سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

امکان یابی مکان دفن نئولیبرالیسم - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : peerooz

عنوان : "شعر عاشقانه "
جناب صبوری ،
" آن آقا " از همین میترسد که روزی سیستمی سر کار بیاید که در آن نه تنها نادرپور بلکه اخوان ثالث هم " اشعار" عاشقانه مینویسد. " این آقا " باید سه روز منتظر بماند که بجای جواب و توضیح ، " تفو بر تو ای چرخ گردون " بشنود. با این سطح تحمل آیا جای تعجب است که باوجود اینکه " گَند جسد متعفن کاپیتالیسم دنیا را به ورطه ی فقر و فلاکت کشیده است " اروپای ظاهرا سوسیال هر روز از آن دورتر میشود؟
دوسال و نیم است که در همین دنیای "سرمایه داری" روزانه ده ها بلکه صد ها مقاله در باره " گند جسد متعفن کاپیتالیسم " نوشته میشود و چیز ناگفته ای باقی نمانده. سوال این بود زمانی که این سیستم سقوط کرد چه چیز جای آن را خواهد گرفت. ممنون از جواب شما.
"شعر عاشقانه " از شاعر "متعهد" اینست :
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه بدست دگران خواهد بود
٣۷٨۴۵ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۰       

    از : احمد صبوری

عنوان : تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
رفیق قره گوزلو گرامی. اگر به ترکیب کامنت ها توجه کنید تنها کامنت های دو عالیجناب ضد کمونیست چاپ می شود و کامنت های کمونیست ها سانسور می شود. این نوعی شکنجه روحی سازمان یافته است. دو آقا گویا اطاق اینجا اجاره کرده اند.آقائی از فرهیخته ای مثل قره گوزلو در مورد طبقه "زن" می پرسد (آقا این چه طبقه ای است که از مارگریت تاچر تا زن کارگر از کارلی فیورینا استثمار گر جنایت پیشه درونش است تا زن رختشوی همسایه) این با برنامه است قصد این است که قره گوزلو و امثال وی را نا امید کنند. آقای دیگری مشق شبش را اینجا می نویسد گویا قرار هم وجبی است. تعجبم در ذیل مقالات فرد دیگری هم برا ی رد گم کردن سیاهه نویسی نمی کنند. آقا اشعار عاشقانه در ارتباط با بحث فروپاشی نیولیبرالیسم مینویسد. تفو بر تو ای چرخ گردون تفو.
٣۷٨٣۶ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : متعهد
" و می پرسد، صدایش ناله ای بی نور:
کسی اینجاست ؟
هلا ! من با شمایم، های ! ... می پرسم کسی اینجاست ؟
کسی اینجا پیام آورد ؟
نگاهی، یا که لبخندی ؟
فشار گرم دست دوست مانندی ؟

و می‌بیند صدایی نیست،
..........
وز آنجا می‌رود بیرون، به سوی جمله ساحلها
پس از گشتی کسالت بار
بدان سان باز می‌پرسد سر اندر غرفه‌ی با پرده های تار:
کسی اینجاست؟ "

کسی اینجا نیست. باید با خود سخن گفت.

نگاهی به کتاب " طبقه کارگر و آگاهی طبقاتی" شاید مشکل گشا باشد. لحن و مایه کتاب منفی وشکایت از زمین و زمان و آنچه دم دست است میباشد. دنیا از سوراخ تنگ و یک بعدی " کارگر" دیده میشود و چون پیغمبران را تکبری نیست اگر تعداد کارگر پرولتاریای عضلانی کافی نباشد پیامبر به سوی درختان " پرستاران ، انواع شاغلان بخش خدمات تولید اجتماعی و معلمان و استادان دانشگاه و روزنامه نگاران - با شروطی - را " (صفحه ۱۸۰ ) میروند. هرکه به " امت کارگر متعهد " نپیوسته منفور است چه احسان یار شاطر باشد چه شیرین عبادی و چه فردوسی شاملو ، چه استالین و خروشچف و چه مائو-لین پیائو، و چه رهبران چپ فرانسه و یوگسلاوی و آلبانی و ویتنام و کامبوج و اندونزی و غیره (صفحه ۱۸۳ ). شاملویی که نام فرزندانش سیاوش، سامان، سیروس و ساقی است.
جنبش زنها هم اعتبار چندانی ندارد.
هنر های شعرو موسیقی و رقص و باله و نقاشی و بسیاری دیگر زمانی هنرند که " متعهد " باشند چون شاملو چنین گفته. بنابر این نادر پور هنرمند نبوده و جزو " امت کارگر نیست". دل آدم از چنین دنیای محدود و یک بعدی و غمگین میگیرد که مثلا بتهوون و موزارت متعهد نبوده اند و هنرمند نیستند و هنرمندان غیر متعهد آینده نیز باید کارتن خواب باشند اگر زنده بمانند.
این افراط گرایی مفرط است و اگر روزی چنین " امت کارگر " بر دنیا مسلط و دست و پای هنر و شادی و تنوع و رنگارنگی و مرام ها و عقاید و سلیقه ها بسته شود روز تعزیه و روضه خوانی و عزا داری خواهد بود. جمهوری اسلامی و روسیه شوروی نمونه چنین دنیایی اند.
و اما وقتی " درآمد کسانی با درجه دکترا و پانزده جلد کتاب دانشگاهی و صد ها مقاله و سی و چند سال قلم زنی و همین مدت فعالیت سیاسی ، آخر نویسندگی پله اول گدایی" در مقایسه با درآمد دیگران باشد ، تقصیر سیستم است. اگردر سیستم " امت کارگری " این شخص غیر متعهد باشد تقصیر کیست؟

" که می‌گوید بمان اینجا ؟
که پرسی همچو آن پیر به درد آلوده‌ی مهجور
خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟ ".
یاد اخوان ثالث به خیر.

کتاب را باید خواند تا درجه یاس و بد بینی آن حس شود. نمیشود دنیای آینده را بر پایه این تفکر یک بعدی و تمامیت خواهی ساخت و همه را برده چنین سیستمی کرد که بدون شک روزی گردانندگان " کارگر" آن از دیگران " کارگرتر" خوهند بود (و از همین حالا هستند). آیت الله ها نمونه زنده اند که از دیگران " مسلمان تر" اند.
نه به آن شوری شورکاپیتالیسم عنان گسیخته نه به این بی نمکی افراطی. اگر سوسیالیسم اینست و قرائت دیگران همگی غلط بوده ، من کاپیتالیست ام و عطای دانش اقتصاد سیاسی را به لقای آن میبخشم.
پدیده های دنیا بندرت سیاه و سفید مطلق اند و همیشه رنگ خاکستری جای وسیعی در این طیف دارد.
میان مسجد و میخانه راهیست - غریبم عاشقم آن ره کدامست ؟
٣۷٨٣۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : ‫رضا ‫سالاری

عنوان : طبقه زنان؟
‫با آرزوی بازگشت سلامتی برای کوششگر اجتماعی، سیاسی، فرهنگی محترم، آقای ناصر زرافشان.
‫‫
اگر این تعریف ساده و بظاهر عجیب را از طبقه بدهیم، آنوقت به نتایج جالبی میرسیم که ممکن است با راه حلها و رهنمود های نویسنده محترم این مقاله مغایرت پیدا کند.

‫فرض کنیم ‫طبقه یعنی اعضاء در برگیرنده گروههایی از مردم که در پاره ای از امور زندگی با یکدیگر در تضاد منافع اقتصادی، زیستی، حیاتی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و علمی می باشند! واضح است مثلاً منافع زیستی، رفاهی کارگر با منافع سرمایه دار و یا کارخانه دار آنها در تضاد است. همینطور منافع دولت و حکومت مالیات گیر ولخرج بی برنامه با منافع و کار مردم مالیات دهنده فقیر سختکوش در تضاد است! منافع آخوند ها و دستگاه عریض و طویل تعالیم فقهی حکومت خلیفه ای و آخوندی خرافی امت ‫آنها در تضاد با پیشرفت و علم و مردمان علم گرا و روشنفکر و یا ملت فرودست آنهاست! طبقه خرافی و علم ستیز جامعه همواره هم در تضاد با روشنفکران، علم گرایان، سکولاراندیشان، هم در تضاد با مجموعه طبقات موافق رشد علم و صنعت و نهادینه شدن موسسات علمی، اداری، فرهنگی، اقتصادی سیاسی پایدار و لازم و ضروری یک مملکت پیشرفته میباشند!

درایران، مهمتر از ظلم و ستم بر طبقه کارگران، طبقه زنان بعلت استبداد و استثمار مردسالاری و ارتجاع و خرافات چهارده قرنی دینی در تضاد کامل با اغلب طبقات دیگر جامعه از جمله تمامی طبقات دیگر مردان هستند! مشکل ایران در درجه اول مشکل زن است! نه مشکل مرد کارگر!‫‫ این مشکل فقط با روی کار آمدن یک حکومت کارگری فرضی حل نمیشود!

پس هموطن! کاهش و خلاصه کردن طبقات جوامع پسا مدرن امروزی فقط به سه طبقه کارگر و خرده بورژوا و بورژوا بسیار ساده انگارانه و غیر علمی است! و از آن ساده انگارانه تر نسخه امکان دفن سیستم اقتصادی و سیاسی پیچیده نولیبرال جهان گرای امروزی توسط طبقه کارگر اقلیت ایران با همان برداشت و تعریف پرولتاریایی کلاسیکش ‫میباشد!

شرکت زنان شجاع ایران در جنبش سبز خارق العاده است! زنانی که نه الزاماً برای نان و آب و مسکن کمونیستی، نه برای اصلاح دین و تمکین به قانون اساسی موسوی، نه رهایی کارگر ‫مرد از زنجیر کارخانه دار، که برای آزادی خود و مردم اطراف خود و نظام دموکراسی میجنگد! زنی که فقیر نیست، محتاج هم نیست! فردا کارمندی است مستقل با حقوقی مکفی! برای چه به پا میخیزد؟ آیا برای رهایی از تبعیض و آپارتایت جنسی نیست؟ ‫یا برای امکان دفن نئولیبرال! آیا شما اینطور فکر میکنید؟ دلایلتان چیست؟ لطفاً شعرهای آتشکده جوشان و سوزناک شاعر جوان هیلا صدیقی را یکبار دگر بخوانید!‫

امروز، پس از سالها تجربه استبداد و ستم های مختلف در گذشته دور و بسیار نزدیک، در اسپانیا از تمام طبقات و لایه های مردم در تظاهرات شرکت کردند و به خیابانها بیرون ریختند و خواهان دموکراسی واقعی شدند و یا امکان دفن نئولیبرال‫یزم؟در یک نظام تنها دو حزبی، میتوانند به دموکراسی دلخواهشان برسند؟ در قلب اروپا صدای اعتراض مردم اسپانیا به کدام سمت و سو است؟ امکان دفن نئولیبرال و یا همان دموکراسی؟ ‫
٣۷٨۲٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : نیما
" همچو کز سوی بیابان آواز " ؟!
٣۷٨۲۶ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : مدینه فاضله ؟
بعد از این همه گفتگو و قبل از ترجمه ها و چاپ کتاب آیا ممکن است یکی از دوستان لطف کرده و برای غیر دانشگاهیانی چون من توضیح دهد که گذشته از بدی سیستم سرمایه داری و تعریف از مارکس ما باید چه فایده عملی از این مقاله ها ببریم ؟
منظور آنست که بعد از صد سال و تجربیات مختلف از نظریات مارکس آیا هیچکدام از کشورها نظریات ایشان را اجرا کردند و یا همه در اشتباه بودند ؟ آیا نظریات جناب قرا گوزلو به اجرا در کوبا نزدیکتر است یا به چین و کره و یا یوگسلاوی و یا سوئد و یا ونزوئلا و ده ها نمونه دیگر؟ منظور آنست که نمونه ای در دست باشد که ایشان میخواهند ما را به چه سمت ببرند. آیا ایشان در چپ آنچه گفتم قرار دارند و یا در راست و یا در وسط آن ؟ و یا اصلا از تمام آنها بیرون و فارغ از کون و مکان اند و در پی ساختن عالمی دیگر اند. آیا این عالم شباهتی به یکی از اینها که گفتیم دارد یا نه؟ هرفروشنده ای برای فروش کالای خود احتیاج به نمونه دارد به ویژه آنکه بعد از تعداد زیادی معامله و مغبون شدن این احتیاج شدید تر میشود. چه نشانه و قرینه ای وجود دارد که اجرای این نظریه ما را به مدینه فاضله میبرد؟ آیا این سوال غیر منطقی ست ؟ شما جنس ندیده را میخرید ؟ " هلا آیا کسی اینجاست ؟".
٣۷٨۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : آذرنوش تابش

عنوان : چاپ و انتشار مقالات در یک کتاب
بسیار خوب
حالا که مقالات محمد قراگوزلو تمام شده است پیشنهاد صفحه بندی و تدوین و چاپ و انتشار آنها در قالب یک کتاب بار دیگر به قوت خود باقیست. انتظار دارم نویسنده گرامی با اندیشیدن به ضروران این امر و اهمیت چاپ مقالات خود پیشنهاد ما را قبول کند. نت آن هم مقالاتی که به این شیوه منتشر میشوند جای مناسبی برای رفرانس نیست و حیف است که این مقالات در نت آشفته شوند . همین حالا هم اگر کسی بخواهد به مقاله شماره دو یا سه این مجموعه دست بیابد با دشواری مواجه خواهد شد.
نکته دیگر اینکه من خود میتوانم برای این مجموعه مقدمه ای بنویسم و برای نویسنده ارسال کنم. در ضمن می توانم خلاصه ای از این مقالات را به زبان انگلیسی در انتهای کتاب بیاورم و از دوستان دیگرم بخواهم در صورت موافقت نویسنده این خلاصه به دو زبان آلمانی و فرانسه نیز در همان کتاب چاپ شود. بخش کاملی از این پیشنهاد را به ضمیمه طرح جلد و سایر تمهیدات مورد نظر می توانیم در صورت رضایت محمد برایش بفرستیم. انتظارمان این است که بر لاف نامه قبلی که پاسخ نویسنده منفی بود این بار با توجه به حسن نیت ثابت شده ما رضایت دهد.
هنوز هم من و رفقایم فکر می کنیم که این مقالات میتوانست پس از عبور از بخش سلبی نقد اقتصاد سیاسی به حوزه اثباتی وارد شود و سوسیالیسم مورد نظر نویسنده را که می دانیم منطبق بر اصل الغای کار مزدی است تئوریزه کند.
٣۷٨۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : بهروز سلطانی

