سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

عشق پروا می آفریند آواز بانو! - دکتر تورج پارسی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : آرش پیمان

عنوان : از دید من ؛ هنر مندان ما ؛ وظیفه ندارند که ترس را ترویج کنند.
از دید من ؛ هنر مندان ما ؛ وظیفه ندارند که ترس را ترویج کنند.

شعری که دکتر پارسی سرایید ؛ با همه زیبایی های شعری و آرایش زبانی اش؛ در بر دارنده این نکته تلخ بود که عشق؛ آفریننده ترس است. به نظر من یک پژوهشی باید صورت گیرد که چرا هنرمندانی چون دکتر پارسی که احترام فراوانی به ایشان قائلم، در ترس ، عشق را می جویند, از عشق می هراسند و جان و تن خود را در برابر عشق؛ ضعیف ارزیابی می کنند. بنده بر این باورم که هرم قدرت مذهبی در جامعه اسلام زده ایران که در آن یک خدا ؛ عشق و نفرت و همه چیز را خلق می کند باعث شده که ما بندگان او - حتی آنهایی که می اندیشند سکولارند و ۴۰ سال هم در غرب زیسته باشند - همواره ترسو زندگی کنیم و برای انجام هر کاری ؛ ترس و لرز داشته باشیم. با سپاس
۲۶۱۷۴ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : arash Peyman

عنوان : در مورد پروا در عشق پاسخی داده نشد
اینکه دکتر پارسی عشق را پروا آفرین می دانند؛ توضیحی داده نشد. پس می توان نتیجه گرفت که ایشان با ترس آفرینی عشق؛ موافقند.
با سپاس
۲۶۱۷۱ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : بهمن پارسا

عنوان : یک ملاحظه!
در خط سوم آمده است: میدانی، شایدم ندانی! . تصور من این است که در چاپ اشتباهی رفته و به جای " شاید هم" نوشته اند "شاید". اگر اینطور نباشد جمله کلا دچار دگرگونی میگردد،باین شرح که معنایش میشود اینکه" مرا شایسته است ندانی. زیرا حرف میم رساننده ضمیر مفعول بی واسطه متصل و منفصل است در ترکیباتی از این قبیل. واگر من به اشتباه سخنی گفته ام بایدم اصلاح کرد. پیشاپیش سپاس.
۲۶۱۵۰ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : Arash Peyman

عنوان : چرا عشق باید پروا بیافریند؟
شرح این قصه مگر شمع برآرد بزبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروائی
( حافظ )

نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوشست

( صایب)

با اینکه نظر بسیاری از شاعران ما این بوده است که عشق حاصل بی پروایی است ... در عجبم که چرا دکتر تورج پارسی ، عشق را آفریننده پروا می نامند؟ یکی از انگیزه های دلدادن، همین بی پروایی انسان است. انسان ترسو که عاشق نمی شود. در شعری از مولانا، خوانده ام که عشق بازی کار پهلوانان است.
عشق کار نازکان نرم نیست عشق کار پهلوان است ای پسر

چه پیش آمده است که ناگهان نگاه شاعرانه دکتر پارسی، از بی پروایی در عشق به آفرینش پروا در آن کاسته شده است؟
بنده زیاد به اینگونه پرواها نظر خوشی ندارم. روشنفکران ما به جای تولید پهلوانی ، ترس را تجویز می کنند. اینگونه نگرشهای پروا گرایانه صد البته برای جوانان ما زیانبار است و نباید الگو قرار بگیرد. در جایی فردوسی م سراید که :
خرد شاه باید، زبان پهلوان چو خواهی که بی رنج باشد روان
به عبارت ساده تر نتیجه شجاعت و بی پروایی انسان در ابراز سخن است که باعث سروری خرد و بی رنج نمودن روان انسان می شود. وگرنه روان آنکس که پروا دارد و همیشه در رنج است و چنین انسانی خرد در سر ندارد.
من بر این باورم که انسان با ذوقی چون دکتر پارسی با آن قلم شیوا و زبان فاخر بهتر است که در تک تک واژه هایی که به کار می برند بسیار دقیق باشند چراکه نسل من که جای فرزندان ایشان هستیم ، بایستی پهلوان و شجاع قدم به میدان زندگی نهیم که در این سرزمینی که ملت در بند مشتی دستار به سر اسیر و زندانی اند، بی پروایی و شجاعت و پهلوانی ، لازمه یک جنبش همگانی برای آزادی است.
با سپاس و مهر
۲۶۱٣۲ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست