از : حق
عنوان : آقای فواد حقیقی محترم
با رحمان تبریزی و حافظه تاریخ موافقم.
آقای فواد حقیقی محترم، اگر تخصص در تاریخ و علوم سیاسی و اقتصادی لازمه نگارش و انتشار مقاله های ارزشمند و روشنگرانه نباشد پس چرا نظرهایی مثل نظر آقای کیهان یوسفی نباید به بعنوان یک مقاله مثل مقاله شما در همین سایت منتشر شود، چرا که نه؟ بفرمایید که تفاوت بین نظر یک فرد عادی با یک روشنفکر و روشنگر باید در چه باشد؟
نمی توان از زیر بار پرسش بجای آقای تبریزی در رفت و گفت که من نظرم را داده ام و نیازی ندارم که تخصص کافی را در این و آن رشته داشته باشم و یا منابعی ارائه کنم که پشتوانه نظرم باشد. من نظرم را بعنوان یک روشنفکر و روشنگر و فعال سیاسی می دهم بدون آنکه نیازی داشته باشم که پاسخگو باشم، می خواهی بخواه و نمی خواهی نخواه. این در کجای دنیا رسم است؟ آنکه فعال سیاسی یا کارشناس و متخصص در رشته ای علمی است باید پی (چربی) نقد و بررسی آنچه می گوید و می نویسد را قبل از ورود به صحنه به تن بمالد و از زیر مسئولیت خود فرار نکند. اینکه نشد که خود را با گفتن اینکه من نظرم را داده ام خود را خلاص کند.
می فرمایید که شما بلوچ نیستید، خب که چی؟ برای یک ایرانی فرق نمی کند که هموطنانشان از کدام استان ایران باشند فقط کافیست ایرانی باشند. شما بلوچ باشید یا کرد، ترک و عرب ... هیچ فرقی نمی کند. آنچه مهم است واکنش یکایک ما نسبت به درد مشترکمان است که در ماهیت و اعمال رژیم کنونی در ایران خلاصه می شود. در این رابطه واکنش آن قشری از هموطنانمان که ادعای روشنفکری و روشنگری دارند از ویژگی خاصی برخوردار است. ماهیت و کیفیت اینهاست که نقش مهمی در شکل دادن افکار عمومی ما دارد. یکی از معضلات بزرگ ما افرادی هستند که خود را روشنفکر و روشنگر بمردم قالب می کنند و اینرا در فعالیت هایشان می بینیم که بجای ایجاد وفاق ملی ایرانیان تمام هم و غمشان را گذاشته اند تا با ایجاد نفاق ما را از هم بپراکنند.
در رابطه با آقای دوشوکی:-
من با برخی از دیدگاههای آقای دوشوکی مخالفم ولی وقتی نوشته او را خواندم نمی دانستم چکاری از دستم برای این هموطنم برمی آید که انجام دهم. آنچه دلم را بیش از هر چیزی بدرد آورد تصمیم فعالین سیاسی بلوچ بود که او را در این درد و درخواستش تنها بگذارند و او را منزوی کنند. اینها کسانی بودند که او از آنها بیشترین انتظار را داشت. واکنش شما نسبت به درخواست آقای دوشوکی چه بوده است؟
٣٣۲٨۰ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣٨۹
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : استدلال آنچنانی آقای حقیقی
اگر کسی توانست بگوید که اسم این نوع استدلال آقای حقیقی را «. من از اقدامات مسلحانه و انفجاراتی که توسط جندالله روی می دهند هیچ قضاوتی نکرده ام، نه گفته ام این کار درستی و نه گفته ام که کار خوبی است.» چه میتوان گذاشت؟. زیدی عنوان میکرد که « وی همواره ضد فاشیست و اعمال فاشیستی بطور کل است، ولی در مورد نازیسیم آلمان چیزی نمیگویدکه آیا نتیجه جنایات آنان با بیش از ۵۰ میلیون کشته در جنگ جهانی دوم خوب بوده و یا بد بوده است».به بقیه «توضیحاتشان» نمیپردازم.
٣٣۲۶۴ - تاریخ انتشار : ۲ دی ۱٣٨۹
|
از : فواد حقیقی
عنوان : پاسخی کوتاه به دوستان
سلام به دوستان عزیز. با تشکر از همه ی عزیزانی که در رابطه با مطلب من نظر ارائه کرده اند، حالا موافق یا مخالف فرقی نمی کند، برای همه ی آنها احترام قائلم. به هر حال هر کسی به نوعی می اندیشد و این حق مسلم و سلب ناشدنی هر کسی است. بایستی ابتدا به آقای تبریزی بگویم من اهل مجادله نیستم، من نظر خودم را ارائه کرده ام حالا درست یا نادرست، و در این میان این خواننده است که حق قضاوت دارد. حالا شما و دوستان دیگر نظراتی ارائه کرده اید و مطلب من نیز که موجود می باشد، خواننده با دیدگاه و منطق خویش در رابطه با موضوعات و نکاتی که هم در نظریات شما و هم در مطلب من وجود دارد، قضاوت خواهد کرد. به هر حال دوستان نظرات متفاوتی را ارائه کرده اند، و پاسخ گفتن به همه ی آنها در این مجال نمی گنجد، امیدوارم در آینده فرصتی پیش بیاید که در این رابطه توضیحات بیشتری بدهم. اما بایستی تاکید کنم که من از اقدامات مسلحانه و انفجاراتی که توسط جندالله روی می دهند هیچ قضاوتی نکرده ام، نه گفته ام این کار درستی و نه گفته ام که کار خوبی است، اما گفته ام که هیچ کدام از این قبیل اقدامات چه توسط حکومت مرکزی و چه توسط جندالله صورت بگیرد کاری از پیش نخواهد برد و هیچ سرانجام مطلوبی نخواهد داشت، اگر دوستان فکر می کنند که اقدامات مسلحانه ی جندالله یا حکومت مرکزی به نتیجه ی دلخواهی خواهد انجامید، تنها نظر خودشان می باشد. اما بایستی توجه نمود که کشت و کشتار افراد بی گناه و مدنی توسط هر کسی ـ حالا جندالله یا حکومت مرکزی ـ انجام بپذیرد محکوم است و چنین حرکتی به هیچ وجه قابل توجیه نیست. در رابطه با نکته دیگری که گویا من آرزوی برگشتن به عصر قبیله گرائی دارم، ببینید عزیزان من، عصر فئودالیسم بخشی از تاریخ ایران است، و تلاش ها برای از بین بردن این نظام هم واقعیتی دیگر از تاریخ ایران، و این رضاشاه بود که آستین را در راستای حذف خوانین و حتی حذف ملیتهای ایران بالا زد. من آرزو می کردم رضاشاه نه از کمال آتاتورک بلکه از کشوری همچون آمریکا یا سوئیس برای اداره ی کشور استفاده می کرد، اگر چنین می کرد حال و روز کشور ما که حالا چنین نبود. اگر آقای تبریزی به کتاب "قومیت و قومگرائی در ایران" اثر دکتر حمید احمدی رجوع کنند، بسیاری از مسائل بر ایشان و سایر رفقا روشن خواهد شد، حالا فارغ از همه ی سعی و تلاشی که نویسنده ی این کتاب برای نفی احساسات ملی گرائی ملیت های ایرانی بکار گرفته است. و شاید سخن دل بعضی از دوستانی که در اربطه با مطلب من نظر داده اند، گفته باشد. یکی از دوستان دیگر گفته اند که اقلیت های ایرانی ملیت نیستند، لابد اگر من می نوشتم "قوم" به کام ایشان می بود و از لحاظ لغوی هم اشکالی نداشت. اما بایستی به این دوست عزیز بگویم که ایران دارای ملیت های متعددی است، و این بدان معنااست که هیچ کدام از آنها مستقل نیستند اما دارای همه ی فاکتورهائی هستند که برای تعریف یک ملت لازم می باشد، هر گاه ملیتی دارای کشوری مستقل شد براساس تعاریف مردم شناسی و جامعه شناسی به ملت تبدیل می شود، اما غیر از آن ملیت بهترین تعریفی است که به آن تعلق می گیرد. و ملیت بلوچ هم از این قاعده مستثنی نیست. البته بایستی یادآوری کنم که من بلوچ نیستم.
٣٣۲۵۵ - تاریخ انتشار : ۲ دی ۱٣٨۹
|
از : حق
عنوان : به اخبار روز و هموطنان عزیزم
با عرض سلام،
نوشته زیر از آقای دوشکویی فعال سیاسی و هموطن بلوچ مان است که از همه ما درخواست یاری کرده است. من نمی دانم دیگر چه کاری از دست ما برمی آید بجز آنکه صدای او را هر چه رساتر بگوش هموطنان و فعالان سیاسی ای که او را تنها گذاشته اند برسانیم. از شما سپاسگزار خواهم شد که به یاری او بشتابید. امیدوارم که همه ما هر آنچه از دستمان برمی آید در این رابطه انجام دهیم تا سرآغازی باشد برای همکاری، همدلی و مسئولیت پذیری نسبت به همه هموطنان ایرانی مان. سپاسگزارم.
********************
عبدالرئوف ریگی سخنگوی جندالله و مسئول علمای جنبش مقاومت جندالله در مصاحبه با روزنامه " الشرق الاوسط " اعلام نمود که اسیر خود امیر حسین شیرانی کارمند بیگناه تاسیسات اتمی در اصفهان را بزودی اعدام خواهد کرد. این اسیر نگونبخت که مهر ماه امسال ظاهرا در اصفهان توسط جندالله ربوده شد، بر اساس اعترافات ویدئویی منتشر شده حداکثر همکاری تبلیغاتی را با جندالله داشته است. دریغا باز هم استدلال عقلانی و تصور منطقی بر این پایه استوار بوده و است که از آنجائیکه شیرانی به دور از مسائل بلوچستان، بعنوان یک کارمند اتمی در اصفهان مشغول کار بوده؛ و حداکثر همکاری را با جندالله نموده است، بعد از بهره برداری تبلیغاتی توسط جندالله، آزاد شود. اما شوربختانه ظاهراً اینگونه نخواهد شد.
ما بلوچها و بقیه هموطنان همواره بعد از ارتکاب جنایت، بمبگزاری و کشتار و اعدام توسط جندالله و رژیم جمهوری اسلامی، شروع به نوحه سرایی و قلم فرسایی می کنیم. امیر حسین شیرانی یک انسان بیگناه و اسیر است. تنها گناه متصور او از دیدگاه اندیشه جندالله این است که شیعه و یا "شیعه زاده" می باشد. این اسیر بیچاره هیچگونه دخل و ربطی به جنایات رژیم نداشته و ندارد. جمهوری اسلامی بر پایه تفکر انتقامجویی انسانهای اسیر (زندانی) را اعدام می کند و بهمین دلیل شدیدا ً محکوم است چون کشتن اسیر و زندانی در بند یک جنایت ضد بشری و کاملا غیر انسانی می باشد. جندالله در اعلامیه خود در محکوم کردن اعدام ۱۱ جوان بیگناه بلوچ می گوید: این "اسیران زندانی بلوچ" جز قرابت و نزدیکی فامیلی با برخی مبارزان جنبش هیچ جرمی مرتکب نشده بودند. این رفتار وحشیانه و ضد بشری و غیر انسانی رژیم و مزدوران زابلی اش را نشانه واماندگی و بیچارگی و ذلت و زبونی و شکست دشمنان ملت مسلمان بلوچ می داند". حال جندالله باید جواب بدهد که چرا اعدام اسیر توسط جمهوری اسلامی رفتاری وحشیانه و ضد بشری و غیر انسانی است و نشانه واماندگی و بیچارگی و ذلت و زبونی و شکست رژیم است، اما عینا ً همین رفتار و دقیقا ً "کـُـپی برداری" عمل جمهوری اسلامی نشانه واماندگی و بیچارگی و ذلت و زبونی و شکست نیست؟ جندالله باید جواب بدهد که چرا این اصل و شیوه قضاوت نباید در مورد اعمال کاملا ً مشابه جندالله اعمال شود؟. بهر حال انسان نمی تواند دو معیار اخلاقی کاملا ً متفاوت و حتی متضاد برای قضاوت اعمال کاملا ً مشابه داشته باشد.
جان یک انسان بیگناه در خطر است. اسیری که نهایت تلاش خود را جهت همکاری با جندالله نموده است. اکنون این وظیفه هر انسان با شرف و با وجدان و بخصوص بلوچ های آگاه است که بگویند. به اسم ما هرگز(Not in my name)، زیرا جندالله ادعا می کند که برای احقاق حقوق بلوچها و اهل سنت مبارزه می کند. متاسفانه اکثریت سازمانها و شخصیت های بلوچ به در خواست اخیر من در مورد محکوم کردن کشتار انسان ها وقعی ننهادند و عملا ً عملکرد جندالله را تحسین و یا توجیه نمودند؛ که شوربختانه ظاهرا ً باعث ترغیب بیشتر جندالله شده است.
من از تمام بلوچها و بخصوص آن دسته از احزاب و شخصیت های سیاسی بلوچ برونمرزی که بطور مستقیم و غیر مستقیم از جندالله حمایت کرده و می کنند، عاجزانه استدعا و مصرانه تمنا دارم تا حداکثر توان خود را برای نجات جان یک انسان بیگناه به کار ببرند. آنها می توانند برای جندالله ایمیل بفرستند و یا از هر طریقی که خود بهتر می دانند پیغام بفرستند و جندالله را از ارتکاب این عمل بسیار زشت و فجیع بازدارند. جندالله نیز باید نیک بداند که با کشتار انسانهای بیگناه و اکنون این اسیر نگونبخت، به جهانیان ثابت خواهد کرد که در قتل انسان های اسیر و بیگناه یـــد طولانی تری از رژیم جمهوری اسلامی دارد. بنده این درخواست را برای تک تک شخصیت ها و احزاب بلوچ خواهم فرستاد و از شما خواننده این مطلب نیز تقاضا می کنم در تکثیر آن بکوشید؛ زیرا نجات جان یک انسان، نجایت "بشریت" است، همانگونه که قتل یک انسان بمثابه کشتن تمام "انسانها" است.
عبدالستار دوشوکی
چهارشنبه ۱ دی ۱۳۸۹
Doshoki@gmail.com
پاینده ایران و ایرانیان راستین
٣٣۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۲ دی ۱٣٨۹
|
از : کیهان یوسفی
عنوان : س
نمی دانم چرا بعضی ها دوست دارند حرف دهن آدم بگذارند من در کامنتم تاکید کرده ام که حساب ستار خان با دکتر مصدق جداست. الان رو حرف خودم هستم مصدق شاید قهرمان مرکز نشینان و آنانکه حکومتهای مستبد مرکزی را افتخار خود می دانند باشد ولی برای ملیتهای ایرانی نشانی از افتخار ندارد او و یارانش بودند که با طرح واگذاری بعضی از اختیارات به مناطق ایران و اداره بعضی از اموراتشان در مجلس مخالفت کرد. به عنوان نمونه ملی کردن نفت چه سودی برای ترک و کرد و عرب و بلوچ و ترکمن داشته است غیر از اینکه حساب دولت مرکزی را پر کند تا با آن سلاح بخرد بسازد و ملیتهای ایران را سرکوب کند پایه های حکومت خویش را مستحکم تر کند و به عبارتی مصدق که ترک بود و مرد سیاسی آن دوران در مورد قتل عام ملت آذربایجان توسط سپاه منفعل رژیم پادشاهی در برابر بیگانگان و شیر غران علیه مردم بی گناه چه موضع ملی گرانه ای گرفت، مشکل شما این است که اگر همه چیز را از دریچه م نفعت خودتان می دانید من خودم را از شما ایرانی تر می دانم به ایران هم افتخار می کنم و لی ایرانی که برای همه ایران باشد نه ملک یک اقلیت.
نه جناب متفکر بلوچستان تنها یک استان با مطالباتی محدود نیست. زمانی از بلوچستان صحبت می کنی ملیتی به نام بلوچ و جود دارد که فرهنگش با تمام ایران متفاوت است زبانش متفاوت است سنتها یش متفاوت است مذهبش متفاوت است و اینها همگی حقوقی هستند که اندیشمندانی امثال شما آن را نادیده می گیرند
زمانی می گویی کردستان کردستان تنها سنندج و چندشهر اطرافش نیست این هم از ابداعات رضاخان گور به گور بود کردستان شامل ۱۳ جمعیت ایران عزیز است که شما حتی حاضر به اعتراف به آن نیستید آن کردستان تنها یک استان به زعم شما نیست یک استان که شما اندک حقوقی مدنی را در غرب و پیاده از کرسی قدرت برای آن قائلید وای به روزی که سوار آن کرسی هم شوید که البته نمونه آن را دیده ایم .
ایران کثیر المله است
ایرانی عزیز است و قابل دفاع برای همه که آینده من در آن تضمین باشد حقوق رعایت شود بیگانه و عمال بیگانه به حساب نیام
مطالبات دموکراتیکم را شونیسم و تجزیه طلبی توصیف نکنند انگ وابسته بودن به این و آن را بهم نزنند، آن ایران برای من عزیز است و در غیر اینصورت می خواهم صد سال سیاه چنین ایرانی از بیخ و بن ویران شود ظلم و ستم و گرفتن جان انسانها در هر سیما و برای هر چه باشد محکوم است.
٣٣۲٣۹ - تاریخ انتشار : ۱ دی ۱٣٨۹
|
از : رحمان تبریزی
عنوان : یک مقاله بی منبع دیگر. یک نویسنده غیرپاسخگوی دیگر
مایلم سطح تحصیلات، رشته تحصیلی آقای فواد حقیقی را بدانم. در ضمن از او منابعی تاریخی ای را که بر پایه آنها این مقاله را نوشته است بخواهم. سکوت او درباره اینهمه نظر داده شده بسیار معنا دارست. اگر او یک فعال سیاسی است نباید از پاسخگویی بهراسد مگر آنکه اعتقادی به پاسخگویی نداشته باشد. پاسخگو نبودن یعنی غیر دمکرات بودن.
یک مقاله بی منبع دیگر. یک نویسنده غیرپاسخگوی دیگر.
٣٣۲۲۹ - تاریخ انتشار : ۱ دی ۱٣٨۹
|
از : حق
عنوان : با حافظه تاریخ موافقم. دکتر مصدق و ستارخان بخش مهمی از هویت ملی ما را تشکیل می دهند. تاریخ و هویت ملی ما را ببازی نگیرید.
با حافظه تاریخ موافقم. جناب کیهان یوسفی نمی داند که تهران هم یک استان است همانطور که بلوچستان و آذربایجان و ..... هر کدام یکی از استانهای کشورمان ایران هستند. چرا وانمود می کنید که فقط ایران استان دارد؟ همه کشورهای جهان این تقسیم بندی ها را دارند و هر استانی هم یک مرکز دارد مثلا مرکز استان کردستان سنندج است و بانه یکی از بخشهای محلی سنندج است. بانه هم خود مرکزی است با محلات متفاوت. آقای محترم نه استان نامیدن و نه محلی نامیدن شهرها تحقیر است و نه این نوع بخش بندی ها تحقیر و غیر علمی و عملیست.
دکتر مصدق و ستارخان قهرمانان ملی ما هستند و سعی در تخریب شخصیت آنها با مقایسه کردنشان با استالین خونخوار متعفن تر از آنست که قابل توصیف باشد. چنین مقایسه ای و تخریب شخصیتی از ایندو برای هر ایرانی ای غیر قابل تحمل است. ایندو قهرمانان ملی ما و بخش بزرگی از هویت ملی ما را تشکیل می دهند و با این مقایسه و تخریبی که شما سعی در آن کرده اید حتی مخالفان دکتر مصدق را هم عصبانی می کنید. ما ایرانیان از هر استانی از ایران که باشیم با پوست و گوشت و خون خود تجربه مستقیم از سیاست های تفرقه برانگیز بیگانگان و بدخواهان ایران و ایرانی در ۲۰۰ سال اخیر داشته ایم و می دانیم که چگونه برای استعمار و استثسمار مملکت ثروتمندی مثل ایران اول سراغ سلب هویت ملی و بازیچه قرار دادن تاریخ کشورمان رفته می روند. با حافظه تاریخ موافقم. دکتر مصدق و ستارخان بخش مهمی از هویت ملی ما را تشکیل می دهند. تاریخ و هویت ملی ما را ببازی نگیرید.
هر سازمان سیاسی ای که خود را ایرانی معرفی می کند باید اول نشان دهد که مدافع منافع ملی ایران است. در اینراه باید هر گونه تشویق و ترغیب حمله های مسلحانه و یا قلمی گروههایی که بنام ایران و یا بنام بخشهایی از ایران سعی در تفرقه افکنی بین مردم ایران هستند را باید مخالف منافع ملی ایران اعلام کند.
عشق ورزیدن یک فرد به کشور و هم میهنانش بهیچوجه شونیسم و غیر طبیعی نیست و منفی نیست. همانطور که یک فرد خانه و کاشانه و قوم و خویش خود را دوست دارد و برای بقا و حفظ آنها ارج قائل است، یک فرد حق دارد کشور و هم میهنانش را دوست بدارد بدون آنکه متهم به شوونیسم شود و یا تحقیر شود. من عاشق ایران و ایرانیان هستم و ترسی هم ندارم که آنرا بروز دهم. چطور آن اروپایی و امریکایی و عرب و روس .... بخاطر دوست داشتن کشورش شوونیسم نیست ولی منه ایرانی شوونیستم، اینهم شد حرف؟
بله در ایران تبعیض هست و رفع هر گونه تبعیض در ایران وظیفه ملی یکایک شهروندان ایرانی است صرفنظر از اینکه ساکن کدام استان و دین و مذهب و زبان باشند. اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران این تبعیضات را از میان خواهد برد و اگر بواقع ما بدنبال رفع تبعیض در ایران هستیم باید بعنوان شهروندان ایران زیر چتر این منشور گرد هم آییم. این بدفهمی در میان برخی وجود دارد که این منشور می تواند طوری تعبیر شود که هر استان و روستا در یک کشور می تواند اعلام استقلال کند و یا اینکه حق انتخاب جدا شدن از کشور را دارد. این منشور برای رفع تبعیض در درون مرزهای جغرافیایی کشورهاست و نیامده است تا با سوء استفاده از آن کشورها را تکه و پاره کند.
٣٣۲۲۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۹
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : ترور و کشتار و اعدام از نتایج «بینش» متعفن رادیکالیسم و شونیسم قومی است. «صدای آزادیخواهی» درایجاد ترور و کشتار نیست.
آقای «فهمیده» که سرش را بمانند کبک زیر برف کرده و ایراد بنی اسراییلی میگیرد و بیان میکند که «آقایانی که ملیتی مثل بلوچ را تنها یک استان فرض می نمایند که جزء ایران است و دیگر هیچ،..» و آنها را به «نفهمیدن عمدی» متهم میسازد و ریشه تفکرات آنهارا در«اعتقاداتی دگم و ضد بشری» میبیند. آیا بیان این نظر که «..از مبارزه برای از بین بردن ستم ملی و رفع اختلاف سطح درآمد محلی و سهم عادلانه از تولیدات ملی برای رفاء همه اقشار و اقلیتهای قومی، مذهبی، جنسی و.. براساس آزادی کامل محدوده استانی و محلی نمیتواند باشد..» را «هیچ» میبیند و یا اینکه عمدآ برای «توجیه» جنایات تروری که باعث کشتار هموطنان ما گشته، این خواستها را نمیخواهد ببیند، چون غرق در دریای اعتقادات دگم «قومی» خود قراردارد. رادیکالیسم وشونیسم «قومی» در حدی این قبیل آدمها را فراگرفته که قادر نیستند بافت اجتماعی و سیاسی اقلیتهای قومی ساکن ایران را بررسی نمایند و دریابند که برگشت بدوران قاجار و «ایلخانی» زمان دادشاه بلوچ غیر ممکن است. یک پنجم ساکنن ایران در تهران و حومه زندگی میکنند. لطفآ این آقای با «اطلاع» بما بفهماند که کدام «قوم» در استان تهران (مرکزی) بعنوان «مرکزنشینان» مطرح میشود، سکنی دارد؟ بیجهت نیست که هم رژیم منفور و وابسته پهلوی و رژیم وحشی و ضدملی آخوندها همصدا با استعمارگران و جنایتگران جهان چهره ملی و خوشنام مردم ایران نظیر محمد مصدق مورد حمله علنی و بعضآ هم «ضمنی» قرار داده و میدهند. ردیف کردن ستار خان، مصدق با جنایتکاری مثل استالین فقط از عهده کسی برمیآید که شدت «نفرت» نسبت بمردم ایران (پارسیان) او را حدی نباشد. امیداست که نویسنده آنقدر «شهامت» اخلاقی و انسانی داشته باشد که توضح لازم را در مورد «رابطه» نوشته اش « درست است که مصدق و ستار خان ترک بوده اند و افتخار ایرانیان یا به مفهوم حقیقی کلمه مرکز نشینان بوده اند البته حساب ستار خان از مصدق جداست ولی باید دانست که استالین هم یک گرجی بود و بیشترین قتل عام گرجیها به دست او..» بدهد.
٣٣۲۱۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۹
|
از : مرائی یاسی
عنوان : کدامین سیاست به اقدامات مسلحانه ی جندالله پایان خواهد داد؟
کدامین سیاست به اقدامات مسلحانه ی جندالله پایان خواهد داد؟
هر وقت آمریکا بخواهد ترور ها قطع می شود
٣٣۲۱٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨۹
|
از : کیهان یوسفی
عنوان : تعفن شونیسم
جالب است که هر بار افرادی را که ادعای پیشاهنگان حقوق بشر را یدک می کشند بیرحمانه و بدون اسلوب و منطق هر صدای آزادیخواهی را به توپ خرده می گیرند.
نهفمیدن ضعفی است که قابل جبران است و می توان با اندکی تلاش این عدم آگاهی را جبران کرد و بتوان فهمید ولی تعمدا نفهمیدن بد دردی است که تنها ریشه در اعتقاداتی دگم و ضد بشری دارد که شونیسم و فاشیسم و رادیکالیسم اسلامی نمونه هایی از این قبیلند.
حرکتهای انتحاری و ایجاد رعب و حشت به نفع هر جریانی و علیه دولت مرکزی متدی مردود و ضد انسانی است که مقبول و مورد تایید نیست. که به نظرم آقای حقیقی در آغاز مقاله اشان آن را مدنظر قرار داده اند و همیشه هم ثابت گشته است که جنگ مسلحانه راه کار نبوده و فاکتوری تحمیلی از جانب دولت مرکزی بوده است و البته تفاوت مابین جنگ مسلحانه و بمب گذاری آشکار است.
ولی به نظر اینجانب و آنچه از این مطلب برداشت می شود منظور نویسنده ستایش دوران و عصر فئودالی در ایران نیست و کسانی که با اندک دانشی تفاوت میان دوره های گسترش دولت _ ملت و تفاوت آن را دوران ماقبل آن یعنی دوران فئودالی نمیدانند دیگر بماند.
درست است که مصدق و ستار خان ترک بوده اند و افتخار ایرانیان یا به مفهوم حقیقی کلمه مرکز نشینان بوده اند البته حساب ستار خان از مصدق جداست ولی باید دانست که استالین هم یک گرجی بود و بیشترین قتل عام گرجیها به دست او و در خدمت شونیسم روسی ودر قالب مارکسیسم روسی بود.
آقایانی که ملیتی مثل بلوچ را تنها یک استان فرض می نمایند که جزء ایران است و دیگر هیچ، باید بدانند که ایناند که هنوز هم در خواب اربا رعیتی می زیند و مطالبه حقی همچون مشارکت در امور سیاسی و حق تعیین سرنوشت از بنیانهای اساسی عصر مدرن و جوامع دموکراتیک و پابند به اصول حقوق بشراست کسانی که بتوانند خود برای زندگی خود تصمیم بگیرند نه اینکه دیگرانی که کوچکترین حقی را برای آنها حرام می دانند بیایند و وکیل مدافع حقوق ملیتها شوند.
ایران کثیر المله است و ترویج ناسیونالیزمی قومی که حدود صد سال است توسط دول مرکزی به نفع یک ملیت و علیه دیگر ملیتها ترویج می گردد قاعدتا به جایی ختم می شود که نباید بشود واقعیت این است که ناسیونالیزم مدنی و آنهم با در نظر گرفتن حق و حقوق مساوی برای تمام ملیتها و ساکنان آن بدون اعمال کوچکترین احجافی در حق آنان می تواند ثبات ایران را حفظ کند و اگرنه این جدال همچنان ادامه دارد انچنانکه ادامه داشته است.
٣٣۲۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨۹
|