عنوان : حق با آقای قراگوزلو است
به نظر من مقاله بسیار جامعی است که باید چند و چند بار خوانده شود و با دقت فراوان مورد ارزیابی قرار گیرد. چرا جهان به اینجا رسید؟ چرا دولت های سوسیال دموکرات یکی پس از دیگری نولیبرال شدند؟ چرا نولیبرالیسم در کشوری مانند انگلستان با آن سابقه قدیمی جنبش کاترگری چارتیستی پیروز شد؟ چرا دیگر جنگهای امپریالیستی بر سر تقسیم جهان تمام شده و جای خود را به جنگهای اقتصادی داده است؟ آینده جهان با وجود قدرتهای جدید اقتصادی چه خواهد شد؟ ایران با توجه به اجرای نولیبرالی هدفمند سازی یارانه ها به کدام سمت خواهد رفت؟و ده ها سوال دیگر.
از محمد قراگوزلو به خاطر این مقاله و سایر مقالاتش متشکرم.
٣۷٨۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : سعید شریفی

عنوان : تحلیل دقیق
ابتدا برای جناب دکتر ناصر زرافشان آرزوی بهبودی و سلامتی دارم. هر چند از مواضع ایشان و دوستشان جناب دکتر قراگوزلو در مورد جنبش سبز گلایه مندم اما این سبب نمی شود که انسانیت این عزیزان را نادیده بگیریم.
در حال حاضر بیش از ۹۲ قلم کالای چینی وارد بازار ایران می شود. آقای مهندس موسوی در مناظرات انتخابتی خود گفتند که در همدان که مرکز تولید سیر می باشد کشاورزان شکایت کرده اند که سیر چینی آنان را ورشکست کرده است. از مین این ۹۲ قلم کالا اتحادیه اروپا فقط ۱۴ قلم آنرا مجاز و قابل مصرف دانسته است اما همه آنها وارد ایران می شود. چین در حال حاضر بزرگترین قدرت اقتصادی و تبعا سیاسی دنیاست اما این دولت در کنار دولت های دیکتاتوری ایران و کره شمالی و سوریه است. اگر مهندس موسوی رئیس جمهور میشد دست و پای واردات چینی را به سود صنایع ایران و ملی سازی صنایع و کشاورزی قطع می کرد. شما اینگونه فکر نمی کنید؟
این مقاله تحلیل دقیقی ارائه کرده است اما به دلیل طولانی بودن و طرح مباحث دشوار اقتصادی زیادی آکادمیک است و جای انتشار آن در مجلات دانشگاهی است. در سایت های خبری تحلیلی باید مقالات ساده و کوتاه باشند
٣۷٨۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : سعیده الف

عنوان : خبر سلامتی
دوست عزیزی زنگد و به نقل از مقاله محمد نازنین خبر داد که ناصر زرافشان در بستر بیماری است. با توجه به سکوت معنا دار برخی چه خوب بود بعد از انتشار این مقاله - که راستش من تخصصی در فهم و نظر دهی آن ندارم - سایت های خبری و مستقل از دولت اخبار بیشتر و دقیق تری از وضع سلامتی ناصر زرافشان می نوشتند.
ما شبی دست بر آریم و دعائی بکننیم
این مصرع حافظ را از ته دل نوشتم. ما واقعا شب های سحر سوخته خود را به یاد عزیزان مان می گذرانیم و هرگز فراموش نمی کنیم که زمانی آنان در کنار ما بوده اند اما متایفانه این جنبش سبز میان دوستان گرمابه و گلستان تفرقه ایجاد کرد
با خود فکر می کردم که گر مه
همچنان تا صبح می پائید
مردان جسور از خفیه گاه خود به دیدار عزیزان
باز می گشتند
احمد شاملو
ای کاش مه تا صبح بپاید تا مردان جسور از خفیه گاه خود به دیدار عزیزان باز گردند.
٣۷٨۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۰       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست