سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

موسوی و استالین - مزدک دانشور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : peerooz

عنوان : شجاعت آقای دانشور
سرکار خانم طبری،
بنده چند روز پیش در این سایت نام کسی را در اینترنت جستجو کردم و به قول معروف یه سال رفتم به طارم. هنوز گرماش و داروم. بنا بر این من نه دنبال نام ایشان میگردم و نه به دنبال نام شما و فرض را بر این میگذارم که شما ها هم مثل من بی نامید و سر بته سبز شده اید . و این فرقی در مطلب نمیکند.
منظور من این است که با این اتحاد نیم بند ما هفتاد و دو ملت ، که در سال ۵۷ بد تر از وحشیان همدیگر را خوردیم ، اکنون که بنام جنبش سبز دور هم جمعیم، یا خیال میکنیم که جمعیم تا براین اهریمنی که هر چیز بهتر از آنست غلبه کنیم نمیتوانیم بگوئیم " البته زمانه همواره آرزوهای ما را آنچنان که می پنداریم محقق نخواهد کرد... ولی چه باک؟ ". آنها که گفتند چه باک اکنون در خاوران و جاهای دیگر خفته اند. ما میترسم و خیلی هم میترسم که این اتحاد نیم بند با مثلا اقرار موسوی از هم پاشیده یا سالها به تعویق بیفتد. و شاید برای همیشه از بین برود و نه از تک نشان ماند و نه از تک نشان. من طرفدار جان به کف موسوی نیستم ولی شجاعت او را تحسین میکنم و در حال حاضر این تنها چیزی ست که داریم . من نمیخواهم شجاعت آقای دانشور را داشته باشم و زیر خاک بخوابم . من میترسم و میخواهم زنده بمانم. من نمیخواهم که در این مرحله حساس در وسط میدان مبارزه ، حساب خرده ها را پاک کنم و به دشمن اجازه دهم که حساب همه ما را پاک کند. درود بر آقای دانشور که شجاع اند . من ترسویم و به ان افتخار میکنم.
۲۹۷۲٣ - تاریخ انتشار : ۷ مرداد ۱٣٨۹       

    از : رامین

عنوان : شاه صدای انقلاب را دیر شنید
کشتار و اعدام مخالفان و منتقدان رژیم در دهه اول انقلاب بخصوص قتل عام زندانیان در سال ۶۷ همیشه از جنبه انسانی و حقوق بشری مطرح بوده است و همه آزادی خواهان بدنبال پاسخگو کردن رژیم و محاکمه عوامل آن بوده اند. اما نویسنده بخوبی در این نوشته جنبه دیگری از آن را بیان میکند. اینکه آقای موسوی با استفاده از این فاجعه بدنبال مصالحه و امتیاز گیری از حاکمان است. این موضع آقای موسوی در آخرین سخنرانی ایشان هم به روشنی پیداست زمانی که حاکمان را تهدید به لب گشودن و بیان ناگفته های جنگ و دلیل استعفای خود در سال ۶۷ میکند. ( روشی که احمدی نژاد سالهاست بکار میگیرد )

با توجه به اینکه آقای موسوی بعد از انقلاب و دهه ۶۰ در حزب جمهوری اسلامی و دولت در کنار غولهایی مانند رفسنجانی و بهشتی و خامنه ای و... شاید توان تصمیم گیری مستقل نداشته بخصوص که خمینی خود تصمیم گیرنده اصلی بوده است و دلایل و بهانه های دیگر شاید همانطور که آقای همن سیدی بیان کرده مردم او را تبرئه کنند و سرسخت‌ترین مخالفان رژیم هم میرحسین را به خاطر مقاومت و ایستاده گی در مقابل استبداد حاکم محکوم نکنند.

اما این زمانی اتفاق خواهد افتاد که آقای موسوی قبل از اینکه دیر شود لب به سخن بگشاید و بطور شفاف به نقد گذشته بپردازد.

فجایع دهه شصت بر هیچکس پوشیده نیست هیچ کسی هم آقای موسوی را متهم به جنایت نکرده است اما هزاران و هزاران خانواده که فرزندانشان به ناحق و به غیر انسانی ترین شکل ممکن شکنجه و اعدام شدند خواهان پاسخگویی و محاکمه عوامل جنایت هستند.
نویسنده : "دمکراسی فقط از طریق نقد مداوم روش و منش رهبران و البته کنشگران می گذرد، که اگر الان به خاطر مصالح جنبش سکوت کنیم فردابه خاطر مصالح بزرگتر مجبورمان می کنند سکوت کنیم. که امروز اگر به هژمونی زبان تن بدهیم فردا به سلطه ی حکومت برآمده از این جنبش گردن خواهیم نهاد. که اگر امروز رهبران را مقدس کنیم فردای پیروزی در ماه هم دیده خواهند شد."
۲۹۷۲۲ - تاریخ انتشار : ۷ مرداد ۱٣٨۹       

    از : سبز

عنوان : من ترجیح می دهم موسوی را بطرف حقوق بشر سوق دهیم که منافع همه ی ایرانیان و حقوقشان را تامین کند.
مزدک دانشور فقط و فقط منافع حزبی خود را در نظر می گیرد و بس و این مقاله در همین راستا است. یک روشنفکر واقعی منافع ملی ایران را در وهله اول در نظر می گیرد و نه منافع فرقه ای خود را. این آقا باید بفهمد که مدینه فاضله او را همه ۷۵ میلیون ایرانی نمی پسندند. در حقیقت تاربخ نشان داده است که ایرانیان بیشتر تمایلات لیبرال دمکراتیک دارند تا مارکسیستی. دیکتاتوری پرولتاریا را نمی توان دمکراسی قالب کرد و طبقه کارگر ایران دیگر آن طبقه کارگر کلاسیک نیست. خوب می بود اگر بجای کوبیدن موسوی، به اشاعه منشور جهانی حقوق بشر می پرداختید و موسوی را به ان راه می کشاندید تا زمینه برای دمکراسی در ایران هموارتر شود. راستی چرا یک کلمه درباره این منشور در مقاله شما دیده نمی شود؟ آیا شما اصلا به این منشور اعتقاد دارید و یا فقط بسنده می کنید به اینکه زحمتکشان بطور معجزه آسا سازماندهی قدرتمند شوند تا موسوی بدنبال آنها بدود؟ آیا در موقعیت فعلی ایران چنین چیزی شدنی تر است و یا اشاعه منشور جهانی حقوق بشر و تبدیل آن به یک شعار ملی؟ اگر شما فکر می کنید که موسوی حتما بدنبال طبقه کارگر قوی خواهد دوید آیا فکر نمی کنید که او بدنبال ملتی که شعار منشور جهانی حقوق بشر سر می دهد هم خواهد دوید؟ اولی دیکتاتوری پرولتاریا را به ارمغان خواهد آورد و دومی دمکراسی و آزادی را. اولی فرمول شکست خورده ای است و دومی نه؟ اولی را ملت ایران نمی خواهد چون همانند رژیم فعلی ایدئولوژیک است و دومی ملت می خواهد چون بلیط یک طرفه نیست. من ترجیح می دهم موسوی را بطرف حقوق بشر سوق دهیم که منافع همه ی ایرانیان و حقوقشان را تامین کند.
۲۹۷۱٨ - تاریخ انتشار : ۷ مرداد ۱٣٨۹       

    از : غزال طبری

عنوان : یک جستجوی ساده
جناب اقای پیروز که فی الفور در باره خارج نشینی آدم ها نظر میدهید. لطفا قبل از اینکه عصبانی بشوید و انتقاد کنید یک جستجوی ساده در باره اسم اقای دانشور بکنید ببینید ایشان کی هستند.کجا زندگی کرده اند و سابقه کاریشان چیست.هر وقت کسی شجاعت دارد حرف هایی را بزند که خیلی هایمان نمی توانیم ، فی الفور به خارج نشینی ربطش ندهید.یک جستجوی ساده..همین
۲۹۷۱۶ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨۹       

    از : منوچهر زال

عنوان : یک سوال از اقای دانشور
آقای دانشور ممنون از مقاله بسیار خواندنی با انشایی زیبا و روان. مقاله ای است که اگر خیل عظیم و نیمه عظیم سبز های اسلامی به خرد و شعورشان رجوع کنند نه به مرجع تقلیدشان، جوابی به آن نحواهند یافت حتی با استفاده از تمامی شامورتی بازی های اسلامی.
اما یک سوال از شما دارم.شما بدرستی وبه نیکی میگویید که اعدام حتی یک تن جنایت هست و سکوت در مقابل آن جایز نیست. اگر مبنا را بر این نظر بی نهایت انسانی بگذاریم، پس چگونه هست که شما تمامی جنایات رژیم اسلامی را به سال ۶۷ شروع و ختم میکنید؟ شما نیک میدانید که برخی از افراد و سازمان های سیاسی تا قیل از این قتل عام از حامیان و همکاران رژیم برای کشتار های ۵۷-۶۷ بوده اند و حتی رژیم را تشویق به کشتار این و آن میکردند. اینان حتی در شناسایی و دادن اطلاعات به رژیم هیچ کوتاهی ای نکردند و امروز هم جنایت رژیم را تنها به قتل عام ۶۷ مختصر میکنند چرا که اگر به قتل عام های روزانه سال ۶۰ و۶۱-۶۷ بپردازند، پای آن ها هم بمیان کشیده میشود. شما حتمن آگاهید که تعداد اعدامیان سال ۶۰ بمراتب بیش از قتل عام ۶۷ بوده. حال سوال این است که شما هم به سازمان های یاد شده تعلق دارید و یا صرفا لغزش در نوشتن باعث شده که بیک قلم هزاران اعدام انسان های وارسته و آزاده را نادیده بگیرید؟ امید است که تنها لغزشی قلمی بوده باشد و بس.
۲۹۷۱۲ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : چه باک
جناب دانشور،
صورت مسئله که غلط طرح شد جوابها غلط تر خواهد بود. مسئله اقرار و یا انکار موسوی نیست . مسئله این است که آیا این رژیم به مرحله ای رسیده است که بقایای آنچه را هم که باقی مانده است تهدید میکند یا نه ؟ به عبارت دیگرآیا این رژیم نظامی - اقتصادی- سیاسی - مذهبی که روز به روز بد تر میشود هنوز قبل تحمل است یا نیست .
جواب شما به سوالتان اینست که " البته زمانه همواره آرزوهای ما را آنچنان که می پنداریم محقق نخواهد کرد... ولی چه باک؟ " . یعنی میرویم به لاس وگاس و پول مردم را روی یک عدد میگذاریم یا میبریم یا میبازیم . در ایران هم نیستیم که برای ما فرقی بکند.
مسئله این نیست. مسئله برای آنها که در ایران نشسته اند و یا در جنبش فعالند اینست که چگونه از سقوط ایران در دره نیستی جلو گیری کنند ؛ دره ای که هر روز با کارهای این دولت و رژیم وسیع تر میشود و هستی آنها را تهدید میکند. آنها این توانایی و بی خیالی را ندارند که بگویند چه باک. خیلی باک دارند. من فکر میکنم که موسوی اگر بداند که این اقرار جنبش را به پیروزی میرساند در اجرای ان تردیدی نمیکند ولی این اقرار تیغ دو لبه است و ممکن است از هر دو طرف ببرد و ملت نمیتواند همچو قماری بکند.
۲۹۷۰۵ - تاریخ انتشار : ۶ مرداد ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست