سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

"بهروز ارمغانی"، ارمغان عشق و امید (قسمت پایانی) - مجید عبدالرحیم پور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : آقای عزیز لطفا از طرف کسی مرده و نمی تواند پاسخ بدهد حرف نزن
آقای عبدالرحیم پور در اخر مقاله خود که نشان می دهد که چرا بعد از این مدت به فکر خاطرات نویسی افتاده است. چنیین می نویسد:" آنها در راه تامین استقلال و پیشرفت کشور خود، تحقق عدالت در جامعه ی خود و تامین زندگی خوب و شرافتمندانه برای کارگران و زحمتکشان ایران، خطر مبارزه تا پای جان را پذیرفته بودند.
آنان نداها و سهراب های زمان خود بودند و تا پای جان رفتند. مگر جنبش سبزی ها تا پای جان مبارزه نمی کنند؟" آقای عبدالرحیم پور شما از کجا می دانستید که اگر بهروز زنده بود در کنار شما و فرخ عزیز تان از جنبش سبز موسوی پشتیبانی می کرد. شما بهروز را در کنار پاسدار ولترهایی مثل گنجی و موسوی و کروبی و سایر جایتکاران قرار دادید. بهروز در کجا می خواست برای تامین "استقلال و شرافت کشورش" جانش را مایه بگذارد. مگر یادتان رفته که سوسیالیسم ارمان بهروزها بود. چرا از این ارمان مثل جن از بسم الله وحشت کرده و حتی نامش را نیز نیاورده اید. یادتان باشد عقابها ممکن است گاهی مثل مرغان خانگی روی زمین راه بروند اما همیشه عقاب باقی می مانند. اینکه روزی روزگاری روی زمین با بهروز قدم می زدید شما را ربطی به ایشان نمی دهد. بهروز برای سوسیالیسم و یک دنیای بهتر برای کارگران مبارزه می کرد و امروز نیست که پاسخ شما را بدهد. ولی وقتی که مرد قلبش به امید ارمانهای سوسیالیستی اش می طپید نه برای "استقلال کشورش" یعنی منافع سرمایه. ایشان را با جنایتکارانی مثل گنجی و موسوی در کنار هم نگذارید. اگر نمی توانید از پیشانی ساییدن خود در مقابل سرمایه دفاع کنید لطفا از بقیه وخصوصا کمونیستهای شریفی مثل بهروز مایه نگذارید. بهروز متعلق به جنبش کمونیستی و بخشی از جنبش ما بود و تعلقی به جنبش ملی اسلامی شما نداشت. شما با تشکیل سازمان پر افتخارتان در حمایت از جمهوری اسلامی راه خود را انتخاب کردید. لطف کنید مرده های جنبش مارا به حال خود بگذارید. ربط شما به بهروز همانند ربط همان مرغ خانگی با عقابی است که چندگاهی ممکن است روی زمین قدمی بزند. به قدم زدن خود ادامه بدهید اما عقابان جنبش مارا به حال خود بگذارید.
۲۶۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : یوسف آذربایجان

عنوان : سلام
آقاعبدالرحیم پور بخاطر باز گوئی خاطراتش تشکر میکنم و فکر
قبل از هر چمیکنم که خاطرات ایشان سر گذشت اکثر مبارزین زمان شاه میباشد مخصوصا در رابطه با پدر و مادران مبارزین و روزهای بسیار سختی که بخاطر فرزندانشان گذراندند و کسی مرحمی بر زخمهای انها نڰذاشت یادم میاید مادر مناف فلکی چقدر مظلومانه بعد از شهادت مناف در خانه تک اطاقه در کوچه خیر - خیر لار که به فارسی کوچه خردمند کرده بودند زندگی میکرد بعدها مادرم میگفت که کاش تو نیز مثل مناف میشدی و من و پدرت سالهای سال در پشت دربهای زندان منتظر چند دقیقه ملاقات نمیشدیم .چوخ ساغ الون یاشاسین آذربایجان یاشاسین آزادلیق
۲۶۵٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : احترام به جانباختگان اعتراضات سال پیش،

عنوان : این مقایسه
ضمن احترام به جانباختگان اعتراضات سال پیش، باید بگویم بهروز ارمغانی ها و...هیچوقت سهرابها و ندا ها سال پیش نبودند. این مقایسه درست نیست، بهروز ها آگاهانه جان برکف مرگ را ناچیز میشمردند و" فدایی" بودند خصلت و شروع حرکت آنها بسیار متفاوت است با امسال ندا ها. ارمغانی ها وقتی پا به میدان مبارزه گذاشتند، آگاه بودند که این راه جانباختن هم دارد. ولی ندا ها و سهراب آیا اینگونه بودند؟ بر اساس نگاه سیاسی شما شاید این ارتباط باب شما باشد، ولی بهتر است ان را در مقالات سیاسی بانجام برسانید.
۲۶۵٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : دو نکته
مجید جان! ممنون از نوشتن این خاطرات ارزنده. ساغ اولون ! مین یاشاین! امیدوارم نوشتن اینگونه یادواره ها از سوی دوستان فدایی دیگر نیز ادامه یابد، تا شاید بتوان به آگاهی درستی از تاریخ سازمان دست یافت. من مثل نسلهای تازه بعد از پنجاه و هفت در لابلای این زندگی و ارتباطات به دنبال پاسخ این سئوال بودم که عملاً ببینم چرا و در چه شرایطی رفقای فدایی راه و روشهای « مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» و « مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک» و یا تئوری جزنی را به عنوان رهنمود فعالیت خود انتخاب کرده بودند؟ این نظریات در پراتیک تا چه حدی و چگونه پیاده میشد؟ ولی آگاهی کافی در این زمینه گیرم نیامد. نکته دیگر اینکه ، گرچه مبارزه نسل فدایی با مبارزات این دوره سی و یک ساله تاثیرات متقابل و پیوندهای ناگسستنی باهم دارند اما میشد این مسئله را در خاتمه مقاله ضمن اشاره و تاکید به مشترکات و « اهداف مستقل» طوری نوشت که برای خواننده توهم پیش نیارد . بدین معنا ، خواننده نتیجه نگیرد نویسنده راه خط امامیها را توصیه میکند. و میدانم که منظور شما هم چنین چیزی نبود.
ساغ اولون!
۲۶۴۹۰ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : منوچهر شالکوهی

عنوان : یاد بهروز ها و فرهاد ها گرامی باد!
از نوشته آقای عبدالرحیم پور بخاطر یادمان یک انسان شریف و ارجمند ممنونم. سه بخش از خاطراتش مرا به همان روزها و شب هایی کشاند که من و تنی چند از دوستانم در شهر رشت گرچه چریک نبودیم اما چشمان بیداری نسبت به اوضاع و رویدادها داشته ایم.شبی که رشت در آن شب زیر رگبار بود و بهروز ارمغانی نازنین کشته شد را به خوبی به یاد دارم. اگر اشتباه نکنم خانه تیمی بهروز ارمغانی و یاران فدایی اش در محله ما در حوالی سه راه کانادرای رشت ( طرف جاده انزلی که پشت پاسگاه شالکو ) مورد حمله ساواک قرار گرفت.روزهای غمباری بود. روز نامه ها هر روز با تیتر های کشتار فداییان در بهار سال ۵۵ پر کرده می شد. یکی دو روز قبل نام دوست همکلاسی و بعد هم دانشگاهی ام ( همشهری بزرگوارم فرهاد صدیقی پاشاکی )به همراه رفقای فدایی اش تیتر اول روزنامه ها بود که در یک خانه تیمی در تهران کشته شده بودند. شاید کمتر کسی فرهاد صدیقی را آن گونه که دوستان دوره نوجوانی و جوانی اش می شناسند شناخته باشد. اگر بگویم در دانش و تیز هوشی و اطلاعات و مردم دوستی اش در زمان ما بی نظیر بوده اغراق نکرده ام. اگر بگویم خوره کتاب بوده و گام ها در حوزه های فرهنگی و فلسفی و سیاسی و علمی از دوره خودش پیش بوده اغراق نکرده ام. از اوایل دبیرستان ( در دبیرستان محمد رضا شاه سابق رشت ) او به جز آن که همواره شاگرد ممتاز رشته ریاضی بود، همیشه سرگرم خواندن بود و می دانم که شبانه روز بیش از ده ساعت مطالعه غیر درسی می کرد. انگار از همان نوجوانی همه چیز برایش مشخص بود. موقع ای که در تهران دانشجو بودیم فرهاد دستگیر شد و از سال ۴۹ تا ۵۳ در زندان بود و در بهار سال ۵۵ گویا زمانی که از اعضای رده بالای سازمان چریک های فدایی بود در درگیری با ساواک کشته شد. من او را از دبیرستان یک رهبر آگاه و شجاع می دیدم و از شما چه پنهان از این که خیلی از ما به لحاظ رفتار و دانش فاصله داشت از یک طرف بسیار جذاب بود و از طرفی خیلی دست نیافتنی و افسانه ای می نمود و همین مرا نسبت به سرنوشتش می ترساند. ولی کی بود که او را دوست نداشته باشد.
اقای رحیم پور در ابتدا از شما تشکر کردم . راستی! تشکر من بیش از همه بخاطر آن است که مرا به یاد یک دوست بیش از چهل سال به گذشته بازگرداندی. پس از این همه سال ( من بیش از ۳۰ سال است که از ایران دورم) فرصتی به من دادی تا من هم یاد یکی از همان بهروز ارمغانی ها را که همیشه یادش با من است گرامی بدارم. خاطره فرهاد صدیقی همیشه در من باقی است و من حالا احساس خوبی دارم که توانستم چیز کمی از او را بنویسم. از این بابت از شما سپاسگزارم.
م. شالکوهی
۲۶۴۷۵ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : چاوید آزادی

عنوان : آب سرد
مجید جان! مطلب به این خوبی را چرا وصل کردی به سبز؟ درباره سبزدر مقالات جداگانه هر چه خواستی بنویس. چرا بجای حسن مقطع آب سرد روی خواننده ریختی و با تشبیه ارمغانی به سبز و .... خواننده را یکباره با شوک مواجه کردی؟
۲۶۴۷٣ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مریم ن

عنوان : عجیب است
این سه قسمت از خاطرات را چندین و چند بار خواندم و یاد و خاطرات آن روزها امان را گرفته. مرتب با خود میگویم آخر چگونه هست که شخصی اینگونه سابقه سیاسی داشته باشد، با جان های شیفته ای چند نشست و برخاست داشته باشد از آنها یاد گرفته باشد و یاد داده باشد ولی در بین راه، راه و روش و فکر و هدف اش را بکلی با آنها عوض کند؟ چگونه میشود باور کرد که چنین شخصی با این پشتوانه سر در آستان جنایتکارانی بی همتا نظیر خمینی، خم کند؟ چگونه هست که با زنده یاد و زنده نام بهروز ارمغانی همراه باشد به افتخار کند و او را معلم، دوست و رفیق خود بدانند و در راهی درست ضد راه او برود؟ آیا این از سر لج بازی برای از دست دادن بهروز و بهروز هاست که با آنها یکی بود و یکراه؟ آیا برگشت به تفکرات مذهبی بود که هنوز از اصطلاحات و لقب های آن استفاده میکند (در همین ۳ خاطره )؟ آیا براستی بعد از ۳۱ سال تجربه پر از اشتباه هنوز متوهم به مسلمین ناب محمدی است که بر این باورهست که "چنبش سبز" همانند فداییان تا گذشت جان پیش میروند؟ گرچه از دست دادن جان های زلال جوانی همچون ندا و سهراب فاجعه هست ولی آیا بهروز و بهروز ها همانند اینان بدون چشم انداز سیاسی و مبارزاتی بودند (طبق تمامی شواهد و اقرار خانواده ندا، ایشان نه سیاسی بود و نه توهمی به رهبران جنبش سبز داشت)؟ آیا رهبران جنبش سبز از کشتارگران همراهان، همفکران و رفیقان بهروز و بهروز ها نبودند که اینگونه کج اندیشانه جنبش فداییان را تا حد اینان نزول مقام میدهد؟ آیا ایشان میتواند یک مورد، بلی یک مورد تشابه فکری بین رهبران فداییان از جمله بهروز، حمید، نسترن، مرضیه، مهدی، بیژن و ..... با مهجور های فکری و عقب افتاده گان تاریخی که دستشان در خون همرزمان آن رفقا غرق هست بیابد و نشان دهد؟ زندگی سرشار از رویداد های عجیب و غریب هست. به امید جاودانگی یاد و نام رفقای فدایی.
۲۶۴۶۷ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹       

    از : روزبه

عنوان : اصلا قابل مقایسه نیست
آقای عبدالرحیم پور با تشکر از نوشتن خاطرات خود و یاد انقلابیان جان برکف بهروز ارمغانی و دیگر دلاوران زحمتکشان ایران. شما می فرمائید که "مگر جنبش سبزی ها تا پای جان مبارزه نمی کنند؟"
راستش شاید شما بدانید که "جنبش سبز" چه مقوله ای می باشد اما برای بسیاری همچون من این به اصطلاح جنبش یک آش شله غلمکاری می باشد که در آن همه چیز یافت می شود یعنی افراد انقلابی هستند که تلاش دارند آن را یک جنبش انقلابی پویا بکنند و افرادی نیز هستند که هدفی جز دادن یک چهره انسانی به نکبتی به نام جمهوری اسلامی ندارند و تلاش می کنند که همین رژیم جنایتکار را به خط سابق امام آدمکشان دوباره هدایت کنند. مقایسه شما از دلاورانی مانند بهروز ارمغانی و حمید اشرف با این موج ناهمگون منطقی نیست و بی عدالتی به خاطره آن عزیزان می باشد. "جنبش سبز" تا رهبری انقلابی بدست نیاورد نخواهد توانست به پیروزی برسد و باز چیزی در نهایت به غیر از یاس و ناامیدی ثمره نخواهد داشت. تنها در صورتی که "جنبش سبز" رنگ عوض کند و جنبش انقلابی سرخ شود هست که مردم ما به هدف والای نابودی ارتجاع و استبداد فعلی دست خواهند یافت. رژیم ارتجاعی خمینی و ایادی رنگ عوض کرده آن هرگز ظرفیت پایان کابوس خون و جنایتی را که مردم زحمتکش ایران سالها در آن بسر می برند را ندارند. کوچکترین توهم به دست اندرکاران سابق خط امامی این رژیم خاک پاشیدن در چشم زحمتکشان ایرانی می باشد. آقای عبدالرحیم پور آیا زمان آن نیامده است که شما به یاد دوست دلاور انقلابی خود بهروز ارمغانی به آرمان زحمتکشان برای پایان این کابوس وحشتناک همت کنید و به توهمات کذایی رفرم این نظام پلید کمک نکنید؟!
۲۶۴۶٣ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سهراب دره شوری

عنوان : آرمان های شریف بهروز ارمغانی
این کلمات راباید با آب طلا نوشت تا در تاریخ ثبت شود. ‌اگر نارهبرانی سفله‌ای از رنج مردمانی شادکام شدند، ننگی بر پیشانی دارند که با آب زمزم نتوان پاک نمود.
«بهروز ارمغانی نظیر دیگر فدائیان خلق ایران، عاشق زندگی بود و برای مرگ نیامده بود. آنها در راه تامین استقلال و پیشرفت کشور خود، تحقق عدالت در جامعه ی خود و تامین زندگی خوب و شرافتمندانه برای کارگران و زحمتکشان ایران، خطر مبارزه تا پای جان را پذیرفته بودند.
آنان نداها و سهراب های زمان خود بودند و تا پای جان رفتند. مگر جنبش سبزی ها تا پای جان مبارزه نمی کنند؟
بهروز همانند دیگر فدائیان خلق ایران در راستای ارزش ها و اهداف و آرمان های شریف و دوست داشتنی نظیر جامعه و زندگی آزاد و برابرانه و همبسته و همدلانه و شاد برای همگان پا بمیدان مبارزه گذاشته بودند و جان باختند. یاد همه ی آنان و یاد عزیز بهروز ارمغانی گرامی باد.»
۲۶۴٣۵ - تاریخ انتشار : ٨ خرداد ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست