سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

افسانه ی بیست و یکم - افسانه جنگجو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : رویا ملکی

عنوان : از فرودگاه با تو همسفر شدم
از فرودگاه با تو همسفر شدم / زمانی که زنانگی ،روزت را به خون کشید /و چراغ های خیابان یکی پس از دیگری دویدند تا تو با تاکسی قناری رنگ به مقصد برسی .
و دلم همراه چمدانت جا ماند پشت در/ و عشق برایم بوی عرق سگی گرفت با مزه ته خیار /با روزگارت همراه شدم وقتی که بر ساز بی کوک زندگی زخمه می زد / من ماندم و کلافکی از نوشتهِ افسانه وارت /که بیست و یکم بار هم کم است تا بخوانم و غورتش دهم و کلمه به کلمه هضمش کنم .
در اولین قدم برآنم تا تبریک بگویم بر نویسنده ای که شیره قلمش را بدون هیچ چشم داشتی مادی تقدیم کرده است به فرهنگ نوشتاری /در قدم بعد به زن بودنم می بالم /وقتی می بینم باز هم زنان نویسنده اولین ها هستند در به اشتراک گذاشتن رشته کلامشان در فضای مجازی کلامی که سال ها برای تحریر آن کوشیده اند /و اینک کلیک به کلیک لایک می خورد و صفحه به صفحه در فضای سایبر چشم به چشم میشود / شاید لذت لمس یک کتاب در دست و بوی کاغذ و جوهر و صدای برگ ها را نتوان با این فضا قیاس کرد اما لذت به اشتراک گذاشتن حرف های دل نشین که تنها بر دل می نشیند در فضای به وسعت جهان و همیشه بیدار کمتر از آن نیست .
به هر حال قصه را خواندم با آن همراه شدم با خنده هایش خندیدم / با اشک هایش هاهای گریستم /بر سه تارش مضراب زدم/ زندگی کردم در این افسانه و در نهایت زنی را یافتم شرقی از جنس شجاعت که عریان می گوید /بی باک از قضاوت / بی هراس از تکرار و دوباره شروع می کند افسانگی را در بیست و یکمین بار / چرا که می داند این زندگیست و جریان دارد/ بی وقفه بی تردید / میداند که بایستد دنیا می گذرد می دود/ پا به پای زمان عاشق می شود /قدم به قدم روزها /فارغ می شود نفس به نفس زمان .
لذت بردم و بر آن امیدم که روزی این نوشته ها را در کتابخانه کاغذیم به یادگار داشته باشم هر چند که در گنجینه آرشیو های اینترنیتم خط به خط آن را ذخیره کرده ام /
٣۶۹۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ فروردين ۱٣۹۰       

    از : سارکو امانی

عنوان : می خوانمت به نفس کشیدن
شاید که باید باور کنیم اعلام وجودی دیگر ، در ادبیات معاصر ایران را. چیزی که فضای فقیر ادبیات کنونی سخت بدان محتاج است.
این هشداری ست جدی.
حضور نویسنده ای را می گویم که می تواند بسیار خطرناک باشد برای کسانی که از مرگ هنر لذت می برند.
جدا از مفهوم ادبیات و فارغ از تمام مرزهای تحمیلی و دسته بندی های رایج و دست و پا گیر،اسکلت عریان این اثر چنان مو شکاف به سینه ی قواعد می زند که از یک منظر نقش اجتماعی ادبیات را به تمامی نقش بر آب می کند و از منظری دیگر در تداوم و همنشینی گزاره ها با آمیخته کردن کنشهای چند گانه ،چنان اجتماع و خویش را نشانه می رود که نمی شود هیچ حاشیه ای را جدی نگرفت.
مایلم بگویم در مقابل متنی رها شده که دیگر با ماست که به عنوان مخاطب چگونه با آن برخورد کنیم، این احتمال وجود دارد که برداشتهای من با نظر خالق آن متفاوت که هیچ ،در تضاد هم باشد.
در مقابل آینه ای که از آیینگی اش هراس ندارد،و بی پروا خودشکنی می کند،سر پیچی از خویش آغاز می شود و نقش معانی ضمنی به اندازه ی خود معانی صریح می شود.
در این اثر، تصویر،تخریب و بازنمایی کامل زندگی که انگیزه ی اصلی و پیش برنده ی آن چیزی بجز عشق نمی تواند باشد، شهامتی به چشم می خورد که اگر بیطرفانه نباشد ،لااقل در لفافه سخن نمیگوید،سانسور نمیکند،تسویه حساب نمیکند،قضاوت نمیکند،فریب نمیدهد و در پی منفعت و سودمندی نیست. نویسنده در روایت حقیقی وقایع با آنچه که ما بر صفحه ی کاغذ می خوانیم با سخت گیری های پنهانش از جزییات ،چنان می کند که اگر خودش را هم باور نکنیم،داستانش را باور می کنیم.
امکانات بی پایانی که بر ای ارائه ی شخصیت،بافت،درونمایه،پیشینه ی اجتماعی و فرهنگی ،و هر چیز قابل تصور دیگری، در نظر گرفته شده است، بر پایه ی تجربه ای زیسته شده سوار است که از چشم انداز جابجایی های فرهنگی نیز قابل تفسیر است.
دنیای زنی تنها که هر لحظه ی عشقش عین زندگی ست و مردانی که گویا کارشان تنها خیانت است به این زندگی.
این گزارش حقیقت،با رمز گزاری هایی اندک و شاید از سر اجبار، در پی علت ها نیست و تنها به نمایش جهانی میرود که در آن، عشق وجودی فرو می ریزد.
لوای ظاهر ، زبان روان،ساده،بی پیرایه و خالی از به رخ کشیدن های حرفه ای ، بیانی نافذ بکار رفته است که واکنش های خواننده از صحنه را گاهی به هیجانی بدل می کند که دیر فرو کش می کند و بی خبری از وقایع آمیخته با تعلیق کششی می آفریند که می شود از کاستی ها صرف نظر کرد.
خالق این اثر از طریق راه های موازی ذهنی کاری می کند که بشود از همه چیز عبور کرد.و چه خرسندم اگر این پایان نویسنده نباشد.
٣۶٨۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱٣۹۰       

    از : ستاره شهیدی

عنوان : شاهکار عصر مدرن
شاهکار عصر مدرن
برای اولین بار است که میبینم حرفهای ناگفته یک زن ایرانی بی پرده و آزادانه و بدون تعارف و خود سانسوری زده شده است و من از این موضوع عمیقا خوشحالم. افسانه برای من نماد یک زن آزاد، متمدن و قوی، که زندگیش پرده برداری از حقایق تلخ جامعه مرد سالار و زن ستیز ایران ماست... من به عنوان یک زن ایرانی به خانوم جنگجو و این اثر بسیار زیباشون افتخار میکنم. باشد که این قدمی شود برای رشد فکری جامعه ما در مورد شیرزنان آزاده این سرزمین
٣۵۲۶۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣٨۹       

    از : Aydin Pourmoslemi

عنوان : سپاس از انتشار این مجموعه داستان
اثری حقیتا جالب که براستی ارزش خواندن دارد و آنچه بر گیرایی آن می افزاید واقعی بودن شخصیت هایی است که قابل تصورند و بسیار خوب شخصیت پردازی شده اند بی آنکه متن به حاشیه پردازی کشیده شود ... سبک نگارش آنچنان شخصی و شکل یافته دارد که براحتی تفاوت را به عنوان اولین تجربه به خواننده منتقل می کند و من حقیقتا لذت بردم با سپاس از نویسنده محترم و سایت خوب شما برای انتشار این اثر
٣۴۷۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨۹       

    از : آزاده سلیمانی

عنوان : افسانه ی بیست و یکم
زبان بی پرده و صمیمی این رمان را دوست دارم.
افسانه ی بیست و یکم سخاوتمندانه دریچه ای می گشاید به لایه های پنهان و پیدای زندگی زن مستقل و بافرهنگ ایرانی از طبقه ی متوسط/مرفه شهری در یکی دو دهه ی اخیر.
اگر »لولیتا خوانی در تهران« (آذر نفیسی) به نوعی زندگی و روان دختران جوان دانشگاهی را با تمام ناچاری ها و عصیان هایش در لوای یک حکومت توتالیتر مذهبی و زن ستیز می کاود، »افسانه« ای که پیش رو داریم جان و جهان زنی را به ما می نمایاند که در جامعه ی شهری امروز ایران نماینده ی یک طبقه ی اجتماعی نوین است: زنان جوان مستقل و با تجربه ای که اغلب عنوان »مطلقه« را نیز به ناجار یدک می کشند و سهم بزرگی از گذراندن جامعه از سنت به مدرنیته بر شانه های جوان و زیبای خود دارند.
برای افسانه جنگجو زندگی سرشار از آزادی و کامیابی و برای کتابش خوانندگان فراوان آرزو می کنم.
٣۴۲۷۲ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست