یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مدخلی بر بحث فدرالیسم - گروه کار فدرالیسم سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : افرا

عنوان : دوست عزیز آقای حامدی
با سپاس از شما و سایر دوستان که هر کدام چیزی برای آموختن دارید.
۱- من به این دلیل ترجیح دادم از کلمه کمون استفاده کنم چون که گاهی کمون از لحاظ مکانی یک شهراست و گاهی بخشی از یک شهر. مثلا شهری در سوئد وجود دارد که از نظر وسعت دومین شهر بزرگ دنیاست ولی بدلیل تعداد قلیل ساکنینش یک کمون است مثل بسیاری از شهر های دیگر. در عوض شهر های پر جمعیت متشکل از چند کمون هستند. مقایسه نروژ با ۲۰ کمون (فیلکه) و فرانسه با ۳۶۰۰۰ کمون این تفاوتها را نشان میدهد. به اضافه تاکید من نه بر تقسیم جغرافیایی بلکه روی کیفیت و نحوه کار این تقسیم بندی هاست چنانکه جنابعالی هم به ان یعنی استقلال خود گردانی اشاره کرده اید.
۲- متاسفانه اطلاعات من در مورد سوییس بسیار ناچیز است و ممنون خواهم شد اگر توضیحات بیشتری بدهید. همه این تجربیات برای ما گرانبهاست و ما را در انتخاب راه کمک میکند ولی اطلاع دارید که در سوئد، نروژ، فنلاند و ... ملتی بنام سامر ها وجود دارند. در سوئد - و شاید در کشورهای دیگر آنها از همه حقوق یک ملت برخوردارند. این درجه از خود مختاری که به آنها داده شده است بدون شک مرهون وجود تشکیلات کمونی به عنوان عامل تمرکز زدایی و فرهنگ ناشی از ان در جامعه است.
۳- منظور شما را نفهمیدم. آیا جدایی نروژ از سوئد به علت بود یا نبود خودگردانی کمونی بود؟ با اجازه شما بنا را بر این میگذارم که منظورتان عدم کارایی این سیستم در مقایسه با روشهای دیگر از قبیل خود مختاری ملیتها و...است. اگر خطاست ببخشید ولی در هرحال بحث مفید و جالبی است. میدانید که نروژ از سالهای ۱۰۰۰ که تبدیل به به یک سرزمین واحد شد بیش از ۲۰۰-۳۰۰ سال دوام نیافت و تا سال ۱۸۱۴ زیر تسلط دانمارکیها و سپس دراختیار سوئدی ها قرار گرفت. بنا براین از همان ابتدا تلاش برای استقلال شروع شد و به یونیون هم که در آخر فقط سیاست خارجی مشترک با سوئد داشت اکتفا نکرد و یکجانبه در ۱۹۰۵ اعلام استقلال کرد. از اینها گذشته سیستم خود گردانی کمونی تاریخ طولانی ای در کشور های شمالی ندارد. تاریخ رفورمی که منجربه شکل کنونی خودگردانی کمونها در سوئد، دانمارک (و نیز آلمان، بلژیک و انگلیس) شد به سالهای ۱۹۶۰-۱۹۷۰ بر میگردد. اگر نروژ از ابتدا یعنی از زمانی که تبدیل به یک سرزمین و یک ملت واحد شد جزیی از کشوری بنام سوئد میبود، اگر بیش از ۵۰۰ سال زیر تسلط کشور ثالثی نمیبود واگر در این کشور واحد، نظامی دمکراتیک و غیر متمرکز وجود میداشت آیا باز هم نروژ خواهان استقلال میشد؟ قسمت جنوبی سوئد از دانمارک به زور گرفته شده است. در قرنهای اخیر جنبشهایی هم برای جدایی وجود داشته. دانمارک هم از اقبال بدی در بین بین اهالی برخوردار نیست. اما صحبت از حتی فکر جدا شدن هم اگر حمل بر دیوانگی نشود مطمئنا به استهزا گرفته خواهد شد. در دانمارک چه میخواهند که در سوئد نمییابند؟ برگردیم به ایران. اگر ایران از سیستم خود گردانی کمونی برخوردار بود آیا اینهمه ناهمگونی، بی عدالتی، تبعیض و جنایاتی که بر مناطق محروم رفته پیش میامد؟ مگر یک ملت چه میخواهد؟ مگر دلسوزان و پیشگامان و جان بر کف نهادگان مردم اعم از طبقه و ملیت و گروه در پی چیزی جز سعادت و آسایش موکلان خودند؟ سالهاست ایده خودمختاری و در پاره ای موارد استقلال که به خودی خود حق همه انسانهاست مبنای تلاشها و مبارزات بی همتای بهترین فرزندان این مرز و بوم بوده است. آیا براستی این تنها راه ممکن است یا راههای نوینی را نباید جستجو کرد؟
۲۶۷۰۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سهند نسیمی

عنوان : اگر خدا را ملاقات کنم فقط تک سئوالی ازش دارم و آن اینکه چرا جهل را افریدید.؟
قبل ا زهمه از دوستان گروه کار فدرالیسم مخصوصا اقای کعبی که بیشتر از رفقای همکارش در بحث ها شرکت فعال داشته اند و همچنین از اقایان افرا و حامد حامدی که از پیام هایش چیزها آموختم باید تشکر کنم. البته انتقادی هم به رفقای گروه کار دارم که در رابطه با برگشت شان به دوران ۲۴۰۰ سال پیش بود که اقای حامد حامدی هم بهش اشاره ای کرده اند. اقای حامدی: من در عمرم هم یه ثانیه به چرندیات هردوت باور نداشته ام ولی نمی دانستم که ایشان هم مثل ملای ها ی ما به جز دروغ هذیان هم گفته اند. من فکر می کردم که کتاب هردوت توسط افراد باهوشی نوشته شده است که خواسته اند مسیر تاریخ را دیگر گونه نشان دهند و نتیحتا می بایستی مملو از دروغ های پیچیده و سیستماتیک باشد. از اینکه" مورخی" به نام هردوت راکه بجز دروغ هذیان گو هم بوده اند را برایمان معرفی کردید از شما سپاسگزارم. خیلی جالب است که بدانیم امپراتوری اشکانیان که با یونانی ها دائما در جنگ بوده اند بخاط علاقه وافرشان به یونانی ها سکه هایشان را به یونانی می زده اند و هرودوت یونانی هم عاشق ایرانیان این دشمن همیشگی شان بوده است. عجب جهان وطنی هایی بوده اند این ها.؟


نقل است که ورنر هایزنبرگ فیزیکدان برجسته المانی در بستر مرگ به اطرافیانش گفته بود که اگر خدا را ملاقات کنند از ایشان دو سئوال خواهند داشت که چرا نسبیت و چرا اشوب ( turbulence) و بعد از چند لحظه ادامه داده بودند که ممکن است برای اولی جوابی داشته باشند. به عقیده هایزنبرگ این دو پدیده نسبیت و اشوب درون مایعات و گاز ها که معادلاتش چنان دشوار و پیچیده اند که حتی با سوپر کامپیوتر های امروزی هم حل بعضی هایش سال ها بطول می انجامد از شگرفتترین پدیده های جهانی اند که فقط خدا ممکن است که چرایی نسبیت را توضیح دهند. اما به باور من پیچیده ترین پدیده جهان که من تاکنون از درکش ناتوان بوده ام نه تئوری نسبیت و نه پدیده اشوب در مایعات بلکه که جهل است که خود خدا هم برایش جوابی ندارند. مغز آدمی با ۱۰ به توان ۱۴ سیناپسیس که هر کدام در ثانیه با فرکانس ۱۰۰ بین خود سیگنال رد و بدل می کنند که با ضرب کردن ۱۰۰ به ۱۰ بتوان ۱۴ در مغز آدمی در هر ثانیه۱۰ بتوان ۱۶ واحد انفرماسیون رد و بدل می شود که این رقم برای پیشرفته ترین کامپیو تر ها ی امروزی چیزی بین ۱۰ بتوان ۹ تا ۱۱ است. تازه در محاسبه این ۱۰ بتوان ۱۶ مرکز انفرماسیون رفتار های همزمانی و موازی شان را به حساب نمی آوریم.

سئوالی که از خدا خواهم کرد این است که چرا این ماشین به این ظرفیتی و پیچیده گی توانایی درک و استفاده از ساده ترین تجارب کانکریت خود و دیگران اینهمه نا توان است.؟
مگر صدام حسین تا بحال زندگی نامه های دیکتاتور های قبل از خود را نخوانده بودند.؟ مغلوم است که آنها را خوانده بودند و می دانستند که دیکتاتور های مانند خودشان همه شان به سرنوشت اسفناکی مبتلا شده بودند. فیلم های اعدام موسولینی و چاوچسکو و صد ها دیکتاتور دیگر را دیده بودند پس چرا فکر می کردند که ایشان به سرنوشت آنهای دیگر مبتلا نخواهند شد.؟

زندگی نامه استالین و موسولینی و خود زندگی نامه موشه دایان--- که من ساله ها قبل بخاطر اینکه هیچ نقطه آموزنده ای درش وجود نداشت از کتابخانه ام به سطل اشغال انداخته بودم--- جزو کتابهایی بود که سربازان آمریکایی در یکی از کاخ هایش پیدا کرده بودند. همچنین است سرنوشت شوم دیکتاتور جاهلی به نام مبلاسویچ و دیگران. ولی جهل بفقط با یه چهره خود را ناشن نمی دهد بلکه پهره های بینهایتی دارد . مثلا این یکی از ان چهره هایش.
مثلا سئوالی که برایم مطرح است این است که چگونه فردی مانند اقای مشایخی که در آمریکا جامعه شناسی خوانده اند و تدریس می کنند در هفته قبل در مصاحبه ای فرمودند که ما متاسفانه تا بحال به مشکلات اقوام و مسائل ملی در ایران بی تفاوت بوده ایم. برای من سئوال است که چگونه مغزی که حاوی۱۰ بتوان ۱۶ واحد انفرماسیون است و تا بحال به موضوعات بغایت انتزاعی مانند زبان شناسی و قوانین دنیامیسم جامعه و صد ها موضوع انتزاعی دیگر که با چشم هم دیده نمی شوند پرداخته است در اینهمه مدت فیل ۱۰۰ تنی وسط اتاق خوابشان را نمی دیده است.؟

بقول لکان جهل هم مانند عشق و نفرت یکی از اتشین ترین اشتیاق های بشری است اما چرا.؟

مثلا چرا وقتی ما تورک های ایران آموزش به زبان مادری مان را طلب می کنیم صد ها پاسخ می شنویم که خرج اینهمه استاد تورکی و مدارس تورکی را کی خواهد پرداخت.؟ حتی توصیه می شود که اگر در مدارس دروس به تورکی تدریس شوند خود تورک ها باید مخارج اش را متحمل شوند.

بر گردیم به جهل آدمی. اگر زمامداران ایران و عراق هر دو جاهل نبودند و آن جنگ خانمانسور را بر پا نمی کردند فقط با قیمت دو رزمناو سهند و ساوالان( سبلان) ---که توسط آمریکا غرق شدند --می توان تمامی کودکان ایران را قرن ها با بیش از ۲-۳ ۴ زبان اشنا کرد. برای برنامه ریزی و پرورش و تعمیر و نگهداری و به روز کردن و مدرن کردن اتوماتیک این سوپر سوپر کامپیوتری به نام مغز با آن ۱۰ بتوان ۱۶ واحد انفرماسیون به نوابغ بخصوص و نادر و کمیاب هم نیاز ی نیست. معلمانی با ضریب هوشی متوسط مانند اکثر ما هابا حقوق نه چندان بالا می توانند این شگرفترین ماشین جهان را برنامه ریزی کنند. این در حالی است که مغزی که خوب و سالم پرورش بیابد این سلامتی و توانای و قابلیت اش را برای نسل های دیگر حتی با مخارج کمتر به ارث می گذارد.

اگر زمامداران کنونی ایران جاهل نبودند و از سرنوشت شوم صدام درس یاد می گرفتند که مرتب پای آمریکا را به منطقه کشانیدند و شرایط زندگی مردم گهواره تمدن را ۱۰۰ سال به عقب بردند و عاقبت به طرز اسنفناکی اعدام شدند درس یاد می گرفتند ایران را به استانه فروپاشی و جنگ های داخلی نمی کشاندند. اگر صدام جاهل نبود یه نگاهی هم مثلا به سوئد می انداختند که در این همه مدت خرس های ابر قدرت شوروی حتی یه نگاه چپی هم بهش نتوانستند به اندازند در حالیکه آن یکی ابرقدرت از هزاران کیلومتر آنطرفتر به منطقه اسباب کشی کرده و از خاک عرب و همسایه مسلمان اتش بر سر مردم عراق ریختند.

من دیروز فیلمی از داریوش شوک را نگاه می کردم که شکنجه های زندانیان در ایران را نشان میداد که چقدر شبیه فیلم های مستندی بود که از شکنجه گران عراق بدست آمده بود. ایا ر÷یم سادیستی صدام بدون مداخله خارجی سرنگون می شد.؟ -- من تبلیغ مداخله خارجی ها در ایران را نمی کنم---اینکه آمریکا بخاطر منافع خودش صدام را سرنگون کرد سری نیست که دیگران ندانند آمریکا هزاران بار در روز با صدای بلند اعلام می کنند که ما به فکر منافع خودمان هستیم و اینکه آنها توانستند برای این منافع شان دروغ بفروشند مقصر صدام و مردم جاهل و خوش باور آمریکا بود. منظورم این است که اگر بتوان جهل را از بین برد یا لااقل از غلظت قدرت اش کاست می توان بر خیلی از دشواری ها پیروز شد. زندگی بازی پیچیده است که باید قوانین اش را شناخت . مردم و دولت سوئد جاهل نبودند و قوانین بازی را بلد بودند و به همین جهت هم بهانه به دست زمامدارن شوروی ندادند.

درست است اینهایی که نوشتم مستقیما ربطی به این نوشته نداشت اما من فکر می کنم که قبل از نقشه کشی برای فدرالیسم این جهل و بی خبری مردم از فدرالیسم را بایدبرای اکثریت مردم توضیح داد یا به اصطلاح این کالا را برایشان فروخت. من فکر می کنم که مقالات تئوریک و انتزاعی طویلی مانند این نوشته نمی توانند از عهده همچو وظیفه ای بر ایند. من برمی گردم و انتقادم از این نوشته و پشتیبانی ام از نوشته های کوتاه و پراتیکی مانند پیام اقای افرا را بیشتر توضیح می دهم.
۲۶۷۰٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رئوف کعبی

عنوان : به دوست عزیز آقای حامد حامدی
دوست ارجمند، با درودهای فراون
هر چند که بنده فکرمی کنم تیتر مطلب و توضیحات مقدماتی، هدف نوشته را بیان می کند اما با توجه به نکات شما، توضیحی چند شاید خالی از فایده نباشد. نخست اینکه واقعیتی است که بحث فدرالیسم در ایران، تنها به بحث در مورد یک شکل حکومتی به طور مجرد برنمی گردد بلکه و بویژه با توجه به وضعیت جامعه ما، نمی تواند ازمسئله پاسخگوئی به مسئله ملی در ایران و حل دمکراتیک آن، جداباشد از این رو اهمیت پرداختن به تمام وقایعی که شما بدانها اشاره داشته اید و بویژه در عصر و دوره حاضر، محرز است اما قصد نوشته، نگارش همه وقایع نبوده ولی چون بحث در مورد "فدرالیسم" است، اشاراتی تاریخی به چگونگی پیدایش و تاریخچه آن صورت گرفته است. نیز در بخش سوم، شاید نه آنگونه که جوابگوی انتظار شما باشد، اما تلاش شده است تا به اهم مسائل مورد بحث(تعاریف و مفاهیم) از مشروطه و تاکنون پرداخته شود. چون علاوه بر وقایع، بخش مهمی از این مسائل هم به تعاریف و ایده‌ها و نظریات گوناگون وموجود برمی گردد. چه بسا برای بسط و گسترش بحث در مورد چگونگی حل ستم ملی که از چالشهای مهم جامعه ما به شمار می آید، حداقلی از اشتراک در مفاهیم ونیز توافق بر سرصورت مسئله، نیاز باشد. باسپاس از اظهار نظرات شما و نیز دیگر عزیزان، که به یقین قابل استفاده و مورد توجه هستند، لازم است باز تاکید کنم که این چالش مهم اجتماعی، نیاز دارد تا اززوایای گوناگون مورد بررسی قرار گیرد و برای اینکه هر کاری، نتیجه ای کافی بدست دهد، نامناسب نیست که در هر موضوع مورد بحث، تمرکزاصلی را بدان موضوع، البته ضمن حفظ رابطه طبیعی مقولات و موضوعات با همدیگر، اختصاص دهیم.
برایتان بهروزی آرزو دارم.
با احترام
۲۶۷۰۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حامد حامدی

عنوان : فدرالیسم
جناب افرا،ودوستان گروه کارفدرالیسم،باسلام/
۱-شهررادرهیچکدام اززبانهای اروپائی "کمون "نمیگویندبلکه هرشهری را به کمون های مختلف تقسیم میکنندکه چیزجدیدی ازنظرتقسیم بندی نیست ولی ازاینکه هرکمونی مستقل ادراره میشود،آموزنده است.
۲-مدل کشورهای اسکاندیناوی بخاطر تک زبانی بودن موردبحث نیست،کشورهای کثیرالزبان ازجمله سوئیس میتواندموردبحث قراگیرد.
۳-آیامیدانیدجدائی سوئد ونروژدرسال ۱۹۰۳برسرچه بود؟؟؟
ازجمله وعمدتآشکست اتحادیه"یونیون"سوئدونروژبخاطرمسائل زبانی -فرهنگی وامورخارجه بودکه سوئدی ها بخاطر اکثریت ۵میلیونی دربرابرسه میلیونی،نروژی هارا
بانام برادرکوچک موردتبعیض قرارمیدادندو...
وامادوستان عزیز"گروه کارفدرالیسم..."شمادراین نوشته ازمسائل تاریخی مورداختلاف
درسالهای دورحتی قبل ازمیلادصحبت نموده ایددرحالیکه درموردمسائل نزدیک درصد
سال اخیرمثل انقلاب مشروطیت،جنبش های ملی کردستان وآذربایجان ،کودتای ۲۸ مردادوحکومت ملی زنده یادمصدق، قیام سال ۵۷و....نظرمشترکی وجودندارد!!!
چگونه میتوان درموردمسائل ۲۵۰۰سال توافق کرد؟؟؟
شما ازهرودت که به پدرتاریخ !!!مشهوراست ،سخن بمیان آورده اید.
ترجمه جالب "تواریخ،هرودت"توسط مترجم تواناآقای وحیدمازندرانی یکی ازمثالهائی است که دست تاریخ سازان وتاریخ بازان ومخصوصاتاریخ دولتی که بخوردمادرمدارس ودانشگاههای داده اند،رارومیکندبه دوسه مثال توجه فرمائید:
۱-درصفحه ۲۶.۲۵۳ازقاطری که بچه میزایدصحبت میکند!!!قاطرحیوانی عقیم است و
نمیتواندتولیدمثل کند.
۲-مارهابه کشتزارهای اطراف پایتخت میایندواسبهاکه مشغول چرابودندبه خوردن
مارها می پردازند!!!هرودت تواریخ صفحه ۲۵۳،۴۸،۲۶
۲-درصفحه ۱۴۳هرودت ازمارهای بال دارصحبت میکندکه لک لکها هلاکشان میکنند!!!
وباین خاطرلک لکهادرمصرمورداحترامند!!!ماربالدارشبیه مارآبی است ومثل خفاش بلا دارد!!!
۳-درصفحه ۲۲۷هرودت درتواریخ میگویدیونانیان باشکل شترآشناهستندولی یک نکته میگویم که برایشان تازگی خواهدداشت:پاهای عقبی شتردوران ودوزانودارد !!!

آیا همچون منابعی میتوانندموردتائیدباشند؟ومورخین صدسال اخیرهم ازهمچون منابعی ترجمه وکپی برداری کرده اندوتا ریخی سرتاپا جعلی وموهومی ودربهترین
حالت معمولآ ایرانی رافرشته وهمه ی غیرایرانی دیووشیطان و..معرفی نموده اندتا من وشماراامروزه رودرروی هم قراردهند.
متاسفانه منابع تاریخی کم وبیش همین است.
۲۶۶۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : خلیج فارس

عنوان : لطفاً پتیشن خلیج فارس ار امضا کنید
وزیر امور خارجه‍ی سوئد اخیراً از «خلیج فارس» با عنوان «گولف» نامبرده. اکنون پتیشنی در اعتراض به او منتشر شده که نظر ایرانیان عزیز را به آن جلب می کنم و امیدوارم همه امضا فرمایند

http://www.savepasargad.com/۲۰۱۰-June/To۲۰Carl۲۰Bildt,۲۰the۲۰foreign۲۰minister۲۰of۲۰Sweden.htm
۲۶۶۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : افرا

عنوان : استقلال شهرها بجای استقلال ملیتها - ۲
مبنای نظر من برای جامعه باز و آزاد و خودگردانی های منطقه ای مدل کشورهای اسکاندیناوی است. بدون آنکه وارد مباحث جامعه شناسی و مقایسه بافت اجتماعی این کشورها با ایران شوم که در صلاحیت من نیست فقط به بیان یک واقعیت و یک ضرورت بسنده میکنم . برای رسیدن به درجه ای از دمکراسی (نه درجه ای ایده ال بلکه ممکن) که در کشورهای اروپایی بطور عام و اسکاندیناوی بطور خاص هست پشتوانه ای تاریخی و اقتصادی لازمست و برای دستیابی به چنین پشتوانه ای وجود دمکراسی ای در این سطح ضرور است. این داستان مرغ و تخم مرغ وقتی صورتی ارادی (آگاهی و بحث های پیرامون ان) میابد باید بالاخره از جایی شروع شود. تغییر تاریخ و اقتصاد از مقولات ارادی خارج است و میماند مقولات سیاسی قابل تغییر. در مورد ایران لنگی کار از نبود دمکراسی که به نوبه خود از تمرکز قدرت و انهم از نوع وحشتناکش ناشی میشود میباشد. پس بیجا نیست که سفر بسوی تمدن از همینجا شروع شود. قصدم از این صغرا کبرا چیدن اینست که جدی گرفتن الگوهای موجود و تجربه شده در سایر کشورها موضوعآتی انتزاعی نیستند و بی پروا میتوان آنها را به بحث گذاشت و چه بسا عملی کرد.

همانطور که هموطنان خارج نشین میدانند در اغلب کشورهای اروپایی شهر را کمون و شهرداری را اداره کمون مینامند ولی بواسطه اینکه این دو عبارت محتوا و مفهومی وسیعتر از شهر و شهرداری خودمان دارد اجازه بدهید از همان دو عبارت کمون و اداره کمون (به معنای تشکیلات خودگردان کمونی) استفاده کنم تا به تعریف کمون و اداره کمون برسم.

کمون تصویری مینیاتوری از کشور است. مجلس دارد و ارگانهای اجرایی. در بخش قضایی و نظامی هم حضور نمایندگان محلی دراشکال مختلف گونه ای نظارت و یا تصمیم گیری را ممکن میسازد. ساکنین یک کمون هر چند سال یکبار تعداد معینی نماینده از میان ساکنین کمون انتخاب میکنند و اداره کمون را در اختیار آنان قرار میدهند. تنها شرط رای دادن سکونت در کمون وتنها شرط انتخاب شدن سکونت برای حداقل مدتی - مثلا ۶ ماه است. شورای نماینگان درست بمانند مجلس ملی سازماندهی میشود و هر شاخه ای (کمیسیونی) به مثابه مجلس کوچکتری عهده دارقسمتی از امور شهر میشود. این شاخه ها با نظر کل شورا اقدام به استخدام روسای کاردان برای سرپرستی واحد های اجرایی (ادارات) میکنند. رئوس کلی چگونگی اداره کمون (سیاستگذاری) توسط شورا و شاخه های ان ترسیم و به واحد های اجرایی ابلاغ میشود و از ان پس واحد های اجرایی مستقلا و با شیوه های مناسب خود امور کمون را بر اساس خطوط ترسیم شده انجام میدهند. اما انتخابات چگونه انجام میشود؟ ترکیب نمایندگان چگونه است؟ تکلیف اقلیت چه میشود؟ فرهنگهای گوناگون چگونه حق حیات میابند؟ پیروان مذاهب و سایر ایدولوژی ها در کجا قرار میگیرند؟ و بسیاری سوالات دیگر.حل همگی این مسایل در گروی حضور احزاب و تشکیلاتی است که بخشهای مختلف جامعه را نمایندگی کرده و وارد کار انتخابات میشوند. بنابرین همانطور که در واقعیت هم نشان داده میشود نیروی اقلیت هم از چنان قدرتی برخوردار است که اکثریت نمیتواند بدون توجه به مطالبات آنها به پیش بتازد. اکثریت هم همیشه اکثریت نیست بلکه اتحادی از اقلیتهاست. این مکانیزم همراه با مکانیزمهای دیگر جامعه از قبیل قوانین کشوری، نظارت مطبوعات، افکار عمومی و غیره تعادل بین اقلیت و اکثریت را ایجاد میکند. وجود یک قانون اساسی دمکراتیک و خود گردانی کمونی در عصر حاضر ایده ال ترین نوع ممکن اداره یک کشورو تضمینی برای عدم تمرکز و حفاظت از دمکراسی است. برای آنها که نگران موضوع زبان، فرهنگ، مذهب، عمران و آبادانی منطقه ای هستند به چند مورد اشاره میکنم. اول و مهمتر از همه مالیاتها منهای بخش کوچکی که سهم دولت است به کمون تعلق میگیرد تا طبق نظر نمایندگان محلی هزینه شود. دوم اداره و سازماندهی مدارس به عهده کمون است. اجباری وجود ندارد همه کمون ها از کتاب واحدی استفاده کنند و یا به زبان واحدی تدریس کنند. کمون تنها متعهد است که طبق قانون و با استاندارد معین امکان دانش اندوزی و آینده سازی را برای همه به شکلی موثر، مساوی و جدا از القا و تحمیل ایدیولوژی یا مذهب خاصی فراهم آورد. هر بنی بشری هم میتواند خارج از سیستم مدارس در هر موردی آموزش بدهد یا آموزش بگیرد. سوم شاخه ای از شورای کمون اختصاص به فرهنگ دارد. گمان نمیکنم نیازی به توضیح باشد که یک بخش فرهنگی در یک منطقه خودگردان با بافتی دمکراتیک چه میتواند بکند. به علاوه هر انجمنی در هر زمینه ای با تعدادی حتی به تعداد انگشتان یک دست میتواند از تسهیلات و کمکهای مادی برخوردار باشد. البته این مورد شاید در همه کشورهای مورد بحث قانون نباشد ولی بدلیل پشتیبانی از طرف سایر قوانین و بدلیل اینکه همه در ان ذینفع هستند و اینکه تقویت کننده بافت خاصی در سیستم اجتماعی است به اجرا در میاید. چهارم کمک مالی به احزاب سیاسی به نسبت تعداد اعضایشان مشروط به داشتن حداقلی از اعضا. پنجم حضور نماینگان احزاب بعنوان هیئت منصفه در دادگاهها. ششم حضور نمایندگان احزاب در ارگان رهبری پلیس منطقه ای. و بسیاری دیگر از این موارد.

مورد بعدی تشکیلات استانی است که عمدتا کار بهداشت و درمان را به عهده دارد. واضح است که هر کمونی نمیتواند بدلایل اقتصادی و انسانی دارای همه تجهیزات درمانی باشد. اگر دولت چنین وظیفه ای را به عهده بگیرد خطر تمرکز و بی عدالتی برای پاره ای مناطق وجود خواهد داشت پس در محدوده ای کوچکتر بنام استان امکانات برای همه کمونها قابل دسترس تر میشود. استانها تصمیمی برای کمون ها نمیگیرند. بلکه به آنها خدمات میدهند. استاندری تشکیلات شورایی همچون کمونها دارند و از اهالی ا ستانها که کاندید ای احزاب محلی یا سراسری هستند انتخاب میشوند. هزینه ها از سوی دولت پرداخت میشود. همینجا میتوان مزایای وحدت و در عین حال استقلال را در این شکل خودگردانی دید. مفهوم استان با آنچه در ایران است متفاوت است و بنابرین حقوق اقلیتی که مایلند با استان دیگری باشند خدشه دار نمیشود. به علاوه باید بپذیریم که هنوز سیستمی که بتواند نظر همه افراد جامعه را تامین کند به وجود نیامده است. فعلا رای اقلیت و اکثریت تنها شکل موجود و ممکن است.

و نکته آخر، مجلس مرکزی که انهم مجموعه ای از نمایندگان ساکنین کمونها است. آنها نیز عضواحزاب هستند ولی بدلیل اینکه برای همه کشور تصمیم میگیرند باید از حد معینی از آرا برخوردار باشند تا بتوانند کرسی های مجلس را اشغال کنند. آنچه درین مجلس تصویب میشود قاعدتا باید خواسته های کمونها باشد. یعنی یک قدم دیگر در راه استقلال کمونها و به تبع استانها. دولت و رییس دولت نیز یا از طرف مجلس و یا از طریق انتخابات برگزیده میشوند که مورد بحث ما نیست. فقط به این اکتفا میکنم که دستگاه قضایی و نظامی و بسیاری موسسات اقتصادی و اجتماعی را از قبیل اداره کار، بیمه، سازمانهای بازرسی و غیره را در دست دارد. اما نکته مهم تر از همه قانون اساسی است که همه ارگانهای سیاسی و اجرایی را ملزم به پاسداری از دمکراسی میکند. بعلاوه پاسداری از جامعه باز که بویژه در کشورهای اسکاندیناوی بیش از هر جای دیگری وجود داشته است بهترین زمینه را برای عمق و گسترش دادن دمکراسی فراهم کرده است. به این ترتیب با چنین نظامی اجابت کردن خواسته های ملی، فرهنگی، طبقاتی و فردی شدنی تر از آنست که حکومتهای ملی و قومی با همه تبعات و پیامد هایش میتوانند وعده دهند. به نظر من این شیوه شیوه ای عملی تر، کم هزینه تر، سریع تر، موثرتر و پایدارتراست و میتواند همه خواستهای ملتها و بخش های تحت فشار جامعه را به کمک نمایندگان خودشان در یک پروسه دمکراسی سازی برآورده کند. صاحب نظران و اندیشمندانی که تجربه چنین نظامی را دارند میتوانند با طرح دقیق ترو جامع تر ان خدمت ارزنده ایی به پیشبرد این گونه مباحث که مسئله عاجل حال و فرداست بنمایند.
۲۶۶۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رئوف کعبی

عنوان : تاکیدات شما
آقای رئوف رئیسی، ضمن تشکر با تاکیدات شما موافقم کلید مسئله در دست خود چامعه و همه تشکیل دهندگان آن بهمراه همدیگرست
پیروز باشید
۲۶۶۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رئوف رئیسی

عنوان : مرحله فدرالیسم بعداز سال ها تجربه گذشتگانمان شدنی است
ضمن تشگر از تلاش تان برای رهائی از وضعیت نابسامانیها وطن مان درجستجوی راه حل های که کوچکترین روزنه ای برای دخالت بیگانگان و
هرج ومرج طلبان نباشد این ابتکار را سالهای پیش بخصوص در اذربایجان وکردستان وگیلان به صورت عملی تجربه کرده بودنند و لی متاسفانه بادسیسه های مختلف موفق نشدندولی بعداز سالها تجربه ورفع نواقص بصورت ابتکار جدید می توان به عمل گرفت وامیدوارم با یاری افراد دلسوز
ومتخصص به مرحله نهائی برسد دستان درد نکند موفق باشید
۲۶۶۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رئوف کعبی

عنوان : توضیحی کوتاه
خانم یا آقای حامدی گرامی
با سپاس از شما وبه امید گسترش هرچه بیشتر این مبحث در میان تمامی فعالین ونیروهای مشتاق به آینده ای آزاد ودمکراتیک درایران.
سئوال شما بسیار بجاست. همانگونه که به حتم آگاهید، جریانی که بنده بدان تعلق دارم از جمله نیروهائی است که در دفاع از حقوق ملی دارای مواضعی صریح و روشن است همچنین نیازی به تاکید نیست که همواره برای ائتلافی پایدار و دمکراتیک تلاش نموده و می کنیم. ما از همان اوان تشکیل وادامه فعالیت "کنگره ملیتها ایران فدرال" وتاکنون، ملاحظات و نکات خویش را با برخی از اعضای آن و بویژه حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومه له کردستان ایران در میان نهاده ایم. دوستانه ازمن بپذیرید که به منظور جلوگیری از هر سوتفاهمی، در این سطور محدود به شما پاسخ ندهم به امید که این موضوع در فرصتی کافی (سمینار، پالتاک و ...) مورد کنکاش قرار گیرد. همچنین مایلم یادآوری نمایم که تا آنجا شناخت بنده، لااقل از جریانات مشابه خود، قد می دهد، در گذشته و اکنون، ترکیب اعضای آنان بسیارگوناگون و می توان گفت البته بالنسبه، بمانند خود جامعه ایران است و بنده تردیدی ندارم که خواست آنها دفاع از یک گروهبندی خاص مورد نظر شما نیست گرچه فکر می کنم منظور شما را متوجه شده باشم ولی این هم خود بخشی از بحث است که امیدوارم در فزصتی مناسب در مورد ان به گفتگو بنشینیم.
با آرزوی بهروزی برای شما
۲۶۶۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حامدی

عنوان : فدرالیسم
باتشکرازاین کارارزشمند،بحث فدرالیسم و حل مساله ملی یکی ازمشکلات جنبش
آزادیخواهی وبرپائی دموکراسی درایران است.
من ازگروه شماصمیمانه میپرسم چرادرگنگره ی ملیت های ایران که ترکیبی ازفدرالیست ها واستقلان طلبان ملل غیرفارس است،شرکت نمیکنید؟

این گنگره باتمام نواقص ونارسائی هاتوانسته است حدود ۱۵ سازمان وگروه رادورهم
جمع کند که دست آوردبزرگی برای جنبش وخاری درچشم حکومت است.

شمامیتوانیدبعنوان اولین گروه وسازمان مترقی فارس زبانان دراین تشکل عضوشویدودررفع نواقص وکوتاهی ها بکوشیدالبته تجارب مبارزاتی شما برای جنبش فدرالیسم ،که بدون آن آزادی میهن غیرممکن است ،بسیارباارزش است.
ورودشما به این گنگره سرمشقی برای دیگرگروه ها وسازمانهای سیاسی فارس زبانان خواهدشد.
امیدوارم دوستان ازجمله خودآقای کعبی علت(نپیوستن)رابیان کنند.باتشکروآرزوی موفقیت.
۲۶۶۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست