یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جمهوری اسلامی گفتمان استقلال طلبی در جنبش ملی آذربایجان را های‌جک کرده ست - علاءالدین فتح راضی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : آ. ائلیار

عنوان : کند و کاو با تئوری توطئه
در تکمیل پیام پیشین:

تئوریی که آقای ف. علاءالدین در تحلیل جنبش جاری در آذربایجان، در نوشته حاضر، بکار برده چنین است:
۱- «جنبش آذربایجان جنوبی تحت تاثیر استقلال آذربایجان شمالی بوجود آمده و تشکلهای آذربایجانی فدرال و استقلا ل حل مسئله ملی را مستقل دنبال میکنند و از سوی دیگر ،چون رژیم با تراکتور و استادیوم کنار میاید و به بازی میگیردش، پس رهبری جنبش دست حکومت است و اینست که آذربایجان هم در مورد جنبش سبز سکوت میکند.
۲- - نظریه ملت حاکم . استعمار و مستعمره ، به جنبش آذربایجان ضربه میزند.»

نخست در مورد قسمت دوم :
بگویم که تز استعمار و مستعمره که با منطق قرینه سازی در نوشته ای از آقای آزاد گر نیز فرموله شده و اندیشه ملت حاکم هم از آن نتیجه میشود یکی از انحرافات نظری ست که جنبش باید با آن تصفیه حساب بکند. اضافه بر این تفکر «مانقورت و غیر مانقورت » که افراد را به خودی و غیر خودی تقسیم میکند و توسط آقای بابک آذری هم تئوریزه شده از این نوع اندیشه هاست.

و اما در پیرامون قسمت اول:
که تئوری نویسنده مقاله باشد باید گفت:
الف- جنبش آذربایجان جنوبی تحت تاثیر استقلال آذربایجان شمالی بوجود نیآمده است بلکه از آن" تأثیر "پذیرفته. علل زایش جنبش همان ستم ملی ست که نزدیک به صد سال است مردم با آن درگیرند.

ب- به علت عدم وجود شرایط همکاری متقابل تشکلهای نامبرده مستقل به راه خود ادامه میدهند. باید شرایط همکاری از جانب طرفین آماده شود و این در خدمت رهایی همکان است. تا کارهای عملی و تئوریک صورت نگیرد تغییری در این رابطه حاصل نمیشود.

پ- رژیم کارش تلاش در جهت کنترول و حتی نابودی جنبشهاست. و از هر حیله و وسیله ای سود میجوید. کنار آمدن با تراکتور مربوط به خصلت این نهاد است که یک تشکل ورزشی ست و فعالین در حد توانشان از آن در جهت بیداری مردم استفاده میکنند. نویسنده آنرا با حزب عوضی گرفته است. جنبش در تراکتور خلاصه نمیشود که حکومت رهبری آنرا بدست گیرد. یا حتی در دو تشکل خارج از کشوری.
ت- در مورد سکوت، من دلایل آنرا در پیام پیشین ذکر کرده ام.

نتیجه: تئوری نویسنده برای توضیح جنبش آذربایجان فاقد پایه محکم و منطقی ست. با این اندیشه ها نمیتوان چنین حرکتی را بدرستی تجزیه و تحلیل کرد. آنان که اندکی با اصول اولیه پیدایی و سیر جنبش های امروزی آشنا هستند میبنند این نظریه چه قدر ناتوان از توضیح مسایل ملی - دموکراتیک آذربایجان است. و «شکلی از نظریه توطئه» میباشد.
٣۰٣۴۰ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : دلایل سکوت ملیتها
آیا دلیل به اصطلاح سکوت آذربایجان در حرکت جنبش سبز آن بود که آقای ف. علاءلدین عنوان میکنند؟ یعنی اینکه « حکومت اسلامی سکان این جنبش ( منظور جنبش آذربایجان) را در دست داشته است»؟ ایشان بدون اینکه دلیلی بیاورند و استدلالی بکنند ادعای خود را بیان مینمایند. آیا حکومت سکان جنبش دیگر  ملیتها را هم در دست گرفته بود که آنها هم سکوت خود را نشکستند؟ این سکوت های سراسری چند علت دارند:

۱- خواسته های جنبشها در حرکت مرکز مطرح نبود.
۲- رهبران نمادین و اصلاح طلب مورد اعتماد جنبش ملیتها نبودند.
۳- حرکت ملیتها مورد پشتبانی مرکز و نیروهای سراسری و رهبران اصلاح طلب قرار نگرفته بود.
۴- حرکت مرکز و چند شهر دیگر از سوی جنبشها دعوای جناحی ارزیابی میشد.
۵- مناطق ملیتها تحت کنترول شدید نظامی امنیتی بودند.
۶- ملیتها تجاروب تلخی از حرکتهای « همه با هم » تاریخی خود داشتند و دارند.
۷- جنبش ملیتها عموماً راه رهایی خود را در اتحاد بایکدیگر برای اداره کشور در سیستمی فدرالیستی میجویند و این خواسته با برنامه های رهبران اصلاح طلب خوانایی نداشت.

اینها دلایل اصلی سکوت نه تنها آذربایجان بل دیگر ملیتها هم بودند و هستند.

حکومت همیشه در تعقیب و مراقبت جنبش ملیتها بوده و خواهد بود ولی هرگز قدرت به دست گرفتن هدایت سکان آنها را نداشته و نخواهد داشت. زیرا سکانی در کار نیست که رژیم بتواند آنرا اداره کند. تصور سکان برای جنبش آذربایجان یک دید کلاسیک از رهبری ست که با اصول و معیارهای سازماندهی امروزی هیچگونه ارتباطی ندارد.

رهبری جنبش ملی-دموکراتیک آذربایجان در دستان پرتوان فعالین ملی-مدنی آذربایجان است که در سرتاسر این سر زمین ضمن ارتباط پراکنده و در میان توده ها کار و فعالیت میکنند. تصور کردن این رهبری به شکل سکان و کنترول آن توسط رژیم خیال باطلی ست که نویسنده مقاله دچار آن شده است.

تشکلهای خارج کشوری آذربایجانی که نویسنده خرده حسابهای گروهی نیز با آنها دارد و کاسه کوزه ها را در مقاله سر آنها میشکند اساساً سخنی برای داخل ندارند. سراسر مقاله برداشتهای ذهنی از مواضع و حرکات خارج کشوری هاست که میکوشد
به عنوان وضیعت جنبش در داخل بنمایاند.

-تلاش "مراقبتی" رژیم را به عنوان "کنترول" جنبش به حساب آورده .

- هیچ نپرسیده : مردم آذربایجان! مشکلتان چیست که حمایت نمیکنید؟

- همه کاسه کوزه ها را سر دو تشکل خارج از کشوری شکسته ، فکر میکند مردم در داخل واقعاً گوش به فرمان خارج اند؟

- درست است که راه پیروزی ملتها در اتحاد و همبستگی علیه حکومت است، ولی اصول این همبستگی متقابل را ابداً نمیبیند. این اصول دوطرفه و چند طرفه است ویا باید باشد.

- مردم آذربایجان در سال ۵۷ چاه کندند که آب دربیاید، میدانید چه در آمد؟ ق... بله مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد. اما ایشان به این روانشناسی اجتماعی دو دستی چشم میبندند. با فدرالچی و استقلالچی مشکل تئوریک جدی و روشن مطرح نمیکند به مسایل طوری برخورد میکند که خواننده احساس میکند مشکل گروهی با آنها دارید.

- قضایای مطروحه فاقد فاکتهای لازم بوده و مسایل را خیلی ذهنی وبدون معیارهای علمی پیش میکشد.

- جایی حرکت را سیاسی مینامد و در جای دیگر همان حرکت را غیر سیاسی قلمداد میکند.

-با تکیه بر «تصورات» خود مسایل را به اصطلاح تحلیل میکند و نتیجه میگیرید.


.
٣۰٣٣۵ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست