یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تا فرو پاشد این شب خسته - ویدا فرهودی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ویدا فرهودی

عنوان : خزان
با سپاس از توجه آشنای گرامی
از خواندن غزل "خسته اما" پیرایه متاثر بودم و این شعر راهم به سرعت به پاسخش نوشتم و برایش فرستادم اما او خواست که منتشر شود.به همان شکل،بدون دستکاری های اندک (که شاید کیفیت شعر را بهتر می کردند) سروده را برای انتشار فرستادم.آن شب چنان دلم گرفته بود که زمان را پاییزی یافتم و ناخودآگاه "خزان" را (به عنوان زمان سرایش)در انتهای سروده نگاشتم.
مهرتان افزون باد
٣۰۷۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣٨۹       

    از : آشنا

عنوان : پیرایه
خانم فرهودی
دستتان درد نکنه که برای پیرایه که خود شاعری گرانقدر است غزل گفتید
در پایان غزل تاریخ خزان ۱۳۸۹ نوشته اید که هنوز تابستان است این معنی خاصی دارد؟
٣۰۷۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣٨۹       

    از : پیرایه یغمایی

عنوان : تا فرو پاشد این شب خسته...
شعر شو بی قرار سرخی کن
تا فرو پاشد این شب خسته...

ویدا جان : خستگی ها از پایم در انداخته بودند که تو مهربانانه از راه رسیدی و دستم را گرفتی...
صفای سینه ات را عشق است که از آینه تاوان می گیرد.
غزل زیبا بود. با اشک خواندمش و در هر واژه ای جای پای مهربانی و صفا را حک شده یافتم.
دمت آتشکده باد!
٣۰۶۷۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست