمایل گلسرخی بر این است که در مدح مرگ قلم بزند و فضای سازی نوشتاری را نیز به راحتی فدای دقت نظر می سازد.
البته گلسرخی ناخودآگاهانه (یعنی بی آن که بداند می داند و می گوید : «تراژدی نیز عاملی نیست که بتواند دوام و بقای کار هنرمند را تضمین کند» ولی چنین نظریه ای بیشتر شکوه آمیز است و نظریه مرگ طلایی را خنثی نمی سازد)
چندی پیش میشل پولاک منتقد فرانسوی (که خیلی وقت است او را کنار گذاشته اند) با اظهار تأسف درباره برخی نویسندگانی که با همین نظریات خودکشی می کنند ولی متأسفانه اثری که از خود بر جا می گذارند موفقیت آمیز از آب در نمی آید.
دومین موردی که گلسرخی را به فردی ایده آلیست و حتی خورده بورژوای ماجراجو شبیه می سازد و در عین حال دقیقا با تمایلات عمومی فرهنگ ایرانی در نقطه مفصلی با موضوع شهادت هم خوانی دارد وقتی ست که می گوید : «در نتیجه بدین اصل مسلم می رسیم که هنرمند باید بدون هر گونه چشمداشت به کار پردازد و متکی به صمیمیت خود , راست گفتن به خود , ....»
در این جا فکر می کنم که منظور گلسرخی هنرمند پس از مرگ باشد. هنرمند بدون چشم داشت، بدون حقوق، ...چنین هنرمندی حتما باید بورژوا باشد. باید پرسید که «بدون چشم داشت» در این متن به چه مفهومی ست؟ بدون چشم داشت، البته، این شرط نویسنده ایرانی ست. ولی به این موقعیت باید اعتراض کرد.
این نظریه در هر صورت واقع گرا نیست و تنها در پی مرگ طلایی ست.
جالب این جاست که توده ها نیز مثل گلسرخی فکر می کنند، به همین علت مقاله گلسرخی هنوز خواننده پیدا می کند زیرا در این توهم هستند که گویی نقدهای گلسرخی پس از مرگش به معدن طلا تبدیل شده است. در واقع در پی نقد ادبی نیستند و در پی مرگ طلایی هستند، با نقد کاری ندارند، به همین علت است که ما نقد ادبی نداریم ولی تا دلتان بخواهد جایزه می دهیم و بهترین رمان سال هم داریم.
۲۱۹۴۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣٨٨
|
|
|
چاپ کن
نظرات (٣)
نظر شما
اصل مطلب
|