یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جنبش سبز ما را از قفس درونی‌مان رهانید

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : چپ قرن ۲۱

عنوان : به علی شباویز، آیا رضا پهلوی گفته قوم یا ملت؟ اگر تفاوتی میان معانی این دو واژه قائل نیستید این مشکل بزرگ شماست و نه مخالفان شما.
من یک چپ جمهوریخواه هستم، اول خود را ایرانی و بعد سکولار و یزدی، اردبیلی و ... می دانم و مشکلی هم با آن ندارم. هویت من اینست، و این بدان معنا نیست که چون رگ اردبیلی و یزدی در من جریان دارد ایندو را از هم با خط کش جدا می کنم. اگر چپ هستم، چپ ایرانی هستم و منافع ملی کشورم را ارجح بر منافع دیگر کشورهای کمونیستی می دانم. اگر ترک هستم، کشورم ایران است و منافع ملی ایران را بر منافع ملی کشورهای ترک ترجیح می دهم. اگر سکولار هستم، سکولار ایرانی هستم و سکولاریسم در ایران برایم مهمتر از سکولاریسم در دیگر کشورهاست. هر چه هستم ایران از همه چیز برایم مهمتر است، درست مثل آمریکایی ها و انگلیسی ها و آلمان ها که کشورشان و منافع ملی شان برایشان از همه چیز مهمتر است و آنها را بهم پیوند می دهد.

من نه وجود اقوام در را ایران انکار می کنم، نه وجود ادیان و مذاهب گوناگون را، نه وجود مشروطه خواهان و سلطنت طلبان افراطی را، نه وجود چپ های ملی گرایی مثل خودم را و نه کمونیست های افراطی را و نه وجود تجزیه طلبان را...همه اینها در ایران بدنیا آمده اند ولی برخی از اینها بدلائلی که خود می دانند دشمنی عجیبی با موجودیت ایران هستند و بگونه ای در پی از هم پاشیدن کشورمان به بهانه های گوناگون بوده و هستند. من اینها را دشمن ایران می دانم و با آنها در هر عرصه ای مبارزه خواهم کرد.

ایران یکی از کهن ترین کشورهای جهان است و بعلت موقعیت جغرافیایی اش بارها مورد تاخت و تاز اقوام گوناگون قرار گرفته و هر کدام تاثیر خود را بر تاریخ و سرنوشت ما گذاشته اند. این بسیار طبیعی هم بود، ایران که چین نبود که کمتر مورد تهاجم قرار گیرد. آنچه مهم است اینست که پس از هر تهاجم، مهاجمین و بومیان درهم آمیختند و مبحث خودی و ناخودی را بدینگونه از میان بردند، در کنار هم بطور مسالمت آمیز زیستند و هم سرنوشت شدند تا هجوم بعدی اینرا که نمی شود انکار کرد. ما اینگونه ایرانی شدیم چون در سرزمینی بنام ایران همه این وقایع رخ داد، اینرا هم که نمی شود انکار کرد. در طی این ۱۴ قرن با آمیزش با یکدیگر از هم آموختیم و وجوه مشترک بسیاری پیدا کردیم که بیشتر از آنکه ما را از هم جدا کند ما را بهم پیوند داده است، اینرا هم که نمی شود انکار کرد. تفاوت هایی هم که میان ما هست بسیار کم است ولی هستند و باید به آنها احترام گذاشته شود. هر کسی که به منشور جهانی حقوق بشر معتقد باشد باشد مشکلی با آن نخواهد داشت. فقط مغرضان می توانند تفاوت ها را بزرگ کنند و مردمی که قرن ها در صلح زیسته اند را بجان هم بیاندازند، جلوی اینها باید ایستاد. ایران یک کشور است با ۷۰ میلیون شهروند که حقوق یکایک آنها باید طبق منشور جهانی حقوق بشر حفظ شود. اینهم منشوری جوان است که طی سالهای اخیر مفادی به آن اضافه شده است که صلح را در میان مردم یک کشور و میان کشورها گسترده تر کند. در کشور آزادی که من در آن زندگی می کنم تا چند سال پیش می شد تا حدودی می شد تبعیض نژادی قائل شد ولی با قوانین جدید که از منشور جهانی حقوق بشر الهام گرفته شد جلوی نژاد پرستی را تا حدود بسیار زیادی گرفتند و این روند ادامه خواهد یافت تا مردم بفهمند که همه مساوی هستند و کسی بدلیل نژاد و دین و ...برترند.

آیا رضا پهلوی و داریوش همایون غیر از آن چیزی را می گویند که من در بالا گفتم که شما چنین علم شنگه ای بپا کرده اید؟ اگر گفته بودند من جلویشان می ایستادم. تازه مگر ما معتقد به کیش شخصیتی هستیم که هر چه پیشوا گفت قبول کنیم و به آن تعهد بسپاریم. ما سرسپرده کسی نیستیم و کسی هم قیم ما نیست که از سوی ۷۰ میلیون ایرانی سرزمین ما را بذل و بخشش کند. حتی اگر ایندو حرفهای افراطیون را هم بزنند و خواستار تکه پاره شدن ایران هم باشند از سوی خود حرف می زنند و نه از سوی ۷۰ میلیون ایرانی. رضا پهلوی بارها گفته است که او یک شهروند است و بنابراین حق شهروندی او بیش من نیست. از او انتظار می رود بعنوان یک شهروند ایرانی مثل بقیه شهروندان ایران جلوی دشمنان تمامیت ارضی ایران بایستد که اگر نایستد ما تفاوتی میان او و تجزیه طلبان قائل نخواهیم شد.

رضا پهلوی و داریوش همایون مثل من منکر وجود اقوام در ایران نیستند ولی هیچکدام از ما مثل شما قوم را مساوی با ملت نمی دانیم.

آیا رضا پهلوی گفته قوم یا ملت؟ اگر تفاوتی میان معانی این دو واژه قائل نیستید این مشکل بزرگ شماست و نه مخالفان شما.
۲۴۰۰۰ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نا امید از آپوزیسیون

عنوان : اینهم از آپوزیسیون ما!!!
کشور در مصیبت و شما در ستیز. ایران در خطر جنگ و شما در جنگ از اول تا حالا. وای بحال ما و وای به حال ایران ما.

اینهم از آپوزیسیون چپ و راست ما!!!
۲٣۹۹۰ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نسل جوان

عنوان : مسئول تخم نفاق پراکنی در میان ملت ایران در تاریخ معاصر ما چپ ها بوده اند.
کریم عبدیان در گفتگو با محمد محمدی (کیهان آنلاین) را بخوانید و نقش چپ ها را در تاریخ معاصر ایران ببینید و قضاوت کنید.

مسئول تخم نفاق پراکنی در میان ملت ایران در تاریخ معاصر ما چپ ها بوده اند.
۲٣۹٨٨ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : علی شباویز

عنوان : نطرات متفاوت
این مطلب را از عصر روز کپی کردم که هواداران همایون و رضا پهلوی آگاه شوند که نه اینطور که شما معی هستید نیست

ف. آزاد
سانسور اپوزیسیون اعلیحضرت یا انگلیسی غلط آقای داریوش همایون

سه شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۹ - ۲۰ آپریل ۲۰۱۰






خلاصه : مقدم بر هرچیز راقم این سطور به دلایل علمی و منطقی با اساس نظرات آقای همایون و رضا پهلوی که به مسائل حداکثر از دید صرفا "سیاسی" می نگرند، توافق ندارم. لذا مسئله زیرین صرفا از نقطه نظر سانسور نظر طرح می شود.
اخیرا آقای رضا پهلوی در سخنرانی به زبان انگلیسی در بن (آلمان) اعتقاد صریح خود را به دوگانگی هویت (قومی و ملی) در ایران و ضرورت احقاق هردوی این حقوق ایرانیان را تاکید کرد. و با تاکید مکرر (!) عدم توجه به هویت های قومی و مذهبی را غلط و اشتباهی بزرگ خواند. بعد از این سخنرانی بعضی "پان ایرانیست ها" با راه انداختن الم شنگه کوچه بازاری در سایت های مختلف با سانسور (!) ترجمه اصلی سخنرانی، با آوردن فشار به سایت طرفدار آقای پهلوی (بر طبق نظر خودشان ! ) ترجمه اصلی سایت آقای پهلوی را با ترجمه عمدا (!) غلط آقای داریوش همایون وزیر اسبق اطلاعات و سر سانسورچی قدیم ایران، تعویض کردند. این عمل سانسور مشخص است! موارد مشخص سانسور آقای همایون در ترجمه از متن اصلی انگلیسی به "فارسی داریوش همایونی" اکثرا در مبحث هویت قومی و حقوق قومی سخنرانی مذکور اعمال شده است که در زیر میایند. تا جائی که ایشان طبق مرض سانسور خود حتی حدود نیم سطر از متن اصلی انگلیسی در تاکید و اعتقاد واقعی سخنران به وجود تنوع قومی و فرهنگی در ایران را بالکل حذف کرده است. این سانسور (حذف) در سانسور (ترجمه) و نمونه ای از سانسور مکرری است که وزارت تحت مسئولیت ایشان از مقالات ما در ایران دوران آریامهری کرده است . آقای همایون تصور می کند که هنوز وزیر اطلاعات و مسئول سانسور هستند و لذا حتی و لینعمت خودش را هم سانسور میکند. در حالیکه ایشان اولا باید از سانسور مفتضح خودداری کند و ثانیا باید برود و انگلیسی یاد بگیرد . هرچند که انتظار عدم سانسور از آقای همایون بعنوان عضو سابق حزب سومکا (طبق تایید خودش ! ر. ک. ادامه مقاله) بعید است.
....................................
ضرورت این مقدمه برای روشن ساختن ذات سانسور چی آقای همایون است که اخیرا دموکراسی را کشف کرده اند منتهی در پی اعمال آن با متد های سانسور هستند:
آقای داریوش همایون همچنان که راقم پیشتر در مواردی به آنها اشاره داشته ام از سال ۱۳۳۱ از اعضای قلدر حزب سومکا بود که حتی طبق نظر خود همایون هم یک حزب فاشیستی بود (*) . این حزب وسیله داود منشی زاده که تعلیمات نازیسم را در دوران تحصیل زبانهای آریائی (!) (کذا فی الاصل) در مونیخ آلمان نازی دیده بود بنیانگذاری شده بود (۱) . مصداق قلدر بازی آقای همایون آنکه: همایون به اتهام تخریب مراکز فرهنگی مربوط با حزب توده (اخبار روز) در دوران مصدق در سال ۱۳۳۱ شمسی بازداشت ، در دادگاه دوران مصدق محکوم و زندانی شده است (۲) . از این لحاظ پیوستگی و انسجام مشخصی در سانسور گرائی آقای همایون موجود است که از تخریب مراکز فرهنگی دوران مصدق به سانسور و توقیف نشریات دوران آریامهری تا سانسور فعلی سخنرانی مذکور ادامه دارد . همچنانکه پیشتر اشاره کرده ام: دوام این شخصیت سانسورچی تابعی از تداوم عضویت وی در حزب سومکا تا طرح ایدئولوژیک و تاسیس و عضویت وی در تک حزب شبه فاشیستی رستاخیز بوده است . کما اینکه به نظر دکتر علی بهزادی "توقیف و تعطیل اکثر نشریات مهم ایران در اواخر دیکتاتوری آریامهری (۱۳۵۳) طرح آقای داریوش همایون وزیر بعدی اطلاعات (و مطبوعات) بود" (۳) ، (۴). و یعنی وزارت بعدی ایشان پاداشی بود که دیکتاتوری آریامهری به آقای همایون بخاطر موفقیت او در ممنوع القلم کردن روشنفکران و طرح و اجرای توقیف مطبوعات ایران داد ! از اینروست که او بعد از رسیدن به وزارت برخلاف دعاوی کنونی اش نه یکی از صدها نویسنده ممنوع القلم را امکان نوشتن داد و نه نشریه ای را از توقیف آزاد کرد: دلیل آقای همایون بعنوان سر سانسورچی دیکتاتوری هم در این توقیف و ممنوع کردن قلمها بزبان خود او این بوده است که:" مطبوعات سال ۱۳۵۳ همگام (!) باسایر شئون مملکت پیشرفت نداشت" (۳) . این نظر بر طبق مسیر شئون مملکت در آن سالها که به یک حزبی کردن ایران منتهی شد ناظر بر اینست که طبق نظر آقای همایون چون تنوع مطبوعات موافق دیکتاتوری تک حزبی رستاخیز نبود ، از اینرو او با توقیف مطبوعات و ممنوع القلم کردن روشنفکران و نویسندگان جوّ را برای دیکتاتوری تک حزبی آماده کرده است. و این یعنی تداوم تلاش داریوش همایون برای جامه عمل پوشاندن به رویای تسلط فاشیسم نوع سومکا (*) به ایران در لباس حزب رستاخیز .
برسیم به سانسور ایشان در ترجمه سخنرانی مذکور که به نص نوچه های مطبوعاتی ایشان تحت فشارآنها بجای ترجمه اصلی در سایتهای مربوطه تعبیه شده است (۵) . ترجمه آقای همایون با وجود تحصیلاتی که طبق روال متداول به ایشان به درست یا غلط نسبت داده میشو د ترجمه بدی است که بعوض دقت در متن ، ترجمه من در آورده ای از متن اصلی نتیجه داده است که در پی سانسور نظرات سخنران خاصه در مورد اهمیت و ضرورت تضمین هویت ها و تنوع قومی و فرهنگی ایران و مخالفت موکد سخنران با یکپارچه شمردن ایران تحت لوای جعل انحصار هویت ایرانی به هویت ملی است . چه در مورد مبحث هویت قومی و تنوع فرهنگی تعمد (!) آقای همایون در تغییر متن و حتی حذف بخشی از متن و نیز استفاده عمدی از کلمات ناواردی برای تغییر نظر سخنران به نفع روحیه پان ایرانیستی آشکار است که باقی مانده مالیخولیای سومکائی این مترجم است . و اما موارد سانسور عمدی ایشان در متن اصلی انگلیسی از این قرار اند: در پاراگراف نوزده متن اصلی انگلیسی سخنرانی (۵) آمده است:


Here, allow me to offer my observation of a critical point which may have been somewhat unappreciated throughout our history. It is the fact that, as a multi-ethnic and multi-cultural society, I truly believe we Iranians have in fact two kinds of identities: one national and the other ethnic. Throughout the centuries, Iran’s national identity was the predominant factor in the preservation of our culture and civilization. Our great poet Ferdowsi is but one wonderful example of how our sense of identity has been deeply embedded in our collective psyche. However, I would add that we should also recognize the importance of the diverse ethnic and religious identities and the preservation of these cultures and faiths as well. Whether from the outside looking in or whether we introvert and self-observe as we move forward, to view Iranians as a monolithic people would be a gross mistake.


که ترجمه صحیح آن اینست : اجازه دهید اینجا نظر خود را در یک مورد حساس که ممکن است در سرتاسر تاریخ ما بقدر لازم به آن توجه نشده است ، ارائه کنم . حقیقت اینست که من واقعا معتقدم که ما ایرانیان ، بعنوان یک جامعه چند قومیتی و چند فرهنگی ، در واقع دارای دو نوع هویت هستیم: یکی ملی و دیگری قومی . در طول قرون هویت ملی ایران عامل غالب حفاظت از فرهنگ و تمدن ما بوده است . شاعر بزرگ ما فردوسی نمونه جالبی از این است که چگونه احساس هویت ما عمیقا در روان ما جایگزین شده است . باوجود این من اضافه می کنم که ما باید معترف به اهمیت هویتهای قومی و مذهبی مختلف و نیز معترف به حفاظت از این فرهنگها و باورها باشیم . نگرش به ایرانیان بعنوان مردمی یک پارچه اشتباه بزرگی است ، چه از بیرون و چه از درون بنگریم .

لکن ترجمه عمدا غلط آقای همایون از این قسمت چنین است:

"در اینجا مایلم که به یک نکته حساس تاریخی که احتمالا در نظر قرار نمی گیرد اشاره کنم ایرانیان به لحاظ چند قومیتی و چند فرهنگی بودنشان دارای دو هویت می باشند یکی هویت قومی و دیگری هویت ملی. در طول قرنها هویت ملی ایرانیان ضامن حفظ فرهنگ و تمدن بوده شاعر والامقام فردوسی نمونه ای برجسته از درک این هویت و چگونگی نفوذ عمقی آن در ذهنیت مشترک ایرانیان است. باری، مایلم اضافه کنم که ما نیازمند آنیم که تفاوتهای مذهبی و قومی را تشخیص داده و در حفظ فرهنگها و باورها نیز بکوشیم. این نگاه چه در غالب درون گرا و چه از زاویه ای برونی لازم است چرا که یک لَخت شمردن مردم ایران اشتباه است."

دقت شود که غیر از ترجمه نادرست و دست بردن عمدی ، آقای همایون در محتوی (!) برای تغییر دادن نظر متن اصلی ، این شخص عمدا برای تخفیف تاکید نظر سخنران کلمات " حقیقت اینست که " و مخصوصا کلمات " من واقعا معتقدم" (۶) را در ترجمه پان ایرانیستی خود سانسور و از متن اصلی حذف کرده است . در ادامه این سانسور است که او در ترجمه جمله زیر را نیز سانسور میکند:


Persia has been for centuries the cradle of a broad mosaic of ethnicities and cultures, living peacefully with each other.


که ترجمه صحیح آن چنین است: ایران قرنها گاهواره وسیعی مرکب از قومیتها و فرهنگها بوده است ،که باهمدیگر در صلح زیسته اند .
در حالیکه ترجمه عمدا غلط آقای همایون چنین بوده است: " ایران کشوریست که در آن طی قرنها قومیتها و فرهنگهای مختلف صلح آمیزانه هم زیستی کرده اند". در خاتمه چون پان ایرانیستها بجای استدلال متمایل به مشاعره هستند ، شاید این کافی باشد که: "تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل" .

…………………………………………………..
حواشی: (*) در نوشته غلط انداز "گذار از تاریخ" همایون مجبور به اعتراف به "نازی بودن" حزب سومکا شده است: پس فاشیسم حزب سومکا حتی طبق نظر وی نیز محرز است: چون نازیسم نوعی از فاشیسم محسوب میشود.
(۱) صفاء الدین تبرائیان : "سومکا و باز آفرینی نازیسم" ، (فصلنامه) مطالعات ایرانی ، سال اول ، شماره یکم ، پائیز ۱۳۸۲ ،پاریس: صفحات ۱۷ ـ ۱۰۶. در این مقاله مفصل عکسهای متعددی از آقای همایون با منشی زاده و دیگر سران حزب نازیستی سومکا نیز موجود است. لازم به تذکر است که خود آقای همایون در نوشتجات اخیرش مجبور به اعتراف به عضویت در سومکا شده است .
(۲) همانجا : (۱) ص. ۲۸ ببعد . (۴) بعضی از نوچه های مطبوعاتی اخیر ایشان که ندانسته (بدون آگاهی از اساس علمی ـ فلسفی سوسیالیسم علمی) به تصادف زمانه چپ گرا شده بودند اکنون با گردش صدو هشتاد درجه به دامان پان ایرانیسم ، راست گرا شده اند و از همینروست که سنخیت شدیدی با آقای همایون یافته اند: که طبق نوشته هایش در کیهان لندن و منابع دیگر به تبع ایدئولوژی فاشیستی حزب سومکا که معروف به "گورکن کمونستها" بود ، به خون "چپ ایران" تشنه است و در همان نوشته هایش به صراحت از اعدام اعضای گروههای چپ بدست رژیم اسلامی ابراز شادمانی کرده است !
(۳) دکتر علی بهزادی (مدیر و سردبیر نشریه سپیدوسیاه) : "یادداشتهای پراکنده" ( ۷) ، "بخارا" شماره ۲۸ ، بهمن ـ اسفند ۱۳۸۱ .
(۴) بنص یادداشتهای همایون (سال ۱۳۳۱ ) او از قدیم رابطه اساسا مخدوشی با کتاب و نوشته داشته است و همچنانکه اخیرا هم در رابطه با ترجیح نبرد در کنار رژیم اسلامی بر علیه امریکا اعتراف کرد دنبال "زندگی جنگی" است : " حقیقتا هم این زندگانی جنگی (منظور دوران جنگهای خیابانی و تخریب مراکز فرهنگی و زندان ) این مدت من صد بار بهتر از آن سالهای کثیفی (!) است که در میان کتابها (!) و افکار تیره وتلخ میگذشت." (۱). همین ایدئولوژی سرانجامش توقیف مطبوعات و ممنوع القلم کردن روشنفکران ایرانی در سال ۱۳۵۳ بود که به پاداش آن همایون در سال ۱۳۵۶ به وزارت رسید تا کار نویسندگان ، کتابها و نشریات را در ایران یکسره کند .
با ملاحظه یادداشتهای همایون در مورد حزب ظفر نمون سومکا: که "در آینده خواهیم توانست خودرا بر همه نیروهای مخالف و بر همه دنیا تحملی کنیم" مرجع جنون خود بزرگ بینی منعکس در ایدئولوژی متاثر از آن نیز که رسیدن به "تمدن بزرگ" از طریق یک حربی ساختن ایران در سایه حزب رستاخیز باشد ، روشن میشود .
(۵) ر. ک. : سایتهای گوناگون مشروطه طلبان و سلطنت طلبان تا سایت طرفدار آقای رضا پهلوی تحت عنوان "رضا پهلوی . ارگ " . به لحاظ جنبه فنی مسئله قابل ذکر است که گویا (!) آقای رضا پهلوی کنترلی روی سایت اخیر ندارد .

(۶) I truly believe.
۲٣۹٨۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹       

    از : مرسی آقای همایون

عنوان : جوابی برای لیلا س
خانم لیلا
برایتان متاسفم ه شما همچنان به گذشته چسبیده اید. میدانم امثال شما کم نیستند اما خوبی امر این است که افراد همفر شما هر چه کم و متر می شوند.
شما هم مثل مسئولان رِژیم هستید که نمی خواهید چسمان خود را باز کنید و واقعیتها را ببینید که امروزه دمکراسی لیبرال میدان ذهن های هر چه بیشتری را فتح می کند و رضا پهلوی و مشروطه خواهی اعتبار شان افزون و افزون تر می شود.
در مقابل سازش های افرادی همچون موسوی ما فقط رضا پهلوی را داریم.
موفق باشی
یک چپ سابق غیر فارس
۲٣۹۷۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹       

    از : قانون اساسی و حقوق بشر

عنوان : جنبش سبز=جنبش شهروندی
خلاصه کردن خواسته های کلان ملی در حقوق شهروندی بسیار بجا، گویا و مفید است. باید این را از طریق همه سایت ها و رسانه های میهنی بگوش همه رساند تا در تظاهرات ها با صدای بلند آنرا بگوش جهان برسانیم. معنی حقوق شهروندی را برای کسانی که معنی آنرا نمی دانند روشن کرد تا با چشم خود ببینند که این دو واژه خلاصه همه چیزهایی است که می خواهند.

«داریوش همایون ـ جنبش اجتماعی مفهومی عام است، از جنبش سبز نیز عام‌تر. می‌توان جنبش اجتماعی سرخ و سیاه نیز داشت. جنبش‌های انقلابی نیز می‌توانند از آن سر برآورند. جنبش سبز یک جنبش اجتماعی است با یک پیام سیاسی که هدف آن رساندن جامعه ایرانی به بالا‌ترین سطح انسانیت زمانه ماست. این سطح انسانیت را پنج سده تلاش مداوم پویا‌ترین جامعه‌های بشری در نیمکره شمالی فرا آورده است و ما اکنون پس از صد و سی سالی تکاپوی پر از افت و خیز و در سخت‌ترین شرایط می‌توانیم همچون آرزوئی دست‌یافتنی بدان بنگریم. از آن عناوین که در بالا آمد ــ جنبش آزادیخواهی، جنبش حقوق بشری، جنبش شهروندی ــ این آخری از همه بیشتر گویای تمامیت جنبش سبز است. جامعه ایرانی برای در‌آمدن از یک جامعه جهان سومی و اسلامی و خاورمیانه‌ای که نام‌های امروزی ویژگی‌های ما در همان پنج سده شکوفائی غرب بوده‌اند به پا خاسته است. جامعه شهروندی درست نقطه مقابل آن‌گونه جامعه‌هاست».

جنبش سبز=جنبش شهروندی
۲٣۹۶۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹       

    از : شهروند سبز

عنوان : از جواب های عملی آقای همایون بسیار خرسند شدم و از پاسخ به پرسش اول خیلی آموختم.
بسیار مایلم همین پرسش ها را آقایان محمد امینی و بهزاد کریمی هم پاسخ بدهند تا بتوانیم نقد و بررسی بیشتری کنیم.

با آقای همایون موافقم که اگر برای حقوق شهروندی خود مبارزه کنیم سوء تفاهمی در درک آزادی و دمکراسی حقوق بشری پیش نخواهد آمد. این بهترین راه برای نابود کردن همه تبعیضات در ایران است.

از جواب های عملی آقای همایون بسیار خرسند شدم و از پاسخ به پرسش اول خیلی آموختم.
۲٣٨۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیلا س

عنوان : وقتی که خشونتگرا سایق :ضد خشونتگرا"میشود
داریوش همایون که عمری را در خدمت "آریامهر"ش به کشتار و زندانی و شکنجه مخالفین حکومت دیکتاتوری، غارتگرا و دست نشانده دول عارتگر ، گذارنده و در یکی از بالاترین مقامات ساواک روزگار گذرانده، خال که بدور از قدرت و غارت هست بلبل زبان شده و تاریخ را وارونه جلوه داده و سنگ اسلامیون و بسیجیان را زده و تهی گویی های خمینی و همفکران نکبت او را تکرار میکند به ۲ قسمت از نظرات مشعشانه ایشان دفت کنید:
۱. " اما آنها در برابر محمد علی شاه و ضد انقلاب دست به خشونت بردند و با حملات تروریستی و اعدام شیخ فضل‌الله نوری نه تنها به تباهی انقلاب کمک کردند، جامعه سیاسی مدرن ایران را نیز از همان آغاز تجدد به آشتی‌ناپذیری خودی و غیر خودی انداختند " بلی تاریخ اینبار توسط ساواک نوشته شده واین محمدعلی شاه نبود که همراه با حکومت تزار محلس را به توپ بست بلکه این مشروطه خواهان بودند که " دست به خشونت بردند"
۲. "جنبش سبز یک جنبش اجتماعی ناب است که دگرگونی می‌خواهد برای آنکه بسیجی نیز بهتر زندگی کند" جناب سوپر دمکرات و حقوق بشر خواه میخواهد که کاری کند کارستان و تمامی مسایل برایش حل شده و حالا نگران "زندگی بهتر" برای بسیجیان هست. نگاه کنید چگونه سرکوبگران مردم هوای همدیگر را داشته و در فکر یکدیگرند ونیروهای مردمی سرگرم جر و بحث باهم دیگر و مخالف همگامی با همدیگرند
۲٣٨۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست