سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بیوگرافی مسموم پرزیدنت طالبانی - سعید کرامت

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : یک انقلابی دلسوز

عنوان : سلام
آبادان عزیز سلام
اطلاعاتی که شما دارید و من ندارم را رد نمی کنم. این حق شماست که سئوال کنید و تردید داشته باشید. و این وظیفه آقای قانعی فرد است که جواب بگوید. وظیفه ی اوست برای اینکه او که کتاب را برای خودش ننوشته. او برای اجتماع نوشته و حال باید جواب بگوید تا همه چیز روشن گردد. خیلی خوب بود اگر ایشان در همین اخبار روز در مقاله ای بطور گسترده به این موضوع می پرداختند تا مورد بحث همگانی قرار گیرد.
من در یک مورد سئوال داشتم و صادقانه مطرح کردم. جواب جناب کرامت هم برایم قانع کننده نبود. و دیگر هم حرفی برای گفتن ندارم. برای شما و همه کسانی که خواستار روشنگری هستند موفقیت آرزو دارم.
٣۰۶۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣٨۹       

    از : آبادان

عنوان : عرفان قانعی فرد کیست؟
دوستان توجه داشته باشید که مقاله آقای کرامت نه درباره وقایع کردستان و درستی و یا نادرستی آن اتفاقات و تحلیل های رهبران کرد و یا رژیم جمهوری اسلامی است. این مقاله درباره کتاب مسمومی است که فرد متقلبی همچون قانعی فرد نگاشته و مورد توجه رژیم جمهوری اسلامی امروزه قرار گرفته است.
قانعی فرد در مدت کوتاهی که در استرالیا بود، باعث درگیری در میان دانشجویان در دانشگاهی در کانبرا شد و بدروغ می گفت که دانشجویان به او حمله کرده اند. وی با افتخار خود را دوست و نزدیک به محسن رضایی می خواند. در جلسه بحثی درباره رفراندم در ایران، همه پناهندگان سیاسی که سابقه مبارزاتی بسیار داشتند و مخالف وی بودند را گروهکی، توده ای، منافق و غیره خطاب کرد.
در اینجا گاه خود را، دکتر، گاه دانشجو ، محقق، زبان شناس و حتی یکبار در حین سخنرانی علی اشرف درویشیان در سیدنی، خود را خبرنگار " اخبار روز" خواند. وی فردی با بیماری خود بزرگ بینی است. برای دستیابی به کسب اعتبار حتی کاذب، دست به هر پشتک و وارویی می زند. وی گاه خود را شاگرد، سازگارا می خواند. در میان کردهای مقیم سیدنی فردی منفور و بشدت مشکوک بود.
٣۰۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣٨۹       

    از : یک انقلابی دلسوز

عنوان : با سلام مجدد خدمت شما
جناب سعید کرامت با سلام مجدد. کامنت شما بر سه بخش است.
جناب کرامت ما که نمی خواهیم همدیگر و دیگران را گول بزنیم. ما می خواهیم همه چیز روشن گردد تا در آینده های دور و یا نزدیک شبیه این فاجعه روی ندهد. بخش اول کامنت شما کلی است و می توان در شرایط مختلف از آن برداشت های گوناگون کرد. و قابل بحث است. پس جواب نیست، جوابیست.

بخش دوم کامنت شما بیشتر قابل درک است. "مردم سنندج" می خواستند اداره امور خود را بدست بگیرند. آیا وقتی کسی و یا گروهی می خواهد اداره ی امور خود را بدست بگیرد، نباید شرایط را دقیق بسنجد تا جوانان مردم در یک قتل عام نابود نشوند؟ اینها آدمند که کشته می شوند. آدم هایی که پدر مادر هایی عمری برای بزرگ کردنشان رنج برده اند.آیا فقط خواستن کافی است در چنین موردی برای وارد شدن به جنگی نابرابر و که خیلی ها همین نتیجه را برایش حدث می زدند که پیدا کرد؟ بسیاری در جهان هستند که خیلی چیز ها می خواهند. چیز هایی که درست و بر حق است. آیا باید برای گرفتن آن حق مسلم خود در یک قتل عام وحشتناک بیفتند؟ شما خودتان را در کامنت خود ضد قیم می دانید! و بعد شما از مردم سنندج نام می برید. آیا آنهایی که جنگ را شروع کردند قیم مردم سنندج بودند؟ چند در صد مردم در جنگ شرکت کردند؟ چرا شما کاری را که اسشتباه سازمانی و گروهی بوده و تاریخ هم ثابت کرده که اشتباه بوده را به پای مردم بیچاره و ظلم دیده سنندج می گذارید؟ چرا تصمیم یک و یا چند گروه که آن تصمیم نیز در مرکزیت گروه ها انجام گرفته و همه آن اعضای مرکزی را جمع کنید به ۳۰۰ نفر هم نمی رسد، را به حساب مردم می گذارید؟ چه کسی به اعضای مرکزی این گروه ها اجازه داده بود که شهر، تکرار می کنم نه بیابان، نه کوه، بلکه شهر و محل زندگی مردم را به محل جنگ، و آن هم جنگی نابرابر بدل کنند؟ حکومت ها حق ندارند که قیم مردم بشوند من نیز با شما صد در صد موافقم. آیا عده ای قلیل در مرکزیت یک یا چند سازمان به چه دلیلی حق دارند قیم مردم گردند؟ چرا شما خرده ای بر آن عزیزان اشتباه گر نمی گیرید تا فردا در دامی دیگر به خون کشیده نشوند و دیگران را نیز به خون نکشانند!؟!؟!؟

جناب کرامت، سئوالاتی را که در این باره می توان مطرح کرد در این کامنت ها نمی توان گنجاند. زیرا به صد ها سئوال و ساعت ها بحث کشیده می شود.

من پیشنهادی برای آنهایی که در جنگ شرکت کردند و آنهایی که کرد بودند و در جنگ شرکت نکردند و مخالف جنگ بودند و هم همه انقلابیون ایران دارم و آن این است که در این مورد یک کنفرانس چند روزه، حد اقل یک روزه در یکی از شهر های اروپایی گذاشته شود و همه کسانی که مایلند، بیایند و صادقانه، تکرار می کنم صادقانه و نه برای توجیه غلط کاری های دیروز خود همه چیز را به روشنی بگویند و نتیجه ای راهگشا و کار ساز بگیرند. وگرنه آنچه شما در کامنت خود نوشته اید هیچ راهگشایی در آن نیست.
اگر ما بخواهیم برای همیشه حق به جانب باشیم به خود و دیگران ظلم کرده ایم. دیگرانی که ما را باور می کنند و همراه می گردند.

اما بخش سوم نظر شما را قبول دارم، من حرفم چیز دیگری است: می گویم آیا نمی شد کاری کرد که به آنجا نرسد؟ سئوال این است!
از سئوال فرار کردن و یا دهان سئوال کننده را بستن هیچ مشکلی را حل نمی کند. تنها راه این است: بدون توجه به اینکه نتیجه به ضرر و یا سود ما می گردد باید رک و راست و صادقانه همه چیز را به روشنی روز بیان کرد. راه حل فقط و فقط در این است. هر تلاش دیگری بحث را مزمن تر کرده به بن بست می کشانَد.
آنچه نوشتم نظر صادقانه من است که در زندگی عادی و هم مبارزاتی خود به آن رسیده ام. ای کاش ما انسان ها هرچه بیشتر جرأت راست گویی را در خود تقویت می کردیم. راست گفتن گاه از جنگیدن با تفنگ خیلی مشکلتر است.
یک انقلابی واقعی باید پیوسته شهامت راست گفتن و از خود انتقاد کردن را تمرین کند. اگر موفق نشد، باید بداند که یکی از برجسته ترین و زیباترین ویژگی های مردم عدالتخواه و انقلابی و صادق را ندارد.
مخالفت با یک رژیم ضد مردمی کافی نیست تا تو به یک انقلابی بدل گردی. از آن بسیار مهم تر خود سازی است. اگر کسی نتواند خود را به وجدانی بزرگ و جانی پر از انصاف و عدالتخواهی بدل کند، حضور چنین انسانی در مرکز یک گروه سیاسی نه فقط سازنده نیست، بلکه ویرانگر است.
پس برای اینکه در آینده های دور و نزدیک برای خود و دیگران مفید باشیم اول باید به خود پرداخت. به نظر من بسیاری از شکست های ما گروه های سیاسی بخاطر نپرداختن به خود است. کسی که مهر انسانی و فرهیختگی در جان اش جایی ندارد تازه اگر سرنوشت را نیز در دست بگیرد در جای دیگری خودش به جای دیکتاتور می نشیند. پس برای مبارز بودن شرط ابتدایی و اساسی آن شریف و منصف و جان شیفته بودن است. و آخرین سخن این است: اگر توانستی بردی ..............................
٣۰۶٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣٨۹       

    از : سعید کرامت

عنوان : فانتم کشتار کرد نه مردم
در رابطه با جنگ ۲۴ روزه، اولا ‌حق ابتدایی مردم بود که بگویند قیم، ولی، پلیس و پاسدر نمیخواهد و انقلاب را برای همین کرده بودند.
دوما، مردم سنندج میخواستند که اداره امور خود را بدست بگیرند، کشتار کسانی کردند که با خمپاره، توپ، هلیکوپتر و فانتم مردم بی دفاع را هدف قرار داده بودند.
موفق باشید.
٣۰۶۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣٨۹       

    از : یک انقلابی دلسوز

عنوان : سلام آقای سعید کرامت
من قانعی فرد را نمی شناسم و نمی دانم چه تفکری دارد. حق شماست که از او سئوال کنید. و او باید جواب بدهد.
اما من یک سئوال از شما دارم و خواهش می کنم همینجا به من جواب بدهید: آیا شما فکر می کنید افتادن در جنگی نابرابر و جنایتکارانه که صد ها جوان با استعداد و پر شور کشور در آن قتل عام شدند رهبرانی که در این جنگ ها افتادند هیچ مسئولیتی ندارند؟
به چه دلیلی جوانان جان بر کف را به این راحتی به دم توپ حکومت اسلامی فرستادند. چرا کسی حق ندارد کار آن آقایون را زیر سئوال ببرد؟
آیا به دلیل جنایتکار بودن حکومت اسلامی در این جنگ ها آنهایی که عشق گلوله پرانی داشتند و در دام این جنگ های بی ثمر افتادند هیچ مسئولیتی ندارند؟

آیا به یاد دارید همان روز ها هر کس می گفت این جنگ نابرابر و بی نتیجه است و جز خفقان و شکست و خون ریزی و پادگان شدن منطقه چیزی ببار نمی آورد فوراً جاش و خائن می شد.
چرا آنهایی که می توانستند در دام جنگ حکومت اسلامی نیفتند و افتادند حالا کوچکترین انتقادی از خود نمی کنند؟
بقیه ی موارد مربوط به آقای قانعی است و ایشان باید به شما و مردم ایران جواب بگویند لطفاً این یک مورد را شما برج نشینی نکنید و همینجا جواب بگویید.
من هر وقت به یاد آن روز ها می افتم گریه ام می گیرد. زیرا می بینم می شد در آن قتل عام ها نیفتاد ولی افتادند و حالا هم شهامت آن را نداریم که بگوییم در جنگی بی ثمر با عشق گلوله پرانی وارد شدیم. شهامت آن را نداریم که بگوییم ما بی تجربه بودیم و به همین خاطر به راحتی آب خوردن در تله های احساسی که برایمان جور کرده بودند افتادیم. نه فقط شهامت اش را نداریم که از خود انتقاد کنیم، بلکه برای بی گناه جلوه دادن خود اغلب فرار به جلو را در پیش می گیریم و هر کس گفت چرا؟ فوراً می گوییم تو داری حکومت اسلامی را تبرئه می کنی! و به این وسیله خودمان را راحت می کنیم. آیا این صادقانه است؟ آیا این هیچ شباهتی به کار یک انقلابی شریف و صادق دارد؟
هنوز دیر نشده باید دیروز خود را دقیق بر رسی کرد تا راه فردا این همه سیاه و مه گرفته دیده نشود.
در غیر این صورت همیشه به دور خود خواهیم چرخید و در مرحله بعد باز در این دام ها جوانان وطن را گرفتار خواهیم ساخت. در جنگ جنایتکارانه ۲۴ روزه می شد نیفتاد. ما دلایلی قوی داریم که کسانی به استقبال آن رفتند و این کمکی بود به سرکوبکران جنگ طلب و موفقیت و خوشحالی آنها را باعث شد. آن روز ها کسی اگر حتی نظر ضد جنگ خود را می گفت او را تهدید به مرگ می کردند. و حتی کسانی را کشتند تا کسی جرأت نکند که بگوید این جنگ وینگرانه و ضد مردمی است و با جنگ خلقی هیچ نسبتی ندارد. آقای سعید کرامت آیا شما اینها را می دانید؟ اگر می دانید پس چرا زیراکانه برای به کرسی نشاندن نظر خود چشم بروی این حقایق تلخ می بندید. اگر از جنگ ۲۴ روزه می گویید نباید از آن استفاده ابزاری بکنید. باید همه چیز در آن مورد گفته شود. وگرنه فردا دوباره جوانان شریف وطن را شیر می کنند و در جنگ نابرابر و جنایتکارانه دیگری می اندازند. بر رسی این مسایل حساس تاریخی دقت ویژه می خواهد، زیرا مسئولیت دارد پس باید همه جوانبش دیده شود وگرنه نمی تواند یک بر رسی منصفانه باشد.
آیا با من موافقید؟
اگر موافقید چرا پس وقتی از جنگ ۲۴ روزه می گویید بدون هیچ نقدی از روی آن می گذرید؟ آیا قصد دارید فقط با نام بردن آن احساساتی را جوش بیاورید و از آن استفاده ابزاری بکنید؟
آیا شما در برابر جوانان فردای میهن که ممکن است در دام دیگری در بیفتند و قتل عام شوند هیچ احساس مسئولیتی نمی کنید؟
اگر می کنید پس چرا از کنار این فاجعه با یک اشاره و خیلی راحت می گذرید؟
و یک سئوال از آنهایی که در آن جنگ شرکت کردند: چرا کسی نیامد و بر رسی منصفانه ای از آن روز های خون و مرگ ارائه نداد؟ چرا کسی نگفت که اشتباهات مرگباری صورت گرفت که تعداد کشته ها را چند برابر کرد؟
ایا بچه های مردم رنج کشیده خوکچه های آزمایشگاهی هستند که به این راحتی کشته شوند؟
آیا شما می دانید بر پدر و مادر ها چه گذشت و می گذرد؟
ما این سئوال ها را برای گذشه نمی کنم. من نمی توانم با سئوال آن جوانان برومند را زنده سازم و تحویل پدر و مادر هایشان بدهم. این پرشس های من برای این است که در آینده شبیه آن فاجعه ها از جمله فاجعه جبران ناپذیر جنگ ۲۴ روزه سنندج رخ ندهد. به عبارتی دیگر: گذشته چراغ راه آینده است.
با تشکر
یک انقلابی دلسوز
٣۰۶۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست