از : همیشه سبز
عنوان : به آرش، هیچکس نمی داند آن روز موعودی که شما به آن رجوع می کنید چه زمانی فرا می رسد ولی همه می دانند فرا خواهد رسید و در یکی از همین تظاهرات ها فرا خواهد رسید. بنابراین هیچکدام از تظاهرات ها را نمیتوان زودرس خواند چون هر کدام قدمی به پیش است تا به قدم نهای
به آرش،
۱. آزادی هزینه دارد و هر جامعه ای که آزادی می خواهد باید این هزینه را پرداخت کند تا بتواند بجای مردگی زندگی کند. با فلسفه شما همه باید در خانه بمانند و هیچکاری نکنند چون رژیم سفاک است. شما فراموش می کنید که درست بدلیل وجود رژیم های سفاکی مثل ج.ا است که مردم آزادیخواه می شوند. با منطق شما ما تاریخ مبارزات آزادیخواهان جهان را نمی داشتیم، ملت هند و آفریقای جنوبی هنوز باید اسیر می ماندند.
۲. جنبش سرکوب نشده است، تفکر آزادی گسترده تر شده است و تفکر را نمی شود سرکوب کرد. در حقیقت تفکر رژیم است که سرکوب شده است و از روی ضعف مجبور به پادگانی کردن کل کشور شده است. ثبات سیاسی رژیم را این جنبش چنان لرزان کرده است که نه در کشور سرمایه گذاری می شود و نه دولت های خارجی بقایش را طولانی مدت می بینند.
۳. جنبش زودرس عمل نکرد، موسوی گفت تقلب شده است و مردم در چارچوب قانون اساسی ای که موسوی به آن معتقد است می خواستند بدانند که چه بلایی بر سر رای شان آمده است. مردم برای گرفتن حق خود دلیرانه ایستادند ولی موسوی کوتاهی کرد و حاضر نشد به موقع قاطع عمل کند، او به مردم خیانت کرد. نیروهایی هم در برون مرز سعی در تقلیل این جنبش داشته و دارند. اینها اصرار می ورزیدند که القا کنند که این جنبش نه ملی است و نه فراگیر، من خودم شاهد بودم که چگونه صدای آمریکا بلندگوهای خود را در اختیارشان گذاشته بود. جنبش برای مردمی که ۳۱ سال مبارزه کرده اند زودرس نبود ولی برای آنانی که اعتقادی به حاکمیت ملی ندارند زودرس بود.
۴. تقسیم ایرانیان به خودی و ناخودی کردن باید پایان پذیرد. ایرانی ایرانی است چه در درون مرز باشد و چه در برون مرز، چه در تظاهرات شرکت کرده باشد و چه نکرده باشد، چه در تظاهرات درون مرزی شرکت کرده باشد و چه در تظاهرات برون مرزی. بسیاری از اقوام و آشنایان برون مرزی ها در تظاهرات درون مرزی شرکت کردند و خواهند کرد و بالعکس، بنابراین هر دو طرف حق اظهار نظر و مشارکت دارند. بسیاری از کسانی که مخالف رژیم هستند و با تفکر جنبش موافق هستند بیرون نیامدند چون می ترسیدند و یا بعلت تراکم جمعیت کم شهرهایشان بدرستی احساس نا امنی کردند و در خانه ماندند. آنچه مهم است پشتیبانی مردم از حق خود در این جنبش است چون در هر جامعه ای همیشه درصدی دلیرتر از بقیه است و مورد حمایت بقیه در جامعه می شود. در جنگ ایران و عراق درصدی از جامعه ایران بعنوان سرباز از کشور دفاع کرد ولی از پشتیبانی همه ملت برخوردار بود و تشویق می شد که پوزه صدام را به خاک بمالد که دیگر جرئت تجاوز به ناموس ما نکند. هیچکس در آنزمان به ملت نگفت که خفه شوید و نگویید لنگش کن. کسانیکه در این جنبش به خیابان ها رفتند هیچوقت به کسانی که با آنها همراه نشدند ولی از آنها پشتیبانی کردند نگفتند خفه شوید و به شما مربوط نیست. به همه ما مربوط است و همه ما یک ملت با یک سرنوشت و یک درد مشترک هستیم. عبارت لنگش کن و نکن را باید در زباله دانی انداخت.
۵. به آرش، هیچکس نمی داند آن روز موعودی که شما به آن رجوع می کنید چه زمانی فرا می رسد ولی همه می دانند فرا خواهد رسید و در یکی از همین تظاهرات ها فرا خواهد رسید. بنابراین هیچکدام از تظاهرات ها را نمیتوان زودرس خواند چون هر کدام قدمی به پیش است تا به قدم نهایی برسد، زمان آنهم به من و شما داده نمی شود.
۲٣٨۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣٨۹
|
از : آرش
عنوان : آن هایی که بعد از حادثه نبوغشان شکوفا میشه!
دوستان نظرتون در این باره چیه؟
فرض کنید آقای موسوی روی جمعیت میلیونی یکی از تظاهرات کنترل داشت و به مردم می گفت خیابون ها را ترک نکنید. بعد رژیم بیرحم میومد و یه کشتار خونین وسیع راه مینداخت. خداوکیلی نمی گفتیم:
موسوی از خودشون بود. زودرس باعث شد خون مردم ریخته بشه و جنبش سرکوب بشه؟
پ.ن.
ناگفته نمونه که خود من همان موقع بطور کمرنگ یکی دو جا که فکر می کردم ممکنه خونده بشه، کامنت گذاشتم که از مردم خواسته بشه خیابون ها را ترک نکنند. اما آن هایی که باید ریسکش را تحمل کنند کجا و کسانی مثل من که بخوان از هزارتا کیلومتر این طرف اقیانوس ها جلوی کامپیوتر در یک کشور امن به دیگران دستور مقاومت بدن؟؟
دوستان بیایید مسائلی با این ابعاد عظیم را ساده نکینم، مثل تصمیم خرید یه شکلات از پمپ بنزین سر راه!
۲٣٨٣۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ فروردين ۱٣٨۹
|
از : چپ سکولار و عضو جنبش سبز ملی ایران
عنوان : با تشکر از حقوق بشر و قانون اساسی، خوشحالم که نقطه اشتراک ما در اساس یکی است.
با تشکر از حقوق بشر و قانون اساسی، خوشحالم که نقطه اشتراک ما در اساس یکی است، اشاعه منشور جهانی حقوق بشر در ایران و تدوین یک قانون اساسی نوین بر پایه های استوار این منشور پس از فروپاشی این رژیم. من بعنوان یکی از اعضاء جنبش سبز در این راه فعالیت کرده و می کنم چون می دانم بدین طریق حقوق شهروندی آحاد ملت ایران از کارگر تا سرمایه دار تامین خواهد شد و کلیه تبعیضاتی که بوسیله این رژیم بر همه ما تحمیل شده را برای همیشه نابود خواهد شد.
آرزوی موفقیت و پیروزی برای همه هموطنانم چه موافق و چه مخالف را دارم.
۲٣٨۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣٨۹
|
از : آرش
عنوان : در جستجوی نقاط اشتراک برای همکاری!
.
--------------------------------------------------------------------------------------------
چرخه شوم نفی دیگران، به جای جستجوی نقاط اشتراک برای همکاری!
----------------------------------------------------------------------------------------------------
با تمام احترامی که برای کوشندگان راه آزادی ایران در سی سال اخیر دارم، اشتباه محضه اگه بخواهیم بیفتیم تو چرخه ای که در این سی سال با همه مرارت ها و جانفشانی ها تجربه خوبی را باقی نگذاشته!
۲٣٨۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣٨۹
|
از : حقوق بشر و قانون اساسی
عنوان : تقدیم به رفیق چپ، سکولار و عضو جنبش سبز ملی ایران
تقدیم به رفیق چپ، سکولار و عضو جنبش سبز ملی ایران،
من با شما موافقم که در هر کشوری مردم آن کشور تعیین کننده اصلی و نهایی سرنوشت خود هستند، و هر چه سطح آگاهی و درک آنها از منشور جهانی حقوق بشر بیشتر باشد کیفیت زندگی آنها هم به همان اندازه در کشوشان بیشتر خواهد بود. از انقلاب مشروطه تاکنون ما هیچوقت به این اندازه به محتوای قانون اساسی خود اهمیت نداده بودیم و این اگر بزرگترین دستاورد ما در عرض ۳۱ سال نباشد حتما یکی از بزرگترین ها باید باشد. ملتی که از محتوا و ارزش منشور جهانی حقوق بشر آگاه باشد پیروز خواهد شد.
همانطور، با شما موافقم که موسوی و رفقایش کوتاهی کردند و اگر می خواستند می توانستند. متاسفانه نخواستند و زمان لازم بود تا معلوم شود. مردم به مبارزاتشان ادامه خواهند و پیروز خواهند شد چه با موسوی و چه بی موسوی.
موفق باشید
۲٣۷۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣٨۹
|
از : آرش
عنوان : «ولی موسوی و خاتمی نگذاشتند»!!!!
دوست گرامی
فکر کنم استدلال من واضح باشه.
حالا هم دو نفر را پیدا کردیم که بگیم این دو نفر «نگذاشتند»! خب بقیه افراد و گروه ها کجا بودند که نگذارند این دو نفر نگذارند؟؟
پ.ن.
دوستانی که وارث فرهنگ نقدها و بحث های طول و دراز از نوع مارکسیستی و + آن هستند، خواهشن وقتی میشه منظور را با یه جمله گفت یه مقاله ش نکنیم. هم بحث تو بحث ایجاد نمیشه هم خود ما بهتر می تونیم لب استدلال خودمون را به خواننده منتقل کنیم.
۲٣۷۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣٨۹
|
از : چپ سکولار و عضو جنبش سبز ملی
عنوان : به آرش و علاقمندان به این مبحث
آقای آرش گرامی،
۱.کجا من ادعا کردم که تحلیل گر هستم؟ خوب به نام مستعار من توجه کنید، من خود را یک عضو جنبش سبز معرفی کرده ام و نه تحلیلگر
۲. آیا شما حقی برای یک عضو جنبش سبز قائل هستید که نظرش را آزادانه و مودبانه ابراز کند؟ آیا من در نظرم توهین و اتهامی به کسی روا داشته ام که شما چنین برخوردی با من داشته اید.
۳. در رابطه با ۲، آیا لحن شما نسبت بمن متمدانه و مسالمت جو بوده است یا تحقیر آمیز و خشن؟
۴. مردم به موسوی و کروبی رای داده بودند و طبیعتا مسئولیت به گردن آنها بود که در چارچوب قانون اساسی ای که انقدر به آن معتقدند، حق مردم را از حلقوم نظام در بیاورند. وظیفه آپوزیسیون برانداز، حمایت معنوی از ملت ایران بوده و هست. فراموش نکنید که گوش جهان به موسوی و کروبی کوک است و نه به آپوزیسیون. ملت واقع گرا و هوشیار است، اکثرا با حمایت از جناح اصلاح طلب بعنوان سکوی پرتاب برای رسیدن به اهداف نهایی خود استفاده کرده و می کند. در موقعیت کنونی عاقلانه نیست که احساسات واقعی خود را نسبت به آپوزیسیون برانداز ابراز کنیم. با باز شدن فضای سیاسی بیشتر این فرصت بدست خواهد آمد و آنزمان معلوم خواهد شد که آپوزیسیون در میان ملت هوادار دارد یا نه و تا چه میزانی. با خفقان کنونی چنین امری میسر نیست و من بعنوان یک عضو نمی خواستم و نمی خواهم مرا به اتهام رابطه با خارج به زندان بیاندازند و در زندان بمن تجاوز جنسی کنند.
۵. موسوی در میان تظاهر کنندگان گم نبود و دسترسی به بلندگوهای جهانی داشت ولی استفاده نکرد. او می توانست به آسانی با شبنامه، تویتر، ضبط صدا، دوربین ها و حتی با پخش اعلامیه های امضاء شده در میان تظاهرات کنندگان....صدایش را بدنیا برساند ولی نخواست. در خارج از کشور او می توانست بوسیله شیرین عبادی، اکبر گنجی، محسن مخلباف و سازماندهند گان تظاهرات برون مرزی صدای خود را به گوش مردم برساند ولی نخواست. صدای آمریکا و بی بی سی هم مثل هر رسانه بین المللی هیچ مشکلی در گزارش اخبار در رابطه با موسوی نداشتند. خلاصه اینکه سبزها شبکه قوی ای داشتند که موسوی می توانست از آن استفاده کند ولی نخواست.
**********
به قانون اساسی و حقوق بشر گرامی، مهمتر از قانون اساسی و حکومت، مردم یک کشور هستند. مردمی که به حقوق خود که در منشور جهانی حقوق بشر آمده است آگاه شوند و ارزش آنها را دریابند، این حقوق را طلب می کنند و برایش مبارزه می کنند. پس از پیروزی این حقوق را در قانون اساسی خود به ثبت می رسانند و در اجرای هر چه بیشتر و بهتر آن خواهند کوشید. در کشورهایی مثل فرانسه این حقوق کم کم وارد قانون اساسی آنها شد و برای مردم هضم آن بسیار آسانتر از کشوری مثل قرقیزستان است که اکثریت جامعه شاید از وجود چنین منشوری بی اطلاع باشند.
ایران موقعیتی بهتر از قرقیزستان دارد چون ما قبل از انقلاب دارای حقوقی بودیم که پس از انقلاب از دست دادیم، حقوقی که فقط پس از نابودی شان به ارزش آنها پی بردیم و از آنزمان تاکنون بدنبال بازگشت شان بوده ایم. نقش رسانه های برون مرزی مثل صدای آمریکا، دسترسی کثیری از ایرانیان به اینترنت، درصد بالای دانش آموختگان بویژه بانوان دانش آموخته و رفت و آمدهای میلیون ها ایرانی به خارج از کشور هم در ازدیاد سطح آگاهی مردم به حقوقی که باید داشته باشند بسیار موثر بوده اند، ضمن اینکه نباید فراموش کنیم که ما انقلاب مشروطه ای را هم پشت سر خود داشتیم. اینها سرمایه های ملی ای هستند که ما از آن برخورداریم و متاسفانه قرقیزها نه.
مردم یک کشور تعیین کننده اصلی در یک کشور هستند. ملتی که به حقوق خود آشنا باشد می داند چه می خواهد و خواسته های خود را بالاخره به حکومت تحمیل خواهد کرد، این حقوق را در قانون اساسی برای خود تضمین خواهد کرد و چنین ملتی برای نهادینه کردن این حقوق، جامعه مدنی خود را بقدری گسترش می دهد که هرگز حکومتی مثل حکومت فعلی بقدرت نرسد.
۴. آیا
۲٣۷٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣٨۹
|
از : آرش
عنوان : تا تحلیل گرانی مثل جنابعالی داریم....
چپ سکولار و عضو جنبش سبز ملی!
آقای موسوی ۲۰ سال بود که در حالت کما بود. روز تظاهرات ۲۵ خرداد گم بود تو جمعیت و یه بلندگو دستی به سختی در دسترسش قرار گرفت. این حزب مشارکت بود که تونسته بود در جریان انتخابات ۳۰۰ هزار نفر را سازماندهی کنه!
تازه آقای موسوی و آقای خاتمی که از اول هم وفاداری خودشون را به قانون اساسی و نظام ولایت اعلام کرده بودند. شاید بهتره بگید:
این همه سازمان ریز و درشت اپوزیسیون «نق زن» و تو سرهم زن با این همه دستک و دنبک و فیس و افاده و قمپز کجا بودند آن روز؟؟
حالا این یک کم بی ادبی است ولی باید گفت:
جنبش سبز ملی که چپ سکولاری مثل شما تحلیل گرش باشه........
۲٣۷٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣٨۹
|
از : چپ سکولار و عضو جنبش سبز ملی
عنوان : به حقوق بشر و قانون اساسی، آنها توانستند، ما هم ماه ها قبل از آنها می توانستیم ولی موسوی و خاتمی نگذاشتند.
به حقوق بشر و قانون اساسی، مردم ایران می دانند چه می خواهند حتی اگر قادر نباشند یکایک ۳۰ ماده منشور جهانی حقوق بشر را از بر بیان کنند. مردم هر کاری از دستشان بر آمد و به متمدنانه ترین صورتی که می شد انجام دادند ولی موسوی، خاتمی و کروبی هر کاری که از دستشان بر می آمد نکردند چون نمی خواستند. در قرقیزستان آپوزیسیون برانداز بود و حکومت را برنداخت اما در ایران ما آپوزیسیون نداریم، ما پسر عموهایی داریم که بر سر سهم آنچه غارت کرده اند دعوا دارند و مردم را وسیله برای رسیدن اهداف خود کرده اند. کشورهای غربی هم به این امید بسته بودند که با رفتن احمدی نژاد بتوانند با موسوی بر سر برنامه هسته ای ایران به نتیجه مطلوبی برسند و بیخود نبود که بی بی سی و صدای امریکا مردم را بسیج می کردند که رای بدهند. اینها هم از مردم می خواستند استفاده ابزاری کنند. آنچه هیچکس انتظارش را نداشت واکنش مردم بود که معادلات همه اینها را بهم زد و خود را از کنترل همه خارج کرد. این خوشایند هیچکس بجز ملت ایران نبود و باید یا تحت کنترل قرار می گرفت و یا فرسوده میشد. اما مگر میشود تفکری که در ملتی ریشه دوانده است را کنترل و یا فرسود؟ البته که نه و برای همینست که این جنبش زنده است و از پای نخواهد نشست تا دمکراسی را در ایران برقرار کند. آیا قرقیزستان که زودتر از ایران توانسته است حکومت را براندازد زودتر از ایران به دمکراسی برسد؟ من از صمیم قلب آرزو می کنم آن ملت پیروز شود ولی وقتی روسیه اولین کشوری باشد که حکومت تازه را به رسمیت بشناسد دلم برای قرقیز ها می لرزد.
********************
بله ما ماه ها قبل از قرقیزستان می توانستیم ولی آپوزیسیون نداشتیم، پوزیسیون داشتیم.
چرا می توانستیم ولی نشد؟ روزی که بیش از ۳ میلیون ایرانی با شعار رای من کو به خیابان آمدند، موسوی و یارانش اگر جدی بودند می توانستند از مردم بخواهند تا تحقق خواسته خود در خیابان بمانند و کل هزینه را در همان یک روز بپردازند. همان روز می توانستند خواستار اعتصاب عمومی شوند و نظام هم هیچ غلطی نمی توانست بکند بجز اینکه به آن تن دهد و ما در موقعیت فعلی قرار نمی گرفتیم. در آنروز سرنوشت ساز ملت آمادگی کامل برای قبول درخواست های موسوی را داشت ولی این مرد از ترس و وحشت از سقوط نظام و برآورده نشدن آرزویش برای بازگشت به روزهای خونین خمینی مردم را به خانه هایشان روانه کرد. او موقعیت پس از موقعیت هایی که ملت در اختیارش گذاشت که خامنه ای و احمدی نژاد را سرنگون کند عمدا به باد داد. تاریخ ایران اعمال چنین کسانی که در بزنگاه های تاریخی باعث تداوم ستم ملی به ایرانیان می شود را فراموش نخواهد کرد.
آنها توانستند، ما هم ماه ها قبل از آنها می توانستیم ولی موسوی و خاتمی نگذاشتند. نه فراموش کنیم و نه ببخشیم.
۲٣۷٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ فروردين ۱٣٨۹
|
از : آرش
عنوان : در پاسخ به پرسش های حقوق بشر و قانون اساسی
دوست گرامی
چند نکته کلی به نظر من می رسد که خدمتتان بیان میکنم چرا که درباره قیرقیزستان جز اخبار اخیر چیزی نمی دانم.
۱) از منظر سیستمی چنین رخدادهایی بعید نیست. دمکراسی نوپا و لرزان در قزقیزستان را نمی توان با دمکراسی پایدار در فرانسه و کشورهای دیگر غربی مقایسه کرد. آن ها هم در دوران گذار به دمکراسی بالا و پایین هایی داشته اند تا به یک سیستم پایدار رسیده اند. رفتار سیستم ها در این دو حالت (گذرا و ثابت) یکی نیست.
۲) این که رئیس جمهور و یا نخست وزیری در اثر فشار مردم یا احزاب مخالف قبل از پایان ترم قانونی خود مجبور به کناره گیری گردد، در دمکراسی های پایدار هم اتفاق می افتد. منتهی در قانون اساسی پیش شده است.
۳) اما حتی با یک قانون اساسی مشابه، مردم یک جامعه مدرن و پیشرفته در مقایسه با یک جامعه عقب افتاده رفتار متفاوتی با قانون خواهند داشت. تجربه انباشته شده را نباید دست کم گرفت.
۴) مردم جوامع مدرن عموما کمتر به مسائل صفر و یک یا سیاه و سفید نگاه می کنند. آرمان گرایی و واقع گرایی. حال این به دانش و تجربه بیشتر هم برمیگردد.
خلاصه این که همانطور که در کامنت های قبل گفتم مساله «تغییر» است که فرآیند است و در زمان حاصل می شود. جابجایی افراد با یک رویداد یک شبه عندالزوم به دمکراسی نمی انجامد. سال ها طول می کشد تا قرقیزها تغییر کنند و کشورشان را تغییر دهند.
۲٣۶۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱٣٨۹
|