سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چیست زمان در خیال؟ - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : نادر خلیلی

عنوان : نگاهی کوتاه به سروده ی اخیر اسماعیل خویی ونظری بر روند شعر و شاعر و شعور...
از گوشه کنار داخل و بیرون از ایران، تا چه اندازه شعر، سروده می شود! طوری که شمار شعرا، بیرون از حساب است! چه ایرانی گویا همه شاعرند! اما از این میان، ودر گذار قرنها، تنها چند نفر به شمارش انگشت دست، از غربال تاریخ و «زمان» میگذرند. ودر این شعر بیدار کننده، واژه ی«زمان» به زیبایی، آمده است؛ هر چند هنوز«هستی و زمان» هایدگر را پوشش نداده باشد اما چنان قوی وگویاست که شعور ایرانی، به روشن آنرا می فهمد. وبه راستی که زمان، چه با ما نکرده است؟ زمانی که فرزند خلفش، تاریخ باشد وتاریخی را که ما داریم، چقدر دردآور بوده است!
این است که هر شعری، هرگز معنای «شعریت» ندارد. هر شعری نیز،«شعور» انسان را بالا نمی برد و هر شعری، بیدار گرانه و«واقعیت مدار» نیست. اسماعیل خویی، در این دست از سرودنها و در مفهوم حقیقی واژه گان،« تک» بوده است و تک می_ باشد.
می_ باشد که باشد، تا باز هم بسراید وبیدار کند، دیده های به خواب اندری که هرگز نمی توانند، به درستی به نقد تاریخ خود بنشینند. می_ باش ای توانا شاعر که می تو هرچند تلخ است اما در راستای«فهم» و «واقعیت» شیرینتر از عسل وگواراتر از آب زنده گانی است.
قبلا هم گفته بودم، چه در جلسات شعری لندن و در گذار اینهمه سال وچه حضوری و غیابی، که پیوند تو با پدیده ی«شعر» چنان است که تو را از خود نیز بریده وبه مردمت(مردمی که به زبان آنان می نویسی) پیوند می دهد. شاعر مردمی یعنی این. یعنی به زخمها پشت نکردن، یعنی پایمردانه ایستادن و واقعیات را گفتن ونوشتن. وپرده از«ایده آل» ها برداشتن. یعنی مبارزه ای خیلی سخت و جدی با«ایده آل» که بزرگترین وضخیم ترین دروغ، بر روی «واقعیت» است.
اسماعیل عزیز، بگذار چیزی بگویم و بی پرده و مهابا_ هنگامی که این دست از شعرهایت را می بینم، نوعی غم واقعا جانسوز، جهان درونی ام را در بر می گیرد وگاهی حتی در حضور خودت و دیگران وبا دیگران، اشکی از دیده ام سرازیر شده است. می دانی چرا؟
زیرا که توانسته ای، بر بال واژه ها، مرا به چنان دور دستانی ببری، که«زمان» و «تاریخ» کمترین افکار بوده اند. از اینرو، هرچه پرده از واقعیات بر می داری، نوشداروی تلخ تو، برایم گوارا می شود. واگر هر متن و پاره متنی یا هر شعر وسروده ای یا نوشته ای، نتواند با«فکر»من بیامیزد وفکر مرا به تحرک وا_ندارد؛ من نامش را شعر نمی گذارم_ ای بسا که معر هم بر آن، فزون باشد. چه، معر را هم، خود باردار فهمی است و درکی.
من به تحلیل این «چیست زمان در خیال» نمی پردازم. چرا که باز هم توانسته ای، مخاطب خودت را، به آسانی، بار_دار اندیشه کنی وبه نقد تاریخ و زمان بنشینی. وهنگامیکه در این کار پیروز شده ای، به خواننده ات، بزرگترین هدیه ها را داده ای... او را شریک اندیشه ات کرده ای ودر ابعاد وسیع«اندیشه»اورا با خود، به پرواز در آورده ای. ببینید، یک شعر فلسفی ودرگیر با مفاهیم گوناگون، تا چه اندازه موثر میتواند بود. دیگری و دیگران هم شعر می گویند. حرفی نیست بگویند وبنویسند. اما آیا هرگز به این فکر کرده اند که اثرشان، چه تاثیری، بر خواننده واجتماع، می گذارد؟! اصلا ایشان آیا به «تاثیر» ودیالکتیک در زمان، باور دارند؟
این است که«هر شعری شعر نمی تواند باشد». حالا گیرم که سایت های ایرانی، سر ریز از شعر باشد وهمه ی ایرانیان، شاعر باشند! به تعبیر زنده یاد نادر پور: آشفته بازاری ادبی، هر روز فزونتر شده است. به نظر من مسئولیتی که نویسنده ها و شعرا دارند، خیلی سنگین است. شما به آهنگها ی ایرانی گوش کنید_ چند تا از این آهنگها وترانه ها، «»تافیزیکی» و ایده آلیستی نیست؟ طول تاریخ را در شعر ایرانی نگاه کنید، وموسیقی آنرا به تحلیل بکشید، شاهد چه بدبختی و نکبتی می شوید؟ از درو دیوار شعر و موسیقی ما، ایده آل وضعف وفقر فکری، می بارد. چرا؟ چونکه شاعر اجتماع، سروده هایش و واژگانش، همه در بر گیرنده ی، مفاهیم ضعف و دین وقهقراست. از اینرو بار دیگر می گویم که: می بایستی شعر و موسیقی ایرانی، کاملا غربال شود. آنچه توده ها را به بارکشی وامی دارد واز «انسان» یک «وسیله» می سازد، و همه اش او را وا می دارد که«خدا خدا» بکند و مکررا از الله، شفا بخواهد ویا گلایه کند که( خدایا یارم از دست رفت)_ خوب به درک که از دست رفت. تو خود از دست رفته ای و نمی دانی وندانسته و دانسته گاه، زیر لب ترانه ها را می خوانی و از پیکر ترانه ها، واژه های( خدایا_ خدایا به فریادم برس)مثل آتشی از دهان افعی سیاه، بیرون می ریزد. واگر در این میان شاعر و فرهنگ ساز و نویسنده، مقصر نیستند، مقصر دیگر کیست؟ از این نظر، بخش بسیار زیادی از آنچه که تا به حال به صورت آهنگ وترانه وآواز، در آمده است، بایستی دور ریخته شود. و این از نظر من ضرورت دارد.
سپاس از مسئولین سایت اخبار روز، که در هم پایی با شاعر ایران، اسماعیل خویی، گامی چند، با مردم میروند.
٣۷۷۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست