سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اگرمی توانستم دوستت بدارم - دکتر اسعد رشیدی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : می خوانم و چمدان خیال را باز می کنم، دیدن رفته راه را دوباره آغاز می کنم. گرم و تابناک است، مه آلود است، برگ ریز آمده سرد است، یخ زده امید، همچنان خواب بهار می بیند؛ و عقابی در جان به پرواز در می آید، در این حضیض، در این پر شکستگی...
افشرده ی رمان یک زندگی پر پیچ را می ماند، زندگی آوارگانی که همه چیز در آن هست، و هیچ را می ماند. گویی شاعر همه ی ماست های زندگی را کیسه کرده، چکانده و سپس خود را به تماشای آن نشانده. و تا ما نیز در جریان قرار گیریم، با چاپ آن، همه را به دیدار آن فرا خوانده.
باری، افشرده ی رمان یک زندگی پر رنج و پیچ را می مانَد. زندگی ای که ظاهراً همه چیز در آن هست، و هیچ را می مانَد. این قطار کودن بی باز گشت .............. که یک سره آورده، بچه های عاشق تهران و تبریز و شیراز و مشهد و سنه دژ و ... رشت؛ و اینک ما سیر و خسته ی این ناخواسته گل گشت؛ در، ماندگی امروز، ورق می زنیم دیروز را. و به یاد می آوریم، خوش خیالی ها، سر به هوایی ها، و پوست موز را، در خیابان تکرار تاریخ.
۲۹۶۴۹ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست